آشنائى با علوم اسلامى جلد ۱
منطق ، فلسفه

علامه شهيد حاج شيخ مرتضى مطهرى

- ۷ -


درس هفتم: بخش تصديقات - قضايا

از اينجا بحث «تصديقات‏» آغاز مى‏شود. اول بايد قضيه را تعريف كنيم و سپس به تقسيم قاضاى بپردازيم و آنگاه احكام قضايا را ذكر كنيم. پس در سه مرحله بايد كار كنيم:

تعريف. تقسيم. احكام

براى اينكه قضيه را تعريف كنيم مقدمه‏اى بايد ذكر كنيم كه مربوط به الفاظ است.

گرچه منطق سر و كارش با معانى و ادراكات ذهنيه است و مستقيما كارى با الفاظ ندارد (بر خلاف نحو و صرف كه سر و كارشان مستقيما با الفاظ است) و هر گونه تعريف يا تقسيم يا بيان حكمى كه مى‏كند مربوط به معانى و ادراكات است، در عين حال گاهى منطق ناچار است به پاره‏اى تعريف و تقسيمها درباره الفاظ بپردازد.

و البته تعريف و تقسيمهائى هم كه منطق در الفاظ بكار مى‏برد به اعتبار معانى آن الفاظ است، يعنى آن الفاظ به اعتبار معانى خودشان بگونه‏اى تعريف مى‏شوند و تقسيمهائى بر آنها وارد مى‏شود.

در قديم معمول بود كه به نو آموزان منطق اين بيت فارسى را مى‏آموختند:

ليك بحث لفظ او را عارضى است‏در اصطلاح منطقيين هر هفظى كه براى يك معنى وضع منطقى در بند بحث لفظ نيست شده باشد و مفيد معنى باشد «قول‏» خوانده مى‏شود.

عليهذا اتمام الفاظى كه ما در محاورات خود بكار مى‏بريم و مقاصد خود را به يكديگر تفيم مى‏كنيم «اقوال‏» مى‏باشد و اگر لفظى فاقد معنى باشد آن را مهمل مى‏گويند و قول خوانده نمى‏شود. مثلا لفظ «اسب‏» در فارسى، قول است زيرا نام يك حيوان خاص است، اما لفظ «ساب‏» قول نيست زيرا مفيد معنى نمى‏باشد.

قول بر دو قسم است‏يا مفرد است‏يا مركب. اگر داراى دو جزء باشد و هر جزء آن بر جزء معنى دلالت كند آن را مركب خوانده و اگر نه، مفرد.

عليهذا لفظ «آب‏» مفرد است اما لفظ «آب هنداونه‏» مركب است. يا مثلا «اندام‏» مفرد است اما لفظ «درشت اندام‏» مركب است.

مركب بر دو قسم است‏يا تام است‏يا ناقص. مركب تام آن است كه يك جمله تمام باشد، يعنى بيان كننده يك مقصود كامل باشد بطورى كه اگر به ديگرى گفته شود، او مطلبى را درك كند و به اصطلاح صحت‏سكوت داشته باشد و حالت انتظار باقى نماند. مثل آنكه مى‏گوئيم: زيد رفت عمرو آمد يا مى‏گوئيم برو، بيا، آيا با من مى‏آئى؟ همه اينها جمله‏هاى تامند و مركب تام ناميده مى‏شوند. اما مركب ناقص بر خلاف اين است، كلامى نيمه تمام است، مخاطب از آن معنى و مقصودى درك نمى‏كند. مثلا اگر كسى به كسى بگويد: «آب هنداونه‏» و ديگر چيزى نگويد، طرف از اين دو كلمه چيزى نمى‏فهمند و انتظارش باقى است، خواهد پرسيد: آب هنداونه چى چى؟

گاهى ممكن است به اندازه يك سطر و بلكه يك صفحه كلمات پست‏سر يكديگر واقع شوند و در عين حال يك جمله تمام و يك قضيه كامل نباشد. مثلا اگر كسى بگويد: «من امروز ساعت 8 صبح، در حالى كه شلوار پوشيده بودم، و كت نپوشيده بودم، و به پشت بام خانه خودمان رفته بودم، و به ساعت‏خود نگاه مى‏كردم، و آقاى الف كه رفيق من است نيز همراه من بود ...» با همه اين طول و تفصيلات يك جمله ناقص است. زيرا مبتدائى ذكر كرده بدون خبر. ولى اگر بگويد «هوا سرد است‏» با اينكه سه كلمه بيشتر نيست، يك جمله تمام و يك قضيه كامل است.

مركب تام نيز بنوبه خود بر دو قسم است‏يا خبر است و يا انشاء. مركب تام خبرى آن است كه از واقعيتى حكايت مى‏كند. يعنى از امرى كه واقع شده است‏يا واقع خواهد شد يا در حال واقع شدن است و يا همواره بوده و هست‏خواهد بود خبر مى‏دهد.

مثل آنكه مى‏گوئيم: من سال گذشته به مكه رفتم. من سال آينده در فوق ليسانس شركت مى‏كنم. من اكنون مريضم. آهن در اثر حرارت انبساط مى‏يابد.

اما مركز انشائى عبارت است از جمله‏اى كه از چيزى خبر نمى‏دهد بلكه خود به خود آورنده يك معنى است. مثل اينكه مى‏گوئيم: برو، بيان، حرف نزن، آيا با من مى‏آئى؟. ما با اين جمله‏ها فرمان يعنى امر و نهى و سؤال انشاء مى‏كنيم و بوجود مى‏آوريم بدون اين كه از چيزى خبر داده باشيم.

مركب تام خبرى چون از چيزى حكايت مى‏كند و خبر مى‏دهد ممكن است با آنچه از آن خبر مى‏دهد مطابقت داشته باشد و ممكن است مطابقت نداشته باشد. مثلا وقتى مى‏گوئيم من سال گذشته به مكه رفتم، ممكن است واقعا چنين باشد و من سال گذشته به مكه رفته باشم، در اين صورت اين جمله خبريه صادق است، و ممكن است نرفته باشم و در اين صورت اين جمله كاذب است.

اما مركب انشائى چون از چيزى حكايت نمى‏كند و خبر نمى‏دهد بلكه خود به وجود آورنده يك معنى است، چيزى در خارج ندارد كه با آن مطابقت داشته باشد يا مطابقت نداشته باشد، از اين رو در مركب انشائى صادق بودن يا كاذب بودن بى معنى است.

قضيه در اصطلاح منطقيين همان «قول مركب تام خبرى‏» است. لهذا در تعريف قضيه مى‏گويند: «قول يحتمل الصدق و الكذب‏» قولى است كه احتمال صدق و كذب در آن راه دارد، سر اين كه مى‏گوئيم احتمال صدق و كذب در آن راه دارد يعنى اولا قولى است مركب نه مفرد، ثانيا مركب تام است نه غير تام، ثالثا مركب تام خبرى است نه انشائى، زيرا در قول مفرد، و همچنين قول مركب غير تام، و همچنين قول مركب تام انشائى احتمال صدق و كذب راه ندارد.

گفتيم كه منطق اولا و بالذات سر و كارش با معانى است و ثانيا و بالتبع سر و كارش با الفاظ است.

اگر چه آنچه تا كنون گفتيم درباره قول و لفظ بود، اما منظور اصلى، معانى است. هر قضيه لفظيه برابر است با يك قضيه ذهنيه و معقوله، يعنى همانطورى كه ما به لفظ «زيد ايستاده است‏» قضيه اطلاق مى‏كنيم، به معنى اين جمله نيز كه در ذهن ما وجود دارد، قضيه مى‏گوئيم. الفاظ اين جمله را قضيه لفظيه و معانى آنها را قضيه معقوله مى‏خوانند.

تا اينجا بحث ما همه مربوط بود به تعريف قضيه اكنون مى‏پردازيم به تقسيم قضايا.