تفسير نور
(جلد هفتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۱۶ -


(83) وَمَآ اءَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَمُوسَى
ترجمه :
و(به موسى گفتيم :) اى موسى ! چه چيز سبب تعجيل (و پيشى گرفتن ) تو از قومت شد؟! (چرا زودتر به وعدگاه آمدى ؟)
(84) قَالَ هُمْ اءُوْلاَ ءِ عَلَى اءَثَرِى وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى
ترجمه :
(موسى ) گفت : آنها (قوم من ) به دنبال من هستند و پروردگارا! براى خشنودى تو به سوى تو شتاب كردم .
(85) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَاءَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ
ترجمه :
(خداوند) فرمود: همانا ما قوم تو را بعد از (آمدن ) تو آزمايش كرديم و سامرى آنها را گمراه كرد.
نكته ها
O امام صادق عليه السلام در ذيل آيات فوق ، سيماى عاشق را چنين بيان فرمود: انسان مشتاق نه در فكر غذا، لباس ومسكن است ونه آرام وقرار دارد تا به محبوبش ‍ برسد، همان گونه كه حضرت موسى به عشقِ دريافت وحى ، خواب و خوراك نداشت و فرمود: خدايا! من زودتر از قوم خود آمده ام تا تو راضى شوى .(609)
پيام ها :
1 پيامبر نيز در مقابل عملكرد خود مسئول است . (ما اعجلك ...)
2 رهبر بايد پيشگام باشد تا امّت به دنبال او حركت كنند. (اولاء على اثرى )
3 موسى عليه السلام عاشق خدا و استماع كلام الهى بود. (عجلت اليك ) للّه
4 عجله در كار خير و براى كسب رضاى الهى مانعى ندارد. (عجلت ... لترضى )
5 بالاترين هدف انبيا ومقصد اعلاى آنان ، جلب رضايت الهى است . (لترضى )
6 با حضور رهبر در جامعه ، از دشمنان كارى ساخته نيست . منحرفان ، از غيبت و نبود رهبر الهى سوءاستفاده مى كنند. (من بعدك )
7 امّت ها در غيبت پيشوايان ، در معرض آزمون وفتنه هستند. (فتنّا...من بعدك )
8 نقش هنر وهنرمند غير متعهّد در تخريب باورهاى دينى و انحراف مردم ، كمتر از قدرت طاغوت نيست . (اضلّهم السامرى )
9 ارتداد براى تازه ايمان آورده ها، خطر وتهديدى جدّى است . (اضلّهم السامرى )
10 اصحاب پيامبر بودن كافى نيست ، حسن عاقبت و استوارى دينى لازم است . (اضلّهم السامرّى ) (خداوند بنى اسرائيل را نجات داد و طيّبات را روزى آنان كرد، امّا بد عاقبت شدند.)
(86) فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَنَ اءَسِفاً قَالَ يَقَوْمِ اءَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً اءَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ اءَمْ اءَرَدتُّمْ اءَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَاءَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى
ترجمه :
پس موسى خشگمين واندوهناك به سوى قوم خود بازگشت (و) گفت : اى قوم من ! آيا پروردگارتان به شما وعده اى نيكو (نزول تورات ) نداد؟ آيا مدّت (غيبت من ) بر شما طولانى شد؟ يا اينكه مى خواستيد خشمى از طرف پروردگارتان بر شما فرود آيد، كه با قرار و موعد من تخلّف كرديد؟!
نكته ها
O در اين آيه به دو وعده اشاره شده است ، يكى وعده اى از جانب خداوند كه نزول تورات بوده است ، ((الم يعدكم ربّكم وعدا حسنا)) و ديگرى ، وعده اى از طرف موسى عليه السلام با مردم كه در زمان غيبت او از برادرش هارون اطاعت كنند، ولى مردم با گوساله پرستى آنها را ناديده گرفتند. البتّه موسى هنگام توبيخ آنان ، علّت انحرافشان را سؤ ال كرد وپرسيد: آيا انحراف شما عامدانه بود وبا آگاهى به سراغ قهر خدا رفتيد؟ يا از روى غفلت به آن روى آورديد؟ آيا به خاطر اينكه سى روز غيبت من به چهل روز منتهى گرديد، شما منحرف شديد؟ و آيا... .(610)
O در اين آيه همچون آيه ى 81، از حلول غضب الهى سخن به ميان آمده است ، ليكن در آنجا عامل غضب ، طغيان ودر اينجا پيمان شكنى مردم بيان شده است . اينها عواملى است كه رمز سقوط بنى اسرائيل در آنها نهفته است .
پيام ها :
1 همين كه از انحرافى با خبر شديد، فورا عكس العمل نشان دهيد. (فرجع ) (حرف ((فا)) در ((فرجع )) نشانه فوريت است .)
2 غيرت دينى از صفات بارز اولياى خداست . (غضبان اسفا) (رهبران دينى و اولياى خدا، غصه ى انحراف مردم را مى خورند.)
3 خشم و غضبى كه در راه رضاى الهى باشد مذموم نيست . (غضبان اسفا للّه ) (خشم و تاءسّف اولياى خدا، به خاطر ارتداد وانحراف معنوى مردم است .)
4 در جاى خود بايد خطاكار را توبيخ كرد. (اَلم يعدكم )
5 عدم حضور رهبر، يا تغييرات جزئى در برنامه ها، نبايد سبب انحراف و ارتداد شود. (اءفطال عليكم العهد )
6 ارتجاع ، ارتداد و عهدشكنى ، عامل قهر وغضب الهى است . (يحلّ عليكم غضبى )
7 قهر و غضب از لوازم تربيت است . (غضب من ربكم )
8 تخلّف از عهد وپيمان پيامبر، عامل قهر خداوند است . (يحل عليكم غضب ... فاخلفتم موعدى ) (ميان انبيا و مردم تعهّدات و قرارهايى است كه اين قرارها شامل سيره ، احكام و نمايندگان آنها در ميان مردم مى شود كه بايد مردم به آنها وفادار باشند، وقرار موسى تبعيت از هارون بود.)
9 تخلّف از وصىّ ونماينده پيامبر، تخلّف از خود اوست . (فاخلفتم موعدى للّه ) (تخلّف از پيروى هارون ، تخلّف از موسى مى باشد.)(611)
10 هنگام توبيخ ، روزنه ى توبه وبازگشتى را براى خلافكار باز بگذاريد. (اءفطال عليكم العهد ام اردتم ) (از سؤ ال هاى متعدّد موسى ، اين پيام استفاده مى شود.)
(87) قَالُواْ مَآ اءَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَآ اءَوْزَاراً مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَهَا فَكَذَلِكَ اءَلْقَى السَّامِرِىُّ
ترجمه :
(مردم به موسى ) گفتند: ما به ميل و اراده ى خود خلاف وعده نكرديم ، وليكن از زيور آلات قومِ (فرعون ، چيزها و) بارهايى بر ما نهاده شد، پس ما آنها را (در آتش ) افكنديم پس اينگونه سامرى (بر ما) القا كرد.
پيام ها :
1 گناهكاران براى فرار از مجازات ، به بهانه هايى چون اجبار و اكراه و فشار خارجى پناه مى برند. (ما اخلفنا موعدك بملكنا)
2 مال حرام ، خرج كار حرام مى شود. (من زينة القوم ) (زيور آلاتى كه فرعونيان از راه ظلم بدست آورده بودند و به ارث به بنى اسرائيل رسيده بود، سرانجام خرج ساخت بت وگوساله شد.)(612)
3 چه بسا جلوه ها، زيورها واموال دنيا كه براى انسان وزر ووبال است . (اوزارا)
4 منحرفان از سرمايه ى خود مردم براى گمراه كردن آنان و رسيدن به اهداف شوم خويش استفاده مى كنند. (من زينة القوم )
5 جامعه ى سست ايمان و سلطه پذير، با يك ترفند هنرمندانه همه چيز خود را مى بازد. (فكذلك القى السامرى )
6 تلقين منحرفان وهنرنمايى آنان در جامعه بى اثر نيست . (القى السامرى )
7 شخص مجرم مى كوشد تا گناه را به گردن ديگران بيندازد. (القى السامرى )
8 بزرگ ترين ضربه ها را عوامل خودى منحرف مى زنند. (السامرى للّه )
(88) فَاءَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَذَآ إِلَهُكُمْ وَ إِلَهُ مُوسَى فَنَسِىَ
ترجمه :
پس (سامرى ) براى آنها پيكر گوساله ى نرى كه داراى صدايى بود پديد آورد، آنگاه (با پيروانش به مردم ) گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است . پس سامرى (خدا و همه ى تعليمات موسى را) فراموش كرد.
(89) اءَفَلاَ يَرَوْنَ اءَلا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً
ترجمه :
پس آيا نمى بينند كه (اين گوساله ) برايشان پاسخى ندارد و مالك (هيچ گونه ) سود و زيانى براى آنها نيست ؟!
نكته ها
O از جمله هنرهاى سامرى اين بود كه چگونگى ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم يكدفعه با پيكر گوساله اى صدادار مواجه شدند. ((فاخرج ))
O بنى اسرائيل نينديشيدند كه اگر گوساله قابل پرستيدن است ، خود سامرى كه سازنده ى آن است به طريق اولى قابل پرستش است .
پيام ها :
1 هنرى كه با جامعه شناسى و روانشناسى همراه باشد، مؤ ثّرتر است . (فاخرج لهم عجلاً) (عامل موفّقيت سريع سامرى در جلب توجّه بنى اسرائيل ، شناختِ زمينه هاى بت پرستى و گاوپرستى در آن جامعه وحضور نداشتن رهبر بود.)
2 هنر در اختيار افراد منحرف ، همچون تيغ در كف زنگى مست ، مهلك و خطرناك است و گوساله سامرى مى شود. (القى السامرى )
3 مجسمه سازى ، ذوب فلزات وريخته گرى ، سابقه طولانى دارد. (عجلاًجسداً)
4 بزرگ ترين خطرى كه هر امّت و انقلابى را تهديد مى كند، ارتجاع ، ارتداد و انحراف فرهنگى و عقيدتى است . (هذا الهكم )
5 فطرت همه ى انسان ها بر خداپرستى است ، انبيا عليهم السلام راه صحيح و معبود واقعى را نشان مى دهند، امّا سامرى ها، كج راهه و گوساله ها را. (هذا الهكم )
6 اگر بزرگان و رهبران قوم با تهمت خراب شوند، راه براى خراب كردن ديگر افراد هموار مى شود. (و اله موسى )
7 نتيجه ى فراموش نمودن احكام و دستورات الهى و جداشدن از رهبران دينى ، انحراف و بدعاقبتى است . (فنسى ) (مى گويند: سامرى از ياران موسى عليه السلام بود كه تعهّدات خويش را در قبال او فراموش كرد.)(613)
8 راه ومكتب انبيا، استدلالى ومنطقى است . (افلا يرون ... لايملك لهم نفعا و لا ضرّا ) (عقل مى گويد كه معبود انسان بايد قدرت جلب منفعت را براى انسان و دفع شرور را از او داشته باشد.)
(90) وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَرُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِى وَاءَطِيعُوَّاْ اءَمْرِى
ترجمه :
و البتّه هارون (نيز) پيش از اين (آمدن موسى ) به آنان گفته بود: اى قوم من ! شما قطعا به واسطه ى آن (گوساله )، مورد آزمايش قرار گرفته ايد و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است ، پس از من پيروى كنيد و دستور مرااطاعت نماييد.
(91) قَالُواْ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى
ترجمه :
(اما قوم مرتدّ، به هارون ) گفتند: ما همچنان برپاداريم (و هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت ) تا موسى به سوى ما باز گردد.
پيام ها :
1 بعضى چنان خودباخته اند كه نه عقل بر آنان حكمفرماست (افلا يرون )للّه و نه پيامبر برايشان راهنما. (قال لهم هارون )
2 انحراف و ارتداد بنى اسرائيل آگاهانه بوده است . (و لقد قال لهم هارون ...)
3 وظيفه رهبر وپيروانش هنگام بروز بدعت ، فرياد و اتمام حجّت است . (و لقد قال لهم هارون )
4 انبيا دلسوز مردمند. (و لقد قال لهم هارون ... يا قوم )
5 - آزمايش انسان ها يك سنّت قطعى الهى است ، ليكن ابزار آن متفاوت است . (انّما فتنتم به )
6 يادآورى لطف و رحمت الهى مى تواند زمينه ى ارشاد و توبه را براى انسان ها فراهم نمايد. (ربكم الرحّمن )
7 اطاعت از وصى و نماينده پيامبر واجب است . (فاتبعونى و اطيعوا امرى للّه )
8 پيروى از رهبران الهى ، مايه ى مصونيت از فتنه هاست . (فتنتم ... اطيعوا امرى )
9 براى افراد لجوج ، فرياد پيامبران نيز بى اثر است . (قالوا لن نبرح للّه )
10 بنى اسرائيل بجاى فكر، شخصيّت گرا بودند. (حتى يرجع الينا موسى )
(92) قَالَ يَهَرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَاءَيْتَهُمْ ضَلُّوَّاْ
ترجمه :
(موسى در حالى كه موى سر و صورت برادر را گرفته بود به او) گفت : اى هارون ! زمانى كه ديدى آنان گمراه شدند، چه چيز تو را بازداشت ؟
(93) اءَلا تَتَّبِعَنِ اءَفَعَصَيْتَ اءَمْرِى
ترجمه :
از اينكه مرا پيروى نكنى ؟ (چرا براى نجات مردم فورا به سراغ من نيامدى ؟) آيا دستور مرا نافرمانى كردى ؟
(94) قَالَ يَبْنَؤُمَّ لاَ تَاءْخُذْ بِلِحْيَتِى وَلاَ بِرَاءْسِى إِنِّى خَشِيتُ اءَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِى
ترجمه :
(هارون در جواب ) گفت : (اى برادر و) اى فرزند مادرم ! (موى ) ريش و سر مرا (به مؤ اخذه ) مگير، همانا من ترسيدم (با برخورد تند من و آنها متفرّق شوند و) تو بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و كلام مرا مراقبت نكردى !
نكته ها
O هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از كوه طور بازگشت و قوم خود را منحرف ديد، سه گروه را زير سؤ ال برد: الف : مردم (يا قوم الم يعدكم ربّكم )للّه ، ب : هارون عليه السلام (يا هارون ما منعك ... )، ج : سامرى (فما خطبك يا سامرى ) .
O به گفته ى تفسير اطيب البيان ، چون هارون عليه السلام پيامبر و معصوم است و به وظيفه ى نهى از منكر خود نيز عمل كرده است ، مى توان مؤ اخذه موسى عليه السلام را به اصطلاح يك جنگ زرگرى دانست كه به در مى گويد تا ديوار بشنود. به هارون مى گويد كه مردم حساب كار خود را بكنند.
O در تفسير صافى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه توبيخ موسى عليه السلام براى آن بود كه چرا هارون عليه السلام به محض ديدن آن وضع ، آن را فورا به موسى اطلاع نداد.
O در شيوه ى تبليغ گاه مى بايست براى تكان دادن افكار عمومى و ايجاد لرزه بر اندام مرده ى جامعه ، دست به كار تازه اى زد. چنانچه موسى عليه السلام آن برخورد تند را با جانشين معصوم خويش انجام داد و يا حضرت على عليه السلام در هنگام خطبه خواندن سيلى محكمى به صورت خود زدند، تا مردم را توجّه دهند.
پيام ها :
1 رهبران بايد پاسخگوى انحرافات مردم باشند. (يا هارون ما منعك للّه )
2 سكوت و بى تفاوتى مسئولين ، مورد توبيخ است . (ما منعك )
3 بدعاقبتى ، آفتى براى دينداران است . (راءيتهم ضلّوا )
4 پيامبر مى تواند فرمان بَر پيامبر ديگر باشد. (اءفعصيت امرى ) للّه
5 در جامعه بايد مديريت واحد حاكم باشد. (اءفعصيت امرى )
6 براى خاموش كردن غضب ديگران ، از كلمات عاطفى استفاده كنيم . (يابن امّ)
7 دين وديندارى مهم تر از فاميل دارى است . (لاتاءخذ بلحيتى )
8 غيرت و تعصّب دينى ، لازمه ى پيامبرى است . (لاتاءخذ بلحيتى ) للّه
9 به متّهم فرصت دفاع بدهيم . (لاتاءخذ بلحيتى )
10 موى بلند وزلف داشتن براى مرد جايز است . (و لا براءسى )
11 خطر تفرقه ى يك امّت ، هارون پيامبر را نيز مى ترساند. (انىّ خشيت للّه )
12 حفظ وحدت ، مهم تر از نجات يك گروه است . (انىّ خشيت ... فرّقت ) للّه
13 در تصميم گيرى ها بايد به مسئله ى اهمّ ومهم توجّه كرد. (انىّ خشيت للّه )
14 در برخوردهاى انقلابى بايد به عوارض كار توجّه كرد و نبايد يكسو نگر بود. (انىّ خشيت ...)
15 خطر تفرقه افكنى مهم تر از خطر سكوت در برابر انحراف است . (فرّقت بين بنى اسرائيل ... )
(95) قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَسَمِرِىُّ
ترجمه :
(سپس موسى به سامرى ) گفت : اى سامرى ! (منظور تو از) اين كار (و فتنه ى ) بزرگ كه كردى چيست ؟
(96) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ اءَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى
ترجمه :
(سامرى ) گفت : من به چيزى پى بردم كه (ديگران ) به آن پى نبردند، پس من مشتى از آثار رسول (حقّ) را بر گرفتم ، پس آن را (در گوساله ) افكندم و اين گونه نفسم اين كار را در نظرم بياراست (وفريب داد).
نكته ها
O جمله ى ((بصرت به )) معمولا در ((بصيرت )) به معناى فهميدن كه جمع آن ((بصائر)) است بكار مى رود، نه در ((بصر)) به معناى چشم كه جمع آن ((ابصار)) است .(614)
O در كتاب ((احتجاج طبرسى )) آمده است كه وقتى حضرت على عليه السلام بصره را فتح كرد، مردم دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند، چشم حضرت در ميان مردم به حسن بصرى افتاد كه چيزى را يادداشت مى كرد.
امام عليه السلام با صداى بلند او را مخاطب قرار داده و فرمودند: چه مى كنى ؟ عرض كرد سخنان شما را مى نويسم تا براى ديگران بازگو نمايم . امام عليه السلام فرمودند: آگاه باشيد كه هر قوم و جمعيّتى يك سامرى دارد و تو اى حسن ! سامرى اين امّت هستى ، تو از من آثار رسول خدا را مى گيرى و با هواى نفس و تفسير به راءى خودت ، مكتب تازه اى مى سازى و مردم را به آن فرا مى خوانى .(615)
O بر طبق تفاسير الميزان ، فرقان و نمونه ، مراد سامرى از ((قبضت قبضة من اثر الرسول )) آن است كه من مقدارى از آثار موسى عليه السلام را فرا گرفته و بر آن مؤ من شدم ، سپس آن را رها كرده و گوساله را ساختم و قهرا جمله ى ((بصرت بمالم يبصروا)) يعنى به طرحى براى انجام اين كار پى بردم كه ديگران از آن غافل بودند و اين معنا با حديث فوق مناسب تر است .
پيام ها :
1 براى برطرف كردن انحراف ، ابتدا بايد ريشه ى انحراف را بررسى كرد. (فما خطبك يا سامرى )
2 با منحرفان ومفسدان فرهنگى بايد برخورد كرد. (فما خطبك يا سامرى للّه )
3 در يك انقلاب ، همه ى مردم از درون عوض نمى شوند، بلكه افرادى مثل سامرى ها منتظر فرصت مى مانند. (فما خطبك يا سامرى )
4 گاهى منحرفين ، دريافت هايى دارند كه متديّنين از آن بى خبرند. (بصرت بما لم يبصروا )
5 طرّاحان انحراف ، از جهل مردم استفاده مى كنند. (بمالم يبصروا)
6 سردمداران باطل براى انحراف مردم ، حتّى از مقدّسات نيز سوءاستفاده مى كنند. (من اثر الرسول ) (سياستِ مذهب عليه مذهب )
7 اگر هنر با هواى نفس همراه شد، بالاترين خطرهاست . (سوّلت لى نفسى )
8 تا انسانى از درون فريب نفس خويش را نخورد، نمى تواند ديگران را فريب دهد. (سوّلت لى نفسى )
(97) قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِى الْحَيَوةِ اءَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِى الْيَمِّ نَسْفاً
ترجمه :
(موسى به سامرى ) گفت : پس برو (دور شو)، پس همانا بهره ى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائما) مى گويى : ((به من دست نزنيد)) و همانا براى تو (در آخرت ) ميعادگاهى است كه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون ) به سوى معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى كردى نگاه كن ، ما حتماآن را مى سوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد.
(98) إِنَّمَآ إِلَهُكُمُ اللّهُ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً
ترجمه :
(اى قوم من !) همانا معبود شما ((اللّه )) است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است .
نكته ها
O در تفاسير مجمع البيان و صافى حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السلام قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرف نظر نما، از اين روى موسى عليه السلام با جمله ((فاذهب )) او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.
O كلمه ((لامساس )) به معناى گرفتار شدن به بيمارى است كه به هيچ وجه احدى با او تماس نگيرد. سرانجام سامرى به يك بيمارى روانى گرفتار شد كه از مردم فرار مى كرد وهركس به او نزديك مى شد فرياد مى زد: ((لامساس )) دور شو، دور شو.(616)
O حضرت موسى عليه السلام براى سامرى چندين مجازات قرار داد:
الف : طرد ((فاذهب ))، ب : نفرين ((لامساس ))، ج : تهديد به عذاب آخرت ((لك موعدا))، د: آتش زدن گوساله ((لنحرّقنّه )).
پيام ها :
1 بعد از ثبوت جرم ، بايد مجرم را مجازات كرد. (سولّت لى نفسى فاذهب )
2 يكى از مراحل نهى از منكر، طرد مجرمان و كافران است . (فاذهب )
3 مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست . (فاذهب )
4 انبيا با علم غيب ، از آينده افراد خبر مى دهند. (ان تقول لامساس )
5 بعضى از امراض ، قهر الهى است . (لامساس )
6 براى مروّجين فكرهاى باطل ، مجازات دنيوى وسيله ى تخفيف در كيفرهاى اخروى نيست . (لامساس و ان لك موعدا )
7 شايد بتوان از كيفرهاى دنيوى فرار كرد، ولى از عذاب اخروى و قهر الهى در آخرت راه گريزى نيست . (لك موعدا لن تخلفه )
8 بدترين نوع جرم ، اصرار مجرم بر جرم است . (ظلت عليه عاكفا للّه ) (سامرى خود نيز گوساله خود را مى پرستيد.)
9 ابزار گناه و آثار انحراف بايد نابود شود.(617) (لنحرّقنّه ) للّه
10 محو آثار كفر وشرك بايد در ملاءعام وبا حضور مردم باشد. (لنحرّقنّه للّه ) و نفرمود: ((لاُحرّقنّه ))
11 حفظ افكار مردم از حفظ طلا مهم تر است . گاهى بايد براى ايجاد موج و مبارزه با منكر، اشياى قيمتى فدا شوند. (لنحرّقنّه )
12 غيرت دينى و قاطعيّت در برابر انحراف ، لازمه ى رهبرى است . (لنحرّقنّه ثم لننسفنّه ) (سوزاندن طلا و به دريا ريختن آن ، تصميم قطعى موسى بود)
13 بايد نشان داد كه چيزهاى نابود شدنى شايستگى پرستش را ندارند. (لنحرّقنّه ثم لننسفنّه )
14 هرگاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد. (انّما الهكم الله )
15 خدايى قابل عبادت است كه احاطه علمى بر همه چيز داشته باشد. (وسع كل شى ء علما)
(99) كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اءَنبَآءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ ءَاتَيْنَكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً
ترجمه :
(اى پيامبر!) ما اين گونه از اخبار گذشته بر تو حكايت مى كنيم و همانا ما از جانب خويش به تو ذكر (قرآن ) داده ايم .
نكته ها
O در نقل تاريخ انبيا بركات زيادى وجود دارد از جمله :
الف : افزايش علم و آگاهى ، ب : بدست آوردن بصيرت و پيدا كردن راه سعادت ، ج : تنبيه و تذكّر مردم ، د: بشارت و دلگرمى مؤ منين .
پيام ها :
1 نقل تاريخ ، يكى از شيوه هاى تربيتى قرآن است . (كذلك نقصّ)
2 داستان هاى قرآن ، بهترين و صادق ترين داستان هاست ، زيرا گوينده ى آن خداوند و مخاطبش پيامبر صلى الله عليه و آله و ماجراى آن حقيقى است . (نقصّ عليك للّه )
3 هر تاريخى ارزش بيان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است .(618) (انباء)
4 در بيان تاريخ ، از نقل جزئياتى كه دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى كنيد. (من انباء )
5 تاريخ وسيله ى تذكّر است ، نه عامل سرگرمى . (انباء ما قد سبق ذكرا)
6 قرآن ياد و يادآور مهمّى است . (((ذكرا)) با تنوين نشانه ى عظمت است .)
7 سرچشمه ى تاريخ و داستان هاى قرآنى ، وحى الهى است ، نه گفته هاى اين و آن . ((لدنّا))
(100) مَنْ اءَعْرَضَ عَنهُ فَاءِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْراً
ترجمه :
پس هركس از آن (ذكر) روى برگرداند، قطعا او در روز قيامت ، بار سنگينى (از گناه ) را بر دوش خواهد كشيد.
(101) خَلِدِينَ فِيهِ وَسَآءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ حِمْلاً
ترجمه :
(آنها) براى هميشه در آن (بار گناه و عقوبتش ) خواهند ماند و چه بد بارى است براى آنها، (بار گناه ) در روز قيامت .
(102) يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً
ترجمه :
(همان ) روزى كه در صور دميده مى شود وما در آن روز، مجرمان را با چشمان تيره (و بدن هاى كبود) محشور مى كنيم .
(103) يَتَخَفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا عَشْراً
ترجمه :
(آنها) در بين خودشان آهسته با يكديگر گفتگو مى كنند كه شما جز چندى (ده روز در دنيا بيشتر) توقّف نداشتيد.
نكته ها
O كلمه ى ((حِمل )) و كلمه ى ((حَمل )) در لغت به يك معناست ، ليكن ((حِمل )) به بار ظاهرى و ((حَمل )) به بار باطنى مثل بچه در شكم مادر اطلاق مى گردد.
O ((زُرق )) رنگى است كه از اختلاط سفيد و سياه بوجود مى آيد، مثل رنگ خاكسترى و شايد كنايه از كورى ، ترس و يا رنگ پريدگى باشد.
O كلمه ى ((صُور)) يا به معناى شاخ است و يا جمع صورت مى باشد كه مراد دميدن در صورت هاى مردگان براى زنده شدن است .
O در قرآن مجيد به دو نفخه اشاره شده است كه در نفخه ى اوّل ، همه موجودات مى ميرند و در نفخه ى دوّم انسان ها براى حساب زنده مى شوند. (ونفخ فى الصور، فصعق مَن فى السموات و مَن فى الارض الاّ مَن شاءاللّه ، ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون )(619) و منظور از ((ينفخ فى الصور)) در اين آيه ، به قرينه جمله ى ((و نحشر المجرمين ))، نفخه ى دوّم در روز قيامت است .
پيام ها :
1 انسان ها در انتخاب راه آزادند، مى توانند حقّ را بپذيرند ومى توانند اعراض نمايند. (اعرض )
2 پيامد اعراض از ذكر خدا، تنها به زندگانى نكبت بار در اين دنيا خلاصه نمى شود، (من اعرض فانّ له معيشة ضنكا )(620) بلكه بدبختى آخرت را نيز به همراه دارد. (من اعرض ... يحمل يوم القيامة وزرا)
3 ميزان خطر وسنگينى بار قيامت ، براى كسى روشن نيست . (((وزرا)) نكره آمده )
4 در قيامت مجرم يا كور و رو سياه محشور مى شود و يا در اثر ترس ، وحشت و خيره نگرى ، به كبودى چشم مبتلا مى گردد. (زرقا )
5 مدّت زمان دنيا و برزخ نسبت به آخرت بسيار ناچيز و در حكم چند روز است . (ان لبثتم الا عشرا)
(104) نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ اءَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلا يَوْماً
ترجمه :
(البتّه ) ما به آنچه آنها مى گويند داناتريم ، آنگاه كه بهترين آنان در رفتار، مى گويد: شما درنگ نكرديد مگر يك روز!
نكته ها
O عظمت قيامت به قدرى است كه انسان ها پس از حضور در آن عمر خود را در دنيا، نيم روز يا يك روز و يا حدّاكثر ده روز مى شمرند كه قرآن از زبان افراد و گروه هاى مختلف ، آن را چنين بيان مى دارد:
الف : ده روز. (ان لبثتم الاّ عشرا)
ب : يك روز. (ان لبثتم الاّ يوما )
ج : بخشى از يك روز. (لم يلبثوا الاّ عشيّة او ضحيها) (621)، (لبثت يوما او بعض يوم )(622)
د: لحظاتى كوتاه . (ما لبثوا غير ساعة ) (623)
ه‍: زمانى اندك . (ان لبثتم الاّ قليلا )(624)
به نظر مى رسد اين تفاوت نظر در مقدار عمر دنيا، بستگى به مقدار بصيرت و درك افراد دارد. چنانكه در اين آيه كسانى كه قرآن از آنها به (امثلهم طريقة ) للّه تعبير كرده است ، عمر دنيا را يك روز مى شمرند و در آيه ى قبل ، گنهكاران مدّت آن را ده روز.
پيام ها :
1 همه ى مجرمين ، در قيامت در يك سطح نيستند. (امثلهم طريقة )
2 هركس عاقل تراست ، دنيا را كوچك تر مى بيند. (يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الاّيوما)
(105) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفاً
ترجمه :
و (اى پيامبر!) از تو درباره ى كوهها (در قيامت ) مى پرسند، بگو: پروردگار من آنها را از بُن بركنده و متلاشى مى كند.
(106) فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً
ترجمه :
پس آنها را (همچون ) كويرى صاف و هموار، رها مى سازد.
(107) لا تَرَى فِيهَا عِوَجاً وَلاَ اءَمْتاً
ترجمه :
كه در آن هيچ پستى و بلندى مشاهده نمى كنى .
نكته ها
O كلمه ى ((نَسْف )) يعنى قلع و قمع و نابود كردن ، ((قاع )) يعنى زمين صاف ، ((صَفْصَف )) يعنى زمين صاف به گونه اى كه همه ى قسمت هاى آن در يك صف و خط باشند، و كلمه ى ((عِوَج )) و((اَمْت )) به معناى گودى و بلندى است .
پيام ها :
1 مردم درباره ى قيامت سؤ الاتى دارند كه پيامبر بايد پاسخگو باشد. (يسئلونك ... قل ينسفها ربّى )
2 نظام حاكم بر طبيعت ، دائمى نيست . (ينسفها ربّى )
3 متلاشى كردن كوهها و به وجود آوردن قيامت ، جلوه اى از ربوبيّت خداست . (ينسفها ربّى نسفا)
(108) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الاَْصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلا هَمْسَاً
ترجمه :
در آن روز، (مردم ) از دعوت كننده اى كه (هيچ ) انحرافى ندارد پيروى مى كنند (و گوش به صداى اسرافيل هستند) و همه صداها در برابر (عظمت خداوند) رحمان فرو مى نشيند. پس (در آن روز) جز صدايى آهسته نمى شنوى .
پيام ها :
1 اگر كسانى در دنيا از داعيان الهى اعراض مى كردند، در روز قيامت ، چاره اى جز پيروى نخواهند داشت . (يتّبعون الدّاعى )
2 قيامت ، روز تجلّى و ظهور رحمانيّت خداوند است و رحمانيّت او، اميد و ملجاء تمام مردم است . (خشعت الاصوات للرحمن )
(109) يَوْمَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ إِلا مَنْ اءَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلاً
ترجمه :
در آن روز، شفاعت (هيچ كس ) سودى ندارد، مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت كننده يا شفاعت شونده ) راضى باشد.
نكته ها
O از آنجا كه انكار شفاعت ، خلاف قرآن و روايات و مايه ى ياءس مؤ منانِ گناهكار است ، و قبول شفاعتِ بى قيد و شرط نيز سبب جراءت خلافكاران و خلاف عدالت الهى است ، لذا قرآن كريم براى شفاعت ، حساب و كتاب و مقرّراتى در نظر گرفته است .
از نظر قرآن ، شفاعت ، روزنه ى اميد گناهكاران و وسيله اى براى ارتباط آنان با اولياى خدا و پيروى از آنان است . شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت ، تنها كسانى هستند كه در مدار توحيد و داراى منطقِ صحيح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد، يعنى شهادتين آنان موضعى ، موسمى ، اكراهى ، سطحى و بر اساس مسخره و نفاق نباشد، در اين صورت اگر در عمل كمبود داشته باشند، با شفاعت مورد عنايت قرار مى گيرند.
از اين روى قرآن ، شفاعت بت ها را براى بت پرستان باطل دانسته و شفاعت به معناى فدا شدن حضرت عيسى عليه السلام براى پاك شدن گناهان پيروانش و يا شهادت امام حسين عليه السلام به خاطر شفاعت از شيعيان قابل پذيرش نيست ، هر چند امام حسين عليه السلام از شافعان بزرگ قيامت است ، امّا بايد دانست كه هدف او از شهادت ، شفاعت كردن طرفدارانش نبود.
O امام باقر عليه السلام درباره اين آيه فرمودند: شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله تنها براى كسانى است كه از نظر عمل و گفتار مورد رضايت باشند و بر مودّت آل پيامبر عليهم السلام زندگى كرده و بر آن مرده اند.(625)
پيام ها :
1 شفاعت ، مقام والايى است كه افراد خاصى از آن برخوردارند. (مَن اذن له الرحمن و رضى له قولا )
2 شفاعت ، تصرّف در اراده ى خدا و يا تخلّف از حكمت و عدل و محاسبات و سنّت هاى الهى نيست ، بلكه بر اساس خواست خداوند است . (اذن ... رضى )
(110) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
ترجمه :
(خداوند به ) آنچه آنان در پيش روى دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته اند آگاه است ، ولى مردم بر او احاطه علمى ندارند.
(111) وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً
ترجمه :
و (در آن روز) همه ى چهره ها در برابر خداوندِ زنده ى پاينده ، خوار و فروتن مى شود و البتّه هر كس كه بار ستم برداشت ، ماءيوس و زيان كار است .
نكته ها
O كلمه ((عَنَت )) از ((عَنوة )) به معناى ذلّت در برابر قهر و سلطه است ، و ((قيّوم )) به كسى گفته مى شود كه قائم به ذات خود و حافظ همه چيز است و مايه ى قوام هر چيز را به آن عطا كرده باشد، و كلمه ى ((خاب )) از ((خيبة )) به معناى از دست دادن مطلوب است .
پيام ها :
1 در قيامت ، حسابرسى بسيار دقيق است ، زيرا حسابگر همه چيز را به خوبى مى داند و راهى براى سوء استفاده از شفاعت نيست . (يعلم ما بين ايديهم و ... )
2 احاطه ى علمى خداوند نسبت به همه كارهاى گذشته و آينده مردم يكسان است . (يعلم مابين ايديهم و ما خلفهم )
3 محدود هرگز نمى تواند بر بى نهايت احاطه پيدا كند. (لا يحيطون به للّه ) نه بر ذات او، نه بر صفات او، نه بر آفريده هاى او و نه بر قدرت و كارهاى او.
4 حالات روحى انسان ، قبل از هرچيز در صورت او جلوه مى كند. (عنت الوجوه )
5 سرانجام ظلم ، محروميت از رحمت الهى است . (و قد خاب من حمل ظلما )
6 بسيارى از ظلم ها را مى توان در دنيا با توبه وعذرخواهى از مردم ، جبران و محو كرد، بدبخت آن كه ظلم خود را تا قيامت حمل كند. (خاب من حمل ظلما)
(112) وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ يَخَافُ ظُلْماً وَ لاَ هَضْماً
ترجمه :
و (اما) هر كس از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤ من باشد، پس (در آن روز) نه از ستم و كاستى (در پاداشش ) نترسد.
نكته ها
O كلمه ((هَضم )) به معناى كم شدن است و شايد از آن روى به جذب غذا در بدن ((هضم )) مى گويند كه ظاهرا غذا كم مى شود و تفاله هاى آن باقى مى ماند.(626)
O از قرآن و روايات به دست مى آيد كه اعمال و روحيات انسان در يكديگر تاءثير متقابل دارند، لذا هرگاه يك عمل نيكو كه از شخصى منافق ، مشرك ، رياكار و... كه داراى روحيه اى فاسد است سر زند، مورد قبول واقع نمى شود. چنانكه اگر كافرى ، كار شايسته و خوبى مثل اختراع و اكتشاف نافع انجام دهد، در حالى كه حقّ را فهميده و آگاهانه در كفر اصرار ورزد، كار نيكوى او پذيرفته نخواهد شد. همانند ريختن شربت شيرين و گوارا در ظرفى كثيف و آلوده كه طبيعتا ديگر قابل پذيرش نيست .
O در ده آيه ى اخير، به سيمايى اجمالى از برپايى قيامت اشاره شده است :
الف : در صور دميده شده ومردگان زنده مى شوند. (يوم ينفخ فى الصور)
ب : مجرمان محشور مى گردند. (نحشر المجرمين )
ج : كوهها متلاشى مى شوند. (ينسفها ربى نسفا)
د: همه گوش به فرمان دعوت كننده ى الهى هستند. (يتّبعون الداعى للّه )
ه‍: شفاعت بدون اذن خدا مؤ ثّر نيست . (لاتنفع الشفاعه )
و: خداوند با احاطه علمى اش به همه حساب ها مى رسد. (يعلم مابين ايديهم و... )
ز: همگى در برابر حكم الهى تسليم هستند. (عنت الوجوه )
ح : ظالمان ماءيوسند. (خاب من حمل ظلما )
ط: مؤ منان صالح در آرامش به سر مى برند. (لايخاف ظلما و لاهضما) للّه .(627)
پيام ها :
1 اگر چه انجام تمام كارهاى شايسته امكان پذير نيست ، ولى بايد به اندازه ى توان و طاقت ، كار صالح انجام داد. (مَن يعمل من الصالحات )
2 نه تنها كارهاى بزرگ كه ذرهّاى از كار صالح بى پاداش نمى ماند. (من الصالحات )
3 شرط قبولى عمل صالح ، ايمان به خداست . (و هو مؤ من )
4 ايمان از عمل جدا نيست ، ايمان بى عمل ، مثل درخت بى ثمر و عمل بى ايمان همچون درخت بى ريشه است . (و هو مؤ من )
5 آرامش و امنيّت روحى مؤ منان در قيامت در گرو كارهاى صالح آنان است . (من يعمل من الصالحات ...فلا يخاف ظلما )
6 در قيامت ، نه اصل عمل وپاداش از بين مى رود تا ظلمى صورت گيرد (لا يخاف ظلما) و نه آنكه از پاداش كم گذاشته مى شود. (و لا هضما )
7 با آنكه پاداش ، تفضّل الهى است نه استحقاق انسان ، امّا خداوند در پاداش كسى كوتاهى نمى كند و كم نمى گذارد. (لا يخاف ظلما و لاهضما)

next page

fehrest page

back page