تفسير نور
(جلد هفتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۱۹ -


(29) وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّى إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِى الظَّلِمِينَ
ترجمه :
و هر كه از آنها (فرشتگان ) بگويد: من بجاى خداوند، معبود هستم ، پس جزاى او را جهنّم قرار مى دهيم (و) ما اينگونه ستمكاران را كيفر خواهيم داد.
نكته ها
O شايد اين آيه ، از اين باب باشد كه : به در بگو تا ديوار بشنود، يعنى مردم بدانيد هر كس حتّى اگر فرشتگان مكّرم (كه اين تصور در مورد آنها محال است ) ديگران را به شرك دعوت كنند بايد منتظر كيفر دوزخ باشند.
پيام ها :
1 ادّعاى شرك از هيچ موجودى قابل قبول و بخشش نيست . (و من يقل منهم )
2 هر كس در برابر خداوند، قد علم و خود را به عنوان شريك مطرح كند، چه طرفدارى بيابد و چه نيابد، كيفر او جهنّم است . (انىّ اله نجزيه جهنّم )
3 كيفرهاى الهى بر طبق يك سنت و قانون جاويد است . (كذلك )
4 مشرك ، ظالم است و كيفر ظلم جز دوزخ نيست . (نجزى الظالمين )
(30) اءَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَنَّ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْءٍ حَي اءَفَلاَ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آيا كافران نمى بينند كه آسمان ها و زمين بهم بسته بودند، پس ما، آن دو را از يكديگر باز كرديم و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم . آيا (با اين همه ) باز ايمان نمى آورند؟
نكته ها
O در اينكه مراد از بسته بودن و سپس باز شدن آسمان ها و زمين چيست ، اقوالى ذكر شده است :
الف : زمين و آسمان در آغاز خلقت ، يك چيز بودند و آن ، توده ى عظيمى از گازها بود، سپس بر اثر انفجارات درونى و حركت ها، تدريجا از هم جدا شدند.
ب : مواد اصلى آسمان و زمين در ابتدا يكى بود ولى با گذشت زمان ، شكل جديدى پيدا كردند.
ج : مراد از بسته بودن آسمان ، نباريدن ومنظور از بسته بودن زمين ، گياه نداشتن است ، خداوند آنها را گشود، از آسمان باران نازل كرد واز زمين گياهان را روياند.(700)
O سرچشمه ى پيدايش انسان و حيوانات ، آب است . 70 بدن انسان ها و حيوانات از آب است . حيات گياهان ، وابسته به آب است .
پيام ها :
1 مشاهده ى طبيعت با هدف ، كليد كسب ايمان است . (اولم ير ... افلا يؤ منون للّه )
2 جهان طبيعت دوران هاى مختلفى داشته است . (كانتا رتقا ففتقناهما)
3 در جمود و بسته بودن ، خيرى نيست ، باز شدن سرچشمه ى حيات است . (رتقا ففتقناهما )
4 سرچشمه ى همه موجودات زنده ، از آب است . (و جعلنا من الماء كل شى ء حى )
(31) وَجَعَلْنَا فِى الاَْرْضِ رَوَسِىَ اءَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ
ترجمه :
و در زمين ، كوه هاى ثابت و استوار قرار داديم تا (مبادا زمين ) آنها (مردم ) را بلرزاند و در لابلاى كوه ها، (دره ها و) راههاى فراخ پديد آورديم ، شايد كه آنها راه يابند.
نكته ها
O كلمه ى ((رواسى )) جمع ((راسيه )) به معناى ثابت است و مقصود از آن در اين آيه ، كوه هاى پابرجا است . كلمه ى ((تَميد)) از ((ميد)) به معناى اضطراب چيزهاى بزرگ است . كلمه ((فجاج )) نيز به راههاى پهن ميان دو كوه گفته مى شود، همانگونه كه راههاى باريك و تنگ بين كوه ها ((شعب )) نام دارد.(701)
O براى كوه ها، فوائد بسيارى ذكر شده است ، از جمله : نگهدارى برف و ذخيره ى آب براى تابستان ها، جلوگيرى از تندبادهاى ناشى از جابجايى هوا، فراهم آوردن محيط مناسب براى پرورش گياهان و جانوران ، بهره دهى انواع سنگ ها براى بناى ساختمان ، و ...
O چگونه مى توان باور كرد كه خداوند حكيم براى جلوگيرى از تزلزل زمين ، كوه ها را قرار داده است ، امّا براى پيشگيرى از لغزش انسان ها در برابر حوادث ، اوليا و پيشوايان صبور و قوى قرار نداده باشد؟!
پيام ها :
1 آفرينش كوه ها تصادفى نيست ، بلكه بر اساس تدبير الهى است . (جعلنا)
2 كوه ها مايه ى آرامش زمين اند. زمين بدون وجود كوه ، به خاطر گازهاى درونى و موادّ مذابّ، در معرض لرزشهاى شديد قرار دارد. (رواسى ان تميدبهم )
3 در لابلاى موانع بزرگ نيز راههاى نجات وجود دارد. (جعلنا فيها فجاجا)
4 راههاى ميان كوه ها، هم وسيله دستيابى به مناطق ديگر و هم عامل هدايت به حكمت الهى است . (لعلّهم يهتدون )
(32) وَجَعَلْنَا السَّمَآءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ ءَايَتِهَا مُعْرِضُونَ
ترجمه :
وآسمان را سقفى محفوظ قرار داديم ، و آنها از نشانه هاى آن روى گردانند.
نكته ها
O زمين داراى دو نوع حفاظت است ، يكى از درون و ديگرى از بيرون . يكى به واسطه كوه ها، از تحركات و فشار گازهاى درونى كه باعث زلزله و لرزشهاى شديد است ، و ديگرى بوسيله هواى آسمان و جوّى كه گرداگرد زمين را فراگرفته است ، از بمباران شبانه روزى شهاب سنگ ها، شعاع كشنده ى نور خورشيد واشعه هاى مرگبار كيهانى كه دائما زمين را در معرض ‍ خطرناك ترين تهديدها قرار مى دهد.
O شايد مراد از محفوظ بودن آسمان ، حفاظت آسمان ها از آمد و رفت شيطان ها باشد، چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: (و حفظناها من كل شيطان رجيم )(702)
پيام ها :
1 آفرينش آسمان روى حساب و هدف است . (جعلنا السماء سقفا محفوظا) للّه
2 نه تنها زمين كه آسمان ها نيز حفظ مى شوند. (محفوظا ) (حفظ مى شوند از اينكه بر انسان ها سقوط كنند)
3 آسمان ، هم حافظ است (سقفا) و هم محفوظ. (محفوظاللّه )
4 آسمان داراى نشانه هايى از قدرت و حكمت الهى است . (آياتها)
5 هر چه خداوند بر عبرت آموزى و هدايت پذيرى از آيات و نشانه هاى قدرت خويش تاءكيد مى فرمايد، امّا انسان غافل و مغرو از آن اعراض مى كند. (عن آياتها معرضون )
(33) وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ
ترجمه :
و او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد (كه ) هر يك (از آنها) در مدارى (معيّن )، شناور (و در حركت ) است .
نكته ها
O شب نيز همچون روز، مخلوق و مجعول الهى است ، نظير آيه اى كه مى فرمايد: (خلق الموت و الحياة )(703) يعنى مرگ نيز مثل حيات داراى وجودى است كه خداوند آن را خلق فرموده است .
O در كلمه ى ((كلّ)) در اين آيه چند احتمال است :
الف : نه تنها خورشيد و ماه ، بلكه همه ى كرات آسمانى در حركت هستند.
ب : محلّ طلوع خورشيد وماه در مواقع مختلف متعدّد است .(704)
ج : شب و روز نيز مثل خورشيد و ماه در حركتند، زيرا اگر ما از بيرون از فضاى زمين به كره ى زمين نگاه كنيم ، شب را كه همان سايه ى زمين است ، به صورت يك مخروط و روز را به شكل يك استوانه ى روشن ، در حال گردش به دور زمين خواهيم ديد.(705)
پيام ها :
1 بهترين راه خداشناسى ، دقّت در آفريده هاى الهى است . (هو الّذى خلق ...)للّه زيرا طبيعت ، همواره در اختيار همه ى انسان ها قرار دارد.
2 همه ى كرات داراى مدارى هستند كه در آن حركت مى كنند. (فى كلّ فلك ...للّه )
(34) وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ اءَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ الْخَلِدُونَ
ترجمه :
و ما پيش از تو براى (هيچ ) انسانى ، جاودانگى (و زندگى ابدى ) قرار نداديم ، پس آيا اگر تو از دنيا بروى ، آنان ! زندگانى جاويد خواهند يافت ؟!
(35) كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
ترجمه :
هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا كردن به بدى هاو خوبى ها آزمايش مى كنيم و بسوى ما باز گردانده مى شويد.
نكته ها
O حضرت على عليه السلام درباره ى (نبلوكم بالشرّ و الخير) للّه فرمودند: سلامتى و غنى ، خير، و بيمارى و فقر، شرّ است و هر دو براى امتحان مى باشد.(706)
سيماى مرگ در قرآن و روايات
1 آمادگى براى مرگ ، نشانه ى اولياى خداست . (ان زعمتم انكم اولياء للّه من دون الناس فتمنّوا الموت )(707)
2 جايگاه مرگ در زندگى انسان ها همچون گردنبند بر روى سينه ى دختران است . ((خطّ الموت على وُلد آدم مَخطّ القلاده على جيد الفتاة ))(708)
3 مرگ ، پايان راه نيست ، بلكه به منزله ى تغيير در حيات و شيوه ى زندگى است ، مانند لباسى كه تعويض مى شود.(709)
4 هر كس از انسان ها به نحوى از اين جهان رخت برمى بندند، بعضى با سخت ترين حالات و عدّه اى مثل بو كردن گل .(710)
5 ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده اى است كه يا سوخت ندارد ((آهٍ من قلّة الزّاد و طول الطريق ))،(711) يا بار قاچاق و كالاى ممنوعه حمل مى كند (گناهكار است ) و يا آماده ى رانندگى نيست ، وگرنه ترس چرا؟
پيام ها :
1 سنّت الهى بر جاويد نبودن انسان در اين جهان است . (ما جعلنا لبشر... الخلد)
2 اگر بنا باشد انسانى در دنيا همواره زنده بماند، آن شخص ، پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. (اءفاين متّ فهم الخالدون )
3 گرچه خير و شر، هر دو ابزار آزمايش اند، ولى آزمايش با تلخى ها مناسب تر است . (نبلوكم بالشر والخير) (شايد تقدّم ((شرّ)) نيز به همين مناسبت باشد)
4 آزمايشات الهى سخت و مهم است . (نبلوكم ... فتنه )
5 با مرگ ، نيست و نابود نمى شويم . (الينا ترجعون )
(36) وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلا هُزُواً اءَهَذَا الَّذِى يَذْكُرُ ءَالِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَفِرُونَ
ترجمه :
و هرگاه كفّار تورا ببينند، كارى غير از به استهزا گرفتن تو ندارند، (با همديگر مى گويند:) آيا اين است آنكه خدايان شمارا (به بدى ) ياد مى كند؟ در حالى كه (اين كافران ) خودشان ، ياد خداى رحمان را منكرند (و به او كفر مى ورزند).
نكته ها
O كفر، انسان را به جايى مى رساند كه منطق قوى و قول معصوم را مسخره مى كند، ولى حاضر نيست كوچك ترين بى احترامى نسبت به سنگ و چوب روا دارد، از اينرو گفتند: (يذكر الهتكم ) در حالى كه منظورشان ((يذكر الهتكم بسوء)) بود.
O اگر در حوض يا استخر آبى ، لاشه بدبويى افتاده باشد، با آمدن باران ، تعفّن و بدبويى آن بيشتر مى شود. كفر همچون لاشه ى مردارى در روح انسان است كه با ديدن پيامبر لجاجت بيشترى بروز مى دهد.
پيام ها :
1 كفّار جز مسخره و تحقير كردن حربه علمى و منطقى ندارند. (ان يتخذونك ... ) (استهزا، نشانه ى ناتوانى از استدلال است .)
2 كفّار عواطف مردم را عليه پيامبر تحريك مى كردند. (الهتكم )
3 كسى كه به خباثت درونى مبتلا شد، هرچه بيشتر رهبران الهى را ببيند، بيشتر عقب گرد مى كند. (راءك يتّخذونك )
(37) خُلِقَ الاِْنْسَنُ مِنْ عَجَلٍ سَاءُوْرِيكُمْ ءَايَتِى فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ
ترجمه :
(طبيعت بشر به گونه اى است كه گويا) انسان ، از عجله آفريده شده ، (امّا) من بزودى آياتم را به شما نشان خواهم داد، پس (در تقاضاى عذاب از من ) شتاب مكنيد!
پيام ها :
1 تعجيل انسان ها درخواسته هايشان ، بر مشيّت و حكمت الهى تاءثيرى ندارد. (ساءوريكم آياتى فلاتستعجلون )
2 انسان بر كنترل و مهار غرائز خود توانمند است . (خلق الانسان من عجل ... فلاتستعجلون )
(38) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
(كفّار، به پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤ منين ) مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (قيامت ) كى فرا مى رسد؟
پيام ها :
1 خصلت شتاب زدگى انسان ، زمينه ى پرسش كفّار از زمان تحقّق وعده هاى الهى است . (خلق الانسان من عجل ... يقولون متى هذا الوعد)
2 كفّار، پيامبر اسلام و طرفدارنشان را دروغگو مى پنداشتند. (ان كنتم صادقين )
(39) لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِم النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
ترجمه :
اگر كفّار مى دانستند زمانى كه (آنروز فرا رسد، ديگر) نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت ها و از پشت هايشان دور كنند و (هيچ چيز و هيچ ) كسى آنان را يارى نمى كند، (اين قدر درباره ى قيامت شتاب نمى كردند).
نكته ها
O در اين آيه به نمونه اى از عجله ى انسان اشاره شده وآن اينكه كفّار مرتّباً از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤ ال مى كردند: قيامت موعود و زمانى كه به خاطر كفرمان عذاب مى شويم ، چه زمانى است ؟ و بدين وسيله مايه ى ناراحتى حضرت مى شدند. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله تسلى خاطر مى دهد كه اگر آنها از روزى كه نه تنها از پيش روى و از پشت سر، بلكه از همه سوى آتش بر آنان احاطه پيدا خواهد كرد و هيچ راه فرارى هم نخواهند داشت ، آگاه بودند وشتابى در رسيدن آن نداشتند.
پيام ها :
1 عجله انسان ، به خاطر جهل است . (لويعلم ... ) (اگر مى دانستند عجله نمى كردند)
2 علم به خطرات قيامت ، مانع حقّ ستيزى است . (لو يعلم ...)
3 كفر مانع شفاعت است . (ولاهم ينصرون )
4 معبودهاى ديگر فاقد هر گونه كارآيى هستند. (ولاهم ينصرون )
5 كفّار در قيامت ، نه خود توان دور كردن آتش را دارند و نه از جانب بت ها و طاغوت ها به آنان كمكى خواهد شد. (ولاهم ينصرون )
(40) بَلْ تَاءْتِيِهم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ
ترجمه :
بلكه (اين آتش ) ناگهان به سراغشان خواهد آمد و آنانرا بهت زده خواهد كرد. پس (ديگر) نه قدرت دفع آن را دارند و نه به آنان مهلتى داده خواهد شد.
پيام ها :
1 فكر كه مختل شد، توانايى نيز مختل مى شود. (بهت زدگى فكرى ، قدرت را مى گيرد.) (فتبهتهم فلا يستطيعون )
2 مهلت دادن به كفّار، سنّت الهى در دنياست ، نه آخرت . (ولاهم ينظرون )
(41) وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ
ترجمه :
و (نگران مباش كه تو را ستهزا مى كنند) همانا پيامبران پيش از تو نيز مورد استهزا قرار گرفتند. امّا آنچه (از وعده هاى الهى ) كه مسخره مى كردند، (سرانجام ) دامان (خود) مسخره كنندگان را گرفت !
پيام ها :
1 بشر در طول تاريخ از انبيا بهره مند بوده است . (برسل من قبلك )
2 شيوه ى كفّار در طول تاريخ تمسخر و استهزا بوده است . (سخروا منهم للّه )
3 آگاهى از رنجهاى ديگران ، رنجهاى انسان را تسكين مى بخشد. (استهزى ء برسل من قبلك )
4 كارهاى حكيمانه نبايد به خاطر تمسخر گروهى تعطيل شود. (با اينكه پيامبران مسخره مى شدند، ولى آمدن انبيا تعطيل نشد) (استهزى ء برسل من قبلك )
5 استهزا، سبب گرفتارى است . (سخروا ... فحاق ...)
6 كيفر، با گناه سنخيّت دارد. (فحاق بالذين سخروا... ما كانوا يستهزءؤ ن للّه )
(42) قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
بگو كيست كه شمارا در شب و روز از (عذاب ) خداى رحمان نگاه مى دارد؟! امّا (باز) آنان از ياد پروردگارشان روى مى گردانند.
پيام ها :
1 قدرت ها نمى توانند انسان را از خطرات حفظ كنند. (قل مَن يكلؤ كم ... )
2 انسان دائما نياز به حفاظت و حمايت الهى دارد. (مَن يكلؤ كم ...)
3 از شيوه هاى موفّق تبليغ ، مخاطب قراردادن وجدان هاست . (قل مَن يكلؤ كم ... )
4 حفاظت خداوند، دائمى و نسبت به همه حتّى كفّار است . (مَن يكلؤ كم ) للّه
5 كردار ما به نحوى است كه حتّى سرچشمه ى رحمت را به غضب مى آورد. (من الرحمن ) (حفاظت او بر اساس مهر و رحمت است ) (يكلؤ كم ... من الرحمن )
6 حفاظت ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (يكلؤ كم ربهم ) (از حفاظت آسمان ها تا رام بودن حيوانات ، تا دفاع در برابر ميكروب هايى كه وارد بدن مى شود، صدها نوع حفاظت در هر لحظه برابر انسان وجود دارد).
7 اگر انسان ها از ياد خداوند اعراض كنند، او نيز از آنها اعراض خواهد كرد. ابتدا خداوند، كافران را مخاطب قرار داد (يكلؤ كم ) ولى بعد گويا از آنان اعراض نموده و آنها را بطور غايب مطرح فرموده است . (بل هم )
8 انسان لازم است از مربّى واقعى خويش ياد كند، در غير اين صورت سزاوار توبيخ است . (بل هم عن ذكر ربهم معرضون )
(43) اءَمْ لَهُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ اءَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ
ترجمه :
يا براى آنان (كفّار) خدايانى است كه آنان را در برابر (عذاب ) ما حفظ كند؟ آنان ، (خدايان ساختگى ) قادر بر يارى (و حفظ) خودشان نيستند (تا چه رسد به ديگران )، و از جانب ما نيز همراهى نمى شوند.
پيام ها :
1 غير خدا، نه از درون توان دفاع از خويش را دارد و نه از بيرون توان كمك به ديگران . (لايستطيعون نصر...)
2 نيازمند چگونه مى تواند پرستش شود. (لا يستطيعون نصر انفسهم للّه )
3 ذات نايافته از هستى بخش ،كى تواند كه شود هستى بخش . (آلهة ... لايستطيعون نصر انفسهم و لا هم منّا يُصحبون )
(44) بَلْ مَتَّعْنَا هََّؤُلاَ ءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ اءَفَلاَ يَرَوْنَ اءَنَّا نَاءْتِى الاَْرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اءَطْرَافِهَآ اءَفَهُمُ الْغَ لِبُونَ
ترجمه :
با اين وجود، ما آنها و پدرانشان را (از نعمت ها) كامياب ساختيم تا آنجا كه عمرشان طولانى شد (و مايه ى غرور وطغيان آنان گرديد). آيا نمى بينند كه ما به سراغ زمين آمده (و با مرگ و فنا) از اطراف آن مى كاهيم ؟ پس آيا ايشان (بر ما) غلبه دارند؟
نكته ها
O در اينكه مراد از عبارت ((ننقصها من اطرافها)) كم شدن اطراف زمين چيست ، معانى مختلفى ذكر شده است :
الف : منظور، مرگ علما وفقدان آنهاست .(712)
ب : مقصود، انقراض امتها و نابودى ساكنان زمين است .(713)
ج : با گسترش اسلام ، از مناطق كفر نشين كاسته مى شود.(714)
د: حجم زمين از نظر جغرافيايى روبه نقصان است .
پيام ها :
1 طول عمر وكاميابى به اراده خداست وهيچ معبودى درآن نقش ندارد. (متّعنا)
2 هر كاميابى ، براى انسان ها و نياكانشان ، نشانه ى لطف الهى نيست . (بل متّعنا ) (عمر طولانى و كاميابى نياكان ، شما را غافل نكند.)
3 خداوند براى عقوبت كافران عجله اى ندارد. (متعنا)
4 به هر طول عمرى نبايد دل خوش داشت . (حتى طال عليهم العمر ) خداوند، طول عمر كافران را مهلتى براى ازدياد گناهانشان قرار داده است . (انّما نملى لهم ليزدادوا اثماً) (715)
5 آگاهى از تاريخ ملّت ها و تمدّن ها و عبرت گرفتن از آن ، مورد ستايش است . (افلا يرون ... )
6 با مشاهده انقراض پى در پى ملتها، آيا باز هم كفّار، گمان پيروزى دارند؟ (ننقصها من اطرافها، افهم الغالبون )
(45) قُلْ إِنَّمَآ اءُنذِرُكُم بِالْوَحْىِ وَلاَ يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَآءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ
ترجمه :
بگو من فقط از طريق وحى به شما هشدار مى دهم . امّا (اى پيامبر، بدان ) كسانى كه (نسبت به شنيدن حقّ) كر هستند، زمانى كه انذار مى شوند، آن را نمى شنوند!.
پيام ها :
1 بشارت وهشدار پيامبران بر مبناى آراى شخصى ، حدس ، گمان و خيالات انسانى نيست ، بلكه بر اساس وحى قطعى الهى است . (انّما انذركم بالوحى )
2 كسانى كه از نعمت هاى الهى ، استفاده صحيح نمى كنند، گويا از آن نعمت بى بهره اند. (الصّم ) يعنى اگر كسى به ظاهر گوش دارد ولى حقّ را نمى شنود و يا چشم دارد ولى حقايق را نمى بيند، در واقع هم كر است و هم كور.
3 گاهى بى اثر بودن تبليغ به خاطر قابليّت نداشتن مردم است ، نه آنكه در تبليغ كننده يا روش او كمبودى است . (انذركم ... لا يسمع )
4 از هدايت بعضى بايد ماءيوس شد. (ولا يسمع الصم ... )
5 بر سيه دل چه سود خواندن وعظ، نرود ميخ آهنين بر سنگ . (ولايسمع الصم الدعاء)
(46) وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ
ترجمه :
در حالى كه اگر دمى از عذاب پروردگارت به آنان برسد، قطعاً خواهند گفت : اى واى بر ما، همانا ما ستمكار بوديم .
پيام ها :
1 كسانى كه با انذار و هشدار انبيا بيدار نمى شوند با شلاق عذاب بيدار خواهند شد. با پيش آمدن ساده ترين خطرها، همه ى غرورهاى ادّعايى ، درهم مى شكند و وجدان هاى خفته بيدار مى شود. (لئن مستهم نفحة )
2 ستمگران ، روزى به ظلم و ستم خويش اعتراف خواهند كرد. (ليقولنّ للّه )
3 كسانى كه نسبت به هشدار انبيا بى تفاوتند ظالمند. (لايُسمع الصُمّ... انّاكنّا ظالمين )
(47) وَنَضَعُ الْمَوَزِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ اءَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَسِبِينَ
ترجمه :
و ما براى روز قيامت ، ترازوهاى عدل برپا خواهيم كرد، پس (در آن روز) هيچ ستمى به احدى نخواهد شد و اگر (عملى ) همسنگ دانه ى خردلى (هم ) باشد، ما آن را (براى محاسبه ) خواهيم آورد و (همين قدر در دقّت محاسبات ) كافى است كه ما حسابرس باشيم .
نكته ها
O اين آيه بشارتى به نيكوكاران و هشدارى به خلافكاران است كه اعمال شما بى كم و كاست ، كيفر و پاداش داده مى شود، چنانكه فيض كاشانى مى گويد:
هشدار كه هر ذرّه حسابست در اينجاgggggديوان حسابست و كتابست در اينجا
O ((خَردل )) نام گياهى است كه دانه هاى بسيار ريز سياه دارد و در كوچكى و حقارت ، ضرب المثل شده است .
O ((ميزان )) به معناى وسيله ى سنجش ، بارها در قرآن مجيد مطرح شده و مورد تاءكيد خداوند متعال قرار گرفته است . ناگفته پيداست كه سنجش هر چيزى با وسيله اى متناسب با آن صورت مى پذيرد، مثلاً براى سنجش درجه ى هوا، آن را با دماسنج ، براى اندازه گيرى طول ، آن را با متر و براى سنجش وزن اشيا، آن را با كيلو محاسبه مى كنند. بديهى است كه براى سنجيدن انسان و اعمال او نيز از وسيله اى متناسب با او كه همان انسان كامل است استفاده شود، همانطور كه در روايات آمده است : امامان معصوم و انبيا و اوصيا عليهم السلام موازين قسط هستند. (716) و در زيارتنامه ى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام نيز مى خوانيم : ((السلام على ميزان الاعمال ))(717)
O سؤ ال : اگر واقعاً محاسبات خداوند، اينچنين دقيق است ، پس ديگر عفو و كرم الهى چه جايگاه و توجيهى دارد؟!
پاسخ : حسابرسى يك اصل است و لطف و بخشش اصل ديگر كه هر كدام در جاى خود محفوظ است و منافاتى با ديگرى ندارد.
O سؤ ال : در بعضى آيات آمده است كه خداوند براى گروهى از مردم ، ميزانى برپا نمى كند، (فلانقيم لهم يوم القيامة وزنا) آيا ميزان براى افراد خاصّى خواهد بود؟
پاسخ : خير، ميزان براى همه ى انسان ها اقامه خواهد شد، امّا از آنجا كه ميزان براى محاسبه ى اعمال است وقتى تبهكارى چيزى در بساط ندارد تا ارائه كند و جهنّمى بودنش قطعى و مسلم است ، ديگر نيازى به برپايى ميزان نيست و سنجش بى معناست .(718)
پيام ها :
1 هر چيز، هر شخص و هر عملى كه قابليّت سنجش داشته باشد، براى خود ميزانى خواهد داشت . (الموازين )
2 حساب خداوند بسيار دقيق است . (مثقال حبة من خردل )
3 اعمال انسان در نظام آفرينش محو نمى شود و در قيامت با آن روبرو هستيم . (اتينا بها )
4 خدا، هم عالم است (اتينا بها) ، هم عادل (القسط )، وهم حسابرس . (حاسبين )
(48) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى وَهَرُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَآءً وَذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه :
وهمانا ما به موسى و هارون ، فرقان ونور وتذكّرى براى اهل پروا عطا كرديم .
(49) الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ
ترجمه :
(همان ) كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند و همانانى كه از قيامت در هراسند.
نكته ها
O همان گونه كه اهداف كلّى انبيا يكى است ، صفات كتب آسمانى آنان نيز يكسان است . صفاتى كه در اين آيه براى كتاب تورات ذكر شده ، در آيات ديگر، براى قرآن هم آمده است :
الف : فرقان ، (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده )(719) (((فرقان )) به خبرى گفته مى شود كه به واسطه ى آن ، حقّ از باطل شناخته مى شود.)
ب : ضياء (نور)، (و انزل اليكم نوراً مبينا) (720)
ج : ذكر، (انّا نحن نزلنا الذكر )(721)
پيام ها :
1 لازم نيست كه هر پيامبرى براى خود كتابى جداگانه داشته باشد، چنانكه موسى و هارون ، هر دو پيامبر، ولى يك كتاب داشتند و آن تورات بود. (آتينا موسى و هارون ...)
2 براى توفيق در يك حركت ، انسان به چند چيز نياز دارد:
الف : شناخت راه از بيراهه . (الفرقان )
ب : نورى كه در پرتو آن ببيند و به پيش برود. (ضياءً)
ج : توجّه و عنايت به هدف ، تا از مسير اصلى ، منحرف نگردد.(722) (ذكرا )
3 براى بهره مندى از هدايت انبيا بايد به روحيه تقوى مجهّز شد. (ذكراً للمتقين )
4 نشانه ى تقوى ، خداترسى ونگرانى از قيامت است . (للمتّقين الذين يخشون ربّهم ... من الساعة مشفقون )
(50) وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ اءَنزَلْنَهُ اءَفَاءَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ
ترجمه :
و اين (قرآن )، مبارك ذكرى است كه ما آن را (براى شما) نازل كرديم ، آيا شما آن را انكار مى كنيد؟!
نكته ها
O در مبارك بودن قرآن همين بس كه توانسته است در مدّت كوتاهى ، انسان هاى بسيارى را از شرك به توحيد، از تفرقه به وحدت ، از جهل به علم ، از توحش به تمدن ، از اسارت به امارت ، از آلودگى به نظافت ، از فقر به غنا، از ركود به حركت ، از خرافات به حقايق ، از ذلت به عزّت ، از پيروى طاغوت به اطاعت معصوم ، از غفلت به هوشيارى ، از تزلزل به ثبات ، از كفر به ايمان و در يك كلمه ، از ظلمات به نور برساند.
O در آيه قبل براى تورات تنها كلمه ((ذكر)) بكار رفت ، ولى در اين آيه قرآن را ((ذكرٌ مباركٌ)) مى داند، البتّه صفت فرقان ونور در آيات ديگر براى قرآن نيز آمده است .
پيام ها :
1 قرآن ، كتابى است كه تذكّراتش مى تواند ميليونها دل را در عصرها و نسل هاى مختلف ، به خود جذب كند. (ذكر مبارك )
2 بركت قرآن ، قابل انكار نيست . (اءفانتم له منكرون )
(51) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَآ إِبْرَهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَلِمِينَ
ترجمه :
و همانا ما پيش از اين ، ابراهيم را به رشد و كمال خود رسانديم ، و (البتّه ) ما به (شايستگى هاى ) او آگاه بوديم .
(52) إِذْ قَالَ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى اءَنتُمْ لَهَا عَكِفُونَ
ترجمه :
آن زمان كه به پدرش (عمويش ) و قومش گفت : چيست اين (صورت ها و) مجمسه هاى بى روحى كه شما همواره آنها را پرستش مى كنيد؟
(53) قَالُواْ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَبِدِينَ
ترجمه :
(آنان در پاسخ ) گفتند: ما پدرانمان را بر پرستش آنها يافته ايم !
(54) قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ اءَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : به تحقيق كه شما و پدرانتان در گمراهى آشكار بوده و هستيد!
نكته ها
O در آيات گذشته ، سخن پيرامون تورات و قرآن بود، امّا در اين آيه خداوند مى فرمايد: فرستادن پيامبران و كتب آسمانى ، مسئله جديدى نيست و ما پيش از اينها نيز در زمان ابراهيم عليه السلام برنامه ى دعوت منحرفان را داشتيم .
O با نگاهى به تاريخچه بت پرستى ، بدست مى آيد كه ساختن مجسّمه در ابتدا، جنبه يادبود بزرگان را داشته كه تدريجاً حالت قداست به خود گرفته و به صورت پرستش ‍ آنها درآمده است .(723)
O كلمه ى ((تماثيل )) جمع ((تمثال )) به معناى مجسّمه هاى بى روح است .
پيام ها :
1 انبيا پيش از مبعوث شدن ، مورد توجّه خداوند هستند. (من قبل وكنّا به عالمين )
2 رشد واقعى آن است كه انسان را به يكتاپرستى برساند. (رشده ... اذ قال لابيه ...)
3 حضرت ابراهيم خود آمادگى پذيرش رشد را داشت . (رشده ) و نفرمود: ((رشداً)). (استعدادها وظرفيت هاى وجودى انسان ها براى رشد متفاوت است )
4 در نهى از منكر، شرط سنّى وجود ندارد. (قال لابيه )
5 نهى از منكر را از نزديكان خود شروع كنيم . (قال لابيه )
6 در نهى از منكر، تعداد ملاك نيست ، گاه مى بايست يك نفر در مقابل يك گروه قرار گيرد. (قال لابيه و قومه )
7 در نهى از منكر، ابتدا به نهى از بزرگ ترين منكرات بپردازيم . (قال ما هذه التماثيل )
8 يكى از شيوه هاى موفّق در نهى از منكر، مخاطب قرار دادن وجدان هاست . (ما هذه التماثيل )
9 باطل ها و منكرات را تحقير كنيم . (ما هذه التماثيل )
10 در نهى از منكر، مردم را از شخصيّت و كرامت انسانى شان آگاه سازيم . (انتم لها عاكفون ) و نفرمود (تعكفونها )
11 جلوه رشد در مبارزه با خرافات و ترك آن است . (رشده اذقال ...)
12 پدران ، زمينه ساز انحرافات نسل خود هستند. (وجدنا آباءنا )
13 رفتار نياكان در تربيت فرزندان مؤ ثر است ، هرچند برآن سفارش هم نكنند. (وجدنا آباءنا)
14 تقليد كوركورانه ، مذموم و ممنوع است . (انتم و آباءكم )
15 در نهى از منكر، خجالت كشيدن ، كنايه گويى و رودربايستى ، جايگاهى ندارد. (انتم و آباءكم فى ضلال مبين )
16 نه قدمت و نه كثرت ، هيچكدام دليلى بر حقّانيت نيست . (انتم و آباءكم فى ضلال مبين )
17 در عقائد بايد تكيه گاه استدلال باشد نه راه نياكان . (وجدنا آباءنا... آباءكم فى ضلال مبين )
18 تعصّب كور بر رفتار نياكان ، ممنوع است . (وجدنا آباءنا )
19 گمراهى ، درجاتى دارد. (ضلال مبين )
(55) قَالُوَّاْ اءَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ اءَمْ اءَنتَ مِنَ اللَّعِبِينَ
ترجمه :
(مشركين به ابراهيم ) گفتند: آيا تو سخن حقّى براى ما آورده اى يا اينكه شوخى مى كنى ؟!
(56) قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَاءَنَاْ عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : البتّه (كه حقّ مى گويم و) پروردگار شما (همان ) پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را بوجود آورده و من (نيز) بر اين حقيقت از گواهانم .
نكته ها
O كلمه ((حقّ)) در مقابل كلمه ((لاعب )) به معناى جدّى بودن است ، يعنى آيا جدّى مى گويى يا شوخى مى كنى ؟
پيام ها :
1 كسانى كه نسل در نسل با تقليدهاى كوركورانه خود منحرف شده اند، پذيرش يكباره ى حقّ برايشان آسان نيست . (اجئتنا بالحقّ ام ... )
2 ربوبيّت و تربيت پروردگار، مخصوص انسان ها نيست ، بلكه شامل همه هستى است . (ربكم رب السموات و الارض )
3 پروردگار همه ى هستى يكى است . (ربكم رب السموات و الارض للّه )
(بر خلاف عقيده كسانى كه براى هر يك از آسمان ها و زمين و انسان ، پروردگارى قائل هستند.)
4 مردان خدا در عقيده ى حقّ خويش تنها نيستند، بلكه خود را به همه ى موحدان تاريخ و فرشتگان الهى متصل مى بينند. (من الشاهدين )
(57) وَتَاللّهِ لاََكِيدَنَّ اءَصْنَمَكُم بَعْدَ اءَن تُوَلُّواْ مُدْبِرِينَ
ترجمه :
و به خداوند سوگند كه در غياب شما، نقشه اى براى (نابودى ) بت هايتان خواهم كشيد.
نكته ها
O در اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام اين جمله جسورانه را چگونه بيان فرموده ، بين مفسّران اختلاف است ، بعضى همچون صاحبان تفاسير صافى و الميزان برآنند كه اين جمله بطور علنى اظهار نشده و حضرت آن را به صورت سرّى بيان داشته است ، زيرا متعقدند كه ادعاى صريح مبارزه بر عليه خدايان ريز و درشت يك ملّت ، آن هم در روز اوّل و يك تنه برخلاف احتياط است ، امّا به نظر مى رسد كه چنين نيست و حساب مردان خدا از محاسبات عادّى ما انسان ها جداست و هيچ چيز نمى تواند مانع راه روشن و رسالت الهى آنان گردد.
مگر در آيات قبل نخوانديم كه ابراهيم عليه السلام آشكارا به مردم فرمود: ((انتم وآباءكم فى ضلال مبين )) مگر حضرت زينب كبرى عليها السلام در حال اسارت در شام به يزيد نفرمود: ((انّى اَستصغِرك )) من تورا حقير مى دانم وسپس رگبار انتقاد را نثار حكومت او كرد؟
مگر امام خمينى قدس سره در اوج سلطنت جائرانه و سراپا مسلح شاه كه همه ى قدرت هاى داخلى و حمايت هاى خارجى را پشتيبان خود داشت نفرمود: ((شاه بايد برود)) و مگر به جانشين شاه نفرمود: ((من توى دهن اين دولت مى زنم )) مگر به استكبار مسلّط جهانى ، آمريكا نفرمود كه : ((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند)) به راستى اين جملات باكدام ملاحظات سياسى واحتياطات معمولى سازگار است ؟
O بعضى معتقدند كه براى برخورد با مظاهر و عوامل فساد بايد با آنها مبارزه ى منفى كرد، همانطور كه يكى از بزرگان نسبت به سينماهاى زمان طاغوت كه وسيله اى جدّى در انحراف نسل جوان بود اظهار مى داشت كه اگر مردم به سينما نروند خود بخود تعطيل مى شود، امّا آيه فوق اين تفكّر را محكوم مى كند و اصرار دارد كه بايد مايه ى فساد برچيده شود. چنانچه حضرت موسى عليه السلام گوساله طلايى را آتش زد و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مسجد ضرار پايگاه منافقان را تخريب كرد.
پيام ها :
1 ايمان به هدف ويقين بدرستى راه ، انسان را قدرتمند مى سازد. (تالله لاكيدنّ)
2 كارهاى بزرگ به طراحى هاى مهم نيز نياز دارد. (لاكيدنّ ) كلمه ((اكيدنّ)) از ((كيد)) به معناى تدبير و طرّاحى است .
3 قاطعيّت ، لازمه ى يك رهبرى موفّق است . (تالله لاكيدنّ) قسم با كلمه ى (تا للّه ) از قسم با كلمه ى (واللّه ) شديدتر است .(724)
4 پيامبران با اتصال به منبع وحى ، به تنهايى قدرت برنامه ريزى دارند. (لاكيدن )
5 مبارزه حضرت ابراهيم با بت ها كاملاً جدّى بود و قصد ارعاب نداشت . (لاكيدن ) (حرف ((لام )) و نون مشدّد، نشانه ى حتمى بودن است .)
6 كثرت و تعدّد بت ها، مانع تدبير و تصميم ابراهيم نشد. (اصنامكم للّه )
7 اگر حضور بت پرستان نباشد، همه بت ها در برابر يك تبر نيز عاجزند. (بعد ان تولّوا مدبرين ) در واقع ، اين بت پرستان هستند كه محافظت بت ها را به عهده دارند، نه بت ها حفاظت آنها را!!
8 براى اجراى اهداف بزرگ ، گاه حضور مردم لازم است . (و ان يحشرالناس ضحى ) و گاه عدم حضور آنان شرط است . (بعد ان تولوا مدبرين )
9 تا بت باشد، گرايش به بت پرستى نيز خواهد بود، پس بايد بت ها را نابود كرد. (لاكيدنّ اصنامكم )
(58) فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ
ترجمه :
پس (سرانجام ، ابراهيم در يك فرصت مناسب ) همه آنها، جز بزرگشان را كاملاً خرد كرد تا شايد آنها به سراغ آن بيايند (و وجدان هاى خفته ى آنها بيدار شود).
(59) قَالُواْ مَن فَعَلَ هَذَا بَِالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ
ترجمه :
گفتند: چه كسى با خدايان ما اين چنين كرده ؟ قطعاً او از ستمكاران است .
(60) قَالُواْ سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَهِيمُ
ترجمه :
گفتند: شنيده ايم جوانى كه به او ابراهيم مى گويند، آن (بت )ها را (به بدى ) ياد مى كرد.
نكته ها
O حضرت ابراهيم عليه السلام روزى كه همه ى مردم از شهر بيرون مى رفتند، با آنها نيز همراه شد، امّا در ميانه راه با عنوان كردن عذرى به شهر بازگشت و با فرصت مناسب بدست آمده ، هدف خويش را عملى ساخت .
O كلمه ((جذاذ)) بمعناى قطعه قطعه شدن است .
O اگر چه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز در روز فتح مكّه حدود 360 بت را شكست ، امّا اين كار به اتّفاق همراهان و لشكريان ايشان بود، ولى حضرت ابراهيم عليه السلام به تنهايى و يك تنه آن همه بت را خرد كرد.
O شايد اگر حضرت ابراهيم بت بزرگ را هم مى شكست ، با جريحه دار كردن كامل احساسات آنان ، نه تنها به مقصود خود دست نمى يافت ، بلكه نتيجه معكوس مى گرفت و زمينه تفكّر بكلّى از ميان مى رفت . (الاً كبيراً لهم )
پيام ها :
1 بت شكنى ، از جمله وظايف اصلى پيامبران الهى است . (فجعلهم جذاذا) للّه
2 اگر استدلال و موعظه فايده اى نبخشد، نوبت به برخورد انقلابى مى رسد. (فجعلهم جذاذا )
3 قدرت جسمانى و جسارت ، يك ارزش ، و ناتوانى و زبونى يك نقيصه است . (فجعلهم جذاذا)
4 براى بيدار كردن افكار عمومى و محو شرك ، تلف كردنِ برخى اشيا و اموال لازم است . (بت هاى زمان ابراهيم و گوساله سامرى داراى قيمت و ارزشى بودند). (فجعلهم جذاذا )

5 بت از احترام ومالكيّت ساقط است وشكستن آن جايز است . (فجعلهم جذاذاللّه )
6 بت هاى بزرگ ، در ديد بت پرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان . (كبيراً لهم )
7 شكستن بت ها مقدّمه رهايى فكر از جمود و فراهم آمدن زمينه ى سؤ ال و جواب است . (لعلهم اليه يرجعون )
8 عقيده ى انحرافى ، انسان را دچار قضاوت انحرافى مى كند. (انه لمن الظالمين )
(گاهى انسان چنان سقوط مى كند كه بالاترين ظلم (شرك ) را حقّ، و روشن ترين حقايق (توحيد) را ظلم مى پندارد)
9 كفّار، ابتدا حضرت ابراهيم عليه السلام را ظالم معرفى كردند تا بتوانند براحتى او را محاكمه كنند. (انه لمن الظالمين )
10 فرياد مبارزه و ظلم ستيزى ابراهيم عليه السلام به همه جا رسيده بود. (سمعنا)
11 جوانان هم مى توانند در راه حقّ، موج آفرينى كنند. (فتىً )
12 حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از عمليات تخريب ، با تبليغات خود زمينه انقلاب عليه بت ها را فراهم آورده بود. (يذكرهم )

next page

fehrest page

back page