تفسير نمونه جلد ۲۰

جمعي از فضلا

- ۱۴ -


ممكن است كسانى از اين حقيقت قرآنى سوء استفاده كنند و هرگونه مصيبتى دامنشان را مى گيرد با آغوش باز از آن استقبال نمايند و بگويند بايد در برابر هر حادثه ناگوارى تسليم شد، و از اين اصل آموزنده و حركت آفرين قرآنى نتيجه معكوس يعنى نتيجه تخديرى بگيرند كه اين بسيار خطرناك است .
هيچگاه قرآن نمى گويد در برابر مصائب تسليم باش ، و در رفع مشكلات كوشش مكن ، و تن به ظلمها و ستمها و بيماريها بده ، بلكه مى گويد: اگر با تمام تلاش و كوششى كه انجام دادى باز هم گرفتاريها بر تو چيره شد، بدان گناهى كرده اى كه نتيجه و كفاره اش دامانت را گرفته ، به اعمال گذشته ات بينديش ، و از گناهانت استغفار كن ، و خويشتن را بساز و ضعفها را اصلاح نما.
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اين آيه بهترين آيه قرآن معرفى شده به خاطر همين آثار تربيتى مهم آن است ، و به خاطر سبك كردن بار انسان از سوى ديگر و زنده كردن نور اميد و عشق پروردگار در قلب و جان او از سوى سوم
3 - اصحاب صفه چه كسانى بودند
كسانى كه امروز به زيارت مسجد النبى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه مى روند در كنار مسجد و نزديك قبر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محلى را مى بينند كه از زمين كمى بلندتر است و اطراف آن را با حائل مختصرى از بقيه مسجد به طرز زيبا و دلپذيرى جدا كرده اند بسيارى آن محل را براى انجام نماز و تلاوت قرآن انتخاب مى كنند.
اين محل ياد آور صفه و سكوى سرپوشيده اى است كه براى جمعى از غرباء كه اسلام را پذيرا شده بودند و جائى نداشتند از سوى پيغمبر آماده شده بود.
توضيح اينكه : نخستين فرد غريبى كه اسلام را پذيرفت و جائى در مدينه نداشت جوانى از اهل يمامه بنام (جويبر) بود كه داستان ازدواج پر سر و صدايش با (دلفا) در تاريخ اسلام از جالبترين صحنه هاى مبارزه با فاصله هاى طبقاتى است .
چون (جويبر) جائى براى استراحت و سكنى نداشت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اجازه داد شبها در مسجد بخوابد، بعدا كه مسلمانان غريب فزونى يافتند، و همگى در مسجد سكنى گزيده بودند، و اين امر وضع مسجد را از هر جهت دچار اختلال مى كرد، دستور داده شد كه همه آنها را به خارج مسجد ببرند، و مسجد از هر نظر پاك و پاكيزه شود، و تمام درهائى كه از خانه هاى اصحاب به سوى مسجد گشوده مى شد به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بسته شد جز در خانه على و فاطمه زهرا (سلام الله عليهما).
در اين هنگام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد محلى را با شاخه درختان خرما مسقف كنند، و غربا و فقيران مسلمين در آنجا سكنى گزينند و خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شخصا از آنها سركشى مى كرد، و نان و خرما و مواد غذائى ديگر براى آنها مى برد و مسلمانان ديگر نيز مراقب آنها بودند، و از طريق زكاة و انفاقهاى ديگرى به آنها كمك مى كردند.
آنها در جنگهاى اسلامى شركت مى كردند و مخلصانه جهاد مى نمودند، بعضى از آيات قرآن در فضيلت آنها و صفا و پاكى و قداستشان وارد شده است آنها به خاطر سكونت در آن (صفه ) به (اصحاب الصفه ) ناميده شده اند.
آيه و ترجمه


و من ءاياته الجوار فى البحر كالا علم (32)
إ ن يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره إ ن فى ذلك لايات لكل صبار شكور (33)
اءو يوبقهن بما كسبوا و يعف عن كثير (34)
و يعلم الذين يجدلون فى ءاياتنا ما لهم من محيص (35)
فما اءوتيتم من شى ء فمتع الحيوة الدنيا و ما عندالله خير و اءبقى للذين ءامنوا و على ربهم يتوكلون (36)


ترجمه :

32 - از نشانه هاى او كشتيهائى است همچون كوهها كه در دريا در حركت است .
33 - اگر اراده كند باد را ساكن مى سازد تا آنها بر پشت دريا متوقف شوند، در اين نشانه هائى است براى هر صبر كننده شكرگزار.
34 - يا اگر بخواهد آنها را به خاطر اعمالى كه سرنشينانش مرتكب شده اند نابود مى سازد، و در عين حال بسيارى را مى بخشد.
35 - تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند بدانند هيچ پناهگاهى ندارند.
36 - آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنيا است ، و آنچه نزد خدا است براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند، بهتر و پايدارتر است .
تفسير:
وزش بادهاى منظم و حركت كشتيها از آيات اوست
بار ديگر در اين آيات به بيان نشانه هاى پروردگار و دلائل توحيد پرداخته ، و بحثى را كه در اين زمينه در آيات قبل آمده ادامه مى دهد.
در اينجا به سراغ مطلبى مى رود كه انسانها در زندگى مادى خود با آن بسيار سر و كار دارند، مخصوصا ساحل نشينان و مسافران درياها، مى گويد: از آيات و نشانه هاى خداوند كشتيهائى است همچون كوهها كه بر صفحه درياها به حركت در مى آيد (و من آياته الجوار فى البحر كالاعلام ).
(جوار) جمع (جارية ) توصيفى است براى سفن جمع (سفينه ) به معنى كشتى كه براى اختصار از عبارت حذف شده و اصولا تكيه آيه روى همين جريان و حركت كشتيهاست ، و به همين دليل مخصوصا اين وصف موضوع سخن قرار گرفته .
و اينكه لغت عرب به دختران جوان (جارية ) گفته مى شود به خاطر جريان نشاط جوانى در تمام وجود آنها است .
(اعلام ) جمع (علم ) (بر وزن قلم ) به معنى (كوه ) است ، ولى در اصل به معنى علامت و اثرى است كه از چيزى خبر مى دهد، مانند (علم الطريق ) (نشانه هاى راه ) و (علم الجيش ) (پرچم لشكر) و مانند آن ، و اگر به كوه علم گفته مى شود به خاطر همين است كه از دور نمايان است ، و گاه بر فراز آن آتشى مى افروختند تا نشانه اى براى رهگذران باشد، ولى بود و نبود آتش در اين نامگذارى تاءثيرى ندارد.
به اين ترتيب قرآن مجيد در اين آيه - همچون آيات متعدد ديگر - حركت كشتيهاى كوه پيكر را بر صفحه درياها بر اثر وزش بادهاى منظم از نشانه هاى خداوند مى شمرد.
اگر زورق يا قايق كوچكى بر صفحه آب به خاطر وزش باد حركت كند زياد مهم نيست ، مهم آن است كه كشتيهاى كوه پيكر با وزش امواج لطيف هوا با عده زيادى مسافر و بار فراوان به حركت در آيد، و هزاران كيلومتر راه را در ميان دو نقطه بپيمايد، و به مقصد برسد.
راستى چه كسى اقيانوسها را با اين وسعت و عمق و ويژگيهاى آب آفريده ؟
چه كسى به چوب و مواد ديگرى كه كشتى را با آن شكل مخصوص ‍ مى سازند اين خاصيت را بخشيده كه بر صفحه آب ثابت بماند؟
و چه كسى به بادها دستور داده است به صورت منظمى بر صفحه درياها و اقيانوسها بوزند كه هر كس از هر نقطه به نقطه ديگرى مى خواهد برود بتواند از آن استفاده كند؟
همه جا نظم نشانه عقل و دانش است و در اينجا نيز همينگونه است .
اصولا اگر نقشه هائى كه دريانوردان از حركت بادها در اختيار دارند، و معلوماتى كه بشر درباره وزش بادها از قطبين زمين به سوى خط استوا، و از خط استوا به سوى دو قطب ، و همچنين وزشهاى متناوب از سوى سواحل و خشكيها به دريا، و از سوى دريا به خشكى ، در نظر بگيرد، مى داند چقدر اين مساءله حساب شده است .
البته در عصر ما نيرو محرك كشتيها موتورهاى نيرومندى است كه پروانه هاى كشتى را به حركت در مى آورد، ولى با اينحال وزش بادها در حركت اين كشتيها نيز مؤ ثر است .
سپس براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: (اگر خداوند اراده كند باد را ساكن مى سازد تا كشتيها بر پشت دريا ساكن و متوقف شوند)! (ان يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره ).
و در پايان آيه براى نتيجه گيرى اضافه مى كند: (در اين نشانه هايى است براى هر كس كه داراى مقام صبر و شكر است ) (ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور).
آرى در اين حركت بادها، و جريان كشتيها، و آفرينش درياها، و نظام و هماهنگى مخصوصى كه بر اين امور حكمفرماست نشانه هاى گوناگونى براى ذات پاك او است .
مى دانيم وزش بادها در درجه اول به خاطر تفاوت درجه حرارت در دو نقطه روى زمين است ، زيرا هوا بر اثر حرارت منبسط مى شود سپس به طرف بالا حركت مى كند و به همين دليل از يكسو فشار بر هواى اطراف مى آورد و آنها را متحرك مى سازد، و از سوى ديگر هنگامى كه به سمت بالا حركت كند جاى خود را به هواى اطراف مى دهد، اگر خداوند فقط اين خاصيت انبساط را از آن بگيرد سكون و سكوتى مرگبار بر آن حاكم مى شود، و كشتيهاى بادبانى بى حركت بر صفحه اقيانوسها حيران و سرگردان مى مانند.
(صبار) و (شكور) هر دو صيغه مبالغه است كه يكى فزونى صبر را مى رساند، و ديگرى فزونى شكر را.
تكيه بر اين دو وصف در آيه مورد بحث و چند مورد ديگر از آيات قرآن مجيد اشاره به نكات لطيفى دارد:
اين دو وصف مجموعا ترسيم گويائى از حقيقت ايمان است ، چرا كه مؤ من در مشكلات و گرفتاريها صبور و در نعمتها شكور است ، لذا در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : الايمان نصفان : نصف صبر، و نصف شكر: ايمان دو نيمه است ، نيمى از آن صبر، و نيمى از آن شكر است ).
بعلاوه مطالعه اسرار نظام آفرينش از يكسو نياز به صبر و حوصله و پشت كار و صرف وقت دارد، و از سوى ديگر انگيزه شكر منعم .
هرگاه اين دو دست به دست هم مى دهند انسان را آماده براى مطالعه اين آيات مى سازند، و اصولا مطالعه اسرار آفرينش خود يكنوع شكر است .
از سوى سوم به هنگامى كه انسان سوار بر كشتى مى شود اين دو وصف در او از هر زمان ديگر نمايان تر است ، صبر در برابر حوادث و مشكلات
دريا و شكر به هنگام رسيدن به ساحل مقصود!
باز در آيه بعد براى مجسم ساختن عظمت اين نعمت الهى مى افزايد: (يااگر بخواهد اين كشتيها را به خاطر اعمالى كه مسافران و سرنشينانش مرتكب شده اند نابود و هلاك مى سازد) (او يوبقهن بما كسبوا).
همانگونه كه در آيات گذشته نيز خوانديم بلاهائى كه بر سر انسان وارد مى شود غالبا نتيجه اعمال خود او است .
ولى با اينحال لطف خداوند شامل حال انسان است (و بسيارى را مى بخشد) (و يعف عن كثير).
كه اگر نبخشد هيچكس جز معصومين و خاصان و پاكان از مجازات الهى مصون و بركنار نخواهند بود، چنانكه در آيه 45 سوره فاطر مى خوانيم : و لو يؤ اخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة و لكن يؤ خرهم الى اجل مسمى : (هر گاه خداوند مردم را به آنچه انجام داده اند مجازات مى كرد جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نمى گذاشت (ولى به لطفش ) آنها را تا سر آمد معينى مهلت مى دهد).
آرى او مى تواند بادها را از حركت باز دارد تا كشتيها در دل اقيانوسها بى حركت بمانند، و هم مى تواند بادها را تبديل به طوفانهاى درهم پيچيده سازد تا كشتيهاى كوه پيكر را درهم بكوبند، و همچون پر كاهى در ميان امواج بغلطانند ولى لطف عميم او مانع اين كار است .
(تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند و به مخالفت و انكار برمى خيزند بدانند هيچ پناهگاهى (جز ذات پاك خداوند) ندارند) (و يعلم الذين يجادلون فى آياتنا ما لهم من محيص ).
آرى آنها كسانى نيستند كه مشمول عفو خداوند شوند، چرا كه آگاهانه به مخالفت برخاسته ، و از روى عداوت و لجاج به ستيزه جوئى ادامه مى دهند، آنها از چشمه جوشان عفو و رحمتش ممنوعند، و از چنگال عذابش رهائى ندارند.
(محيص ) از ماده (حيص ) (بر وزن حيف ) به معنى بازگشت و عدول و كناره گيرى كردن از چيزى است ، و از آنجا كه (محيص ) اسم مكان است ، اين كلمه به معنى فرارگاه يا پناهگاه مى آيد.
در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به همگان كرده ، مى گويد: (آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنياى فانى است ) (فما اوتيتم من شى ء فمتاع الحياة الدنيا).
مبادا شما را فريب دهد و غافل سازد، و تصور كنيد هميشه در اختيار شما است ، برقى است مى جهد و به زودى خاموش مى شود، شعله اى است در برابر باد و حبابى است بر سطح آب ، و غبارى است در مسير طوفان ، (ولى پاداشها و مواهبى كه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند) (و ما عند الله خير و ابقى للذين آمنوا و على ربهم يتوكلون ).
اگر بتوانيد اين متاع زودگذر زندگى پست و محدود جهان ماده را با آن سرمايه جاودان مبادله كنيد تجارتى پر سود نصيب شما شده ، و موفقيتى است بى نظير!
چرا كه مواهب اين جهان هرگز خالى از دردسر نيست ، هميشه در كنار هر گل خارى ، و در كنار هر نوش نيشى است ، در حالى كه پاداش الهى خير خالص و خالى از هر گونه ناملايمات است .
از سوى ديگر اين مواهب هر چه هست زودگذر است ، اما آنها پايدار و جاودانى است ، كدام عقل اجازه مى دهد كه انسان از چنين معامله پرسودى صرفنظر كند يا گرفتار غرور و غفلت شود، و زرق و برقها او را بفريبد؟!
لذا در آيه 38 توبه نيز مى خوانيم : (ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة فما متاع الحياة الدنيا فى الاخرة الا قليل ) (اى كسانى كه از جهاد سر باز مى زنيد) (آيا به زندگى دنيا در مقابل آخرت راضى شده ايد، با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز اندكى است )؟!
اصولا الحياة الدنيا (با توجه به وصفى كه دارد) اشاره به زندگى پائين و پست است ، بديهى است ، متاع و وسائل بهره گيرى از چنين زندگى مثل خود آن بى ارزش خواهد بود.
لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : و الله ما الدنيا فى الاخرة الا مثل ان يجعل احدكم اصبعه هذه فى اليم فلينظر بم ترجع :؟ (به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را به دريا زند و سپس بيرون آورد، بايد ديد چه مقدار آب دريا را با آن برداشته است )؟!.
قابل توجه اينكه در اين آيه تكيه روى مساءله ايمان و توكل شده است اين به خاطر آن است كه اميد به پاداشهاى الهى براى كسانى است كه علاوه بر ايمان كار خود را به او تفويض كرده و تسليم اراده او هستند، چرا كه توكل واگذارى كار خويش و تفويض امر است ، نقطه مقابل اين گروه كسانى هستند كه بر اثر حب دنيا و دلبستگى به متاع زودگذر آن به مجادله در آيات خداوند برمى خيزند، و حقايق را زير پا مى گذارند، و به اين ترتيب آيه اخير شبيه تعليل براى آيه ما قبل از آن است كه سخن از مجادله كنندگان در آيات الهى مى گفت .
آيه و ترجمه


و الذين يجتنبون كبئر الاثم و الفوحش و إ ذا ما غضبوا هم يغفرون (37)
و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا الصلوة و اءمرهم شورى بينهم و مما رزقنهم ينفقون (38)
و الذين إ ذا اءصابهم البغى هم ينتصرون (39)
و جزؤ ا سيئة سيئة مثلها فمن عفا و اءصلح فاءجره على الله إ نه لا يحب الظلمين (40)


ترجمه :

37 - همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين مى شوند عفو مى كنند.
38 - و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ، و نماز را برپا داشته ، و كارهايشان به طريق مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد، و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.
39 - و آنها كه هر گاه ستمى به آنها رسد (تسليم ظلم نمى شوند) و يارى مى طلبند.
40 - و كيفر بدى مجازاتى همانند آن است ، و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است خداوند ظالمان را دوست ندارد.
تفسير:
اهل ايمان تسليم ظلم نمى شوند!
اين آيات ادامه بحثى است كه در آيات گذشته درباره پاداش الهى نسبت به مؤ منان متوكل آمده بود.
به اين ترتيب كه بعد از وصف ايمان و توكل كه هر دو جنبه قلبى دارد به هفت قسمت از (برنامه هاى عملى آنها) چه در جنبه نفى ، چه در جنبه اثبات ، چه از نظر فردى ، و چه اجتماعى ، چه مادى و چه معنوى ، اشاره مى كند، برنامه اى كه بيانگر اركان يك جامعه سالم با حكومت صالح و قدرتمند است .
جالب اينكه اين آيات ظاهرا در مكه نازل شده است ، در آن روزى كه هنوز جامعه اسلامى شكل نگرفته بود، و حكومت اسلامى وجود نداشت ولى اين آيات نشان مى دهد كه از همان روز، بينش صحيح اسلامى در اين زمينه ها توسط اين آيات به مسلمانان داده مى شد، چرا كه آنها در دوران مكه تحت آموزش پيگير و مستمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به منظور آمادگى براى ساختن جامعه آينده اسلامى قرار داشتند.
نخستين وصف را از پاكسازى شروع مى كند، مى فرمايد: (پاداش ‍ الهى و آنچه نزد خدا است براى كسانى بهتر و پايدارتر است كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت و ننگين اجتناب مى ورزند) (و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش ).
(كبائر) جمع (كبيره ) به معنى گناهان بزرگ است ، اما اينكه معيار كبيره بودن چيست ؟ بعضى آن را به گناهانى تفسير كرده اند كه در متن قرآن وعده عذاب الهى نسبت به آن داده شده ، و گاه به گناهانى كه موجب حد شرعى است .
بعضى نيز احتمال داده اند كه اشاره به بدعتها و ايجاد شبهات اعتقادى در اذهان مردم بوده باشد.
ولى چنانكه قبلا هم گفته ايم اگر به معنى لغوى كبيره باز گرديم (كبيره ) هر گناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پر اهميت است ، يكى از نشانه هاى اهميت آن اين است كه در قرآن مجيد در مورد آن وعده عذاب آمده و به همين جهت در روايات اهل بيت (عليه السلام ) نيز كبائر به اين صورت تفسير شده : التى اوجب الله عز و جل عليه النار: (گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آن مقرر داشته است ).
روى اين حساب اگر اهميت و عظمت گناهى از طرق ديگر نيز كشف شود، عنوان گناه كبيره به خود مى گيرد.
(فواحش ) جمع (فاحشه ) به معنى اعمال بسيار زشت و ناپسند است ، ذكر اين تعبير بعد از (كبائر) به اصطلاح از قبيل ذكر خاص بعد از عام مى باشد، و در حقيقت بعد از بيان اجتناب مؤ منان راستين از همه گناهان كبيره ، روى گناهان زشت و ننگين تكيه بيشترى شده است تا اهميت آن را آشكار سازد.
به اين ترتيب نخستين نشانه هاى ايمان و توكل پرهيز و اجتناب از گناهان كبيره است ، چگونه ممكن است انسان دعوى ايمان و توكل بر خدا كند در حالى كه آلوده انواع گناهان است و قلب او لانه اى از لانه هاى شيطان ؟!
در توصيف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد درباره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب كه بحرانيترين حال انسان است سخن مى گويد، و مى فرمايد:
(آنها كسانى هستند كه به هنگام غضب عفو مى كنند) (و اذا ما غضبوا هم يغفرون ).
نه تنها در موقع غضب زمام اختيار از كفشان ربوده نمى شود، و دست به اعمال زشت و جنايات نمى زنند، بلكه با آب عفو و غفران قلب خود و ديگران را از كينه ها شستشو مى دهند.
و اين صفتى است كه جز در پرتو ايمان راستين و توكل بر حق پيدا نمى شود.
جالب اينكه : نمى گويد آنها غضب نمى كنند، چرا كه اين جزء طبيعت انسان است و در بعضى موارد، يعنى در آنجا كه براى خدا، و در راه احقاق حق مظلومان باشد، ضرورت دارد، بلكه مى گويد آنها به هنگام غضب آلوده گناه نمى شوند، سهل است به سراغ عفو و غفران مى روند، و بايد هم چنين باشد، چگونه انسان مى تواند در انتظار عفو الهى به سر برد در حالى كه خود كينه توز و انتقامجو است ، و به هنگام غضب هيچ قانونى را به رسميت نمى شناسد!
و اگر مى بينيم در اينجا مخصوصا روى مساءله (غضب ) تكيه شده به خاطر آن است كه اين حالت آتش سوزانى است كه در درون جان انسان شعله ور مى شود، و بسيارند كسانى كه قادر بر مهار كردن نفس در آن حالت نيستند، ولى مؤ منان راستين هرگز تسليم خشم و غضب نمى شوند.
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من ملك نفسه اذا رغب ، و اذا رهب ، و اذا غضب ، حرم الله جسده على النار: كسى كه به هنگام شوق و علاقه ، و به هنگام ترس و وحشت ، و هنگام خشم و غضب مالك نفس خويشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى كند.
آيه بعد به سومين تا ششمين اوصاف آنها اشاره كرده ، مى فرمايد:
(آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ، و فرمانهاى او را از جان و دل پذيرفته اند) (و الذين استجابوا لربهم ).
(و نماز را برپا داشته اند) (و اقاموا الصلاة ).
(و كار آنها به طريق شورى و مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد) (و امرهم شورى بينهم ).
(و از آنچه به آنها روزى داده ايم ، در راه خداوند انفاق مى كنند( (و مما رزقناهم ينفقون ).
در آيه گذشته سخن از پاكسازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در آيه مورد بحث سخن از بازسازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است كه از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسليم در برابر فرمان او است مطلبى كه همه نيكيها و خوبيها و اطاعت اوامر الهى در آن جمع است ، آنها با تمام وجود در برابر فرمانش ‍ تسليمند، و در مقابل اراده او از خود اراده اى ندارند، و بايد چنين باشد چرا كه بعد از پاكسازى قلب و جان از آثار گناه كه موانع راه حقند تسليم و اجابت قطعى است .
ولى از آنجا كه در ميان اوامر الهى مسائل بسيار مهمى وجود دارد كه بالخصوص بايد انگشت روى آن گذاشت چند موضوع مهم را به دنبال آن يادآور مى شود كه مهمترين آنها (نماز) است ، نمازى كه ستون دين ، پيوند خلق و خالق ، مربى نفوس ، معراج مؤ من و نهى كننده از فحشاء و منكر است .
بعد از آن مهمترين مساءله اجتماعى همان اصل شورى است كه بدون آن همه كارها ناقص است ، يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند باشد نسبت به مسائل مختلف تنها از يك يا چند بعد مى نگرد، و لذا ابعاد ديگر بر او مجهول مى ماند، اما هنگامى كه مسائل در شورى مطرح گردد و عقلها و تجارب و ديدگاههاى مختلف به كمك هم بشتابند مسائل كاملا پخته و كم عيب و نقص مى گردد، و از لغزش دورتر است .
لذا در حديث پر معنائى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : انه ما من رجل يشاور احدا الا هدى الى الرشد: (احدى در كارهاى خود مشورت نمى كند مگر اينكه به راه راست و مطلوب هدايت مى شود).
قابل توجه اينكه : تعبير در اينجا به صورتى است كه آن را يك برنامه مستمر مؤ منان مى شمرد، نه تنها در يك كار زودگذر و موقت ، مى گويد همه كارهاى آنها در ميانشان به صورت شورى است ، و جالب اينكه خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اينكه عقل كل بود و با مبداء وحى ارتباط داشت در مسائل مختلف اجتماعى و اجرائى ، در جنگ و صلح و امور مهم ديگر، به مشورت با ياران مى نشست ، و حتى گاه نظر آنها را ترجيح مى داد با اينكه مشكلاتى از اين ناحيه حاصل مى شد، تا الگو و اسوه اى براى مردم باشد، چرا كه بركات مشورت از زيانهاى احتمالى آن به مراتب بيشتر است .
درباره اهميت (مشورت ) و (شرائط شورى ) و (اوصاف كسانى كه بايد مورد مشورت قرار گيرند) و (وظيفه مشاور) بحثهاى مشروحى در ذيل آيه 159 سوره آل عمران داشتيم (جلد 3 صفحه 142 به بعد) كه نيازى به تكرار آن نمى بينيم ، اما چند موضوع را بايد در اينجا اضافه كنيم :
الف : شورى منحصرا در مورد كارهاى اجرائى و شناسائى موضوعات است نه درباره احكام كه تنها بايد از مبداء وحى و از كتاب و سنت گرفته شود تعبير به (امرهم ) (كارهايشان ) نيز ناظر به همين معنى است چرا كه احكام كار مردم نيست كار خدا است .
بنابراين اگر بعضى از مفسران مانند (آلوسى ) دامنه آن را توسعه داده اند و احكام را در آنجا كه نص خاصى در آن وارد نشده مشمول آن شمرده اند بى اساس است به خصوص اينكه ما معتقديم هيچ امرى در اسلام نيست مگر اينكه نص عام يا خاصى در مورد آن صادر شده است ، و گرنه اليوم اكملت لكم دينكم (مائده - 3) صحيح نبود (شرح اين معنى را بايد در كتب اصول فقه در مورد بطلان اجتهاد به معنى قانونگذارى در اسلام مطالعه كرد).
ب : بعضى از مفسران گفته اند كه شان نزول جمله (امرهم شورى بينهم ) در مورد انصار است ، و اين يا به خاطر آن است كه آنها حتى قبل از اسلام كارهايشان بر اساس شورى بود، و يا اشاره به آن گروهى از انصار است كه قبل از هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمان آوردند، و در (عقبه ) با او بيعت كردند، و از حضرتش دعوت به مدينه نمودند (چون اين سوره مكى است و آيات فوق نيز ظاهرا در مكه نازل شده ).
ولى به هر حال آيه مخصوص شان نزولش نيست و يك برنامه عمومى و همگانى را بيان مى كند.
اين سخن را با حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم ، آنجا كه فرمود: لا ظهير كالمشاورة و الاستشارة عين الهداية : (هيچ پشتيبان و تكيه گاهى همچون مشورت نيست و مشورت عين هدايت است ).
اين نكته نيز قابل توجه است كه آخرين توصيفى كه در اين آيه مطرح شده تنها انفاق در مسائل مالى را بيان نمى كند بلكه انفاق از تمام آنچه خداوند روزى داده است از مال از علم از عقل و هوش و تجربه از نفوذ اجتماعى و خلاصه از همه چيز.
در توصيف ديگر كه هفتمين توصيف مؤ منان راستين است مى فرمايد: (و كسانى كه هر گاه ستمى به آنان رسد تسليم ظلم نمى شوند و از ديگران يارى مى طلبند) (و الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون ).
ناگفته پيداست كه در برابر وظيفه انتصار در مقابل ستم ، ديگران نيز وظيفه يارى كردن دارند، چرا كه يارى طلبيدن بدون يارى كردن لغو و بيهوده است ، در حقيقت هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فرياد بر آوردن است ، و هم مؤ منان ديگر موظف به پاسخگوئى او هستند، همانگونه كه در آيه 72 سوره انفال مى خوانيم : و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر: (هر گاه آنها از شما براى حفظ دين خود يارى بطلبند بر شما است كه آنها را يارى كنيد).
اين برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى دهد كه اگر دست به ستم بيالايند مؤ منان ساكت نمى نشينند، و در برابر آنها بپا مى خيزند، و هم به مظلومان اعتماد مى بخشد كه اگر استغاثه كنند ديگران بيارى آنها مى شتابند.
(ينتصرون ) از ماده (انتصار) به معنى يارى طلبيدن است ، ولى بعضى آن را به معنى (تناصر) (به يارى يكديگر شتافتن ) تفسير كرده اند، ولى نتيجه هر دو با توجه به توضيحى كه داديم يكى است .
به هر حال وظيفه هر مظلومى اين است كه اگر به تنهائى قادر بر دفع ظلم و ستم نيست سكوت نكند، و با استفاده از نيروى ديگران به مقابله با ظلم قيام نمايد، و وظيفه همه مسلمانان است كه به نداى او پاسخ مثبت دهند.
ولى از آنجا كه يارى كردن يكديگر نبايد از مسير عدالت خارج شود، و به انتقامجوئى ، و كينه توزى ، و تجاوز از حد منتهى گردد، در آيه بعد فورا آن را مشروط ساخته ، مى افزايد: توجه داشته باشيد (كيفر بدى مجازاتى همانند آن است ) (و جزاء سيئة سيئة مثلها).
مبادا به خاطر اينكه بعضى از دوستان شما مورد ستم واقع شده اند از حد بگذرانيد، و خود مبدل به افراد ظالمى شويد، به خصوص اينكه در جوامعى همچون جامعه عرب در آغاز اسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلم احتمال قابل توجهى بوده ، و مى بايست حساب يارى مظلوم از انتقامجوئى جدا شود.
البته كار ظالم بايد (سيئه ) و بدى ناميده شود، اما كيفر او مسلما (سيئه ) نيست ، و اگر در آيه از آن تعبير به (سيئه ) شده ، در واقع به خاطر قرينه مقابله است ، يا اينكه از ديدگاه ظالم كه مجازات مى شود (سيئه ) مى باشد، اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير از آن به سيئه به خاطر اين است كه مجازات آزار و ايذاء است و آزار و ايذاء ذاتا بد است ، هر چند به هنگام قصاص و كيفر ظالم كار خوبى محسوب مى شود.
اين شبيه تعبيرى است كه در آيه 194 سوره بقره آمده است : فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله : هر كس به شما تعدى كند به مانند آن بر او تعدى كنيد، و از خدا بپرهيزيد (و زياده روى نكنيد).
ولى به هر حال اين تعبير مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو كه در جمله بعد آمده ، گوئى مى فرمايد: مجازات هر چه باشد يكنوع آزار است ،و اگر طرف پشيمان شده باشد شايسته عفو است .
در اين گونه موارد عفو كنيد چرا كه (هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او بر خداست ) (فمن عفى و اصلح فاجره على الله ).
درست است كه حقى از او ضايع شده ، و در مقابل ظاهرا چيزى نگرفته ، اما به خاطر گذشتى كه از خود نشان داده ، گذشتى كه مايه انسجام جامعه و كم شدن كينه ها و افزايش محبت و موقوف شدن انتقامجوئى و آرامش ‍ اجتماعى است ، خداوند بر عهده گرفته كه پاداش او را از فضل بى پايانش مرحمت كند، و چه تعبير جالبى است تعبير (على الله ): گوئى خداوند خود را مديون چنين كسى مى داند و مى گويد اجرش بر عهده من است !
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد) (انه لا يحب الظالمين ).
اين جمله ممكن است اشاره به چند نكته باشد:
نخست اينكه دستور عفو به خاطر اين است كه در صورت قصاص و كيفر گاه انسان نمى تواند خود را دقيقا كنترل كند، و از حد مى گذراند، و در صف ظالمان قرار مى گيرد.
ديگر اينكه اگر دستور عفو داده شده نه به معنى دفاع از ظالمان است ، چرا كه خداوند ظالمان را هرگز دوست نمى دارد، بلكه هدف هدايت گمراهان و استحكام پيوندهاى اجتماعى است .
سوم اينكه كسانى شايسته عفوند كه از مركب ظلم پياده شوند، و از گذشته خود نادم گردند، و در مقام اصلاح خويش بر آيند، نه ظالمانى كه عفو، آنها را جسورتر و جرى تر مى كند.
و به تعبير روشنتر عفو و مجازات هر كدام جاى ويژه اى دارد، عفو در جائى است كه انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست ، اين عفو سازنده است ، هم براى مظلوم پيروز چرا كه به او تسلط بر نفس و صفاى دل مى بخشد، و هم براى ظالم مغلوب كه او را به اصلاح خويش وا مى دارد.
و كيفر و انتقام و مقابله به مثل در جائى است كه هنوز ظالم از مركب شيطان پياده نشده ، و مظلوم پايه هاى قدرت خود را محكم نكرده ، و عفو از موضع ضعف است ، اينجاست كه بايد اقدام به مجازات كند.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : اذا كان يوم القيامة نادى مناد من كان اجره على الله فليدخل الجنة ، فيقال من ذا الذى اجره على الله ؟ فيقال : العافون عن الناس ، فيدخلون الجنة بغير حساب ! (هنگامى كه روز قيامت مى شود كسى (از سوى خداوند) ندا مى دهد هر كس اجر او بر خدا است وارد بهشت شود، گفته مى شود: چه كسى اجرش بر خداست ؟ در جواب به آنها مى گويند: كسانى كه مردم را عفو كردند، آنها بدون حساب داخل بهشت مى شوند).
اين حديث در حقيقت نتيجه اى است كه از آخرين آيه مورد بحث گرفته شده و خط اصيل اسلام همين است .
آيه و ترجمه


و لمن انتصر بعد ظلمه فاءولئك ما عليهم من سبيل (41)
إ نما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الا رض بغير الحق اءولئك لهم عذاب اءليم (42)
و لمن صبر و غفر إ ن ذلك لمن عزم الا مور (43)


ترجمه :

41 - و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى طلبد ايرادى بر او نيست .
42 - ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند. براى آنها عذاب دردناكى است .
43 - اما كسانى كه شكيبائى و عفو كنند اين از كارهاى پر ارزش است .
تفسير:
يارى طلبيدن عيب نيست ، ظلم كردن عيب است
اين آيات در حقيقت تاءكيد و توضيح و تكميلى است براى آيات گذشته ، در زمينه انتصار، و مجازات ظالم ، و عفو و گذشت در موارد مناسب ، و هدف از آن اين است كه مجازات و انتقام گرفتن از ظالم حق مظلوم است و هيچكس حق ندارد مانعى بر سر راه او ايجاد كند، در عين حال هر گاه مظلوم ، پيروز و مسلط بر ظالم شد اگر صبر كند و انتقام نگيرد فضيلت بزرگى خواهد بود.
نخست مى فرمايد: (كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى بطلبد ايرادى بر او نيست ) (و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل ).
نه كسى حق دارد مانع از اين كار شود، و نه او را ملامت و سرزنش و مجازات كند، و نه در يارى كردن چنين مظلومى ترديد به خود راه دهد، چرا كه انتصار و استمداد حق مسلم هر مظلومى است ، و يارى مظلومان وظيفه هر انسان آزاده و بيدارى است .
(مجازات و كيفر تنها از آن كسانى است كه به مردم ستم مى كنند، و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند) (انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق ).
آنها علاوه بر كيفر و مجازات در دنيا، (در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است ) (اولئك لهم عذاب اليم ).
در اينكه در ميان جمله (يظلمون الناس ) و جمله (يبغون فى الارض بغير الحق ) چه تفاوتى است ؟ بعضى از مفسران جمله اول را اشاره به مساءله ظلم و ستم و دوم را به (تكبر و خود برتربينى ) دانسته اند.
بعضى ديگر جمله اول را ناظر به (ظلم ) و دوم را به (قيام بر ضد حكومت اسلامى ) ذكر كرده اند.
(بغى ) در اصل به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است ، ولى بسيار مى شود كه به كوششهائى كه براى غصب حق ديگران و تجاوز از حدود و حقوق الهى صورت مى گيرد نيز اطلاق مى شود، بنابراين (ظلم ) مفهوم خاص دارد، و بغى مفهوم عام ، و هر گونه تعدى و تجاوز از حقوق الهى را شامل مى شود.
تعبير (بغير الحق ) نيز تاءكيدى براى اين معنى است ، و به اين ترتيب جمله دوم از قبيل ذكر عام بعد از ذكر خاص است .
در آخرين آيه مورد بحث باز به سراغ مساءله صبر و شكيبائى و عفو مى رود تا بار ديگر بر اين حقيقت تاءكيد كند كه حق انتقامگيرى و قصاص و كيفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مساءله گذشت و عفو و بخشش نيست ، مى فرمايد: (اما كسانى كه شكيبائى كنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند اين از كارهاى پر ارزش است ) (و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور).
(عزم ) در اصل به معنى تصميم بر انجام كارى است ، و به اراده محكم اطلاق مى شود، تعبير به (عزم الامور) ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهائى است كه خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود، و يا از كارهائى است كه انسان بايد نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد، و هر يك از اين دو معنى باشد دليل بر اهميت اين كار است .
قابل توجه اينكه مساءله (صبر) قبل از (غفران ) ذكر شده ، چرا كه اگر صبر و شكيبائى نباشد كار به عفو و گذشت منتهى نمى شود، زمام نفس از دست انسان بيرون مى رود، و روى انتقام پافشارى مى كند.
بار ديگر اين حقيقت را يادآور مى شويم كه عفو و غفران در صورتى مطلوب است كه از موضع قدرت باشد، و طرف نيز از آن حسن استفاده نمايد، تعبير (من عزم الامور) نيز ممكن است همين معنا را تاءكيد كند، چرا كه تصميم گيرى در زمينه اى است كه انسان قادر و توانا بر انجام امرى باشد، به هر حال عفوى كه جنبه تحميلى از سوى ظالم داشته باشد، و يا او را در عملش جرى تر و جسورتر سازد هرگز مطلوب نيست .
در بعضى از روايات آيات فوق به قيام حضرت مهدى (عج ) و انتقام او و يارانش از ظالمان و مفسدان در ارض تفسير شده ، و همانگونه كه كرارا گفته ايم اينگونه تفسيرها از قبيل بيان مصداق واضح و روشن است و مانع از عموميت مفهوم آيه نيست .
آيه و ترجمه


و من يضلل الله فما له من ولى من بعده و ترى الظلمين لما راءوا العذاب يقولون هل إ لى مرد من سبيل (44)
و ترئهم يعرضون عليها خشعين من الذل ينظرون من طرف خفى و قال الذين ءامنوا إ ن الخسرين الذين خسروا اءنفسهم و اءهليهم يوم القيمة اءلا إ ن الظلمين فى عذاب مقيم (45)
و ما كان لهم من اءولياء ينصرونهم من دون الله و من يضلل الله فما له من سبيل (46)


ترجمه :

44 - كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت ، و ظالمان را (روز قيامت ) مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند، مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جبران ) وجود دارد؟!
45 - و آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند در حالى كه از شدت مذلت خاشعند، و زير چشمى (به آن ) نگاه مى كنند، و كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند زيان كاران واقعى آنها هستند كه خود و خانواده خويش را روز قيامت از دست داده اند آگاه باشيد كه ظالمان (امروز) در عذاب دائمند.
46 - آنها جز خدا اولياء و ياورانى ندارند كه ياريشان كند، و هر كس را خدا گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست .
تفسير:
آيا راه بازگشتى وجود دارد؟
در آيات گذشته سخن از ظالمان و بيدادگران و متجاوزان بود، آيات مورد بحث به سرانجام كار اين گروه و گوشه هائى از مجازاتهاى آنان اشاره مى كند.
نخست آنها را از گمراهانى مى شمرد كه هيچ ولى و سرپرستى ندارند، مى فرمايد: (كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت ) (و من يضلل الله فما له من ولى من بعده ).
براى آنها كه آشنا به تعبيرات قرآن در زمينه هدايت و ضلالتند اين مطلب كاملا روشن است كه نه هدايت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت ، بلكه نتيجه مستقيم اعمال انسانها است ، گاه انسان كارى انجام مى دهد كه خدا توفيقش را از او سلب كرده و نور هدايت را از قلب او مى گيرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى سازد.
اين عين اختيار است ،همانگونه كه اگر كسى به خاطر اصرار در شرب خمر گرفتار انواع بيماريها شد اين اثرات شوم مطلب ناخواسته اى نبوده ، با دست خودش آن را فراهم ساخته ، كار خداوند تسبيب به اسباب و بخشيدن اثر به اشياء است ، و به همين جهت گاه نتيجه ها را به او نسبت مى دهند.
به هر حال اين يكى از دردناكترين مجازاتهاى اين ظالمان است ، سپس ‍ مى افزايد: (ظالمان را در روز قيامت مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند سخت پشيمان مى شوند، و مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت و جبران اين بدبختيها وجود دارد)؟! (و ترى الظالمين لما راوا العذاب يقولون هل الى مرد من سبيل ).
بارها قرآن مجيد از تقاضاى بازگشت كافران و ظالمان سخن گفته ، كه گاه در آستانه مرگ است ، مانند آنچه در آيه 99 و 100 سوره مؤ منون آمده (حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت ): (زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى گويد پروردگارا! مرا بازگردانيد، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهى نمودم عمل صالحى انجام دهم ).
و گاه در قيامت است ، در آن هنگامى كه در كنار دوزخ قرار مى گيرند، مانند و لو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون من المؤ منين : (اگر حال آنها را ببينى هنگامى كه در برابر آتش ‍ ايستاده اند و مى گويند: اى كاش به دنيا باز مى گشتيم ، و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم ، و از مؤ منان بوديم ) (انعام 27).
ولى اين تقاضا به هر صورت باشد با پاسخ منفى روبرو خواهد شد، چرا كه بازگشت امكان پذير نيست ، و اين يك سنت غير قابل تغيير الهى است ، همانگونه كه انسان از پيرى به جوانى ، و از جوانى به كودكى ، و از كودكى به عالم جنين باز نمى گردد، سير قهقرائى از عالم برزخ و آخرت به دنيا نيز امكان پذير نيست .
آيه بعد سومين مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (در آن روز آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند، در حالى كه از شدت مذلت خاشعند، و زير چشمى و مخفيانه به آن نگاه مى كنند (و تراهم يعرضون عليها خاشعين من الذل ينظرون من طرف خفى ).
حالت وحشت و اضطراب شديدى بر تمام وجودشان حاكم است ، و ذلت و تسليم سر تا پاى آنها را فرا گرفته ، و ديگر خبرى از آنهمه گردنكشى و ستيزه جوئى و طغيان و ظلم و استبداد و ايذا و آزار مظلومان نيست ، و زير چشمى به آتش دوزخ مى نگرند!
اين ترسيمى است از حالت كسى كه شديدا از چيزى مى ترسد و نمى خواهد آن را با تمام چشمش ببيند و در عين حال نمى تواند از آن غافل بماند، ناچار پيوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم !
بعضى از مفسران گفته اند كه (طرف خفى ) در اينجا به معنى نگاه كردن آنها با چشم نيم باز است ، چرا كه از شدت وحشت قدرت بر گشودن چشم ندارند، يا چنان وارفته و بى رمقند كه حتى حال گشودن چشم را به طور كامل ندارند!
هنگامى كه حال انسان قبل از ورود در آتش چنين باشد، چه بر او خواهد گذشت هنگامى كه وارد دوزخ شود، و در ميان عذاب دردناكش قرار گيرد؟
آخرين مجازاتى كه در اينجا بيان شده شنيدن ملامت و سرزنش دردناك مؤ منان است ، چنانكه در پايان آيه آمده است : (كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: زيانكاران واقعى آنها هستند كه سرمايه هاى جان و خانواده خود را در روز قيامت از دست داده ، و زيان كرده اند) (و قال الذين آمنوا ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة ).
چه زيانى از اين بالاتر كه انسان هستى خويشتن را از دست دهد، و سپس ‍ همسر و فرزند و بستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش ‍ حسرت و فراق نيز بشود.
سپس مى افزايند: (اى اهل محشر! همه بدانيد كه ظالمان و ستمگران امروز در عذاب دائم خواهند بود) (الا ان الظالمين فى عذاب مقيم ).
عذابى كه اميد قطع آن نيست ، و زمانى و مدتى براى آن تعيين نشده ، عذابى كه درون جان و بيرون تن همه را مى سوزاند!
بعيد نيست گوينده اين سخن مؤ منان كامل الايمان ، و در صف اول انبيا و اوليا و پيروان خاص آنها باشند، چرا كه آنها از گناه يا كند و سرافرازند، و حق دارند چنين سخنانى را در آنجا بگويند، آنها مظلومانى هستند كه از دست اين ظالمان ناراحتى بسيار ديده اند، و جاى آن دارد كه در آن روز گوينده چنين سخنانى باشند (در بعضى از روايات اهل بيت (عليه السلام ) نيز به اين معنى اشاره شده است ).
توجه به اين نكته نيز لازم است كه (عذاب جاويدان ) براى اين ظالمان قرينه بر اين است كه منظور از آن كافران است ، همانگونه كه در بعضى ديگر از آيات قرآن اين تعبير آمده است : و الكافرون هم الظالمون : (كافران ظالمانند).
آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است كه مى گويد: (آنها اولياء و ياورانى ندارند كه آنان را يارى كنند و عذاب الهى را از آنها دفع نمايند) (و ما كان لهم من اولياء ينصرونهم من دون الله ).
آنها رشته هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبيا و اولياء بريده اند، لذا در آنجا يار و ياورى ندارند، قدرتهاى مادى نيز در آنجا همه از كار مى افتد، و به همين دليل تك و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند.
و براى تاءكيد اين معنى در پايان آيه مى افزايد: (هر كس را خداوند گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست ) (و من يضلل الله فما له من سبيل ).
در آيات قبل خوانديم (و من يضلل الله فما له من ولى من بعده ): در آنجا نفى (ولى و سرپرست ) مى كند، و در اينجا نفى (راه نجات ) چرا كه براى رسيدن به مقصد هم بايد (راهى ) باشد و هم (راهنمائى ) اما اين گمراهان هم از آن محرومند و هم از اين .
آيه و ترجمه


استجيبوا لربكم من قبل اءن ياءتى يوم لا مرد له من الله ما لكم من ملجإ يومئذ و ما لكم من نكير (47)
فإ ن اءعرضوا فما اءرسلنك عليهم حفيظا إ ن عليك إ لا البلغ و إ نا إ ذا اءذقنا الانسن منا رحمة فرح بها و إ ن تصبهم سيئة بما قدمت اءيديهم فإ ن الانسن كفور (48)
لله ملك السموت و الا رض يخلق ما يشاء يهب لمن يشاء إ نثا و يهب لمن يشاء الذكور (49)
اءو يزوجهم ذكرانا و إ نثا و يجعل من يشاء عقيما إ نه عليم قدير (50)


ترجمه :

47 - اجابت كنيد دعوت پروردگار خود را پيش از آنكه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست ، و در آن روز نه پناهگاهى داريد و نه مدافعى .
48 - و اگر آنها روى گردان شوند (غمگين مباش ) ما تو را حافظ آنها قرار نداده ايم ، وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است ، و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان مى چشانيم مغرور و غافل مى شود. و اگر بلائى به خاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنها رسد به كفران مى پردازند.
49 - مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است ، هر چه را بخواهد مى آفريند و به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس ‍ بخواهد پسر.
50 - يا اگر اراده كند پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد و هر كس را بخواهد عقيم مى گذارد!
تفسير:
فرزندان همه هداياى او هستند
از آنجا كه در آيات گذشته گوشه اى از مجازات دردناك و هول و وحشت كافران و ظالمان منعكس شده ، در آيات مورد بحث روى سخن را به همه مردم كرده ، به آنها هشدار مى دهد پيش از آنكه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت كرده به راه حق باز آيند.
مى فرمايد: (دعوت پروردگار خويش را اجابت كنيد پيش از آنكه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نيست ) (استجيبوا لربكم من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله ).
و اگر تصور كنيد در آن روز پناهگاهى جز سايه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارد اشتباه است ، چرا كه (در آن روز براى شما نه ملجا و پناهى است كه در برابر عذاب الهى پناهتان دهد، و نه يار و ياورى كه از شما دفاع كند) (ما لكم من ملجا يومئذ و ما لكم من نكير).
جمله (يوم لا مرد له من الله ) اشاره به روز قيامت است ، نه روز مرگ ، و تعبير (من الله ) اشاره به اين است كه در برابر اراده و فرمان او دائر بر عدم بازگشت ، كسى نمى تواند تصميم ديگرى بگيرد.
به هر حال براى نجات از عذاب راههائى تصور مى شود كه تمام آنها در آن روز بسته است ، يكى بازگشت از آنجا به عالم دنيا و جبران خطاها و گناهان است .
ديگر وجود پناهگاهى كه انسان در كنار آن مصون بماند.
و سرانجام وجود كسى كه به دفاع از انسان برخيزد.
هر يك از جمله هاى سه گانه آيه فوق اشاره به نفى يكى از اين سه راه است .
بعضى جمله (ما لكم من نكير) را به اين معنى تفسير كرده اند كه شما هرگز در آنجا نمى توانيد گناهان خود را منكر شويد ، چرا كه دلائل و شهود به قدرى زياد است كه جاى انكار نيست ، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.
در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده به عنوان دلدارى از آن حضرت مى فرمايد: با اينهمه (اگر آنها رويگردان شوند غمگين مباش ، ما تو را مسئول حفظ آنان از انحراف به طور اجبار قرار نداده ايم ) (فان اعرضوا فما ارسلناك عليهم حفيظا).
(وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت الهى است ) خواه پذيرا شوند و خواه نشوند (ان عليك الا البلاغ ).
تو بايد رسالت الهى خود را به نحو كامل ابلاغ ، و بر آنها اتمام حجت كنى ، دلهاى آماده آن را مى پذيرد هر چند گروه زيادى بى خبر اعراض ‍ كنند، تو مسئوليتى در اين زمينه ندارى .
نظير همين معنى در اوائل همين سوره آمده است كه مى فرمايد: (و ما انت عليهم بوكيل ) تو ماءمور وادار ساختن آنها به پذيرش حق نيستى (شورى آيه 6).
سپس ترسيمى از حال اين جمعيت بى ايمان و اعراض كننده كرده ، مى گويد:
(هنگامى كه ما به انسان رحمتى از ناحيه خود مى چشانيم حالت غرور و غفلت به او دست مى دهد، و از ياد خدا غافل مى گردد) (و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمة فرح بها).
(و هنگامى كه بلائى به خاطر اعمالى كه انجام داده دامانش را بگيرد انسان به كفران مى پردازد) (و ان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم فان الانسان كفور).
نه نعمتهاى الهى از طريق انگيزه شكر منعم او را بيدار و به شكرگذارى و معرفت و اطاعت او واميدارد، نه مجازاتهائى كه به خاطر گناهان دامنگيرش مى شود او را از خواب غفلت بيدار مى كند، و نه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در او اثر مى گذارد.

next page

fehrest page

back page