تفسير نور
(جلد هشتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۲۲ -


نكته ها : 
O حرف (تاء) در كلمه ى ((غائبة ))، يا براى مبالغه است ، نظير علاّمة ، يعنى چيزهايى كه خيلى سرّى و مخفى است و يا براى تاءنيث است به اعتبار آنكه كلمه ى ((غائبة )) صفت براى كلمه ى ((اشياء)) يا ((خصال )) باشد، كه محذوفند.(442)
O غيب آسمان ها و زمين ، تمام كارهاى مخفى بشر، نيّت ها، وقوع قيامت ، زمان نزول رحمت يا عذاب و اسرار ديگر را شامل مى شود.
O شايد مراد از ((كتاب مبين ))، لوح محفوظ و علم بى پايان خدا باشد.
پيام ها : 
1 چه بسيار امورى كه حواسّ بشرى از ادراك آنها عاجز است . (غائبة فى السماء والارض )
2 تمام هستى ، زير نظر خداوند است وحساب وكتاب دارد. (وما من غائبة ... الاّ فى كتاب مبين )
(76) إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَقُصُّ عَلَى بَنِى إِسْرََّءِيلَ اءَكْثَرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ 
ترجمه :
همانا اين قرآن ، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح ) بر آنان حكايت مى كند.
نكته ها : 
O از اين آيه معلوم مى شود كه تورات وانجيل در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله قادر به حلّ اختلافات اهل كتاب نبوده وتنها قرآن ، كه حاكم بر كتب آسمانى پيشين است ، قدرت حلّ اختلافات را دارد.
پيام ها : 
1 حلّ اختلافات فكرى و ريشه دار، آن هم به دست پيامبرى كه درس نخوانده و مكتب نرفته ، نشانه ى اعجاز و حقانيّت قرآن است . (اِنّ هذا القرآن ...)
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساءله آموز صد مدرّس شد
2 يكى از بركات قرآن ، حل اختلافات است . (ان هذا القرآن ... يختلفون )
3 اختلاف از مردم است ، وگرنه مكاتب الهى اختلاف ندارند. (هم فيه مختلفون )
(77) وَإِنَّهُ لَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ 
ترجمه :
و البتّه كه آن (قرآن ) براى اهل ايمان ، مايه ى رحمت و هدايت است .
(78) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ 
ترجمه :
بدون شك ، پروردگار تو با حكم خود ميانشان داورى خواهد كرد و او صاحب قدرت و آگاه است .
(79) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ 
ترجمه :
پس بر خداوند توكّل كن (و بدان ) كه تو بر حقّ آشكار هستى .
پيام ها : 
1 رفع اختلاف ، نمونه ى روشن هدايت و رحمت الهى است . (لهدىً و رحمة ... انّ ربّك يقضى )
2 ايمان ، سبب دريافت رحمت الهى است . (رحمة للمؤ منين )
3 خداوند پيامبرش را دلدارى مى دهد. (انّ ربّك يقضى )
4 قضاوت ، از شئون ربوبيّت الهى است . (انّ ربّك يقضى )
5 حكم هاى الهى ، مخصوص ذات مقدّس اوست ، زيرا جهل و ترس و غرائز و حوادث در او اثر ندارد و صد در صد عادلانه است . (بحكمه )
6 در قضاوت ، علاوه بر عدالت ، علم و قدرت نيز شرط است . (يقضى بينهم بحكمه و هوالعزيز العليم )
7 توكّل بر خداوند، يكى از شرايط موفّقيّت رهبر است . (فتوكّل على اللّه )
8 توجّه به حقانيّت راه و تلقين آن ، انسان را در برابر حوادث زودگذر بيمه مى كند. (انّك على الحقّ المبين )
9 مخالفان پيامبر، بهانه جويى مى كردند، وگرنه راه او ابهامى نداشت .
للّه (انّك على الحقّ المبين )

10 توكّل بر خداوند تنها در مسير حقّ معنا و ثمر دارد، نه در مسير باطل . (فتوكّل على اللّه انّك على الحقّ المبين )
11 رهبر بايد به حقّانيت راهش ايمان داشته باشد. (انّك على الحقّ المبين )
(80) إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ 
ترجمه :
بى شك ، نمى توانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى ، ونمى توانى كران را آنگاه كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى ).
(81) وَمَآ اءَنتَ بِهَدِى الْعُمْىِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بَِايَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى ؛ تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آورده اند و در برابر حقّ تسليم هستند.
نكته ها : 
O مرگ و حيات در فرهنگ قرآن ، هم به مرگ و حيات طبيعى و مادّى گفته مى شود و هم به مرگ و حيات معنوى .
قرآن ، كسانى را كه تحت تاءثير كلام حقّ قرار نمى گيرند، مرده مى داند ((انّك لا تسمع الموتى )) چنانكه مكرّر مى فرمايد: شهدا را مرده ندانيد، آنان زنده و شادمانند و به يكديگر نويد مى دهند و از رزق الهى كاميابند. بنابراين ، زنده هاى سنگدل و لجوج ، مرده اند، و شهيدان كه از دنيا رفته اند، زنده اند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنيم :
مراحل حيات  
O حيات ، داراى مراحلى است :
1 حيات نباتى . قرآن مى فرمايد: (يحيى الارض بعد موتها) (443) خداوند زمين را بعد از مرگ به وسيله ى باران زنده مى كند.
2 حيات حيوانى . قرآن مى فرمايد: (يحييكم )(444) ما به شما حيات داديم .
3 حيات روحى . (لينذر مَن كان حيّا)(445) تا افراد زنده را هشدار دهى . يعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونيز مى فرمايد: دعوت انبيا براى حيات شماست ، (دعاكم لمايحييكم )(446)
4 حيات سياسى واجتماعى . (ولكم فى القصاص حياة )(447) اگر با اجراى حكم قصاص ، عدالت برقرار كرديد، جامعه زنده است (وگرنه جامعه ى مرده اى داريد).
5 حيات اخروى . (ياليتنى قدّمت لحياتى )(448) اى كاش براى حيات و زندگى حقيقى در آخرت چيزى مى فرستادم و ذخيره اى مى اندوختم .
پاسخ يك اشكال 
O در تفسير نمونه (449) مى خوانيم : فرقه ى وهّابيون ، آيه ى ((انّك لاتسمع الموتى )) را دستاويز تفكّر انحرافى خود قرار داده ، مى گويند: پيامبر اكرم از دنيا رفته وهيچ سخنى را نمى شنود، بنابراين معنا ندارد كه ما پيامبر را زيارت كنيم وخطاب به او مطالبى را بيان كنيم .
پاسخ فرقه ى مذكور اين است كه آيه در مقام يك تشبيه اجمالى است ؛ نظير تشبيه قلب سنگدلان به سنگ در تاءثير ناپذيرى ، (قلوبكم ... كالحجارة ) (450) نه اينكه قلب آنان در همه چيز مثل سنگ است ، زيرا قرآن ، حيات برزخى را درباره ى شهدا پذيرفته ونسبت به آن ، رواياتى از شيعه و سنّى نقل شده است :
1 محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدية السنيه ، ص 41، مى گويد: پيامبر بعد از وفاتش داراى حيات برزخى ، برتر از حيات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مى دهند مى شنود.
2 روايات فراوانى در كتب شيعه واهل سنّت ، در اين زمينه آمده است كه پيامبر و امامان عليهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك ، سلام مى دهند مى شنوند و پاسخ مى دهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مى شود.(451)
3 ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستيم كه عين سخن و درخواست افراد متوسّل ، لباس عمل پوشيده است .
4 در صحيح بخارى مى خوانيم : رسول خدا صلى الله عليه و آله با كفّار هلاك شده ى جنگ بدر گفتگو مى كرد و همين كه مورد سؤ ال عمر قرار گرفت ، فرمود: ((والّذى نفس محّمد بيده ما انتم باسمَع )) به خدايى كه جانم در دست اوست ، شما از آنان شنواتر نيستيد.(452)
5 حضرت على عليه السلام در پايان جنگ جمل فرمود: لاشه ى كعب بن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش ، تو را سودى نبخشيد و شيطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد.(453)
پيام ها : 
1 كار كوردلان را به خداوند واگذار كن . (فتوكّل ... انّك لا تسمع الموتى )
2 اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گوينده ى پاك و شايسته نيز در او اثرى ندارد. آرى ، لامپ سوخته با اتّصال به هيچ برقى روشن نمى شود. (انّك على الحقّ المبين انّك لا تسمع الموتى )
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين در سنگ
3 بى اثر بودن تبليغ پيامبران ، به خاطر ابهام در كار نيست ، بلكه به خاطر كوردلى منكران است . (اِنّك على الحقّ المبين انّك لا تسمع الموتى )
4 ايمان به منزله ى روح در كالبد است . كسانى كه با ديدن معجزه وشنيدن منطق ، ايمان نمى آورند، لاشه اى بى روح و مرده هستند. (انّك لا تسمع الموتى ) آرى حقّ شنوى و حقّ پذيرى ، نشانه ى سلامت روح است .
5 اگر انسان به يقين برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. (انك على الحق المبين ولّوا مدبرين )
6 افراد كر مى توانند با اشاره چيزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقيقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شده اند، اشارات را هم نمى فهمند. (ولّوا مدبرين )
7 بدتر از اعراض ، تداوم اعراض است . (ولّوا مدبرين )
(82)وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اءَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مِّنَ الاَْرْضِ تُكَلِّمُهُمْ اءَنَّ النَّاسَ كَانُواْ بَِايَتِنَا لاَ يُوقِنُونَ
ترجمه :
و هرگاه سخن (و وعده ى عذاب الهى ) بر مردم حتمى شود، جنبنده اى را براى آنان از زمين بيرون آوريم تا با مردم سخن گويد، كه همانا مردم آيات ما را باور نمى كردند.
نكته ها : 
O اين آيه ظاهرا به جريان قبل از قيامت مربوط است كه هرگاه قهر خداوند بر مردم حتمى شد، خداى متعال ، با قدرت خود موجود زنده اى را از زمين بيرون مى آورد، تا با مردم سخن گويد، و سخنش اين است كه : مردم ايمان نمى آورند.
O گرچه كلمه ى دابّة به غير انسان گفته مى شود ولى بارها در قرآن ، اين كلمه در جايى به كار رفته كه شامل انسان نيز مى شود و از آن جا كه دابّه بايد در موقعيّتى باشد كه حرفش نسبت به همه ى كفّار يك سند باشد، بايد گفت : مراد از دابّه يك شخصيّت مهم است كه در روايات ، به علىّبن ابى طالب عليهما السلام تفسير شده است .
O شايد هر يك از اولياى خدا كه در آخرالزّمان قيام و حركت فوق العاده اى انجام دهند و حقّ و باطل و مؤ من و كافر را از هم جدا سازند، نيز مشمول اين آيه باشند. ((واللّه العالم ))
دابّة كيست و چيست ؟ 
O در آيه ، قرائنى است كه نشان مى دهد اين دابّة موجود بسيار مهمى است ، زيرا:
1 در آستانه ى قهر الهى ظاهر مى شود. ((اذا وقع القول عليهم )) اقتضاى سخنان مهم آن است كه از سرچشمه هاى مهم صادر شود.
2 به نحو استثنايى پيدا مى شود. ((اخرجنا... من الارض ))
3 حرف مى زند، ((تكلّمهم )) قضاوت مى كند و از آينده مردم خبر مى دهد. ((انّ الناس كانوا...))
4 حرف او همچون صوراسرافيل ، آخرين سخن است . ((اذا وقع القول ))
5 كلمه ى دابّة ، با تنوين ، نشانه ى عظمت و بزرگى اين موجود است .
6 آيه ى بعد، مربوط به رجعت است كه اولياى خدا قبل از قيامت زنده مى شوند.
7 آيه نمى گويد: ((بآيات اللّه )) بلكه مى گويد: ((بآياتنا)) گويا نشانه هاى او همان نشانه هاى خداوند است .
جمع بندى ميان اين قرائن كه در ظاهر آيه است و روايات متعدّدى كه در تفاسير آمده است ، ما را به اين حقيقت مى رساند كه بگوييم : مراد از ((دابّة من الارض ))، حضرت علىّ عليه السلام است . اوست كه لايق است حرف آخر را بگويد وبر پيشانى بعضى ، مهر عدم ايمان بزند واز آينده شوم گمراهان خبر دهد.
O دو سؤ ال :
1 آيا كلمه ى دابّه ، مخصوص جنبنده هاى غير انسانى نيست ؟
پاسخ : خير، در قرآن بارها كلمه ى دابّه به كار رفته كه شامل انسان نيز مى شود، نظير (و ما من دابّة فى الارض الاّ على اللّه رزقها) (454)
2 آيا اطلاق كلمه ى جنبنده بر حضرت على عليه السلام توهين به آن حضرت نيست ؟
پاسخ : هرگز؛ همان گونه كه اطلاق كلمه ى ((بَشر)) بر پيامبر توهين نيست ، و اطلاق كلمات ((شى ء، عالم ، نور و وجود)) بر خداوند جايز است ، لكن فرق است ميان علم ، نور و وجود خداوند با سايرين .
(83) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ اءُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِايَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ 
ترجمه :
و (ياد كن ) روزى كه از هر امّتى گروهى از كسانى كه آيات ما را انكار مى كنند محشور مى كنيم ، پس آنان از پراكنده شدن منع مى شوند.
(84) حَتَّى إِذَا جَآءُواْ قَالَ اءَكَذَّبْتُم بَِايَتِى وَلَمْ تُحِيطُواْ بِهَا عِلْماً اءَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه :
چون گردآيند، (خداوند) مى فرمايد: آيا آيات مرا دروغ انگاشتيد و حال آن كه به آنها احاطه ى علمى نداشتيد، آيا شما (در طول حيات جز تكذيب ) چه مى كرديد؟
نكته ها : 
O با توجّه به اينكه در قيامت همه ى مردم محشور مى شوند، (و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا)(455) و آيه ى مورد بحث (83 نمل ) مى فرمايد: از هر امّتى تنها گروهى را محشور مى كنيم ، روشن مى شود كه اين آيه مربوط به قيامت نيست ، بلكه مربوط به رجعت است كه قبل از قيامت گروهى زنده مى شوند.
O در قرآن براى زنده شدن در دنيا، نمونه هايى آمده است ، از جمله در سوره ى بقره مى خوانيم : خداوند به گروهى فرمان مردن داد، سپس آنان را زنده كرد؛ (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم )(456) يا در جاى ديگر مى فرمايد: ما شما را بعد از مرگ در همين دنيا زنده كرديم ؛ (بَعَثناكم مِن بَعد مَوتِكم ) (457) و به حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: تو با اذن من مرده ها را زنده از قبرها خارج مى كنى ؛ (اذ تخرج المَوتى بِاِذنى )(458) و درباره ى يكى از اولياى خدا مى فرمايد: او را براى صد سال ميرانديم و بعد از اين مدّت او را زنده كرديم ؛ (فاَماتَه اللّه مائة عام ثمّ بَعَثه )(459) همچنين در روايات بسيارى نيز وارد شده است كه قبل از قيامت ، افرادى كه در ايمان يا كفر برجستگى دارند، به اراده ى خداوند زنده مى شوند و با حاكميّت اهل حقّ، براى مدّتى زندگى مى كنند و سردمداران كفر، كيفر مى شوند.
پيام ها : 
1 حشر عمومى مردم ، در قيامت است ولى حشر گروهى از كفّار ويژه در همين دنياست . (و يوم نحشر من كلّ امّة فوجا)
2 تضادّ ميان ايمان وكفر، در همه ى امّت ها بوده است . (من كلّامّة فوجا ممّن يكذّب )
3 حشر قبل از قيامت ، مخصوص كافر مطلق است . (ممّن يكذّب باياتنا) (در روايات نيز آمده است : رجعت ، مخصوص مؤ منان وكافران درجه يك است )
4 بدون آگاهى ، چيزى را تكذيب نكنيد. (اءكذّبتم باياتى ولم تحيطوا بها علما)(عقائد بايد بر اساس دليل قطعى باشد)
5 عملكرد انسان ها بازتاب عقائد و افكار آنان است . (اوّل تكذيب ، بعد كارهاى خلاف ). (اءكذّبتم امّا ذا كنتم تعملون )
6 كفّار ويژه بعد از زنده شدن در دنيا همچنان تحت كنترل هستند تا محاكمه آنان آغاز شود. (يوزعون حتّى اذا جاؤ ا)
7 كفّار در دوران رجعت (زنده شدن در اين دنيا)، هم نسبت به عقائد توبيخ مى شوند و هم نسبت به رفتار خود. (اءكذّبتم امّا ذا كنتم تعملون )
8 همه بايد در محضر خدا پاسخگو باشند. (اءكذّبتم باياتى امّا ذاكنتم تعملون )
(85) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمْ لاَ يَنطِقُونَ 
ترجمه :
و به خاطر ظلمى كه كردند، حكم (عذاب ) بر آنان مقرر گرديد، پس آنها حرفى نمى زنند (و سخنى ندارند كه بگويند).
(86) اءَلَمْ يَرَوْاْ اءَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُواْ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إ نَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آيا نديدند كه ما شب را قرار داديم تا در آن آرام گيرند و روز را روشنى بخش ساختيم ؟ (تا در آن براى معاش خود تلاش كنند) حتما در اين امر براى كسانى كه ايمان دارند عبرت هايى است .
نكته ها : 
O نقش تاريكى شب ، در آرامش اعصاب و روشنى روز در فعّاليّت وجود انسان يكى از مسايل علمى ثابت شده ى امروز است .(460)
O طرح مساءله ى خواب وبيدارى ، بعد از مساءله رجعت ومعاد، شايد داراى اين پيام باشد كه از رجعت ومعاد تعجب نكنيد، زيرا اين دو مثل خواب وبيدارى است .
O شب ، نمونه ى رحمت خدا بر مردم و نشانه ى حكمت و قدرت الهى است و ناديده گرفتن نقش شب ، نمونه اى از تكذيب جاهلانه اى است كه در آيه قبل مطرح شده بود.
وسايل آرامش  
O در قرآن برخى امور به عنوان وسيله ى آرامش و سكينه معرّفى شده اند، از جمله :
1 ياد خدا. (الا بذكر اللّه تَطمئنّ القلوب )(461)
2 امداد غيبى . (هوالّذى اءنزل السّكينة فى قلوب المؤ منين ) (462)
3 آثار و اشياى مقدّس . (اءن ياءتيكم التّابوت فيه سكينة من ربّكم ) (463)
4 تشويق اولياى الهى . (اِنّ صلوتك سَكنٌ لهم )(464)
5 سرپناه و خانه . (واللّه جَعَل لكم من بيوتكم سَكنا)(465)
6 همسر. (خَلَق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا)(466)
7 شب . (انّا جعلنا الّيل ليسكنوا)(467)
گفتنى است كه نزول قرآن ، معراج پيامبر، وقت دعا ومناجات در هنگام شب است ؛ گرچه برخى منحرفان ، از نعمت شب وتاريكى آن سوء استفاده كرده وگناهانى مرتكب مى شوند.
# عصر حاضر، آرامش را در جاى ديگرى جستجو مى كند و لذا به نتيجه هم نرسيده است ، امروز دنيا به تكنولوژى ، اسلحه ، ثروت ، قدرت و روابط دپيلماسى دل بسته و به خاطر از دست دادن معنويّت ، رنگ آرامش را نمى بيند. بسيارند افرادى كه به موادّ مخدّر، شراب و شهوت و... آلوده شده اند و غرق گناهند؛ براى دريافت حقيقت ، كافى است كه به آمار جنايات در دنيا مراجعه كنيم .
پيام ها : 
1 عذاب ستمگران قطعى است . (وقع )
2 وعده ى عذاب هاى الهى ، قبلا به ستمگران گفته شده است .
(القول )

3 عامل بدبختى هاى انسان ، خود اوست . (بماظلموا)
4 تكذيب وتمرّد از هشدارهاى جدّى انبيا ظلم به خود است . (بماظلموا)
5 در قيامت ، ستمگر حرفى براى گفتن ندارد. (لاينطقون )
6 كسانى كه از آمد ورفت شب وروز درس عبرت نگيرند، مورد انتقادند. بيشترين انتقادهاى قرآن از كسانى است كه زندگى غافلانه دارند. (اءلم يروا)
7 نظام آفرينش با نيازهاى بشر هماهنگ است و اين هماهنگى نشانه ى وجود مدبّرى حكيم و يكتاست . (ليسكنوا)
8 در برنامه ى زندگى ، شب را مخصوص استراحت قرار دهيد. (ليسكنوا فيه )
9 نقش ايمان و تفكّرِ دينى آن است كه هستى را معنادار و هدفدار و نشانه ى قدرت و حكمت مى داند. (ليسكنوا مبصرا لا يات )
10 استراحت بايد مقدّمه ى كار و تلاش باشد. (ليسكنوا مبصرا) روشنى روز، براى كار است ، چنانكه در آيه ى 12 سوره ى اسراء مى فرمايد: (مبصرة لتبتغوا فضلا)تا فضل پروردگارتان را بجوييد (و به تلاش و كار بپردازيد).
11 تنها اهل ايمان از آيات الهى عبرت مى گيرند. (انّ فى ذلك لا يات لقوم يؤ منون )
(87) وَيَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الاَْرْضِ إِلا مَن شَآءَ اللّهُ وَكُلُّ اءَتَوْهُ دَخِرِينَ
ترجمه :
و(ياد كن ) روزى كه در صور دميده شود، پس هركه در آسمان ها وهركه در زمين است به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد وهمگى خاضعانه نزد او آيند.
نكته ها : 
O كلمه ى ((دخور)) به معناى ذلّت و كوچكى است .
O در قرآن از دو ((نفخ صور)) سخن به ميان آمده است : يكى نفخه اى كه سبب مرگ همه مى شود و ديگرى نفخه اى كه سبب حيات و حضور مى گردد. در آيه ى 68 زمر مى خوانيم : (و نُفِخَ فى الصُّور فَصَعِقَ مَن فى السموات و مَن فِى الارض الاّ مَن شاءاللّه ثمّ نُفِخ فيه اُخرى فاذا هم قيامٌ يَنظُرون )در صور ((اسرافيل )) دميده شود و همه ى موجودات آسمانى و زمين مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور دميده شود، ناگهان تمام خلايق برخيزند و در انتظار (حساب و جزا) باشند.
مراد از نفخه در اين آيه ، يا نفخه ى اوّل است ، به دليل كلمه ى (فزع )و يا نفخه ى دوّم ، به دليل (آتوه )و يا هر دو نفخه ، به دليل هر دو كلمه . ((واللّه العالم ))
O در روايات مى خوانيم : مسئول دميدن در صور، فرشته اى به نام اسرافيل است . در دعاى امّداوود مى خوانيم : ((الّلهم صلّ على اسرافيل حامل عرشك و صاحب الصّور))(468)
O گروهى كه از وحشت وهراس آغاز قيامت درامانند، (الاّ مَن شاءاللّه ) در دو آيه بعد معرّفى شده اند: (مَن جاء بالحسنة فله خيرٌ منها وهم من فَزَع يومئذٍ آمنون )چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : (لايَحزنهم الفَزَع الاكبر)(469) ناله ى بزرگ آن روز، آنان را محزون نمى كند.
پيام ها : 
1 فروپاشى نظام هستى ، مرگ انسان ها و شروع قيامت ، با ايجاد صدايى مهيب (دميده شدن در صور) صورت مى گيرد. (ينفخ فى الصور)
2 در آسمان ها موجودات زنده و مسئول وجود دارند و اين موجودات ، حشر و قيامت نيز دارند. (من فى السموات كل اءتوه داخرين )
3 در قيامت همه از درون احساس كوچكى مى كنند. (داخرين )
(88) وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللّهِ الَّذِى اءَتْقَنَ كُلَّ شَىْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ
ترجمه :
و كوه ها را مى بينى و مى پندارى كه بى حركتند، در حالى كه آنها همچون ابر در حركتند. (اين ) صنعت (ماهرانه ) خداست كه هر چيزى را با دقّت ساخته است ، او به هرچه انجام مى دهيد آگاه است .
نكته ها : 
O كلمه ى ((صُنع )) از صنعت ، به كارى گفته مى شود كه بر اساس علم ، دقّت و مهارت باشد.
O اوّلين كسانى كه حركت زمين را كشف كردند، گاليله ى ايتاليايى و كپرنيك لهستانى بوده اند كه در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 ميلادى مى زيسته اند. گاليله تحت فشار كليسا، در ظاهر از گفته ى خود توبه كرد. امّا قرآن هزار سال قبل از گاليله در آيات زيادى از حركت زمين خبر داده است .(470)
البتّه بعضى مفسّران ، حركت كوه ها را كنايه از متلاشى شدن آنها بعد از نفخه ى صور مى دانند كه در آيه ى قبل آمده بود و بر اساس اين معنا، پيام هاى ديگرى را از آيه ى شريفه استفاده كرده اند.(471)
پيام ها : 
1 عالم در حركت است . حتّى كوه هايى كه به نظر ساكن مى آيند حركت دارند. (تحسبها جامدة و هى تمرّ)
2 خبر دادن از حركت كوه ها، از معجزات علمى قرآن است . (تمّر مرّالسحاب )
3 حركت كوه ها، از حركت زمين جدا نيست ، پس زمين نيز حركت مى كند. (تمّر)
4 حركت كوه ها، مثل حركت ابرها سريع است . (مرّالسّحاب )و آرامش زمين با وجود حركت آن ، از آيات الهى است .
5 حركت كوه ها، نشانه ى قدرت حكيمانه ى الهى است . (صُنع اللّه )
6 در بينش الهى ، هر چيزى در جاى خود متقن و محكم است . (اَتقن كلّ شى ء)
(89) مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ 
ترجمه :
هر كس كار نيكى بياورد، پس براى او (پاداشى ) بهتر از عملش خواهد بود، و آنان از هراس آن روز ايمن هستند.
(90) وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 
ترجمه :
و هركس كه كار بدى بياورد، پس به رو در آتش (دوزخ ) سرنگون شوند، (به آنان گفته شود:) آيا جز آنچه مى كرديد سزا داده مى شويد؟
نكته ها : 
O كلمه ى ((كُبّت )) به معناى سرنگون شدن است .
O لذّت ها، طغيان ها و تندروى هايى كه در اثر گناه در دنيا پيدا مى شود، در قيامت با سوختن در آتش ، به ذلّت و خوارى تبديل خواهد شد.
O يكى از بركات قرآن آن است كه راه را براى رشد و سعادت همگان باز كرده و فرموده است : هر كس كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن به او عطا مى شود؛ بدون اين كه سنّ و نژاد و جنسيّت در كار باشد. نيكى را نيز مطلق بيان كرده ((الحسنة )) تا تمام نيكى ها را شامل شود، قبول رهبرى حقّ، راه حقّ، كلام حقّ، شغل حقّ، انتخاب حقّ و... كه در روايات به بعضى از اين نمونه ها اشاره شده است ، لكن هر كار نيكى از هر كسى كه باشد، اگر با ريا، غرور، عجب و گناه از بين نرود و سالم به مقصد برسد، پاداش مضاعف دارد. ((مَن جاء بالحسنة ))
O در دو آيه قبل خوانديم كه بعد از نفخه ى صور همه در هراسند، جز آن كس را كه خداوند بخواهد. در اين آيات مى فرمايد: خداوند كسانى را از هراس و فزع درامان قرار مى دهد كه نيكى را با خود به صحنه ى قيامت بياورند.
پيام ها : 
1 علم خداوند به كارهاى نيك ما، عامل تشويق به انجام نيكى ها است . (انّه خبير بما تفعلون مَن جاء بالحسنة )
2 مهم تر از انجام كار نيك در دنيا، بردن آن به صحنه ى قيامت است . (مَن جاء بالحسنة فله خير منها)
3 آينده در گرو اعمال ماست . (من جاء ... فله ...)(هر عملى عكس العملى دارد).
4 نيكى ها را قبل از منكرات مطرح كنيم . ((من جاءبالحسنة ))، سپس ((من جاءبالسيئة ))
5 براى رشد خوبى ها، تشويق خوبان ضرورى است . (من جاء فله خير منها)
6 تشويق و تهديد، در كنار هم موثرند. (من جاء بالحسنة من جاء بالسيئة )
7 پاداش هاى الهى برتر از كار ماست . (پاداش بعضى كارها دو برابر است ، (الضِعف )(472) بعضى چند برابر (اَضعافا) (473) بعضى ده برابر
(فله عَشر)
(474) تا هفتصد برابر و بيشتر، كه (خيرٌ منها)همه ى آنها را شامل مى شود.
8 نيكوكارى ، عامل نجات در قيامت است . (مَن جاء بالحسنه مِن فزع يومئذ آمنون )
9 بهتر بودن پاداش هاى الهى مطلق است ، هم از نظر زمانى ابدى است و هم از نظر مقدار، چند برابر عمل ماست . (خيرٌ منها)
10 بالاتر از عذاب ، خوارى انسان است . (كُبَّت وجوههم )
11 كيفرهاى الهى بازتاب اعمال و تجسّم عملكرد ماست . آرى كسانى كه بعد از شنيدن حقّ، روى خود را از آن بر مى گردانند، در آن روز با صورت به دوزخ مى افتند. (هل تجزون )
12 پاداش هاى الهى ، چند برابر است ؛ (خيرٌ منها)ولى كيفرهاى او يك برابر و عادلانه است . (ما كنتم تعملون )
13 معاد جسمانى است . (وجوههم )
14 اعمال انسان در قيامت مجسّم شده وانسان را گرفتار مى كند.
(هل تجزون الاّ ما كنتم تعملون )

(91) إِنَّمَآ اءُمْرِتُ اءَنْ اءَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَىْءٍ وَ اءُمِرْتُ اءَنْ اءَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
ترجمه :
(اى پيامبر! بگو:) فقط ماءمورم كه پروردگار اين شهرى كه خداوند آن را محترم شمرده پرستش كنم ، و همه چيز تنها براى اوست و ماءمورم كه از اهل تسليم و طاعت باشم .
نكته ها : 
O روزى كه مكّه به دست مسلمين فتح شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد كعبه شدند و بت ها را شكستند و آنگاه در آستانه ى در كعبه فرمودند: ((اِنّ اللّه قد حرّم مكّة )) خداوند از روز اوّل تا قيامت مكّه را محترم شمرده است .(475)
پيام ها : 
1 پيامبر، تحت فرمان الهى است . (اُمرت واُمرت )
2 مبلّغ بايد صلابت و قاطعيّت خود را به مردم اعلام كند و بگويد: شما ايمان بياوريد يا نياوريد، من راه خود را ادامه خواهم داد. (اُمرتُ واُمرتُ)
3 هيچ كس در هيچ شرايطى از عبادت بى نياز نيست ، حتّى پيامبر.
(اُمرت اءن اءعبد)

4 عبادت بايد به امر الهى باشد، نه ساخته وبافته ى انسان . (اُمرت اءن اءعبد)
5 كسانى حقّ دارند مردم را به عبادت دعوت كنند كه خود پيشگام باشند. (اُمرت )

next page

fehrest page

back page