تفسير نور
(جلد ششم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۶ -


پيام ها : 
1- اعطاى حكومت از شئون ربوبيت الهى است . ( ربّ قد اتيتنى من الملك )
2- حكومت را نتيجه ى فكر و مال و قدرت و يار و طرح خود ندانيد، بلكه اراده ى خداوند عامل اصلى است . ( اتيتنى )
3- آنچه خدا به ما بدهد يا بگيرد، براى تربيت ماست . ( ربّ بما اتيتنى ، ربّ السجن احب )
4- حكومت حق دانشمندان است نه بيسوادان . ( اتيتنى ... علمّتنى ) دانش يوسف وسيله حاكميت او شد.
5- در هر موقعيت و حالى خود را به خدا بسپاريد. ( انت وليى فى الدنيا والاخرة )
6- قدرت و حكومت و سياست زمينه خروج از دين است ، مگر اينكه خداوند لطف كند. ( توفنّى مسلماً )
(يوسف در چاه دعايى داشت و در زندان دعاى ديگر داشت ، ولى همين كه به حكومت رسيد دعاى او اين بود: خدايا من مسلمان بميرم )
7- بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به ياد مرگ وقيامت و سرانجام كار خود هستند. ( توفنّى مسلماً و الحقنى بالصالحين ) (124)
8- عظمت خداوند تنها به خاطر نعمتهايى كه به ما ارزانى داشته نيست ، بلكه او بوجود آورنده كل هستى است . ( فاطر السموات والارض )
9- افتخار يوسف آن نيست كه حاكم بر مردم است ، بلكه افتخارش اين است كه خدا حاكم بر اوست . ( انت ولّى فى الدنيا والاخرة )
10- حسن عاقبت وپايدارى در كار خير، مهمتر از شروع آن است . انبيا براى حسن عاقبت دعا مى كردند؛ ( توفنّى مسلماً ) يعنى مرا در تسليم خود تا مرگ پايدار بدار.(125)
11- در دعا اوّل از نعمت هاى الهى ياد كنيد ( ربّ قد اتيتنى ) بعد درخواست خود را مطرح كنيد. ( توفّنى مسلماً )(126)
12- چون به قدرت رسيديد مناجات با خدا را از ياد نبريد. ( ربّ قد... )
13- در دعاها ومناجات ها تنها به فكر دنيا ومسائل مادى نباشيد. ( فى الدنيا والاخرة )
14- قدرت انسان ناچيز، ( من الملك ) علم انسان ناچيز ( من تاءويل الاحاديث ... ) اما حكومت خداوند بر همه هستى است . ( فاطر السموات والارض )
15- با ايمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن ، خود يك ارزش است . ( توفّنى مسلماً و الحقنى بالصالحين )
(102) ذَلِكَ مِنْ اءَنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ اءَجْمَعُوَّاْ اءَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ
ترجمه : (اى پيامبر) اين (داستان ) از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مى كنيم و تو نزد آنان (برادران يوسف ) نبودى آنگاه كه در كار خويش هم داستان و متفق شدند ونيرنگ مى نمودند (كه چگونه يوسف را در چاه اندازند و بگويند گرگ او را دريده است )
پيام ها : 
1- انبيا از طريق وحى ، با غيب آشنا مى شوند. ( ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك )
2- انبيا، تمام اخبار غيبى را نمى دانند. ( من انباء الغيب )
3- آنجا كه خدا نخواهد، نه تصميم مردم ( امرهم ) نه اجماع آنان ( اجمعوا ) ونه نقشه وتوطئه ( يمكرون ) هيچكدام اثر ندارد.( اذ اجمعوا امرهم )
4- در حوادث پى درپى و مرتبط، نكته اصلى و نقطه ى شروع را فراموش نكنيد. محور داستان يوسف توطئه نابودى يوسف بود. ( اجمعوا امرهم و هم يمكرون )
(103) وَمَآ اءَكْثَرَ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ 
ترجمه : اى پيامبر بيشتر مردم ايمان بياور نيستند، هر چند (سخت بكوشى و) حرص و آرزو داشته باشى .
نكته ها : 
O (( حرص )) به معناى علاقه ى شديد به چيزى و تلاش ‍ براى دستيابى به آن است .
پيام ها : 
1- بارها اكثريت مردم از نظر اعتقادات دينى ، مورد انتقاد قرآن قرار گرفته اند. (و مااكثر الناس ... بمؤ منين )
2- پيامبران نسبت به هدايت ديگران سوز و درد و اشتياق دارند. ( حرصت )
3- ايمان نياوردن اكثريت مردم ، به خاطر كوتاهى پيامبران نيست ، نتيجه اختيار و آزادى خود انسان هاست است كه نخواسته اند ايمان بياورند.( وما اكثر الناس و لو حرصت بمؤ منين )
(104) وَمَا تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ اءَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ 
ترجمه : و تو بر اين (وظيفه ى ارشاد) پاداشى از آنان نمى خواهى . آن (رسالت و قرآن ) جز تذكر و پندى براى جهانيان نيست .
نكته ها : 
O پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز همانند ساير پيامبران ، هرگز از مردم در قبال هدايت آنان پاداشى درخواست نكرد. زيرا توقع داشتن از مردم ، پذيرش دعوت را سنگين مى كند. در سوره طور آيه 40 مى خوانيم : ( ام تسئلهم اجراً فهم من مغرمٍ مثقلون ) مگر از مردم مزدى درخواست كردى تا پرداخت آن برايشان سنگين باشد. اگر در آيه ديگر مى بينيم كه مزد رسالت را مودّت اهل قرب ى مى داند، ( الا المودة فى القربى )(127) براى آن است كه پيروى و تبعيّت اهل بيت براى خود مردم سودمند است نه پيامبر، زيرا در جاى ديگر مى خوانيم : ( وما سئلتكم من اجر فهو لكم ) (128) آرى كسى كه اهل بيت را دوست دارد ازمآنان اطاعت مى كند و اطاعت از آنان اطاعت از پيامبر و خداوند است .
O قرآن ذكر است ، زيرا:
يادآور آيات ، نعمات و صفات الهى است .
يادآور گذشته و آينده انسان است .
يادآور عوامل سقوط و عزّت جوامع است .
يادآور صحنه هاى قيامت است .
يادآور عظمت هستى است .
يادآور تاريخ و زندگى شخصيت هاى تاريخ ‌ساز است .
O معارف قرآن واحكام آن حقايقى است كه بايد فرا گرفت و همواره به خاطر داشت . زيرا (( ذكر)) به علم و معرفتى گفته مى شود كه در ذهن انسان حاضر باشد واز آن غفلت نشود.
پيام ها : 
1- مبلّغ نبايد از مردم توقعى داشته باشد، همانگونه كه پيامبران چنين بودند. (و ما تسئلهم من اجر )
2- آنچه زشت است درخواست پاداش است نه دريافت آن . ( تسئل )
3- رسالت پيامبر اسلام ، جهانى است . ( للعالمين )
4- ايمان نياوردن گروهى از مردم ، حتى اكثريت آنان در يك زمان و مكان نبايد مبلغان دينى را دلسرد كرده و ماءيوس نمايد، اگر در منطقه اى از زمين گروهى ايمان نياوردند، در جاى ديگر تبليغ نمايند. ( للعالمين )
(105) وَكَاءَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ 
ترجمه : و چه بسيار نشانه در آسمان ها و زمين ، كه بر آن مى گذرند، در حالى كه از آن روى گردانند.
نكته ها : 
O گويا اين آيه براى تسلّى خاطر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و هر رهبر و امام بر حق است كه اگر مردم به فرمان و دستور آنان بى اعتنا بودند نگران نباشند، آنان دائماً بر نشانه هاى قدرت و حكمت خدا در طبيعت و خلقت برخورد مى كنند ولى لحظه اى نمى انديشند. اين همه زلزله ، كسوف ، خسوف ، صاعقه ، گردش ‍ ستارگان و كهكشان ها و همه و همه را مى بينند ولى از آن اعراض ‍ مى كنند.
O جمله (( يمّرون عليها)) را سه نوع معنى كرده اند:
1- منظور از مرور انسان ها بر آيات الهى ، مشاهده آنهاست .
2- منظور از مرور انسان ها بر آيات ، حركت زمين است ، زيرا با حركت زمين ، انسان بر اجرام آسمانى مرور مى كند.(129)
3- مرور بر آيات آسمانى ، پيشگويى سوار شدن انسان بر وسايل فضايى و حركت آنها در آسمان هاست (130).
O اعراض ، از غفلت خطرناكتر است . با اينكه تعداد نشانه ها زياد است (كايّن ) و انسان دائماً با آنها رابطه دارد ( يمرّون ) امّا نه تنها فراموش مى كند و نه تنها از آنها غفلت مى كند، بلكه مواقعى نيز با عنايت از آنها اعراض مى كند.
پيام ها : 
1- انسان اگر لجاجت كند، هيچ نشانه اى را نمى پذيرد. ( معرضون )
2- تمام هستى نشانه و رمز خداشناسى است . ( ايةٍ )
(106) وَمَا يُؤْمِنُ اءَكْثَرُهُم بِاِ إِلا وَهُم مُّشْرِكُونَ 
ترجمه : و بيشترشان به خداوند ايمان نمى آورند، جز اينكه (با او چيزى را) شريك مى گيرند. (و ايمانشان خالص نيست )
نكته ها : 
O از امام رضا عليه السلام روايت شده كه فرمودند: شرك در اين آيه به معناى كفر و بت پرستى نيست بلكه مراد توجه به غير خداست .(131) و از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود: شرك در انسان ، از حركت مورچه سياه در شب تاريك بر سنگ سياه مخفى تر است . (132) امام باقر عليه السلام نيز فرمودند: مردم در عبادت موحد هستند، ولى در اطاعت از غير خدا گرفتار شرك مى شوند.(133) ودر روايات ديگرى مى خوانيم كه مراد از شرك در اين آيه شرك نعمت است . مثل اينكه انسان بگويد فلانى كار مرا سرو سامان داد، اگر فلانى نبود نابود شده بودم و امثال آن .
نشانه هاى مؤ من مخلص 
1- در انفاق : ( لانريد منكم جزاء و لاشكوراً ) از كسى توقع پاداش و تشكر ندارد.
2- در عبادت : ( و لايشرك بعبادة ربّه احداً ) (134) جز خدا كسى را بندگى نمى كند.
3- در تبليغ : ( ان اجرى الاّ على ا ) به غير خدا از كسى مزد و پاداش ‍ نمى خواهد.
4- در ازدواج : ( ان يكونوا فقراء يغنهم ا من فضله )از فقر نمى هراسد و با توكل به وعده خدا ازدواج مى كند.
5- در برخورد با مردم : ( قل ا ثم ذرهم )(135) جز رضاى او همه چيز را كنار مى گذارد.
6- در جنگ و برخورد با دشمن : ( لايخشون احدا الا ا ) (136) از كسى نمى هراسد.
7- در مهرورزى و محبت : ( والذين امنوا اشدّ حباً )(137) هيچ كس را به اندازه خداوند دوست نمى دارد.
8- در تجارت وكسب وكار: ( لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكرا )از ياد خداوند غافل نمى شود.
نشانه هاى مؤ من مشرك 
1- عزت را از ديگران آرزو مى كند: ( ايبتغون عندهم العزة )
2- در عمل : ( خلطوا عملاً صالحا وآخر سيئاً ) (138) شايسته را با ناشايست مى آميزد. 3 در برخورد باديگران : ( كل حزب بمالديهم فرحون ) دچار تعصبات حزبى و گروهى مى شود.
4- در عبادت : ( الذينهم عن صلاتهم ساهون . والذين هم يرائون ) بى توجهى و رياكارى مى كند.
5- در جنگ و نبرد: ( يخشون الناس كخشية ا )(139) از مردم مى ترسد.
6- در تجارت و امور دنيوى : ( الهيكم التكاثر ) افزون طلبى او را سرگرم مى كند. 7 در انتخاب دين و دنيا: ( واذا راءو تجارة او لهواً انفضوا اليها و تركوك ) دنيا را مى گيرند و پيامبر را تنها مى گذارند.
پيام ها : 
1- ايمان مراتبى دارد و ايمان خالص كه هيچگونه شركى در آن نباشد كم است . ( و ما يؤ من ... الا و هم مشركون )
(107) اءَفَاءَمِنُوَّاْ اءَن تَاءْتِيَهُمْ غَشِيَةٌ مِّنْ عذَابِ اِ اءَوْ تَاءْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ
ترجمه : آيا (آنها كه ايمان نمى آورند) از اينكه عذاب الهى آنها را در برگيرد و يا قيامت در حالى كه نمى دانند ناگهانى فرارسد در امانند؟
نكته ها : 
O (( غاشيه )) به معناى عقوبتى است كه جامعه يا فردى را در برمى گيرد.
پيام ها : 
1- هيچ كس خود را تضمين شده نپندارد. (افامنوا )
2- قهر خداوند، بى خبر دامن انسان را مى گيرد. ( بغتةً )
3- قهر خداوند، فراگير است و امكان فرار نيست . ( غاشية )
4- احتمال قهر الهى ، براى حركت انسان به سوى راه حق كافى است ، مشكل در اين است كه بعضى اين احتمال را هم نمى دهند. ( افامنوا )
5- جزيى از عذاب براى گرفتار كردن انسان كافى است . ( غاشية من عذاب ا )
6- ياد قيامت ، عامل تربيت است . ( تاتيَهم السّاعة )
(108) قُلْ هَذِهِ سَبِيلِىَّ اءَدْعُوَّاْ إِلَى اِ عَلَى بَصِيرَةٍ اءَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَن َاِ وَمَآ اءَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
ترجمه : (اى پيامبر تو نيز) بگو: اين راه من است . من و هر كس پيروى ام كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم و خداوند (از هر شريكى ) منزه است و من از مشركان نيستم .
نكته ها : 
O دعوت كننده به توحيد با توده مردم فرق دارد همانگونه كه در دو آيه قبل گفتيم توده ى مردم غالباً ايمانشان آلوده به شرك است ( و ما يؤ من اكثرهم با و هم مشركون ) امّا مبلغ آسمانى بايد بتواند بگويد. ( و ما انا من المشركين )
پيام ها : 
1- راه انبيا، روشن و در معرض شناخت و ديد همگان است . ( هذه سبيلى )
2- رهبر بايد بصيرت كامل داشته باشد. ( على بصيرة )
3- دعوت رهبر بايد به سوى خدا باشد (نه به سوى خود). ( ادعوا الى ا )
4- مبلغان دينى بايد افرادى خالص و مخلص باشد. ( ادعوا... ما انا من المشركين )
5- محور تبليغ ، تنزيه خداوند از هرگونه شرك و شريك است . ( سبحان ا )
6- پيروان پيامبر بايد هر كدام مبلغى باشند كه با بصيرت و آگاهى مردم را به سوى خدا دعوت كنند. ( ادعوا الى ا ... اَنَا ومن اتّبعنى )
7- توحيد ونفى شرك ، اساس دين اسلام است . ( ادعوا الى ا ، ما انا من المشركين )
 
(109)اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلا رِجَالاً نُّوحِىَّ إِلَيْهِم مِّنْ اءَهْلِ الْقُرَىَّ اءَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الاَْرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَدَارُ الاَْخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْاْاءَفَلاَ تَعْقِلُونَ

ترجمه : و پيش از تو (پيامبرى ) نفرستاديم ، جز مردانى از اهل آبادى ها را كه به آنان نيز وحى مى كرديم . (با وجود اين ) آيا در زمين سير نكرده اند تا عاقبت كسانى را كه پيش از آنان بوده اند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه كرده اند بهتر است . آيا نمى انديشيد؟
نكته ها : 
O بارها مخالفان انبيا بهانه مى گرفتند كه چرا پيامبران انسان هايى همانند ما هستند؟ گويا مردم زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز اينچنين فكر و سؤ الى را داشتند كه اين آيه هم پاسخ مى گويد و هم هشدار مى دهد.
پيام ها : 
1- پيامبران از جنس مردم و در ميان آنان زندگى مى كردند. (نه فرشته بودند، نه افراد گوشه گير و نه اهل رفاه و...) ( من اهل القرى )
2- همه انبيا مرد بوده اند. ( رجالاً ) (زيرا امكان تبليغ وهجرت وتلاش براى مرد بيشتر است .)
3- علوم انبيا از طريق وحى و به اصطلاح ((لدّنى )) بوده است . ( نوحى اليهم )
4- سير و سياحت در زمين و آگاهى از تاريخ و درس عبرت گرفتن ، براى هدايت و تربيت بسيار كارگشاست . ( فينظروا )
5- فرستادن انبيا، نزول وحى و هلاكت مخالفان لجوج آنها، همه از سنت هاى الهى در تاريخ است . ( كيف كان عاقبة الذين من قبلهم )
6- كفار از مخالفت با پيامبران چيزى بدست نمى آورند، حتى در دنيا گرفتار قهر و عذابند. ولى اهل تقوى به آخرت كه بهتر از دنياست مى رسند. ( ولدار الاخرة خيرٌ )
7- خرد و انديشه ، انسان را به سوى مكتب انبيا پيش مى برد. ( افلا تعقلون )
8- سير و سفر بايد هدفدار باشد. ( افلم يسيروا ... فينظروا )
9- حفظ آثار باستانى براى عبرت و بازديد آيندگان لازم است . ( فينظروا )
(110) حَتَّىَّ إِذَا اسْتَيْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوَّاْ اءَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّىَ مَن نَّشَآءُ وَلاَ يُرَدُّ بَاءْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ
ترجمه : (دعوت پيامبران و مخالفت دشمنان همچنان ادامه داشت ) تا هنگامى كه پيامبران (از هدايت مردم ) به آستانه نوميدى رسيدند و كفار گمان كردند كه (وعده عذاب ) به دروغ به آنان داده شده است . آنگاه يارى ما به آنان رسيد، پس كسانى را كه مى خواستيم نجات يافتند و(لى ) عذاب ما از گروه مجرمان باز گردانده نمى شود.
نكته ها : 
O در طول تاريخ ، پيامبران در دعوت خود مستمر و مصرّ بودند، تا آنكه از هدايت مردم مايوس مى شدند، چنانكه مخالفانِ لجوج نيز دست از مقاومت برنمى داشتند. نمونه هايى از آنرا در قرآن مى خوانيم :
O امّا نمونه ياءس انبيا:
بعد از آنكه نوح ساليان متمادى مردم را دعوت كرد، جز گروه اندكى كسى ايمان نياورد، خداوند به او فرمود: ( لن يؤ من من قومك الاّ من قد امن )(140) جز كسانى كه ايمان آورده اند، كس ديگرى از قوم تو ايمان نخواهد آورد. نوح در نفرين خود كه نشان از ياءس او نيز دارد، مى گويد: ( لايلدوا الاّ فاجراً و كفاراً )(141) يعنى از اينان جز كافر و فاجر نيز متولد نخواهد شد.
در داستان زندگى و دعوت هود، صالح ، شعيب ، موسى ، و عيسى عليهم السلام نيز اين ياءس از ايمان آوردن كفار به چشم مى خورد.
O و امّا نمونه سوءظن مردم به انبيا:
كفّار تهديد انبيا را توخالى و دروغ مى پنداشتند. در سوره ى هود آيه 27 مى خوانيم : ( بل نظنكم كاذبين ) (142) گمان مى كنيم شما دروغگوييد. يا اينكه مفرعون به موسى عليه السلام گفت : ( انى لاظنّك يا موسى مسحوراً )(143) براستى كه گمان مى كنم كه تو افسون زده اى .
O اما نصرت خداوند در اين حال :
قرآن نصرت الهى را حقى مى داند كه خداوند بر خود لازم كرده است ( و كان حقاً علينا نصر المؤ منين )(144) يعنى يارى مؤ منان بر ما لازم است . و يا در جاى ديگر مى فرمايد: ( نجينا هوداً و الذين امنوا معه )(145) ما هود و مؤ منين را نجات داديم .
امّا درباره قهر خداوند كه از مجرمان برنمى گردد، در سوره ى رعد آيه 11 مى فرمايد: ( اذا اراد ا بقوم سوءً فلامرّد له ) هرگاه خداوند بر قومى قهر بگيرد، برگشت ندارد.
پيام ها : 
1- قساوت و لجاجت در انسان تا آنجا اوج مى گيرد كه انبياى بردبار را نيز ماءيوس مى كند. ( اذااسْتيئَس الرسل )
2- خوش بينى و حسن نيت و حوصله اندازه دارد. ( حتّى )
3- نيروى خود را صرف زمينه هاى غيرقابل نفوذ نكنيد. بايد از برخى مردم صرف نظر كرد. ( استيئس الرُّسل )
4- مهلت دادن به مجرمان وتاخير عذاب آنان ، از سنت هاى الهى است . ( حتى اذا استيئس ) يعنى به قدرى ما به مجرمان مهلت داديم كه انبيا ماءيوس ‍ شدند.
5- تاخير عذاب الهى سبب جراءت وتكذيب مجرمين مى گردد. ( حتى اذا... وظنوا انهم قد كذبوا )
6- نااميدى انبيا از هدايت مردم ، شرط نزول قهر خداست . ( اذا استيئس ... لايرد باءسنا... )
7- امدادهاى الهى نسبت به پيامبران هم زمان خاصى دارد. ( اذا استيئس ... جاءهم )
8- قهر الهى شامل انبيا و مومنان واقعى نمى شود. ( فنُجّى )
9- هم قهر و عذاب و هم لطف و امداد به دست خداست . ( نصرنا ... باءسنا )
10- سرنوشت قهر يا نجات انسان بدست خود اوست . ( من نشاء، مجرمين )
11- اراده وخواست خدا قانون مند است . ( من نشاء ولايردّ باءسنا عن القوم المجرمين )
12- راه خدا بن بست ندارد. (هر كجا مردم كار را به بن بست كشاندند قدرت خدا جلوه مى كند.) ( استيئس الرسل ... جاءهم نصرنا )
13- هيچ قدرتى مانع قهر خدا نمى شود. ( لايردّ باءسنا )
14- سنت خداوند در حمايت انبيا و هلاكت مجرمان است . ( جاءهم نصرنا ، لايُرّد باءسنا )
(111) لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِّوْلِى الاَْلْبَبِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَىْءٍ وَ هُدىً وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
ترجمه : به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است . (اين ) سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد. بلكه تصديق كننده ى آن (كتاب آسمانى ) است كه پيش از آن آمده و روشنگر هر چيز و (مايه ) هدايت ورحمت براى گروهى است كه ايمان مى آورند.
نكته ها : 
O (( عبرت )) و ((تعبير)) به معنى عبور است ، عبور از صحنه اى به صحنه اى ديگر. ((تعبير خواب )) عبور از رؤ يا به واقعيات . و ((عبرت )) يعنى عبور از ديدنى ها و شنيدنى ها به ناديدنى ها و ناشنيدنى ها.
O ((قصصهم )) شايد اشاره به داستان تمام انبيا باشد و شايد مراد، داستان يوسف ، يعقوب ، برادران ، عزيز مصر وحوادث تلخ وشيرينى باشد كه در اين سوره آمده بود.
پيام ها : 
1- شرط امتياز در داستان ها پندآموزى آنهاست . در ابتداى سوره فرمود: ( نحن نقص احسن القصص ) و در آخر فرمود: ( لقد كان فى قصصهم عبرة )
2- داستان هاى قرآن بيان واقعيت هاى عينى و عبرت آموز است . (يافتنى است نه بافتنى ) ( ما كان حديثاً يفترى )
3- گفتار راست و واقعى تاءثير عميق دارد. ( عبرة ... ما كان حديثا يفترى )
4- تنها خردمندان از داستان ها پند و عبرت مى گيرند. ( لاولى الالباب )
5- قرآن با كتب آسمانى ديگر همسو است . ( تصديق الذى ... )
6- قرآن تمام نيازهاى انسان را مطرح مى كند. ( و تفصيل كلّ شى ءٍ )
7- قرآن هدايت محض است و آميخته با هيچ ضلالتى نيست . ( هدىً )
8- تنها اهل ايمان از هدايت ورحمت قرآن بهره مى برند. ( هدىً ورحمةً لقوم يؤ منون )
9- نكته سنجى و درس گرفتن عقل لازم دارد ( اولوا الالباب ) ولى دريافت نور و رحمت الهى ايمان نيز لازم دارد. ( لقوم يؤ منون )
10- عبرت آموزى از قصص قرآن ، مخصوص يك زمان نيست . ( لاولى الالباب )
سيماى سوره ى نحل 
شانزدهمين سوره ى قرآن كريم ، كه 128 آيه دارد، بدليل اشاره به خلقتِ زنبور عسل ، ((نحل )) نام گرفته است .
با آنكه قرآن ، كتابِ تشريع است ، ولى نام بسيارى از سوره هاى آن بر اساس تكويناست ، همچون ((نَجْم ستاره ))، ((شَمْس = خورشيد))،((فيل ))، ((عنكبوت )) و ((نحل )). اين نام ها، رمز آن است كه همه موجودات هستى ، چه درآسمان و چه در زمين ، چه كوچك و چه بزرگ ، همه نزد قدرت او يكسانند و كتابِ شريعت ،بر اساس كتابِ طبيعت ، بنا نهاده شده و اين دو كتاب ، از يك مبداء نشاءت گرفته اند.
يكى از نام هاى اين سوره ، سوره ى نعمت هاست ، زيرا بالغ بر پنجاه نعمت در آن آمده است .
در اين سوره ، از نعمت هاى الهى ، دلايل توحيد و معاد، احكام جهاد، تهديد مشركان ، نهى از ظلم و فحشا، پيمان شكنى و بدعت ها و وسوسه هاى شيطانى ، مطالبى به ميان آمده است .
مطابق نظر مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان ، از شاءن نزول هاى آيات اين سوره ، فهميده مى شود كه چهل آيه اوّل آن ، مربوط به اواخر دوران مكّه . و هشتاد و هشت آيه ديگر آن ، مربوط به اوايل زمان هجرت به مدينه است .
بِسْمِ ا الرَّحْم نِ الرَّحِيِمْ
به نام خداوند بخشنده ى مهربان .
(1) اءَتَىَّ اءَمْرُ اِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَنَهُ وَتَعَلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ 
ترجمه : فرمان (قهر) خدا آمد پس در آن شتاب نكنيد. او منزه وبرتر از هرچيزى است كه با او شريك مى سازند.
(2) يُنَزِّلُ الْمَلََّئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ اءَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ اءَنْ اءَنذِرُوَّاْ اءَنَّهُ لاََّ إِلَ هَ إِلاَّاءَنَا فَاتَّقُونِ
ترجمه : خداوند فرشتگان را، همراه با وحى كه از فرمان اوست ، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مى فرستد كه مردم را هشدار دهيد كه معبودى جز من نيست پس تنها از من پروا كنيد (و مخالف دستورم عمل نكنيد.)
نكته ها : 
O گرچه مورد آيه ، عجله ى كفار در امر نزول قهر خداوند است ، امّا جمله ى ((اتى امرا )) اختصاصى به فرمان قهر الهى ندارد، بلكه شامل همه فرمان هاى خداوند، همچون فرمان جهاد، فرمان ظهور امام زمان عليه السلام و فرمان برپايى روز قيامت ، مى شود كه نبايد در اين امور عجله كرد.
O (( روح )) يكى از فرشتگانِ مقرّب الهى است كه نام او در قرآن ، بصورت جداگانه و در كنار كلمه ى (( ملائكة )) آمده است : ( يوم يقوم الروح و الم لائكة ) (146) ( تعرلائكة و الرّوح اليه )(147) ( تنزّل الملائكة والروح ). اما در آيه مورد بحث ، بجاى بين دو كلمه حرف (( باء)) بكار رفته است : ( ينّزل الملائكة الروح )شايد از آن جهت كه مراد از (( روح )) در اين آيه ، آن نباشد، بلكه مراد معناى لغوىِ (( روح )) يعنى حياتِ معنوى باشد معناى آيه چنين مى شود: خداوند فرشتگان را همراه با اسباب حيات ، بر بندگانى كه بخواهد نازل مى كند. چنانكه در آيه ى (وكذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا )(148) مراد از (( روح )) قرآن است كه مايه حياتِ معنوى مى باشد: (دعاكم لما يحييكم )(149)
پيام ها : 
1- فرمان هاى الهى قطعى و وقوع قهر او حتمى است . ( اتى امرا )(150)
2- خداوند به وعده هاى خود عمل مى كند. ( اتى امر ا )(151)
3- در كار خدا عجله نكنيد، كه كار او حكيمانه است و در وقت خود انجام مى شود. ( فلا تستعجلوه )
4- نزول فرشته ى وحى ، محتواى وحى و كسى كه آنرا دريافت مى كند، همه و همه در مدار اراده ى الهى است . ( من امره )
5- رسالت ، امرى انتصابى است نه اكتسابى . ( من يشاء )
البته خداوند حكيم است و بى جهت كسى را به مقام نبوت نمى رساند: ( ا اعلم حيث يجعل رسالته )(152)
6- اولين شرط دريافت وحى الهى ، روح عبوديت و بندگى پيامبران بوده است . ( من عباده )
7- هشدار دادن به مردم ، در راءس وظايف پيامبران است . ( انذروا )
8- اساس عقايد بر توحيد است و اساسِ عمل صالح بر تقوى . ( لااله الاّ انا فاتقون )
9- پروا و پاكى ، در سايه ى توحيد معنا پيدا مى كند. ( لااله الاّ انا فاتقون )
(3) خَلَقَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ تَعَلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ 
او آسمان ها وزمين را براساس حق آفريد، او از آنچه با او شريك مى سازند برتر است .
(4) خَلَقَ الاِْنسَنَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ 
او انسان را از نطفه اى آفريد، پس آنگاه او به آشكارا با (خداوند) دشمنى مى ورزد.
نكته ها : 
O آيه چهارم اين سوره ، مشابه آيه 77 سوره يس است كه مى فرمايد: ( خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه ) يعنى با آنكه ما او را از نطفه اى آفريده ايم ، امّا چنان به خود مغرور شده كه در برابر ما به دشمنى برمى خيزد و براى ما اين مثال را مى زند كه چگونه استخوان هاى پوسيده ، دوباره زنده مى شوند، گويا او آفرينش ‍ خودش را فراموش كرده است .
پيام ها : 
1- آفرينش آسمان وزمين ، بيهوده وباطل نيست ، بلكه بر حق استوار است .( خلق ...بالحق )
2- كدام بُت ويا معبودى ، مى تواند در خلقت شريك خدا باشد؟ ( تعالى عمّا يشركون )
3- مبارزه با شرك ، بايد مستمّر و مداوم باشد. جمله ى ( تعالى عمّا يشركون ) در آيه اول و سوّم تكرار شده است .
4- غرور و تكبّرِ انسان تا بدان حدّ است كه در برابر خالق خود به خصومت و اظهار دشمنى مى پردازد. ( خصيم مبين )(153)
(5) وَالاَْنْعَمَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَفِعُ وَمِنْهَا تَاءْكُلُونَ 
ترجمه : وچهارپايان را آفريد، كه براى شما در آنها وسيله گرمى وبهره هايى است و از (گوشت و شير) آنها مى خوريد.
(6) وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ 
ترجمه : و براى شما در چهارپايان ، (شب هنگام ) كه از چراگاه برمى گردانيد و (بامدادان ) كه به چراگاه مى فرستيد، شكوه و جلوه اى است .
نكته ها : 
O (( تسرحون )) از ((سرح )) به معناى فرستادن دام به چراگاه ، و ((تريحون )) از ((رَوح )) به معناى هنگام بازگشت چارپايان به آغل است .
O منافع حيوانات براى انسان بسيار است . شير و گوشت آن براى خوراك ، پوست و پشم آن براى كفش و لباس ، پُشتِ آن براى بار، پاى آن براى شخم و حتى فضولات آن براى كود، و با اين همه بركات ، زحمت آن براى انسان بسيار اندك است .
O در روايات ، بهترين كار پس از زراعت ، دامدارى عنوان شده است ، البته به شرط آن كه همراه با پرداخت زكات و توجه به محرومان باشد.
پيام ها : 
1- چهارپايان ، (مثل ديگر موجودات ) براى انسان آفريده شده اند. (والانعام خَلَقَها لكم )
2- توجه به نعمت ها، عشق به آفريدگار وروح بندگى را در انسان زنده مى كند. ( والانعام خلقها لكم )
3- گياه خوارى ،ارزش نيست . خداوند خوردن گوشتِ حيوانات را يكى از منافع آنها مى شمرد. ( و منها تاءكلون )
4- جمالِ جامعه به استقلال ، خودكفايى ، توليد وتوسعه ى دامدارى است .( جمالٌ حين ... )
5- جمال و زينت ، يكى از نيازهاى طبيعى فرد و جامعه است . ( لكم فيها جمال )
6- جمالِ جامعه ، در حركت و تلاش است ، نه ركود و خمود، آنهم حركتِ جمعى نه تك روى ! ( فيها جمال حين تريحون )
7- جمال ، در خدمتِ مردم بودن است ، نه فقط فكر سير كردنِ شكم خود. جمال ، تحتِ امرِ چوپان عاقل بودن است ، نه رها ويله بودن . ( جمال حين تريحون و... )
(7) وَتَحْمِلُ اءَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَلِغيهِ إِلا بِشِقِّ الاَْنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوف ٌرَّحِيمٌ
ترجمه : و چهارپايان بارهاى سنگين شما را به شهرى مى برند كه جز به رنج تن نمى توانستيد به آن برسيد. همانا پروردگار شما رؤ ف و مهربان است .
پيام ها : 
1- چارپايان ، نه فقط خود انسان ، بلكه بار او را نيز حمل مى كنند. ( تحمل اثقالكم )
2- با آنكه چارپايان ، قوى ترند، امّا به قدرت الهى ، رام انسان هستند. ( تحمل اثقالكم )
3- چارپايان ، مايه ى رفاه بشر در زندگى هستند. ( الاّ بشقّ الانفس )
براى آنكه ارزش نعمت ظاهر شود، فرض كنيم اگر اين حيوانات نبودند، چه مى شد؟
4- نعمت هاى الهى بر بشر، بر اساس لطف و رحمت اوست ، نه آنكه ما از او طلبى داشته باشيم . ( انّ ربكم لرؤ ف رحيم )
(8) وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ 
ترجمه : و اسبان و استران و الاغ ها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و براى شما تجملّى باشد و چيزهايى را مى آفريند كه نمى دانيد.
نكته ها : 
O كلمه ى (( خيل )) به معناى تكبّر است و در اينجا مراد از آن ، ((اسب )) است ، گويا در اسب سوارى نوعى ، احساس ‍ بزرگى و تكبّر به انسان دست مى دهد.
O كلمه ى ((بغال )) به معناى ((قاطر)) است كه از جفت شدن اسب و الاغ به وجود مى آيد و كلمه ى ((حمير)) جمعِ ((حمار)) به معناى اُلاغ است .
پيام ها : 
1- حمل و نقل بار و مسافر، از نيازهاى اوليه بشر است كه خداوند حيواناتى را براى اين كار آفريده است . (والخيل والبغال و الحمير لتركبوها )
2- سوارشدن بر مركب ، مايه رفاه و آسايش و نوعى زينت و جمال نيز محسوب مى شود. ( لتركبوها و زينة )
3- زينت ، يكى از نيازهاى فطرى بشر است . ( زينة )
4- مَركب بايد در درجه اوّل براى سوارى باشد و در مرحله دوم مايه زينت . ( لتركبوها و زينة ) (بر خلاف برخى افراد، كه فقط براى تجمّل و تشريفات ، در فكر تهيه وسيله نقليه هستند، نه آنكه واقعاً نيازى به آن داشته باشند.)
5- دست خداوند در آفرينش باز است . ( و يخلق ما لاتعلمون )
6- وسايل نقليه امروزى ، چه ماشين ، چه قطار و چه هواپيما، در واقع مخلوقِ خدا هستند نه بشر. ( و يخلق ما لاتعلمون )
(9) وَعَلَى اِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَآءَ لَهَدَيكُمْ اءَجْمَعِينَ 
ترجمه : و بر خداست كه راه ميانه (و مستقيم را به مردم نشان دهد) و برخى از آن (راه ها) منحرف است و اگر خداوند بخواهد همه شما را (به اجبار) هدايت مى كند. (ولى اجبار سودى ندارد و سنت و برنامه خداوند بر آزاد گذاشتن انسان ها است .)
نكته ها : 
O از امورى كه خداوند بر خود لازم دانسته ، ارشاد وهدايت مردم است . چنانكه مى فرمايد: ( ان علينا للهدى )(154) و در اين آيه مى فرمايد: ( على ا قصد السبيل )
O كلمه ى (( قصد )) به معناىاعتدال و ميانه روى است و مراد از ((قصد السبيل )) راه ميانه ، يعنى راه مستقيم است . چنانكهلقمان ، فرزندش را چنين موعظه مى كند؛ ( واقصد فى مشيك )(155) در راه رفتن معتدل و ميانه باش .
پيام ها : 
1- در كنار نعمت هاى مادى (كه در آيات قبل آمد)، به نعمت هاى معنوى كه مهم ترين آنها هدايت است توجه كنيم . ( و على ا قصد السبيل )
2- خداوند، تنها راه مستقيم را نشان مى دهد، راههاى انحرافى از سوى خود ماست . ( و على ا قصد السبيل و منها جائر )
3- خداوند نخواسته تا مردم به اجبار ايمان بياورند. پس انحرافِ گروهى از مردم نشانه ى غلبه ى آنان بر اراده ى خداوند و يا عجز پروردگار از هدايت آنان نيست . ( لو شاء لهديكم اجمعين )
4- خداوند انسان را در انتخاب راه آزاد گذارده است . ( لو شاء لهديكم اجمعين )
(10) هُوَ الَّذِىَّ اءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ 
ترجمه : اوست آنكه براى شما از آسمان آبى فرستاد كه نوشيدنى شما از آن است و گياهانى كه (چهارپايان خود را) در آن مى چرانيد، (نيز) از آن است .
نكته ها : 
O كلمه (( تسيمون )) از ((اِسامة )) به معناى چراندن حيوانات در علف زار است و كلمه ((شجر)) در زبان عربى معناى عامى دارد كه شامل هرگونه گياهى ، چه درخت و چه بوته مى شود. چنانكه در آيه 146 صافات در موردِ كدو مى فرمايد: ( شجرة من يقطين )، با آنكه كدو، بوته دارد نه درخت .
پيام ها : 
1- نزول باران تصادفى نيست ، با اراده ى خداوند است . ( هو الذى انزل )
2- نزول باران بر اساس بهره مندى انسان ها است . ( لكم )
3- از يك آب انسان ، گياه وحيوان بهره مند مى شوند. ( منه شراب و منه شجر... )
(11) يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالاَْعْنَبَ وَمِن كُلِّ الَّثمَرَتِ إِنَّ فِى ذَلِك َلاََيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
ترجمه : خداوند بوسيله آن آب براى شما كشتزار و زيتون و درختان خرما وانگور واز هر نوع ميوه اى مى روياند. همانا در اين امر براى آنان كه مى انديشند نشانه اى روشن است .
نكته ها : 
O از ميان انواع گياهان و ميوه ها، خداوند زيتون ، خرما و انگور را در اين آيه مطرح كرده است . متخصصان تغذيه مى گويند: كمتر ميوه اى است كه به اندازه ى اينها براى بدن مفيد و لازم باشد.(156) قرآن در آيه 35 سوره نور، از زيتون به عنوان ( شجرة مباركة ) ياد كرده و به روغن آن اشاره نموده است .
پيام ها : 
1- روياندن ، كار خداست نه كشاورز. ( ينبت لكم )
2- انواع گياهان و درختان و ميوه ها، براى انسان آفريده شده است . ( لكم )
3- محصولات وثمرات ، عبورگاهند نه توقف گاه ، نشانه وعلامتِ راهند نه مقصد.( لآية )
4- ديدن ودانستن كافى نيست ، فكر كردن و تدبّر در هستى لازم است . ( لقوم يتفكرون )