تفسير نمونه جلد ۲۳

جمعي از فضلا

- ۹ -


يـاد مـرگ شـهـوتـهـاى سـركـش را در درون آدمـى مـى مـيـرانـد، و ريـشـه هـاى غـفـلت را از دل بر مى كند، قلب را به وعده هاى الهى نيرو مى بخشد، و به طبع آدمى نرمى و لطافت مى دهد نشانه هاى هواپرستى را درهم مى شكند، آتش حرص را خاموش مى كند. و دنيا را در نظر انسان كوچك مى كند، و اين است معنى سخنى كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده : يك ساعت فكر كردن از يكسال عبادت بهتر است !.
البته منظور بيان يكى از مصداقهاى روشن تفكر است نه اينكه موضوع تفكر منحصر به آن بوده باشد.
در ايـن بـاره بـحـث ديـگـرى در جـلد 22 صـفـحـه 235 (ذيل آيه 19 سوره ق ) گذشت .
آيه و ترجمه


فلا صدق و لا صلى(31)
و لكن كذب و تولى(32)
ثم ذهب إ لى أ هله يتمطى(33)
أ ولى لك فأ ولى(34)
ثم أ ولى لك فأ ولى(35)
ايحسب الانسان أ ن يترك سدى(36)
الم يك نطفة من منى يمنى(37)
ثم كان علقة فخلق فسوى(38)
فجعل منه الزوجين الذكر و الا نثى(39)
اليس ذلك بقادر على ان يحى الموتى(40)


ترجمه :

31 - او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند
32 - بلكه تكذيب كرد، و روى گردان شد.
33 - سپس به سوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبرانه قدم بر مى داشت .
34 - عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر!
35 - سپس عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر!
36 - آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟
37 - آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود؟
38 - سپس به صورت خون بسته در آمد، و او را آفريد و موزون ساخت ؟
39 - و از او دو زوج مذكر و مؤ نث آفريد.
40 - آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟!
تفسير:
خدائى كه انسان را از نطفه بى ارزش آفريد ...
در ادامـه بـحـثهاى مربوط به مرگ كه نخستين گام در سفر آخرت است و در آيات گذشته آمـده ، در آيـات مـورد بـحـث از خـالى بـودن دسـت كافران از توشه اين مسافرت سخن مى گويد.
نخست مى فرمايد: (اين انسان منكر معاد هرگز ايمان نياورد و آيات خدا را تصديق نكرد و براى او نماز نگذارد) (فلا صدق و لا صلى ).
(بلكه راه تكذيب را پيش گرفت و به فرمان خدا پشت كرد) (و لكن كذب و تولى ).
منظور از جمله فلا صدق عدم تصديق قيامت و حساب و جزا و آيات الهى
و تـوحـيـد و نـبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، ولى بعضى آن را اشاره به ترك انفاق و (صدقه ) از ناحيه كافران دانسته اند، به قرينه ذكر آن در كنار نماز.
ولى آيـه دوم بـه خـوبـى گـواهـى مـى دهـد كـه نـقـطـه مـقـابـل ايـن تـصـديـق ، تـكـذيـب اسـت ، بـنـابـرايـن تـفـسـيـر اول صحيحتر به نظر مى رسد.
در آيه بعد مى افزايد: (سپس او به سوى خانواده خود بازگشت ، در حالى كه متكبرانه راه مى رفت ) (ثم ذهب الى اهله يتمطى ).
او بـه گـمـان ايـنـكـه بـا بى اعتنائى و تكذيب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آيـات الهـى ، پـيـروزى مـهـمـى بـه دسـت آورده ، از بـاده غـرور سرمست بود، و به سراغ خـانواده خود مى آمد تا طبق معمول مسائل افتخارآميز را كه در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو كند، حتى راه رفتنش و حركت اعضاء پيكرش همگى بيانگر اين كبر و غرور بوده .
(يـتـمـطى ) از ماده (مطا) در اصل به معنى پشت است و (تمطى ) به معنى كشيدن پـشـت از روى بـى اعتنائى و غرور، و يا كسالت و بى حالى است ، و در اينجا منظور همان معنى اول است .
بعضى نيز آن را از ماده (مط) (بر وزن خط) به معنى كشيدن پا يا ساير اعضاى بدن بـه هـنـگـام اظـهـار بـى اعـتنائى يا كسالت مى دانند، ولى اشتقاق آن از (مطا) با ظاهر لفظ مناسبتر است .
به هر حال اين معنى شبيه چيزى است كه در آيه 31 سوره (مطففين )
آمـده اسـت : و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين : (هنگامى كه آنها به سوى خانواده هاى خود بازمى گردند از روى استهزا درباره مؤ منان سخن مى گويند).
سـپـس اينگونه افراد بى ايمان را مخاطب ساخته ، و به عنوان تهديد مى گويد: (عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر)! (أ ولى لك فاولى ).
(باز هم عذاب الهى براى تو شايسته تر است شايسته تر)! (ثم أ ولى لك فاولى ).
تفسيرهاى متعدد ديگرى براى اين آيه نيز ذكر كرده اند از جمله اينكه :
تهديدى است به آنها كه عذاب بر تو باد باز هم عذاب بر تو باد.
يا اين حالتى را كه دارى براى تو سزاوارتر است ، سزاوارتر.
يا سرزنش و مذمت براى تو بهتر است ، باز هم بهتر.
يا واى بر تو، باز هم واى بر تو.
يا خيرات دنيا از تو دور باد، و خيرات آخرت نيز دور باد.
يا شر و عذاب دامنگير تو باد، باز هم شر و عذاب دامنگيرت باد.
يا عذابى كه در ميدان بدر مشاهده مى كنى براى تو در اين دنيا شايسته تر است ، و عذاب قبر و قيامت نيز براى تو شايسته تر.
ولى نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كه غالب اين معانى به يك معنى كلى و جامع بر مى گردد كه تهديد به عذاب و مذمت و شر و عقاب را در بر مى گيرد اعم از عذاب دنيا، برزخ ، و قيامت .
در روايـات آمـده اسـت كـه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) دسـت ابـوجـهـل را گرفت (و طبق بعضى از روايات گريبان او را گرفت ) و فرمود: أ ولى لك فـاولى ثـم أ ولى لك فـاولى ابوجهل گفت : (مرا به چه چيز تهديد مى كنى ، نه تو مى توانى و نه پروردگارت مى تواند به من زيانى برساند، من قدرتمندترين افراد ايـن سرزمين هستم ،)! اينجا بود كه همين جمله ها بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به صورت آيات قرآنى نازل شد.
سـپس به دو استدلال جالب درباره معاد مى پردازد كه يكى از طريق بيان هدف آفرينش و حـكـمـت خـداونـد اسـت و ديـگـرى از طـريـق بـيـان قـدرت او بـه اسـتـنـاد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنين .
در مـرحـله اول مـى فـرمـايـد: (آيـا انـسـان گـمـان مـى كـنـد كه بيهوده و بى هدف رها مى شود)؟! (ايحسب الانسان ان يترك سدى ).
(سـدى ) (بـر وزن هـدى ) بـه مـعـنـى مـهـمـل و بيهوده و بى هدف است عرب مى گويد: (ابـل سـدى ) در مـورد شترى كه بدون ساربان رها شده و هر جا مى خواهد به چرا مى رود.
منظور از (انسان ) در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مى باشد، آيه مـى گـويـد: او چـگـونـه باور مى كند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت ، و اينهمه شگفتيها براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد،؟ چگونه مى تواند باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى
انـسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد، چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن ، و قلب براى رسانيدن غذا و اكسيژن و آب به تمام سلولهاى بدن . حتى خطوط سر انگشتان انـسـان نـيـز حـكـمـتى دارد، ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نيست ، و بيهوده و مهمل و بدون هيچگونه برنامه و امر و نهى و تكليف و مسؤ وليت آفريده شده است ؟
يك فرد عادى اگر مصنوع كوچكى بى هدف بسازد به او ايراد مى كنند، و نامش را از زمره انسانهاى عاقل حذف مى نمايند، چگونه خداوند حكيم على الاطلاق ممكن است چنين آفرينش بى هدفى داشته باشد؟!
و اگـر گـفـتـه شـود هـدف هـمـيـن زندگى چند روزه دنيا است ، همين خور و خواب تكرارى و آمـيخته با هزار گونه درد و رنج ، قطعا اين چيزى نيست كه بتواند آن آفرينش بزرگ را توجيه كند.
بنابراين نتيجه مى گيريم كه اين انسان براى هدف بزرگترى يعنى زندگى جاويدان در جوار قرب رحمت حق ، و تكامل بى وقفه و بى پايان ، آفريده شده است .
سـپـس به بيان دليل دوم پرداخته ، مى افزايد: (آيا انسان در آغاز نطفه اى از منى نبود كه در رحم ريخته مى شود)؟! (الم يك نطفة من منى يمنى )
(سپس اين مرحله را پشت سر گذارد و به صورت خون بسته درآمد،
و خداوند او را آفرينش تازه اى بخشيد، و موزون ساخت ) (ثم كان علقة فخلق فسوى ).
بـاز در ايـن مـرحـله مـتـوقـف نـمـانـد خـداونـد از هـمـيـن نـطـفـه دو جـفـت مـرد و زن را آفـريـد (فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى ).
آيـا كـسـى كه نطفه كوچك و بى ارزش را در ظلمتكده رحم مادر، هر روز آفرينش جديدى مى بـخـشـد، و لبـاس تـازه اى از حيات و زندگى در تن او مى كند، و چهره نوينى به او مى دهـد، تـا سـرانـجـام انـسان مذكر يا مؤ نث كاملى مى شود و از مادر متولد مى گردد آيا چنين كسى قادر نيست مردگان را زنده كند؟ (اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى ).
ايـن بـيـان در حـقـيـقـت در مـقـابـل مـنـكـرانـى اسـت كـه در مـسـاءله مـعـاد جسمانى غالبا دم از مـحـال بـودن مـى زدنـد، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى كـردند، و قرآن براى اثبات امكان اين معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بـازمـى گـردانـد، مـراحـل عـجـيـب جـنـيـن ، و تـطـورات شـگـفـت انـگـيـز انـسـان را در ايـن مراحل به او نشان مى دهد، تا بداند او بر همه چيز قادر و توانا است ، و به تعبير ديگر بهترين دليل براى امكان يك شى ء وقوع آن است .
نكته ها:
1 - تطورات جنين يا رستاخيزهاى مكرر!
(نطفه ) در اصل به معنى آب كم يا آب صاف است ، سپس به قطرات آبى
كه از طريق لقاح سبب پيدايش انسان يا حيوانى مى شود گفته شده است .
در حقيقت تحول نطفه در دوران جنينى از عجيب ترين پديده هاى جهان هستى است كه موضوع عـلم (جـنـيـن شـناسى ) مى باشد، و در قرون اخير پرده از روى اسرار آن تا حد زيادى برداشته شده است .
قـرآن در آن روز كـه هـنـوز ايـن مـسـائل كشف نشده بود كرارا به عنوان يكى از نشانه هاى قدرت خداوند روى آن تكيه كرده ، و اين خود از نشانه هاى عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است .
گـرچـه در اين آيات تنها بعضى از مراحل جنينى ذكر شده ولى در آيات ديگر قرآن مانند آيـات آغـاز سـوره حـج ، و اوائل سـوره مـؤ مـنـون ، مـراحـل بـيـشـتـرى بـيـان گـرديـده اسـت ، و مـا شـرح بـيـشـتـرى در ذيل اين آيات در اين زمينه داده ايم .
ضـمـنـا بـه (ذلك ) كـه اسم اشاره به بعيد است در مورد خداوند كنايه از عظمت مقام او است و اشاره به اين است كه بقدرى ذات پاكش والا است كه از دسترس افكار بشر بيرون است .
در روايتى آمده است هنگامى كه آيات اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى : (آيا خداوند بـا ايـنـهـمـه تـوانـائى ، قـادر نـيـسـت مـردگـان را زنـده كـنـد)؟ نازل گرديد؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرضه داشت : سبحانك اللهم ، و بلى : منزهى تو اى خداوند آرى چنين قدرتى را دارى .
هـمـيـن مـعـنـى از امـام بـاقـر و امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـز نقل شده است .
2 - نظام جنسيت در جهان بشريت
بـا تـمـام گـفـتگوهائى كه درباره عوامل جنسيت جنين شده ، و اينكه تحت تاءثير چه امورى تـبـديـل بـه جنس (مذكر) يا (مؤ نث ) مى شود، هنوز هيچكس به درستى نمى داند كه عوامل اصلى چيست ؟
درسـت اسـت كـه بـعـضـى از مـواد غـذائى يـا پاره اى از داروها ممكن است در اين مساءله بى تـاءثـيـر نباشد. ولى يقينا هيچكدام عامل تعيين كننده محسوب نمى شود، و به تعبير ديگر اين مطلبى است كه علمش نزد خداوند عالم است .
از سـوى ديـگـر هـمـواره يـك تـعـادل نـسـبى در ميان اين دو جنس در همه جوامع ديده مى شود گـرچـه در غـالب جـوامـع تـعداد زنان كمى بيشتر و ندرتا در بعضى جوامع تعداد مردان كمى زيادتر است ولى رويهمرفته يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس وجود دارد.
اگـر فـرضا روزى فرا رسد كه اين تعادل به هم بخورد، و مثلا تعداد زنان ده برابر مردان ، يا تعداد مردان ده برابر زنان شود، فكر كنيد چگونه نظام جامعه انسانى به هم مـى خـورد؟ و چـه مـفـاسـد عجيبى از اين رهگذر به وجود مى آيد كه در برابر هر يك زن ده مرد، و يا در برابر هر ده مرد يك زن وجود داشته باشد، و چه جنجالى بر پا مى شود.
آيات فوق كه مى گويد فجعل مـنـه الزوجين الذكر و الانثى اشاره لطيف و سربسته اى به اين دو موضوع است : از يكسو بـه تـنـوع مـرموز انسانها، و تقسيم آنها به اين دو جنس در دوران جنين اشاره مى كند، و از سوى ديگر به اين تعادل نسبى .
خـداوندا! ما گواهى مى دهيم كه تو قادرى بر اينكه در يك لحظه تمام مردگان را لباس حيات بپوشانى ، چيزى در مقابل قدرت تو مشكل و پيچيده نيست .
پـروردگـارا! در آن روز كـه جـانها به گلوگاه مى رسد، و از همه چيز قطع اميد مى كنيم تنها اميدمان به ذات پاك تو است .
بار الها! ما را به هدف آفرينش آشنا بفرما.
آمين يا رب العالمين


سوره انسان (دهر)


مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و 31 آيه دارد
محتواى سوره (انسان )
ايـن سـوره در عـيـن كـوتاهى محتواى عميق و متنوع و جامعى دارد و از يك نظر مى توان آن را به پنج بخش تقسيم كرد:
در بـخـش اول از آفرينش انسان و خلقت او از نطفه امشاج (مختلط) و سپس هدايت و آزادى اراده او سخن مى گويد.
در بـخـش دوم سـخـن از پـاداش ابـرار و نـيـكـان اسـت كـه شـاءن نزول خاصى در مورد اهل بيت (عليهم السلام ) دارد كه به آن اشاره خواهد شد.
در بخش سوم دلائل استحقاق اين پاداشها را در جمله هائى كوتاه و مؤ ثر بازگو مى كند.
در بـخـش چهارم به اهميت قرآن ، و طريق اجراى احكام آن ، و راه پرفراز و نشيب خودسازى اشاره شده .
و در بخش پنجم سخن از حاكميت مشيت الهى (در عين مختار بودن انسان ) به ميان آمده است .
بـراى ايـن سـوره نـامـهـاى مـتـعـددى اسـت كـه مشهورترين آنها سوره (انسان ) و سوره (دهـر) و سـوره (هـل اتـى ) اسـت كـه هـر كـدام از آنـهـا از يـكـى از كـلمـات اوائل سوره گرفته شده است ، هر چند در رواياتى كه بعدا در فضيلت سوره مى خوانيم تنها از (هل اتى ) ياد شده است .
آيا اين سوره در مدينه نازل شده است ؟
در ايـنـكـه سوره (هل اتى ) مدنى يا مكى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، ولى اجماع علما و مفسران شيعه بر اين است كه همه يا حداقل قسمتى از آيات آغاز سوره كه مقام ابرار و اعـمـال صـالح آنـهـا را بـيـان مـى كـنـد در مـديـنـه نازل شده ، كه شاءن نزول آن يعنى داستان نذر على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) و فضه مشروحا خواهد آمد.
و هـمـچـنـيـن مشهور در ميان علماى اهل سنت نيز نزول آن در مدينه است ، همانگونه كه قرطبى مـفـسـر مـشـهـور اهـل تـسـنـن در تـفـسـيـرش مـى گـويـد: و قـال الجـمـهـور مـدنـيـة : (مـشـهـور عـلمـا مـعـتـقـدنـد كـه در مـديـنـه نازل شده است ).
از كسانى كه تمام اين سوره يا قسمتى از آيات آن را كه در بالا اشاره شد مدنى مى دانند علماء زير را مى توان نام برد:
1 - حـاكـم ابـوالقـاسـم حـسـكـانـى از ابـن عـبـاس تـعـداد آياتى را كه در مكه و در مدينه نـازل شـده بـه ترتيب مشروحا نقل كرده است ، و اين سوره را جزء سوره هاى مدنى شمرده كـه بـعـد از سـوره (رحـمـن )، و قـبـل از سـوره (طـلاق ) نازل گرديده .
صاحب كتاب (ايضاح ) استاد احمد زاهد نيز همين معنى را از ابن عباس آورده است .
2 - در (تـاريخ القرآن ) ابو عبدالله زنجانى از كتاب (نظم الدرر و تناسق الايات و السور) از جمعى از بزرگان اهل سنت نقل كرده كه سوره انسان را
در رديف سوره هاى مدنى آورده اند.
3 - و نـيـز در هـمـان كـتـاب از (فـهـرسـت ابـن نـديـم ) از ابـن عـبـاس نقل شده كه سوره هل اتى را يازدهمين سوره مدنى مى شمارد.
4 - در (اتـقـان ) سـيـوطـى از بـيـهـقـى در (دلائل النـبـوة ) از عـكـرمـه نقل شده كه سوره هل اتى در مدينه نازل شده است .
5 - در (در المـنـثـور) نـيـز هـمـيـن مـعـنـى از ابـن عـبـاس بـه طـرق مـخـتـلف نقل شده .
6 - (زمـخـشـرى ) در (تـفـسـيـر كـشـاف ) شـاءن نـزول مـعـروف آيـات آغـاز ايـن سـوره را در مـورد نـذر عـلى (عـليـه السـلام ) و هـمـسـر و فرزندانش نقل كرده است .
7 - گـذشـتـه از مـوارد بـالا جـمـع كـثـيـر ديـگـرى از بـزرگـان اهل سنت نزول آيات آغاز اين سوره را (ان الابرار ...) درباره على (عليه السلام ) و فاطمه زهـرا و حـسـن و حـسـيـن (عـليـهـماالسلام ) نقل كرده اند كه شهادتى است بر مدنى بودن آن (زيرا مى دانيم تولد امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام ) در مدينه بوده است ) مانند واحدى در (اسـبـاب النـزول ) بـغوى در (معالم التنزيل ) سبط بن جوزى در (تذكره ) گنجى شافعى در (كفاية الطالب ) و جمعى ديگر.
ايـن مساءله به قدرى معروف و مشهور است كه (محمد بن ادريس شافعى ) يكى از ائمه چهار گانه اهل سنت ، در شعر معروفش مى گويد:
\\الى م الى م و حتى متى ؟ ** اعاتب فى حب هذا الفتى !//
\\و هـل زوجـت فـاطـم غـيـره ؟ ** و فـى غـيـره هـل اتـى هل اتى ؟!//
\\تا كى تا كى و تا چه زمانى ؟ ** مرا در محبت اين جوانمرد سرزنش مى كنيد!//
\\مـگـر فـاطـمـه بـه غـيـر او تـزويـج شـد؟ ** و مـگـر هل اتى درباره غير او نازل شده است ؟!//
مـدارك فـراوان ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه به قسمتى از آنها به هنگام بيان شاءن نزول آيات ان الابرار يشربون ... اشاره خواهيم كرد.
امـا بـا ايـن هـمـه بـعـضـى از مـتعصبان اصرار دارند كه آن را مكى بدانند، و تمام روايات مـربـوط بـه نـزول آن در مدينه ، و همچنين نزول اين سوره درباره على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و حسنين انكار كنند!
راسـتـى عـجـيـب اسـت ، هـر جـا آيـه و روايـتـى مـنـتـهـى بـه فـضـائل عـلى و اهـل بـيـت (عـليـهـم السلام ) مى شود گروهى داد و فرياد بلند مى كنند و حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند گوئى اسلام به خطر افتاده !
بـا ايـنكه ادعا مى كنند على (عليه السلام ) را از خلفاى راشدين ، و از پيشوايان بزرگ اسـلام مـى دانـند و نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) اظهار علاقه مى كنند، به اعتقاد ما اين عصبيت نتيجه حاكميت روح اموى بر افكار اين گروه است و زائيده تبليغات آن دوران شوم ، خدا همه ما را از اينگونه اشتباهات حفظ كند.
فضيلت تلاوت سوره انسان
در حـديـثـى از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آمـده اسـت : مـن قرأ سورة (هـل اتـى ) كـان جـزاؤ ه عـلى الله جـنـة و حـريـرا: (كـسـى كـه سـوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است ).
و در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليه السلام ) آمده كه (يكى از پاداشهاى كسى كه سوره هـل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند اين است كه در قيامت با پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواهد بود).
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


هل أ تى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيا مذكورا(1)
إ نا خلقنا الانسان من نطفة أ مشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا(2)
إ نا هديناه السبيل إ ما شاكرا و إ ما كفورا(3)
إ نا أ عتدنا للكفارين سلاسل و أ غلالا و سعيرا(4)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آيـا چـنـيـن نـيـسـت كـه زمـانـى طـولانـى بـر انـسـان گـذشـت كـه چـيـز قابل ذكرى نبود؟!
2 - ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم (لذا) او را شنوا و بينا قرار داديم .
3 - ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا كفران كند.
4 - ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آماده كرده ايم .
تفسير:
نطفه بى ارزش را انسان كرديم ، و تمام وسائل هدايت را در اختيارش نهاديم
بـا اينكه بيشترين بحثهاى اين سوره پيرامون قيامت و نعمتهاى بهشتى است ، ولى در آغاز آن سـخن از آفرينش انسان است چرا كه توجه به اين آفرينش زمينه ساز توجه به قيامت و رسـتـاخـيـز اسـت هـمـانـگـونـه كـه در تـفـسـيـر سـوره قـيـامـت در چـنـد صـفـحـه قبل شرح داديم .
مـى فـرمـايـد: (آيـا چـنـيـن نـيـسـت كـه زمـانـى طـولانـى بـر انـسـان گـذشـت كـه چـيـزى قابل ذكر نبود)؟ (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا).
آرى ، ذرات وجـود او هر كدام در گوشه اى پراكنده بود در ميان خاكها، در لابلاى قطرات آب درياها، در هوائى كه در جو زمين وجود دارد، مواد اصلى وجود او هر كدام در گوشه يكى از ايـن سـه مـحـيـط پـهـنـاور افـتـاده بـود، و او در مـيـان آنـهـا در حـقـيـقـت گـم شده ، و هيچ قابل ذكر نبود.
آيـا مـنـظـور از (انـسـان ) در ايـنـجـا نـوع انـسـان اسـت ، و عـمـوم افـراد بـشـر را شامل مى شود؟ يا خصوص حضرت آدم است ؟.
آيـه بـعـد كـه مـى گـويـد مـا انـسـان را از نـطـفـه آفـريـديـم قـريـنـه روشنى بر معنى اول مـى بـاشـد، هـر چـنـد بـعـضـى مـعـتـقـدنـد كـه انـسـان در آيـه اول به معنى حضرت
(آدم ) و (انـسـان ) در آيـه دوم اشـاره به فرزندان آدم است ، ولى اين جدائى در اين فاصله كوتاه بسيار بعيد به نظر مى رسد.
در تـفـسـيـر جـمـله (لم يـكـن شـيـئا مـذكـورا): چـيـز قابل ذكرى نبود نيز نظرات ديگرى اظهار شده است ، از جمله اينكه : انسان به هنگامى كه در عـالم نـطـفـه و جـنـيـن بـود مـوجـود قـابـل ذكـرى نـبـود، ولى بـعـدا كـه مراحل تكامل را پيمود به موجودى قابل ذكر تبديل شد.
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (انسان در (علم خدا) مذكور بود، هر چند در (عالم خلق ) مذكور نبود).
در بعضى از تفاسير نيز آمده كه منظور از (انسان ) در اينجا علماء و دانشمندان است كه قبل از فرا گرفتن علم قابل ذكر نبودند، اما بعد از رسيدن به نظام علم در ميان همه مردم ، در حيات و بعد از موتشان ، همه جا ذكر آنها است .
بـعـضـى نـقـل كـرده اند كه (عمر بن خطاب ) اين آيه را از كسى شنيد گفت اى كاش آدم همچنان غير مذكور باقى مانده بود، و از مادرزاده نمى شد، و فرزندانش مبتلا نمى شدند!.
و اين سخن تعجب آور است چرا كه در واقع ايرادى است به مساءله آفرينش .
بـه هـر حـال بـعـد از ايـن مـرحـله نـوبـت آفـريـنـش انـسـان ، و مـوجـود قابل ذكر شدن است ، مى فرمايد.
(ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم ، و لذا او
را شـنـوا و بـيـنـا قـرار داديـم ) (انـا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا).
(امشاج ) جمع (مشج ) (بر وزن نسج يا بر وزن سبب ) يا جمع (مشيج ) (بر وزن مريض ) به معنى شى ء مخلوط است .
آفـريـنـش انـسـان از (نطفه مخلوط) ممكن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و تركيب (اسـپـر) و (اوول ) بـوده بـاشـد هـمـانـگونه كه در روايات اهلبيت (عليهم السلام ) اجمالا به آن اشاره شده است . يا اشاره به استعدادهاى مختلفى كه در درون نطفه از نظر عـامـل وراثـت از طريق ژنها و مانند آن وجود دارد، و يا اشاره به اختلاط مواد مختلف تركيبى نـطـفـه اسـت ، چـرا كه از دهها ماده مختلف تشكيل يافته ، و يا اختلاط همه اينها با يكديگر معنى اخير از همه جامعتر و مناسبتر است .
اين احتمال نيز داده شده كه امشاج اشاره به تطورات نطفه در دوران جنينى است .
جـمله (نبتليه ) اشاره به رسيدن انسان به مقام (تكليف و تعهد و مسؤ وليت و آزمايش و امتحان ) است ، و اين يكى از بزرگترين مواهب خدا است كه به انسان كرامت فرموده و او را شايسته (تكليف و مسؤ وليت ) قرار داده است .
و از آنـجـا كه (آزمايش و تكليف ) بدون (آگاهى ) ممكن نيست ، در آخر آيه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى كند كه در اختيار انسانها قرار داده است .
بـعـضـى نـيز گفته اند منظور از ابتلاء و آزمايش در اينجا تطورات و تحولاتى است كه بـه جـنـيـن از مـرحـله نـطـفـه تـا رسـيـدن بـه يـك انـسـان كـامـل دست مى دهد. ولى با توجه به تعبير (نبتليه ) و همچنين تعبير به (انسان ) تفسير اول مناسبتر است .
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه ريشه همه ادراكات انسان از ادراكات حسى او است : و به تعبير ديگر ادراكات حسى (مادر) همه (معقولات ) است ، و اين نظريه بسيارى از فـلاسـفـه اسـلامى است ، و در ميان فلاسفه يونان (ارسطو) نيز طرفدار همين نظر بوده است .
و از آنـجـا كـه تـكليف و آزمايش انسان علاوه بر مساءله آگاهى و ابزار شناخت نياز به دو عامل ديگر يعنى به مساءله (هدايت ) و (اختيار) دارد آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى فـرمـايـد: (مـا راه را بـه او نـشـان داديـم ، خواه شاكر و پذيرا باشد، يا كفران كننده و ناپذيرا) (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا).
(هـدايـت ) در ايـنـجـا مـعـنـى وسـيـع و گـسـتـرده اى دارد كـه هـم هدايت (تكوينى ) را شـامـل مـى شـود و هـم هـدايت (فطرى ) و هم (تشريعى ) را هر چند سوق آيه بيشتر روى هدايت تشريعى است .
(تـوضـيـح ) ايـنـكـه از آنـجـا كـه خداوند انسان را براى هدف (ابتلاء و امتحان ) و تكامل آفريده است مقدمات وصول به اين هدف را در وجود او
آفريده ، و نيروهاى لازم را به او بخشيده اين همان هدايت (تكوينى ) است .
سـپـس در اعـماق فطرتش عشق به پيمودن اين راه را قرار داده ، و از طريق الهامات فطرى مسير را به او نشان داده ، و از اين نظر هدايت (فطرى ) نموده و از سوى ديگر، رهبران آسـمانى و انبياى بزرگ را به تعليمات و قوانين روشن براى (ارائه طريق ) مبعوث كـرده ، و بـه وسـيـله آنها هدايت (تشريعى ) فرموده است ، و البته تمام اين شعب سه گـانـه هـدايـت ، جـنـبـه عـمـومـى دارد، و هـمـه انـسـانـهـا را شامل مى شود.
رويهمرفته اين آيه به سه مساءله مهم و سرنوشت ساز در زندگى انسان اشاره مى كند:
مـساءله (تكليف )، مساءله (هدايت ) و مساءله (آزادى اراده و اختيار) كه لازم و ملزوم يكديگر و مكمل يكديگرند.
در ضمن جمله (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا) خط بطلان بر مكتب جبر مى كشد.
تـعـبـير به (شاكرا) و (كفورا) مناسبترين تعبيرى است كه در اينجا امكان دارد، چرا كـه در مـقـابـل نـعـمـت بـزرگ هدايت الهى آنها كه پذيرا و تسليم شوند، و راه هدايت پيش گيرند، شكر اين نعمت را بجا آورده ، و آنها كه مخالفت كنند كفران كرده اند.
و از آنـجـا كـه از دسـت و زبـان هـيچكس بر نمى آيد، كه از عهده شكرش بدر آيد، در مورد (شـكـر) تـعـبـيـر بـه اسـم فـاعـل كـرده ، در حالى كه در مورد (كفران ) تعبير به (كـفـور) (صـيـغـه مـبـالغـه ) آمـده ، زيـرا آنـهـا كـه اين نعمت بزرگ را ناديده بگيرند بـالاتـريـن كـفـران را كـرده انـد، چـرا كـه خـداونـد انـواع وسـائل هـدايت را در اختيار آنها گذارده ، و اين نهايت كفران است كه همه را ناديده بگيرد و راه خطا برود.
ضـمـنا بايد توجه داشت (كفور) واژه اى است كه هم در مورد (كفران نعمت ) به كار مى رود و هم در مورد (كفر اعتقادى ) (همانگونه كه راغب در مفردات آورده است ).
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث اشـاره كوتاه و پرمعنائى به سرنوشت كسانى كه راه كفر و كـفـران را مـى پـويـند كرده ، مى فرمايد: (ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم ) (انا اعتدنا للكافرين سلاسلا و اغلالا و سعيرا).
تـعـبـير به (اعتدنا) (آماده كرده ايم ) تاءكيدى است بر مساءله حتمى بودن مجازات اين گـروه درسـت اسـت كـه آمـاده كـردن از قـبل ، كار كسانى است كه توانائى محدودى دارند و احتمال مى دهند به هنگام نياز توانائى پيدا نكنند، و اين معنى درباره خداوند موردى ندارد چـرا كـه هـر چـه را اراده كـنـد بـا فـرمـان (كـن ) فـورا مـوجـود مـى شـود، در عـيـن حـال بـراى بـيـان قـطـعـى بـودن مـجـازات كـافـران اعـلام مـى كـنـد كـه وسائل مجازات آنها از هم اكنون آماده است !
(سـلاسـل ) جـمـع (سـلسـله ) بـه مـعـنـى (زنـجـيـر) و (اغـلال ) جـمـع (غـل ) بـه معنى حلقه اى است كه بر گردن يا دستها قرار مى دهند، سپس آن را با زنجير مى بندند.
بـه هـر حـال ذكـر غـل و زنـجـيـر، و سـپس شعله هاى سوزان آتش بيانگر مجازات عظيم اين گـروه است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده ، و (عذاب ) و (اسارت ) در آن جمع است .
آزادى آنها در شهوات در اينجا سبب اسارت آنها در آنجا مى شود،
آتشهائى كه در اين دنيا بر پا كرده اند در آنجا تجسم مى يابد و دامانشان را مى گيرد.
نكته :
عالم پر غوغاى جنين :
مى دانيم نطفه انسان از تركيب نطفه مرد و زن كه اولى (اسپر) يا (كرمك ) و دومى (اوول ) يا (تخمك ) نام دارد تشكيل مى شود.
اصـل وجـود (نـطـفـه ) و سـپـس تـركـيـب آن ، و بـعـد مـراحـل مـخـتـلف جـنين ، از عجائب و شگفتيهاى بزرگ جهان آفرينش است كه با پيشرفت علم (جنين شناسى ) پرده از اسرار آن برداشته شده ، هر چند اسرار بيشترى هنوز در پرده نهان است .
از جـمـله شـگـفـتـيـهـاى مـزبـور كـه گـوشـه كـوچـكـى را تشكيل مى دهد امور زير است :
1 - (اسـپـر) كـه بـا آب نـطـفـه مـرد خارج مى شود موجود زنده متحرك بسيار كوچك ذره بـيـنـى اسـت كـه داراى يـك سـر و گـردن و دم مـتـحـرك مـى باشد، و عجب اينكه در هر بار انـزال مـرد مـمـكـن اسـت از دو تا پانصد ميليون ! اسپر وجود داشته باشد كه مطابق جمعيت چـندين كشور است ، ولى از اين عده بيشمار، فقط يك يا چند عدد وارد تخمك شده ، و بارور مـى گردد، وجود اين تعداد نطفه نر به خاطر آن است كه اسپرها براى رسيدن به تخمك و تركيب با آن تلفات زيادى مى دهند، و اگر اين تعداد عظيم نبود شايد امر بارور شدن مشكل مى شد.
2 - (رحـم ) قـبـل از دوران بـاردارى فـقـط بـه اندازه يك گردو است ! اما بعد از انعقاد نـطـفـه و پـرورش جـنـيـن بـه قـدرى بـزرگ مـى شـود كـه جـاى زيـادى را اشغال مى كند و عجب اينكه جدار آن بقدرى قابل ارتجاع است كه در برابر اين حجم عظيم كاملا مقاومت مى كند.
3 - خون در ديواره رحم در عروق و رگها نيست ! بلكه به صورت ناودان در ميان عضلات جارى است ، زيرا اگر رگى وجود داشت مسلما در برابر كشش فوق العاده جدار رحم تاب مقاومت نمى آورد!
4 - بعضى از دانشمندان معتقدند كه نطفه زن داراى الكتريسته (مثبت ) است و اسپر دارى الكتريسته (منفى )، و لذا به سوى هم كشيده مى شوند، اما هنگامى كه اسپر وارد تخمك شـد بـار الكـتـريـكـى آن را مـنـفـى مـى كـنـد و بـه هـمـيـن دليـل اسـپـرهاى بيشمار ديگر كه در اطراف آن وجود دارند از آن رانده مى شوند و بعضى نيز گفته اند با ورود اسپر، ماده شيميائى مخصوص ترشح مى شود كه ساير اسپرها را مى راند.
5 - جـنـيـن در مـيـان كيسه اى بزرگ در آبى غليظ بنام (آمنى بوس ) غوطه ور است كه خـاصـيت ضد ضربه در مقابل انواع حركات تند مادر، و يا اصابت چيزى به شكم ، دارد، بـعلاوه جنين را به صورت يكنواخت گرم نگه مى دارد، و تغيير حرارت خارجى در آن به زودى اثـر نـمـى كـنـد و از همه جالبتر اينكه او را در حالت بى وزنى قرار مى دهد، و از فشار آوردن اعضاى مختلف جنين روى همديگر كه ممكن است موجب ضايعاتى شود جلوگيرى مى كند!
6 - تغذيه جنين از طريق (جفت ) و (بند ناف ) صورت مى گيرد، يعنى خون مادر با تمام مواد غذائى و اكسيژن وارد جفت شده ، و با تصفيه جديدى از
طريق بند ناف وارد قلب جنين مى شود، و از آنجا به تمام اعضاى بدن پخش مى گردد.
جـالب ايـنـكـه بـطـن چـپ و راسـت قلب جنين با يكديگر مربوط است چون مساءله تصفيه از طريقه ريه در آنجا مطرح نيست ، زيرا جنين تنفس نمى كند اما به محض ، تولد، حفره ها از هم جدا مى شوند، و دستگاه تنفس به كار مى افتد!.
آيه و ترجمه


إ ن الا برار يشربون من كأ س كان مزاجها كافورا(5)
عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا(6)
يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا(7)
و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و أ سيرا(8)
إ نما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا(9)
إ نا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا(10)
فوقئهم الله شر ذلك اليوم و لقئهم نضرة و سرورا(11)


ترجمه :

5 - ابرار (نيكان ) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است .
6 - از چـشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند، و از هر جا بخواهند آنرا جارى مى سازند!
7 - آنها به نذر خود وفا مى كنند، و از روزى كه عذابش گسترده است مى ترسند.
8 - و غـذاى (خـود) را بـا ايـنـكـه بـه آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند.
9 - (و مى گويند) ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم و، هيچ پاداش و تشكرى از شما نمى خواهيم .
10 - ما از پروردگارمان خائفيم در آن روز كه عبوس و شديد است .
11 - از ايـن رو خـداونـد آنـهـا را از شـر آن روز نـگـه مـى دارد و از آنـهـا استقبال مى كند در حالى كه شادمان و مسرورند.
شاءن نزول :
(سندى بزرگ بر فضيلت اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )).
ابـن عـباس مى گويد حسن و حسين (عليهماالسلام ) بيمار شدند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) بـا جـمعى از ياران به عيادتشان آمدند، و به على (عليه السلام ) گفتند: اى ابوالحسن ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى ، على (عليه السلام ) و فـاطـمـه (عـليـهاالسلام ) و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سـه روز روزه بـگـيرند (طبق بعضى از روايات حسن و حسين (عليهماالسلام ) نيز گفتند ما هم نذر مى كنيم روزه بگيريم ).
چـيـزى نـگـذشـت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على (عليه السلام ) سه من جو قرض نمود، و فاطمه (صلى الله عليه و آله ) يك سوم آن را آرد كـرد، و نـان پـخـت ، هـنـگـام افـطـار سـائلى بر در خانه آمد و گفت : السلام عليكم اهـل بـيـت مـحـمـد (صلى الله عليه و آله و سلم ) سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم ، غذائى به من بدهيد خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند، آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند.
روز دوم را هـمـچـنـان روزه گـرفتند و موقع افطار وقتى كه غذا را آماده كرده بودند (همان نـان جـويـن ) يـتـيـمـى بـر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند (بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند).
در سومين روز اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادنـد هـنـگـامـى كـه صبح شد على (عليه السلام ) دست حسن (عليه السلام ) و حسين (عليه السـلام ) را گـرفـته بود و خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند هنگامى كه پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آنـها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مى لرزنـد! فـرمـود! ايـن حـالى را كـه در شـمـا مـى بـيـنم براى من بسيار گران است ، سپس بـرخـاسـت و بـا آنـهـا حـركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام ) شد ديد در مـحـراب عـبـادت ايـسـتـاده ، در حـالى كـه از شـدت گـرسـنگى شكم او به پشت چسبيده ، و چشمهايش به گودى نشسته پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ناراحت شد.
در همين هنگام جبرئيل نـازل گشت و گفت اى محمد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گـويـد، سـپـس ‍ سـوره (هـل اتـى ) را بـر او خواند (بعضى گفته اند كه از آيه (ان الابـرار) تـا آيـه كـان سـعـيـكـم مـشـكـورا كـه مـجـمـوعـا هـيـجـده آيـه اسـت در ايـن مـوقـع نازل گشت ).
آنـچـه را در بـالا آورديـم نـص حديثى است كه با كمى اختصار در (الغدير) به عنوان (قـدر مـشـتـرك ) مـيـان روايـات زيـادى كـه در ايـن بـاره نـقـل شـده آمـده اسـت ، و در هـمـان كـتـاب از 34 نـفـر از عـلمـاى مـعـروف اهـل سنت نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند (با ذكر نام كتاب و صفحه آن ).
بـه ايـن تـرتـيـب روايـت فـوق از روايـاتـى اسـت كـه در مـيـان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است .
و امـا عـلمـاى شيعه همه اتفاق نظر دارند كه اين هيجده آيه يا مجموع اين سوره ، در ماجراى فوق نازل شده است ، و همگى بدون استثناء در كتب تفسير يا حديث ، روايت مربوط به آن را بـه عـنـوان يـكـى از افـتـخـارات و فـضـائل مـهـم على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و فرزندانشان آورده اند.
حـتـى چـنـانـكه در آغاز سوره گفتيم اين مطلب به قدرى معروف و مشهور است كه در اشعار شعرا، و حتى در شعر معروف (امام شافعى ) آمده است .
در ايـنـجـا بـهـانه جويانى كه هر وقت به فضائل على (عليه السلام ) مى رسند حساسيت فـوق العـاده اى نـشـان مـى دهـنـد مـنـتـهـاى دقـت را در اشـكـال تـراشـى بـه عمل آورده و خرده گيريهائى بر اين شاءن نزول دارند از جمله :
1 - ايـن سـوره (مـكـى ) اسـت در حـالى كـه داسـتـان شـاءن نـزول مـربـوط به بعد از تولد امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) است كه قطعا در مدينه واقع شده !
ولى چـنـانـكـه در آغـاز ايـن سـوره مـشـروحـا بـيـان كـرديـم دلائل روشـنـى در دسـت داريـم كـه نـشـان مـى دهـد تـمـام سـوره (هـل اتـى ) و يـا لااقـل (هـيـجـده آيـه ) در مـديـنـه نازل شده است .
2 - لفظ آيه عام است چگونه مى توان آن را تخصيص به افراد معينى داد.
ولى نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كـه عـام بـودن مـفـهـوم آيـه مـنـافـاتـى بـا نـزول آن در مـورد خـاصى ندارد، بسيارى از آيات قرآن مفهوم عام و گسترده اى دارد، ولى شـاءن نـزول كـه مـصـداق اتـم و اعلاى آن است مورد خاصى مى باشد، و اين عجيب است كه عـمـومـيـت مـفـهـوم آيـه اى را كـسـى دليـل بـر نـفـى شـاءن نزول آن بگيرد.
3 - بـعـضـى ، شـاءن نـزولهـاى ديـگـرى نـقـل كـرده انـد كـه بـا شـاءن نـزول فـوق سـازگـار نـيـسـت ، از جـمـله ايـنـكـه (سـيـوطـى ) در (در المـنـثـور) نـقـل كـرده كـه مـرد سـيـاه پـوسـتـى خـدمـت پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و از (تسبيح ) و (تهليل ) سؤ ال كرد.
عمر گفت : بس است زياد از رسول خدا سؤ ال كردى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فـرمـود عـمـر خـامـوش بـاش ، و در ايـن هـنـگـام سـوره (هـل اتـى ) بـر پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نازل شد!.
در حـديـث ديـگـرى در هـمـان كـتـاب آمـده اسـت كـه مـردى از حـبـشـه خـدمـت رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آمـد و مـى خـواسـت از او سـؤ ال كـنـد، پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود سـؤ ال كـن و فـرا گـيـر، عـرض كرد اى رسول خدا گروه شما از نظر رنگ و صورت و نبوت بـه مـا برترى داريد، اگر من به آنچه تو ايمان آورده اى ايمان بياورم ، و همانند آنچه عـمـل مـى كنى عمل كنم ، من با تو در بهشت خواهم بود؟ فرمود آرى ، سوگند به كسى كه جـانـم بـه دسـت او اسـت سـفـيـدى سـيـاه پـوسـتـان در بـهـشـت از هـزار سـال راه ديـده مـى شـود، سـپـس پيامبر ثوابهاى مهمى براى گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بـحـمـده بـيـان فـرمـود و در ايـن هـنـگـام سـوره هل اتى نازل شد!
ولى بـا تـوجـه بـه اينكه اين روايات تقريبا هيچگونه تناسبى با مضمون آيات سوره (هـل اتـى ) نـدارد، بـه نـظـر مـى رسـد كـه بـراى پـايـمـال كـردن شـاءن نـزول سـابـق از سـوى عـمـال بـنـى امـيـه يـا مـانـنـد آنـان جعل شده باشد.
4 - بـهـانـه ديـگـر كه ممكن است در اينجا مطرح شود اين است كه چگونه انسان مى تواند سه روز گرسنه بماند و تنها با آب افطار كند؟!
ولى ايـن ايـراد عجيبى است براى اينكه خود ما افراد متعددى را ديده ايم كه براى بعضى از مـعـالجـات طـبـى سـه روز كـه سـهـل اسـت امـسـاك مـعـروف (چـهـل روز) را انـجـام داده اند، يعنى چهل روز تمام تنها آب نوشيده اند! و مطلقا غذائى نخورده اند! و همين امر باعث درمان بسيارى از بيماريهاى آنها شده ،
حـتى يكى از اطباى معروف غير مسلمان بنام (الكسى سوفورين ) كتابى در زمينه آثار درمانى مهم چنين امساكى با ذكر برنامه دقيق آن نوشته است .
حـتـى اگر تعجب نكنيد بعضى از همكاران در تفسير نمونه ، اين امساك را تا 22 روز عملا انجام داده اند.
5 - بعضى ديگر براى اينكه به سادگى از كنار اين فضيلت بگذرند از طريق ديگرى وارد شـده انـد، مـثـلا (آلوسى ) مى گويد: اگر بگوئيم اين سوره درباره على (عليه السـلام ) و فـاطـمـه (عـليـهـاالسـلام ) نـازل نـشـده چـيـزى از قـدر آنـهـا نـمى كاهد، زيرا داخل بودن آنها در عنوان (ابرار) مطلب آشكارى است كه هر كس مى داند، سپس به بيان بـعـضـى از فـضـائل آنـهـا پـرداخـته ، مى گويد: انسان چه درباره اين دو بزرگوار مى تـوانـد بـگـويـد جز اينكه على (عليه السلام ) مولاى مؤ منان و وصى پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و فـاطـمـه (عـليـهـاالسـلام ) پـاره تـن رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) و جزء وجود محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حسنين (عليهماالسلام ) روح و ريحان ، و آقايان جوانان بهشتند، اما مفهوم اين سخن ترك ديگران نيست ، بلكه هر كس غير اين راه را بپويد گمراه است .
ولى مـا مـى گـويـيـم اگـر بـنـا شود فضيلتى را با اين شهرت ناديده بگيريم ، بقيه فـضـائل نـيـز تـدريـجـا به چنين سرنوشتى دچار مى شود، و روزى فرا خواهد رسيد كه بعضى اصل فضيلت على و بانوى اسلام و حسنين (عليهم السلام ) را نيز انكار كنند!
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در بـعـضـى از روايـات از خـود عـلى (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده كـه در مـوارد مـتـعـدد بـه نـزول ايـن آيـات در مـورد خـود و فـرزنـدانـش در مقابل مخالفان استدلال كرده است .
ايـن نـكته نيز قابل توجه است كه (اسير) معمولا در (مدينه ) وجود داشت ، و در مكه بـه حكم آن كه هنوز غزوات اسلامى شروع نشده بود كمتر اسير ديده مى شد، و اين گواه ديگرى بر مدنى بودن اين سوره است .
آخـريـن نكته اى را كه در اينجا لازم به ياد آورى مى دانيم اين است كه به گفته جمعى از دانـشـمـنـدان اسـلامـى از جـمـله (آلوسـى ) مـفـسـر مـعـروف اهـل سنت بسيارى از نعمتهاى بهشتى در اين سوره بر شمرده شده است ولى از (حورالعين ) كه غالبا در قرآن مجيد در عداد نعمتهاى بهشتى آمده مطلقا سخنى مطرح نيست ، ممكن است ايـن امر به خاطر نزول اين سوره درباره فاطمه زهرا و همسر و فرزندانش مى باشد كه به احترام بانوى اسلام (عليهاالسلام ) ذكرى از (حور) به ميان نيامده !.
گـرچـه بـحـث مـا در زمـيـنـه ايـن شـاءن نـزول طـولانـى شـد ولى در بـرابـر اشكال - تراشيهاى بهانه جويان چاره اى جز اين نبود.
تفسير:
پاداش عظيم ابرار:
در آيـات گـذشـتـه بـعـد از آن كـه انـسـانـها را به دو گروه (شكور) و (كفور) يا شـكـرگـزار و كـفـران كـنـنـده تـقسيم كرد، اشاره كوتاهى به مجازات و كيفر سخت كفران كـنـنـدگان آمده بود، آيات مورد بحث به سراغ پاداشهاى شكر گزاران و ابرار (نيكان و پاكان ) مى رود، و نكات جالبى در اين زمينه يادآورى مى كند.
نخست مى فرمايد: (نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است )
(ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا).
(ابـرار) جـمـع (بـر) (بـر وزن رب ) در اصـل بـه مـعنى وسعت و گستردگى است ، و به همين جهت صحراهاى وسيع را (بر) مى گويند، و از آنجا كه افراد نيكوكار اعمالشان نتائج گسترده اى در سطح جامعه دارد اين واژه بـر آنـهـا اطلاق مى شود، و (بر) (به كسر ب ) به معنى (نيكو كارى ) است ، بـعـضـى گـفـته اند فرق بيان آن و خير اين است كه بر به معنى نيكى تواءم با توجه است در حالى كه خير معنى اعمى دارد.
(كـافـور) در لغـت مـعانى متعددى دارد و يكى از معانى معروف آن بوى خوش است همچنين گـيـاهـى اسـت خـوشـبو، و يكى ديگر از معانى آن همان (كافور) معمولى است كه بوى تندى دارد، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى كردن به كار مى رود.
به هر حال آيه فوق نشان مى دهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مى برد، و هم شامه .
بعضى از مفسران نيز گفته اند (كافور) نام يكى از چشمه هاى بهشتى است ، ولى اين تـفـسـير با تعبير (كان مزاجها كافورا) كه مى گويد آميخته با كافور است سازگار نيست .
از سوى ديگر با توجه به اين كه كافور از ماده (كفر) به معنى (پوشش ) است ، بـعـضـى از ارباب لغت مانند (راغب ) در (مفردات ) معتقدند كه انتخاب اين نام براى (كـافـور) بـه خـاطـر پوشيده بودن ميوه درختى كه اين ماده از آن گرفته مى شود در ميان غلافها است .
بـعـضـى نـيز تعبير (كافور) را اشاره به سفيدى فوق العاده و خنكى آن دانسته اند، زيـرا كـافـور مـعـمـولى نـيـز از نـظـر (خـنـكـى ) و (سـفـيـدى ) ضـرب المثل است .
اما روى هم رفته تفسير نخست از همه مناسبتر به نظر مى رسد، به خصوص
ايـن كـه گـاهـى در عـبارات كافور را همرديف مشك و عنبر شمرده اند كه از بهترين بوهاى خوش است .
سـپس به سرچشمه اى كه اين جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره كرده مى افزايد: (ايـن از چـشـمـه خـاصـى است كه بندگان خدا از آن مى نوشند، و آن را از هر جا بخواهند جارى مى سازند)! (عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا).
آرى ايـن چـشـمـه شـراب طـهور چنان در اختيار ابرار و عباد الله است كه هر جا اراده كنند از هـمـانـجـا سـر بـر مـى آورد، و جـالب ايـنـكـه در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نـقـل شده كه در توصيف آن فرمود: هى عين فى دار النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) تفجر الى دور الانبياء و المؤ منين : (اين چشمه اى است در خانه پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه از آنجا به خانه ساير پيامبران و مؤ منان جارى مى شود).
آرى همانگونه كه در دنيا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پيامبر اكرم
(صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـه سـوى بـنـدگـان خدا و نيكان سرازير مى شود، در آخـرت كـه تـجـسم بزرگى از اين برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همين بيت وحى مى جوشد، و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤ منان سرازير مى گردد!
(يـفجرون ) از ماده (تفجير) در اصل از ريشه (فجر) گرفته شده كه به معنى شـكـافـتـن وسـيـع اسـت ، خـواه شـكـافتن زمين باشد يا چيز ديگر، و از آنجا كه نور صبح گوئى پرده شب را مى شكافد به آن (فجر) گفته اند، و به شخص فاسق از اين رو (فاجر) مى گويند كه پرده حيا و پاكى را دريده ، و از مسير حق خارج شده است .
اما در آيه مورد بحث به معنى شكافتن زمين است .
قـابـل تـوجه اينكه در ميان نعمتهاى فراوان بهشتى كه در اين سوره آمده است نخستين نعمت (شراب طهور معطر خاصى ) ذكر شده ، و اين شايد به خاطر آن است كه پس از فراغ از حـسـاب مـحـشر در نخستين گام كه در بهشت مى نهند با نوشيدن از اين شراب هرگونه انـدوه و نـاراحـتـى و نـاخـالصـى را از درون جـان خود مى شويند، و سرمست از عشق حق به استفاده از ساير مواهب بهشتى مى پردازند.
در آيات بعد به ذكر اعمال و اوصافى كه (ابرار) و (عباد الله ) دارند، پرداخته بـا ذكر پنج وصف دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمتهاى بى مانند توضيح مى دهد.
مى فرمايد: (آنها به نذر خود وفا مى كنند) (يوفون بالنذر).
(و از روزى كـه عـذاب و شـر آن گـسـتـرده اسـت بـيـمناكند) (و يخافون يوما كان شره مستطيرا).
جـمـله (يـوفـون ) و (يـخـافـون ) و جـمـله هـاى بـعـد از آن كـه هـمـه بـه صـورت فعل مضارع آمده نشان مى دهد كه اين برنامه مستمر و هميشگى آنان است .
البـتـه هـمـانـگـونـه كـه در شـاءن نـزول گـفـتـيـم مـصـداق اتـم و اكـمـل ايـن آيـات امـيـر مؤ منان على و فاطمه زهرا و فرزندان آنها حسن و حسين (سلام الله عليهم اجمعين ) مى باشند كه نذر خود را در مورد سه روز روزه داشتن ادا كردند، و جز با آب افـطـار نـنـمـودنـد، و قـلب آنـان از خـوف خـدا و خـوف قـيـامـت مـالا مال بود.
(مستطير) به معنى گسترده و پراكنده است ، و اشاره به عذابهاى گوناگون و وسيع آن روز عظيم مى باشد.
بـه هـر حال وقتى آنها به نذرهائى كه بر خويشتن واجب كرده اند وفا مى كنند به طريق اولى واجبات الهى را محترم شمرده و در انجام آن مى كوشند.
تـرس آنها از شر آن روز بزرگ اشاره به ايمانشان به مساءله معاد، و احساس مسؤ وليت شديد در برابر فرمان الهى است .
آنـهـا بـه خـوبـى مـعـاد را بـاور كـرده اند، و به تمام كيفرهاى بدكاران در آن روز ايمان دارند، و اثر اين ايمان در اعمالشان كاملا نمايان است .
سـپـس بـه ذكـر سـومـين عمل شايسته آنها پرداخته ، مى گويد: (آنها غذاى خود را در عين ايـنكه به آن نيازمندند و دوست دارند به (مسكين ) و (يتيم ) و (اسير) مى دهند) (و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا).
اطـعـام كـردن آنـها ساده نيست ، بلكه تواءم با ايثار در هنگام نياز شديد است ، و از سوى ديـگر اطعامى است گسترده كه انواع نيازمندان را از (مسكين ) و (يتيم ) و (اسير) شامل مى شود، و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است .
ضمير در (على حبه ) به طعام باز مى گردد، يعنى در عين اينكه علاقه به طعام
دارنـد آن را انـفـاق مـى كـنـنـد، و بـه ايـن تـرتـيـب شـبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره آل عـمران آمده است لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون : (هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد)
بـعـضـى نـيز گفته اند ضمير مزبور به (الله ) بر مى گردد كه در آيات گذشته آمده يعنى آنها به عشق پروردگار اطعام اطعام مى كنند ولى با توجه به اينكه اين مطلب در آيه بعد مى آيد معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد.
مـعـنـى (مـسكين ) و (يتيم ) و (اسير) روشن است ، اما در اينكه اين اسير اشاره به كدام اسير است در ميان مفسران گفتگو است .
بـسـيـارى گـفته اند منظور اسيرانى است كه از مشركان و كفار مى گرفتند، و به قلمرو حـكومت اسلامى در مدينه مى آوردند، بعضى احتمال داده اند كه منظور از آن بردگانى است كـه اسـيـر دسـت مـالك خود مى باشند، و بعضى آن را به زندانيان تفسير كرده اند، ولى تفسير اول از همه مناسبتر و مشهورتر است .
در ايـنـجـا ايـن سـؤ ال پـيـش مـى آيـد كـه مـطـابـق شـاءن نـزول مـرد اسـيـر بـر در خـانـه عـلى (عـليـه السـلام ) بـه هـنگام افطار آمد، مگر اسيران زندانى نبودند؟

next page

fehrest page

back page