آداب راز ونياز به درگاه بى نياز
با ترجمه عدة الداعى و نجاح الساعى ابن فهد حلى (ره )
همراه با شرح اسماء الله

ترجمه و تحشيه :محمد حسين نائيجى نورى

- ۱۲ -


شماره 67 ص 213 سطر 12 : 
فرق بين شكر و حمد چيست ؟ شكر بزرگداشت با تمام جوارح است و حمد بزرگداشت با زبان است و هر دو سپاسگزارى از نعمت هايى است كه حق سبحان داده است ، ولى مدح بر نيكويى هايى است كه ممدوح دارد.
شماره (2-65) ص 208 سطر 16 : 
حديث دلالت مى كند كه بعضى از درجات بهشت با كار و كوشش و تلاش به دست مى آيد ولى بعضى از درجات بدون ابتلا قابل دسترسى نيستند.
مراه العقول
شماره 68 ص 212 سطر 2: 
چرا هنگام بين الطلوعين و غروب آفتاب تا مغرب شرعى ساعت غفلت شمرده شده است ؟ روايت جابر از امام صادق عليه السلام تصريح دارد كه : شيطان دراين ساعت لشگريانش ‍ را پراكنده مى سازد لذا بايد در اين اوقات ذاكر خدا بود آيات و اخبارى بر فضل دعا و ذكر مخصوصا تهليل داريم ظاهر بعضى از آنها وجوب است ، ولو كسى از علما به وجوب ذكر و دعا در اين اوقات قايل نشده است . علت اين اصرار و ابرام در اين دو وقت ممكن است همه با و يا بعضى از وجوه زير باشد.
اول :شكر نعمت هاى روز يا شب گذشته .
دوم :روز و يا شب جديدى را شروع مى كند كه از حوادث و بلايا و يا فوايد دنيوى و اخروى خالى نيست ، لذا بايد با استمداد از حضرت حق دفع مضرات و جلب خيرات نمود، و براى آنها آمادگى كسب نمود.
سوم :دراين اوقات هنوز به كارهاى روزانه مشغول نشده ، و يا به هنگام غروب آفتاب از كارهاى روزانه فراغت يافته ، لذا فراغتى دارد كه مى تواند ذكر حق تعالى كند.
چهارم :چون هنگام قدرت نمايى حق سبحان است ، به اينكه حق سبحان سبى را روز مى نمايد و روزى را شب مى نمايد و همين دگرگونى و تحول منشا خيرات فراوان مى وشد، لذا ثنا و حمد و شكر تازه اى را مى طلبد .
پنجم : در اين دو ساعت روشن مى شود كه عالم د رحال دگرگونى و تغيير است ، و هرگز بر حالى باقى نمى ماند ولى آنكه باقى مى ماند و هميشه و دايمى است حق سبحان مى باشد لذا به همانند خليل الرحمن مى گويد : انى لا احب الافلين من غروب كنندگان را دوست نمى دارم و عارف متنبه مى شود كه حق سبحان مستحق تسبيح و تهليل و تحميد و تمجيد است .
ششم :در اين دو ساعت همه مخلوقات در آسمانها و زمين با زبان حال خود مى گويند كه مربوب حق سبحان هستند و نيازمند وى مى باشند ان من شى الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم در اين دو وقت اين تسبيح روشنتر و ظاهرتر است .
هفتم :شايسته است كه انسان در همه اوقات خود را محاسبه كند ولى در اين دو وقت چون ملايكه شب عروج مى كنند و ملايكه روز مى آيند و يا برعكس ، محاسبه بهتر است و قصور و تقصير خود را در نظر گيرد و استغفار كند و بر طاعات شكر و سپاس گويد.
با تصرف از ص 22 مراة ج 12
شماره 69 ص 215 سطر 9 : 
چرا تسبيح نصف ميزان است .
گفتند شايد سر آن اين باشد كه خداى تعالى صفات ثبوتيه جماليه و صفات سلبيه جلاليه دارد و ميزان عبد بااتيان به هر دو پر مى شود بنابراين تسبيح كه صفات سلبيه جلاليه را متضمن است تنها نصف ميزان است ولى حمد خداى تعالى تمام ميزان را پر مى كند زيرا همه كمالات را ثابت مى كند ولى تكبير چون اجمالا برترى حق را بر همه اشياء ثابت مى كند بين آسمان و زمين را پر مى كند.
مراة
شماره 70 ص 217 سطر 14 : 
خير الدعا الاستغفار : بهترين دعا استغفار است زيرا آمرزش از مهمترين مقاصد و خواسته هاى بشر است يا آنكه چون غفران باعث بخشوده شدن گناهان مى شودكه جلوى اجابت دعا را مى گيرند.
استغفار در سحرها باعث مى شود كه انسان ملزم شود كه در سحرگاه بيدار شود و سنت مى فرمايد كه نماز شب بگذاريد و در قنوت نماز وتر استغفار كنيد و خداى تعالى فرمود كه راه انسان بر پروردگار خويش از همين راه است چنانكه سوره مزمل و دهر بعد از ذكر قيام شب و تهجد شبانه مى فرمايد : ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا (236)
اين ياد آورى وتذكر است كه هر كه خواهد آنرا راهى به پروردگارش قرار دهد.
الميزان
شماره 71 ص 220 سطر 10:  
تفويص چيست ؟ گفتند: كه تفويض نوعى لطيف از توكل است و تعريف آن اين است كه بنده فرمان خداى تعالى را به جاى آورد و امور دنيوى و اخروى خود را به وى بسپارد و مبادرت به حوادث نازله بر خود نداشته باشد.
لا اله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين : در اين آيه اقرار به توحيد مطلق الهى است و اعتراف به ظلم به نفس ‍ خود در آن موجود است . و عبد مقر مى آيد كه بلاها و غمها نتيجه كارها و دست آورد اعمال وى مى باشد و اين اقرار مقتضى ازاله بلاها و غمهاست چنانكه فرمود: ما اجابت كرديم فنجيناه من الغم .
ماشاء الله يعنى حوادثى كه مصلحت واقعى در آن است .
ماشاءالناس : يعنى آنچه كه مردم بخواهند چه بسا مصلحت در آن باشد.
ماشاءالله و ان كره الناس : مردم از امراض و بلاها و مصايب و فقر و امثال آن بدشان مى آيد و در اين حديث اشاره به رضا به قضاى الهى است و دلالت دارد كه استجابت دعاها تابع مصالح است .
مراه العقول
شماره 72-225 سطر 23 : 
مرحوم مجلسى مى فرمايد: اظهر آنست كه مومن آل يس باشد چنانكه در ساير اخبار آمده است زيرا يا قوم اتبعوا المرسلين در سوره يس (237)مى باشد و در قصه مومن ال يس واقع شده است پس اين اشتباه از راوى بوده است .
شماره 73 ص 228 سطر 19:  
مراد از افضل خدا چيست ؟ راغب مى گويد: هر عطيه اى كه معطى بدون آنه بر وى لازم باشد ببخشد فضل است .
ونيز مراد از طيب آنست كه حواس و نفس از آن خوشش آيد غذاى پاكيزه و طيب در شريعت آن است كه از راه درست و به اندازه و از مكان درست به دست آيد چنين غذايى خوش ‍ آيند دنيايى و آخرتى است و باعث درد سر نمى شود.
در غير اين صورت اگر خوش آيند و طيب دنيايى باشد آخرت آن خبيث و ناخوشايند است و مراد از كلوا من طيبات ما رزقناكم از آنچه از پاكيزه ها كه روزيتان كرديم بخوريد يعنى از آنچه كه حلال است . و مراد از حلال واسع كه در ادعيه آمده همان حلالى است كه در ظاهر شريعت حلال باشد. و الا حلال واقعى جز براى او حدى از مردم و برگزيدگان خدا ميسور نيست .
مرآة العقول
شماره 74 ص 232 سطر 8: 
فرق بين رويا و احلام آن است كه رويا از خداست و حلم از شيطان است ومراد از هر دو صحنه ها و صورتها و تمثلاتى است كه انسان خوابيده آنرا مشاهده مى كند و رويا در مورد امور نيك و حلم در امور بد به كرا مى رود گر چه گاهى در جاى هم استعمال مى شود. و بازى شيطان با انسان كنايه از آن است كه خيالاتى باطل را كه مضر به حال انسان است و مفيد نمى باشد در انسان ايجاد مى كند و يا تسويلات و نيرنگهاى شيطانى كه باعث ارتكاب معاصى مى شود درمخيله انسان صورت گيرد. انگار شيطان انسان رامسخره كرده وبا وى بازى مى كند.
مرآة العقول
شماره 75 ص 232 سطر 19 : 
مراد از بما عاذت به الملائكه : يعنى به اسماى حسناى الهى يا به پيامبر (ص ) و اوصياى آن حضرت عليه السلام چنانچه بعضى از اخبار به آن اشاره مى كند.
مرآة العقول
شماره 76 ص 234 سطر 16 : 
مراد از بادها و رياحى كه كودكان را مى آزارد چيست ؟
چون اجنه به صورت و شكلهاى گوناگون در مى آيند و به همانند باد مى مانند دراينكه به سبكى جابه جا مى شوند. چنانكه رواياتى در مورد بازى اجنه و شياطين به اطفال آمده كه فرمود در خانه كبوتر نگهداريد تا شياطين و اجنه با فرزندان شما بازى نكنند.
شماره 77 ص 125 سطر 4  
بزرگى فرمود كه حروف مقطعه قرآن هر كدام اسرار و حقايقى از عالم بالا هستند كه اينگونه از عالم الفاظ بروز كردند و بزرگى ديگرفرمود: اگر قران را بشكافيد همه حروف متصله هم مقطعه خواهد شد لذا در اين روايت براى قرائت هر حرف ده حسنه فرمود.
شماره 78 ص 250 سطر 3  
چرا از شش جهت استعاذه مى كنيم :
گفتند چون سالك الى الله از راهزنى شيطان و نفس اماره مى هراسد زيرا شيطان از جهات شش گانه به واسطه وسوسه ها و شبهات مى آيد و نفس هم در روش خود دچار مشتبهات نفسانى مى شود بنابراين انسان از سر تا به پا در درياى تاريكى فرو رفته و در فضاى غبار آلوده و دود آلود كه از آتش شهوات ظلمانى متراكم برخاسته نفس مى كشد بنابراين چاره اى و خلاصى ندارد مگر آنكه به خدا پناه ببرد و از وى خلاصى جويد و حفظ خودش را از اين دشمنان بخواهد.
در بعضى روايت استفاده از نفس و شياطين آمده و بيشتر تكيه بر آن دشمنان است گر چه شر از ما خلق الله و شر از ناس در بسيارى از روايت آمده ولى عمده دشمن انسان كه دشمن خانگى است نفس وى مى باشد كه گندم اعمال چهل ساله را به يغما برده لذا ابتدا از نفس استعاذه به خدا مى جويم و آنچه از جلو و پشت سر مى آيد علت اينكه ابتدا جلو را ذكر كرد زيرا دشمن قوى از جلوى روى مى آيد و دشمن ضعيف از پشت سر.
مرآة العقول
شماره 79 ص 253 سطر 12: 
مراد از آويزه عرش بودن چيست ؟ شايد كنايه از تنزه و ترفع از زشتى گناهان باشد يا مراد ملايكه موكل به اين آيات باشد كه در عرش بودند يا ارواح حروف اند كه در آنجا هستند و حق اين است كه اين امور از اسرار علوم و مشكلات حكمت هاى ائمه مى باشد و مكلف به تصديق اجمالى آنها هستيم و مكلف به جستجوى از حقايق آنها نيستيم .
مرآة العقول ج 12
شماره 80 ص 260 سطر 5: 
ورع چهار درجه دارد:
اول :ورع توبه كاران و آن ورعى است كه ايشان را از فسق بيرون آورد و اين ورع مصحح شهادت (در محاكم و امثال ) آن مى باشد.
دوم :ورع صالحان كه آن اجتناب از شبهات مى باشد و ترس آنكه در محرمات نيافتند .
سوم :ورع متقين و پرهيزگاران و آن ترك مباح ترس آنكه مبادا به حرام بيفتد مثل ترك سخن از احوال مردم مبادا به غيبت منجر شود.
چهارم :ورع سالكين و آن رويگردانى از غير خداست ترس از آنكه ساعتى عمر خويش را بيهوده صرف كند كه براى وى قرب به سوى خدا نمى آورد و لو بداند كه منجر به حرام نمى شود.
مرآة ج 12
شماره 81 ص 260 سطر 13 : 
مرحوم علامه در الميزان مى فرمايد :تقواى دين به يكى از امور زير حاصل مى شود :
ترس و اميد و دوستى خداى تعالى فرمود و فى الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور / حديد 20 /.
در آخرت عذابى دردناك مى شود و يا آمرزش ورضايت الهى نصيب وى مى گردد و زندگانى دنيا جز متاعى فريبنده نيست .
بنابراين مومن بايد حقيقت دنيا را دريابد و آن عبارت است از اينكه بداند كه وراى آن دارى است كه به نتايج اعمال خود مى رسد كه عذابى دردناك براى گناهان مى باشد كه نتيجه آن خوف است و يا آمرزشى كه نتيجه آن اميد است و طبيعت هاى مردم در اين اهداف مختلف آمده است .
عده اى كه غالب و اكثرى مردم هستند برايشان ترس ‍ حكمفرماست و به همين انگيزه و از ترس عذاب الهى عبادت حق سبحان مى كنند عده اى ديگر اميد برايشان غالب است و هر چه بيشتر در وعده هاى الهى از نعمت ها و كرامت هاى وى فكر كند اميدش بيشتر مى گردد و به همين جهت در تقوى مى كوشد و اعمال صالح را انجام مى دهد.
دسته سوم كه علما بالله هستند خدا را از ترس عقاب و طمع و در ثواب عبادت نمى كنند بلكه چون شايستگى عبادت دارد او را مى پرستند ،زيرا اسماى حسناى الهى و صفات علياى ابوبى را شناختند پس ايشان به حقيقت خداى تعالى را عبادت مى كنند و جز وجه الله چيزى را نمى خواهند و به عقاب توجهى ندارند تا از آن بترسند و به عذاب اعتنايى ندارند تا به نجات از آن اميد بندند.
مرآة العقول ج /11/ 173
گويم :در حقيقت اين دسته خدا پرستان واقعى هستند و آن دو دسته نهايت هدفشان خودشان مى باشند. گر چه اعمال آنها صحيح است و قول به عدم افعال عبادى و بطلان آن نادرست است ولى در واقع خودشان محور هستند. بدان كه امر دقيق و نافذ بصير است چه بساكسانى كه توهم دارند كه از دسته سوم هستند اگر خوب بشكافند خود محور عبادت خويشند صدق اين مقال با اين فرض ممكن است كه شبان و روزان عبادت كنى و با توحيد كامل بميرى و فرض كنى كه خداى تعالى عذاب نمرود و شداد را بر تو فرود آورد آيا چه به خدا مى گويى آيا همانند حضرت امام سجاد (ع ) مى گويى : انالا انسى اياديك
ش 82 ص 269 سطر 25 : 
بدانكه حسد تنها بر نعمت متصور است وقتى خداى تعالى به برادرت نعمتى داد دو حالت متصور است .
اول :يا از آن بدت مى آيد و دوست ندارى كه زايل شود چه آنكه خودت بخواهى به آن نعمت برسى يا نخواهى ، اين حالت را حسد گويند.
دوم دوست ندارى زايل شود و وجود و رواج آن نعمت را بد نمى دانى ، ولى براى خودت مثل آن نعمت را مى خواهى و به اين غبطه مى گويند، و گاهى منافسه و مسابقه اش نامند، اما حالت اول را مطلقا چه اظهار نكنى و در دل نگهدارى ، مشهور علما قايل به حرمت آنند.
ولى از بضى از اخبار استفاده مى شود كه اظهار مافى الضمير و امر قلبى حرام است نه آنكه انسان در دل حسد داشته باشد ولى در زبان و افعال مطابق آن كارى انجام ندهد در اين صورت معنايش اين است كه امر قلبى چون كارش دست خود آدم نيست معفو است .
با اندكى تصرف مراه العقول باب حسد
ياد داشت خاتمه كتاب  
شماره 83 ص 275 سطر 1: 
چرا اسماى حسنى گفته ميشود:
مراد بهترين اسماى است زيرا معناهايى را مشتمل است كه بعضى به صفات ذات بر مى گردند مثل عالم و قادر وحى و الله و بعضى به صفات فعل بر مى گردند مثل خالق و رزاق و بارى و مصور و بعضى افاده تمجيد و تقديس مى دهد مثل قدوس و غنى و واحد
شماره 84 ص 277 سطر 6  
توقيفيت اسماى الهى :اسما به نسبت به ذات حق تعالى سه قسمند :
اول :اسمايى كه اطلاقش بر حق سبحان درست نيست و آن اسمايى است كه عقل اطلاقش را بر حق سبحان محال مى داند مثل اسمايى كه دلالت بر جسميت و امور جسمانى دارند و يا نقص و حاجت را مى رسانند.
دوم : اسمايى كه عقل اطلاق آنرا بر حق تعالى روا مى دارند و تسميه حق سبحان به آن از طريق اخبار وارد شده ، عيبى ندارد كه حق تعالى را به آن نامها بخوانيم و لازم است كه امر شرعى را در چگونگى اطلاق به لحاظ حالات و اوقات و عبادت :هاى وجوبى و ندبى امتثال شود.
سوم :اسمايى كه عقل اطلاق آنرا بر حق سبحان روا مى داند ولى در كتاب و سنت وارد نشده مثل جوهر كه يكى از معانى آن قيام به ذات بدون اتكا به ديگران است قطعا به اين معنا خدا جوهر است ولى ادب اقتضا مى كند كه بر خداى تعالى اطلاق نكنيم گر چه عقلا جايز است . و شايد از جهتى ديگر كه عقل نمى فهمد روا نباشد كه بر حق سبحان اطلاق كنيم زيرا عقل بر همه مناسبت هاى ممكنه احاطه ندارد و اين معناى كلام علما است كه اسماى خدا توفيقى است يعنى موقوف بر نص ‍ است .
نقل از مجمع البيان
شماره 85 ص 277 سطر 12 
مراد از احصا و شمارش كه با آن داخل بهشت مى شود ايمان آوردن به اين است كه حق سبحان به آنها متصف است .
شماره 85 ص 278 سطر 3  
بدانكه اسماى حق سبحان يا بر ذات تنها بدون در نظر گرفتن چيزى دلالت مى كند يا با اعتبار چيزى و ان چيز يا اضافى ذهنى است يا سلبى و يا اضافى و سلبى با همديگر است . پس چهار قسم شد.
اول :آنكه تنها بر ذات دلالت مى كند و آن را لفظ الله است زيرا ذات موصوف به جميع كمالات دلالت مى كند.
دوم :آنكه بر ذات به اضافه و نسبتى دلالت مى كند مثل قادر كه به اضافه و نسبت به مقدورى كه قدرت به وى تعلق گرفته دلالت مى كندن
سوم :آنكه دلالت بر ذات به اعتبار سلب غير از وى مى كند مثل واحد كه به اعتبار سلب نظير و شريك دلالت بر ذات مى كند و نيز نظاير آن .
چهارم :به اعتبار هر دو اضاف و سلب با همديگر دلالت بر ذات دارند مثل حى زيرا معناى آن مدرك فعالى است كه فاسد شدنى نيست چنانكه نظير آن چنين است .
مجمع البيان گويى ماخوذ از كلمات شيخ در الهيات شفاست
حمد خداى سبحان را كه توفيق داد تاتعليقات بر اين كتاب
شريف در صبح پنجشنبه 19 ذى القعده / 1415 به اتمام رسد.