تفسير نمونه جلد ۲۳

جمعي از فضلا

- ۱۱ -


بـعـد از ذكـر سـوگـنـدهائى ، از قيامت و حوادث سنگين و سخت رستاخيز خبر مى دهد، و به دنبال آن همين آيه را ذكر مى كند، و مى گويد: (واى بر تكذيب كنندگان در آن روز)!
در مرحله بعد سرگذشت غم انگيز اقوام گنهكار پيشين .
و در مرحله سوم گوشه اى از ويژگيهاى آفرينش انسان .
و در مرحله چهارم قسمتى از مواهب الهى در زمين .
و در مرحله پنجم قسمتهائى از عذاب تكذيب كنندگان را شرح مى دهد.
هـمـچـنـيـن در هـر مـرحـله اشـاره اى بـه مـطـلبـى بـيـدارگـر و تـكـان دهـنـده كـرده ، و بـه دنبال آن اين آيه را تكرار مى كند، و حتى در بخشى از آن به نعمتهاى
بهشتى كه نصيب پرهيزگاران شده اشاره نموده تا انذار را با بشارت بياميزد و تهديد را با تشويق .
و بـه هـر حال اين تكرار، تكرار بعضى از آيات را در سوره الرحمان تداعى مى كند، با اين تفاوت كه در آنجا سخن از نعمتها بود، و در اينجا غالبا از عذابهاى مكذبان است .
انتخاب نام (مرسلات ) براى اين سوره به تناسب نخستين آيه اين سوره است .
فضيلت تلاوت اين سوره
در حـديـثـى از پـيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : (من قرء سورة و المرسلات كتب انه ليس من المشركين ): (كسى كه سوره مرسلات را بخواند نوشته مى شود كه او از مشركان نيست ).
و در حـديـث ديـگـرى از امـام صادق (عليه السلام ) آمده است : (من قراها عرف الله بينه و بين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )): (كسى كه اين سوره را بخواند خداوند او را با پيامبر آشنا (و همجوار) مى سازد).
بـدون شـك ايـن ثـواب و فـضـيـلت از آن كـسـانـى اسـت كـه بـخـوانـنـد و بـيـنـديـشـنـد و عمل كنند، و لذا در حديثى آمده است : بعضى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خـدمـتـش عـرض كـردنـد: اسـرع الشـيـب اليـك يـا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): (چه زود آثار پيرى در شما نمايان شده اى رسول خدا)؟!
فـرمـود: (شـيـبـتـنـى هـود و الواقـعه و المرسلات و عم يتسائلون )!: (سوره هاى هود، واقعه ، مرسلات ، و عم يتسائلون مرا پير كرده )!.
قـابـل تـوجـه ايـن كـه در تـمـام ايـن سـوره هـا احـوال قـيـامـت و مـسـائل هـول انـگـيـز آن دادگـاه بـزرگ مـنعكس است ، و همينها بوده كه در روح مقدس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اثر گذارد.
بـديـهـى اسـت تـلاوت بـدون فـكـر و تـصـمـيـم بـر عمل نمى تواند چنين اثرى بگذارد.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


و المرسلات عرفا(1)
فالعاصفات عصفا(2)
و الناشرات نشرا(3)
فالفارقات فرقا(4)
فالملقيات ذكرا(5)
عذرا أ و نذرا(6)
إ نما توعدون لواقع(7)
فإ ذا النجوم طمست (8)
و إ ذا السماء فرجت (9)
و إ ذا الجبال نسفت (10)
و إ ذا الرسل أ قتت (11)
لا ى يوم أ جلت (12)
ليوم الفصل(13)
و ما أ درئك ما يوم الفصل(14)
ويل يومئذ للمكذبين(15)


ترجمه :

1 - سوگند به فرشتگانى كه پى درپى فرستاده مى شوند.
2 - و آنها كه همچون تند باد حركت مى كنند.
3 - و سوگند به آنها كه (ابرها را) مى گسترانند، و منتشر مى سازند.
4 - و آنها كه جدا مى كنند.
5 - و سوگند به آنها كه آيات بيدار كننده (الهى ) را به (انبياء) القا مى نمايند.
6 - براى اتمام حجت ، يا انذار!
7 - كه آنچه به شما (درباره قيامت ) وعده داده مى شود به وقوع مى پيوندد.
8 - در آن هنگام كه ستارگان محو و تاريك گردند،
9 - و (كواكب ) آسمان از هم بشكافند،
10 - و در آن زمان كه كوهها از جا كنده شوند.
11 - و در آن هنگام كه براى پيامبران (به منظور اداء شهادت ) تعيين وقت شود.
12 - اين امر براى چه روزى به تاءخير افتاده ؟
13 - براى روز جدائى (حق از باطل ).
14 - تو چه مى دانى روز جدائى چيست ؟
15 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
تفسير:
وعده هاى الهى حق است ، واى بر تكذيب كنندگان !
در آغاز اين سوره مقدمه در پنج آيه ، پنج سوگند آمده كه در تفسير معنى آنها سخن بسيار است :
مـى فـرمـايـد: (سـوگـنـد بـه آنـهـا كه پى درپى فرستاده مى شوند) (و المرسلات عرفا.
(و آنها كه همچون طوفان و تند باد حركت مى كنند) (فالعاصفات عصفا).
(و سوگند به آنها كه مى گسترانند و منتشر مى سازند) (و الناشرات نشرا).
(و آنها كه جدا مى كنند) (فالفارقات فرقا).
(و آنها كه آيات بيدار كننده را القا مى نمايند) (فالملقيات ذكرا).
(براى اتمام حجت يا انذار) (عذرا او نذرا).
اكـنـون بـبـيـنـيـم ايـن سـوگـنـدهـاى سـربـسـتـه كـه از مسائل مهمى خبر مى دهد مفهومش چيست ؟
در اينجا سه تفسير معروف وجود دارد:
1 - تـمـام ايـن قـسـمـتهاى پنجگانه اشاره به بادها و طوفانها است ، كه نقش مؤ ثرى در بـسـيـارى از مـسـائل جـهـان طـبـيـعت دارند، بنابراين مفهوم آيات چنين مى شود: سوگند به بادهائى كه پشت سر هم مى وزند.
و سوگند به طوفانهائى كه شديدا حركت مى كنند.
و قـسـم بـه آنـهـا كـه ابرها را مى گسترانند و قطرات حياتبخش باران را از لابلاى آنها روانه سرزمينهاى خشك مى كنند.
و سوگند به آنها كه ابرها را بعد از ريزش باران پراكنده مى سازند.
و قسم به اين بادها كه با اين برنامه انسانها را به ياد خدا مى اندازند.
(بـعـضـى نـيـز (فـالعـاصـفـات عـصـفـا) را اشـاره بـه طـوفـانـهـاى عـذاب كـه نقطه مقابل بادهاى حياتبخش است دانسته اند كه آن هم به نوبه خود مايه تذكر و بيدارى است ).
2 - تـمـام ايـن سـوگـنـدهـا اشـاره بـه (فـرشـتـگـان آسـمـان ) اسـت ، يـعـنى قسم به فـرشـتـگانى كه پى درپى به سوى انبياء فرستاده مى شوند (يا فرشتگانى كه با برنامه هاى شناخته شده و معروف فرستاده مى شوند).
و قـسـم بـه آنـهـا كـه هـمـچـون طـوفـان بـا سـرعـت تـمـام بـه دنبال ماءموريت خود مى روند.
و به آنها كه آيات كتب آسمانى را در برابر پيامبران مى گسترانند و نشر مى دهند.
و آنها كه با اين عمل حق را از باطل جدا مى سازند.
و آنها كه ذكر حق و دستورات او را به انبياء القا مى كنند.
3 - سـوگـنـد اول و دوم نـاظـر بـه مساءله (بادها و طوفانها) است ، و سوگند سوم و چـهارم و پنجم را ناظر به نشر آيات حق به وسيله (فرشتگان )، و سپس جدا كردن حق از باطل ، و بعد القاء ذكر و دستورهاى الهى به پيامبران ، به منظور اتمام حجت و انذار است .
چـيـزى كه مى تواند شاهد بر تفسير سوم باشد اولا جداسازى اين دو دسته از سوگندها در آيـات بـه وسـيـله (واو) اسـت ، در حـالى كه بقيه به وسيله (فاء) عطف شده كه نشانه ارتباط و پيوند آنها است .
ثـانـيـا چـنـانكه خواهيم ديد همه اين سوگندها براى مطلبى است كه در آيه هفتم آمده يعنى حقانيت و واقعيت رستاخيز و معاد، و مى دانيم در آستانه رستاخيز دگرگونى عظيمى در عالم پـيـدا مـى شـود، طـوفـانـهـاى شـديـد زلزله هـا و حـوادث تـكـانـدهـنـده از يـكـسـو، و سپس تـشـكـيـل دادگـاه عـدل الهـى از سـوى ديـگـر كـه در آنـجـا فـرشـتـگـان نـامـه هـاى اعمال را نشر مى دهند، و ميان صفوف مؤ منان و كافران جدائى مى افكنند، و حكم الهى را در اين زمينه القا مى كنند.
اگر قسمتهاى پنجگانه فوق طبق اين تفسير بيان شود تناسبى با مقسم به يعنى چيزى كه براى آن سوگند ياد شده است خواهد داشت و تفسير اخير از اين نظر برترى دارد.
ذكـر در جـمـله (فـالملقيات ذكرا) يا به معنى علوم و دانشهائى است كه به انبياء القا شده ، يا آياتى است كه بر آنها نازل گشته است ، و مى دانيم در آيات قرآن از خود قرآن تعبير به (ذكر) شده است ، چنانكه در آيه 6 سوره حجر
آمـده اسـت و قـالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون (دشمنان ) مى گفتند اى كسى كه ذكر بر تو نازل شده است تو ديوانه اى !
تـعـبـيـر بـه (المـلقـيـات ) بـه صـورت (جـمـع ) بـا ايـنـكـه فـرشـته وحى يعنى جـبـرئيل يك فرد بيشتر نبود، به خاطر اين است كه از بعضى از روايات استفاده مى شود كـه گـاه بـراى نـزول آيـات قـرآن گـروهـهـاى عـظـيـمـى از فـرشـتـگـان جـبـرئيـل را هـمـراهـى مـى كـردنـد، در آيـه 15 سـوره عبس نيز آمده است بايدى سفرة يعنى (آيـات قـرآنـى بـه دسـت سـفـيـران الهـى (فـرشـتـگـان ) بـر پـيـامـبـر اسـلام نازل شده است ).
حـال بـايـد ديـد كـه ايـن سوگندها براى چه منظورى است ؟ در آيه بعد پرده از روى اين معنى برداشته ، مى گويد: آنچه به شما وعده داده مى شود واقع خواهد شد (انما توعدون لواقع )
بعث و نشور، ثواب و عقاب ، حساب و جزا، همه حق است ، و ترديدى در آن نيست .
بعضى نيز آن را اشاره به تمام وعده هاى الهى ، اعم از وعده هائى كه به نيكان يا بدان در دنيا، يا در آخرت داده است ، ولى آيات بعد نشان مى دهد كه منظور فقط وعده قيامت است .
گـرچـه در ايـن آيـه اسـتـدلالى بـر مساءله معاد نشده است و تنها به ادعا قناعت گرديده ، ولى لطـف مـطـلب ايـنـجـا اسـت كـه در قـسـمـهـاى پـيـشـيـن مـطـالبـى آمـده كـه خـود از دلائل مـعـاد اسـت ، از جـمـله زنـده شـدن زمـيـنـهـاى مـرده بـه وسـيـله نـزول بـارانـهـا كـه خـود نـمـونـه اى از صـحـنـه مـعـاد اسـت ديـگـر نـزول تـكـاليـف الهـى بـر پـيامبران و ارسال رسل كه بدون وجود معاد نامفهوم است ، خود نشان مى دهد كه وعده رستاخيز قطعى است .
نـظـيـر ايـن مـطـلب در آيـه 23 سوره ذاريات نيز آمده است كه خداوند مى فرمايد: فو رب السـمـاء انـه لحـق : (سـوگند به پروردگار آسمان كه روزى شما حق است ) سوگند بـه (رب ) كـه اشـاره بـه ربـوبـيـت پـروردگـار و تـدبير او در جهان آفرينش است ايجاب مى كند كه بندگان را بى روزى نگذارد.
سـپـس به بيان نشانه هاى اين روز موعود پرداخته ، مى فرمايد: (اين روز موعود زمانى فرا مى رسد كه ستاره ها از صفحه آسمان محو و تاريك گردند). (فاذا النجوم طمست ).
(و آسمان (كواكب آسمان ) از هم شكافته شود) (و اذا السماء فرجت )
(و زمـانـى كـه كـوهـهـا از جـا كـنـده شـود) (و اذا الجبال نسفت ).
(طـمـسـت ) از مـاده (طـمـس ) (بـر وزن شـمـس ) بـه مـعـنـى مـحـو كـردن و زائل كـردن آثـار چـيزى است ، و در اينجا ممكن است اشاره به محو نور ستارگان باشد يا مـتـلاشـى شـدن آنـها، ولى تفسير اول مناسبتر است ، همانگونه كه در آيه 2 - تكوير آمده است و اذا النجوم انكدرت : (در آن هنگام كه ستارگان تاريك شوند).
و (نـسـفـت ) از مـاده (نـسـف ) (بـر وزن حـذف ) در اصل به معنى ريختن دانه هاى غذائى در غربال و تكان دادن آن است تا پوست از دانه جدا شود، و در اينجا به معنى خرد شدن و سپس بر باد رفتن كوهها است .
اصولا از آيات متعددى در قرآن مجيد استفاده مى شود كه پايان اين جهان
با يك سلسله حوادث بسيار هول انگيز و كوبنده همراه است ، به طورى كه نظام آن را به كلى متلاشى مى سازد، و جهان آخرت با نظامى نوين جايگزين آن مى گردد.
بـه طورى كه اين حوادث عجيب و وحشتناك است كه با هيچ بيانى نمى توان آن را توصيف كـرد، آيـا حـوادثـى كـه كـوهـهـا را از جـا مـى كـنـد و چـنـان بـه هـم مـى كـوبـد كـه تـبـديـل بـه غـبـار مـى شـود، و بـه صـورت پـشـمـهـاى زده شـده در مـى آورد قابل توصيف است ؟
و بـه تـعبير بعضى از مفسران عظمت اين حوادث به قدرى است كه عظيمترين زلزله هائى كـه انـسـان بـه چـشـم ديـده در بـرابر آن مانند ترقه هاى كوچكى است كه بچه ها براى بازى منفجر مى كنند در برابر بزرگترين بمب اتم .
و بـه هـر حـال ايـن تـعبيرات قرآنى دليل بر تفاوت زياد نظامات آخرت با نظامات دنيا است .
و به دنبال آن اشاره اى به صحنه رستاخيز كرده مى افزايد: (و اين در هنگامى است كه بـراى پـيـامـبـران تـعـيين وقت مى شود كه به نوبت بيايند و شهادت خود را درباره امتها بدهند) (و اذا الرسل اقتت ).
هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 6 سـوره اعـراف آمـده اسـت ، فـلنـسـئلن الذيـن ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين : (ما هم از كسانى كه رسولان به آنها مبعوث شدند سؤ ال مى كنيم ، و هم از رسولان ).
سـپـس مـى افـزايـد: (بـراى چـه روزى شـهـادت اين رسولان و گواهى آنها بر امتها به تاءخير افتاده )؟! (لاى يوم اجلت ).
(براى روز جدائى ) (ليوم الفصل ).
روز جـدائى حـق از باطل ، جدائى صفوف مؤ منان از كافران ، و نيكوكاران از بدكاران ، و روز داورى مطلق حق درباره همگان .
اين سؤ ال و جواب براى بيان عظمت آن روز بزرگ است و چه تعبير پر معنى و گويائى از آن روز شده است روز جدائيها!
سـپـس بـراى بـيـان عـظـمـت آن روز مـى فـرمـايـد: (تـو چـه مـى دانـى يـوم الفـصـل و روز جـدائيـهـا چـيـسـت )؟ (و مـا ادريـك مـا يـوم الفصل ).
جائى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آن علم وسيع و گسترده ، و با آن ديده تيز بينى كه اسرار غيب را مشاهده مى كرد ابعاد عظمت آن روز را به درستى نداند، تكليف بـقـيه مردم روشن است ، و همان گونه كه بارها گفته ايم درك تمام اسرار با عظمت قيامت براى ما زندانيان قفس دنيا ممكن نيست تنها شبحى از آن را مى بينيم و به آن ايمان داريم .
و در آخـريـن آيه مورد بحث ، تكذيب كنندگان آن روز را شديدا مورد تهديد قرار داده ، مى فـرمـايـد: (واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگـان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
(ويل ) را بعضى به معنى (هلاكت )، و بعضى به معنى (انواع عذاب ) و بعضى آن را بـه مـعـنـى (وادى پـر عـذابى در جهنم ) تفسير كرده اند، اين كلمه معمولا در مورد حـوادث اسـفناك به كار مى رود، و در اينجا حكايت از سرنوشت دردناك تكذيب كنندگان در آن روز مى كند.
مـنـظـور از (مكذبين ) در اينجا كسانى است كه قيامت را تكذيب مى كنند، و مى دانيم كسى كـه ايـمـان به قيامت و دادگاه عدل خداوند و حساب و جزا نداشته باشد به آسانى مرتكب هـر گـونـه گـنـاه و ظـلم و فسادى مى شود، اما ايمان راسخ به آن روز به انسان تعهد و احساس مسؤ وليت و تقوى و پرهيزگارى مى بخشد.
نكته :
1 - محتواى اين سوگندها!
در آيـات فـوق نخست به بادها و طوفانها سوگند ياد شده ، و اين بخاطر نقش مهمى است كه آنها در جهان آفرينش دارند: ابرها را به حركت در مى آورند، و سپس آنها را بر فراز زمينها خشك و مرده پيوند مى دهند، و بعد از نزول باران آنها را متفرق مى سازند.
بذرهاى گياهان را جابجا مى كنند، و جنگلها و مرتعها به وجود مى آورند.
بسيارى از گلها و ميوه ها را بارور مى سازند، و حرارت و برودت را از
مـنـاطـق مـخـتـلف زمـيـن بـه نـقـاط ديـگـر مـى بـرنـد و هـوا را تعديل مى كنند.
هـواى زنـده و پـر اكـسـيـژن را از مـزارع و صـحراها به شهرها مى برند، و هواى آلوده را براى تصفيه به صحراها مى فرستند.
آبهاى دريا را متلاطم و مواج ، و براى موجودات زنده آبزى پر اكسيژن مى كنند آرى بادها و نسيمها خدمات عظيم و حياتى در جهان دارند.
بخش ديگر اين سوگندها كه از برنامه نزول وحى به وسيله فرشتگان سخن مى گويد نـيـز در عـالم مـعـنـى شباهت با وزش نسيم در عالم ماده دارد، فرشتگان ، كلمات وحى را كه هـمـچـون قـطـرات بـاران زنـده كـنـنـده اسـت بـر قـلوب پـيـامـبـران خـدا نـازل مـى كنند، و گلها و ميوه هاى معارف الهى و تقوى را در قلبها مى رويانند، و به اين ترتيب خداوند هم به مربيان عالم ماده و هم مربيان عالم معنى سوگند ياد كرده است .
و جـالب ايـنـكـه تـمام اين سوگندها براى بيان واقعيت روزى است كه تمام اين تلاشها و كوششها به ثمر مى نشيند روز قيامت و يوم الفصل .
آيه و ترجمه


الم نهلك الا ولين(16)
ثم نتبعهم الاخرين(17)
كذلك نفعل بالمجرمين(18)
ويل يومئذ للمكذبين(19)
الم نخلقكم من ماء مهين(20)
فجعلناه فى قرار مكين(21)
إ لى قدر معلوم(22)
فقدرنا فنعم القادرون(23)
ويل يومئذ للمكذبين(24)
الم نجعل الا رض كفاتا(25)
أ حياء و أ موتا(26)
و جعلنا فيها رواسى شامخات و أ سقيناكم ماء فراتا(27)
ويل يومئذ للمكذبين(28)


ترجمه :

16 - آيا ما اقوام (مجرم ) نخستين را هلاك نكرديم ؟
17 - سپس آخرين را به دنبال آنها مى فرستيم .
18 - (آرى ) اينگونه با مجرمان رفتار مى كنيم .
19 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
20 - آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم ؟
21 - سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار داديم .
22 - تا مدتى معين .
23 - مـا قـدرت بـر ايـن كـار داشـتـيـم پـس مـا قـدرتـمـند خوبى هستيم (و امر معاد براى ما سهل است )
24 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
25 - آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم ؟
26 - هم در حال حياتشان و هم مرگشان .
27 - و در آن كوههاى استوار و بلند قرار داديم ، و آبى گوارا به شما نوشانديم .
28 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
تفسير:
با اينهمه مظاهر قدرت باز در معاد شك داريد؟!
در ايـن آيـات نـيـز از طـرق مـخـتـلف بـه مـنـكـران رسـتـاخـيـز هـشدار مى دهد، و با بيانات گوناگون آنها را از خواب سنگين غفلت بيدار مى كند.
نـخـسـت دسـت آنها را گرفته و به گذشته تاريخ مى برد، و سرزمينهاى بلا ديده اقوام كفار پيشين را به آنها نشان مى دهد، مى فرمايد: (آيا ما اقوام نخستين كه راه كفر و انكار را پيش گرفتند هلاك نكرديم ) (الم نهلك الاولين ).
آثار آنها نه تنها بر صفحات تاريخ كه بر صفحه روى زمين نيز نمايان است ،
اقـوامـى هـمـچـون قـوم (عـاد) و (ثـمـود) و قـوم (نـوح ) و قـوم (لوط) و قـوم (فرعون ) كه گروهى با طوفان ، و جمعى با صاعقه ، و عده اى با تندباد، و قومى با زلزله و سنگهاى آسمانى به كيفر اعمالشان مجازات و نابود شدند.
(سـپـس مـا اقـوام آخـريـن را كـه اعـمـال مـشـابـهـى دارنـد بـه دنبال آنها مى فرستيم ) (ثم نتبعهم الاخرين ).
چـرا كـه ايـن يـك سنت مستمر است و تبعيض و استثنا برنمى دارد، مگر ممكن است گروهى را به جرمى مجازات كند و همان جرم را براى ديگران بپسندد؟!
و لذا در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (ايـنـگـونـه ما با گنهكاران رفتار مى كنيم ) (كذلك نفعل بالمجرمين ).
ايـن آيـه در حـقـيـقـت بـه مـنـزله بـيـان دليـل بـر هـلاكـت اقـوام اوليـن و بـه دنـبـال آنـها هلاكت اقوام آخرين است ، چرا كه عذابهاى الهى نه جنبه انتقامجوئى دارد، و نه تصفيه حساب شخصى است ، بلكه تابع اصل استحقاق و مقتضاى حكمت است .
بـعـضـى گـفـته اند: منظور از (اولين ) اقوامى هستند كه در گذشته دور بودند، مانند قـوم نـوح و عاد و ثمود، و (آخرين ) اقوامى مى باشند كه بعد از آنها آمدند، مانند قوم لوط و قـوم فـرعـون ، ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (نـتـبـعـهـم ) بـه صـورت (فـعـل مـضـارع ) آمـده در حـالى كه (الم نهلك ) معنى ماضى دارد روشن مى شود كه (اوليـن ) تـمام اقوام پيشين را مى گيرد كه به عذاب الهى هلاك شدند، و (آخرين ) كـفارى را شامل است كه در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند، يا بعد از آن پا به عرصه وجود مى گذارند و آلوده جرم و گناه و ظلم و فساد مى شوند.
و سـرانـجـام نـتـيـجه گيرى كرده ، مى افزايد: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
(يومئذ) در اينجا اشاره به روز رستاخيز است كه مجازات اصلى و مهم آنها مربوط به آن روز اسـت ، و ايـن تـكـرار بـراى تـاءكـيـد مـطـلب اسـت ، و ايـنـكـه بـعـضـى احتمال داده اند كه اين آيه ناظر به عذاب دنيا مى باشد، و آيه مشابه آن كه قبلا آمد ناظر به عذاب آخرت است بسيار بعيد به نظر مى رسد.
سـپـس دسـت آنـهـا را گـرفـته ، و به عالم جنين مى برد، و عظمت و قدرت خداوند، و كثرت مـواهـب او را در ايـن جهان اسرار آميز، به آنها نشان مى دهد، تا از يكسو به قدرت خدا بر مـسـاءله رسـتـاخـيـز و مـعـاد پى ببرند، و از سوى ديگر خود را مديون نعمتهاى بيشمارش بدانند، و سر تعظيم بر آستانش فرود آورند.
مـى فرمايد (آيا ما شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم )؟! (الم نخلقكم من ماء مهين ).
سپس ما آن را در قرار گاهى مناسب و محفوظ و آماده قرار داديم (فجعلناه فى قرار مكين ).
قـرار گـاهـى كه تمام شرائط حيات و پرورش و رشد و محافظت نطفه انسان در آن از هر نظر تاءمين شده ، و آنقدر عجيب و جالب و موزون است كه هر انسانى را در شگفتى فرو مى برد.
سـپـس مـى افـزايـد: (قـرار گرفتن نطفه در آن جايگاه محفوظ تا مدت معينى ادامه دارد) (الى قدر معلوم ).
مـدتى كه آن را هيچكس جز خدا نمى داند، مدتى مملو از تغييرات و دگرگونيها و تحولات بـسـيار كه هر روز لباس تازه اى از حيات و زندگى بر نطفه پوشانيده مى شود، و او را در مسير تكامل در آن مخفيگاه پيش مى برد.
سپس نتيجه گيرى مى كند (ما قدرت بر اين كار داشتيم كه از نطفه بى ارزش و حقير و نـاچـيـزى چـنـان انـسـان شـريـف و كـاملى بسازيم ، پس ما قادر و تواناى خوبى هستيم ) (فقدرنا فنعم القادرون ).
ايـن همان دليلى است كه قرآن بارها براى اثبات مساءله معاد روى آن تكيه كرده است ، از جـمـله در آيـات آغـاز سـوره حـج مـى گـويـد: چـگونه در بازگشت مردگان به حيات جديد ترديد مى كنيد با اينكه قدرت او را در آفرينش اين انسان از يك نطفه بى ارزش ‍ مشاهده مى كنيد كه هر روزش معاد و رستاخيزى
است ؟! چه تفاوتى ميان خاك و آن نطفه بى ارزش است ؟
در پـايـان بـاز هـمـان جـمـله را تـكـرار فـرموده ، مى گويد: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
واى بر آنها كه اينهمه آثار قدرت او را مى بينند و باز او را انكار مى كنند.
امـيـر مؤ منان على (عليه السلام ) در اين زمينه مى فرمايد: ايها المخلوق السوى ، و المنشا المـرعـى فـى ظـلمـات الارحـام ، و مـضـاعفات الاستار، بدئت من سلالة من طين ، و وضعت فى قـرار مـكـيـن ، الى قـدر مـعـلوم ، و اجـل مـقسوم ، تمور فى بطن امك جنينا، لا تحير دعاء، و لا تـسـمـع نـداء، ثـم اخـرجـت مـن مـقـرك الى دار لم تـشـهـدهـا، و لم تـعـرف سـبـل مـنـافـعـها، فمن هداك لاجترار الغذاء من ثدى امك ، و عرفك عند الحاجة مواضع طلبك و ارادتك ؟!
اى مـخلوقى كه با اندام متناسب و در محيطى محفوظ آفريده شده اى ! در ظلمات رحم و پرده هـاى مضاعف ، آفرينش تو از عصاره گل آغاز شده ، و در قرارگاه محفوظى تا زمان معلوم و سرآمد معينى قرار داده شدى .
آن روز كـه چـنـين بودى و در رحم مادر حركت داشتى نه قدرت پاسخگوئى در تو بود، و نه توانائى شنيدن صداى كسى .
سـپـس از اين قرارگاه به سرائى آمدى كه هرگز آن را مشاهده نكرده بودى ، و راه منافع آن را نمى شناختى .
بـگـو چـه كـسـى در مـكـيـدن شـيـر از پـسـتـان مـادرت تو را هدايت كرد؟ و چه كسى راههاى وصول به نيازهايت را به تو نشان داد؟
در بـخـش ديـگـرى از ايـن آيـات بـه بـيـان قسمتى از آيات و نشانه هاى آفاقى خداوند و نـعـمـتـهـا و مـواهـب او در جـهـان بـزرگ مـى پـردازد كـه هـم دليـل بـر قـدرت و رحـمت واسعه او است ، و هم دليلى بر امكان معاد، در حالى كه در آيات گذشته سخن از آيات انفسى و مواهب خداوند در آفرينش خود انسان بود.
مـى فـرمـايـد: (آيـا مـا زمـيـن را مـركـز اجـتـمـاع انـسـانـهـا قـرار نـداديـم )؟! (الم نجعل الارض كفاتا).
(هم در حال حيات و هم مرگشان ) (احياء و امواتا).
(كـفـات ) (بـر وزن كـتاب ) و (كفت ) (بر وزن كشف ) به معنى جمع كردن و ضميمه كردن چيزى به يكديگر است ، و به پرواز سريع پرندگان نيز (كفات ) گفته مى شـود، چـرا كه به هنگام پرواز سريع بالها را جمع مى كند تا با سرعت بيشترى هوا را بشكافد و به پيش رود.
مـنـظـور اين است كه زمين قرارگاهى است براى همه انسانها، زندگان را روى خود جمع مى كند، و تمام حوائج و نيازهايشان را در اختيارشان مى گذارد، و مردگان آنها را نيز در خود جـاى مـى دهـد، كـه اگر زمين آماده براى دفن مردگان نبود عفونت و بيماريهاى ناشى از آن فاجعه اى براى همه زندگان به وجود مى آورد.
آرى زمين همچون مادرى كه فرزندان را دور خود جمع مى كند و زير
پر و بال خويش قرار مى دهد انسانها را روى خود جاى مى دهد، نوازش مى كند، تغذيه مى نـمـايـد، لباس مى پوشاند، مسكن مى دهد، و همه حوائجشان را تاءمين مى نمايد و مردگان آنها را نيز در دل خود نگاه مى دارد، و جذب مى كند، و آثار سوء آنها را از بين مى برد.
بـعضى در اينجا (كفات ) را به معنى پرواز سريع تفسير كرده ، و آيه را اشاره به حـركـت زمـيـن بـه دور آفـتـاب و حـركـات ديـگـر مـى دانـنـد كـه در زمـان نزول قرآن مسلما كشف نشده بود.
ولى بـا تـوجـه بـه آيـه بـعـد از آن يـعـنـى (احـيـاء و امـواتـا) تـفـسـيـر اول مناسبتر به نظر مى رسد.
بـه خـصـوص اينكه در روايتى آمده است كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) هنگامى كه از مـيـدان صـفـيـن بـاز مـى گـشـت بـه نـزديـك كـوفـه رسـيـد، هنگامى كه چشمان مباركش به قـبـرسـتـانـى كـه بـيـرون دروازه كوفه بود افتاد فرمود: هذه كفات الاموات اى مساكنهم : (ايـن كـفـات مـردگـان اسـت يـعـنى منزلگاههاى آنها است ) و سپس نگاهى به خانه هاى كـوفـه كـرده ، و فـرمـود: هـذه كـفـات الاحـيـاء: (ايـن هـم مـنـازل زنـدگـان اسـت ) سـپـس آيـات فـوق را تـلاوت فـرمـود: الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا.
اشاره به اينكه فاصله زيادى ميان منازل زندگان و مردگان وجود ندارد.
سـپـس بـه يـكـى از نـعـمـتهاى بزرگ الهى در كره زمين اشاره كرده ، مى افزايد: (در آن كوههاى ثابت و استوار و بلند قرار داديم ) (و جعلنا فيها رواسى شامخات )
اين كوهها كه سر به آسمان كشيده ، و ريشه هاى آن به يكديگر پيوسته است از يك سو همچون زرهى زمين را در بر گرفته ، و در برابر فشار داخلى و فشارهاى ناشى از جزر و مـد خـارجـى حـفظ مى كند، و از سوى ديگر جلو اصطكاك قشر هوا را با زمين مى گيرد، و پـنـجـه در هـوا انداخته و آن را با خود به گردش در مى آورد، و از سوى سوم طوفانها و بـادهـاى عـظـيـم را كـنـتـرل مـى كـنـد، و بـه ايـن تـرتـيـب از جـهـات مـخـتـلف بـه اهل زمين آرامش مى بخشد.
و در ذيـل هـمـيـن آيـه بـه يـكـى ديـگـر از بركات كوهها اشاره كرده مى افزايد: (و آبى گوارا به شما نوشانديم ) (و اسقيناكم ماء فراتا).
آبـى كـه هـم بـراى شـمـا گـوارا و مايه حيات است ، و هم براى حيوانات شما و زراعتها و باغهايتان .
درست است كه تمام آبهاى گوارا از باران است ، ولى كوهها مهمترين نقش را در آن ايفا مى كـنـد بـسـيـارى از چـشـمـه هـا و قناتها از كوهها مى جوشد، و سرچشمه بسيارى از نهرها و شـطـهاى عظيم از برفهاى متراكمى است كه بر قله هاى كوهها مى نشيند، و مهمترين ذخائر آبى انسانها را تشكيل مى دهد.
قـله كـوهـهـا بـه خـاطـر دورى از سـطـح زمـين هميشه سرد است و مى تواند ذخائر برف را سـاليـان دراز در خود جاى دهد تا تدريجا در پرتو آفتاب آب شود و به صورت نهرها جريان يابد.
در پـايـان ايـن قـسـمـت بـاز مـى فـرمـايـد: (واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگـان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
هـمـان كـسـانـى كه اينهمه آيات و نشانه هاى قدرت حق را با چشم خود مى بينند، و اينهمه نـعـمـتـهـاى الهـى را كـه در آن غرقند مشاهده مى كنند باز هم رستاخيز و دادگاه قيامت را كه مظهر عدل و حكمت او است انكار مى نمايند.
آيه و ترجمه


انطلقوا إ لى ما كنتم به تكذبون(29)
انطلقوا إ لى ظل ذى ثلث شعب (30)
لا ظليل و لا يغنى من اللهب (31)
إ نها ترمى بشرر كالقصر(32)
كأ نه جمالت صفر(33)
ويل يومئذ للمكذبين(34)
هذا يوم لا ينطقون(35)
و لا يؤ ذن لهم فيعتذرون(36)
ويل يومئذ للمكذبين(37)
هذا يوم الفصل جمعناكم و الا ولين(38)
فإ ن كان لكم كيد فكيدون(39)
ويل يومئذ للمكذبين(40)


ترجمه :

29 - (و در آن روز بـه آنـهـا گـفـتـه مـى شـود) بـيدرنگ برويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آنرا انكار مى كرديد!
30 - برويد به سوى سايه سه شاخه (دودهاى خفقان بار آتش !).
31 - سايه اى كه نه آرامبخش است ، و نه از شعله هاى آتش جلوگيرى مى كند!.
32 - جرقه هائى از خود پرتاب مى كند مانند يك كاخ !
33 - گوئى (در سرعت و كثرت ) همچون شتران زرد رنگى هستند (كه به هر سو پراكنده مى شوند).
34 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
35 - امروز روزى است كه سخن نمى گويند (و قادر بر دفاع از خويش نيستند).
36 - و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند.
37 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
38 - امروز همان روز جدائى (حق از باطل ) است كه شما و پيشينيان را در آن جمع كرده ايم .
39 - اگـر چـاره اى در بـرابـر مـن (بـراى فـرار از چنگال مجازات ) داريد انجام دهيد.
40 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
تفسير:
نه قدرت بر دفاع دارند نه راهى براى فرار!
در ايـن آيـات سـرنـوشـت نـهـائى تـكـذيـب كـنـنـدگـان قـيـامـت ، و مـنـكـران آن دادگـاه عدل الهى بيان شده است ، بيانى كه به راستى انسان را در وحشتى عميق فرو مى برد، و ابعاد فاجعه را روشن مى سازد.
مـى فـرمـايـد: (بـه آنـها گفته مى شود بيدرنگ رهسپار شويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انكار مى كرديد)! (انطلقوا الى ما كنتم به تكذبون ).
رهسپار شويد به سوى جهنم سوزان كه هميشه آن را به باد استهزا مى گرفتيد.
حركت كنيد به سوى انواع عذابها كه با اعمالتان آن را از پيش فراهم ساخته ايد.
(انطلقوا) از ماده (انطلاق ) به معنى حركت كردن بدون توقف است ، و يك نوع آزادى از قـيـد و بـنـد نـيـز در آن نـهفته شده ، و اين در حقيقت توضيحى است براى وضع آنها در عـرصـه مـحـشـر كـه آنـهـا را مـدتـى طولانى براى حساب نگه مى دارند، سپس آنها را رها ساخته ، مى گويند بدون توقف به سوى دوزخ حركت كنيد.
گـويـنـده ايـن سـخـن مـمـكن است خداوند متعال باشد كه مستقيما به آنها خطاب مى كند، و يا فـرشـتـگـان عذاب ، و به هر حال لحنى است آميخته با سرزنشى عميق كه خود عذابى است دردناك و جانكاه .
سـپـس بـه تـوضـيـح بيشترى درباره اين عذاب پرداخته مى گويد: (رهسپار شويد به سـوى سـايـه اى از دودهـاى خـفـه كـنـنـده آتـش كه داراى سه شعبه است )! (انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب ).
شـاخـه اى از بـالاسـر، و شـاخـه اى از طـرف راسـت ، و شـاخه اى از طرف چپ ، و به اين تـرتـيـب از هـر طـرف ايـن دود غـليـظ مرگبار آنها را احاطه مى كند، و در كام خود فرو مى برد.
(امـا سـايـه اى كه آرام بخش نيست و هرگز دوزخيان را از شعله هاى آتش جلوگيرى نمى كند) (لا ظليل و لا يغنى من اللهب ).
چه اينكه خود بر خاسته از آتش است .
مـمكن است تعبير به (ظل ) (سايه ) اين تصور را ايجاد كند كه در آنجا سايه اى وجود دارد كه از سوزندگى شعله هاى آتش ، كمى مى كاهد، ولى اين آيه بر اين پندار غلط خط بـطـلان مى كشد، و مى گويد: اين سايه هرگز سايه اى كه شما تصور مى كنيد نيست ، سـايـه اى اسـت سـوزان و خـفـقـان آور، و بـر خـاسـتـه از دودهـاى غليظ آتش كه مى تواند گرماى شعله ها را كاملا منعكس ‍ كند.
شـاهـد ايـن سـخـن آيـات سـوره واقـعـه اسـت كـه دربـاره (اصـحـاب الشـمـال ) مـى فـرمـايد: فى سموم و حميم و ظل من يحموم لا بارد و لا كريم : (آنها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند، و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا، سايه اى كه نه خنك مى باشد، و نه مفيد و آرام بخش ) (سوره واقعه 41 - 44).
بـعـضـى گفته اند اين شعبه هاى سه گانه بازتابى است از تكذيبهاى سه گانه آنها نـسـبـت بـه اسـاس ديـن ، يـعنى (توحيد) و (نبوت ) و (معاد) زيرا تكذيب معاد از تكذيب نبوت و توحيد جدا نيست .
و بـعـضـى گـفـتـه انـد اشـاره اى اسـت بـه مـبداءهاى سه گانه گناه (قوه غضبيه ) و (شهويه ) و (وهميه ) آرى آن دود تاريك تجسمى است از تاريكيهاى شهوات :
\\زتـاريـكـى خـشـم و شـهـوت حـذر كـن ** كـه از دود آن چـشـم دل تيره گردد!//
\\غضب چون در آيد رود عقل بيرون ** هوى چون شود چيره جان خيره گردد!//
سـپـس در تـوصيف ديگرى از آن آتش سوزان مى افزايد: (جرقه هائى از خود بيرون مى دهد مانند يك كاخ عظيم )! (انها ترمى بشرر كالقصر).
نـه هـمـچون جرقه هاى آتش اين دنيا كه گاه به اندازه سر سوزنى بيش نيست تعبير به (قـصـر) (كـاخ ) در اينجا تعبير پر معنائى است ، شايد تصور شود مناسبتر اين بود كـه گـفـته شود جرقه هائى همچون كوه ، ولى نبايد فراموش كرد كوهها همان گونه كه در آيـات قـبـل اشـاره شـد مـنبع انواع بركات است و سرچشمه هاى آب فرات و گوارا، اين قصرها و كاخهاى ستمكاران هستند كه منشاء شعله هاى سوزان و آتشهاى شرر بارند.
در آيـه بـعـد به توصيف ديگرى از شراره ها و جرقه هاى اين آتش سوزان پرداخته ، مى فرمايد: (آنها همچون شترهاى زرد رنگى هستند) (كانه جمالت صفر).
(جـمـالة ) جـمـع (جـمـل ) بـه معنى (شتر) است (مانند حجر و حجارة ) و (صفر) (بر وزن قفل ) جمع (اصفر) به معنى چيزى است كه زرد رنگ باشد و گاه به رنگهاى تـيـره و مـتـمـايـل بـه سـيـاه نـيـز اطـلاق شـده ، ولى در ايـنـجـا مـنـاسـب هـمـان مـعـنـى اول است زيرا جرقه هاى آتش زرد متمايل به سرخ است .
در آيـه قـبـل ايـن جـرقـه ها از نظر حجم به كاخ بزرگ تشبيه شده بود، و در اين آيه از نـظـر كـثرت و رنگ و سرعت حركت و پراكنده شدن به هر سو به گروهى از شتران زرد رنگ تشبيه شده كه به هر سو روانند.
جـائى كـه جـرقـه هـا اين چنين باشد، پيدا است كه خود آن آتش سوزان چگونه است ؟ و در كنار آن چه عذابهاى دردناك ديگرى قرار گرفته ؟ (خداوند همه ما را به رحمت و لطفش از آن حفظ كند).
بـار ديگر در پايان اين بخش از آيات همان هشدار را تكرار كرده ، مى فرمايد: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
سـپـس فـصـل ديـگـرى از مـشخصات آن روز هولناك را شروع كرده ، مى افزايد: (امروز، روزى است كه سخن نمى گويند:) (هذا يوم لا ينطقون ).
آرى خـداونـد در آن روز بـر دهان مجرمان و گناهكاران مهر سكوت مى زند همانگونه كه در آيـه 65 سـوره يـس آمـده اسـت ، (اليوم نختم على افواههم ): امروز بر دهانشان مهر مى نـهـيـم و باز همانگونه كه در ذيل همين آيه آمده است دست و پاى آنها به سخن درمى آيند و حتى طبق آيات ديگر قرآن پوستهاى آنان زبان باز مى كنند و همه گفتنيها را مى گويند.
سـپـس مى افزايد: (و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند) (و لا يؤ ذن لهم فيعتذرون ).
نه اجازه سخن گفتن دارند، و نه عذر خواهى و دفاع از خويشتن ، چرا كه همه حقايق در آنجا روشـن اسـت ، و چيزى براى گفتن ندارند، آرى اين زبان پشت هم انداز كه در دنيا از آزادى خـود سـوء اسـتـفـاده كـرده ، بـه تـكـذيـب انـبـيـاء، و اسـتـهـزاء اوليـاء، و بـاطـل كـردن حـق ، و حـق جـلوه دادن بـاطـل ، مـى پـرداخـت در آنـجـا بـايـد بـه كـيـفـر آن اعمال قفل شود، و از كار بيفتد كه اين خود عذاب و شكنجه دردناكى است كه در چنان صحنه اى انسان قدرت بر دفاع از خويش ، و يا عذرخواهى نداشته باشد.
در حـديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن اسـت كـه بنده اش عذر موجهى داشته باشد و به او اجازه عذرخواهى ندهد، بلكه آنها در حقيقت هيچ عذر موجهى ندارند كه مطرح كنند.
البـتـه از بـعـضـى از آيـات قـرآن اسـتـفـاده مـى شود كه در قيامت مجرمان گاهى سخن مى گـويـنـد، ايـن بـخاطر آن است كه همان گونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم - در قيامت مواقف زيـادى اسـت ، در بـعـضـى از مـواقـف زبـان از كار مى افتد و نوبت به گواهى اعضاء مى رسد، و در بعضى ديگر زبان گشوده مى شود، و مطالبى را بازگو مى كند كه نشانه حسرت و اندوه شديد و سرگردانى و بدبختى آنها است .
بـاز در پـايـان ايـن مـقـطـع مـى گـويـد: (واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگـان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
در مـقـطـع ديـگـر روى سـخـن را بـه مـجرمان كرده ، به عنوان حكايت از صحنه آن روز، مى گويد: (امروز همان روز جدائى است كه همه شما و پيشينيان را
در آن جمع كرده ايم ) (هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين ).
امروز همه انسانها را بدون استثنا از اولين گرفته ، تا آخرين ، همه را براى حسابرسى و فصل خصومت در اين عرصه و دادگاه بزرگ گرد آورده ايم .
(اكـنـون اگـر شـمـا در بـرابـر مـن چـاره اى بـراى فـرار از چنگال مجازات داريد انجام دهيد) (فان كان لكم كيد فكيدون ).
آيا مى توانيد از قلمرو حكومت من بگريزيد؟
يا مى توانيد بر قدرت من غلبه كنيد؟
يا توانائى داريد با پرداختن فديه اى آزاد شويد؟
و يا قدرت داريد ماءموران حسابرسى را فريب دهيد؟
هر كار از دست شما ساخته است انجام دهيد، ولى بدانيد كارى از شما ساخته نيست !
در حـقـيـقـت ايـن امـر بـه اصـطـلاح (امـر تـعـجيزى ) است كه براى روشن ساختن عجز و نـاتـوانـى طـرف مـقابل ذكر مى شود مثل همان چيزى كه در مورد قرآن مجيد آمده است كه مى فـرمـايد: (اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم ترديد داريد سوره اى مانند آن را بياوريد).
(كيد) (بر وزن صيد) به طورى كه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: نوعى چاره جـوئى اسـت كـه گـاه نـكـوهـيـده و گـاه قـابـل تـمـجـيـد اسـت ، هـر چـنـد استعمال
آن در موارد مذموم بيشتر است (همانگونه كه در آيه مورد بحث نيز چنين است ).
مسلما در آن روز كارى از دستشان ساخته نيست ، چرا كه مى دانيم آن روز روزى است كه دست انسان از هر گونه اسباب و وسائل كوتاه مى گردد، چنانكه در آيه 166 سوره بقره آمده است : (و تقطعت بهم الاسباب ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه از يـكـسـو مـى فـرمـايـد: آن روز، يـوم (الفصل يعنى ) روز جدائيها است ، از سوى ديگر مى فرمايد آن روز (يوم الجمع ) يـعـنى روز اجتماع است كه هر كدام از اين دو در يك مقطع انجام مى شود، نخست همه را در آن دادگـاه بـزرگ جـمع مى كنند، و سپس بر حسب عقائد و اعمالشان در صفوف مختلفى از هم جـدا مـى شوند، حتى آنها كه رهسپار بهشت مى شوند صفوف گوناگون و درجات مختلفى دارند و راهيان دوزخ نيز صفوف متفاوت و دركاتى دارند.
آرى آن روز روز جدائى حق از باطل ، و ظالم از مظلوم است .
و بـاز هـمـان جـمله تهديد آميز و بيدار كننده را تكرار كرده ، مى فرمايد (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
آيه و ترجمه


إ ن المتقين فى ظلل و عيون(41)
و فواكه مما يشتهون(42)
كلوا و اشربوا هنيا بما كنتم تعملون(43)
إ نا كذلك نجزى المحسنين(44)
ويل يومئذ للمكذبين(45)
كلوا و تمتعوا قليلا إ نكم مجرمون(46)
ويل يومئذ للمكذبين(47)
و إ ذا قيل لهم اركعوا لا يركعون(48)
ويل يومئذ للمكذبين(49)
فبأ ى حديث بعده يؤ منون(50)


ترجمه :

41 - افراد با تقوى در سايه هاى (درختان بهشتى ) و در ميان چشمه ها قرار دارند.
42 - و ميوه هائى از آنچه مايل باشند.
43 - بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد.
44 - ما اينگونه نيكوكاران را جزا مى دهيم .
45 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
46 - (در مقابل ، به مجرمان گفته مى شود) بخوريد و بهره گيريد در اين مدت كم (ولى بدانيد عذاب الهى در انتظار شما است ) چرا كه شما مجرميد.
47 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
48 - و هنگامى كه به آنها گفته شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند.
49 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
50 - (اگـر آنـهـا بـه ايـن قرآن ايمان نمى آورند) پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند.
تفسير:
اگر به قرآن ايمان نمى آورند به كدام سخن ايمان مى آورند؟!
مى دانيم برنامه قرآن آميختن انذار به بشارت ، و تهديد به تشويق است ، و همچنين ذكر سـرنـوشـت مـؤ مـنـان در بـرابـر سـرنـوشـت مـجـرمـان تـا بـا قـريـنـه مـقـابـله مسائل بهتر درك شود.
بر اساس همين سنت ، در آيات فوق به دنبال بيان مجازاتهاى گوناگون مجرمان در قيامت ، اشـاره پـر مـعـنـى و كـوتـاهى درباره وضع پرهيزكاران در آن روز كرده ، مى فرمايد: (افـراد بـا تـقـوى در سايه هاى درختان و در ميان چشمه ها قرار دارند) (ان المتقين فى ظلال و عيون ).
اين در حالى است كه مجرمان چنانكه از آيات قبل دانسته شد در سايه
شرر بار و سوزان دودهاى خفه كننده اند.
(ظلال ) جمع (ظل ) به معنى سايه است ، خواه سايه اى مانند سايه درختان در روز، و يا سايه اى كه در تاريكى شب حاصل مى شود، در حالى كه (فى ء) به سايه اى گفته مى شود كه تنها در مقابل يك مبداء نورانى به وجود مى آيد همچون سايه درختان در مقابل آفتاب .
سـپـس مـى افـزايـد: (آنـهـا در مـيـان انـواع مـيـوه هـا از آنـچـه مايل باشند و مى خواهند قرار دارند) (و فواكه مما يشتهون ).
روشن است ذكر (ميوه ها) و (سايه ها) و (چشمه ها) اشاره به گوشه اى از مواهب عـظـيـم الهـى بـر آنـهـا اسـت ، گـوشـه اى كـه بـا زبـان اهـل دنـيا قابل بيان و ترسيم است ، اما آنچه در بيان نمى گنجد، و به فكر ساكنان دنيا خطور نمى كند، از آن به مراتب برتر و بالاتر است .
جالب اينكه آنها در اين ميهمان سراى الهى به عاليترين وجهى پذيرائى مى شوند، همان گونه كه در آيه بعد آمده كه به آنها گفته مى شود (بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد)! (كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون ).
اين جمله خواه مستقيما از سوى خداوند به عنوان خطاب به آنها باشد، يا وسيله فرشتگان تواءم با لطف و محبتى است آشكار كه غذائى است براى روح و جان آنها.
تعبير (بما كنتم تعملون ) (در مقابل اعمالى كه انجام مى داديد) اشاره به اين است كه ايـن مـواهـب را بـدون حـسـاب بـه كـسـى نـمـى دهـنـد، و بـا ادعـا و خيال
و پندار به دست نمى آيد، تنها به وسيله اعمال صالح فراهم مى شود.
(هنى ء) (بر وزن مليح ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) هر چيزى است كه مشقتى به دنبال ندارد، و ناراحتى توليد نمى كند، و لذا به غذا و آب گوارا (هنى ء) گفته مى شود، گاه به زندگى گوارا نيز اطلاق مى گردد.
و ايـن اشـاره بـه آن است كه ميوه ها و غذاها و نوشابه هاى بهشتى ، همانند آب و غذاى دنيا نـيـسـت كـه گـاه آثـار سـوئى در بـدن مـى گـذارد يـا عـوارض نـامـطـلوبـى بـه دنبال دارد.
در مـيـان مـفـسـران گفتگو است كه اين امر به خوردن و نوشيدن آيا براى بيان مباح بودن استفاده از اين نعمتها است ، و يا واقعا امر و فرمان و دستور است ؟
ولى بايد توجه داشت اينگونه اوامر كه به هنگام پذيرائى گفته مى شود نوعى طلب و خـواسـت گـويـنده است كه براى عظمت و احترام ميهمان بيان مى گردد، و ميزبان دوست دارد غذايش را بيشتر بخورد تا اكرام بيشترى از او شده باشد.
در آيـه بعد باز روى اين مطلب تكيه مى كند كه اين نعمتها بى حساب نيست ، مى افزايد: (مسلما ما اين گونه ، نيكوكاران را جزا مى دهيم ) (انا كذلك نجزى المحسنين ).
جـالب ايـنـكـه در آيه نخست روى مساءله (تقوى ) تكيه شده ، و در آيه بعد از آن روى (عمل ) و در اين آيه روى (احسان و نيكوكارى ).
(تـقـوى ) هـرگونه پرهيز از گناه و فساد و شرك و كفر است و (احسان ) انجام هر كـار نـيـك ، و (عـمل ) نيز ناظر به اعمال صالح است ، تا روشن شود برنامه نعمتهاى الهى تنها مربوط به اين گروه است ، نه مدعيان دروغين ايمان ،
و آلودگـان بـه انـواع فـسـاد، هـر چـنـد ظـاهـرا در سـلك اهل ايمان در آيند.
و در پـايـان ايـن مـقـطـع بـاز تـكـرار مـى كـند: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
واى بر آنها كه از تمام اين نعمتها و محبتها محروم مى شوند، كه حسرت اين محروميت آزارش كمتر از آتش سوزان دوزخ نيست ؟
و از آنـجـا كـه يـكـى از عـوامـل انـكـار مـعـاد پـرداخـتـن بـه لذات زودگـذر دنـيـا، و تـمـايـل بـه آزادى بـيـقيد و شرط براى بهره گيرى از اين لذات است ، در آيه بعد روى سخن را به مجرمان كرده با لحنى تهديد آميز مى فرمايد: (بخوريد و بهره گيريد در ايـن چـنـد روز كـوتـاه ، ولى بـدانـيد عذاب الهى در انتظار شما است ، چرا كه شما مجرم و گنهكاريد) (كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون ).
تـعـبـيـر بـه (قـليـلا) مى تواند اشاره به مدت كوتاه عمر انسان در دنيا باشد، و هم ناچيز بودن مواهب اين جهان در برابر نعمتهاى بى حساب آخرت .
گرچه بعضى از مفسران گفته اند كه اين خطاب را در آخرت به مجرمان مى كنند، ولى با تـوجـه بـه ايـنـكه در آخرت هيچ گونه تمتع و بهره گيرى براى مجرمان از مواهب حيات تصور نمى شود، بايد قبول كرد كه اين سخن خطابى است به آنها در اين دنيا.
در حـقـيـقـت (متقين ) و پرهيزگاران با نهايت احترام در آخرت پذيرائى مى شوند، و با جـمـله پر از لطف كلوا و اشربوا هنيئا مخاطب مى گردند، ولى دنيا پرستان در اين دنيا با جمله تهديد آميز كلوا و تمتعوا قليلا مخاطبند.
بـه پـرهـيـزكـاران مـى فـرمـايـد: بـمـا كـنـتـم تـعـمـلون (ايـنـهـا در بـرابـر اعمال صالحى
است كه انجام مى داديد).
و بـه ايـنـهـا نـيـز مى گويد: (انكم مجرمون ): (اين تهديد به خاطر آن است كه شما مجرميد).
و بـه هـر حـال نـشـان مـى دهـد كـه سرچشمه عذاب الهى جرم و گناه انسان است كه از بى ايمانى يا اسارت در چنگال شهوات ناشى مى شود.
سـپـس ايـن تـهـديـد را بـار ديـگـر بـا جـمـله : (واى در آن روز بـر تـكـذيب كنندگان ) تكميل مى كند (ويل يومئذ للمكذبين ).
همانها كه به زرق و برق دنيا و لذات و شهوات آن مغرور و فريفته شدند، و عذاب الهى را براى خود خريدند.
در آيـه بـعد به يكى ديگر از عوامل انحراف و بدبختى و آلودگى آنها اشاره كرده ، مى افـزايـد: (چـنـان از بـاده غـرور سـرمـسـتـنـد كـه وقـتـى بـه آنان گفته شود در برابر پـروردگـار ركـوع كـنـيـد ركـوع نـمـى كـنـنـد) (و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون )
بـسـيـارى از مـفـسـران گـفـتـه انـد كـه ايـن آيـه دربـاره قـبـيـله (ثـقـيـف ) نـازل شـد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها فرمود: (نماز بخوانيد) آنـهـا گـفـتـنـد: ما هرگز در برابر كسى خم نمى شويم ، و اين براى ما عيب است ! پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود: لا خـيـر فـى ديـن ليـس فيه ركوع و لا سجود: (دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد ارزشى ندارد)!.
آنها نه فقط از ركوع و سجود ابا داشتند بلكه اين روح غرور و نخوت
در تـمـامـى افـكـار و زنـدگـيـشـان مـنعكس بود، نه در برابر خدا تسليم بودند و نه در بـرابر دستورات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، نه حقوق مردم را به رسميت مى شـنـاخـتند و نه تواضعى در برابر خالق و فروتنى در برابر خلق داشتند در حقيقت اين دو عـامـل (غـرور و شـهـوت پـرسـتـى ) از مـهـمـتـريـن عوامل جرم و گناه و كفر و ظلم و طغيان است .
بـعـضـى احتمال داده اند كه اين خطاب اركعوا (ركوع كنيد) در قيامت به آنها گفته مى شود ولى ايـن احـتـمـال بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد، مـخـصـوصـا بـا در نـظـر گـرفـتـن آيـات قبل و بعد.
و بـعـد بـراى دهـمـيـن و آخرين بار در اين سوره مى فرمايد: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث كـه آخرين آيه سوره (مرسلات ) است با لحنى آميخته از عـتـاب ، و مـمـلو از سـرزنش ، به صورت يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد: (اگر بـه ايـن قرآن كه دلائل صدقش از تمام آياتش نمايان است ، و حقانيتش در تمام تعبيراتش مـنعكس مى باشد ايمان نياورند، به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند)؟! (فباى حديث بعده يؤ منون ).
كسى كه به قرآنى كه اگر بر كوهها نازل مى شد لرزان و خاشع مى شدند و از هم مى شـكـافـتند ايمان نياورد، در برابر هيچ كتاب آسمانى ، و هيچ منطق عقلانى تسليم نخواهد شد، و اين نشانه روح عناد و لجاج است .
نكته :
هـمـان گـونـه كـه در آغـاز سـوره اشـاره كـرديـم ده بـار جـمـله (ويـل يـومـئذ للمـكـذبـيـن ) در آن تكرار شده ، و اين براى تاءكيد بر يك واقعيت مهم و تـكان دهنده است ، و شبيه آن در سخنان فصحا و بلغا فراوان است كه قسمتى را كه عنايت و تاءكيد مخصوصى روى آن دارند در شعر و نثر تكرار مى كنند.
ولى بعضى از مفسران معتقدند كه هر يك از اين ده آيه اشاره به نكته جديدى است كه به تكذيب مطالب قبل از آن مربوط مى شود بنابراين تكرارى در بين نيست .
ايـن سـوره را بـا جـمـله اى از تـفسير (روح البيان ) خاتمه مى دهيم ، او مى گويد اين سـوره در غـارى در نـزديـكـى مـسـجـد (خـيـف ) در سـرزمـيـن (مـنـى ) بـر پـيـامـبـر نازل گرديد، و من شخصا اين غار را زيارت كرده ام .
خداوندا! ما را توفيقى مرحمت كن كه هرگز آلوده تكذيب آيات تو نشويم .
پـروردگـارا! ما را از غرور و نخوت و هوا و هوس كه سرچشمه هاى اصلى جرائمند محفوظ دار.
بـارالهـا! در آن روزى كـه پـرهـيزگاران در جوار قرب تو با احترام تمام پذيرائى مى شوند ما را در صف آنان قرار ده .
آمين يا رب العالمين

fehrest page

back page