الحياة ، جلد ۱

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۹ -


4 مـا كـان مـحـمـد ابـا مـن رجـالكـم ، ولكـن رسـول الله و خـاتـم النـبـيـيـن ، و كـان الله بكل شى ء عليما(519)
مـحـمـد پـدر هـيـچ يـك از مـردان شـمـا نـيـسـت ، بـلكـه او رسول خدا و خاتم پيامبران است ؛ و خدا هر چيز دانا است #
5 لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة ، لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر، و ذكر الله كثيرا(520)
رسول خدا نمونه و اسوه اى نيكو است براى كسى كه به خدا و روز رستاخيز اميد دارد، و فراوان ياد خدا مى كند#
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): يـا بـنـى عـبدالمطلب ! انى و الله ما اعلم شابا فى العرب جاء قومه باءفضل مما قد جئتكم به ، انى قد جئتكم بخير الدنيا و الآخرة ، و قد اءمرنى الله تعالى ان اءدعوكم اليه .(521)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): اى پـسـران عـبدالمطلب ! به خداى سوگند كه من جوانى را در عرب نمى شناسم كه براى قوم خود چيزى بهتر از آن آورده باشد كه من براى شما آورده ام ؛ من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام ، خداى متعال به من فرمان داده است تا شما را به سوى او بخوانم .
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : اشـهد ان محمدا عبده و رسوله ، اءرسله بالدين المشهور، و العـلم المـاثـور، و الكـتـاب المـسـطـور، و النـور السـاطـع ، و الضـيـاء اللامع ، و الاءمر الصـادع ، ازاحـة للشـبـهـات ، و احـتـجـاجـا بـالبـيـنات ، و تخذيرا بالآيات ، و تخويفا بـالمـثـلات ، و النـاس فـى فـتـن انـجـذم حـبـل الدين ، و تزعزعت سوارى اليقين ، و اختلف النـجـر، و تـشـتـت الاءمـر، و ضـاق المـخـرج ، و عـمـى المـصـدر، فـالهـدى خامل ، و العمى شامل ...(522)
امـام عـلى عـليه السلام : گواهى مى دهم كه محمد (صلي الله عليه و آله ) بنده و فرستاده او است ، خدا او را با دين مشهور، و سنت پايدار، و كتاب جاويد، و نور درخشنده ، و روشنايى تابنده ، و آيين جداگر حق از باطل فرستاد، تا شبهه ها را از ميان ببرد، و با آيات بينات مردمان را بيم دهـد و حـجت برايشان تمام كند، و آنان را با ياد كرد عقوبتهاى گذشتگان را بترساند. و در آن هـنـگـام كـه او مـبـعوث گشت مردمان گرفتار فتنه ها بودند، و رشته دين گسيخته و پايه هاى باور و يقين متزلزل شده بود. عقيده چندين گونه گشته ، و كار به پريشانى كـشـيـده شـده بـود. و راه بـيـرون آمـدن از دشـواريـهـا كـور گـرديـده و حـق و باطل در هم آميخته بود؛ راه گم بود و كوردلى بر همه مستولى .
3 الامام على عليه السلام :...فبعث الله محمدا (صلي الله عليه و آله ) بالحق ، ليخرج عباده من عبادة الاءوثـان الى عبادته ، و من طاعة الشيطان الى طاعته ، بقرآن قد بينه و اءحكمه ، ليعلم العباد ربهم اذ جهلوه ...(523)
امـام على عليه السلام :...پس آنگاه خداوند محمد (صلي الله عليه و آله ) را به حق برانگيخت ، تابندگانش را از پـرسـتش بتان به پرستش ‍ او، و از فرمانبردارى شيطان به فرمانبردارى او باز گرداند، با قرآنى كه آيات آن را به روشنى بيان داشته و استوار فرو فرستاده بود، تا مردمان خداى خود را كه شناختى از او نداشتند باز شناسند...
3 - قرآن كريم
قرآن
1 ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم ، و يبشر المؤ منين الذين يعملون الصالحات ، ان لهم اجرا كبيرا(524)
ايـن قـرآن بـه راهـى رهنمونى مى كند كه استوارتر است ، و به مؤ منانى كه كار نيك مى كنند بشارت مى دهد كه پاداشى بزرگ خواهند داشت #
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـن قـراء القـرآن فـظـن ان احـدا اءعـطـى اءفضل مما اعطى ، فقد حقر ما عظم الله و عظم ما حقر الله .(525)
پـيامبر (صلي الله عليه و آله ): هر كس قرآن بخواند، و گمان كند كه به كسى چيزى برتر از آن داده اند كـه بـه وى داده شده ، به حتم آنچه را خدا بزرگ كرده است كوچك شمرده ، و آنچه را خدا كوچك كرده ، بزرگ شمرده است .
2 الامام الصادق عليه السلام : لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه ، و لكنهم لا يبصرون .(526)
امام صادق عليه السلام : خداى متعال در كلام خويش بر آفريدگان خود تجلى كرده است ، ولى آنان نمى بينند.
بـراى آگاهى يافتن از آيات و احاديث وارد شده درباره عظمت قرآن و چگونگى شناخت آن ، به باب ويژه قرآن كريم در اين كتاب (باب ششم ، جلد دوم ) مراجعه كنيد.
4 - امامان معصوم
قرآن
1 يـا ايـهـا الرسـول بـلغ مـا انـزل اليـك مـن ربـك ، و ان لم تـفـعـل فـمـا بلغت رسالته ، و الله يعصمك من الناس ، ان الله لا يهدى القوم الكافرين (527)
اى پيامبر! آنچه را كه از پروردگارت بر تو فرود آمده به مردمان برسان ! اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده اى ؛ و خدا خود تو را از شر مردم نگاه خواهد داشت ، و خدا مردم حقپوش را راهنمايى نخواهد كرد #
2 انـما وليكم الله ، و رسوله ، و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (528)
ولى و دوسـت و سـرپـرسـت شـمـا خـدا اسـت ، و فـرستاده خدا، و كسانى كه ايمان آوردند، همانان كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع صدقه مى دهند #
3 اليـوم اءكـمـلت لكـم ديـنـكـم ، و اءتـمـمـت عـليـكـم نـعـمـتـى ، و رضـيـت لكـم الاسـلام دينا...(529)
امـروز ديـن شـمـا را كـامـل كـردم ، و نـعـمـت خـود را بـر شـمـا تـمـام نـمـودم ، و ايـن اسـلام (كامل شما) را به عنوان دين ، براى شما، برگزيدم ...
حديث
1 الامام الصادق عليه السلام - عن آبائه ، عن النبى (صلي الله عليه و آله ): ان اءئمتكم قادتكم الى الله ، فانظروا بمن تقتدون فى دينكم و صلاتكم .(530)
امـام صـادق عليه السلام - از پدرانش ، از پيامبر اكرم : امامان شما راهبران شما به سوى خدايند، پس نيكو بنگريد كه در دين و در نماز خود به چه كس اقتدا مى كنيد.
2 الامـام الصـادق عـليـه السـلام - عـن آبـائه ، عـن رسـول الله : ان اءئمـتكم و فدكم الى الله ، فانظروا من توفدون فى دينكم و صلاتكم .(531)
امـام صـادق عليه السلام - از پدرانش ، از پيامبر اكرم : امامان شما نمايندگان شمايند در نـزد خـداونـد، پـس بـنـگـريـد كـه چـه كـسـانـى را در ديـن و نـمـازتـان بـه جـانـب خـدا گسيل مى داريد.
3 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام : يـا اءبا حمزة ! يخرج احدكم فراسخ فيطلب لنفسه دليلا. و انت بطرق السماء اءجهل منك بطرق الاءرض ، فاطلب لنفسك دليلا.(532)
امام باقر عليه السلام : اى اباحمزه ! چون كسى از شما بخواهد چند فرسخ سفر كند، در جـستجوى راهنمايى برمى آيد. و تو نسبت به راههاى آسمان نادانتر از راههاى زمينى ، پس براى خود دليل راهى جستجو كن .
4 الامـام البـاقـر عـليه السلام - فى قوله تعالى : اءو من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نـورا يـمـشـى به فى الناس (533) فقال : ميت لا يعرف شيئا، و نورا يمشى بـه فـى النـاس امـامـا يـؤ تـم بـه ، كـمـن مـثـله فـى الظـلمـات ليـس بـخـارج مـنـهـا، قال : الذى لا يعرف الامام .(534)
امـام بـاقـر عـليـه السلام - در تفسير اين آيه : او من كان ميتا فاحييناه ، و جعلنا له نورا يـمـشـى بـه فـى النـاس ، كـمن مثله فى الظلمات .. آيا كسى كه مرده بود و ما را زنده كـرديـم ، و نـورى بـه دل او نهاديم تا در پرتو آن نور در ميان مردم راه رود (و زندگى سالم و آگاهانه داشته باشد)، سرگذشتش همچون كسى است گرفتار تاريكيها و ظلمتها (و گـمـراهـيـهـا)...، گـفت : مرده ، يعنى آنكه چيزى نمى داند؛ نور...، يعنى امامى كه به او اقتدا كنند؛ گرفتار تاريكيها، يعنى كسى كه امام را نشناسد.
5 الامـام الصـادق عـليـه السلام - قال راوى الحديث : قلت : جعلت فداك ، قوله : و لقد آتينا لقمان الحكمة ...؟ قال : اءوتى معرفة امام زمانه .(535)
امام صادق عليه السلام - راوى حديث گويد: به امام جعفر صادق گفتم : فداى تو شوم ، مقصود از اين گفته خداى متعال : و لقد آتينا لقمان الحكمة - ما به لقمان حكمت داديم چيست ؟ گفت : شناخت امام زمانش به او داده شده بود.
6 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام : مـن مـات و ليـس له امام فموته ميتة جاهلية ، و لا يعذر الناس حتى يعرفوا امامهم . و من مات و هو عارف لامامه لا يضره تقدم هذا الامر او تاءخره . و من مات عارفا لامامه كان كمن هو مع القائم فى فسطاطه .(536)
امام باقر عليه السلام : آن كس كه بى امام بميرد، مرگ او همچون مرگ در زمان جاهليت است ، و اگر مردمان امامشان را نشناسند عذرى از ايشان پذيرفته نيست . و آن كس كه با شناخت امـام بـمـيـرد، زود و ديـر شـدن ايـن امـر (يـعـنـى : ظهور جهانى امامت حقه و قيام قائم عليه السلام ) به او زيانى نمى رساند (زيرا كه او حق را شناخته و از آن پيروى كرده است )؛ و آنكه با شناخت امام خود از دنيا برود، همچون كسى است كه با امام قائم باشد در خيمه او به سر برده باشد.
7 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام (او الصـادق عـليـه السلام ): لا يكون العبد مؤ منا حتى يـعـرف الله ، و رسـوله ، و الائمـة كـلهـم ، و امـام زمـانـه ، و يـرد اليـه و يـسـلم له . ثـم قال : كيف يعرف الآخر و هو يجهل الاول ؟.(537)
يـكـى از دو امـام عـليـه السـلام (538) بـنـده تـا زمـانـى كـه خـدا و رسـول خـدا و هـمه امامان و امام زمان خود را بشناسند، و او بازنگردد و تسليم نشود، مؤ من نـيـسـت - سـپـس گـفـت : - چـگـونـه مـمـكـن اسـت كـسـى نـسـبـت بـه نـخـسـتـيـن (امـام اول و جريان امامت ) جاهل باشد و باز پسين را (امام زمان خود را) بشناسد؟
بنگريد!
در بـاره شـنـاخـت عالمى كه شايستگى آن را دارد تا نايب امام معصوم عليه السلام باشد، به باب ويژه شناخت عالمان دينى در اين كتاب مراجعه كنيد، يعنى باب هشتم ، در جـلد دوم ، و از تـاءمل در اشاره مهمى كه در آنجا در پايان نگاهى به سراسر بـاب - در چـاپـهـاى اخـيـر - آمـده اسـت غـقـلت نـورزيـد. چـون هـمـان اشـاره ، نـظـرگاههاى مؤ لفان را از مطرح ساختن بحث درباره عالمان دينى نشان مى دهد، و روشن مى سازد كه ما حقايق را تا جايى كه ميسور بوده است گفته ايم ، و از هرگونه جانبدارى بى ملاك پرهيز كرده ايم .
فصل سى ام : شناخت مردمان
اء - احوال كلى
قرآن
1 يـا ايـهـا النـاس انـا خـلقـنـاكـم مـن ذكـر و انـثـى ، و جـعـلنـاكـم شـعـوبـا و قبائل ، لتعارفوا، ان اكرمكم عند الله اتقاكم ، ان الله عليم خبير(539)
اى مـردم ! مـا شما را از مردى و زنى آفريديم ، و به صورت ملتها و قبيله ها در آورديم ، تا يكديگر را باز شناسيد، بزرگوارترين شما در نزد خدا پرهيزگارترين شما است ، و خدا دانا و آگاه است #
2 و مـن آياته ان خلقكم من تراب ، ثم اذا انتم بشر تنتشرون # و من آياته ان خلق لكم مـن انـفـسـكـم ازواجـا لتـسـكـنـوا اليـها، و جعل بينكم مودة و رحمة ، ان فى ذلك لآيات لقوم يـتـفـكـرون # و مـن آيـاته خلق السماوات و الارض ، و اختلاف السنتكم و الوانكم ، ان فى ذلك لآيات للعالمين (540)
از آيـات خدا، اينكه شما را از خاك آفريد و اكنون انسانهايى هستيد كه به هر سوى جهان مـى رويـد # و از آيـات او، ايـنـكـه از خـود شما برايتان جفتهايى آفريد كه به آنان آرام گـيريد، و ميان شما مهربانى و رحمت قرار داد؛ و در اينها همه ، نشانه هايى (از دانايى و توانايى خداوند) است براى كسانى كه بينديشند # و از آيات او، آفرينش آسمانها و زمين اسـت ، و گـونـاگـونـى زبـانـهـا و رنـگـهاى شما؛ در اينها همه ، نشانه هايى است براى دانايان #
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : يـا بـنـى ! انـه لابـد للعـاقـل مـن ان يـنـظـر فـى شـاءنـه ، فـليـحـفـظ لسـانـه ، و ليـعـرف اهل زمانه .(541)
امـام عـلى عـليـه السـلام : فـرزنـدم ! شـخص عاقل ناگزير بايد در كار خود بينديشد، و زبان خود را نگاه دارد، و مردم زمان خود را بشناسد.
2 الامـام الرضـا عـليـه السـلام : قـال ابـو جـعـفـر عـليـه السـلام : فـى الحـكـمـة آل داود: يـنـبـغـى للمـسـلم ان يـكـون مـالكـا لنـفـسـه ، مـقـبـلا عـلى شـانـه ، عـارفـا باهل زمانه .(542)
امـام رضـا عـليـه السـلام : امام محمد باقر عليه السلام فرمود: در حكمت (دستور العملهاى حـكـيـمـانـه ) خـانـدان داود (پـيـامـبـر) چـنـيـن رسـيـده است : سزاوار است كه انسان خداشناس خـويـشتندار باشد، و به حال و كار خويش اهتمام ورزد (مراقب خود باشد و وظايف خويش را بـه خـوبـى انـجـام دهـد)، و مـردمان زمانه خود را بشناسد (و با آنان به مقتضاى شناخت و تناسب سلوك كند).
ب - شناخت اهل حق با حق
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ان ديـن الله لا يـعـرف بـالرجـال ، بل بآية الحق ؛ فاعرف الحق تعرف اهله . يا حارث ! ان الحق احسن الحديث ، و الصادع به مجاهد...(543)
امـام على عليه السلام : دين خدا به مردان شناخته نمى شود، بلكه به نشانه حق شناخته مـى شـود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى . اى حارث ! حق نيكوترين سخن است ، و هر كس آن را آشكارا بگويد مجاهد است .
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام :...انـك نـظـرت تـحتك و لم تنظر فوقك ، فحرت ، انك لم تعرف الحق فتعرف اهله ، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه ...
امام على عليه السلام : نگاهت را به زير افكندى و بالاى سرت را نگاه نكردى ، به همين جـهـت سـرگـردان شـدى ! تـو حـق را نـشـنـاخـتـى تـا اهـل آن را بـشـنـاسـى ، و باطل را نشناختى تا پيرو باطل را بشناسى .
ج - شناخت مردم با آزمايش
حديث
1 الامام على عليه السلام : لا يعرف الناس الا بالاختبار.(544)
امام على عليه السلام : مردمان جز با آزمودن شناخته نشوند.
2 الامـام الحسن عليه السلام - لبعض ولده : يا بنى ! لا تواخ احدا حتى تعرف موارده و مـصادره ، فاذا استنبطت الخبرة ، و رضيت العشرة ، فآخه على اقالة العثرة و المواساة فى العسرة .(545)
امام حسن عليه السلام - به يكى از فرزندانش : فرزندم ! پيش از آنكه از چگونگى ورود و خروج كسى در كارها آگاه شوى ، دست برادرى به او بده . پس هرگاه كسى را آزمودى ، و آميزش با او را پسنديدى ، با او دست برادرى بده بدان شرط كه لغزشهاى يكديگر را ناديده گيريد، و به هنگام تنگدستى چيزى از يكديگر دريغ نداشته باشيد.
3 الامام على عليه السلام : من اتخذ اءخا بعد حسن الاختبار، دامت صحبته و تاءكدت مودته .(546)
امام على عليه السلام : هر كس كسى را پس از آزمايش به برادرى برگزيند، همنشينى با او دوام پيدا مى كند و دوستى مستحكم مى شود.
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن لم يـقدم فى اتخاذ الاخوان الاختبار، دفعه الاغترار الى صحبة الفجار.(547)
امـام على عليه السلام : آن كس كه پيش از گزينش دوستان و برادران آزمايش نكند، فريب خواهد خورد، و به همنشينى بدان كشيده خواهد شد.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام - مـن عـهـده للاشـتر النخعى :...ثم لا يكن اختيارك اياهم على فراستك و استنامتك و حسن الظن منك ، فان الرجال يتعرفون لفراسات الولاة بتصنعم ، و حـسـن خـدمـتـهـم . و ليـس وراء ذلك مـن النـصـيـحـة و الامـانـة شى ء. ولكن اختبرهم بما ولوا للصـالحـيـن قـبلك . فاعمد لا حسنهم كان فى العامة اثرا، و اءعرفهم بالامانة وجها، فان ذلك دليل على نصيحتك لله ، و لمن وليت امره ...(548)
امـام على عليه السلام - در دستور نامه حكومتى مالك اشتر: مبادا همكاران خويش را بر پايه هوشيارى و اعتماد يابى و خوش گمانى برگزينى ! چه مردان با ظاهر سازى و حسن خدمت ، فراست و اليان را مى فربند؛ و در آن سوى اين ظاهر آراسته از خير خواهى و امـانـتـدارى خـبـرى نيست . بلكه آنان را، از روى پرونده اى كه در حكومتهاى صالح پيشين داشته اند، بشناس ؛ تا بدينگونه هر كس توده ها از او راضى تر بوده اند، و به رعايت امـانـت مـشـهـور بـوده اسـت ، هـمـان را بـه كـار بـگـمـارى . اگـر چـنـيـن كـردى دليـل آن اسـت كـه تـو بـراى رضـاى خـدا خـيـر خـواهـى مى كنى ، و خير توده هايى را كه فرمانرواى آنانى مى خواهى ...
6 الامـام الجـواد عـليـه السـلام : مـن انـقـاد الى الطـمـانـيـنـه قبل الخبرة ، فقد عرض نفسه للهلكة ، و للعاقبة المتعبة ...(549)
امـام جـواد عـليـه السـلام : آن كـس كـه پـيـش از آزمـودن (اشـخـاص بـه آنـان ) اطـمـيـنـان حاصل كند، خود را در معرض هلاكت در آورده و به عاقبتى پر درد و رنج گرفتار گرديده است .
7 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : اذا كـان الزمـان زمـان جـور، و اهـله اهل غدر، فالطمانينة الى كل احد عجز.(550)
امـام صـادق عـليـه السـلام : اگـر زمـان زمـان سـتـم ، و مـردم آن اهل خيانت باشند، اطمينان كردن به هر كس دور از احتياط است .
8 الامام على عليه السلام : من جهل الناس ، استنام اليهم .(551)
امام على عليه السلام : هر كس مردمان را نشناسد، به آنان اطمينان مى كند.
9 الامام على عليه السلام : اخبر تقله .(552)
امام على عليه السلام : او را بيازماى ، باشد كه از او بيزار شوى .
10 الامام العسكرى عليه السلام : الوحشة من الناس على قدر الفطنة بهم .(553)
امـام عـسـكـرى عـليـه السـلام : رمـيـدن از مـردمـان بـه انـدازه آگـاهـى از حال ايشان است .
11 الامـام الصادق عليه السلام : ثلاث من علامات المؤ من : علمه بالله ، و من يحب ، و من يبغض .(554)
امـام صـادق عـليـه السـلام : سه چيز از نشانه هاى مؤ من است : علم و يقين او درباره خدا، و اينكه چه كس را دوست مى دارد، و از چه كس بيزار است .
12 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام : اذا كـان الجـور اغـلب مـن الحـق ، لم يحل لاءحد ان يظن باءحد خيرا، حتى يعرف ذلك منه .(555)
امام كاظم عليه السلام : زمانى كه ستم بر حق چيره شده باشد، روا نباشد كه كسى در حق ديگرى حسن ظن داشته باشد، مگر اينكه او را آزموده باشد.
فـصل سى و يكم : شناخت دشمن ، انواع دشمن ، تواناييها و نيروها و حيله هاى دشمن ، وراه برآمدن با دشمن .
قرآن
1 .. فـمـن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم ، و اتقوا الله و اعملوا ان الله مع المتقين (556)
اگـر كـسـى كـه بـه شـمـا تـعـدى كـرد، همانند آن بر او تعدى كنيد، و از خدا بترسيد، و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است #
2 و قـاتـلوهـم حـتـى لا تـكـون فـتـنـة و يكون الدين لله ، فان انتهوا فلا عدوان الا على الظالمين (557)
با آنان (دشمنان جنگجو) كارزار كنيد تا فتنه فرو نشيند و دين خدا پيروز باشد؛ و اگر دست باز داشتند، ديگر دشمنى و عدوانى روا نيست جز بر ستمكاران #
3 مـن كـان عـدوا لله و مـلائكـتـه و رسـله و جـبـريـل و ميكال ، فان الله عدو للكافرين (558)
آن كـس كـه دشـمـن خـدا و فـرشـتـگـان و فـرسـتـادگـان خـدا و جبريل و ميكائيل باشد، (بداند) كه خدا دشمن كافران است #
4 و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه ، فلما تبين له انه عدولله تبرا منه ...(559)
آمـرزشـخواهى ابراهيم براى پدرش (عمويش ) جز براى وعده اى نبود كه به او داده بود، پس چون بروى معلوم شد كه او دشمن خدا است ، از او بيزارى نمود...
5 ...ان الكافرين كانوا لكم عدوا مبينا(560)
كافران دشمن آشكار شمايند #
6 يـا ايـهـا الذيـن آمـنـوا لا تـتخذوا عدوى و عدوكم اولياء، تلقون اليهم بالمودة ، و قد كفروا بما جاءكم من الحق ...(561)
اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد! دشـمـن مـن و دشمن خود را دوست مگيريد، و با وجود كفر ورزيدن ايشان به دين حق ، با آنان ابراز دوستى مكنيد...
7 يـا ايها الذين آمنوا من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم ، و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم (562)
اى كـسـانـى كـه ايـمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندان ، دشمنان شمايند، پس از ايـشـان بـرحذر باشيد؛ و اگر چشمپوشى و عفو كنيد و از ايشان در گذريد، (بدانيد) كه خدا آمرزدنده اى مهربان است #
8 الم اعهد اليكم يا بنى آدم ، ان لا تعبدوا الشيطان ، انه لكم عدو مبين (563)
اى فـرزندان آدم ! مگر با شما پيمان نبسته بودم كه شيطان را كه دشمن آشكار شما است نپرستيد #
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ):...اءلا و ان اءعـقل الناس ، عبد عرف ربه فاطاعه ، و عرف عدوه فعصاه ...(564)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): بـدانـيـد كـه فـرزانـه ترين مردمان بنده اى است كه پروردگار خود را بشناسند و فرمان او بود، و دشمن خود را بشناسد و نافرمانى او كند.
2 الامام على عليه السلام : لا تستصغرن عدوا و ان ضعف .(565)
امام على عليه السلام : دشمن را، هر اندازه ناتوان است ، كوچك مشماريد.
3 الامام على عليه السلام : لا تعامل من لا تقدر على الانتصاف منه .(566)
امام على عليه السلام : با كسى كه نتوانى حق خود را از او بگيرى داد و ستد مكن .
4 الامام على عليه السلام : لا تاءمن عدوا و ان شكر.(567)
امام على عليه السلام : نسبت به دشمن هر چند در حق تو سپاسگزارى كند، ايمن مباش .
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لا تـغـتـرن بـمـجـامـلة العـدو، فـانـه كـالمـاء، و ان اطيل اسخانه بالنار لم يمتنع من اطفائها.(568)
امـام على عليه السلام : مبادا زبان خوش دشمن تو را فريب دهد، زيرا كه دشمن همچون آب اسـت كـه هـر انـدازه آتش ‍ براى گرم كردنش به كار رود، باز از خاموش كردن آن باكى ندارد.
6 الامام على عليه السلام : افة القوى ، استضعاف الخصم .(569)
امام على عليه السلام : آفت مرد قوى ، ضعيف شمردن دشمن است .
7 الامام على عليه السلام : الواحد من الاعداء كثير.(570)
امام على عليه السلام : يك دشمن هم زياد است .
8 الامام العسكرى عليه السلام : اضعف الاعداء كيدا، من اظهر عداوته .(571)
امام عسكرى عليه السلام : كم حيله ترين دشمنان آن است كه دشمنى خود را آشكار كند.
9 الامام على عليه السلام : من استعان بعدوة على حاجته ، ازداد بعدا منها.(572)
امـام عـلى عـليـه السلام : هر كس كه در برآوردن نياز خود از دشمن يارى جويد، از رسيدن به آن نياز بيشتر بازماند...
10 الامام على عليه السلام : اكبر الاءعداء اءخفاهم مكيدة .(573)
امام على عليه السلام : بزرگترين دشمن آن است كه حيله و دستانسازى خويش پوشيده تر دارد.
11 الامـام عـلى عليه السلام - من عهده للاءشتر النخعى :...و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عـدوك لله فـيـه رضا، فان فى الصلح دعة لجنودك ، و راحة من همومك ، و امنا لبلادك ؛ و لكـن كـل الحـذر مـن عـدوك بـعـد صـلحـه ، فـان العـدور بـمـا قـارب ليتغفل ، فخذ بالحزم ، و انهم فى ذلك حسن الظن .(574)
امـام عـلى عـليه السلام : در دستورنامه حكومتى مالك اشتر: صلحى را كه رضاى خـدا در آن بـاشـد و دشمن پيشنهاد كند، رد مكن ، زيرا كه صلح ، سبب آرامش سپاهيان تو، و مـايـه آسـودن از نـاراحـتـيـها، و امنيت براى شهرها است ، ولى پس از صلح ، سخت از دشمن بـرحذر باش ؛ چه ممكن است اينهمه براى غافگير كردن تو باشد. بنابراين ، جانب دور انديشى را از دست مده ، و در اين باره حسن ظن نداشته باشد.
فـــصـــل ســـى و دوم : شـــنـــاخـــت بـــلا و گـــرفـــتـــارى و تـــاءثــيـر آن درتكامل انسان
قرآن
1 و كيف تصبر على ما لم تحط به خبرا؟(575)
چگونه مى توانى برآنچه دانش تو به آن احاطه ندارد صبر كنى ؟
2 و ما لنا ان لا نتوكل على الله و قد هدانا سبلنا، لنصبرن على ما آذيتمونا، و على الله فليتوكل المتوكلون (576)
مـا را نـرسـد كـه بـر خـدا، كـه راهـهـا را بـه مـا نـمـوده ، تـوكـل نـكـنـيم ؛ و ما را بر آزارى كه بر ما روا مى داريد شكيبايى خواهيم كرد؛ و متوكلان بر خداى توكل مى كنند
حديث
1 الامـام الصادق عليه السلام : قال رسول الله (صلي الله عليه و آله ): من يعرف البلاء يصبر عليه ، و من لا يعرفه ينكره .(577)
امام صادق عليه السلام : پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) گفت : آن كس كه بلا را نشناسد بر آن شكيبا مى شود، و آن كس كه آن را نشناسد آن را زشت مى شمارد.
2 الامام على عليه السلام : لا يصبر للحق الا من يعرف فضله .(578)
امام على عليه السلام : كسى براى حق شكيبايى مى كند كه از فضيلت آن آگاه باشد.
فـصـل سـى و سـوم : شـنـاخـت زمـان ، و روزگـار و پيشامدها و دگرگونيهاى روزگار
قرآن
1 ...و تـلك الايـام نـداولهـا بـيـن النـاس ، و ليـعـلم الله الذيـن آمـنـوا و يـتـخـذ مـنـكـم شهداء...(579)
ايـن روزهـاى روزگـار را بـه نـوبـت (و بـه اخـتـلاف احـوال از پـيـروزى و شـكـسـت )، مـيان مردمان مى گردانيم (و هر چند روزه را نوبت كسى يا كـسانى قرار مى دهيم )، تا خداوند (به آزمايش ) مقام آنان را كه ايمان آورند معلوم دارد، و (برايمان و درستكارى آنان ) از ميان شما گواهانى قرار دهد...
2 فـهـل يـنـتـظـرون الا مـثـل ايـام الذيـن خـلوا مـن قـبـلهـم ؟ قل : فانتظروا انى معكم من المنتظرين (580)
آيـا روزهـايـى را، جز همانند روزهاى كسانى كه پيش از ايشان بوده اند، انتظار مى كشند؟ (اگر چنين است )، بگو منتظر باشيد كه من هم با شمايم ، از منتظران
3 و لقـد ارسلنا موسى بآياتنا ان : اخرج قومك من الظلمات الى النور، و ذكرهم بايام الله ان فى ذلك لآيات لكل صبار شكور(581)
موسى را با آيات خود فرستاديم (و به او فرمان داديم ) كه قوم خود را از تاريكيها به روشـنـى بـيـرون آر، و روزهـاى خـدا (ايام الله ) را به ياد آنان بياور، كه در اينها همه ، نـشـانـه هـايـى (از دانـايـى و تـوانـايى و يگانگى خداوند) است براى هر انسان شكيباى سپاسگزار
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن عـرف الايـام ، لم يغفل عن الاستعداد.(582)
امـام عـلى عـليـه السـلام : هـر كـه روزهـا (و پـيـشـامـدهـا) را بـشـنـاسـد، از آمـادگـى غافل نماند.
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن فـهـم مـواعـظ الزمـان ، لم يـسكن الى حسن الظن بالايام .(583)
امـام عـلى عـليـه السلام : هر كه پندهاى زمانه را بفهمد، به خوش گمانى ، به روزگار دل نسپارد.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لم يـعـقـل مـواعـظ الزمـان ، مـن سـكـن الى حسن الظن بالايام .(584)
امـام عـلى عـليـه السـلام : آن كـس كـه بـه خـوش گـمـانـى ، دل به روزگار سپارد، از اندرزهاى زمانه پند نياموخته است .
4 الامام على عليه السلام : من اعتبر بالغير، لم يثق بمسالمة الزمان .(585)
امـام عـلى عـليـه السـلام : آن كـس كـه از دگـرگونيهاى روزگار عبرت گيرد، به مسالمت جويى زمانه اعتماد نخواهد كرد.
5 الامام على عليه السلام : من لم يعرف لؤ م ظفر الايام ، لم يحترس من سطوات الدهر، و لم يتحفظ من فلتات الزلل ، و لم يتعاظمه ذئب و ان عظم .(586)
امام على عليه السلام : هر كس فرومايگى روزگار را در گرفتن و انداختن كسان نشناخته بـاشد، از حمله روزگار خود را حفظ نمى كند، و از لغزشها در امان نمى ماند؛ و گناه ، هر اندازه هم كه بزرگ باشد، در نظر او اهميتى ندارد.
6 الامـام عـلى عـليـه السـلام : اءعـرف النـاس بـالزمـان ، مـن لم يـتـعـجـب مـن اءحـداثـه .(587)
امام على عليه السلام : با شناختترين مردم از زمانه ، كسى است كه از پيشامدهاى روزگار تعجب نكند.
7 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : فـى حـكـمـة آل داود: عـلى العاقل ان يكون عارفا بزمانه ، مقبلا على شاءنه ، حافظا للسانه .(588)
امـام صـادق عـليـه السلام : در دستورهاى حكيمانه خاندان داود پيامبر چنين آمده است : وظيفه انـسـان خـردمـنـد اسـت كـه زمـانـه (و اهـل زمـانـه ) خـويـش را بـشـنـاسـد، و بـه حال خود (و اصلاح آن ) اهتمام ورزد، و نگاهدار زبان خويش باشد.
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لابـد للعـاقـل مـن ثـلاث : ان ينظر فى شاءنه ، و يحفظ لسانه ، و يعرف زمانه .(589)
امـام عـلى عـليـه السـلام : عـاقـل را سـه چـيز دربايست است : اينكه در كار خود نظر كند، و زبان خود نگاه دارد، و روزگار خود بشناسد.
فصل سى و چهارم : شناخت قوانين تاريخ
قرآن
1 او لم يـسـيـروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قلبهم ؟ كانوا اشد منهم و اثـاروا الارض و عـمـروهـا اكـثـر مـمـا عـمروها، و جاءتهم رسلهم بالبينات ، فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون .(590)
آيا در زمين نگشتند تا از پايان كار كسانى كه پيش از ايشان بودند آگاه شوند، آنان كه نـيـرومـنـديـى بـيـشـتـر داشـتند، و زمين را بيش از ايشان زيرو رو كردند و آباد ساختند، و رسولان با آيات روشن به نزد ايشان آمدند؛ آرى ، خدا بر آنان ستم نكرد بلكه خود بر خويشتن ستم كردند.
2 تلك القرى نقص عليك من انبائها، و لقد جاءتهم رسلهم بالبينات ، فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل ، كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين .(591)
خـبـرهاى اين قريه ها و شهرها را بر تو حكايت كرديم ، كه فرستادگان با آيات روشن نزد آن مردمان آمدند، ليكن آنان آنچه (آيين حق ) را كه پيشتر نيز دروغ شمرده بودند باز نپذيرفتند؛ و بدين گونه خدا بر دلهاى كافران مهر مى نهد.
3 قـد خـلت مـن قـبـلكـم سـنـن ، فـسـيـروا فـى الارض ، فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين ؟(592)
پـيـش از شما نيز سنتها (نهادهايى در روزگار و قانونهايى ) جريان يافته است ، اكنون در زمـيـن بـه سـيـر و بـررسـى بـپـردازيـد تا بنگريد كه سرانجام تكذيب كنندگان حق چگونه بوده است .
4 قل : سيروا فى الارض ، فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين .(593)
بـگو: در زمين گردش كنيد و بنگريد كه پايان كار گناهكاران و بزهكاران چگونه بوده است .
حديث
1 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :ان ابـى حـدثـنـى ، عـن اءبـيه ، عن جده ، عن على عليه السـلام : ان رسـول الله (صلي الله عليه و آله ) قـال :..واءغـفـل النـاس مـن لم يـتـعـظ بـتـغـيـر الدنـيـا مـن 0حال الى حال ..و اعلم الناس من جمع علم الناس الى علمه .(594)
امـام صـادق عليه السلام : پدرم ، از پدارنش ، از على عليه السلام روايت كرد كه پيامبر اكـرم گـفـت : غـافـلتـرين مردمان كسى است كه از دگرگون شدن دنيا از حالى به حالى ديـگـر پـنـد نـگـيـرد...و دانـاتـرين مردمان كسى است كه دانش مردمان را نيز به دانش خود بيفزايد.
2 الامام على عليه السلام : ...لو اعتبرت بما مضى ، حفظت ما بقى .(595)
امـام عـلى عـليـه السلام : اگر آنچه گذشته است عبرت بگيرى ، آنچه را كه باقى مانده است نگاه خواهى داشت .
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الايـمـان عـلى اربـع دعـائم : عـلى الصـبـر، و 0اليقين ، و العـدل و الجـهـاد. و اليـقـيـن مـنـهـا عـلى اربـع شـعـب : عـلى تـبـصـره الفـطـنـة ، و تاءول الحكمة ، و موعظة العبرة ، و سنة الاولين . فمن تبصر فى الفطنة تبينت له الحكمة . و مـن تـبـيـنـت له الحـكـمـة ، عـرف العـبـرة . مـن عـرف العـبـرة فـكـانـمـا كـان فـى الاولين .(596)
امـام عـلى عـليـه السـلام : ايـمـان بـر چـهـار سـتـون تـكـيـه دارد: صـبـر و يـقـيـن و عدل و جهاد... و يقين داراى چهار شاخه است : روشنبينى هوشمندانه ، و بهره ورى از حكمت ، و پـنـد پـذيـرى از پـند مايه ها، و استفاده از سنتهاى گذشتگان . پس هر كه در هوشمندى به بينش درست دست يابد، حكمت بر او آشكار شود؛ و هر كه حكمت بر او آشكار شود، پند مـايـه ها را بشناسد؛ و هر كه پندمايه ها را بشناسد، چنان است كه گويى با گذشتگان زندگى كرده است .
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ...و احـذروا مـا نـزل بـالامـم قـبـلكـم مـن المـثـلات ، بـسوء الافـعـال ، و ذمـيـم الاعـمـال ؛ فـتـذكروا فى الخير و الشر احوالهم ، و احذروا اءن تكونوا امـثـالهـم . فـاذا تـفـكـرتـم فـى تـفـاوت حـاليـهـم ، فـالزمـوا كـل امـر لزمـت العـزة بـه شـاءنـهـم ، وزاحت الاعداء له عنهم ، و مدت العافية فيه عليهم ، و انـقـادت النـعمة له معهم ، و وصلت الكرامة عليه حبلهم : من الاجتناب للفرقة ، و اللزوم ، للاءلفـة ، و التـحـاض عـليـهـا، و التـواصـى بـهـا. واجـتـنـبـوا كـل امـر كـسـر بـقـرتـهم ، و اءوهن منتهم : من تضاغن القلوب ، و تشاحن الصدور، و تدابر النـفـوس ، و تـخـاذل الايدى . و تدبروا اءحوال الماضين من المؤ منين قبلكم كيف كانوا فى حـال التـمـحـيص و البلاء؟ اءلم يكونوا اءثقل الخلائق اءعباء، و اجهد العباد بلاء، و اضيق اهـل الدنـيـا حـالا؟ اتـخـذتهم الفراعنة عبيدا فساموهم سوء العذاب ، و جرعوهم المرار، فلم تـبـرح الحـال بهم فى ذل الهلكة و قهر الغلبة ، لا يجدون حيلة فى امتناع و لا سبيلا الى دفـاع حـتـى اذا راءى الله سـبـحـانـه جـد الصـبـر مـنـهـم عـلى الاذى فـى مـحـبـتـة ، و الاحـتـمـال للمـكـروه مـن خـوفـه ، جـعـل لهـم مـن مـضايق البلاء فرجا، فاءبدلهم العز مكان الذل ، و الامـن مـكـان الخوف ؛ فصاروا ملوكا حكاما، و ائمة اعلاما. و قد بلغت الكرامة من الله لهم ، ما لم تذهب الامال اليه بهم .
فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملاء مجتمعة ، و الاهواء مؤ تلفة و القلوب معتدلة ، و الايدى مـتـرادفـة ، و السـيـوف مـتـنـاصـرة ، و البصائر نافذة ، و العزائم واحدة ؟! اءلم يكونوا اربـابا فى اقطار الارضين ؟ و ملوكا على رقاب العالمين ؟ فانظروا الى ما صاروا اليه فـى آخـر امـورهـم ، حـيـن وقـعـت الفـرقـة ، و تـشتتت الالفة ، و اختلفت الكلمة و الافئدة ، و تشعبوا مختلفين ، و تفرقوا متحاربين ، قد خلع الله عنهم لباس كرامته ، و سلبهم غضارة نعمته ، و بقى قصص اءخبارهم فيكم ، عبرة للمعتبرين منكم .(597)

امـام عـلى عـليـه السـلام : از آن بـرحـذر باشيد كه عقوبتهايى كه بر پيشينيان شما ـ در نـتـيـجـه بـد كـارى و زشـت كـردارى ـ رسـيـد بـه شـمـا نـيـز بـرسـد. احـوال خـوب و احـوال بـد آنـان را هـمـواره بـه يـاد آوريـد، و چـنـان كـنـيـد كـه امـثـال ايـشـان نـبـاشـيـد. و چـون در احـوال خـوب و احـوال بـد آنان انديشيدند، كارهايى را برگزينيد كه سبب عزت و رفعت شاءن ايشان بود، و دشمنان را از ايشان دور مى كرد، و عافيت را در ميان ايشان پيوسته مى داشت ، و نعمتها را در اختيار ايشان قرار مى داد، و مايه بزرگى و كرامت ايشان مى شد، يعنى دورى گزيدن از تفرقه ، و پافشارى بر اتحاد، و يـكديگر را بر آن برانگيختن و سفارش ‍ كردن . همچنين از هر امرى دورى جوييد كه سبب شـكـسـت آنـان بـود، و از نـيـرومـنـديشان مى كاست : يعنى دشمندلى و كين توزى نسبت به يـكـديـگر، و پشت كردن به هم ، و خوددارى از همپشتى و همدستى با يكديگر. لازم است در احوال مؤ منان پيش از خود تدبر كنيد كه در هنگام رسيدن بلا و مورد آزمايش قرار گرفتن چـگونه بودند؟ آيا مومنان در روزگاران قديم ، بارى سنگينتر از همه بر دوش نداشتند، و از هـمـه بـنـدگـان خـدا گـرفـتـارتـر نـبـودنـد، و از هـمـه اهـل دنـيـا تـنـگـدسـت تـر زنـدگـى زنـدگـى نـمى كردند؟ فرعونها آنان را به بندگى گرفته بودند، و گونه گونه عذاب و شكنجه به ايشان مى چشانيدند. و چنان بود كه نـمـى تـوانـسـتـنـد خـويشتن را از خوارى مهلكه و سطوت پيروزمندان برهانند، نه حيله اى بـراى گـريز داشتند و نه وسيله اى براى دفاع . تا آنگاه كه خداى سبحان نگريست كه ايـشان در راه محبت او نهايت شكيبايى را در مقابل آزار و رنج از خود نشان دادند، و از ترس او هـمـه آن نـامـلايـمـات را تحمل كردند. در آن هنگام براى آنان گريز گاهى از تنگناهاى مـحـنـت و بلا فراهم آورد. پس آنان را از ذلت به عزت و از ترس به امنيت رساند. و آنان فـرمـانـروايـانى حكمروا و پيشوايانى بنام گشتند. و خدا چندان كرامت آنان را افزايش داد كـه از پـيـشـبـيـنـى رؤ يـايى آنان نيز درگذشت . اكنون يكى بنگريد كه در آن هنگام كه بـزرگـان قـوم بـه هـم پـيـوسـتـه ، و خـواسـتـهـا بـه هـم آمـيـخـتـه ، و دلهـا بـر حـال اعـتـدال ، و دستها در يكديگر، و شمشيرها پشتيبان هم . و بصيرتها نافذ، و عزيمتها يـگـانـه بـود، آن اقوام بر چه حالى قرار داشتند؟ آيا خداوند گاران آفاق نبودند، و بر هـمه جهانيان فرمان راندند؟ و آنگاه به حالى نظر كنيد كه پس از تفرقه و پراكندگى و اخـتـلاف كـلمـه هـا و دلهـا و انـشـعـاب پيدا كردن و به جنگ با يكديگر پرداختن ، به آن رسـيـدنـد: خـدا جـامـع عـزت و كـرامـت از تن ايشان بر كند، و نعمت فراوان خويش از ايشان گـرفـت . و اكـنـون آنـچـه از آنـان بر جاى مانده است مشتى حكايت و قصه است ، تا براى كسانى از شما كه اهل عبرت آموختن باشند، مايه عبرت گردد.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : احـى قـلبك بالموعظة !..و اعرض عليه اخبار الماضين ! و ذكـره بـمـا اصـاب مـن كـان قـبـلك من الاولين ! و سر فى ديارهم و آثارهم ، فاءنظر فيما فعلوا و عما انتقلوا، و اين حلوا و نزلوا..(598)
امـام على عليه السلام : دل خود را به پند و موعظه زنده ساز...اخبار گذشتگان را بر آن عـرضـه كـن ، و آن را بـه يـاد پيشامدهايى انداز كه بر كسانى كه پيش از تو بوده اند گذشته است . و در سرزمينهاى ايشان گردش كن ، و آثار بر جاى مانده از آنان را بنگر، و ببين كه چه كردند و چه چيزهايى گذاشتند و رفتند، و از كجا به كجا شدند...
فصل سى و پنجم : عاقبت انديشى در كارها
قرآن
و الذيـن صـبـروا ابـتـغـاء وجه ربهم ، و اءقاموا الصلاة ، و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية ، و يدرؤ ون بالحسنة السيئة ، اولئك لهم عقبى الدار.(599)
خردمندان كه پيمان خدايى را نگاه مى دارند... در طلب رضاى خدا صبر پيشه مى سازند، و نـمـاز بـه پـاى دارنـد، و از دارايـى خـويـش آشـكارا و نهان ـ به اين و آن مى بخشند، و پاسخ بدى را با خوبى مى دهند همانانند كه عاقبتى خوش در انتظار ايشان است .
2 ...والعاقبة للمتقين .(600)
...عاقبت نيك از آن پرهيز پيشگان است .
3 ...و العاقبة للتقوى .(601)
...عاقبت نيكو در گرو پرهيز پيشگى و تقوى است .

 

next page

fehrest page

back page