تفسير نور
(جلد ششم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۴ -


(59) وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجِهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِى بِاءَخٍ لَّكُم مِّنْ اءَبِيكُمْ اءَلاَ تَرَوْنَ اءَنِّىَّ اءُوفِىالْكَيْلَ وَاءَنَاْ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ
ترجمه :و چون يوسف بارهاى (غذايى ) آنان را آماده ساخت ، گفت : برادر پدرى خود را (در نوبت آينده ) نزد من آوريد. آيا نمى بينيد كه من پيمانه را كامل مى دهم و بهترين ميزبان هستم .
نكته ها : 
O يوسف گفت : ( ائتونى باخٍ لكم ) يعنى برادرى كه شما از پدر داريد و نگفت : برادر من ، از اين كلام معلوم مى شود كه يوسف در چهره ى ناشناس باب گفتگو را با برادران باز كرد و آنها همچنانكه در تفاسير آمده گزارش دادند كه ما فرزندان يعقوب نواده ى ابراهيم مى باشيم . پدر ما پيرمردى است كه به خاطر حزن و اندوه فرزندش كه گرگ او را پاره كرده سالهاست گريان وگوشه گيرى و نابيناست و يكى از برادرانمان را نيز به خدمت او گمارده ايم ، اگر ممكن است سهم آن پدر و برادر را نيز به ما بدهيد كه با خوشحالى برگرديم . يوسف دستور داد علاوه بر بار ده شتر، دو بار ديگر سهم يعقوب و برادر ديگر نيز افزوده شود.
پيام ها : 
1- يوسف بر توزيع ارزاق ذخيره شده در مصر، نظارت مستقيم داشت . ( جهزهم )
2- هم رازدارى لازم است و هم راستگويى يوسف گفت : ( اخ لكم ) و نگفت : برادر من ، تا راستگويى و رازدارى با هم رعايت شود.
3- حتى در زمان بحرانى وقحطى نيز بى عدالتى وكم فروشى ممنوع است .( اوفى الكيل )
4- در معامله بايد مقدار جنس مشخص باشد.( الكيل )
5- اشخاص يا مؤ سسه ها و يا كشورهايى كه كمك هاى اقتصادى مى كنند، مى توانند بعضى از شرايط را در جهت رشد و يا مصالح ديگر، مطرح كنند. ( ائتونى باخ ... )
6- كم فروشى يا عدالت كارگزاران ، كارگران ودستياران به حساب مسئول اصلى و مافوق است .( انّى اوفى الكيل )
7- مهمان نوازى از اخلاق انبياست .( خير المنزلين )
8- به مسافران و كاروان هايى كه وارد منطقه شما مى شوند حتى در زمان نياز و قحطى احترام كنيد.( خير المنزلين )
(60) فَإِنْ لَّمْ تَاءْتُونِى بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِندِى وَلاَ تَقْرَبُونِ 
ترجمه : (ولى ) اگر آن برادر را نزد من نياوريد، نه پيمانه اى (از غلّه ) نزد من خواهيد داشت و نه نزديك من شويد.
پيام ها : 
1- در مديريت هم محبّت لازم است و هم تهديد. اوّل مژده و محبت ( انا خير المنزلين ) بعد تهديد و اولتيماتوم ( فان لم تاتونى )
2- در اجراى قانون ، ميان برادر وخانواده وديگران نبايد تبعيض قائل شد. ( فلا
كيل لكم
) (هر شخصى سهم معينى داشت كه بايد خود دريافت مى كرد.)
3- در تهديد لازم نيست كه مدير تصميم صد در صد بر اجرا داشته باشد. ( فلا
كيل لكم
) (زيرا يوسف كسى نبود كه حاضر شود برادرانش از قحطى بميرند)
4- قاطعيت در پياده كردن برنامه ها شرط رهبرى است .( فلا كيل لكم ولاتقربون )
(61) قَالُواْ سَنُرَوِدُ عَنْهُ اءَبَاهُ وَإِنّا لَفَعِلُونَ 
ترجمه : (برادران به يوسف ) گفتند: او را با اصرار و التماس از پدرش خواهيم خواست و حتماً اين كار را خواهيم كرد.
نكته ها : 
O (( مراودة )) به مراجعه پى درپى ، همراه با التماس يا خدعه گفته مى شود.
O بوى حسد از كلام برادران استشمام مى شود، به جاى ((ابانا)) گفتند: (اباه ) و در اوّل سوره نيز گفتگوى برادران اين بود كه ( ليوسف و اخوه احبّ الى ابينا منّا ) پدر براى ماست ولى يوسف و برادرش ‍ را بيشتر دوست دارد.
(62) وَقَالَ لِفِتْيَنِهِ اجْعَلُواْ بِضَعَتَهُمْ فِى رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَآ إِذَا انقَلَبُوَّاْ إِلَىَّاءَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
ترجمه : و (يوسف ) به غلامان خود گفت : آنچه را به عنوان قيمت پرداخته اند در بارهايشان بگذاريد، تا چون به خانواده ى خود بازگردند آن را باز شناسند، به اميد آنكه (بار ديگر) برگردند.
نكته ها : 
O حضرت يوسف كه در آيات قبل از او با تعابيرى چون (( صادق ، محسن ، مخلص )) ياد شده است ، يقينا بيت المال را به پدر و برادران خود نمى بخشد و ممكن است كه پول غلّه را از سهم و ملك شخصى خود داده باشد.
O پول را برگرداند تا بى پولى مانع سفر دوّم آنها نشود. (لعلهم يرجعون ) علاوه بر آنكه برگرداندن پول ، نشانه صميميت و سوءقصد نداشتن از اصرار برآوردن برادر است و مخفيانه در بين كالا گذاردن نشانه ى بى منّت بودن وحفظ از دستبرد سارقين است .
O يوسف كه ديروز برده و خدمتكار بود امروز غلام و خدمتكار دارد. ( لفتيانه ) اما در هنگام ملاقات برادران ، نه انتقام گرفت و نه گلايه اى نمود و نه كينه اى داشت . بلكه با برگرداندن سرمايه آنان ، به آنها توجه داد كه من شما را دوست مى دارم .
پيام ها : 
1- مدير و رهبر لايق بايد طرحهايش ابتكارى باشد.( اجعلوا )
2- نه انتقام و نه كينه ، بلكه هديه دادن براى ارتباط بعدى . ( اجعلوا بضاعتهم فى
رحالهم لعلهم يرجعون
)
3- براى بازيافتن انسان ها بايد از پول گذشت .( اجعلوا... لعلهم يرجعون )
4- پول گرفتن در زمان نياز از پدر پير و برادران ، با كرامت نفس سازگار نيست . ( اجعلوا بضاعتهم فى رحالهم )
5- صله رحم يعنى كمك نمودن نه معامله كردن .( اجعلوا بضاعتهم )
6- بدى ها را با خوبى جبران كنيد.( اجعلوا بضاعتهم )
7- در طرح ها وبرنامه ها يقين صددرصد به عملى شدن آن لازم نيست . ( لعلهم
يرجعون
)
(63) فَلَمَّا رَجَعُوَّاْ إِلَىَّ اءَبِيهِمْ قَالُواْ يََّاءَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَاءَرْسِلْ مَعَنَآ اءَخَانَانَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَ فِظُونَ
ترجمه : پس چون به سوى پدر خود باز گشتند، گفتند: اى پدر پيمانه (براى نوبت ديگر) از ما منع شد، پس برادرمان (بنيامين ) را با ما بفرست تا سهميه و پيمانه خود را بگيريم و ما حتماً نگهبان او خواهيم بود.
پيام ها : 
1- يعقوب بر خانواده وفرزندان خويش مديريت وتسلط داشت . ( يا اءبانامُنع ... )
2- پدر داراى حق امر و نهى به فرزند خود مى باشد. ( فارسل )
3- بنيامين بدون اجازه ى پدر به مسافرت اقدام نمى كرد. ( فارسل )
4- براى گرفتن چيزى و يا جلب اعتماد كسى از عواطف استفاده كنيد.( اخانا )
5- مجرم چون در درون نگرانى دارد در سخنانش تاءكيدهاى پى درپى دارد. ( انّا له لحافظون ) (كلمه ((انّا)) و حرف ((لام )) و جمله اسميه همه نشانه تاءكيد است )
(64) قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلا كَمَآ اءَمِنتُكُمْ عَلَىَّ اءَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاُ خَيْرٌ حَفِظاً وَهُوَاءَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ
ترجمه : (يعقوب ) گفت : آيا شما را بر او امين بدانم ، مگر همانند قبل عمل كه شما را بر برادرش امين دانستم (و ديديد كه چه شد)، پس (به جاى شما به خدا اعتماد مى كنم كه ) خداوند بهترين حافظ است و او مهربان ترين مهربانان است .
نكته ها : 
O سؤ ال : با توجه به سابقه بدى كه فرزندان يعقوب داشتند چرا پدرشان مجدداً فرزند ديگرش را به آنان سپرد؟
پاسخ : فخر رازى (88) احتمالات متعددى را مطرح نموده كه مهر كدام از آنها مى تواند توجيهى بر اين موافقت باشد؛ اولاً: برادران از اقدام اوليه شان به نتيجه اى كه مورد نظرشان بود (محبوبيت در نزد پدر) نرسيده بودند. ثانياً: حسادت برادران نسبت به اين برادر كمتر از يوسف بود. ثالثاً: شايد قحطى و خشكسالى شرايط ويژه اى را پديد آورده بود كه سفر مجّدد را ضرورى مى كرد. رابعاً: دهها سال از حادثه اوّل گذشته و آن فراموش شده تلقى مى شد. خامساً: خداوند متعال در حفظ فرزندش به او تسلّى خاطر داده بود.
پيام ها : 
1- اعتماد سريع به كسى كه سابقه تخلّف دارد، جايز نيست .(هل امنكم )
2- ياد خاطرات تلخ گذشته ، انسان را در برابر حوادث آينده بيمه مى كند. ( هل امنكم على اخيه من قبل )
3- با توجه به رحمت بى نظير الهى و با توكل به خداوند به استقبال حوادث زندگى برويم .( فا خير حافظاً وهو ارحم راحمين )
4- با يك شكست يا تجربه ى تلخ خود را كنار نكشيم .( هل امنكم ... فا خير حافظا )
(يعقوب بار ديگر فرزند دوم را با توكل به خدا به برادران تحويل داد).
5- سرچشمه ى حفاظت ، رحمت است . ( حافظا وهو ارحم الراحمين )
(65) وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُواْ يََّاءَبَانَامَا نَبْغِى هَ ذِهِبِضَ عَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ اءَهْلَنَا وَ نَحْفَظُ اءَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَ لِكَ كَيْل ٌيَسِير
ترجمه : و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايه شان بدانها باز
گردانيده شده گفتند: اى پدر (ديگر) چه مى خواهيم ؟ اين سرمايه ماست كه به ما باز گردانده شده وما قوت وغذاى خانواده خود را فراهم واز برادرمان حفاظت مى كنيم وبا (بردن او) يك بار شتر مى افزاييم واين (پيمانه اضافى نزد عزيز) پيمانه اى ناچيز است . (شايد معنا اين باشد: اين مقدارى كه گرفته ايم به جايى نمى رسد، اگر نوبت ديگر برويم ، بار بيشترى مى گيريم )
نكته ها : 
O (( نمير)) از ((مير)) يعنى مواد غذايى و((نمير اهلنا)) يعنى به خانواده خود، غذا مى رسانيم .
O از جمله ؛ (نزداد كيل بعيرٍ ) استفاده مى شود كه سهم هر نفر يك بار شتر بوده كه بايد خود حاضر باشد و دريافت كند.
پيام ها : 
1- فرزندان يعقوب در كنار پدر وپيرامون او زندگى مى كردند وبراى تهيه آذوقه ى خانواده تلاش مى كردند. ( فتحوا متاعهم ... يا ابانا... )
2- هنر يوسف نه فقط انسان بودن ، كه انسان سازى اوست . (به برادران حسود و جفاكار خود مخفيانه هديه مى دهد تا زمينه را براى مراجعت آنها فراهم سازد. ( بضاعتهم رُدّت اليهم )(89)
3- اگر از اوّل پول و بهاى كالا گرفته نشود، خريدار تحقير مى شود. اگر قصد هديه هست ابتدا پول اخذ شود ولى به شكل عاقلانه برگردانده شود.(رُدّت اليهم )
4- اگر خواستيد كبوتران فرارى را جذب كنيد بايد كمى دانه پخش كنيد. (يوسف بهاى غلّه را به آنان برگرداند تا جاذبه مراجعت آنان را زياد كند) ( بضاعتهم رُدّت )
5- مرد مسئول تغذيه خانواده است .( نمير اهلنا )
6- سهميه بندى مواد غذايى در شرايط كمبود، كارى يوسفى است .( كيل بعير )
(66) قَالَ لَنْ اءُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ اِ لَتَاءْتُنَّنِى بِهِ إِلاَّ اءَن يُحَاطَبِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اُ عَلَى مَا نقُولُ وَكِيلٌ
ترجمه : (پدر) گفت : من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنكه (با سوگند) به نام خدا وثيقه اى محكم بياوريد كه حتماً او را نزد من برگردانيد، مگر آنكه همه شما گرفتار حادثه اى شويد. پس چون وثيقه خود را آوردند (پدر) گفت : خداوند بر آنچه مى گوييم وكيل است .
نكته ها : 
O (( موثق )) يعنى آنچه مايه وثوق و اطمينان به قول طرف مقابل است كه مى تواند عهد، سوگند و نذر باشد. (موثقامن )
پيام ها : 
1- ايمان به خدا وسوگند ونذر وعهد با او قوى ترين پشتوانه بوده و هست . ( موثقا من ا )
2- هرگاه از شخصى بدقولى و بدرفتارى ديديد در نوبت بعد قرارداد را محكمتر كنيد. ( موثقاً )
3- فرزند خود را به راحتى همراه ديگران نفرستيد. ( موثقاً من ا )
4- در قراردادها پيش بينى حوادث غيرمترقبه و خارج از حيطه اختيار را بكنيد. ( الاّ ان يحاط بكم )
(تكليف خارج از توانايى يا مالايطاق ممنوع است )
5- محكم كارى هاى قانونى و حقوقى شما را از توكل به خداوند غافل نكند. ( ا
على ما نقول وكيل
)
(67) وَقَالَ يَبَنِىَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ اءَبْوَبٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَ مَآ اءُغْنِى عَنكُم مِّنَ اِ مِن شَىْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَّكَلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
ترجمه : و (يعقوب ) گفت : اى پسران من (چون به مصر رسيديد همه ) از يك دروازه (به شهر) وارد نشويد (تا توجه مردم به شما جلب نشود) بلكه از دروازه هاى مختلف وارد شويد و (بدانيد من با اين سفارش ) نمى توانم چيزى از (مقدرات ) خدا را از شما دور كنم . فرمان جز براى خدا نيست ، تنها براو توكل مى كنم و همه توكل كنندگان (نيز) بايد بر او توكل نمايند.
پيام ها : 
1- عاطفه پدرى حتى نسبت به فرزندان خطاكار از بين نمى رود.( يا بنّى )
2- چاره انديشى وتدبير براى حفظ سلامت فرزندان لازم است . ( يابنىّ لاتدخلوا.. )
3- از بهترين زمان هاى موعظه ، پندهايى است كه در آستانه سفر گفته مى شود. يعقوب در آستانه سفر گفت : ( يا بنىّ لاتدخلوا من باب واحد )(90)
4- جلو حساسيت ها و سوءظن ها و چشم زخم ها را بگيريد، ورود گروهى جوان به منطقه ى بيگانه عامل سوءظن و سعايت است . ( لاتدخلوا من باب واحد )
5- لطف و قدرت خداوند را منحصر در انتخاب يك راه نپنداريد. دست او باز است و مى تواند از هر طريقى شما را مدد رساند. ( لاتدخلوا من باب واحد )(91)
6- هم احتياط و محاسبه لازم است ( لاتدخلوا... ) و هم توكل به خداوند ضرورى است . ( عليه توكلت )
7- مدير خوب بايد علاوه بر برنامه ريزى حساب احتمالات را بكند، زيرا انسان در اداره ى امور خود مستقل نيست ، يعنى با همه محاسبات و دقت ها باز هم دست خدا باز است و تضمينى براى انجام صددرصد محاسبات ما نيست . ( وما اُغنى عنكم من ا من شى ء )
8- به غير خدا توكل نكنيد. ( عليه توكلت ) چرا كه او به تنهايى كفايت مى كند ( وكفى با وكيلا ) (92) و او بهترين وكيل است ( نعم الوكيل )(93) 9 يعقوب هم خود توكل كرد و هم ديگران را با امر به توكل تشويق نمود. ( توكلت ... فليتوكل ... )
10- در برابر مقدّرات حتمى خدا، چاره اى جز تسليم نيست . ( ما اغنى عنكم من ا من شى ء )
11- حاكم مطلق هستى خداست .( ان الحكم الاّ )
(68) وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ اءَمَرَهُمْ اءَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِى عَنْهُم مِّنَ اِ مِن شَىْءٍ إِلا حَاجَةً فِىنَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَهَا وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَهُ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ
ترجمه : و چون از همانجا كه پدرشان دستورشان داده بود وارد (مصر) شدند، اين كار در برابر اراده خداوند هيچ سودشان نبخشيد جز آنكه نيازى در دل يعقوب بود كه عملى شد (تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسيدن برادران ، به خصوص بنيامين به يوسف بود كه عملى شد و اثر ديگرى نداشت ) و البته (يعقوب ) بخاطر آنچه به او آموزش كه به او داده بوديم داراى علمى (فراوان ) بود ولى بيشتر مردم آگاه نيستند.
نكته ها : 
O در اينكه آرزوى درونى و حاجت يعقوب كه برآورده شد چه بوده است احتمالاتى وجود دارد:
1- رسيدن بنيامين به يوسف و خارج شدن يوسف از تنهايى ، هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.
2- سرعت بخشيدن به وصال پدر و پسر كه در آينده به آن اشاره خواهد شد.
3- انجام وظيفه بدون آنكه ضامن نتيجه ى آن باشد. حاجت يعقوب آن است كه در مقدمات كار كوتاهى نشود و از يك در وارد نشوند، ولى آنچه خواهد شد به دست خداوند است .
پيام ها : 
1- تجربه هاى تلخ ، انسان را باادب مى كند و سخنان بزرگان را مى پذيرد. ( دخلوا من حيث امرهم ابوهم )
2- اگر از بى ادبى افراد گفتيد، از ادب آنان نيز بگوييد. ( دخلوا ... ابوهم ) (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر مى دادند امروز تسليم امر پدر شدند)
3- محاسبات و دقتّ و برنامه ريزى ها با وجود اراده ى الهى كارساز است ، آنجا كه نخواهد كارساز نيست . ( ما كان يغنى عنهم من ا من شى ء )
4- يعقوب بر مطالب و اسرارى آگاه بود كه مصلحت نمى دانست بازگو كند. ( حاجة فى نفس يعقوب )
5- دعا وحاجت اولياى خدا مستجاب مى شود. ( حاجة فى نفس يعقوب قضاها )
6- علم انبيا از جانب خداوند است . ( علّمناه )
7- بيشتر مردم به اسباب و علل چشم مى دوزند و از حاكميت خداوند و لزوم توكل بر او ناآگاهند. ( اكثر الناس لا يعلمون )
(69) وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ ءَاوَىَّ إِلَيْهِ اءَخَاهُ قَالَ إِنَّىَّ اءَنَاْ اءَخُوكَ فَلاَتَبْتَئِسْ بِمَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه : وقتى (برادران ) بر يوسف وارد شدند، او برادرش (بنيامين ) را در نزد خود جاى داده گفت : همانا من برادر تو هستم پس از آنچه برادران انجام داده اند اندوهگين مباش .
نكته ها : 
O در تفاسير آمده است كه وقتى فرزندان يعقوب عليه السلام وارد مصر شدند، يوسف ميزبان آنان شد و براى هر دو نفر، يك طبق غذا مقرر كرد. بنيامين در آخر تنها ماند. يوسف او را در كنار خود نشاند وآنگاه براى هر دو نفر اتاقى قرار داد و باز بنيامين را هم اتاق خويش ساخت . بنيامين از بى وفايى هاى برادران و جنايتى كه درباره يوسف در سالهاى قبل كرده بودند، سخن گفت . در اينجا بود كه كاسه ى صبر يوسف لبريز شد و گفت : نگران مباش من همان يوسفم و چنان با تاءكيد گفت : ((انّى انا اخوك )) كه جايى براى احتمال اين سخن كه ((من جاى برادرت باشم )) نگذارد.
O در مورد جمله ى (فلاتبتئس بماكانوا يعملون ) دو معنى احتمال داده مى شود: يا از عملكرد گذشته ى برادران اندوهگين مباش ، يا از برنامه اى كه غلامان براى نگاهدارى تو دارند و پيمانه را در بار تو خواهند گذاشت تا در پيش من بمانى ، نگران مباش .
پيام ها : 
1- برادرانى كه ديروز به قدرت خود مى باليدند؛ (( نحن عصبة )) ما گروه قوى هستيم . اكنون بايد براى تهيه آذوقه ، با كمال تواضع آستانه يوسف را ببوسند. (دخلوا على )
2- كلامها، طبقه بندى ومحرمانه وعلنى دارد. يوسف تنها به صورت محرمانه به بنيامين گفت : (إ نّى اءنا اءخوك )(94)
3- در بعضى امور تنها خواص را بايد در جريان گذاشت . ( فلا تبتئس )
4- هرگاه به نعمتى رسيديد تلخكامى هاى گذشته را فراموش كنيد. (يوسف و بنيامين به ديدار هم رسيدند پس نگرانى هاى قبلى را بايد فراموش ‍ كرد)( فلاتبتئس ... )
5- قبل از اجراى طرح ونقشه بايد بى گناه از نظر روحى آماده وتوجيه باشد. (به بنيامين گفته شد كه به نام سارق تورا نگاه مى داريم نگران مباش ) ( فلاتبتئس )
(70) فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِى رَحْلِ اءَخِيهِ ثُمَّ اءَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اءَيَّتُهَا الْعِيرُإِنَّكُمْ لَسَرِقُونَ
ترجمه : پس چون بارهاى برادران را مجهّز و مهيا ساخت ظرف آبخورى (گران قيمتى ) را در خورجين برادرش (بنيامين ) قرار داد، سپس منادى صدا زد؛ اى كاروانيان ! قطعاً شما دزديد.
نكته ها : 
O اين چندمين بارى است كه يوسف طرح ابتكارى مى دهد، يك بار بهاى غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و اين بار ظرف قيمتى را در محموله برادر گذاشت تا او را نزد خود نگاه دارد.
O كلمه ى (( سقايه )) پيمانه اى است كه در آن آب مى نوشند. كلمه ى ((رحل )) به خورجين و امثال آن مى گويند كه روى شتر مى گذارند. كلمه ى ((عير)) به معنى كاروانى كه مواد غذايى حمل مى كنند.(95)
O در تفاسير آمده است كه در جلسه دو نفره اى كه يوسف و بنيامين با هم داشتند يوسف از او پرسيد آيا دوست دارد در نزد وى بماند. بنيامين اعلام رضايت كرد ولى يادآور شد كه پدرش از برادران تعهد گرفته است كه او را برگردانند. يوسف گفت : من ماجراى ماندن ترا طراّحى مى كنم .
O سؤ ال : چرا در اين ماجرا به بى گناهانى نسبت سرقت داده شد؟
پاسخ : بنيامين با آگاهى از اين طرح واتهّام ، براى ماندن در نزد برادرش يوسف اعلام رضايت كرد. و باقى برادران هر چند در يك لحظه ناراحت شدند ولى بعد از بازرسى از آنها رفع اتهام گرديد. علاوه بر آنكه كارگزاران از اينكه يوسف خود پيمانه را در ميان بار برادرش قرار داده (جَعَلَ ) خبر نداشتند و بطور طبيعى فرياد زدند: ( انّكم لسارقون )
O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آنان يوسف را از پدرش ‍ سرقت كرده بودند، لذا گفتند پيمانه پادشاه را گم كرده ايم و نگفتند پيمانه پادشاه را دزديده ايد، جز اين نيست كه نظر يوسف بر اين بود كه شما يوسف را از پدرش سرقت كرديد.(96)
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: (( لاكذب على المصلح ))كسى كه براى اصلاح ورفع اختلاف ديگران دروغى بگويد، سخن او دروغ حساب نمىشود، و آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند. (97)
پيام ها : 
1- گاهى صحنه سازى براى كشف ماجرايى جايز است .(98) و براى مصالح مهمتر، نسبت سارق به بى گناهى كه از قبل توجيه شده مانعى ندارد.(99)
2- اگر در ميان گروهى يك نفر خلافكار باشد مردم تمام گروه را خلافكار مى نامند. (انّكم لسارقون
)
(71) قَالُواْ وَاءَقْبَلُواْ عَلَيْهِمْ مَّاذَا تَفْقِدُونَ 
(برادران يوسف روبه ماموران كردندو) گفتند: شما چه چيزى را گم كرده ايد.
(72) قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ اءَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ 
ترجمه : گفتند: پيمانه و جام مخصوص شاه را گم كرده ايم و براى هركس آنرا بياورد يك بار شتر (جايزه ) است و من اين را ضمانت مى كنم .
نكته ها : 
O كلمه ى (( صواع )) و ((سقاية )) به يك معنى بكار رفته اند، پيمانه اى كه هم با آن آب مى خورند و هم گندم را كيل و اندازه مى كنند كه نشانه صرفه جويى ، بهره ورى و استفاده چند منظوره از يك وسيله است .(100)
O كلمه ى ((حِمْل )) به بار گفته مى شود. و كلمه ((حَمْل )) نيز به معناى بار است ، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است يا فرزندى كه در شكم مادر است . (101)
O جمله (لمن جاء حمل بعير ) هركس چنين كند من چنان پاداش مى دهم ، در اصطلاح فقهى جُعاله است كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است .
پيام ها : 
1- جايزه تعيين كردن ، از شيوه هاى قديمى است . ( ولمن جاء به حِمل بعير )
2- جوايز بايد متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترين جايزه يك بار شتر غلّه است . (حِمل بَعيرٍ)
3- ضامن گرفتن براى جلب اطمينان ، سابقه تاريخى دارد. ( انا به زعيمٌ )
(73) قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِى الاَْرْضِ وَمَا كُنَّا سَرِقِينَ 
ترجمه : گفتند: به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما براى فساد در اين سرزمين نيامده ايم و ما هرگز سارق نبوده ايم .
نكته ها : 
O برادران يوسف گفتند: شما مى دانيد كه ما براى سرقت و فساد به اين منطقه نيامده ايم ، در اينكه از كجا مى دانستند چند احتمال دارد؛ شايد با اشاره يوسف باشد كه اين گروه دزد نيستند. شايد هنگام ورود به منطقه گزينش شده بودند. آرى براى ورود و خروج هيئت هاى بيگانه ، مخصوصا در شرايط بحرانى بايد دقت كرد تا مطمئن به اهداف مسافرين شد.
پيام ها : 
1- حُسن سابقه ، نشانه اى براى برائت است . ( لقد علمتم )
2- دزدى وسرقت ، يكى از مصاديق فساد در زمين است . ( ماجئنا لنفسد فى الارض )
(74) قَالُواْ فَمَا جَزََّؤُهُ إِن كُنتُمْ كَذِبِينَ 
(ماءموران يوسف ) گفتند: پس اگر دروغ گفته باشيد، كيفرش چيست ؟
نكته ها : 
O به نظر مى رسد طراّح اين سؤ ال حضرت يوسف است ، چون مى داند برادران طبق مقررات وقانون منطقه كنعان ونظر حضرت يعقوب اظهار نظر خواهند كرد.
O سؤ ال : آيا با علم قاضى وسوگند متهم (تا لقد علمتم )، بازرسى جايز است ؟
پاسخ : بلى به دليل : (فما جزاؤ ه ان كنتم كاذبين
).
پيام ها : 
1- وجدان مجرم را براى تعيين كيفر خودش به قضاوت بخوانيد.( فما جزاؤ ه ... )
(75) قَالُواْ جَزََّؤُهُ مَن وُجِدَ فِى رَحْلِهِ فَهُوَ جَزََّؤُهُ كَذَ لِكَ نَجْزِى الظَّلِمِين 
ترجمه : گفتند: كيفر سارق ، آنكه پيمانه در بارش پيدا شود، پس خود او كيفرش است (كه به عنوان گروگان يا برده در اختيار صاحب پيمانه قرار گيرد) ما (در منطقه كنعان )، ظالم (سارق ) را اينگونه كيفر مى دهيم .
پيام ها : 
1- مجازات سرقت در ميان بعضى اقوام گذشته ، بردگى سارق بوده است .(102) ( فهو جزاؤ ه )
2- در قانون استثنا و تبيعض وجود ندارد. هر كس سارق بود برده خواهد شد. ( من وجد فى رحله )
3- كيفر خلافكار در كشور بيگانه مى تواند طبق قانون خود او باشد نه كشور ميزبان . ( كذلك نجزى الظالمين )
4- سرقت نمونه ى بارز ستمكارى است . (به جاى (( سارق ))، ((ظالم )) آمده است )
 
(76) فَبَدَاءَ بِاءَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ اءَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَآءِ اءَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَاءْخُذَ اءَخَاهُ فِى دِينِ الْمَلِكِ إِلا اءَنْ يَشَآءَ اُ نَرْفَعُ دَرَجَتٍ مَّن نَّشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّذِى عِلْمٍ عَلِيمٌ

ترجمه : پس (از پذيرش كيفر ماموران شروع به بازرسى كرده و) قبل از بار برادرش به (بازرسى ) بار ساير برادران پرداخت ، سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد. ما اينگونه براى يوسف تدبير كرديم زيرا طبق قانون شاه مصر يوسف نمى توانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كيفر سارق در كنعان را مقدمه بازداشت اين برادر قرار مى دهد) ما هر كس را كه بخواهيم (و لايق باشد) درجاتى بالا مى بريم و برتر از هر صاحب دانشى دانشورى است .
نكته ها : 
O در موقع بازرسى ، بنيامين چون از طرح و نقشه با خبر بود آسوده خاطر بود، لذا در سراسر اين ماجرا هيچ اعتراضى از او نقل نشده است و براى اينكه طرح مخفى بماند و موجب سوءظن نشود، بازرسى را از بار ديگران شروع كردند تا نوبت به بنيامين رسيد و چون در بار او پيدا شد، طبق قرار قبلى بايد او در مصر مى ماند. اين طرح و نقشه الهى بود، چون يوسف با قوانين جارى مصر نمى توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.
O واژه (( كيد)) همه جا به معنى مذموم بكار نرفته است ، ((كَيْد)) به معنى طرح و نقشه نيز استعمال شده است .(كدنا )
پيام ها : 
1- ماءمورين اطلاعاتى بايد به نوعى عمل كنند كه موجب شك و ظن به آنها نشود. ( فبداء باوعيتهم ) (در بازرسى ، اول به سراغ بار بنيامين نرفتند بلكه از ديگر برادران شروع نمودند)
2- عملكرد كاركنان به عهده مسئولان گذاشته مى شود. ( فبداء )(به حسب ظاهر يوسف شخصا بازرسى نكرده ولى قرآن مى فرمايد: او بازرسى را آغاز كرد.)
3- فكر و ابتكار و چاره جويى ، از امدادهاى غيبى است .( كدنا )
4- طرح هاى حضرت يوسف ، همه الهامات الهى بود. ( كدنا ليوسف )
5- حضور بنيامين نزد يوسف ، به سود يوسف بود. ( كدنا ليوسف )
6- احترام ومراعات قوانين ، حتى در نظام هاى غير الهى لازم است . ( ماكان لياخذ اخاه فى دين الملك )
7- مقامهاى معنوى ، درجات و سلسله مراتب دارد. ( نرفع درجات ... )
8- علم و آگاهى ، مايه ى برترى است . ( نرفع درجات ... وفوق كل علم عليم )
9- دانش بشرى محدود است . ( فوق كل ذى علم عليم )
(77) قَالُوَّاْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اءَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَاءَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ اءَنتُمْ شَرُّ مَّكَاناً وَ اُ اءَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ
ترجمه : (برادران ) گفتند: اگر او سرقت كند (جاى تعجب نيست ، زيرا) پيش از اين نيز برادر او دزدى كرده بود. يوسف (اين تهمت را) در دل خود پنهان داشت و (با آنكه ناراحت شده بود) به روى آنان نياورد. (ولى ) گفت : موقعيت شما بدتر (از او)ست و خداوند به آنچه توصيف مى كنيد داناتر است .
پيام ها : 
1- متهم يا انكار مى كند ومى گويد ما دزد نيستيم ؛ ( ماكنا سارقين ) يا توجيه مى كند كه دزدى او تازگى ندارد برادرش نيز دزد بوده است .( فقد سرق اخ له من قبل )
2- حسود حتى بعد از دهها سال ضربه مى زند.( فقد سرق اخ له من قبل )
3- اخلاق برادر در برادر اثر مى گذارد.( اخ له ) اخلاق مادر در فرزند اثر دارد. (بنيامين و يوسف از يك مادر بودند)
4- آنجا كه صفا نيست ، اتّهام به افراد زود پذيرفته مى شود.( ان يسرق فقد... ) (بيرون آمدن پيمانه از بار او دليل بر سرقت نيست ولى برادران چون علاقه اى به بنيامين نداشتند كلمه سرقت را بكار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند.)
5- آنجا كه صفا نيست ، خلاف جزيى را كلى قلمداد مى كنند. ((( يسرق )) به جاى ((سرق )) يعنى او هميشه اينكاره بوده است )
6- براى رسيدن به هدف بايد نيشهايى را تحمل كرد.(سرق اخ له )
7- گاهى براى حفظ آبروى خود به ديگران تهمت مى زنند.( سرق اخ له من قبل )
8- جوانمردى و سعه صدر رمز رهبرى است .( اسرّها يوسف فى نفسه )
9- افشاگرى هميشه ارزش نيست .( و لم يبدها لهم )
10- تحقير يكى از شيوه هاى نهى ازمنكر است .( انتم شرّ مكاناً )
(78) قَالُواْ يََّاءَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ اءَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ اءَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَي كَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه : (برادران ) گفتند: اى عزيز، همانا براى او پدرى است پير و سالخورده ، پس يكى از ما را به جاى او بگير (و او را رها كن ) همانا ترا از نيكوكاران مى بينيم .
نكته ها : 
O وقتى برادران يوسف ديدند نگاهداشتن بنيامين قطعى شد، با توجه به تعهدى كه به پدر سپرده بودند و سابقه اى كه درباره يوسف نزد پدر داشتند، و احساس كردند برگشتن بدون بنيامين بسيار تلخ است ، تقاضاى خود را با روان شناسى خاصى مطرح نمودند وشروع به التماس كردند و با بيان هاى عاطفى و محرك همچون ، تو عزيز و قدرتمندى ، تو از نيكوكارانى ، او پدرى پير و سالخورده دارد، هر كدام از ما را خواستى به جاى او بگير، درصدد جلب بخشش او بر آمدند.
پيام ها : 
1- مقدرات الهى هر سنگدل و ستمگرى را روزى به خاك مذلّت مى نشاند. (آهنگ التماس در جمله ؛ ( يا ايها العزيز.... )
2- يوسف حتى در زمان اقتدارش نيكوكار ودر رفتار ومنش او نمايان بود. ( نريك من المحسنين )
(79) قَالَ مَعَاذَ اِ اءَن نَّاءْخُذَ إِلا مَن وَجَدْنَا مَتَعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَّظَلِمُونَ 
ترجمه : (يوسف ) گفت : پناه به خدا از اينكه كسى را به جز آنكه متاعمان را نزد او يافته ايم ، بگيريم . زيرا كه در اينصورت حتماً ستمگر خواهيم بود.
نكته ها : 
O دقت در كلمات يوسف عليه السلام نشان از اين دارد كه نمى خواهد بنيامين را سارق معرفى كند، نمى گويد: (( وجدناه سارقاً)) بلكه مى گويد: ((وجدنا متاعنا عنده )) يعنى متاع در بار او بود نه آنكه قطعاً او سارق است .
O اگر يوسف برادر ديگرى را به جاى بنيامين نگه مى داشت طرح به هم مى خورد و برادران هم با او به عنوان يك دزد برخورد مى كردند و انواع آزار و اذيتها را روا مى داشتند و آنكس ‍ هم كه به جاى بنيامين مى ماند احساس مى كرد به ناحق گرفتار شده است .
پيام ها : 
1- مراعات مقرّرات بر هر كس لازم است و قانون شكنى حتى براى عزيز مصر نيز ممنوع است . (معاذ ا )
2- قانون شكنى ظلم است . (نبايد به درخواست اين و آن مقرّرات را شكست ) ( معاذ ا ان ناخذ )
3- بى گناه نبايد به جاى گناهكار كيفر ببيند، هر چند خودش به اينكار رضايت داشته باشد. ( معاذ ا )
 
(80)ُخَلَصُواْ نَجِيّاً قَالَ كَبِيرُهُمْ اءَلَمْ تَعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اءَبَاكُمْ قَدْ اءَخَذَ عَلَيْكُمْ مَّوْثِقاً مِنَ اِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِى يُوسُفَ فَلَنْ اءَبْرَحَ الاَْرْضَ حَتَّى يَاءْذَنَ لِىَّ اءَبِىَّ اءَوْ يَحْكُمَ اُ لِى وَ هُوَخَيْرُ الْحَكِمِينَ

ترجمه : پس چون از يوسف ماءيوس شدند (كه يكى را به جاى ديگرى بازداشت كند) نجواكنان به كنارى رفتند. (برادر) بزرگشان گفت : آيا نمى دانيد كه پدرتان براى برگرداندن او بر شما پيمان الهى گرفته و پيش از اين نيز درباره يوسف كوتاهى كرده ايد. پس من هرگز از اين سرزمين نمى روم تا آنكه (يوسف عفو كند يا آنكه ) پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من حكمى كندو او بهترين داور و حاكم است .
نكته ها : 
O ((خَلَصوا)) يعنى گروه خود را از سايرين جدا كردند. ((نجيّاً)) يعنى به نجوى پرداختند. پس ((خَلَصوا نجيّاً)) يعنى شوراى محرمانه تشكيل دادند كه چه بكنند.
پيام ها : 
1- التماس ها وخواهش ها، شما را از اجراى احكام الهى واعمال قاطعيت باز ندارد. ( استيئسوا منه )
2- روزگارى همين برادران قدرتمندانه مشورت مى كردند كه چگونه يوسف را از بين ببرند؛ ( اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا.... لا تقتلوا ... القوه ... ) امروز كاسه التماس در دست گرفته ومشورت ونجوى مى كنند كه چگونه بنيامين را آزاد نمايند. ( خلصوا نجيّاً )
3- در حوادث تلخ و ناگوار بزرگترها مسئول تر و شرمنده ترند. ( قال كبيرهم )
4- عهد وپيمان ها لازم الاجرا است . ( اخذ عليكم موثقاً )
5- پيمان هاى سخت وقراردادهاى محكم ، راه سوءاستفاده را مى بندد. ( اخذ عليكم موثقا )
6- خيانت وجنايت تا آخر عمر وجدان هاى سالم را آزار مى دهد. ( و من قبل فرطتهم فى يوسف )
7- تحصّن كردن يكى از شيوه هاى قديمى است . ( فلن ابرح الارض )
8- غربت ، بهتر از شرمندگى است . ( فلن ابرح الارض )
9- به خداوند خوش بين باشيم . ( هو خير الحاكمين )
(81) ارْجِعُوَّاْ إِلَىَّ اءَبِيكُمْ فَقُولُواْ يََّاءَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَآ إِلا بِمَا عَلِمْنَا وَمَاكُنّاَ لِلْغَيْبِ حَفِظِينَ
ترجمه : (برادر بزرگ گفت : من اينجا مى مانم ولى ) شما به سوى پدرتان برگرديد، پس بگوييد: اى پدر همانا پسرت دزدى كرده و ما جز به آنچه مى دانستيم گواهى نداديم و ما نگهبان (وآگاه به ) غيب نبوده ايم .
پيام ها : 
1- شهادت وگواهى بايد بر اساس علم باشد. ( ما شهدنا الاّ بما علمنا )
2- در پيمان ها و تعهدات بايد براى حوادث پيش بينى نشده تبصره اى باز كرد. ( ما كنّا للغيب ... )
3- عذر خود را با كمال صراحت بگوئيد. ( و ما كنّا للغيب حافظين )
(82) وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِىَّ اءَقْبَلْنَا فِيهَا وَ إِنَّا لَصَدِقُونَ
ترجمه : (اگر به حرف ما اطمينان ندارى ) از قريه اى كه در آن بوديم و از كاروانى كه در ميانشان به اينجا رو آورده ايم ، سؤ ال كن و بى شك ما راستگو هستيم .
نكته ها : 
O (( قريه )) تنها به معنى روستا نيست ، بلكه به محل اجتماع و مناطق مسكونى گفته مى شود؛ خواه شهر باشد يا روستا. ضمنا جمله ((و اسئل القريه )) به معناى سؤ ال از اهل
قريه است .
O كلمه ((عير)) به كاروانى گفته مى شود كه مواد غذايى حمل ونقل مى كند.
O برادران يوسف در گفتگو با پدر در ماجراى كشته شدن يوسف توسط گرگ دليل نداشتند، ولى در اينجا براى حرف خود دو دليل آوردند؛ يكى سؤ ال از مردم مصر و يكى سؤ ال از كاروانيان كه ما در ميان آنان بوديم . علاوه برآنكه در ماجراى قبل گفتند: (لو كنّا صادقين ) و كلمه ((لَو)) نشانه ترديد و دلهره و سستى است ، ولى در اين صحنه با كلمه ((انّا)) و حرف لام كه در جمله (( انّا لصادقون )) است نشان مى دهند كه قطعاً راست مى گويند.
پيام ها : 
1- سابقه بد و دروغ در پذيرش سخنان انسان در تمام عمر ايجاد ترديد مى كند. (واسئل القرية )
2- گواهى شهود عينى ، راهى معتبر براى اثبات مدعا مى باشد. ( واسئل القرية ... والعير... )
(83) قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اءَنْفُسُكُمْ اءَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اُ اءَن يَاءْتِيَنِى بِهِم ْجَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
ترجمه : (يعقوب ) گفت : (اين چنين نيست ) بلكه (بار ديگر) نفس شما (با نسبت دزدى به يوسف يا تعيين كيفر گروگان گيرى ) مسئله را براى شما آراسته است پس صبرى نيكو (لازم است ) اميد است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد چرا كه او قطعاً آگاه و حكيم است
نكته ها : 
O وقتى برادران پيراهن آغشته به خون يوسف را با ظاهرى غمگين و گريان حضور پدر آوردند و گفتند: كه يوسف را گرگ خورد. حضرت يعقوب گفت : (( بل سولت لكم انفسكم )) يعنى نفس شما اين كار را در چشم شما زيبا جلوه داده است و من صبر جميل مى كنم . در اينجا نيز كه دو فرزندش (بنيامين و پسر بزرگتر) از او جدا شده اند همين جمله را تكرار مى كند. شايد اين سؤ ال مطرح شود در ماجراى يوسف برادران توطئه و خيانت كردند ولى در ماجراى بنيامين اين مسايل نبود، پس چرا كلام يعقوب در هر دو مورد يك لحن و يك عبارت است ؟ ((بل سوّلت لكم انفسكم فصبر جميل ))
در تفسيرالميزان پاسخ آن آمده كه : ((يعقوب مى خواهد بگويد دورى اين دو برادر نيز دنباله حركت قبلى شما نسبت به يوسف است . يعنى تمام اين صحنه ها دنباله و نتيجه ى همان كار زشت شماست )) ولى ممكن است گفته شود كه مراد يعقوب اين است كه شما در اينجا هم خيال مى كنيد كه بى تقصيريد و كارتان خوب بوده است ، ولى شما مقصّريد زيرا:
اولاً: چرا با ديدن پيمانه در بار برادرتان او را سارق دانستيد؟ شايد كس ديگرى اين پيمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانياً: چرا زود برگشتيد؟ بايد تحقيق مى كرديد. ثالثاً چرا كيفر سارق را گروگان قرار داديد؟(103) (104)
O صبر گاهى از ناچارى و بيچارگى است ، چنانكه اهل دوزخ مى گويند: ( سواء اصبرنا ام جزعنا ) صبر كردن و يا جزع كردن براى نجات ما اثرى ندارد. و گاهى صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسليم رضاى خداوند است كه چهره اين صبر در هر جايى با يك عنوان مطرح است ؛ صبر در ميدان جهاد، شجاعت است . صبر در دنيا، زهد است . صبر در برابر گناه ، تقواست . صبر در برابر شهوت ، عفّت است و صبر در برابر مال حرام ، ورع است .
پيام ها : 
1- نفس براى توجيه گناه ، كارهاى زشت را در نظر انسان زيبا جلوه مى دهد. ( سولت لكم انفسكم ) (105)
2- صبر شيوه ى مردان خداست و صبر جميل صبرى است كه در آن سخنى بر خلاف تسليم و رضاى خداوند گفته نشود.(106) ( فصبر جميل )
3- هرگز از قدرت خدا ماءيوس نشويد. ( عسى ا ان ياتينى بهم )
4- يعقوب به زنده بودن سه فرزندش (يوسف ، بنيامين ، برادر بزرگتر) يقين داشت و به ملاقاتشان اميدوار بود. ( ان ياتينى بهم )
5- براى قدرت الهى حل مشكلات تازه و كهنه ، يكسان است . خداوند مى تواند يوسف ديروز و برادر امروز شما را يكجا دورهم گرد آورد. ( جميعاً )
6- مؤ من حوادث تلخ را نيز از حكمت خداوند مى داند. ( الحكيم )
7- باور وتوجه به عالمانه وحكيمانه بودن افعال الهى ، آدمى را به صبر و شكيبايى در حوادث دشوار وادار مى كند. ( فصبر جميل انه هو العليم الحكيم )