فلسفه زيارت

احمد عابدى

- ۳ -


حكم فقهى زيارت قبور

ابو داود در سنن خود دو حديثى درباره زيارت قبور نقل كرده است كه هر دو حديث امر به آن نمودهاند و امر دلالت بر وجوب دارد(1)، بنابر اين زيارت قبور نزد او يا واجب است يا مستحب . مخصوصاً كه هيچ روايتى بر خلاف آن نقل نكرده است .
بخارى نيز عنوان باب را «زيارة القبور» قرارداده است ، وظاهر كلام او اين است كه در اين مساله متوقف بوده است و فتوى نداده است(2). بنابر اين حرمت يا جواز زيارت قبور را نمىتوان به او نسبت داد . گرچه چون فقط احاديث جواز را نقل كرده است اين قرينه است بر اينكه او تمايل به جواز زيارت قبور داشته است .
مسلم نيز فقط احاديث جواز زيارت قبور را نقل كرده است(3).
نووى در شرح صحيح مسلم پس از نقل حديثى كه دلالت بر جواز زيارت قبور مىنمايد گويد : «اين حديث در روايت ابو العلاء بن ماهان مغربى و نيز آخر كتاب الجنائز بسيارى از اصول موجود است . و نيز ابو داود در سنن خود و نسائى و ابن ماجه آنرا نقل كردهاند و اينان ثقه هستند پس اين حديث صحيح مىباشد» ، وپس از نقل حديث ديگرى گويد : «اين حديث صريح است در اينكه نهى مردها از زيارت قبور نسخ شده است بلكه اجمعوا على أنّ زيارتها سنة لهم يعنى اجماع داريم بر اينكه زيارت قبور براى مردها سنّت است و اما زيارت قبور براى زنان اختلافى است ، برخى آنرا حرام مىدانند و برخى آنرا مكروه وبعضى آنرا مباح مىدانند»(4).

ابن حزم زيارت قبور را مستحب وبلكه يك بار را واجب مىداند و گويد زن و مرد در اين حكم مساوى مىباشند و پس از نقل چند حديث صحيح درباره زيارت قبور گويد : تنها عمر از آن نهى كرده و حديث آن نيز صحيح نمىباشد(5).
عسقلانى نيز جواز زيارت قبور را پذيرفته و پس از شرح حديث گويد تفاوتى نمىكند كه زائر مرد باشد يا زن و مزور مسلمان باشد يا كافر(6).

ابن قدامه از فقهاى بزرگ حنبليان پس از ذكر لزوم احترام اموات مسلمانان و اينكه ميّت حتى صداى پاى مردم را مىشنود گويد : «هيچ اختلافى بين اهل علم در مباح بودن زيارت قبور براى مردها نيست و از احمد حنبل نقل كرده است كه زيارت قبور افضل از ترك آن مىباشد و مستحب است هنگام زيارت قبور بگويد : «السلام عليكم اهل الديار من المؤمنين و المسلمين ...» واستحباب قراءة سوره يس را نزد قبر والدين ودعا و استغفار بر آنها را نقل كرده است»(7).
ونيز در كتاب الحج گويد : «زيارت قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)مستحب است و از ابو هريره نقل كرده كه پيامبر فرمود : هركس نزد قبرم بر من سلام كند خدا روح مرا به من بر مىگرداند تا جواب سلام او را بگويم . و حكايتى را از عتبى نقل كرده كه عربى نزد قبر رسول خدا آمد و عرض كرد يا رسول الله آمدهام تا تو شفيع من نزد خدا باشى ، و عتبى در خواب ديد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به او فرمود به آن شخص عرب بگو خداوند او را بخشيد . سپس گويد هرگاه به مسجد مىرود بگويد :
السلام عليك أيّها النبىّ ورحمة الله وبركاته ، السلام عليك يا نبىّ الله وخيرته مِن خلقه ، أشهدُ أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له ، وأشهد أنّ محمّداً عبده و رسولهُ ، أشهد أنّك قد بلّغت رسالات ربك، ونصحت لاُمّتك ، ودعوت إلى سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة ، وعبدتَ الله حتى اتاك اليقينُ ، فصلّى الله عليك كثيراً كما يحبّ ربّنا ويرضى ، اللهم اجزِ عنّا نبيّنا أفضل ما جزيت أحداً من النبيين والمرسلين ، وابعثه المقام المحمود الذى وعدته يغبطه به الاولون والآخرون ، اللهم صلّ على محمّد وعلى آل محمّد ، كما صلّيت على ابراهيم وآل ابراهيم انّك حميد مجيد ، وبارك على محمّد وعلى آل محمّد كما باركت على ابراهيم وآل ابراهيم إنّك حميدٌ مجيدٌ ، اللهم إنّك قلت وقولك الحق : ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً . وقد أتيتُك مستغفراً من ذنوبى ، مستشفعاً بك إلى ربّى ، فاسئلك ياربّ أن توجب لى المغفرة كما أوجبتها لمن أتاه فى حياته ، اللهم اجعله أوّل الشافعين ، وأنجح السائلين ، وأكرم الآخرين والأوّلين، برحمتك يا أرحم الراحمين .
سپس گويد : مسح وبوسيدن ديوار قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مستحب نيست»(8). ضمناً او در اينجا نفى استحباب كرده است نه نفى جواز بنابر اين مسح يا بوسيدن قبر آنحضرت نزد حنبلىها حرام يا مكروه نبوده بلكه مباح است .

با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه استحباب زيارت قبر رسول خدا و بلكه قبور مسلمانان از مسلّمات و ضروريات فقه حنبلى است و اين مسأله اجماعى است و اهل علم در آن هيچ اختلافى ندارند . پس وهابيانى كه امروزه از زيارت قبور جلوگيرى مىكنند بر خلاف اجماع و خلاف فقه خودشان عمل مىكنند ، والى الله المشتكى .
ساير مذاهب اسلامى نيز زيارت قبور و مخصوصاً قبور اهل بيت(عليهم السلام) را مستحب مىدانند(9).
براى اطلاع بيشتر از بحثهاى مربوط به زيارت قبور و مخصوصاً نظرات فقهى مختلف فقهاى مذاهب اسلامى و نيز بحثهاى تاريخى و حديثى مربوط به آن خواننده محترم را به دو كتاب «الغدير» و «الملل والنحل» ارجاع مىدهيم(10).

در اينجا لازم است به كتاب يكى از نوادگان فخر رازى كه ارتباط با موضوع اين رساله دارد اشاره كنيم : محمد بن محمد بن محمد بن امام فخر الدين رازى متوفى پس از 776 معروف به «جمال الدين» از علماى بزرگ قرن هشتم مىباشد ، وى در لغت و تفسير و طب و عرفان تبحّر كامل داشته است(11). او با لقب «اقسرائى» يا «آكسرائى» شناخته مىشود. آكسرا نام يكى از محلّههاى شهر استانبول در تركيه است و به معناى كاخ سفيد مىباشد(12).
جمال الدين آكسرائى از نوادگان فخر رازى و معاصر با مراد اول سلطان عثمانى بوده است . وى كتابى دارد بنام «أربعون حديثاً» . در اين كتاب كه به شرح عرفانى احاديث پرداخته است ذيل حديث آخر به بحث از زيارت قبور پرداخته و كتاب با اين جمله تمام مىشود:

«وأفضل الزيارة للرجل زيارة قبر والديه ويوم ينتظر الأرواح على رأس القبور للزيارة والصدقة والدعاء والاستغفار لأنّ ذلك لهم من الاستظهار» . نسخه خطى اين كتاب در 64 صفحه در كتابخانه وزارت ديانت تركيه نگهدارى مىشود(13).

زيارت قبور در آثار فيلسوفان

چون رساله زيارت قبور فخر رازى به بحث فلسفى زيارت قبور پرداخته و از ديد يك فيلسوف آنرا مورد بحث قرار داده است ما در اينجا به نقل كلمات تعدادى از فلاسفه بزرگ در مورد زيارت قبور مىپردازيم تا به اين وسيله علاوه بر كمك به فهم مقصود و مراد جدى فخر رازى ميزان نو آورى و ابداعات او نيز در اين رساله روشن گردد .

1 ـ ارسطو : ارسطو در لغت به معناى انسانى كامل فاضل است(14). وارسطاطاليس بن نيقوماخس كه در قرن چهارم پيش از ميلاد مىزيسته است به حق انسان كامل فلسفه مشاء است ، وى با پىريزى فلسفه مشاء ومنطق نام خود را جاودانه تاريخ بشريت ساخت .
در تاريخ الحكماء آمده است كه : «پس از مرگ ارسطو مردم شهر اصطاغيرا استخوانهاى او را در ظرفى از مس نهاده و دفن كردند در موضعى كه معروف به ارسطاطاليس بود ، وآنرا مجمعى ساختند كه همگى در آنجا جمع مىشدند ، مشورت از كارهاى بزرگ و طلب استراحت و آسايش مىنمودند از قبر او ، وآرام مىگرفتند به استخوان او ، وهر گاه ايشان را حلّ مسألهاى از حكمت دشوار مىشد مىآمدند به آن موضع و مىنشستند آنجا ، وشروع در مناظره مباحثه مسأله مطلوبه مىنمودند ، تا آنكه مشكل روشن مىگشت ، واختلاف ايشان برطرف مىشد ، ومىيافته در خود كه آمدن ايشان به آن موضع كه استخوان آن حكيم بزرگوار بود باعث تزكيه عقول و تصحيح اذهان و تلطيف افكار ايشان مىشود ، ونيز به جهت تعظيم او بعد از موت ، وتأسف بر جدائى ، اين اجتماع بر سر قبر او منعقد مىگشت»(15).
فخر رازى نيز در «المطالب العالية» دوبار داستان حضور شاگردان ارسطو را بر قبر استاد خود نقل كرده و گويد به وسيله اين زيارت مشكلات علمى بر آنان حل مىگرديد(16).

2 ـ ابن سينا : شيخ رئيس معتقد است انسانى كه به زيارت قبور مىرود نفس او همراه با بدن مادى است ولى صاحب قبر نفس او چون مفارق از ماده است شباهت به عقول داشته و مىتواند تأثير زيادى داشته باشد . وبه همين جهت وقتى به زيارت قبور مىرويم روح شخص زيارت شده تأثير بسيار زيادى بر روح زيارت كننده مىگذارد ، و خيرهاى زيادى را متوجه او و ضرورهائى را از او دور مىسازد ، و زائر را به مزاج بدن و زيارت شده را به روح مؤثّر در بدن تشبيه مىكند ، و روشن است كه وقتى مزاج معتدل باشد روح معتدل ترى در او حادث مىشود ، و اين روح چقدر بر مزاج اثر مىگذارد ، و به همين جهت است كه در مكانهاى زيارت نفوس مردم آمادگى بيشترى براى پذيرش عقايد صحيح را دارند . واما فوايد معنوى ونفسانى زيارت قبور مثل تذكّر آخرت و اعراض از دنيا پس آنها بسيار زياد بوده و قابل مقايسه با فوايد مادى آن نيست .
در اينجا عين كلام ابن سينا را نقل مىكنيم : «ثمّ الغرض من الدعاء والزيارة انّ النفوس الزائرة المتصلة بالبدن الغير المفارقة تستمد من تلك النفوس المزورة جلبَ خير أو دفعَ ضرّ وأذىً ، فينخرط كلّها فى سلك الاستعداد والاستمداد لتلك الصور المطلوبة . فلابدّ أنّ النفوس المزورة لمشابهتها العقولَ ومجاورتها لها تؤثّر تأثيراً عظيماً وتمد إمداداً تامّاً بحسب اختلاف الأحوال . وهي إمّا جسمانية أو نفسانية :
أمّا الجسمانية فمثل مزاج البدن ، فإنّه إذا كان على حالة معتدلة في الطبيعة والفطرة فإنّه يحدث فيه الروح الذي يؤثّر في تجاويف الدماغ ، وهو آلة النفس الناطقة ، فحينئذ يكون الاستعداد والاستمداد على أحسن ما يمكن أن يكون ، لا سيما إذا أضيف إليها قوة النفس وشرفها . وأيضاً مثل المواضع التي تجتمع فيها أبدان الزوّار والمزورين ، فإنّ فيها تكون الأذهان أكثر صفاءً ، والخواطر أشدّ جمعاً ، والنفوس أحسن استعداداً كزيارة بيت الله تعالى ، واجتماع العقائد على أنّه الموضع الذي يزدلف به إلى الحضرة الربوبية ويتقرّب به إلى الجهة المعدّة للآلهية ، وفيه حكم عجيبة فى خلاص النفوس من العذاب الأدنى دون العذاب الأكبر .
وأمّا النفسانية فمثل الإعراض عن متاع الدنيا وطيباتها واجتناب الشواغل والعوائق ، وانصراف الفكر إلى قدس الجبروت والاستدامة بشروق نور الله تعالى فى السرّ لانكشاف الغمّ المتصل بالنفس الناطقة، فهدانا الله وإيّاك إلى تخليص النفس من شوائب هذا العالم المعرض للزوال ، إنّه لما يريد قدير خبير»(17).
ضمناً از فصل 16و17 نمط 9 اشارات نيز مىتوان براى مسأله زيارت قبور از كلام شيخ استفاده نمود . به اين تقرير كه شخص زائر مىتواند سرّ خود را همانند آينهاى در برابر روح شخص زيارت شده قرار دهد و كاملاً خود را فراموش كند ، در اين صورت لذتهاى معنوى و حقيقى در سرّ او نقش خواهد بست(18).

3 ـ شيخ شهاب الدين سهروردى : وى در «حكمة الاشراق» در وصف كسانى كه سير الى الله دارند گويد : «اينان با خلوص نيت و صبر درب خانههاى نور را مىكوبند و فرشتگان با تحفههاى ملكوتى از آنان استقبال مىكنند ... خود از نور خدا بهره برده و به افراد پايين نيز بهره مىرسانند»(19). محمد شريف نظام الدين احمد بن هروى در ترجمه و شرح كلام شيخ اشراق گويد : «يعنى از آن نفوس كاملان ـ كه به آن مراتب عقليه عروج نمودهاند ـ انوار واشراقات بر نفوس ناقصان فايض مىشود . واز اين عبارت معلوم شد كه توجه به مرشد واستاد كامل در حال حيات و مات او نافع است . وتوسل به ارواح اوليا وعلماى متورّع نيز مفيد است البته»(20).
وى در اين عبارت صريحاً توجه به ارواح اولياء و علماء را ـ حتى در حال ممات آنان ـ مفيد دانسته و براى گرفتن فيض از آنان مؤثّر مىداند .

4 ـ فخر الدين رازى : وى بهتر از هر فيلسوفى به بحث از اين مسأله پرداخته و با دليلهاى دقيق آنرا برهانى نموده است ، گر چه ريشه استدلالهاى او در كتابهاى ابن سينا و نيز سهروردى مشاهده مىشود اما بهر حال تقرير و تفسير فخر رازى خود بسيار عالى و جاى تحسين دارد .
وى براى تفسير فلسفى زيارت قبور ابتدا اين سه مقدمه را بيان كرده است :
«مقدّمه اوّل : با فنا شدن بدن روح فانى نمىشود .
مقدمه دوم : روحى كه از بدن جدا شده است چون از جهتى قوى تر از روحى است كه متعلق و وابسته به بدن است همه علوم و معارف را فرا مىگيرد . و از طرف ديگر روح وابسته به بدن از يك جهت ديگر قوى تر از روحى است كه وابسته به بدن نيست زيرا مىتواند تكامل پيدا كند و علوم جديدى را تحصيل نمايد .
مقدمه سوم : ارتباط روح و بدن ارتباط عاشقانه است و پس از مرگ فوراً اين ارتباط قطع نمىشود .
پس از اين سه مقدمه گويد : وقتى انسان نزد قبرى مىرود روح زائر با آن تربت و خاك قبر ارتباط پيدا مىكند ، و چون روح ميت نيز با آن تربت ارتباط دارد در اين هنگام اين دو روح با يكديگر ملاقات نموده و مثل دو آينه متقابل مىباشند كه شعاع و نور از هر كدام به ديگرى سرايت مىكند و علوم و اخلاق و معارف هر كدام به ديگرى مىرسد. به اين جهت زيارت قبور هم براى زائر مفيد است و هم براى زيارت شده» .
اينجا عين كلام فخر رازى را نقل مىكنيم :
«الفصل الثامن عشر فى بيان كيفية الانتفاع بزيارة الموتى والقبور : سألنى بعض أكابر الملوك عن هذه المسألة ، وهو الملك : «محمد بن سام بن الحسين الغورى» وكان رجلاً حسن السيرة ، مرضىّ الطريقة ، شديد الميل إلى العلماء ، قوىّ الرغبة فى مجالسة أهل الدين والعقل، فكتبت له فيه رسالة ، وأنا أذكر ههنا ملخّص ذلك الكلام ، فأقول : الكلام فيه مبنىّ على مقدمات :
المقدمة الاُولى : أنّا قد دللنا على أنّ النفوس البشرية باقية بعد مفارقة الأبدان .
والمقدمة الثانية : أنّ تلك النفوس التي فارقت أبدانها أقوى من هذه النفوس المتعلقة بالأبدان من بعض الوجوه ، وهذه النفوس أقوى من تلك من وجه آخر . أمّا أنّ النفوس المفارقة أقوى من هذه النفوس من بعض الوجوه فهو : أنّ تلك النفوس لمّا فارقت أبدانها فقد زال الغطاء والوطاء وانكشف لها عالَم الغيب واسرار منازل الآخرة ، فصارت العلوم التي كانت برهانية عند التعلق بالأبدان ضرورية بعد مفارقة الأبدان . وكانت تلك النفوس الروحانية حين كانت النفوس بدنية كانت تحت غبار و بخار ، فلمّا زال البدن أشرقت تلك النقوش وتجلّت و تلألأت ، فحصل للنفوس المفارقة عن الأبدان بهذا الطريق نوع من الكمال .
وأمّا أنّ النفوس المتعلقة بهذه الأبدان أقوى من تلك النفوس المفارقة من وجه آخر فلأنّ آلات الكسب والطلب باقية لهذه النفوس . فهذه النفوس بواسطة الأفكار المتلاحقة والانظار المتعاقبة تستفيد فى كلّ يوم علماً جديداً و بحثاً زائداً . وهذه الحالة غير حاصلة للنفوس المفارقة .
والمقدمة الثالثة : أنّ تعلق النفوس بأبدانها تعلّق يشبه العشق الشديد، والحبّ التام ، ولهذا السبب فإنّ كلّ شيء يطلب تحصيله فى الدنيا فأنّما يطلب ليتوصل به إلى إيصال الخير والراحة اّلى هذا البدن . وإذا ثبت هذا ، فإذا مات الإنسان وفارقت النفس هذا البدن فذلك الميل يبقى ، وذلك العشق لا يزول إلاّ بعد حين . وتبقى تلك النفس عظيمة الميل إلى ذلك البدن ، عظيمة الانجذاب إليه ، لا سيما على المذهب الذي نصرناه من أنّ النفوس الناطقة مدركة للجزئيات . وأنّها تبقى موصوفة بهذا الإدراك بعد موت البدن .
وإذا عرفت هذه المقدمات فنقول : إنّ الإنسان إذا ذهب إلى قبر إنسان قوىّ النفس ، كاملِ الجوهر ، شديد التأثير ووقف هناك ساعة وتأثرت نفسه من تلك التربة حصل لنفس هذا الزائر تعلّق بتلك التربة ، وقد عرفت أنّ لنفس ذلك الميت تعلّق بتلك التربة أيضاً . فحينئذ يحصل لنفس هذا الزائر الحىّ ولنفس ذلك الإنسان الميت ملاقاة بسبب اجتماعهما على تلك التربة ، فصارت هاتان النفسان شبيهتان بمرآتين صقيلتين ]كذا والظاهر صيقليتين[ وضعتا بحيث ينعكس الشعاع من كل واحدة منهما إلى الاُخرى ، فكلّ ما حصل فى نفس هذا الزائر الحىّ من المعارف البرهانية والعلوم الكسبية والاخلاق الفاضلة من الخضوع لله تعالى والرضا بقضاء الله تعالى ينعكس منه نور إلى روح ذلك الإنسان الميت . وكل ما حصل فى نفس ذلك الإنسان من العلوم المشرفة والآثار القوية الكاملة فإنّه ينعكس منها نور إلى روح هذا الزائر الحىّ . وبهذا الطريق تصير تلك الزيارة سبباً لحصول المنفعة الكبرى والبهجة العظمى لروح الزائر ولروح المزور .
فهذا هو السبب الأصلى فى شرعية الزيارة ، ولا يبعد أن يحصل فيها أسرار اُخرى أدقّ وأغمض مما ذكرناه . وتمام العلم بحقايق الأشياء ليس إلاّ عند الله سبحانه وتعالى»(21).

فخر رازى در بحث از ادله سمعى بر مغايرت نفس و بدن نيز گويد : «الحجة الثالثة أنّه جرت عادة العقلاء بأنّهم يذهبون إلى المزارات المتبرّكة ، ويصلّون ويصومون عندها ، ويدعون الله فى بعض المهمات، فيجدون آثار النفع ظاهرة ونتايج القبول لائحة . يحكى أنّ أصحاب ارسطاطاليس كانوا كلّما صعبت عليهم مسألة ذهبوا اّلى قبره وبحثوا فيها، فكانت تنكشف لهم تلك المسألة . وقد يتفق أمثال هذا كثيراً عند قبور الأكابر من العلماء والزهاد فى زماننا ، ولولا أنّ تلك النفوس باقية بعد موت الأبدان وإلاّ لكانت تلك الاستعانة بالميت الخالى عن الحس والشعور عبثاً وذلك باطل .
وممّا يقوّى ذلك هو أنّ الأحياء قد يصلّون لأجل الأموات ، وقد يتصدّقون لأجلهم ، وقد يتفق كثيراً(22) أنّ الحىّ إذا نام عند قبر بعض الأموات فإنّه يراه فى المنام وقد يدلّه على أمر مخصوص وقد يدلّه على دفين كان هذا الحىّ غافلاً عنه ، وقد ينبّههه على بعض المهمات، وكل ذلك يدلّ على انّ النفوس باقية بعد موت الجسد ، فإنّه يكون دليلاً على أنّ النفس غير الجسد»(23).

ودر جاى ديگر گويد : من در يك مسأله فلسفى با يك مشكل مواجه شدم و پدرم را در خواب ديدم و مشكل مرا برطرف كرد سپس گويد : «سمعت أنّ «الفردوسى» الشاعر لمّا صنّف كتابه المسمّى بـ «شاهنامه» على اسم السلطان محمود بن سبكتكين ، وأنّه ما قضى حقّه كما يجب وما راعاه كما يليق بذلك الكتاب ، ضاق قلب الفردوسى ، فرآى فى المنام «رستم» ، فقال له : إنّك قد مدحتنى فى هذا الكتاب كثيراً ، وأنا فى زمرة الأموات فلا أقدر على قضاء حقّك ، ولكن اذهب الى الموضع الفلانى واحفر فيه ، فإنّك تجد فيه دفيناً فخذه . فكان الفردوسى الشاعر يقول : إنّ رستم بعد موته أكثر كرماً من «محمود» حال حياته . وأيضاً سمعت أنّ أصحاب أرسطاطاليس كل ما ]كذا والصحيح كلّما[ أشكل عليهم بحث موضوع ذهبوا إلى قبره وبحثوا فى تلك المسألة ، فكانت المسألة تنفتح والإشكال يزول»(24).
 


پى‏نوشتها:

1) «صحيح سنن المصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم)» از ابو داود ، ج2 ، ص72 .
2) «صحيح البخارى» ج2 ، ص548 ، ح1199 .
3) «صحيح مسلم بشرح النووى» ج7 ، ص45 .
4) «شرح صحيح مسلم» از نووى ، ج7 ، ص45 .
5) «المحلّى بالآثار» ج3 ، ص388 ، مسأله 600 .
6) «فتح البارى» ج3 ، ص115 .
7) «المغنى والشرح الكبير» ج2 ، ص424 .
8) «المغنى والشرح الكبير» ج3 ، ص589 ـ 591 .
9) در كتاب «درر الأحاديث النبوية بالأسانيد اليحيوية» ص206 ـ 208 و نيز «عيون الازهار» ص119 استحباب زيارت قبور نزد زيديه مطرح شده است . و در فقه شيعه اثنا عشرى در كتاب الطهاره در بحث از احكام ميت و نيز در كتاب الحج بحث از زيارت قبور عنوان شده است كه براى اطلاع از روايات اهل بيت(عليهم السلام) در اين موضوع مىتوان به «وسائل الشيعه» چاپ مؤسّسه آل البيت ، ج3 ، ص210 باب 44 از ابواب دفن و نيز بابهاى 54و55و56و57و58 از ابواب دفن و نيز ج14 كه كتاب الحج است از ص319 تا ص601 كه به ابواب المزار اختصاص داشته و داراى 106 باب و حدود 600 روايت در اين موضوع است مراجعه كرد .
10) علامه امينى رضوان الله عليه در كتاب ارزشمند و بىنظير «الغدير» جلد 5 از ص86 تا ص280 بصورت گسترده به بحث از زيارت قبور و آداب زائر ، توسل و تبرك به قبر پرداخته است . و در جلد دوم ص16 گويد : امير المؤمنين(عليه السلام) هر روز قبر فاطمه زهرا(عليها السلام) را زيارت مىنمود و گاهى بر قبر افتاده و گريه مىنمود . و در ج2 ص361 ثواب زيارت امام رضا(عليه السلام) را نقل كرده است . و نيز ج3 ، ص154 و ج4 ، ص88 مطالبى در اين موضوع دارد .
آية الله سبحانى نيز در كتاب «بحوث فى الملل والنحل» ج4 ، از ص136 تا ص330 به بحث از زيارت قبور و نقد و بررسى كلمات ابن تيميه پرداخته است و بسيار دقيق و عالمانه پاسخ سخنان او را ذكر كرده است .
ضمناً كتاب «ابن تيميه ، حياته ، عقائده ، موقفه من الشيعة واهل البيت(عليهم السلام)» تأليف صائب عبد الحميد از ص179 الى 186 به خوبى به اين بحث پرداخته و نظرات ابن تيميه را مورد نقد قرار داده است .
11) وى استاد مدرسه سلسله بوده و شرط استاد آن مدرسه اين است كه حافظ كتاب «صحاح» جوهرى باشد .
12) رجوع شود به «الاعلام» زركلى ج7 ، ص41 . آنچه كه در متن كتاب آورديم دقيق تر از چيزى است كه زركلى آورده است .
13) رجوع شود به « diyanet isleri baskanligl kutuphanesierelyazmasl eserlr katalogu- 1,166» .
«فهرست نسخههاى خطى كتابخانه وزارت ديانت تركيه» ، ج1 ، ص166 ، ش177 .
14) «نزهة الارواح وروضة الافراح» معروف به تاريخ الحكماء شهرزورى ، ص186 .
15) «نزهة الارواح وروضة الافراح» معروف به تاريخ الحكماء شهرزورى ، ص190 .
16) «المطالب العالية» ج7 ، ص131 و نيز ص228 .
17) «رسائل ابن سينا» ، رسالة سبب اجابة الدعاء وكيفية الزيارة ، ج1 ، ص338 .
18) رجوع شود به «الاشارات والتنبيهات» با شرح خواجه نصير ، ج3 ، ص386 .
19) «مجموعه مصنفات شيخ اشراق» ج2 ، ص246 .
20) «انواريه» ، ص232 .
21) «المطالب العالية من العلم الإلهى» ج7 ، ص275 ـ 277 .
22) مصحح كتاب «المطالب العالية» در پاورقى بر اين عبارت گويد : اين استدلال مناسب با عقل مؤلّف نيست . ولكن بهتر است گفته شود : اين اعتراض مناسب با عقل مصحح نبوده و كلام رازى صحيح است و اعتراض مصحح وارد نيست .
23) «المطالب العالية من العلم الإلهى» ج7 ، ص131 .
24) «المطالب العالية من العلم الإلهى» ج7 ، ص228 .