الحياة ، جلد ۱

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲۷ -


7 الامـام على عليه السلام : لا تؤ يس مذنبا، فكم من عاكف على ذنبه ، ختم له بخير. و كم من مقبل على عمله ، مفسد فى آخر عمره ..(1678)
امـام عـلى عـليـه السلام : هيچ گناهكارى را نوميد مكن ، كه بسيارى از گناهكاران حرفه اى عـاقـبـت بـه خـيـر شده اند و بسيارى از نيكوكاران حرفه اى ، در پايان عمر كارشان به فساد كشيده است .
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الا! و ان اليـوم المـضـار، وغـدا السـباق ؛ والسبقة الجنة ، والغـايـة النـار. افـلا تـائب مـن خـطـيـئتـه قـبـل مـنـيـتـه ؟ الا عـامـل لنـفـسـه قـبـل يـوم بـؤ سـه ؟ الا و انـكـم فـى ايـام امل من روائه اجل . فمن عمل فى ايام امله ، قبل حضور اجله ، فقد نفعه عمله و لم يضرره اجله . و مـن قـصـر فـى ايـام امـله ، قـبـل حـضور اجله ، فقد خسر عمله وضره اجله . الا فاعملوا فى الرغبة كما تعملون فى الرهبة ..(1679)
امـام عـلى عـليه السلام : بدانيد كه امروز، روز آماده كردن اسبان براى اسبدوانى است ، و فـردا روز مـسـابقه ، و هدف از اين مسابقه بهشت است ، و پايان كار بازنده دوزخ . اكنون آيـا كـسى هست كه پيش از فرارسيدن مرگ توبه كند؟ و آيا كسى هست كه پيش از رسيدن روز بـدبـخـتـى بـه كـار خـيـزد؟ بـدانـيـد كـه شـمـا در روزهـاى امـل و آرزو بـه سـر مـى بـريـد كـه در پـى آن اجـل اسـت و مـرگ . پـس هـر كـس در روزهاى امـل و پـيـش از رسـيـدن اجـل بـه عـمـل بـرخـيـزد، عـمـلش بـراى او سـودمـنـد مـى افـتـد، و اجـل بـه او زيـانـى نـمـى رسـانـد. و آن كـس كـه در ايـام امـل و پـيـش از رسـيـدن اجـل كـوتـاهـى كـنـد، عـمـلش تـبـاه مـى شـود و اجـل بـه او زيـان مـى رسـانـد. پـس در خـوشـى و نـاخـوشـى بـه كـار بـرخـيـزنـد و عمل كنيد!...
9 الامـام السـجاد عليه السلام : اللهم ! انى اعتذر اليك من مظلوم ، ظلم بحضرتى ، فلم اءنـصـره ..اعـتـذر اليـك - يا الهى - منهن و من نظائرهن ، اعتذار ندامة ، يكون و اعظا لما بين يـدى مـن اءشـبـاهـهـن ؛ فـصل على محمد و آله ! و اجعل ندامتى على ما وقعت فيه من الزلات ، و عـزمـى عـلى تـرك مـا يـعـرض لى من السيئات ، توبة توجب لى محبتك ، يا محب التوابين .(1680)
امام سجاد عليه السلام : خدايا! از تو درباره ستمكشيده اى پوزش مى طلبم كه در حضور مـن بـه او سـتـم رسـيـده و مـن بـه يـارى او برنخاسته ام ...پروردگارا! از اين گناهان و گـنـاهـانـى هـمـانـنـد ايـنـهـا از تـو پـوزش مـى خـواهـم ، پـوزشى از روى پشيمانى ، كه انـدرزگـوى مـن بـه هـنـگـام پـيـشـامـدن نـظـايـر آنـهـا بـاشـد. پـس بـر مـحـمـد و آل محمد درود فرست ! و پشيمانى مرا از لغزشهايى كه در آنها افتاده ام ، و آهنگ مرا براى فـروگـذاشـتن كارهاى بدى كه ممكن است در معرض آنها قرار گيرم ، تو به اى ساز كه براى من دوستى تو را واجب سازد، اى دوستدار توبه كنندگان .
10 الامـام السجاد عليه السلام : هذا مقام من اعترف بسبوغ النعماء و قابلها بالتقصير، و شـهـد عـلى نـفـسـه بـالاهـمـال و التـضـيـيـع ، و انـت الرؤ وف الرحـيـم ، البـر الكـريم .(1681)
امـام سـجـاد عـليه السلام : معبودا!..كسى كه در برابر تو ايستاده است كه به سرشارى نعمتهاى تو و كوتاهى در برابر آنها معترف است ، و گواهى مى دهد كه نفس خود را فرو گذارده و تباه كرده است ؛ و تور رئوف و مهربانى ، و نيكرفتار و بزرگوارى .
11 الامام السجادعليه السلام : اتيتك مقرا بالجرم و الا ساءة الى نفسى ، اءتيتك اءرجون عظيم عفوك الذى عفوت به عن الخاطئين .(1682)
امـام سجاد عليه السلام : با اعتراف به گناه و بدكردن در حق خود به نزد تو آمده ام ، و امـيـد بـه بـخـشش و گذشت عظيم تو بسته ام ، كه با آن گذشت عظيم از خطاكاران در مى گذرى .
12 الامام السجاد عليه السلام : اللهم ! انى اتوب اليك فى مقامى هذا من كبائر ذنوبى و صغائرها، و بواطن سيئاتى و ظواهرها، و سوالف زلاتى و حوادثها، توبة من لا يحدث نـفـسـه بمعصية ، و لا يضمران يعود فى خطيئة ، و قد قلت - يا الهى - فى محكم كتابك : انـك تـقـبـل التـوبـة عـن عـبـادك ، و تـعـفـو عـن السـيـئات ، و تـحـب التـوابـيـن . فـاقـبـل تـوبتى كما وعدت ، واعف عن سيئاتى كما ضمنت ، و اءوجب لى محبتك كما شرطت ، و لك - يـا رب - شـرطـى اءن لا اءعـود فـى مكروهك ، و ضمانى اءن لا اءرجع فى مذمومك ، و عهدى اءن اءهجر جميع معاصيك ..(1683)
امـام سـجـاد عـليـه السلام : خدايا! در اين مقام ، از گناهان بزرگ و كوچكم ، و بدكاريهاى نـهـان و آشـكـارم ، و لغـزشـهاى كهنه و نوم ، همه و همه ، به درگاه تو توبه مى كنم ، تـوبـه كـسـى كـه ديگر با خود سخنى از گناه كردن نمى گويد، و قصد تكرار ندارد. خدايا! تو در قرآن مجيد گفته اى كه توبه را از بندگانت مى پذيرى ، و از بدكاريهاى ايـشـان در مـى گـذرى ، و تـوبـه كـنـندگان را دوست مى دارى . پس چنانكه وعده كرده اى تـوبـه مـرا بپذير، و چنانكه قول داده اى از بديهاى من در گذر، و چنانكه بر خود شرط كرده اى مرا دوست بدار! و شرط من با تو اى خدا!، آن است كه به آنچه دوست ندارى باز نگردم ، و قول من آن است كه ديگر گرد آنچه نمى پسندى نگردم ، و پيمان من آنكه از همه گناهان دورى گزينم .
13 الامـام السـجـاد عـليـه السـلام : الهـى ! البستنى الخطايا ثوب مذلتى ، و جللنى التـبـاعـد مـنـك لبـاس مـسـكنتى ، و امات قلبى عظيم جناحى ، فاحيه بتوبة منك ، يا املى و بغيتى ، و يا سؤ لى و منيتى ..(1684)
امـام سـجـاد عـليـه السلام : معبود من ! گناهان جامه خاكساريم پوشيده است . و دور شدن از تو (به وسيله معصيت كردن ) لباس بينواييم بر تن كرده است . و جنايت بزرگم (غفلتم ، گـنـاهـانـم ) دل مـرا مـيرانده است . پس آن را به بركت توبه زنده كن ، اى آرزوى من ، و مطلوب من ، اى مقصود من ، و محبوب من .
14 الامـام السـجـاد عـليـه السـلام : الهى ! ان كان قبح الذنب من عبدك ، فليحسن العفو من عندك ..(1685)
امـام سـجـاد عـليـه السـلام : اگـر چـنين است كه گناه كردن بنده زشت است ، عفو كردن تو بسيار زيباست !
فصل بيست و دوم : اعتقاد به جهان ديگر و نقش آن در تعالى انسان
قرآن
1 اليـه مـرجـعكم جميعا، وعد الله حقا، انه يبدا الخلق ، ثم يعيده ، ليجزى الذين آمنوا و عـمـلواالصـالحـات بـالقـسـط، و الذيـن كـفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون (1686)
بـازگـشـت هـمـه شـما به او است كه اين وعده حق خدا است ؛ خدا نخست آفرينش را آغاز كرد، سـپس آن را بار ديگر تجديد مى كند، تا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند عادلانه پاداش دهد؛ و آنان را كه كافر شدند، نوشيدنى از آب داغ و عذابى دردناك است ، بدان سبب كه كفر مى ورزيدند.
2 افما نحن بمتين # الا موتتنا الاولى ، و ما نحن بمعذبين # ان هذا لهو الفوز العظيم # لمثل هذا فليعمل العاملون (1687)
(بهشتيان گويند): آيا چنين است كه ما (در نعمت جاودانيم و) ديگر نخواهم مرد؟ # بجز همان مـرگ نـخـسـت (كه در دنيا مرديم ) و ديگر رنجى و عذابى نخواهيم ديد؟ # (آرى چنين است ) بـه يقين اين فوزى (نيكبختى ، كاميابى و بردى ) بزرگ است # براى چنين چيزى (بهشت جاودان ) بايد عمل كنندگان به عمل برخيزند
3 هـنـالك تـبـلوا كـل نـفـس مـا اسـفـلت وردوا الى الله ، مـولا هـم الحـق ، وضل عنهم ماكانوا يفترون (1688)
در آن جـاودانـه جـاى ، هر كس آنچه را كه از پيش فرستاده است ، خواهد آزمود، و همگان به نـزد خـداى ، مـولى و صاحب اختيار حقيقى خود، بازخواهند گشت ؛ و هر چه جز او بر ساخته بودند و مى پرستيدند همه گم و نابود خواهد شد
4 يـوم تـجـد كـل نفس ما عملت من خير محضرا، و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا، و يحذركم الله نفسه ، و الله رؤ وف بالعباد(1689)
روزى كه هر كس آنچه را از بد و نيك كرده است حاضر خواهد يافت ، و چنان دوست دارد كه ميان او و آن كار بد مسافتى بس دراز باشد؛ خدا شما را از خود (و عذاب خود) بيم مى دهد، و خدا به بندگان رئوف است
5 يـوم تـاءتـى كـل نـفـس تـجـادل عـن نـفـسـهـا، و تـوفـى كل نفس ما عملت ، و هم لا يظلمون (1690)
در نظر آر روزى را كه (از شدت گرفتارى و سختى ) هر كس به دفاع از خود به مجادله برخيزد؛ و هر كس را پاداش آنچه كرده است تمام بدهند، و هيچ كس ستمى نبيند
6 اذا السـمـاء انـفـطـرت # و اذا الكـواكـب انتثرت # و اذا البحار فجرت # و اذا القبور بعثرت # علمت نفس ما قدمت و اخرت (1691)
(يـاد آر بـرپـايـى رسـتـاخيز را) در آن هنگام كه آسمان شكافته شود # و در آن هنگام كه سـتـارگـان فـروريـزند # و در آن هنگام كه درياها درهم روان گردند # و در آن هنگام كه گورها برشورند # آن هنگام است كه هر كس خواهد دانست كه چه كرده است و چه نكرده است
7 واقـيـموا الصلاة و آتوا الزكاة ، و ما تقدموا لا نفسكم من خير تجدوه عند الله ، ان الله بما تعلمون بصير(1692)
نـماز را بر پاى داريد، و زكات دهيد؛ هر نيكى كه براى خود از پيش فرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت ، كه خدا به آنچه مى كنيد بينا است
8 و اتـقـوا يـومـا تـرجـعـون فـيـه الى الله ، ثـم تـوفـى كل نفس ما كسبت ، و هم لا يظلمون (1693)
از روزى بـتـرسيد كه شما را نزد خدا بازگردانند، در آن روز به هر كس پاداش آنچه را كرده است تمام خواهند داد، و بر كسى ستمى نمى رود
9 و لوتـرى اذ وقـفـوا عـلى ربـهـم ، قـال : اليـس هـذا بـالحـق ؟ قـالوا: بـلى و ربـنـا، قـال : فـذوقـوا العـذاب بـمـا كـنـتـم تـكفرون # قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله حتى اذا جـائتـهـم السـاعـة بـغتة قالوا: يا حسرتنا على ما فرطنا فيها، و هم يحملون اءوزارهم على ظهورهم ، اءلا، ساء ما يزرون (1694)
اگـر (سـخـتـى حـال آنـان را) هـنـگـامـى كـه ايـشـان را در پـيـشـگـاه عدل خدا نگاه دارند بنگرى ، آن روز كه خدا به آنان گويد: آيا آنچه مى بينيد راست نيست ؟ گـويـند: آرى ، سوگند به پروردگارمان كه راست است . گويد: پس شمردند، البته زيـانـكار شدند، تا آن گاه كه رستاخيز ناگهان فرا رسد، در آن روز، در حالى كه بار گـناهان خويش را بر پشت مى كشند، گويند: اى افسوس ! كه درباره امروز خود كوتاهى كرديم ؛ آگاه باشيد كه آنان بدبارى بر پشت خواهند داشت
10 و قـال الذيـن كـفـروا: لا تـاءتـيـنـا السـاعـة ، قـل : بـلى و ربـى لتـاءتـيـنـكـم ، عـالم الغـيـب ، لا يـعـزب عـنـه مـثـقـال ذرة فى السماوات و لا فى الارض ، و لا اصغر من ذلك و لا اكبر، الا فى كتاب مبين (1695)
كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد، گـفـتـنـد: قـيـامـت بـر مـا نخواهد آمد، بگو: چرا، سوگند به پـروردگـارم كه خواهد آمد، پروردگارى كه داناى نهان است و چيزى به اندازه ذره اى در آسـمـان و زمـين بر او پوشيده نمى ماند، و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر، و اينهمه در كتاب پيداى روشن ثبت است .
11 و اذا قـيـل ان وعـد الله حق و الساعة لا ريب فيها، قلتم : ما ندرى ما الساعة ؟ ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستيقنين (1696)
هنگامى كه گفته شد: وعده خدا (درباره رستاخيز) راست است و شكى در آن نيست (اى گروه بـى باوران ) گفتيد: ما نمى دانيم كه ساعت و رستاخيز چيست ، و گمانى بيش نمى بريم و يقين نداريم
12 و لا تـحـسـبـن الله غـافـلا عـمـا يـعـمـل الظالمون # انما يؤ خرهم ليوم تشخص فيه الابصار(1697)
خـدا را از آنـچـه سـتـمـكـاران غـافل مپندار، او (رسيدگى به كار آنان را) براى روزى به تاءخير مى اندازد كه چشمها از ترس ‍ گشاده مى ماند
13 و وضـع الكـتـاب فـتـرى المـجـرمـيـن مـشفقين مما فيه ، و يقولون : يا ويلتنا ما لهذا الكـتـاب لا يـغـادر صـغـيـرة و لا كبيرة الا احصاها؟! و وجدوا ما عملوا حاضرا، و لا يظلم ربك احدا(1698)
آن روزنـامـه اعـمال نيك و بد را پيش نهند، آنگاه گناهكاران را مى نگرى كه از آنچه در آن است بيمناكند و مى گويد: واى بر ما، چگونه است كه اين نامه گناه كوچك و بزرگى را فـرونـگذاشته و همه را بر شمرده است ! هر چه را كرده اند حاضر در آن مى يابند؛ و خدا به هيچ كس ستم نمى كند
14 و لا يـحـسـبـن الذيـن يـبـخـلون بـمـا آتـاهـم الله مـن فـضـله هـو خـيـرا لهـم ، بل هو شرلهم ، سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة ..(1699)
آنـان كـه بـخـل ورزنـد و حـقـوق بـيـنـوايـان را از مـالى كـه خـداونـد بـه فضل خويش به آنان داده است نپردازند، گمان نبرند كه اين بسته دستى به سود ايشان خـواهـد بـود، بلكه به زيانشان است ، زيرا كه آن مالى را كه نداده اند در روز رستاخيز زنجيرى (آتشين ) كنند و بر گردن آن بخيلان نهند..
15 و من اراد الآخرة وسعى لها، و هو مؤ من ، فاولئك كان سعيهم مشكورا(1700)
هـر كـس خـواسـتـار آخـرت بـاشـد و براى آن بكوشد و مؤ من باشد، به سعى و تلاش او پاداش خواهند داد
16 يـا بـنـى انـها ان تك مثقال حبة من خردل ، فتكن فى صخرة او فى السماوات او فى الارض ، ياءت بها الله ..(1701)
پـسـرم ! اگـر عـمـل انـسـان بـه وزن دانـه خـردلى بـاشـد، در دل سـنـگـى يـا در جـايـى از آسـمـانـهـا يـا در جـايى از زمين ، خدا آن را خواهد آورد، كه خدا پوشيده دان و آگاه است
17 و الوزن يومئذ الحق ، فمن ثقلت موازينه ، فاولئك هم المفلحون (1702)
در آن روز سـنـجـيـدن اعـمـال دقـيـق اسـت ، اين است كه كسانى كه كفه كردار نيكشان سنگين باشد رستگارند
18 و كـل انـسـان الزمناه طائره فى عنقه ، و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا # اقرا كتابك ، كفى بنفسك ، اليوم عليك حسيبا(1703)
مـا كـارنـامه هر انسانى را چنان طوق به گردن او افكنديم (تا هميشه همراه وى باشد)، و در روز رستاخيز نوشته كردار او را بيرون آوريم تا آن را در برابر خود گشاده بنگرد و بتواند خواند # (در آن روز به او گفته شود:) سياهه كردارت را بخوان كه خود براى رسيدن به حساب خويش بسنده اى
19 و اصـحـاب اليـمـيـن مـا اصـحـاب اليـمـيـن # فـى سـدر مـخضود # و طلح منضود # و ظل ممدود # و ماء مسكوب # و فاكهة كثيرة # لا مقطوعة و لا ممنوعة # و فرش مرفوعة # انا انشاناهن انشاء # فجعلنا ابكارا # عربا اترابا # لا اصحاب اليمين # ثلة من الاولين # و ثـلة مـن الآخـريـن # و اصـحـاب الشـمـال مـا اصـحـاب الشـمـال # فـى سـمـوم و حـمـيـم # و ظـل مـن يـحـمـوم # لا بـارد و لا كـريـم # انـهم كانوا قبل ذلك مترفين # و كانوا يصرون على الحنث العظيم (1704)
سعادتمندان كه نامه عمل خويش به دست راست گيرند چه خوش روزگارند؟ # جايگرفته در دل درخـتـسـتـانـهـاى سـدر بـى خـار # و درخـتانى افشان و سر به هم نهاد # در سايه زارانى گسترده # و در كنار آبشارها # و ميوه هاى فراوان # كه همواره هست و از خوردن آن مـنـعى نيست # بر روى فرشهايى پر بها (و در كنار حوريانى زيبا) # ما حوران بهشتى را ويـژه آفـريـده ايـم # و دوشـيزگكانى همواره ساخته ايم # شوهر دوستان و همسالان # ايـنـهـمـه از آن يـمـيـنـيان است ، نامه به دست راستان # كه گروهى از امتهاى پيشينند # و گـروهـى از امـت آخـر الزمـان # و شـقـاوتـمـنـدى كـه نـامـه عمل به دست چپ گيرند چه بد روزگارند؟ # غرق در آتشبادى سوزان و آبى جوشان # و سايه اى از دود سياه انبوه # نه سرد و نه ملايم # آرى ، اينان ، از آن پيش (در دنيا) غرق در ناز و نعمت بودند # و بر گناه بزرگ اصرار مى ورزيدند
20 يا ايتها النفس المطمئنة # ارجعى الى ربك راضية مرضية # فادخلى فى عبادى # و ادخلى جنتى (1705)
الا، اى جان آرامش نشان # خوشنود و سربلند به نزد پروردگار خود باز آى # و در صف بندگان خاص من درآى # و به بهشت من داخل شو
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): يـا ابـاذر! حـاسب نفسك قبل ان تحاسب ، فانه اءهون لحسابك غدا. وزن نفسك قبل اءن توزن ، و تجهز للعرض الاكبر، يوم تعرض لا تخفى على الله خافية ..يا ابـاذر! لا يـكـون الرجـل مـن المـتقين ، حتى يحاسب نفسه اءشد من محاسبه الشريك شريكه ، فـيـعـلم مـن اءيـن مـطـعـمـه ! و مـن اءيـن مـشـربـه ! و مـن اءيـن مـلبـسـه ؟ اءمـن حـلال اءم مـن حـرام ؟ يـا ابـاذر! مـن لم يـنـال مـن اءيـن اكـتـسـب المال ، لم يبال الله من اءين اءدخله النار.(1706)
پـيـامبر (صلي الله عليه و آله ): اى اباذر! پيش از آنكه به حسابت رسيدگى شود به حسابت خود برس ، كـه ايـن كـار، حـسـاب تـو را در فـردا آسـانـتـر مـى كـنـد. و خـود (و صـفـات و اعـمـال خـود) را پـيـش از آنـكـه سـبك سنگين كنند و بسنجند، خود سبك سنگين كن و بسنج . و خـويـشـتـن را بـراى روز عـرضـه بـزرگ آماده ساز، آن روز كه تو را بر خدا عرضه مى دارند، و هيچ چيز بر او پوشيده نمى ماند...
اى اباذر! آدمى از پرهيزگاران نخواهد بود مگر آنگاه كه به حساب خود برسد سختتر از آنـكـه شـريـكـى بـه حـسـاب شـريـك خـود مـى رسـد؛ و بـداند كه خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى او از كجا فراهم مى آيد، از حلال يا از حرام ؟
اى ابـاذر! كـسـى كـه در بـنـد دانـسـتـن آن نـبـاشـد كـه مال را از كجا به دست آورد، خدا در بند آن نخواهد بود كه او را از كجا وارد دوزخ كند.
2 الامام على عليه السلام : اعملوا! انه لا يصغر ما ضر يوم القيامة . و لا يصغر ما ينفع يوم القيامة . فكونوا فيما اءخبركم الله كمن عاين .(1707)
امـام عـلى عـليـه السـلام : بـدانـيـد كه آنچه در روز قيامت به انسان زيان مى رساند نمى تـوانـد كـوچك شمرده شود؛ پس درباره آنچه خدا به شما خبر داده است (رستاخيز و حساب اعمال )، همچون كسى باشيد كه با چشم خود ديده است .
3 الامـام العـسـكـرى عـليـه السلام : فى تفسيره ، عن آبائه ، عن على ، عن النبى (صلي الله عليه و آله ): اكـيـس الكـيـسـيـن مـن حـاسـب نـفـسـه ، و عـمـل لمـا بـعـد المـوت ، فـقـال رجـل : يـا امـيـر المـؤ مـنـيـن ! كـيـف يـحـاسـب نـفـسـه ؟ قـال : اذا اءصـبـح ثـم اءمسى رجع الى نفسه و قال : يا نفسى ! ان هذا يوم مضى عليك ، لا يـعـود اليك ابدا. و الله يساءلك عنه بما اءفنيته ! فما الذى عملت فيه ؟ اءذكرك الله ، اءم حمدته ؟ اءقضيت حوائج مؤ من فيه ؟ اءنفست عنه كربة ؟ اءحفظته بظهر الغيب فى اهله و ولده ؟ اءحـفـظته بعد الموت فى مخلفيه ؟ اءكففت عن غيبة اءخ مؤ من ؟ (اء) اعنت مسلما! ما الذى صـنـعـت فـيـه ؟ فـيـذكـر مـا كـان مـنه . فان ذكر اءنه جرى منه خير، حمد الله و كبره على تـوفـيـقـه . وان ذكـر مـعـصـيـة او تـقـصـيـرا، اسـتـغـفـر الله و عـزم عـلى تـرك مـعـاودتـه .(1708)
امـام عـسـكـرى عـليـه السـلام - در تـفـسـيـر خويش ، از پدرانش ، از على ، از پيامبر اكرم : زيـركـتـريـن زيـركان كسى است كه به حساب خود برسد، و براى پس از مرگ كار كند. مردى گفت : اى امير مؤ منان ! چگونه به حساب خود برسد؟ گفت : چون روز را به شب رسـانـيـد، بـا خود بگويد: اى نفس ! اين روز بر تو گذشت و هرگز باز نخواهد گشت . خدا از تو مى پرسد كه آن را در چه كار تمام كردى و در آن به چه كار برخاستى ؟ آيا به ياد خدا بودى و سپاس او گزاشتى ؟ آيا در آن نياز مؤ منى را برآوردى ؟ آيا بار غمى و رنجى را از دل او برداشتى ؟ آيا در غياب ، حافظ حرمت او و زن و فرزند او بودى ؟ آيا پس از مرگ برادر مؤ من خويش ، حق و حرمت او را در ميان بازماندگانش نگاه داشتى ؟ آيا از غـيـبـت كـردن برادر مؤ منى خوددارى كردى ؟ آيا به يارى مسلمانى برخاستى ؟ تو در اين روز چـه كردى ؟ و آنگاه به ياد هر چه در آن روز كرده است بيفتد. پس اگر ديد كه در آن روز كارى نيكو كرده است سپاس خدا گويد و بر آن توفيق كه براى او فراهم آورده است از او بـه بـزرگـى يـاد كند؛ و اگر دريافت كه كوتاهى يا معصيتى كرده است ، استغفار كند و آمرزش خواهد و عزم جزم كند كه ديگر به تكرار آن نپردازد.
4 الامام على عليه السلام - من العهد الاشترى :...اياك و الاستئثار بما الناس فيه اءسوة ، و التـغـابـى عـمـا تـعـنـى بـه ، مما قد وضح للعيون ، فانه ماءخوذ منك لغيرك ، و عما قـليـل تـنـكـشـف عـنـك اءغطية الامور، و ينتصف منك للمظلوم . املك حمية انفك ، و سورة حدك ، و سطوة يدك ، و غرب لسانك ! و احترس من كل ذلك بكف البادرة ، و تاءخير السطوة ، حتى يـسـكـن غـضـبـك فـتملك الاختيار! ولن تحكم ذلك من نفسك حتى تكثر همومك بذكر المعاد الى ربك !.(1709)
امام على عليه السلام - از دستور نامه حكومتى مالك اشتر: از آن بپرهيز كه آنچه را حـق عـمـوم است به خود اختصاص دهى ، و از وظايف سنگينى كه بر عهده تو است ، و بر همه آشكار است ، خود را غافل نمايش دهى ، كه اين مقام را كه به تو سپرده اند براى خدمت بـه ديـگـران اسـت . و زودا كه پرده از روى كارهاى تو كنار رود، و داد ستمديدگان را از تو بگيرند.
(اى مـالك !) بـه هنگام خشم گرفتن بر خود مسلط باش ، و تندى غضب ، و نيروى دست ، و بـيـپـروايـى زبـان را در اختيار گير، و از همه اينها - با جلوگيرى از خود و به تاءخير انـداخـتـن قـدرتنمايى - بر حذر باش ، تا زمانى كه خشمت فرو نشيند و اختيار خويش به دست گيرى . و بر اين كار زمانى كامياب مى شوى كه اندوهان درونى خود را، با ياد معاد و بازگشت به نزد پروردگار (و آنچه در آن روز در پيش دارى )، بيفزايى
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لو تـعـلمـون مـا اءعـلم مـما طوى عنكم غيبة ، اذا لخرجتم الى الصـعـدات ، تبكون على اعمالكم ، و تلتدمون على انفسكم ، و لتركتم اءموالكم لا حارس لهـا و لا خـالف عـليـهـا، و لهـمـت كل امرى منكم نفسه ، لا يلتفت الى غيرها. و لكنكم نسيتم ما ذكرتم ، و اءمنتم ما حذرتم ، فتاه عنكم رايكم .(1710)
امام على عليه السلام : اگر آنچه را كه من مى دانم و بر شما پوشيده است مى دانستيد، از خـانـه هـا بـه رهـگـذرها بيرون مى آمديد، و بر اعمال خود گريه مى كرديد، و بر سر و سينه مى كوفتيد، و اموال خود را بى نگاهبان و بى سرپرست رها مى كرديد؛ و هر كس از شـمـا سـرگرم غم خويش مى گشت و به كارى ديگر نمى پرداخت ، ليكن شما آنچه را كه به يادتان آوردم فراموش كرديد، و از آنچه شما را برحذر داشتم خاطر آسوده گرفتيد، از اين رو دچار سردرگمى گشتيد.
6 الامام على عليه السلام : فانكم لو عاينتم ما قد عاين من مات منكم ، لجزعتم و وهلتم ، و سـمـعـتـم و اءطـعـتـم ، ولكـن مـحـجـوب عنكم ما قد عاينوا، و قريب ما يطرح الحجاب . و لقد بـصـرتـم ان ابـصـرتـم ، و اءسـمـعـتـم ان سـمـعـتـم ، و هـديـتـم ان اهـتـديـتـم . بـحـق اءقـول لكـم : لقـد جـاهـرتـكـم العـبـر، و زجـرتم بما فيه مزدجر، و ما يبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر.(1711)
امـام على عليه السلام : اگر چيزهايى را مى ديديد كه كسانى از شما كه مرده اند ديدند، آشـفـته مى شديد و مى ترسيديد، و گوش فرا مى داديد و فرمان مى برديد، ولى آنچه ايـشان ديده اند بر شما پوشيده است ، اما اين پرده برداشته خواهد شد. واى ، كه شما را بـيـنـا كـردنـد اگر مى ديديد، و شنواندند اگر مى شنيدند، راهنمايى كردند اگر راه مى جـسـتيد!..با شما از روى درستى سخن مى گويم ، كه عبرتها آشكارا را به شما از عواقب امور خبر دادند، و چنانكه بايد و شايد از بديها نهى كردند..
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام :..حـقـقـت القـيـامـة عـليـهـم عـداتـهـا، فـكـشـفـوا غـطـاء ذلك لاهل الدنيا، حتى كاءنهم يرون ما لا يرى الناس ، و يسمعون ما لا يسمعون . فلو مثلهم لعقلك فـى مـقـاومـهـم المـحـمـودة ، و مـجـالسهم المشهودة ، و قد نشروا دواوين اءعمالهم ، و فرغوا لمحاسبة اءنفسهم ، على كل صغيرة و كبيرة اءمروا بها فقصروا عنها، اءو نهوا عنها ففرطوا فـيـهـا، و حـمـلوا ثـقـل اوزارهـم ظـهـورهـم ، فـضـعـفـوا عـن الاستقلال بها، فنشجوا نشيجا، و تجابوا نحيبا، يعجون الى ربهم ، من مقام ندم و اعتراف : لراءيـت اءعـلام هـدى ، و مـصـابـيـح دجى ، قد حفت بهم الملائكة ، و تنزلت عليهم السكينة ..(1712)
امـام عـلى عـليـه السـلام : (خـداجـويـان ذكـر پيشه كه دنيا را هشتند و ياد خدا را برداشتند چنانند كه گويى ) قيامت وعده هاى خود را براى ايشان تحقق بخشيده است ، و آنان پرده از روى آن براى اهل دنيا برداشتند، تا بدانجا كه گويى چيزهايى مى بينند كه مردمان نمى بـيـنـنـد، و چـيـزهـايـى مـى شـنـونـد كـه مـردمـان نـمـى شـنـونـد. اكـنـون اگـر اهـل قيامت را در برابر عقلت ، در جايگاههاى پسنديده و محلهاى معلوم هر كس مجسم كنى ، در حـالى كـه نـامـه هاى اعمالشان را باز كرده اند، و آماده حساب پس دادن درباره هر كوچك و بـزرگـى شـده انـد كـه به انجام دادن آن ماءمور بوده و از پرداختن به آن كوتاهى كرده انـد، يـا از آن نهى شده ولى در آن باره زياده روى نموده اند، و همه بارهاى سنگين كردار خـود را بـر پـشـت خـود حـمل مى كنند، و از كشيدن آنها ناتوانند، و سخت اشك مى ريزند، و بـانـگ زاريـشـان بـلنـد اسـت ، و از روى پـشـيـمـانـى و اعـتراف به گناه با صداى بلند پروردگار خود را مى خوانند، اگر اين صحنه را مجسم كنى ، در آن ميان ، درفشهاى هدايت و چراغهاى روشنى بخشى خواهى ديد (يعنى : خداجويان و پرهيزپيشگان ) كه فرشتگان گرداگرد ايشان را فرا گرفته اند، و آرامش الاهى بر دلهاى ايشان فرود آمده است ..
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : اءعـمـال العـبـاد فـى الدنـيـا، نـصـب اءعـيـنـهـم فـى الآخرة .(1713)
امام على عليه السلام : كارهايى كه بندگان در دنيا كرده اند، در آخرت ، پيش چشم ايشان ، مجسم است .
9 الامام الجواد عليه السلام : قال على بن الحسين عليه السلام : لما اشتد الامر بالحسين بـن عـلى ، نـظـر اليـه مـن كـان مـعـه ، فـاذا هـو بـخـلافهم ؛ لانهم كلما اشتد الامر تغيرت اءلوانهم ، و ارتعدش فرائصهم ، و وجلت قلوبهم . و كان الحسين عليه السلام و بعض من مـعـه مـن خـصـائصـه ، تـشـرق اءلوانـهـم ، و تـهـدى جـوارحـهـم ، و تـسـكـن نـفـوسـهـم ، فـقـال بـعـضـهـم لبـعـض : اءنـظـروا لا يـبـالى بـالمـوت ! فـقـال لهـم الحسين عليه السلام : صبرا بنى الكرام ! فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البـؤ س و الضـراء، الى الجـنـان الواسـعـة و النـعـيـم الدائمـة ، فـاءيـكـم يـكـره اءن يـنـتـقـل مـن سـجـن الى قـصـر؟ و مـا هـو لا عـدائكـم الا كـمـن ينتقل من قصر الى سجن ..(1714)
امـام جـواد عـليـه السلام - از پدرانش ، از على بن الحسين عليه السلام : چون كار (در روز عـاشـورا) بـر حـسـيـن بن على سخت شد، كسانى كه با او بودند به روى او نگاه كردند، ديـدنـد حـال او بـرخـلاف ديـگـران اسـت ، چـه آنـان بـه تـدريـج كـه كـار سـخـت مـى شد رنـگـهـايشان تغيير مى كرد و بندپاشان به لرزه مى افتاد و ترس دلهاشان را فرا مى گـرفـت ، و حـسين عليه السلام و برخى از دوستان ويژه اش ، چهره هاشان درخشان بود و انـدامها آرام و جانها مطمئن . اين بود كه بعضى به بعضى ديگر مى گفتند: نگاه كنيد كه چـگـونـه بـه مـرگ اعـتـنـايـى نـدارد! آنـگاه حسين عليه السلام گفت : اى فرزندان پدران بـزرگـوار! شـكـيـبـا بـاشيد، كه مرگ جز پلى نيست كه شما را از سختى و ناراحتى به بـهـشـتـهـاى گـسـتـرده و نعمتهاى پايان ناپذير مى رساند. كداميك از شما است كه آرزوى انـتـقـال يـافـتـن از زنـدانـى بـه كـاخـى نـداشـتـه بـاشـد؟ و مـرگ بـراى دشـمنان اسلام انتقال يافتن از كاخه است به زندان .
10 الامـام عـلى عـليـه السـلام :..اءمـا الظـلم الذى لا يترك ، فظلم العباد بعضهم بعضا، القـصـاص هـنـاك شديد. ليس هو جرحا بالمدى و لا ضربا بالسياط. و لكنه ما يستضغر ذلك معه ..(1715) ان الله - تبارك و تعالى - اذا برز لخلقه ، اءقسم قسما على نفسه ، فـقـال : و عـزتـى و جـلالى ! لا يـحـوزنـى ظلم ظالم ، و لو كف بكف ، و لو مسحة بكف ، و نـطـحـة مـا بـين الشاة القرناء الى الشاة الجماء، فيقتص الله للعباد، بعضهم من بعض ، حتى لا يبقى لاحد عند احل مظلمة ..(1716)
امـام عـلى عـليـه السـلام : سـتـمـى كه (در قيامت ) فروگذاشته نمى شود، ستم بعضى از بـنـدگـان بر بعضى ديگر است كه قصاصى سخت دارد، يعنى زخم زدن با كارد يا زدن بـا تـازيـانـه نـيـسـت ، بـلكـه چـيـزى اسـت كـه ايـنـهـا در بـرابـر آن نـاچيز است ...خداى مـتـعال در آن هنگام كه بر بندگان خود جلوه كند، به خود سوگند خورد و گويد: قسم به عزت و جلال خودم كه از ستم ستمگر نمى گذرم ، حتى اگر زدن كف دست به كف دست ، يـا مـاليـدن با دست ، يا شاخ زدن گوسفند شاخدار به گوسفند بيشاخ باشد. پس خـدا قـصاص بندگان را از يكديگر مى گيرد، تا هيچ كس را بر ديگرى مظلمه اى باقى نماند..
11 الامام السجاد عليه السلام : اللهم ارزقنا خوف عقاب الوعيد، و شوق ثواب الموعود! حتى نجد لذة ما ندعوك به ، و كاءبة ما نستجيرك منه .(1717)
امـام سـجـاد عـليـه السـلام : خـدايـا! تـرس از كـيـفر و عيد و شوق پاداش وعده را روزى ما گردان ، تا دريابيم كه لذت آنچه تو را بدان مى خوانيم چيست ، و اندوه آنچه از آن به تو پناه مى بريم كدام است ؟
12 الامـام السـجـاد عـليـه السلام :..نعوذ بك من الحسرة العظمى ، و المصيبة الكبرى ، و اءشـقـى الشـقـاء، و سـوء المـآب ، و حـرمـان الثـواب ، و حـلول العـقـاب ، اللهـم ! صـل عـلى مـحـمـد و آله ، و اءعـذنـى مـن كل ذلك برحمتك و جميع المؤ منين و المؤ منات ، يا ارحم الراحمين !...(1718)
امام سجاد عليه السلام : خدايا! به تو پناه مى بريم از حسرت بزرگ ، و مصيبت عظيم ، و شقاوت گرانبار، و سرانجام بد، و محروميت از پاداش ، و گرفتار شدن به كيفر.
خـدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست ، و از اينها همه ، مرا و تمام مردان و زنان مؤ من را، در پناه خويش مصون بدار، اى بخشنده ترين بخشندگان !.
نگاهى به سراسر باب
در اين باب پاره اى از امتيازهاى جهان بينى (ايدئولوژى ) الاهى و اعتقاد دينى را آورده ايم . ايـمان به خداى متعال و شناخت توحيدى جهان ، و معتقد بودن به دو حيات مادى و معنوى را ويژگيها و امتيازهايى است كه در جهان بينيها و ايدئولوژيهاى ديگر يافت نمى شود:
1 ـ آرامـش روحـى و سـيراب كردن عطش وجدانى : انسان مؤ من به خدا، در اين جهان ، احساس بـيـگـانـگـى و تـنـهـايـى نـمى كند. و اين بدان جهت است كه انسان ـ كه به طبع كنجكاو و جوينده است ـ به جستجو و تلاش بر مى خيزد تا به راز زندگى و مرگ و هدفهايى كه در آنها است برسد. نيز در آن مى كوشد تا براى جان خود پناهگاهى در اين جهان گسترده پيدا كند. و پيدا است كه در اين جستجو به چيزى دست نمى يابد كه ، بدون خدا، تشنگى او را فـرو نـشـانـد. در نـتيجه ، احساس خلا معنوى مى كند و احساس تنهايى و غربت و بى پناهى . و به هر سوى روى مى آورد آن را سرابى فريبنده مى يابد كه تشنگى را فرو نمى نشاند. مكاتب بشرى و نحله (مسلك )هاى فكرى نيز دست او را نمى گيرند و او را به جـايـى كـه بـايـد نـمـى رسـانـنـد، چـه از آنـهـا چـيـزى جـز اطلاعات ناقص ، يا پندارها و گـمـانـهـايـى بـه دسـت نـمـى آيـد، كـه تـصـور مـى كـنـنـد آنـهـا دانـش اسـت . و ايـنـهـا و امثال اينها هدف شريف زندگى و مرگ را نشان نمى دهد، و رازهاى زندگى آميزاد را در كره زمين نمى گشايد.
بـنـابراين ، انسان خواسته خود را جز در زندگى دينى ، و فهم واقعيت كلى ، و اعتقاد به خداى متعال ، نمى تواند يافت . و اين شناخت همان چيزى است كه همه رازها را مى گشايد، و راههاى زندگى را روشن مى كند، و هدف از زندگى و مرگ را آشكار مى سازد، و سبب پيدا شـدن آرامـشـى روحـى و پناهگاهى درونى مى شود، و تشنگى بزرگ روان بشرى را فرو مى نشاند.
2ـ هـمبستگى انسان و جهان : انسان يكتاپرست مى داند كه او و همه آنچه در اين جهان است ، آفـريـده هـاى خـداى مـتـعـالنـد، و هـمـه در راهى يگانه و به سوى مقصدى يگانه و براى رسـيـدن بـه هـدفـى يـگـانه پيش مى روند. نيز مى داند كه بعضى از آنچه در جهان است بـراى بـعـضـى ديـگر، و همه آنها براى انسان آفريده شده است ، و هر چه در عالم هستى اسـت فـرمـانبردار خداى متعال است . بدن گونه خود را پرستشگاهى عظيم احساس مى كند، كـه هـر چيز در آن به حالت سجود در برابر خدا قرار گرفته است ، و هيچ چيز نيست جز آنكه به سپاس خدا تسبيح مى گويد.
هر كس به زبانى صفت حمد تو گويد
بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه
و انـسـان در چـنـيـن حـالتى ، به انسجام و هماهنگى خود با طبيعت و قرار گرفتن با ديگر كاينات در صفت واحد پى مى برد، و خويشتن را با همه هستى هماوا مى كند، و از آنها بهره مـنـد مـى شـود. و در خلال اين مجموعه ، به جانب هدفهاى بزرگ زندگى به حركت در مى آيد، و به طرف قانون بزرگ هستى رهسپار مى گردد.
3ـ هدفدارى جهان و انسان : در اين جهان بسيار پهناور، هيچ چيز نيست مگر آنكه هدفى دارد، و براى آن آفريده شده ، و به منظور رسيدن به آن هستى پيدا كرده است . و اين هدفدارى در هـمـه جـهـات و پـاره هـاى جـهـان هستى ، از ذره تا كهكشان ، جريان دارد. همه از قوانينى خاص پيروى مى كنند، و در چار چوب برنامه اى منظم ، براى رسيدن به هدفهاى كمالى معين ، به عمل مى پردازند.
و چون همه عالم ، همچون مجموعه اى يگانه ، منسجم و هماهنگ است ، هدفدارى هر جزء از آن ، مـانـنـد هـدفـدارى جـزء ديـگـر اسـت ، و هـمـه چـيـز هـدفـدار اسـت . و چـنـان نـيست كه شاعر سرگردانى گفته است ، و ترجمه بيت او چنين است :
آمدم ، نمى دانم از كجا، ولى آمدم
و پيش روى خود راهى ديدم و بر آن راه افتادم ،
نـه ! كـار بـزرگ جـهـان بـه ايـن سـادگـى نـيـسـت ، كـه بـراى حل آن ، طرح پرسشى شاعرانه ، و سپس خود را در برابر آن به نادانى زدن كفايت كند. انـسان خردمند قطره آبى در نهرى خرد، يا ذره اى در هوا، نمى بيند مگر اينكه همراه با آن حكمت و تدبير و راه و مقصدى را مشاهده مى كند.
قطره اى كز جويبارى مى رود
از پى انجام كارى مى رود
و هر اندازه چيزى بزرگتر باشد، هدفهاى هستى او بزرگتر خواهد بود. پس براى هستى آدمى و براى اجزاى وجود او، هدفهايى حكيمانه است ، كه به قدرت كامله خدا آفريده شده اسـت . و بـر انـسـان واجـب اسـت كـه بـا سـايـر اجـزاى هدفدار جهان به سوى مقصد عالى آفرينش ، كه خود او و جهان بزرگ براى آن آفريده شده است ، به پيش رود.
4ـ نـگـرش مـثـبـت نه منفى : با نظر به آنچه تا كنون درباره ويژگيهاى اعتقادى دينى و جهانشناسى الاهى گفتيم ، متوجه مى شويم كه انسان يكتاپرست نظرى ايجابى و مثبت به خـود و جـهـان دارد، و بـا چنين نظرى هدفهاى حركت و زندگى را مى يابد و به سوى آنها رو مـى كـنـد، بـى آنـكه سرگردان بماند يا دچار شكست و يا گرفتار ترديد شود. چنين انـسـانـى مـقـصـد را مـى شـنـاسـد و راه را نيز. اين است پا به راه مى نهد، و بى سستى و تـرديـد، و بـى آنـكـه پـيـش رفـتـن بـه سـوى هـدف و عـمل را لغو و بيهوده بداند. چون انسان به جهان با نگرش مثبت بنگرد، زندگى را پوك و تـهى يا چيستانى ناگشودنى نمى شمرد، بلكه جهان و اجزاى آن را حقايقى هدفدار مى بـيـنـد، و مـى نـگرد كه هدفهاى حكيمانه اى بر جهان هستى حكمفرما است . و آشكار است كه چـنـيـن نگرشى چه آثارى مثبت با خود دارد، آثارى كه همه جوانب زندگى آدمى و حركتهاى فردى و اجتماعى را فرا مى گيرد.
البـتـه از چـنـيـن شـنـاخـت اعـتقادى سازنده و تكاملى ، كسى كه اعتقاد ايمانى و باور الاهى نـداشـتـه بـاشـد بـهـره مـنـد نـمـى شـود: زيرا كسانى كه به خدا و به روز ديگر باور نـدارنـد، چـنـين نگرش ژرف آميخته به ايمان را نسبت به هستى و هدفهاى آن ندارند؛ از آن جـهـت كـه تـصورشان اين است كه جهان ، با ابعاد بيپايان و پهنه هاى بسيار وسيع خود، بـه تـصـادف يـا چـيـزى شـبـيـه تـصـادف پيدا شده است ، و داراى هدفى و حكمتى نيست ؛ بـنـابـرايـن ، نـه آدمـى وظـيفه اى دارد، و نه لازم است در يك هماوايى كلى با ديگر هستيها شركت جويد.
هـر كـس بـا چنين نگرشى به عالم نگاه كند، هيچ چيز را با شناخت حقيقى نمى شناسد، نه زنـدگى را و نه انسان را و نه هستى را، هر چند دانشمندى باشد در فيزيك يا رياضيات يـا دانـشـهـاى ديـگـر، يـا...و هـر چند بر خود نشانهاى دانش و مدالهاى آزمايشگاهى آويخته باشد.
و چـون آدمـى در زنـدگـى و كـارهـاى خود از تصور هدفى بينياز نيست ، ممكن است هر كسى براى خود چيزى به نام هدف بيافريند، كه هدف واقعى نيست ، و به همين جهت او را قانع نـمى كند، و آثار تاءثير متقابل كه از هدف حقيقى ساخته است از آن بر نمى آيد، و بدين گـونـه ماهيت انسانى او باطل مى شود. اين است كه بايد انسان بكوشد تا به صورتى مثبت به هستى خود و جهان و زندگى و مرگ بنگرد، و هدف آفرينش را به درستى دريابد و در پى آن روان گردد (ولى الله المصير).
5ـ دسـتـور ديـنـى و تـاءثـيـر ژرف آن : قـوانـيـن و مـراعـات كـردن آنـهـا و عـمـل كـردن بـر وفـق آنـهـا، از مـهـمـتـريـن عـوامـل بـهـتـر شـدن و بـهـتـر كـردن و تـكـامـل بـخـشـيدن به اجتماعات بشرى است . و اين امر هنگامى تحققى راستين مى يابد كه مـراعـات قوانين ، برخاسته از پذيرفتن قانون و پايبند بودن اعتقادى به آن باشد، نه از بـيـم و هـراس ؛ زيـرا كـه تـرس ، بـه عـمل كردن به قانون ، به صورت دقيق و همه جـانبه ، نمى انجامد. و آشكار است كه رعايت مبتنى بر ايمان و برخاسته از ژرفاى نفس ، و تـنـها زمانى به وجود مى آيد كه قوانين ، دينى و الاهى باشد، و قانونگذار، آفريننده انسان باشد و فرمانروا بر زندگى و مرگ او، داناى نهان و آشكار او، و آگاه از كارهاى كـوچـك و بـزرگ او. اهـمـيـت ايـن امر بسيار مهم ، در عملى شدن قوانين ، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد.

 

next page

fehrest page

back page