آموزش دين

علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏(ره)
 تلفيق و تنظيم : سيد مهدى آيت‏اللهى (دادور)

- ۱ -


سخنى با خواننده عزيز

در آن روزگارى كه تعليمات دينى در مدارس بصورت جالبى ارئه نشده بود يكى از مدارس مذهبى تهران از حضور علامه تقاضا كرده بود كه براى دانش‏آموزان مطالبى پيرامون تعاليم اسلام بصورت ساده و فشرده بنويسند معظم له مطالبى را نوشتند كه در پنج مجلد كوچك چاپ گرديد و سپس مدتها فراموش شده بود بنده كه بر سبيل تصادف توفيق مطالعه آن را پيدا نمودم مشاهده كردم مطالبى جالب و ارزنده ولى بصورت پراكنده مى‏باشد.
از اين رو تصميم گرفتم كه با كسب اجازه از حضورا ستاد بزرگ علامه سيد محمد حسين طباطبائى مطالب آنها را جمع آورى نموده و با هم تلفيق دهم از اين رو در خرداد ماه پنجاه و شش با كسب اجازه از ايشان مشغول شدم و با زحمت فراوان توانستم بخش عقائد و بخش اخلاق و احكام آن در 3 جلد تلفيق دهم سپس بعد از تنظيم بنظر معظم له رسانم تا پس از بررسى مختصر چاپ گردد و حال خدا را شكر گذاردم كه اين توفيق حاصل شد و براى استفاده آماده گرديد.
قم - سيد مهدى آيت‏اللهى (دادور)

تعريف دين‏

بسم الله الرحمن الرحيم
دين از الفاظى است كه بسيار بر زبانها جارى مى‏باشد و معمولاً به كسى ديندار گفته مى‏شود كه خدائى براى جهان اثبات كند و براى خشنودى او اعمال مخصوصى را انجام دهد.
ممكن است در هر اجتماعى و ملتى بموجب قانون، وظائف هر فرد اجتماع معين شده و بآن عمل مى‏كند تصور شود كه ديگر احتياجى به دين نخواهد بود. ولى با دقت و تأمل در احكام و مقررات اسلامى خلاف اين معنى ثابت مى‏شود، زيرا دين اسلام تنها به نيايش و ستايش خدا نپرداخته بلكه براى كليه شئون فردى و اجتماعى انسان دستورهاى جامع و مقررات مخصوصى وضع فرموده است و جهان پهناور بشريت را بنحو حيرت آورى بررسى نموده نسبت بهر حركت و سكون فردى و اجتماعى انسان، مقررات مناسبى وضع كرده است و البته چنين دينى را جنبه تشريفاتى نمى‏شود داد.
خداى متعال در قرآن كريم دين اسلام را بكيفيتى كه بيان شد توصيف مى‏فرمايد و نيز يهوديت و نصرانيت را كه تورات و انجيل كتابهاى آسمانى آنها است و داراى احكام و مقررات اجتماهى مى‏باشد بهمين نحو معرفى مى‏فرمايد چنانكه فرموده:
و كيف يحكمونك و عندهم التوراه فيها حكم الله... انا انزلنا التوراه قيها هدى و نور يحكم بها النبيون الذين اسلموا للذين هادوا و الربانيون و الاحبار. و قفينا على آثارهم بعيسى بن مريم... و آتينا الانجيل فيه هدى و نور و مصدقاً لما بين يديه و من التوراه و هدى و موعظه للمتقين و ليحكم اهل الانجيل بما انزل الله فيه... و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب و مؤمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله1.
تورات و انجيل هم كه فعلاً در دست يهود و نصارى است همين مطلب را تأييد مى‏كند، زيرا در تورات مقررات حقوقى و جزائى بسيار موجود است وظاهر انجيل نيز شريعت تورات را تأييد و تصديق مى‏نمايد.
نتيجه
از بيان گذشته روشن مى‏شود كه دين در اصطلاح قرآن همان روش زندگى است كه انسان گريزى از آن ندارد و فرقى كه ميان دين و يك قانون اجتماعى مى‏توان يافت اينست كه دين از ناحيه خداى متعال است و قانون اجتماعى مولود افكار مردم. و بعبارت ديگر دين ميان زندگى اجتماعى مردم و پرستش خداى متعال و فرمانبردارى از وى پيوند مى‏دهد، ولى در قانون اجتماعى اهتمامى باين پيوستگى نيست.

اثر نيك ارتباط قانون به خدا

دين در نتيجه پيوندى كه ميان زندگى اجتماعى انسان و پرستش خداى متعال داده است و در همه اعمال فردى و اجتماعى براى انسان مسئوليت خدائى ايجاد كرده انسان را در همه حركات و سكنات خود مسئول خداى متعال مى‏داند.
چون خداى متعال با قدرت و علم بى پايان خويش از هر جهت بانسان احاطه دارد و بهر گونه فكرى كه در سر بپروراند و رازى كه در دل داشته باشد كاملا آگاه است و چيزى بر وى پوشيده نيست، بهمين سبب در عين اينكه دين مانند قانون بشرى براى حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتى براى مجازات متخلفان و سركشان وضع كرده، امتياز ديگرى نسبت به قانون بشرى پيدا مى‏كند و آن اينست كه: دين زمام مراقبت و نگهدارى انسان را بدست يك پاسبان درونى مى‏سپارد كه در كار خود هرگز عفلت و اشتباه نمى‏كند و از پاداش و كيفر آن نمى‏توان جان بدر برد.
خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد:
و هو معكم اينما كنتم2.
و مى‏فرمايد:
والله بمت يعملون محيط3.
و مى‏فرمايد:
و ان كلا لما ليوفينهم ربك اعمالهم4.
اگر حال كسى را كه در محيط قانون زندگى مى‏كند با كسى كه در محيط دين بسر مى‏برد مقايسه نمائيم مزيت و برترى دين براى ما كاملاً واضح و آشكار خواهد شد.
زيرا جامعه‏اى كه همه افراد آن متدين باشند و وظائف دينى خويش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر كارهاى خويش مى‏دانند؛ از هر گونه بدانديشى نسبت بيكديگر در امان هستند.
بنابراين عموم افرادى كه در چنين محيطى بسر مى‏برند از دست و زبان يكديگر آسوده بوده عمرى را در نهايت خوشى و راحتى بسر خواهند برد، و بسعادت جاويدان نائل خواهند شد.
اما در محيطى كه فقط قانون بشرى حكمفرما باشد موقعى كه پاسبان را ناظر كار خود مى‏بيند از كار خلاف خوددارى مى‏كند و در غير اينصورت ممكن است بهر عمل خلافى دست بزند.
آرى در جامعه‏هاى اخلاقى تا اندازه‏اى آرامش قلبى فراهم است ولى همين اخلاق خود موادى است دينى نه قانونى.
بعبارت ديگر:
دين عقائد و دستورهاى علمى و اخلاقى است كه پيمبران از طرف خدا براى راهنمائى و هدايت بشر آورده‏اند.
دانستن اين عقائد و انجام اين دستورها سبب خوشبختى انسان در دو جهان است.
اگر ما ديندار باشيم و از دستورهاى خدا و پيغمبر اطاعت كنيم در اين دنياى گذران خوشبخت، و در زندگى جاويد و بى پايان جهان ديگر هم سعادتمند خواهيم بود.
توضيح: ما مى‏دانيم سعادتمند كسى است كه زندگى خود را در اشتباه و گمراهى بسر نبرد و داراى اخلاق پسنديده باشد و كارهاى نيكو انجام دهد. دين خدا ما را بهمين سعادت و خوشبختى هدايت مى‏كند و دستور مى‏دهد كه:
اولا عقايد درستى را كه با عقل و وجدان خود درك كرده‏ايم محترم و مقدس بشماريم.
و ثانياً داراى اخلاق پسنديده باشيم و تا مى‏توانيم كارهاى خوب و شايسته انجام دهيم.

بنابراين دين سه قسمت تقسيم مى‏شود:

1 - اعتقادات
2 - اخلاق
3 - عمل

1 - اعتقادات

ما اگر بعقل و وجدان خود مراجعه كنيم درك مى‏كنيم كه اين جهان پهناور هستى با نظام حيرت‏آور خود نمى‏شود خود بخود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتيب آن، بدون نظم دهنده‏ئى انجام يابد؛ مسلماً آفريننده‏ئى هست كه با توانائى و علم بى پايان خود اين جهان بزرگ را پديد آورده و با قوانين ثابت و تغيير ناپذيرى كه در تمام امور برقرار كرده نظام جهان را با نهايت عدل و داد براه انداخته است: هيچ چيز بيهوده و بگزاف آفريده نشده و هيچ موجودى از قوانين خدائى مستثنى نيست.
و نمى‏توان باور كرد كه چنين خداى مهربان با همه عنايت و لطفى كه بافريده‏هاى خود دارد جامعه بشرى را بعقل خودشان كه بيشتر اسير هوى هوس شده و در نتيجه دچار گمراهى و بدبختى مى‏شود واگذار نمايد.
بنابراين بايد وسيله پيامبرانى كه از خطا و اشتباه دورند دستورهائى براى افراد بشر بفرستد تا بكار بستن آن دستورها آنان را بسعادت و نيكبختى برساند.
و چون پاداش فرمانبردارى از دستورهاى پروردگار در زندگى اين جهان كاملا بظهور نمى‏رسد بايد عالم ديگرى باشد كه در آنجا بكارهاى مردم رسيدگى شود تا اگر عمل خيرى انجام داده‏اند پاداش آنرا ببينند و اگر كار زشتى از آنان سر زده بجزاى آن برسند.
دين، مردم را باين اعتقادات و ساير عقائد حقه‏ئى كه بعداً بطور تفصيل بيان مى‏كنيم تشويق مى‏نمايد و آنان را از جهل و بيخبرى بر حذر مى‏دارد.

2 - اخلاق

دين بما مى‏گويد كه در زندگى صفات پسنديده اختيار كنيم و خود را با خويهاى ستوده و نيكو بيارائيم؛ وظيفه شناس، خيرخواه، بشردوست، مهربان خوشرو و دادگستر باشيم و. از حق دفاع كنيم و از حدود و حقوق خود تجاوز نكنيم و بمال و عرض و جان مردم تعدى روا نداريم؛ در طلب دانش و بينش از هيچگونه فداكارى و از خودگذشتگى كوتاهى ننمائيم و بالاخره عدل و اعتدال (ميانه‏روى) را در تمام امور زندگى پيشه خود سازيم.

3 - عمل

دين دستور مى‏دهد كه در زندگى بكارهائى كه خير و صلاح خود و جامعه ما در آن است دست بزنيم و از كارهائى كه فساد و تباهى ببار مى‏آورد دورى كنيم و نيز مى‏گويد بعنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالى مانند نماز و نظائر آن كه نشانه بندگى و فرمانبردارى است بجاى آوريم.
اينهاست مقررات و دستورهائى كه دين آورده و ما را بآن دعوت مى‏نمايد و چنانكه پيدا است برخى از آنها اعتقادى و پاره‏ئى اخلاقى و بعضى ديگر عملى است و بطوريكه گفته شد پذيرفتن و بكاربستن آنها تنها وسيله سعادت و خوشبختى انسان است زيرا مى‏دانيم كه انسان جز اينكه واقع‏بين باشد و با اخلاق و اعمال پسنديده زندگى كند سعادتى ندارد.

دين فطرى است

آدمى بحكم طبيعت و سرشت خدادادى خود دين مى‏خواهد، زيرا انسان در سير زندگى پيوسته براى تأمين سعادت خود تكاپو و تلاش مى‏كند و براى رفع نيازمندى‏هاى خود دست باسباب و وسائلى مى‏زند كه در مقاصد وى مؤثرند؛ و بدون ترديد هميشه سببى را مى‏خواهد كه مؤثر بوده و هيچگاه مغلوب نشود و از طرف ديگر در جهان طبيعت سببى نداريم كه تأثيرش دائمى بوده و هرگز مغلوب و مقهور موانع نگردد.
همين حقيقت كه انسان بحشب فطرت براى سعادت خود سببى مى‏خواهد كه مغلوب نباشد و تكيه گاهى را طالب است كه هرگز منهدم نشود تا زندگى خود را بوى ارتباط دهد و يك آرامش درونى واقعى پيدا كند خواسته دين است. زيرا تنها خداى متعال است كه در اراده خود هرگز مغلوب و مقهور نمى‏شود و عذر و قصور را بر وى راهى نيست و روش زندگى كه ارتباط بخداى متعال داشته باشد همان دين اسلام است و بس.
بنابراين مى‏توان گفت خواست غريزى انسان يكى از بهترين دلائل است كه اصول سه گانه دين (توحيد - نبوت - معاد) را اثبات مى‏كند، زيرا درك فطرى كه لازمه ساختمان ويژه انسان مى‏باشد هرگز خطا نمى‏كند، چنانكه انسان مثلا دوستى را به معنى دشمنى اشتباه نمى‏كند و تشنگى را در احساس درونى خود بجاى سيراب بودن نمى‏گيرد.
درست است كه انسان آگاهى آرزو مى‏كند كه مانند مرغى بال و پر داشت و مى‏پريد يا مثلا مانند ستاره‏اى بر فراز آسمان قرار داشت و طلوع و غروب مى‏كرد، ولى حقيقت اينها پندارى بيش نيست و غير از اين است. كه انسان از ته دل و جداً تكيه‏گاه واقعى براى سعادت خود يا راحتى و آسودگى مطلق يا يك زندگى بتمام معنى انسانى مى‏خواهد و هرگز از اين فكر روگردان نمى‏شود.
و چنانچه سبب غير مغلوبى (خدا) در جهان هستى نبود انسان با نهاد بى‏آلايش خود بفكرش نمى‏افتاد و اگر راحتى و آرامش مطلق و غير نسبى كه راحت و آرامش عالم آخرت است) وجود نداشت انسان طبعاً جوياى آن نبود و اگر روش دينى (كه از راه نبوت بما رسيده) حق نبود خواست آن در درون انسان نقش نمى‏بست.
انسان يك سلسله نيازمندى‏هاى جسمى و روحى، مادى و معنوى دارد كه بايد با زندگى دسته جمعى رفع شود و هر يك از افراد جامعه بشرى با وسائل عادى كه بكار مى‏اندازد بى آنكه مزاحم و مانعى داشته باشد زندگى چند روزه اين جهان را با آسايش و آرامش بسر برد و براى زندگى جهان ديگر توشه بردارد پس بايد در جامعه بشرى قانونى اجرا شود كه مطابق اراده خداى جهان باشد و با فطرت و آفرينش وفق دهد؛ و بموجب اين قانون هر كس در جاى خود بنشيند و باندازه ارزشى كه در جامعه دارد بهره برد، و دست وى از تعدى بحقوق ديگران كوتاه شود و بالاخره همه تسليم اراده حق گردند و همه با هم برادر و در مقابل حق و عدالت برابر باشند.

فوائد دين

از آنچه گفتيم معلوم شد كه دين در اصلاح فرد و جامعه تأثيرى عميق دارد و بلكه تنها وسيله سعادت و نيكبختى است.
جامعه‏ئى كه به دين پاى‏بند نباشد واقع‏بينى و روشنفكرى را از دست مى‏دهد و عمر گرانمايه خود را در گمراهى و ظاهربينى مى‏گذراند. عقل را زير پا گذاشته چون حيوانات كوتاه نظر و بى خرد زندگى مى‏كند؛ دچار زشتى اخلاق و پستى كردار مى‏شود و بدين ترتيب از امتيازات انسانى محروم مى‏گردد.
چنين جامعه‏ئى گذشته از اينكه بسعادت ابدى و كمال نهائى خود نمى‏رسد در زندگى كوتاه و زودگذر اين جهان هم نتايج شوم و ناگوار انحرافات و كجرويهاى خود را خواهد ديد. و دير يا زود چوب غفلت خود را خواهد خورد. و بروشنى خواهد فهميد كه تنها راه سعادت همان دين بوده است و سرانجام از كردار خود پشيمان خواهد شد.
خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد:
قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها.
كسى كه خود را از آلودگيها حفظ كند رستگار است و آنكس كه بهر ناروائى نزديك شود بهدف خود يعنى به خوشبختى و رستگارى نخواهد رسيد5.
البته بايد دانست كه آنچه سعادت انسان و نيكبختى فرد و جامعه وابسته بآن است بكار بستن دستورات دينى است. تنها نامگذارى فائده ندارد زيرا آنچه كه ارزش دارد خود حقيقت است نه دعوى حقيقت؛ كسيكه خود را مسلمان مى‏خواند و با درون تيره و اخلاق پست و كردار زشتى كه دارد منتظر فرشته سعادت است مانند بيمارى است كه نسخه پزشك را در بغل گذاشته توقع بهبودى دارد و مسلماً با چنين فكرى به سرمنزل مقصود نخواهد رسيد.
خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد:
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم.
از ميان كسانيكه مسلمان يا يهودى يا صائبى6 يا نصرانى ناميده مى‏شوند آنانكه براستى بخدا و روز قيامت ايمان آورده‏اند و كردار شايسته دارند پيش خدا داراى پاداش نيك خواهند بود7.
ممكن است تصور شود كه بنا بمضمون اين آيه كسانيكه بخدا و روز قيامت ايمان آورده‏اند و داراى عمل صالح هستند اگرچه همه پيغمبران يا بعضى از آنان را قبول نداشته باشند رستگار خواهند بود ولى بايد دانست كه در سوره نساء آيه 150 و 151 خداوند عالم كسانى را كه به پيغمبران يا به بعضى از آنان ايمان ندارند كافر دانسته است.
بنابراين كسى از ايمان خودش بهره‏مند خواهد بود كه بهمه پيغمبران ايمان آورده و داراى عمل صالح باشد.

اجمالى از تاريخ اديان

مطمئن‏ترين راه در تحقيق اجمالى پيدايش اديان كه از نظر دينى مى‏توان اعتماد نمود همان است كه قرآن كريم اجمالاً بيان آن مى‏پردازد زيرا از هر گونه خطا و اشتباه و اعمال تعصب و غرض‏رانى منزه و مبراست.
دين خدا كه همان دين اسلام است ان الدين عند الله السلام از نخستين روز پيدايش بشر همراه وى بوده است؛ زيرا چنانكه در قرآن كريم تصريح شده نسل كنونى بشر بدو نفر مرد و زن منتهى است كه در قرآن كريم بنام آدم و زوجه‏اش حوا ناميده شده‏اند؛ و آدم پيغمبر بوده و وحى‏هاى آسمانى به وى نازل مى‏شده است دين آدم بسيار ساده و مشتمل بر كلياتى چند بوده مانند اينكه مردم بايد در يادخدا باشند و بهمديگر خاصه بوالدين احسان و نيكى كنند و از فساد و قتل و كارهاى زشت دورى نمايند.
پس از آدم و زوجه‏اش، فرزندانشان روزگارى با نهايت سادگى بدون اختلاف مى‏گذرانيدند چون روزبروز شماره افراد افزوده مى‏شد كم كم دور يكديگر جمع شده زندگى دستجمعى را تشكيل دادند.
در اين حال شيوه زندگى را بتدريج مى‏آموختند و خود را بمدنيت نزديكتر مى‏ساختند، چون شماره مردم رو بفزونى گذاشت بقبائل مختلف تقسيم شدند و در هر قبيله نيز بزرگانى يافت مى‏شدند كه افراد قبيله به آنان احترام مى‏گذاشتند و حتى پس از مرگ نيز مجسمه‏هاى ايشان را مى‏ساختند و مورد ستايش قرار مى‏دادند؛ و از همين روزگار بت پرستى در ميان مردم رواج گرفت؛ چنان كه در اخبار امامان وارد شده كه پيدايش بت پرستى از اين راه بوده است و تاريخ بت پرستى نيز همين معنى را تأييد مى‏نمايد كم كم در اثر اجحافاتى كه اقويا بضعفا مى‏نمودند اختلافاتى بين مردم پيدا شد. اين اختلافات و اختلافهاى اتفاقى علت كشمكشهاى گوناگون زندگانى گرديد.
پيدايش اين اختلافات كه بشر را از راه سعادت منحرف ساخته بسوى بدبختى و هلاكت مى‏كشانيد، سبب شد كه خداى مهربان پيغمبرانى را برانگيخت و با ايشان كتاب آسمانى را كه اختلافات بشر را حل و فصل مى‏نمود فرستاد چنانكه خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد:
كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه8.

دين اسلام و كتاب آسمانى آن:

دين اسلام دينى است جهانى و هميشگى و يك سلسله امور اعتقادى و مقررات اخلاقى و عملى است كه بكار بستن آنها سعادت و نيكبختى انسانرا در دنيا و آخرت تأمين مى‏كند.
مقررات دين اسلام كه از جانب آفريدگار جهان فرستاده شده طورى است كه هر فردى از افراد بشر و هر جامعه‏اى از جامعه‏هاى انسانى كه آنها را بكار بندد بهترين شرائط زندگى و مترقى‏ترين كمال انسانى برايش فراهم خواهد شد.
دين اسلام آثار نيكوى خود را بطور مساوى بهمه كس و هر جامعه‏اى مى‏بخشد و بزرگ و كوچك، دانا و نادان، مرد و زن، سفيد پوست و سياهپوست؛ شرقى و غربى بدون تفاوت مى‏توانند از فوائد و مزاياى اين آئين پاك برخوردار شوند و نيازمندى‏هاى خود را بنحو احسن و اكمل رفع نمايند، زيرا دين اسلام معارف و مقررات خود را روى پايه آفرينش گذاشته و نيازمندى‏هاى انسان را منظور داشته برفع آنها مى‏پردازد و فطرت و ساختمان انسان نيز در همه افراد مختلف و نژادهاى متفاوت و زمانها يكسان است زيرا بديهى است كه جامعه انسانى از خاور گرفته تا باختر يك خانواده نوعى است يعنى همه از نوع انسانند و بزرگ و كوچك، مرد، زن و دانا و نادان؛ سفيد پوست و سياه پوست - آن اعضاء و افراد اين خانواده هستند و در اصول و اركان ساختمان انسانى شريكند و نيازمندى‏هاى افراد مختلف و نژادهاى متفاوت؛ مشابه است و آيندگان بشر نيز فرزندان و زادگان همين خانواده‏اند و قطعاً وارث حوائج و نيازمندى‏هاى اينان مى‏باشند.
در نتيجه، اسلام آئينى است كه برفع نيازمندى‏هاى واقعى و فطرى انسان مى‏پردازد و براى همه كافى و براى هميشه زنده خواهد بود.
بهمين سبب خداى متعال اسلام را دين فطرى مى‏نامد و مردم را بزنده نگاهداشتن فطرت انسانى دعوت مى‏نمايد و بزرگان دين فرموده‏اند:
اسلام دينى است آسان كه بانسان سخت‏گيرى نمى‏كند.
خداى متعال با اينكه دين اسلام را روى اساس فطرت بنا نهاده است و در نتيجه، كليات آن براى همگان قابل فهم و ادراك مى‏باشد، ريشه‏ها و پايه‏هاى اصلى معارف و مقررات آنرا در كتاب آسمانى به پيغمبر گرامى خود حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل و بيان فرموده است و آن كتاب آسمانى قرآن كريم مى‏باشد.
آئين مقدس آخرين دين آسمانى است و بهمين جهت كاملترين اديان مى‏باشد. با آمدن اين دين اديان قبلى منسوخ شده است زيرا با وجود كامل نيازى بناقص نمى‏باشد. دين مقدس اسلام بوسيله پيامبر گرامى ما حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم) براى بشر فرستاده شده است. اين در رستگارى و سعادت هنگامى بروى جهانيان گشوده شد كه جامعه‏هاى انسانى دوره‏هاى خامى و ناتوانى فكرى خود را گذرانيده و براى بدست آوردن كمال انسانيت آماده شده و شايستگى دريافت معارف و مطالب عالى و بلند پايه الهى و بكار بستن آنها را بدست آورده بودند.
از اين رو اسلام حقايق و معارفى را كه در خور فهم انسان واقع بين است و نيز اخلاق پسنديده‏ئى را كه امتياز انسان بآنست و دستورهائى را كه به همه كارهاى زندگى فردى و اجتماعى انسان سر و سامان مى‏دهد براى بشر آورده و او را بعملى ساختن آنها توصيه مى‏كند.

دين از نظر قرآن

1 - ان الذين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاء هو العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فان الله سريع الحساب.
سوره آل عمران آيه 17.
دينى كه همه پيغمبران مردم را به سوى آن دعوت كرده‏اند عبارت از خداپرستى و تسليم در برابر دستورات او است. و علماء اديان با آنكه راه حق را از باطل تشخيص مى‏دادند بواسطه تعصب و دشمنى زير بار حق نرفته هر يك راهى را پيش گرفتند؛ و در نتيجه اديان مختلف در روى زمين پيدا شده در حقيقت اين دسته از مردم به آيات خدا كافر شدند و خداوند بزودى سزاى اعمال آنان را خواهد داد.
2 - و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين.
سوره آل عمران آيه 79 ترجمه: هر كه جز دين اسلام دين ديگرى را طلب كند و پيرو آن گردد هرگز از وى پذيرفته نشده و در آخرت اهل نجات نخواهد بود.
3 - يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافه و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين.
سوره بقره آيه 204.
اى مسلمانان در امور دينى همگى تسليم خدا شويد و چون شيطان دشمن آشكار شما است از او پيروى مكنيد و چيزى در دين كم و زياد ننمائيد.
4 - و اوفوا بعهدالله اذاعاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلاً ان الله يعلم ما تفعلون.
سوره نحل آيه 93.
خلاصه ترجمه: اى مسلمانان اگر عهدى بستيد بعهد و پيمان خود وفا كنيد و بعد از آنكه سوگندهاى خود را محكم كرديد و خدا را در كار خود شاهد گرفتيد چون خدا به كارهاى شما دانا است، سوگند خودتان را نشكنيد. مقصود از آيه اينست كه مسلمان هر پيمانى را با خدا يا مردم ببندد بايد به آن عمل كند و نقض ننمايد.
5 - ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين.
سوره نحل آيه 126.
خلاصه ترجمه: از راه بيان حقيقت و بيان صلاح و فساد كارها و با پند و اندرز نيكو مردم را براه خدا دعوت كن؛ و با بهترين وجهى كه ممكن است در راه اثبات حق با بيگانگان مجادله نما چون خدا به گمراهان و كسانيكه راه يافته‏اند داناتر است.
مقصود: مسلمان براى پيشرفت دين با هر كس مطابق فهمش و بطوريكه براى او مفيد باشد بايد گفتگو كند؛ و اگر بوسيله برهان و پند و اندرز نتوانست كسيرا راهنمائى كند با جدل كه يكى از راههاى اثبات مطلب است بايد او را بسوى حق دعوت نمايد.
6 - و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون.
سوره اعراف، آيه 203.
خلاصه ترجمه: در موقع خواندن قرآن صحبت نكنيد و با گوش دل معنى آنرا فرا گيريد، شايد رحمت خدا شامل حال شما گردد.
7 - يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلاً.
سوره نساء آيه 62.
خلاصه ترجمه: اى مردم باايمان بدستور خدا و پيغمبر و امامانى كه خدا و پيغمبر اطاعت آنان را بشما واجب نموده‏اند؛ عمل كنيد و اگر بخدا و روز قيامت عقيده داريد اختلافات خود را از روى قرآن و فرموده پيغمبر حل كنيد چون اين روش براى شما بهتر و عاقبتش نيكوتر مى‏باشد.
مقصود: در جامعه اسلامى وسيله رفع اختلاف غير از قرآن و كلمات پيغمبر چيز ديگرى نيست، و هر اختلافى را با اين دو دليل بايد حل كرد و اگر يكنفر مسلمان با منطق عقل رفع اختلاف كند آنهم براى اينست كه قرآن دستور عقل را پذيرفته است.
8 - فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فضا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين.
سوره آل عمران، آيه 153.
خلاصه ترجمه: پس بواسطه رحمت و بخشايشى كه از خداى متعال بتو رسيده است اين چنين نرم دل و خوشخو گشتى؛ و چنانچه بدزبان و سنگدل بودى از دور تو پراكنده مى‏شدند، بنابراين از لغزشهاى مردم درگذر و براى آنان از خدا آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن. و چون خدا كسانيرا كه باو توكل مى‏كنند دوست دارد و از آنان پشتيبانى مى‏كند هر وقت در كارى تصميم گرفتى بخدا توكل كن.
چون خوشرفتارى و خيرخواهى و مشورت كردن در امور؛ وسيله انس و محبت است و بايد افراد جمعيت بسرپرست خودشان علاقه‏مند باشند تا او بتواند در آنان نفوذ كند؛ خداوند بسرپرست گرامى مسلمانان دستور خوشروئى و مشاوره را مى‏دهد. ولى براى اينكه ممكن است مردم در فكر خودشان اشتباه كنند دستور مى‏دهد كه بعد از مشورت در تصميم خود مستقل باش، و بواسطه آنكه با اراده خدا كسى نمى‏تواند مخالفت كند در كارها دل بخدا بند و كار خود را باو واگذار كن.

نقش دين در اجتماع

دين بهترين و عاليترين روشى است كه مى‏تواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بيش از هر روش ديگر مردم را برعايت قوانين اجتماعى وادار نمايد. و اگر در اسباب و عواملى كه در دورانهاى گذشته اجتماعات بشرى را بوجود آورده مطالعه كنيم ين حقيقت كاملاً روشن خواهد شد.
انسان هرگز جز سعادت و كامرانى خويش را در زندگى نمى‏خواهد و نمى‏جويد و البته اين سعادت جز در سايه تأمين كامل همه وسائل زندگى ممكن نيست، و از طرف ديگر بشر با فهم خدادادى خويش درك مى‏كند كه هرگز نمى‏تواند همه اين نيازمندى‏ها را بتنهائى بدست آورد و آماده سازد و باين وسيله سعادت دلخواه خويش را تأمين نمايد زيرا بديهى است كه تحصيل همه احتياجات زندگى از توانائى يك فرد هر چه هم نيرومند باشد بيرون است، از اين رو ناچار براى رفع نيازمندى‏هاى خويش با افراد همنوع خود همكارى كرده بصورت دستجمعى بتحصيل وسائل حياتى خود مى‏پردازد. باين معنى كه هر كس تأمين مقدارى از اين وسائل را بعهده گرفته آنرا آماده مى‏سازد سپس همه افراد نتيجه فعاليتهاى خود را رويهم ريخته هر فرى بقدر فعاليت و موقعيت اجتماعى خويش سهمى برمى دارد و از آن استفاده مى‏كند و زندگى خويش را اداره مى‏نمايد.
از اينرو و براى تأمين سعادت خويش دست بدست همنوعان خود داده بكمك ديگران كار مى‏كند؛ يعنى در حقيقت همه براى يكديگر فعاليت كرده محصول فعاليتها را بميان ريخته هر يك از اعضاء اجتماع بحسب موقعيت و اندازه فعاليت خود از آن سهمى برداشته استفاده مى‏نمايد.

نيازمندى اجتماع بمقررات

چون محصول فعاليتهاى افراد بهم آميخته است و همه مى‏خواهند از آنها استفاده كنند: جامعه نيازمند بيك سلسله مقررات است كه رعايت آنها از آشوب و هرج و مرج جلوگيرى كند. بديهى است كه اگر مقررات و قوانينى براى اداره كردن اجتماع نباشد هرج و مرجى پيش مى‏آيد كه جامعه بشرى حتى يكروز هم نتواند بزندگى خود ادامه دهد.
البته اين قوانين بر حسب تفاوت مدنيت و توحش اقوام و ملل و اختلاف سطح فكر اجتماعات و سازمان حكومتى آنها فرق مى‏كند ولى در هر حال هيچجامعه‏اى از يك رشته رسوم و مقرراتى كه لااقل مورد احترام بيشتر افراد آن باشد بى نياز نيست. و هرگز در تاريخ بشريت جامعه‏اى كه هيچگونه آداب و رسوم و مقررات مشتركه نداشته باشد بوجود نيامده است.

انسان در برابر مقررات آزاد نيست:

چون انسان همه كارهاى خود را با اختيار و انتخاب خود انجام مى‏دهد يكنوع آزادى عمل براى خويش احساس مى‏نمايد و اين آزادى را مطلق يعنى بى قيد و شرط پنداشته خواهان آزادى كامل و از هر گونه محدوديتى گريزان است و بهمين دليل از هر ممنوعيت و محروميتى كه متوجه او شود رنج برده و بالاخره از هر تحديدى كه دامنگير وى گردد سنگينى و شكستگى مخصوص در خود احساس مى‏كند، از اينروى مقررات اجتماعى هر قدر هم كم باشد چون تا اندازه‏اى انسان را محدود مى‏سازد، مخالف طبع آزادى خواه وى خواهد بود.
از طرف ديگر اين مطلب را نيز مى‏فهمد كه اگر براى حفظ اجتماع و نظم آن حاضر نشود كه مقدارى از آزادى خويش را در برابر قوانين از دست دهد، هرج و مرجى بوجود خواهد آمد كه يكباره همه آزادى و آسايش او را نابود مى‏سازد.
چنانچه اگر لقمه‏اى از دست ديگرى بربايد بدون ترديد ديگران نيز لقمه‏ها از دست او خواهند ربود، و اگر دست ظلم و ستم بسوى كسى دراز كند ديگران نيز بوى ظلم و ستم خواهند كرد.
بدين جهت براى آنكه مقدارى آزادى براى خود نگهدارد از مقدارى از آن صرفنظر كرده و از روى ناچارى مقررات اجتماعى را محترم مى‏شمارد.

نقطه ضعف در پيشرفت مقررات:

بنابر آنچه گذشت ميان روحيه آزاديخواه انسان و مقررات اجتماعى يك نوع تضاد و ناسازگارى موجود است يعنى قوانين مانند زنجيرى است كه برپاى تو نهاده شده و او پيوسته مى‏خواهد زنجير را پاره كرده و از بند رهايى يابد. و اين بزرگترين خطرى است كه پيوسته مقررات اجتماعى را تهديد مى‏كند و اركان آن را متزلزل مى‏سازد.
بدين جهت هميشه همراه مقررات و وظائف علمى؛ يك رشته مقررات ديگر براى مجازات متخلفان وضع مى‏شود كه مردم را از مخالفت ترسانيده باز مى‏دارد و گاهى براى آنكه مردم را به اطاعت قوانين تشويق كند آنان را به اخذ پاداش و جوائزى اميدوار مى‏گرداند البته جاى انكار نيست كه اين مطلب (يعنى ترس از مجازات و شوق دريافت پاداش) تا اندازه‏اى به اجراى قوانين كمك مى‏كند ولى نمى‏تواند صد در صد راه تخلف را ببندد و نفوذ و تسلط قانون را كاملا حفظ نمايد زيرا قوانين مجازات نيز به درد قوانين ديگر مبتلى بوده و قابل تخلف مى‏باشد و پيوسته از ناحيه طبع آزادى خواه بشر تهديد مى‏شوند، زيرا مردمى كه نفوذ و قدرت كامل دارند مى‏توانند بدون ترس و هراس علنا مخالفت كنند يا با اعمال نفوذ؛ دستگاه قضائى و سازمان اجرايى را به موافقت خواسته‏هاى خود مجبور نمايند.
و كسانى هم كه نفغوذ و قدر كافى ندارند مى‏توانند از غفلت يا ضعف كار كارگردانان جامعه سوء استفاده كرده مخالفتهاى خود را پتهانى انجام دهند، يا با رشوه و شفاعت يا از راه دوستى و خويشاوندى بامتنفذان اجتماع به مقصود خويش نائل آيند و در نتيجه چرخ اجتماع را از محور خود بيرون آورده از كار بيندازند.
بهترين گواه بر مطلب اين است كه ما هر روزه هزاران نمونه از اين گونه مخالفتها و قانون شكنى‏ها را در جامعه‏هاى مختلف بشرى مشاهده مى‏نمائيم.

سرچشمه اصلى ضعف قانون

اكنون بايد ديد كه سرچشمه اين خطر كجاست، و چگونه بايد طبع سركش و آزادى خواه بشر را رام ساخت و در نتيجه از مخالفت قانون جلوگيرى كرد؟
سرچشمه اين خطر كه بزرگترين سبب براى رخنه كردن فساد در پيكر اجتماع مى‏باشد و حتى مقررات هم نمى‏تواند از آن جلوگيرى كند اينست كه روشهاى اجتماعى معمولى كه قوانين را به وجود مى‏آورد چشم به مرحله مادى افراد دوخته اعتنايى به معنويات و غريزه‏هاى درونى ايشان ندارند؛ و تنها هدفشان هماهنگى و حفظ نظم و توازن ميان اعمال مردم است تا طورى انجام گيرد كه منتهى به اختلاف و كشمكش نگردد.
آنچه قانون اجتماعى مى‏خواهد آنستكه به موادش عمل شده و اعمال اجتماع را كنترل نمايد ديگر كارى به صفات درونى و احساسات باطنى ايشان كه محرك اين اعمال و دشمن داخلى ممقررات است ندارد.
با اين كه هرگاه توجهى به طبع آزادى خواه بشر و صدها غريزه ديگر (مانند خود خواهى و شهوت پرستى كه علت اصلى مفاسد است) نشود هرج و مرج و بى نظمى در اجتماع به وجود آمده روز به روز دامنه اختلافات وسيع‏تر خواهد شد. چون كليه قوانين هميشه با حمله و هجوم ياغيان نيرومند و شبيخون دزدان زبردستى كه از همين غرائز سرچشمه مى‏گيرند تهديد مى‏شوند و هيچ قانونى نمى‏تواند جلوى مفاسد را گرفته و از اختلافات جلوگيرى نمايد.

مزيت دين بر ساير قوانين:

آخرين روش اجتماعى براى حفظ قانون؛ وضع قوانين مجازات و گماشتن پاسبان است. ولى همان طور كه گفته شد قوانين مجازات و پاسبان نمى‏تواند جلوى طبع سركش و غرائز ديگر بشر را گرفته و كارى كند كه مقررات اجتماعى عملى شود.
ين علاوه بر وسائل نامبرده دو وسيله نيرومند ديگر نيز در اختيار دارد كه مى‏تواند با آنها هر نيروى مخالفى را مغلوب كند و در هم شكند:
1 - هر فرد ديندار به راهنمائى دين به اين حقيقت پى برده است كه زندگى وى محدود به زندگى چند روزه اين جهان گذران نيست بلكه حياتى نامحدود و بى پايان در پيش دارد كه با مرگ از بين نمى‏رود و تنها راه سعادت هميشگى و راحتى ابدى وى اين است كه از مقررات دينى كه پروردگار متعال به وسيله پيامبران خود فرستاده است پيروى كند، زيرا مى‏داند كه مقررات دينى از طرف پروردگار دانا و توانا و بينائى است كه درون و بيرون انسان در نزد او آشكار مى‏باشد و لحظه‏اى از آفريده‏هاى خود غافل نيست و روزى خواهد آمد كه همين انسان را در پيشگاه خود باز داشته به حساب و رفتار پنهان و آشكار او رسيدگى خواهد كرد و پاداش اعمال نيك و بد او را خواهد داد.
بنابر اين ممكن نيست از پنهان داشتن عملى استفاده كرده از فرمان خداى تعالى شانه خالى نمايد.
2 - هر فرد ديندار نيز طبق عقايد دينى خود مى‏داند هر دستور دينى را كه انجام مى‏دهد اطاعتى از پروردگار خويش نموده است و با اينكه از نظر رسم بندگى استحقاق اجر و مزدى ندارد، پاداش نيكى از فضل و عنايت پروردگار دريافت خواهد نمود.
از اينجهت هر اطاعتى را كه انجام مى‏دهد در حقيقت باختيار خويش معامله‏اى نمود و داد و ستدى كرده است، زيرا با ميل و رغبت مقدارى از آزادى خويش را از دست داده در برابر آن خشنودى خداوند مهربان را بدست آورده و پاداش نيكى خواهد گرفت.
يكنفر ديندار با پيروى از قوانين و مقررات دينى با كمال خوشى سرگرم معامله است و هر چه از نقد آزادى صرف مى‏كند چندين برابر سود بر مى‏دارد، كالائى مى‏فروشد و متاعى بهتر از آن خريده بجاى آن مى‏گذارد.
ولى كسيكه پايبند دين نيست چون رعايت مقررات و پيروى از قانون را براى خود خسارتى فرض مى‏كند و طبع آزادى جوى او از باختن مقدارى از آزادى خود رنج مى‏برد در پى فرصت است تا بوسيله‏اى اين بند را پاره كرده آزادى خود را بدست آورد.
نتيجه:
از بيانات گذشته معلوم شد كه تأثير دين در زنده نگه داشتن اجتماع بسى قويتر و ريشه‏دارتر از روشهاى غير دينى است.
چاره جوئى ديگران:
كشورهاى عقب مانده جهان در يك قرن اخير بفكر ترقى و تعالى افتاده‏اند گرچه حكومت اجتماعى را نپذيرفته‏اند ولى چون بنقاط ضعف قانون توجه نكرده و از نيروى دين استفاده ننموده‏اند؛ روزگارشان تيره و محيط زندگيشان نمونه‏اى از وحشيگرى شده است.
در مقابل اينان ملتهاى مترقى و هوشمند جهان كه به نقطه ضعف قوانين پى برده‏اند براى آنكه قوانين را از شكست قطعى نجات دهند چاره جوئى نموده و راه ديگرى را پيموده‏اند.
اين ملتها طرز تعليم و تربيت را طورى تنظيم مى‏كنند كه افراد خواه ناخواه با يكرشته اخلاق صحيح بار بيايند، و موقعى هم كه وارد محيط فعاليت مى‏شوند قانون را مقدس و غير قابل تخلف بشمارند.
اين نوع تربيت سبب مى‏شود كه قانون جريان عادى را پيدا كرده و در نتيجه تا اندازه قابل توجهى سعادت جامعه را تأمين نموده و قانون را از شكست نجات دهد.
ولى بايد دانست اين نوع افكار در جامعه‏هائى كه با آن پرورش مى‏يابند، دو قسمند:
1 - افكار و عقائدى مانند بشردوستى و خيرخواهى و ترحم بزيردستان كه روى واقع‏بينى استوار است و بدون شك از اديان آسمانى گرفته شده است و از روزگاران دراز؛ پيش از آنكه جامعه‏هاى مترقى بوجود آيند، دين مردم را بسوى اين افكار دعوت مى‏كرده است.
بنابراين نيكبختى و سعادتى كه بواسطه اين افكار در جامعه‏هاى مترقى ديده مى‏شود از بركات دين بشمار مى‏آيد.
2 - عقائد و افكار بيهوده و موهوم كه جز در بازار خرافات ارزشى براى آنها نيست مثل آنكه بافراد تلقين مى‏كنند كه اگر در راه نجات كشور خو رنجى ببرند يا كشته شوند نامشان در صفحات تاريخ با خطوط طلائى ثبت مى‏گردد:
اينگونه پندارهاى خرافى اگرچه نتايج عملى مى‏دهد و ممكن است فردى كه تحت تأثير اين تلقينها قرار مى‏گيرد در ميدان جنگ فداكاريهائى كند و عده زيادى از دشمن را نابود نمايد، ولى چندين برابر نفعى كه مى‏دهد ضرر مى‏رساند، چون آدمى را موهوم پرست و خرافى بار آورده و غريزه واقع بينى او را از كار انداخته است؛ زيرا در نظر مردميكه ايمان بخدا و روز جزا ندارند و مرگ را نيستى و نابودى مى‏دانند زندگانى جاويد و كامرانى پس از مرگ مفهومى نخواهد داشت.

اهميت اسلام در آسودگى بشر:

همانطور كه دين نسبت بروشهاى اجتماعى ديگر موقعيت ممتازى دارد؛ اسلام نيز در ميان ساير اديان موقعيت ممتازى را دارا مى‏باشد.
از اينروى اسلام از هر روش ديگرى بحال جامعه بشرى سودمندتر است. اين حقيقت با يك سنجش بين اسلام و ديگر اديان و نيز با روشهاى اجتماعى ديگر روشن مى‏شود.

مقايسه اسلام با ديگر اديان:

اسلام در ميان همه اديان تنها دينى است كه صددرصد اجتماعى است.
تعليمات اسلام نه مانند كيش كنونى مسيحيان است كه تنها سعادت اخروى مردم را در نظر گرفته و درباره سعادت دنيوى آنان ساكت باشد، و نه مانند آيين فعلى يهود است كه تنها تعليم و تربيت يك ملتى را وجهه همت قرار دهد، تعليمات اسلام مانند دستورهاى مجوس و بعضى مذاهب ديگر، بچند موضوع محدود از اخلاق و اعمال نپرداخته است.
در اسلام تعليم و تربيت و سعادت در جهانى همه مردم آنهم براى هميشه و در هر زمان و مكان در نظر گرفته شده است؛ و بديهى است غير از اين، راهى براى اصلاح جامعه‏ها و سعادت دو جهانى مردم نيست، زيرا:
اولاً تنها اصلاح يك جامعه يا يك ملت در ميان همه جوامع بشرى با روابط جهانى كه روزبروز نزديكتر و محكمتر مى‏شود كوششى است بيهوده و در حقيقت مانند تصفيه كردن يك قطره آبست در استخرى بزرگ يا نهرى آلوده.
ثانياً تنها اصلاح يك جامعه با غفلت از جوامع ديگر امرى خلاف حقيقت اصلاح‏طلبى مى‏باشد. در تعليمات اسلام تمام افكارى كه در آفريش جهان و انسان ممكن است در مغز بشر جلوه كند؛ و همه اخلاقيكه مى‏تواند در نفوس مردم جايگزين شود و همچنين همه اعمال و فعاليتهائيكه مى‏شود از يك انسان در محيط زندگى بروز نمايد بررسى شده است.
اما راجع بافكار در اسلام آن قسم انديشه‏هائى كه جنبه واقع‏بينى دارد و در رأس آنها توحيد خداى متعال جا دارد انتخاب گرديده و اصل و ريشه قرار داده شده است.
و در اخلاق اسلام آنچه در واقع و نزد عقل سليم پسنديده است انتخاب شده و بر اصل توحيد استوار گرديده است.
سپس روى پايه و اصل اخلاق، يك سلسله مقررات و قوانين عملى كه همه جزئيات زندگى انسان را بررسى مى‏كند تشريع شده و در نتيجه وظائف فردى و اجتماعى هر سياه و سفيد؛ شهرى و بيابانى، مرد و زن، كوچك و بزرگ، خادم و مخدوم حاكم و محكوم، توانگر و درويش، در حال عادى و استثنائى روشن گرديده است. كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء.
سوره ابراهيم آيه 24.
هر كسى بر اصول معارف و تعليمات اخلاقى اسلام و فقه اسلامى بديده تحقيق بنگرد درياى بيكرانى را مشاهده خواهد كرد كه عقل دورانديش از احاطه محيطش و فكر از رسيدن بقعرش زبون است با اينهمه هر جز آن با اجزاء ديگر پيوسته و مرتبط و متناسب و رويهم يك واحد متشكل خداپرستى وانسان پروريست كه خداى يگانه آنرا به پيامبر گرامى خود وحى فرموده.