تفسير نمونه جلد ۳

جمعي از فضلا

- ۸ -


از پيغمبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (من كتم علما عن اهله الجم يوم القيامة بلجام من نار)؛ هر كس كه علم و دانشى را از آنها كه اهل آن هستند (و نياز به آن دارند) كتمان كند خداوند در روز رستاخيز، دهنه اى از آتش به دهان او مى زند.
حسن بن عمار مى گويد: روزى نزد (زهرى ) رفتم ، بعد از آنكه نقل حديث را براى مردم ترك گفته بود، و به او گفتم : احاديثى كه شنيده اى براى من بازگو، به من گفت : مگر تو نمى دانى كه من ديگر براى كسى حديث نقل نمى كنم ! گفتم بهر حال يا تو براى من حديث بگو يا من براى تو حديث نقل مى كنم ، گفت : تو حديث بگو! گفتم : از على (عليه السلام ) نقل شده كه مى فرمود: (ما اخذ الله على اهل الجهل ان يتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان يعلموا)؛ خداوند پيش از آنكه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند از علماء و دانشمندان پيمان گرفته است كه به آنها علم بياموزند)!
هنگامى كه اين حديث تكان دهنده را براى او خواندم ، سكوت خود را شكست و گفت : اكنون بشنو تا براى تو بگويم و در همان مجلس ، چهل حديث براى من روايت كرد!
براى اطلاع بيشتر از خيانت دانشمندان اهل كتاب ، به آيات 79 و 174 سوره بقره و آيات 71 تا 77 سوره آل عمران مراجعه شود.
آيه و ترجمه


لا تحسبن الذين يفرحون بما اءتوا و يحبون اءن يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب و لهم عذاب اءليم (188) و لله ملك السموت و الا رض و الله على كل شى ء قدير (189)


ترجمه :

188 - گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت ) خود خوشحال مى شوند و دوست دارند در برابر كار (نيكى ) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب (الهى ) بركنارند، (بلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است . 189 - و حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است و خدا بر همه چيز توانا است .
شان نزول :
محدثان و مفسران شاءن نزولهاى متعددى براى آيه فوق نقل كرده اند، از جمله اينكه جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مى كردند و به گمان خود، از اين رهگذر نتيجه مى گرفتند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند، و در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه فوق نازل شد، و به پندار غلط آنها پاسخ گفت .
بعضى ديگر گفته اند: آيه درباره منافقان است ، هنگامى كه يكى از جنگهاى اسلامى پيش مى آمد، آنها با انواع بهانه ها، از شركت در ميدان جنگ خوددارى مى كردند، و به هنگامى كه جنگجويان ، از جهاد بر مى گشتند، قسم ياد مى كردند، كه اگر عذر نمى داشتند، هرگز جهاد را ترك نمى گفتند، و با اينحال انتظار داشتند كه در برابر (كار ناكرده ) مانند مجاهدان فداكار، مورد تحسين قرار گيرند!! آيه نازل شد و به اين توقع نابجا پاسخ گفت .
تفسير :
از خود راضى ها
افراد زشتكار دو دسته اند: دسته اى براستى از عمل خود شرمنده اند، و روى طغيان غرائز، مرتكب زشتى ها و گناهان مى شوند. نجات اين دسته ، بسيار آسان است ، زيرا هميشه بعد از انجام گناه پشيمان شده ، مورد سرزنش وجدان بيدارشان قرار مى گيرند.
ولى دسته ديگرى هستند، نه تنها احساس شرمندگى نمى كنند، بلكه به قدرى مغرور و از خود راضى هستند، كه از اعمال زشت و ننگينشان خوشحالند و حتى بان مباهات مى كنند، و از آن بالاتر، مايل هستند، كه مردم ، آنها را نسبت باعمال نيكى كه هرگز انجام نداده اند، مدح و تمجيد، كنند. آيه فوق مى گويد: (گمان مبريد، كه اين گونه اشخاص كه از اعمال زشت خود خوشحالند، و دوست مى دارند، در برابر آنچه انجام نداده اند، از آنها تقدير شود از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يافت ) (لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ).
بلكه نجات براى كسانى است ، كه حداقل ، از كار بد خود شرمنده اند و از اينكه كار نيكى نكرده اند، پشيمانند.
در پايان آيه مى گويد: (نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه (عذاب دردناكى در انتظار آنها است ) (و لهم عذاب اليم ).
از اين آيه ممكن است ، استفاده شود كه فرح و سرور در برابر كار نيكى كه انسان توفيق انجام آنرا يافته (اگر به صورت معتدل باشد، و مايه غرور و خودپسندى نگردد) نكوهيده نيست . و همچنين علاقه به تشويق و تقدير، در برابر كارهاى نيكى كه انجام شده ، آنهم اگر در حد اعتدال باشد و انگيزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود، زيرا اينها غريزى انسان است . اما با اينحال ، دوستان خدا و افرادى كه در سطوح عالى ايمان قرار دارند، حتى از چنان سرور و چنين تقديرى خود را بدور مى دارند.
آنها همواره ، اعمال خود را ناچيز و كمتر از ميزان لازم مى بينند، و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار، احساس مى كنند.
ضمنا تصور نشود، كه آيه فوق مخصوص به منافقانى است كه در صدر اسلام بوده اند، و يا مانند آنها، بلكه ، همه افرادى كه ، در عصر و زمان ما، در شرائط مختلف اجتماعى قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند، و يا مردم را تحريك مى كنند كه آنها را، با قلم ، يا سخن ، در برابر اعمالى كه انجام نداده اند، تقدير كنند، همگى مشمول اين آيه اند.
اين چنين افراد، نه تنها عذاب دردناك جهان ديگر، در انتظارشان است ، بلكه ، در زندگى اين جهان نيز، گرفتار خشم مردم ، و جدائى از خلق خدا، و انواع نابسامانيها، خواهند شد.
در آيه بشارتى است ، براى مؤ منان و تهديدى است ، براى كافران ، مى فرمايد:(خداوند، مالك آسمانها و زمين است ، و او بر همه چيز قادر است ) (و لله ملك السموات و الارض و الله على كل شى ء قدير).
يعنى دليلى ندارد كه مؤ منان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند، و بكارى كه انجام نداده اند تشويق گردند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند آسمان و زمين ، با استفاده كردن از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند، و نيز افراد بدكار و منافق كه مى خواهند با استفاده از اين طرق انحرافى بجائى برسند، تصور نكنند، كه از مجازات پروردگارى كه بر تمام هستى حكومت مى كند، نجات خواهند يافت .
آيه و ترجمه


اءن فى خلق السموت و الا رض و اختلف اليل و النهار لايت لا ولى الا لبب (190) الذين يذكرون الله قيما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموت و الا رض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار (191) ربنا اءنك من تدخل النار فقد اءخزيته و ما للظلمين من اءنصار (192) ربنا اءننا سمعنا مناديا ينادى للايمن اءن اءمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سياتنا و توفنا مع الا برار (193) ربنا و اءتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة اءنك لا تخلف الميعاد (194)


ترجمه :

190 - مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى ) براى صاحبان خرد و عقل است .
191 - همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.
192 - پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش ) به آتش افكنى ، او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين چنين افراد ستمگر هيچ ياورى نيست .
193 - پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم ، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم ، (اكنون كه چنين است ) پروردگارا، گناهان ما را ببخش ، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران !
194 - پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى ، به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان ، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى .
تفسير :
روشن ترين راه خداشناسى
آيات قرآن تنها براى خواندن نيست ، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه اى است ، براى انديشيدن ، لذا در آيه فوق نخست اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى گويد: (در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ).
و به اين ترتيب مردم را به انديشه در اين آفرينش بزرگ جلب و جذب
مى كند، تا هر كس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بيكران . سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش ‍ سيراب گردد. و براستى ، جهان آفرينش ، و نقشه اى بديع و طرحهاى زيبا و دل انگيز آن و نظامات خيره كننده اى كه بر آنها حكومت مى كند كتاب فوق العاده بزرگى است كه هر حرف و كلمه آن دليل بسيار روشن ، بر وجود و يكتائى آفريدگار جهان است .
(الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ).
نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه ، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند، كه در جميع حالات خود، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده ، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند، و لذا در آيه فوق مى فرمايد: (خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند) (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ).
يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.
در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست ، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته ، با ياد خدا نباشد، نيز بجائى نمى رسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبداء هستى به آنها نگاه نمى كنند، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند.
همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.
تفكر و انديشه ، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است ، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى ، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند، كه مجموعه جهان ، بى هدف باشد، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها و ناخنها هر يك ، نقشى معين بر عهده دارند. آيا ممكن است ذرات يك موجود، هر كدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن ، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!
لذا خردمندان ، با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند كه : (خداوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده ، نيافريدى ) (ربنا ما خلقت هذا باطلا).
بار الها! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى .
صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله ، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا! (تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار) (سبحانك فقنا عذاب النار).
بار الها هر كه را تو (بر اثر اعمالش ) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين گونه افراد ستمگر، ياورى ندارند) (سبحانك فقنا عذاب النار).(ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته ).
از اين جمله استفاده مى شود، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همين است حال افراد با شخصيت ، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند. بنابراين دردناك ترين عذاب رستاخيز، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا، و بندگان خدا است .
نكته اى كه در جمله (ما للظالمين من انصار) نهفته است اين است كه : خردمندان ، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت مى رسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست ، و بنابراين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند. زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند.
البته اين آيه منافاتى با مساءله شفاعت (به معنى صحيح ) ندارد، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم ، شفاعت ، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد، و اين آمادگى ، در پرتو پارهاى از اعمال نيك پيدا مى شود.
صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش ، به اين نكته نيز متوجه مى شوند، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانند بپيمايند. به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند،
پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسخ مى گويند، و با تمام وجود خود، ايمان مى آورند. و لذا به پيشگاه پروردگار خود، عرض مى كنند: (بار الها! ما صداى ، منادى توحيد
را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم ) (ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا).
بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم ، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفان هاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم ، گاهى لغزشهائى از ما سر مى زند و مرتكب گناهانى مى شويم ، (خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان ، بميران . (ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار).
آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى ، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد، بلكه مرگ آنها، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است .
در اينجا سؤ الى پيش مى ايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان ، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد؟
با توجه به ساير آيات قرآن پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا از آيه 31 سوره نساء (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ؛ اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته مى شود بنابراين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند.
آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش ‍ از خداى خود تقاضا مى كنند و مى گويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم (بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است ) (ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد).
الميعاد).
تكيه كردن روى عنوان (رسوا نشدن ) بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش ‍ قائلند، رسوائى را از دردناكترين مجازاتها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد (ربنا) خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند عرض كردند چگونه پنج بار (ربنا) بگويد فرمود اين آيات را كه مشتمل بر پنج (ربنا) است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا مى فرمايد: (فاستجاب لهم ربهم ...)
ناگفته پيداست كه تاءثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك مى رساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان ، به هنگام مناجات با خداى خود، پيدا مى كردند.
اهميت آيات
تمام آيات قرآن داراى اهميت است ، زيرا همگى كلام خداست ، و براى تربيت و نجات بشريت نازل شده است ، ولى در ميان آنها بعضى درخشندگى خاصى دارد، از جمله پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است ، كه مجموعهاى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش ، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد، و لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى باين آيات داده شده است .
عطاء بن ابى رياح مى گويد: روزى نزد عايشه رفتم ، از او پرسيدم ، شگفت انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبر اسلام ، ديدى چه بود او گفت كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود. ولى از همه عجيب تر اينكه : شبى از شبها كه پيامبر در منزل من بود باستراحت پرداخت ، هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و بنماز ايستاد. و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص ‍ الهى اشك ريخت ، كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد، و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش ‍ تر شد. و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود، هنگاميكه (بلال ) او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد چرا چنين گريانيد؟ شما كه مشمول لطف خدا هستيد؟ فرمود: (افلا اكون لله عبدا شكورا؛ آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم چرا نگريم ؟ خداوند در شبى كه گذشت ، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است . و سپس شروع بخواندن پنج آيه فوق كرد. و در پايان فرمود: (ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها؛ واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد).
جمله اخير كه افراد را با تاءكيد فراوان به تفكر هنگام تلاوت اين آيات امر مى كند، در روايات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است .
در روايتى از على (عليه السلام ) نقل شده كه پيامبر خدا هر گاه ، براى نماز شب بر مى خاست نخست مسواك مى كرد، و سپس نظرى به آسمان مى افكند، و اين آيات را زمزمه مى نمود.
در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب برمى خيزد اين آيات را تلاوت كند.
نوف بكالى ، كه از ياران خاص على (عليه السلام ) بود، مى گويد: شبى در خدمتش بودم ، هنوز چشم مرا خواب فرا نگرفته بود، ديدم امام برخاست ، و شروع به - خواندن اين آيات كرده ، سپس مرا صدا زد و گفت : اى نوف ! خوابى ، يا بيدار؟ عرض كردم بيدارم و صحنه آسمان را تماشا مى كنم فرمود: خوشا آنان كه آلودگى هاى زمين را نپذيرفتند و به اين راه آسمان ، پيش رفتند (از چهار ديوار عالم ماده بيرون پريدند و روح بلند آنها ملكوت آسمانها را سير مى كند).
آيه و ترجمه


فاستجاب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عمل منكم من ذكر اءو اءنثى بعضكم من بعض فالذين هاجروا و اءخرجوا من ديرهم و اءوذوا فى سبيلى و قتلوا و قتلوا لا كفرن عنهم سياتهم و لا دخلنهم جنت تجرى من تحتها الا نهر ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب (195)


ترجمه :

195 - خداوند درخواست آنها (صاحبان خرد كه درخواستهاى آنها در آيات سابق گذشت ) را پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد، شما همگى همنوعيد و از جنس يكديگر، آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند سوگند ياد مى كنم ، كه گناهان آنها را مى بخشم ، و آنها را در بهشتهائى كه از زير درختان آن نهرها جارى است ، وارد مى كنم ، اين پاداشى است از طرف خداوند، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است .
شان نزول :
آيات پيشين درباره صاحبان عقل و خرد، و نتيجه اعمال آنها مى باشد و شروع آيه با فاء تفريع روشنترين دليل اين پيوند است ، با اين حال شاءن نزولهايى براى آيه در روايات و كلمات مفسران آمده است كه البته منافاتى با پيوستگى آيه با آيات قبل ندارد.
از جمله نقل شده است كه ام سلمه (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان ، فراوان بحث شده ،
شده ، آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند؟
آيه فوق نازل شد و به اين سؤ ال پاسخ گفت .
و نيز نقل شده كه على (عليه السلام ) هنگامى كه با فواطم (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر زبير) از مكه بمدينه هجرت كرد، و ام ايمن يكى ديگر از زنان با ايمان در بين راه نيز به آنها پيوست ، آيه فوق نازل گرديد.
همانطور كه اشاره كرديم وجود اين شاءن نزولها براى آيه فوق منافاتى با پيوستگى آن با آيات قبل ندارد همانطور كه بين اين دو شاءن نزول نيز منافاتى نيست .
تفسير :
نتيجه برنامه خردمندان
در پنج آيه گذشته ، فشردهاى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواست هاى صاحبان فكر و خرد و نيايشهاى آنها بيان شد، در اين آيه مى فرمايد: (پروردگارشان ، بلا فاصله درخواست هاى آنها را اجابت مى كند) (فاستجاب لهم ربهم ).
تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) حكايت از نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنان دارد.
سپس براى اينكه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلافاصله مى فرمايد: (من هرگز عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نمى كنم ) (انى لا اضيع عمل عامل منكم ).
كه در اين جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و كننده كار، تا معلوم شود كه محور اصلى پذيرش و استجابت دعا، اعمال صالح ناشى از ايمان است و درخواست هايى فورا به اجابت مى رسد كه بدرقه آن عمل صالح بوده باشد.
سپس براى اينكه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا مى فرمايد: (اين عمل كننده خواه مرد باشد يا زن تفاوتى نمى كند (من ذكر او انثى ).
زيرا همه شما در آفرينش به يكدگر بستگى داريد (بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافته ايد) زنان از مردان و مردان از زنان . (بعضكم من بعض ).
جمله (بعضكم من بعض ) ممكن است اشاره به اين باشد كه شما همه پيروان يك آئين و طرفدار يك حقيقت هستيد و با يكدگر همكارى داريد بنابراين دليلى ندارد كه خداوند، در ميان شما تبعيض قائل شود.
سپس نتيجه گيرى مى شود كه بنابراين تمام كسانى كه در راه خدا هجرت كرده اند و از خانه و وطن خود بيرون رانده شده اند و در راه خدا آزار ديده اند و جهاد كردند و كشته دادند نخستين احسانى كه از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد اين است كه خداوند، قسم ياد كرده كه گناهان آنها را خواهد بخشيد و تحمل اين شدائد و رنجها را كفاره گناهانشان قرار مى دهد تا بكلى از گناه پاك شوند) (فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم ).
سپس مى فرمايد: علاوه بر اينكه گناهان آنها را مى بخشم بطور مسلم (آنها را در بهشتى جاى مى دهم كه از زير درختان آن ، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتها است ) (و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار).
(اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند، به آنها داده مى شود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است ) (ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب ).
اشاره به اينكه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است .
از آيه فوق بخوبى استفاده مى شود كه نخست بايد در پرتو اعمال صالح از گناهان پاك شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهاى او گرديد، زيرا در آغاز مى فرمايد: (لاكفرن عنهم سيئاتهم ) و سپس (و لادخلنهم جنات ...) به عبارت ديگر بهشت جاى پاكان است و تا كسى پاك نشود در آن راه نخواهد يافت .
ارزش معنوى مرد و زن
آيه فوق همانند آيات بسيار ديگر از قرآن مجيد، زن و مرد را در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه يكسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسيت و تفاوت ساختمان جسمانى و بدنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئوليتهاى اجتماعى را دليل بر تفاوت ميان اين دو از نظر بدست آوردن تكامل انسانى نمى شمارد بلكه هر دو را از اين نظر كاملا در يك سطح قرار مى دهد و لذا آنها را با هم ذكر كرده است اين موضوع درست به آن ميماند كه از نظر انضباط ادارى يك نفر را بعنوان رئيس ، انتخاب مى كنند و ديگرى را بعنوان معاون و يا عضو، رئيس بايد توانائى بيشتر و يا تجربه و اطلاعات وسيعترى در كار خود داشته باشد، ولى اين تفاوت و سلسله مراتب هرگز دليل بر اين نيست كه شخصيت انسانى و ارزش وجودى رئيس از معاون يا كارمندانش بيشتر است .
قرآن مجيد با صراحت مى گويد: (و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ؛ هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب ، روزى داده مى شود (و از مواهب روحانى و جسمانى آن جهان برخوردار مى گردد.
و در آيه ديگر مى خوانيم (من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ؛ هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤ من باشد
به او حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشيم و پاداش آنها را به نحو احسن خواهيم داد)
اين آيات و آيات فراوان ديگر در عصر و زمانى نازل گرديد كه بسيارى از ملل دنيا در انسان بودن جنس زن ترديد داشتند و آن را يك موجود نفرين شده ، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ مى دانستند!
بسيارى از ملل پيشين حتى معتقد بودند كه عبادات زن در پيشگاه خدا مقبول نيست . بسيارى از يونانيها زن را يك موجود پليد و از عمل شيطان مى دانستند، روميها و بعضى از يونانيها معتقد بودند كه اصولا زن داراى روح انسانى نيست و بنابراين روح انسانى منحصرا در اختيار مردان است .
جالب اينكه تا همين اواخر علماى مسيحى در اسپانيا در اين باره بحث مى كردند كه آيا زن مثل مرد، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند يا نه ؟ و پس از مباحثاتى به اينجا رسيدند كه چون روح زن برزخى است ميان روح انسان و حيوان ، جاويدان نيست بجز روح مريم !
از اينجا روشن مى شود اينكه پاره اى از افراد بى اطلاع گاهى اسلام را متهم مى كنند كه اسلام دين مردها است نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است ، به طور كلى اگر در پارهاى از قوانين اسلام به خاطر تفاوتهاى جسمى و عاطفى كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهائى از نظر مسئوليتهاى اجتماعى ديده مى شود به هيچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند، و از اين لحاظ زن و مرد با يكديگر تفاوتى ندارند و درهاى سعادت به طور يكسان بروى هر دو باز است ، چنانكه در آيه مورد بحث خوانديم (بعضكم من بعض ) همه از يك جنس و يك جامعه هستيد.
آيه و ترجمه


لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلد (196) متع قليل ثم مأ وئهم جهنم و بئس المهاد (197)


ترجمه :

196 - رفت و آمد (پيروزمندانه ) كافران در شهرها تو را نفريبد!
197 - اين متاع ناچيزى است ، و سپس جايگاهشان دوزخ ، و چه بد جايگاهى است ؟!
شان نزول :
بسيارى از مشركان مكه تجار پيشه بودند، و از اين راه ثروت قابل ملاحظه اى به دست مى آوردند، و در ناز و نعمت به سر مى بردند، و نيز يهوديان مدينه در تجارت مهارت داشتند، و از سفرهاى تجارى خود غالبا با دست پر باز مى گشتند، در حالى كه مسلمانان در آن زمان به خاطر شرائط خاص زندگى و از جمله مساءله مهاجرت از مكه به مدينه و محاصره اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند، از نظر وضع مادى بسيار در زحمت بودند، و به عسرت زندگى مى كردند، مقايسه اين دو حالت اين سؤ ال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بى ايمان اين چنين
در ناز و نعمتند، اما افراد با ايمان در رنج و عذاب ، و فقر و پريشانى زندگى مى كنند؟ آيات فوق نازل شد و به اين سؤ ال پاسخ گفت .
تفسير :
يك سؤ ال ناراحت كننده
سؤ الى كه در شان نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر، مطرح بود يك سؤ ال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است ،
آنها غالبا زندگى مرفه و پر ناز و نعمت گردنكشان و طغيانگران و فراعنه و افراد بيبند و بار را، با زندگى پر مشقت جمعى از افراد با ايمان مقايسه مى كنند و مى گويند چرا آنها با آن همه جنايت و آلودگى زندگى مرفهاى دارند، و اما اينها با داشتن ايمان و تقوى در سختى به سر مى برند و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مى كند.
اين سؤ ال اگر به دقت بررسى شود و عوامل مطلب در دو طرف تجزيه و تحليل گردد، پاسخهاى روشنى دارد، كه آيه فوق به بعضى از آنها اشاره كرده است و با دقت و مطالعه ، به بعضى ديگر مى توانيم دست يابيم .
آيه مى گويد: (رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرهاى مختلف هرگز تو را نفريبد) (لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلاد).
گرچه مخاطب در آيه شخص پيامبر است ولى روشن است كه منظور عموم مسلمانان مى باشند.
در آيه بعد مى فرمايد (اين پيروزيها و درآمدهاى مادى بى قيد و شرط، پيروزيهاى زودگذر و اندك اند) (متاع قليل ).
به دنبال اين پيروزيها عواقب شوم و مسئوليتهاى آن ، دامان آنها را خواهد گرفت و جايگاهشان دوزخ است چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى . (ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد).
آيه فوق در حقيقت اشاره به دو نكته مى كند:
نخست ، اينكه بسيارى از پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است ، نمونه زنده اين موضوع را در وضع مسلمانان آغاز اسلام و دشمنان آنها مى توانيم مشاهده كنيم ، حكومت اسلام چون در آن زمان به شكل نهالى نوخاسته بود، و از طرف دشمنان نيرومندى كه همچون طوفان بر او مى تاختند تهديد مى شد
بسيار پر و بال بسته بود به خصوص اينكه مهاجرت مسلمانان مكه آنها را كه در اقليت بودند، به كلى از هستى ساقط كرده بود، و اين وضع ، مخصوص آنها نبود، بلكه تمام طرفداران يك انقلاب بنيادى و روحانى در يك جامعه فاسد، يك دوران محروميت شديد در پيش خواهند داشت .
ولى مى دانيم كه اين وضع زياد طولانى نشد، حكومت اسلام ريشه هاى محكمى پيدا كرد و شاخه هاى آن نيرومند و قوى شد، سيل ثروت به كشور اسلام سرازير شد و دشمنان سرسخت كه در ناز و نعمت بودند به خاك سياه نشستند، اين همان چيزى است كه با جمله (متاع قليل ) در آيه به آن اشاره شده است .
ديگر اينكه موفقيتهاى مادى جمعى از افراد بى ايمان بر اثر اين است كه در جمع آورى ثروت هيچ گونه قيد و شرطى براى خود قائل نيستند، و از هر طريقى خواه مشروع يا نا مشروع و حتى با مكيدن خون بينوايان براى خود ثروت اندوزى مى كنند، در حاليكه مؤ منان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهائى دارند و بايد هم داشته باشند، بنابراين نمى توان حال اين دو را با هم مقايسه كرد، اينها احساس مسئوليت مى كنند در حاليكه آنها هيچگونه مسئوليتى براى خود احساس نمى كنند، و از آنجا كه عالم ، عالم اختيار و آزادى اراده است ، خداوند هر دو دسته را آزاد گذاشته تا سرانجام ، هر يك به نتيجه اعمال خود برسند. و اين همان است كه در آيه فوق به آن اشاره شده : (ثم ماءيهم جهنم و بئس المهاد).
نقاط ضعف و قوت
يكى ديگر از علل پيشرفت بعضى از افراد بى ايمان و عقب ماندگى جمعى از مؤ منان اين است كه دسته اول در عين نداشتن ايمان گاهى نقاط قوتى دارند كه در پرتو آن پيروزيهاى چشمگيرى بدست مى آورند، و دسته دوم در عين داشتن ايمان نقاط ضعفى دارند كه همان موجب عقب افتادگى آنان مى شود.
مثلا: افرادى را مى شناسيم كه در عين بيگانگى از خدا در كارهاى زندگى
جدى ، مصمم و داراى پشتكار و استقامت و هماهنگى با يكديگر و آگاهى از وضع زمان هستند.
اين افراد، در زندگى مادى مسلما پيروزيهايى به دست مى آورند، و در حقيقت يك سلسله از برنامه هاى اصيل دينى را بدون استناد به دين پياده مى كنند. در مقابل افرادى هستند كه پايبند به عقايد مذهبى هستند، ولى بسيارى از دستورات عملى آنرا فراموش كرده اند آنها افرادى بى حال ، كم شهامت ، فاقد استقامت و پشتكار و كاملا پراكنده و از هم جدا مى باشند، مسلما آنها در زندگى مواجه با شكستهاى پى در پى مى شوند. ولى اين شكستها نه به خاطر ايمان آنهاست ، بلكه به خاطر نقاط ضعفى است كه دارند، آنها گاهى چنين تصور مى كنند كه تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه بايد در همه كارها پيروز شوند در حاليكه دين يك سلسله برنامه هاى عملى براى پيشرفت در زندگى آورده كه فراموش كردن آنها با شكست و ناكامى همراه است .
خلاصه هر يك از اين دو دسته داراى نقاط ضعف و نقاط قوتى هستند، كه هر كدام از اينها آثارى دارد منتهى هنگام محاسبه گاهى اين آثار به يكديگر اشتباه مى شوند.
مثلا: فرد بى ايمانى داراى جديت و پشتكار است ، چون بى ايمان است آرامش دل و جان و هدف عالى انسانى و عواطف پاك مردمى ندارد، اما چون جدى و با استقامت است در زندگى مادى پيش مى رود.
در اينجا بعضى سؤ ال مى كنند كه چرا اين فرد بى ايمان در زندگى پيروز شده ؟ مثل اينكه خيال مى كنند عامل پيروزى چيز ديگرى بوده است . اين موضوع ، هم درباره يك فرد صادق است ، و هم مى توان آنرا در سطح يك كشور نيز پياده كرد.
ضمنا عوامل سه گانه اى كه براى پيروزى افراد بى ايمان و شكست بعضى از افراد با ايمان گفته شد، همه در يك جا صدق نمى كند بلكه هر كدام مخصوص به موردى است .
آيه و ترجمه


لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنت تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها نزلا من عند الله و ما عند الله خير للا برار (198)


ترجمه :

198 - ولى آنها كه (ايمان دارند، و) از پروردگارشان مى پرهيزند، براى آنها باغهايى از بهشت است ، كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد، و هميشه در آن خواهند بود، اين ، نخستين ، پذيرايى است كه از خداوند به آنها مى رسد، و آنچه در نزد خدا است ، براى نيكان بهتر است .
تفسير :
در آيه قبل سرانجام افراد بى ايمان تشريح شده بود، و در اين آيه پايان كار پرهيزكاران بيان مى گردد، مى فرمايد: (ولى آنها كه پرهيزكارى پيشه كردند (و براى رسيدن به سرمايه هاى مادى موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند، و يا به خاطر ايمان به خدا از وطنهاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند) در برابر اين مشكلات ، خداوند باغهايى از بهشت در اختيار آنان مى گذارد كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى مانند) (لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها).
سپس مى افزايد: (باغهاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرايى از پرهيزكاران مى باشد)(نزلا من عند الله ).
(نزل ) در لغت به معناى چيزى است كه براى پذيرايى ميهمان آماده مى شود و بعضى گفته اند نخستين چيزى است كه به وسيله آن از مهمان پذيرايى مى شود - همانند شربت يا ميوه اى است كه در آغاز ورود براى ميهمان مى آورند.
و اما پذيرايى مهمتر و عاليتر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه در پايان آيه به آن اشاره شده ، مى فرمايد: (آنچه در نزد خداست براى نيكان بهتر است ) (و ما عند الله خير للابرار).
آيه و ترجمه


و اءن من اءهل الكتب لمن يؤ من بالله و ما اءنزل اءليكم و ما اءنزل اءليهم خشعين لله لا يشترون بايت الله ثمنا قليلا اءولئك لهم اءجرهم عند ربهم اءن الله سريع الحساب (199)


ترجمه :

199 - و از اهل كتاب ، كسانى هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده ، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده ، ايمان دارند؛ در برابر (فرمان ) خدا خاضعند؛ و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است . خداوند، سريع الحساب است . (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مى كند، و پاداش مى دهد.)
شان نزول :
اين آيه به گفته بيشتر مفسران درباره مؤ منان اهل كتاب است ، آنهايى كه دست از تعصبهاى ناروا برداشتند و به صفوف مسلمانان پيوستند، كه تعداد قابل ملاحظه اى از مسيحيان و يهود را تشكيل مى دادند. ولى به عقيده جمعى از مفسران ، آيه در مورد نجاشى زمامدار رعيت پرور حبشه نازل گرديد، اگر چه مفهوم آن يك مفهوم وسيع است .
در سال نهم هجرى در ماه رجب نجاشى وفات يافت ، خبر درگذشت او با يك الهام الهى در همان روز به پيامبر رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله به مسلمانان فرمود: يكى از برادران شما در خارج از سرزمين حجاز از دنيا رفته است ، حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حق مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم ، بعضى سؤ ال كردند او كيست ؟ فرمود: نجاشى ، آنگاه به اتفاق مسلمانان به قبرستان بقيع آمد، و از دور بر او نمازگذاشت و براى او طلب آمرزش كرد و به ياران خود دستور داد آنها نيز چنين كنند. بعضى از منافقان گفتند محمد صلى اللّه عليه و آله بر مرد كافرى كه هرگز او را نديده است نماز مى گذارد، و حال آنكه آئين او را نپذيرفته است ، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ
گفت .
از اين روايت استفاده مى شود كه نجاشى اسلام را بطور كامل پذيرفته بود اگر چه به آن تظاهر نمى كرد.
تفسير :
اهل كتاب همه يكسان نيستند
سابقا گفتيم قرآن در بحثهايى كه پيرامون مذاهب ديگر مى كند، هيچ گه همه را به يك چشم نمى نگرد و رنگ ضديت با نژاد و جمعيتى به خود نمى گيرد، بلكه داورى او بر اساس برنامه هاى آنهاست ، و لذا سهم اقليتهاى باايمان و درستكارى را كه در ميان يك اكثريت گمراه هستند فراموش نمى كند. در اينجا نيز بعد از سرزنش بسيارى از اهل كتاب به خاطر كتمان آيات خداوند و طغيان و سركشى آنها، كه در آيات سابق به آن اشاره شد، سخن از اقليتى به ميان مى آورد كه دعوت پيغمبر را اجابت كردند، و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان مى كند:
1 - (آنها كسانى هستند كه از جان و دل به خدا ايمان مى آورند) (و ان من اهل الكتاب لمن يؤ من بالله ).
2 - (آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است ، ايمان مى آورند)(و ما انزل اليكم ).
3 - ايمان آنها به پيامبر اسلام در حقيقت از ايمان واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سرچشمه مى گيرد بنابراين : (آنها به آنچه بر خودشان نازل شده ايمان دارند) (و ما انزل اليهم ).
4 - (آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند (خاشعين لله ).
و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصبهاى
جاهلانه ، جدايى افكنده است .
5 - (آنها هرگز آيات الهى را به بهاى ناچيز نمى فروشند) (لا يشترون بايات الله ثمنا قليلا).
آنها همانند بعضى از دانشمندان يهود كه به خاطر حفظ موقعيت خود و ادامه حكومت بر آن جمعيت و گرفتن رشوه ها آيات خدا را تحريف مى كردند نيستند، بديهى است نه تنها به بهاى ناچيز نمى فروشند، بلكه به هيچ بهايى نخواهند فروخت ، و اگر تنها اشاره به بهاى ناچيز شده ، منظور اين است كه همانند آن دسته از دانشمندان دنياپرست دون همت نيستند.
به علاوه اصولا در برابر آيات خدا انسان هر چيز دريافت كند بى ارزش است .
اينها با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى (پاداش خود را در نزد پروردگار خواهند داشت ) (اولئك لهم اجرهم عند ربهم ).
تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) اشاره به نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنها است ، و نيز اشاره به اين است كه خداوند آنها را در مسير هدايت پرورش مى دهد و يارى مى كند.
در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند با سرعت حساب بندگان را رسيدگى مى كند) (ان الله سريع الحساب ).
بنابراين نه نيكوكاران براى دريافت پاداش خود گرفتار مشكلى مى شوند، و نه مجازات بدكاران به تاءخير مى افتد. اين جمله ، هم بشارتى است به نيكوكاران و هم تهديدى است براى بدكاران .
آيه و ترجمه


يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون (200)


ترجمه :

200 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز،) پايدار باشيد و از مرزهاى خود، مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد!
تفسير :
اين آيه آخرين آيه سوره آل عمران ، و محتوى يك برنامه جامع چهار ماده اى براى عموم مسلمين است مى باشد.
1 - نخست روى سخن را به همه مؤ منان كرده و به اولين ماده اين برنامه اشاره مى كند و مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد در برابر حوادث ايستادگى كنيد) (يا ايها الذين آمنوا اصبروا).
صبر و استقامت در برابر مشكلات و هوسها و حوادث ، در حقيقت ريشه اصلى هر گونه پيروزى مادى و معنوى را تشكيل مى دهد، و هر چه درباره نقش و اهميت آن در پيشرفتهاى فردى و اجتماعى گفته شود كم است ، اين همان چيزى است كه على (عليه السلام ) در كلمات قصارش آنرا به منزله سر در برابر بدن معرفى كرده : (ان الصبر من الايمان كالراءس من الجسد).
2 - در مرحله دوم قرآن به افراد با ايمان دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد و مى فرمايد: (و در برابر دشمنان نيز استقامت به خرج دهيد) (و صابروا).
(صابروا) از (مصابره ) (از باب مفاعله ) به معنى صبر و استقامت در برابر صبر
و استقامت ديگران است . بنابراين قرآن نخست به افراد با ايمان دستور استقامت مى دهد (كه هر گونه جهاد با نفس و مشكلات زندگى را شامل مى شود) و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد، و اين خود مى رساند كه تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پيروز نشود، پيروزى او بر دشمن ممكن نيست و بيشتر شكستهاى ما در برابر دشمنان بخاطر شكست است كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود دامنگير ما شده است .
ضمنا از دستور (صابروا) استفاده مى شود كه هر قدر دشمن بر استقامت خود بيافزايد ما نيز بايد بر پايدارى و استقامت خود بيفزاييم .
3 - در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى مى دهد و مى فرمايد: (از مرزهاى خود، مراقبت به عمل آوريد) (و رابطوا).
اين دستور به خاطر آن است كه مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند، و نيز به آنها دستور آماده باش و مراقبت هميشگى در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش مى دهد، تا غافلگير نگردند، و لذا در بعضى از روايات از على عليه السلام اين جمله به مواظبت و انتظار نمازها يكى بعد از ديگرى تفسير شده است ، زيرا كسى كه با عبادت مستمر و پى در پى دل و جان خود را بيدار مى دارد همچون سربازى است كه در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است .
جمله (رابطوا) از ماده (رباط) گرفته شده ، و آن در اصل به معنى بستن چيزى در مكانى است (مانند بستن اسب در يك محل ) و به همين جهت به كاروانسرا (رباط) مى گويند و (ربط قلب ) به معنى آرامش دل و سكون خاطر است ، گويا به محلى بسته شده است و (مرابطه ) به معنى مراقبت از مرزها آمده است ، زيرا سربازان و مركبها و وسايل جنگى را در آن محل نگاهدارى مى كنند.
خلاصه اينكه (مرابطه ) معنى وسيعى دارد كه هر گونه آمادگى براى دفاع از
خود و جامعه اسلامى را شامل مى شود.
در فقه اسلامى نيز در باب جهاد بحثى تحت عنوان (مرابطه ) يعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن ديده مى شود كه احكام خاصى براى آن بيان شده است . (براى كسب اطلاع بيشتر به كتب فقهى مراجعه شود).
در بعضى از روايات به علماء و دانشمندان نيز (مرابط) گفته شده است امام صادق (عليه السلام ) طبق روايتى مى فرمايد: (علماء شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و عفاريته و يمنعونه عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس ؛ دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آنها به افرادى كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى مى كنند).
در ذيل اين حديث مقام و موقعيت آنها برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانى كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار مى كنند شمرده شده است و اين به خاطر آن است كه آنها نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلامند در حالى كه اينها حافظ مرزهاى جغرافيايى هستند، مسلما ملتى كه مرزهاى عقيده اى و فرهنگى او، مورد حملات دشمن قرار گيرد و نتواند به خوبى از آن دفاع كند در مدت كوتاهى از نظر سياسى و نظامى نيز شكست خواهد خورد.
4 - بالاخره آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورات سابق سايه مى افكند دستور به پرهيزكارى است (و اتقوا الله ).
(استقامت ) و (مصابره ) و (مرابطه ) بايد آميخته با تقوى و پرهيزكارى باشد و از هر گونه خودخواهى و رياكارى و اغراض ‍ شخصى به دور گردد.
در پايان آيه مى فرمايد: (شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور، مى توانيد
رستگار شويد و با تخلف از آنها راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت ) (لعلكم تفلحون ).
سؤ ال :
گاهى سؤ ال مى شود چرا در قرآن جمله هايى با كلمه (لعل ) شروع شده است مانند جمله (لعلكم تفلحون ؛ شايد رستگار شويد) (و لعلكم تتقون ؛ شايد پرهيزكار شويد) (و لعلكم ترحمون ؛ شايد مشمول رحمت شويد) در حالى كه كلمه (لعل ) نوعى ترديد را مى رساند كه از مقام خداوند داناى به همه چيز، دور است ، اين جمله اتفاقا دست آويزى براى پاره اى از دشمنان اسلام شده و مى گويند اسلام به كسى وعده نجات قطعى نمى دهد و وعده آن آميخته با ترديد است زيرا بسيارى از اين وعده ها با كلمه (لعل ) شروع شده است .
پاسخ :
اتفاقا اين تعبير يكى از نشانه هاى عظمت و واقع بينى و واقع گويى قرآن مجيد است زيرا قرآن اين كلمه را در جايى به كار مى برد كه گرفتن نتيجه احتياج به شرايطى دارد كه به وسيله كلمه (لعل ) اشاره اجمالى به آن شرايط شده است مثلا سكوت كردن به هنگام شنيدن آيات قرآن و گوش فرا دادن به مضمون آيات به تنهايى كافى نيست كه انسان مشمول رحمت الهى شود بلكه علاوه بر آن ، درك و فهم آيات و به كار بستن آنها نيز لازم است و لذا قرآن مى گويد: (و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ؛ هنگامى كه قرآن خوانده مى شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت شويد).
اگر قرآن مى گفت حتما مشمول رحمت خواهيد شد دور از واقع بينى بود زيرا همانطور كه گفتيم اين موضوع شرايط ديگرى هم دارد ولى هنگامى كه مى گويد (شايد) سهم ساير شرايط محفوظ مانده است ، ولى عدم توجه به اين حقيقت
موجب خرده گيرى بر اين آيات شده و حتى بعضى از دانشمندان ما نيز معتقد شده اند كه (لعل ) در اين گونه موارد معنى (شايد) نمى دهد در حالى كه اين سخن نيز يك نوع خلاف ظاهر بدون دليل است (دقت كنيد).

next page

fehrest page

back page