الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۷ -


پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )):... سوگند به خدا كه از فقر براى شما ترسى ندارم ، ليكن از آن مى ترسم كه دنيا چندان بر شما گسترده شود كه براى پيشينيان شما گسترده شده بود (و مانند آنان در ناز و نعمت فرو غلتيد) و همچون آنان به رقابت و همچشمى بپردازيد، و چنان هلاكتان كند كه آنان را هلاك كرد.
اين حديث شريف نبوى به ما مى فهماند كه زيانهاى حاصل از تكاثر در مالكيت و اترافگرايى در مصرف ، بسى بيشتر است از زيانهاى ويرانگر حاصل از فقر و بينوايى ، اين تعليم - چنانكه از تعاليم ديگر فهميده مى شود - نمى خواهد زيانهاى فقر و ضرورت مبارزه با آن را كم انگارد، بلكه مى خواهد فاجعه بودن تكاثر و اتراف را يادآور شود.
3 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): فيما رواه الامام على بن ابيطالب : الدينار و الدرهم اهلكا من كان قبلكم ، و هما مهلكاكم .(778)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - به روايت امام على بن ابيطالب (عليه السلام ): دينار و درهم (مال دنيا) كسانى را كه پيش از شما بودند هلاك كرد، و آن دو شما را نيز هلاك خواهد كرد.
4 الامام على (عليه السلام ): يا كميل ! هلك خزان الاءموال و هم احياء...(779)
امام على (عليه السلام ): اى كميل ! مال اندوزان ، در حال حيات نيز مرده اند.
13 - مردگان
قرآن :
1 انك لا تسمع الموتى ...(780)
تو نمى توانى چيزى به مردگان بشنوانى ...
2 و ما يستوى الاحياء و لا الاموات ، ان الله يسمع من يشاء، و ما اءنت بمسمع من فى القبور.(781)
زندگان و مردگان برابر نيستند، خدا به هر كس بخواهد (آنچه را كه بايد) مى شنواند، و تو نمى دانى چيزى به كسانى كه در گورها خفته اند بشنوانى .
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): اربع يمتن القلب ... و مجالسه الموتى ، فقيل به : يا رسول الله و ما الموتى ؟ قال : كل غنى مترف .(782)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): چهار چيز قلب را مى ميراند... (از جمله ) همنشينى با مردگان . پرسيدند: اى فرستاده خدا، مردگان كيانند؟ فرمود: هر توانگر شادخوار.
2 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ثلاثه مجالستهم تميت القلب ... و الجلوس مع الاغنياء.(783)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): سه گروهند كه همنشينى با ايشان قلبها را مى ميراند... (از جمله ) نشستن با توانگران .
14 - فقيران
قرآن :
1 ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله ، فمنكم من يبخل ، و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ، والله الغنى و انتم الفقراء...(784)
آگاه باشيد! اين شماييد كه فرا مى خوانندتان تا در راه خدا انفاق كنيد، در ميان شما كسانى بخل مى روزند؛ هر كس بخل ورزد، نسبت به خود بخل ورزيده است (و آنچه را بايد براى خود بدهد و ذخيره سازد نداده است )؛ خداوند بى نياز است و شما (اى اغنيا) فقيرانيد...
اين سخن در جواب كسانى است كه به انفاق كردن در راه خدا دعوت شده اند (و آنان بطبع توانگرانند،: يا توانگران مهمترين مصداق اين مخاطبانند)، و ليكن بخل مى كنند. و خدا به همين سبب آنان را مى نكوهد و يادآورى مى كند كه حقيقت آن است كه اينگونه كسان غنى و توانگر نيستند بلكه بينوايند.
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ليس الغنى عن كثره العرض ...(785 )
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): بى نيازى به داشتن اموال و وسايل بسيار نيست .
2 الامام على (عليه السلام ): الغنى الشره فقير.(786)
امام على (عليه السلام ): ثروتمند حريص فقير است .
3 الامام على (عليه السلام ):... و غنيها (الدنيا) فقير...(787)
امام على (عليه السلام ):... ثروتمند دنيا فقير است ...
4 الامام السجاد (عليه السلام ):... و من اءصاب من الدنيا اكثر، كان فيها اشد فقرا...(788)
امام سجاد (عليه السلام ):... هر كس از دنيا سهمى بيشتر داشته باشد، نياز بيشترى خواهد داشت .
15- وارثان و پيروان فرعونان
قرآن :
1 و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين .(789)
فرعون در زمين (مصر) بلند پروازى كرد، و او از مسرفان (گزافكاران ) بود.
حديث :
1 الامام على (عليه السلام ): العلم افضل من المال بسبعة : الاول انه ميراث الانبياء، و المال ميراث الفراعنه .(790)
امام على (عليه السلام ): علم برتر از مال است به هفت دليل : نخست آنكه علم ميراث پيامبران است و مال ميراث فرعونان ...
2 الامام على (عليه السلام ):... فعلى مبلبل اجسام الملوك ، و سالب نفوس الجبابرة و مزيل ملك الفراعنه مثل كسرى و قيصر، و تبع و حمير و من جمع المال على المال فاكثر، و من بنى و شيد، و زخرف و نجد و ادخر و اعتقد، و نظر بزعمه للولد، اشخاصهم جميعا الى موقف العرض و الحساب ، و موضع الثواب و العقاب ...(791)
امام على (عليه السلام ):... آن كس كه تن شاهان را رنجور مى كند، و جان جباران را مى ستاند، و سلطنت فراعنه همچون كسرى و قيصر و تبع و حمير را برمى اندازد، و ثروت كسانى را بر باد مى دهد كه مال بر مال مى افزايند، و بناهاى افراشته مى سازند، و آنها را با پرده و فرض تزيين مى كنند، و گرد مى آوردند و مى اندوزند، و به گمان خود براى فرزندان بر جاى مى گذارند، اينان همه را به جايگاه عرضه و حساب و رسيدن به پاداش يا عذاب روانه خواهد ساخت .
16 - سست باوران
قرآن :
1 و ما اءرسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها: انا بما ارسلتم به كافرون (792)
به هيچ شهرى بيم دهنده اى را به رسالت نفرستاديم مگر اينكه شادخواران آن گفتند: ما به اين دين كه براى ابلاغ آن آمده ايد اعتقاد نداريم .
حديث :
1 الامام على (عليه السلام ): لا يومن بالمعاد، من لا يتحرج عن ظلم العباد.(793)
امام على (عليه السلام ): كسى كه از ستم كردن بر بندگان خدا بسختى نپرهيزد، به روز بازگشت اعتقاد ندارد.
2 الامام على (عليه السلام ): حب المال يوهن الدين و يفسد اليقين .(794)
امام على (عليه السلام ): دوستى مال دين را سست مى كند و يقين را تباه .
3 الامام على (عليه السلام ):.. او منهوما باللذة ، سلس القياد للشهودة ، او مغرما بالجمع والادخار، ليسا من رعاة الدين فى شى ء اءقرب شى ء شبها بهما الانعام السائمة .(795)
امام على (عليه السلام ):... يا انسانى است حريض بر لذت بردن ، و بى بند و بار در شهوترانى ، يا عاشق جمع آورى و مال اندوزى ، اين دو كس به هيچ وجه مراعات دين نمى كنند، و به چارپايان چرنده نزديكترند تا به آدمى
نگاهى به سراسر فصل
1 - نفى و طرد تكاثر:
در ((بنگريد))، در آغاز هيمن فصل مفاهيمى اشاره كرديم . اكنون از اشكال گوناگونى از مبارزه با ((تكاثر)) سخن خواهيم گفت كه لازم است حكومت و اجتماع اسلامى - علاوه بر اجتهاد و فقاهت اسلامى - به آنهابپردازند، تا پرچم عدالت اجتماعى به اهتزاز درآيد، و شالوده هاى قسط استوار شود، و مستضعفان و رنجديدگان از زن و مرد و كودك - كه مال و حق و روزى آنان به غارت رفته است - مورد حمايت قرار گيرند و به حقوق حقه خود برسند.
(1) - برنامه ها و راههاى مشخص مبارزه بر ضد تكاثر:
بر جامعه اسلامى - كه در دامان فرهنگ اسلامى دشمن تكاثر پرورش يافته است - واجب است كه مقياسهاى تكاثرى را به مقياسهاى اسلامى تبديل كند، و تربيت اسلامى و ارزشهاى آن را جايگزين تربيت تكاثرى و ارزشهاى آن سازد، تا مبارزه اى جدى با تكاثر و ارزشهاى ضد ارزش آن به ژرفترين صورت امكان پذير شود. و اين جهتگيرى ، هم عملى است و هم سازنده ؛ و براى نشان دادن اهميت آن كافى است به اين مطلب اشاره كنيم كه از مهمترين ابعاد تعهد فرهنگى و اخلاقى ضد تكاثرى ، و عمومى و مردمى كردن اين مبارزه متعهدانه است ، بدنين معنى كه چنان شود كه مبارزه ، برخاسته از ژرفاى وجدان توده ها باشد، و همه بخشهاى محروم و خرد شده را فرا گيرد، و عناصر ضد تكاثرى موجود در اخلاق اسلامى را به فراوانى در خود داشته باشد.
به همين جهت است كه قرآن كريم مى فرمايد: ... و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط، و انزلنا الحديد فيه باس ‍ شديد...(796) با پيامبران كتاب و ميزان فرستاديم ، تا مردمان عدالت را بر پاى دارند، و آهن را نازل كرديم كه در آن نيرويى شديد است ، پس ((كتاب )) و ((ترازو)) و ((آهن )) همه انگيزه هاى آن است كه مردمان قسط را بر پاى دارند، و توده ها با اقامه قسط احيا شوند، و موانع از سر راه اجراى عدالت و قسط برداشته شود. آرى ! همه اين انگيزه ها براى قيام مردم به قسط - از غنى و فقير، و نيرومند و ناتوان - لازم است ، البته فقير را فقر او به طلب عدل و قسط برمى انگيزد، و عامل محرك براى ضعيف و ناتوان همان ضعف و محروميت او است ، ليكن مشكل بر سر اين راه - مشكل بزرگ - همان توانگر صاحب قدرت و نفوذ است ، اوست كه بايد به سرفرود آوردن در برابر قسط و عدل ناچار گردد، يا با ميزان به كار افتادن آن ؛ و اگر نشد با((حديد)) و به كاربردن آن .
و اين برنامه و روش همان است كه عامل ايجاد توازن در حركات اجتماعى و از بين بردن ستم و تجاوز است . پس حركتهاى الهام يافته از كتاب آسمانى ، كه متكى بر ميزان است و با آهن ، (نيروى اجرايى ) تاييد مى شود، همان حركات توازنى تغير دهنده بنايدين اوضاع و ويران كننده پايه هاى ستم و تجاوز و سازنده شالوده هاى عدل و احسان است . اينگونه حركت وانقلاب است كه به ساخته شدن اجتماعى متوازن و هميار و عادل و مومن و صالح مى انجامد، و به آن فرامى خواند كه توازن مطلوب در دو قلمرو ظاهرى و باطنى هر دو وجود پيدا مى كند.
(2) - حاكميت و توده ها در پهنه هاى مبارزه :
بر اساس آنچه بدان اشاره كرديم ، مبارزه ياد شده تنها با بهره بردارى از نيروى اجرايى ، نافذ و پيروز نمى شود - چنانكه نمونه آن را در نظامهاى مادى معاصر مشاهده مى كنيم - و از اين جهت است كه اسلامى مى كوشد تا دايره مبارزه را هر چه بيشتر توسعه دهد و به ابعاد گوناگون بكشاند؛ آرى ، مبارزه اى كه اسلام آن را در اين زمينه طرح ريزى مى كند، مبارزه اى داراى رسالت است كه ريشه هاى آن از يك سو به قرآن (تربيت و تعليم و پراكندن اصول فكرى صحيح ) باز مى گردد، و از سوى ديگر به ميزان (برنامه ريزى استوار و چارچوب گذارى عادلانه )، و از ناحيه سوم به آهن و شمشير (به كار بردن نيروى اجرايى در دفاع از حقوق محرومان ). پس مبارزه اسلامى با ظلم و تكاثر، مبارزه اى تربيتى و فكرى و فرهنگى است در نزد توده ها؛ و برنامه گرا و تخصص شناس است ، در نزد عالمان دين و استادان متخصص ، و متكى به قدرت اجرايى قاطع است در نزد دست اندركاران حاكميت ؛ در چنين هنگامى است كه همه بخشهاى مردم براى كارزار كردن با تكاثر و تورم مال در نزد گروهى خاص بسج مى شوند، و علماى دين و كارشناسان براى برپاداشتن عدالت اجتماعى و قسط اسلامى به تلاشهايى سنگين مى پردازند. و دستگاه حكومت با قوه قهريه به نبردى قاطع با همه اشكال بهره كشى از مردم و تجاوز مالى و مصرف اشرافى و اترافيى برمى خيزد، تا بدينسان تعادل و توازن برقرار گردد، و فضاى اجتماع براى همه گيرشدن عدالت آمادگى يابد، و پايه هاى قوام اجتماعى - كه قرآن كريم آن را متوقف بر صحيح بودن حركت مال و دست به دست گشتن آن در ميان مردم مى داند - گذاشته شود.
(3)- انگيزه ها و هدفهاى عالى اين مبارزه :
مبارزه با تكاثر و سرمايه دارى و صاحبان سرمايه در نظامهاى مادى اشتراكى تنها بر مبناى هدفهاى مادى و سياسى آغاز مى شود، ولى اسلام در مبارزه با متكاثران و سرمايه داران هدفهاى مادى و معنوى هر دو را با هم در نظر دارد، زيرا كه هدف از تعاليم اسلام تامين دو زندگى براى انسان و تضمين خوشبختى او در آن دو است : زندگى مادى دنيوى فانى (بدنى و روحى ) و زندگى معنوى اخروى جاودانى (بدنى و روحى ). و مكتب تكاثر و سرمايه دارى ، براى دو زندگى انسان رنجبرى كه او را مورد بهره كشى خود قرار مى دهد و به بردگى مى كشاند، هيچ ارزشى قائل نيست ، از اينرو اين هر دو زندگى انسانها را تباه مى كند و حق اين دو زندگى را ناديده مى انگارد، و - در واقع - در راه رسيدن به خواستها اهداف خود به مصرف مى رساند. و اين چيزى است كه با چشمان خود آشكارا آن را مى بينيم ، شما كجا در ميان صاحبان ثروت و كارخانه دارن و تيولداران موارد چندى ديده ايد كه تندرستى و كفاف زندگى كارگر و كشاورز و مزدور فكر ايشان را به خود مشغول داشته باشد؟ و سلامتى و آسايش آنان را - چنان خود و نزديكان خود - بخواهند؟ به همين جهت است كه اسلام دشمن سرسخت اين نظام اقتصادى است .
دو بعدى بودن هدف در مبارزه ياد شده در اسلام ، يعنى بعد مادى و معنوى - كه به آن اشاره كرديم - همان عاملى است كه اين مبارزه را صعود مى دهد، و آن را به مبارزه اى الاهى و انسانى بدل مى كند، و به اوج تعالى و آرمانيگرى بالا مى برد، و مهر عظمت و جاودانگى بر آن مى زند.
2 - توانگرى و امت :
اشراف و متكاثران و مسرفان و ثروتمندان ، در جامعه هاى اشرافى و متكاثر، در دستگاههاى قانونگذارى و قضايى و ادارى نفوذ مى كند، و هر چه زودتر بر مراكز حساس كشور مستولى مى شود و به بالاى هرم اجتماعى صعود مى يابند، و در اين هنگام سلطه خود را بر سرنوشت اقتصادى و سياسى توده ها استوار مى سازد - چنانكه پيشتر اشاره شد - و در نتيجه به بهره بردارى از فرهنگ و اخلاق و انديشه و هنر و دين ، به هر صورت كه خواسته باشند، مشغول مى شوند. آرى ! حيات تكاثرى و سرمايه دارى در هر زمان و مكان چنين برنامه اى براى خود دارد و به عملى كردن آن مى پردازد؛ و به اين منظور، از همه وسايل موجود براى واداشتن مردم به پذيرش اين برنامه (و تسليم شدن به سلطه هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى آشكار، و سلطه هاى فكرى و فرهنگى و اخلاقى ناآشكار آن )، بهره بردارى مى كند.
روشنگرى : يكى از روشهاى مهم اسلام براى برانداختن نظام تكاثرى
اسلام براى برانداختن نظام تكاثرى ، از روش برانداختن ارزشى اقدام مى كند و ارزشهاى تكاثرى را خرد مى كند؛ به همين جهت اشراف مردم را - كه صاحبان اموال و كارخانه ها و مالكان بزرگ و اشراف و كامورانند - بدترين افراد امت و بدترين مسلمانان مى خواند. و با اين براندازى و نكوهشگرى ، نظام ارزشى تكاثرى را ويران مى سازد، و با اين زمينه سازى فكرى و تربيتى به شعله ور ساختن آتش انقلاب دگرگونساز، در برابر سلطه هاى اقتصادى و ستمگريهاى تكاثرى در آفاق زندگى انسانى توفيق پيدا مى كند، و پايگاههاى گروههاى كامور و جباران اقتصادى و موضعگيريهاى ايشان را متزلزل مى سازد، و آنان را به ذلت و حقارت فرو مى كشاند، چنانكه امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) - در آغاز خلافت خود كه مى خواست اين برنامه قاطع اسلامى را استحكام بخشد و چارچوب آن را تعيين كند چنين فرمود: (تا اينكه فروتر شما برتر و برتر شما فروتر شود).
و اين سخن را امام در آن هنگام گفت كه مردمان در مدينه با او بيعت مى كردند، و مى ديد كه اسلام همچون پوستينى شده است كه آن را وارونه پوشيده باشند. و سبب آن اين بود كه گروهى بر اموال مستولى شده بودند؛ و اين امر باعث شيوع تكاثر در نزد مشتى ، و فقر و مسكنت در نزد اكثريت مردم شده بود. از اينرو در خطبه اى بيدار كننده و انقلابى - به منظور بيم دادن متكاثران غرقه در ناز و نعمت از عواقب ظلم - چنين فرمود: ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم : ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات ، حجزته التقوى عن تقحم الشبهات ؛ الا! و ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيكم - ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - والذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله ، و لتغربلن غربله ، و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اءسفلكم اءعلاكم و اءعلاكم اسفلكم ...(797 ) اين سخن كه مى گويم درستى آن را به گردن مى گيرم و ضامن صحت آنم (پس خوب گوش دهيد و نيك فراگيريد و ژرف در آن بينديشيد)، هر كس در عقوبتهاى روزگار با ديده عبدت نگر بنگرد، تقواگزينى او را از فرو افتادن در كارهاى شبهه ناك باز دارد. آگاه باشيد! شما امروز در گرداب بلايى افتاده ايد كه در آغاز بعثت پيامبر((صلى الله عليه و آله و سلم ))، گرفتار آن بوديد (اوضاع منحط جاهليت از نو زنده گشته است )، و به آن خدا - كه پيامبر را به حق مبعوث كرد- سوگند كه آنچنان در هم ريزيد، و آنچنان در غربال حوادث بيخته گرديد، و چون ديگ افزار جوشان زير و رو شويد، تا آنكه طبقات زير دست شما بالا آيند و بالادستان زيردست گردند...).
و آنچه سخت به شناخت آن نياز داريم ، اين است كه اين تعاليم و موضعگيريها و هدفهاى آنها را به ژرفترين گونه بشناسيم ، و به بهترين صورت آنها را بفهميم و توده هاى مردم را از آن آگاه سازيم ، و با دادن نام (تعاليم اخلاقى ) به آنها خط بطلان بر عملى شدن آنها نكشيم ، و آنها را از ميدان فقاهت و دايره اجتهاد اسلامى - كه بايد پويا و زنده و سازنده باشد - بيرون نياوريم ، تا اين كار (يعنى حذف بعضى از تعاليم و بيرون گذاشتن آنها از دايره اجتهاد) به پيدا شدن ابهامى در نظام اسلامى و مكتب اقتصادى و فلسفه اجتماعى و مقياسهاى حقوقى آن منتهى نگردد، و به تحريف دين حنيف خدا يا تضعيف آن نينجامد.
آنچه مسلم است اين است كه دين الاهى - با نظر به اين ايستار و جهتگيرى خود- و سيره عملى امام على (عليه السلام )، اگر به صورتى شايسته مراعات شوند، هيچ فرصتى براى متكاثران و ثروتمندان باقى نمى گذارند تا از دين بهره بردارى كنند، و بدترين اشرار امت - به گفته پيامبر بزرگ ((صلى الله عليه و آله و سلم ))- آن را وسيله رسيدن به منافع خويش قرار دهند. وديگر زمينه اى براى آن فراهم نخواهد شد تا دينى همچون اسلام مجوزى شود براى ثروتمندى فاحش و شاد خوارى و بهره كشى ، وافزارى گردد براى تخدير توده ها و پوشاندن وجدانها. و چون چيزى از اينگونه آشكار شود، بر كسانى كه هشيار و بيدارند لازم است كه با آن به صورتهاى گوناگون مبارزه كنند، و پيش از هر چيز در علتهاى آن نظر كنند تا بتوانند چنانكه شايسته است به ريشه كن كردن آنها بپردازد،)) اين علتها در جامعه هاى تكاثرى از اين دست است :
(1)- نادانى (جهل و بيسوادى )، و
(2)- روسازى واقعيات ، و
(3)- عقب ماندگى ، و
(4)- بسته ذهنى ، و
(5)- فريب خورى از كلك بازيهاى متكاثران و ايادى آنان .
و خواننده براى آنكه مغز سخنان پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) را در توصيف ثروتمندان بيش از پيش دريابد، و از نزديك با روحيات آنان آشنا شود، بايد به فصلهايى از اين باب كه مشتمل بر بيان (حالات توانگران و متكاثران ) است مراجعه كند.
3- ستمگران :
اين فصلها و عنوانها را براى آن نياورديم كه از كسانى بدون حق طرفدارى يا از كسانى ديگر به ناروا بدگويى كنيم ، يا حقى را پايمال سازيم ، يا نسبت به حرمت و كرامت اشخاص يا گروهها بى مبالات باشيم . اينها كلمات حقى است كه از تصريحات قرآنى و حديثى و تعاليم هدايتگر اسلامى آموخته و فراگرفته مى شود. خداى متعال در كتاب كريم خود مى فرمايد:ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس اءنفسهم يظلمون (798) خداوند به مردمان هيچ ستمى نمى كند، ليكن مردمان خود به يكديگر ستم مى كنند. و هنگام ذكر اين آيه در فصل ، به اين نكته اشاره كرديم كه خواننده ، كلمه (شيئا) را كه در آيه آمده است به ياد داشته باشد؛ و گفتيم كه آن (نكره ) است در (سياق نفى )، يعنى نكره اى است كه نفى شده است . و اين چگونگى معناى (عموم ) دارد، و اندك ستمى را نيز شامل مى شود، پس يعنى خداوند سبحان ذره اى و اندكى به هيچ كس ستم نمى كند و به مردمان به اندازه نخ درون هسته خرما ظلم روا نمى دارد.
و آشكار است كه آفريدن آفريده اى ميان تهى (799) - داراى شكمبه و روده و جسدى نيازمند به نان (800) - كه خواستار خوراك است تا از گرسنگى نميرد، و پوشاك تا از گزند سرما و گرما در امان باشد، بدون فراهم ساختن خوراك و امكانات معيشت براى او هرگز عادلانه نيست و ستم و ستمگرى است . بنابراين ، آيا ممكن است مسلمانى اين ستمگرى را به خداوند بخشنده مهربان نسبت دهد (تعالى الله عمايقولون - خداوند از اين پندارها و گفته ها بسى برتر است )، و بدبختى و مسكنت را چيزى مورد رضاى خداوند متعال بداند و مبارزه با آن را واجب نشمارد؟ و چون چنين نباشد و خدا نسبت به مردم ستم روا ندارد، پس او مردمان را آفريده است و روزيشان را ضمانت كرده و امكانات معيشت را براى همه قرار داده است ؛ و اكنون اين كدام كسانند كه به مسكينان و بيچارگان و برهنگان و گرسنگان ستم روا مى دارند؟ خداوند متعال به اين پرسش پاسخ مى دهد: ((ولكن الناس انفسهم يظلمون - مردمان خود به يكديگر ستم روا مى دارند.)) و احاديث متعددى كه در آنها بروشنى گفته شده است كه فقر فقيران و نيازمندى ايشان به سبب گناه ثروتمندان است ، و اينكه ثروتمندان زاد و توشه فقيران را مى دزدند، نيز بر اين دلالت دارد كه ظلم از خود مردم به مردم است ، از جمعى از مردم بر ديگران . و براى هر دين مذهب و مكتبى هيچ چيز زيانبارتر و آسيب رسانتر از آن نيست كه پيروان آن بعضى از آموزشها و احكامش را بپذيرند و بعضى ديگر را پشت سر بگذارند و به آنها عمل نكنند.
4 - هلاكت شدگان :
تكاثر و اتراف دو عامل هلاكت و بدبختى آدمى است . و توانگران مترف هلاكند و مهلك ، هلاك شونده و هلاك كننده ، كه كشت و نسل را به تباهى مى كشند. و اجتماع را به حضيض بردگى اقتصادى و پوسيدگى و خوارى و عقب ماندگى مى كشانند. براى آنكه اين حقيقت اجتماعى را بهتر ببينيم ، در اينجا به هشت مسئله اشاره مى كنيم كه از آثار حتمى زندگى تكاثرى و شادخوارگى است :
مسئله نخست : تكاثر و اتراف حالتى در نفس آدمى پديد مى آورند كه تباهى عقل و دل و دين را به دنبال دارد. در فصل شانزدهم ، از اين باب ، در اين باره سخن گفته خواهد شد.(801)
مسلئه دوم : تكاثرى در مالك شدن ، و اتراف در مصرف كردن ، سبب مرگ عواطف انسانى مى شوند و رعايت فضيلت و اخلاق را از ميان مى برند.
مسئله سوم : تكاثر و اتراف سبب پيدايش و رشد كيفيات اخلاقى پست مى شوند، و براى انسان يك شخصيت موهوم متكبر و بى ملاحظه مى سازند.
مسئله چهارم : اين دو، انسان متكاثر شادخوار را از مردم دور مى كنند و او را از معاشرت نزديك با توده ها باز مى دارند - بخصوص از ناتوانان و زمينگيرشدگان و مسكينان - در صورتى كه اينگونه معاشرت جلادهنده آيينه جان آدمى و ملكات عاليه آن ، و تقويت كننده احساسات و عواطف انسانى است . و تعليمات اسلامى ما را بر آن بر انگيخته است .(802 )
مسئله پنجم : اين دو، سبب دور شدن از راه مستقيم عدالت و قسط مى شوند، و انسان را در غل و زنجير آز و حرص دربند مى كنند، و آزادى انديشيدن و نظر را از او مى ربايند.
مسئله ششم : اين دو - در نتيجه داشتن آثار منفى - بر انسانى كه در دامشان گرفتار آمده است تحميل مى كنند كه جهتگيريهايش ‍ محدود به قلمرو سود شخصى باشد، و به مصالح نوع دوستانه عمومى و از خودگذشتگى براى اجتماع هيچ نينديشد. مواردى بيرون از اين چگونگى نادر است ، يا براى مقاصدى خاص صورت مى پذيرد.
مسئله هفتم : اين دو اجتماع را - به دنبال تحميل كردن اقتصاد تكاثرى بر آن - به آن سوق مى دهند كه به دو قسمت متمايز از يكديگر تقسيم شود، با تمايزى وحشتناك كه هيچ دين يا مكتب فكرى سالمى آن را جايز نمى شمارد تا چه رسد به اسلام .
مسئله هشتم : اين دو، شالوده تعهدهاى اجتماعى و اساس هميارى و همپشتى را سست مى كنند، واز اين راه زمينه توازن را از ميان مى برند، و مايه تباهى ملت و نابسامانى مردم مى شوند.
اينها در نظر باشد. و از امور آشكارى كه هر كس توجهى به اسلام و آموزشهاى آن دارد شكى در آن نمى كند، اين است كه نظام اقتصادى و برنامه مالى اسلام تنها نجاتبخشند نه هلاكت آور، زيرا هدف نهايى دين رهايى آدمى و خوشبخت كردن او است . بنابراين ، مجموعه مقررات گوناگون مالى و معاملات و روابط اقتصادى در اسلام ، هدفى ندارد جز از بين بردن تكاثر تباهگر غفلت آور، و طرد غناى طغيان آفرين ، و تاراندن اقتصاد استكبارى كه مايه تقسيم امت واحد به طبقات بسيار متفاوت است ، و از ميان برنده هماهنگى و همپشتى توده هاى مسلمان .
در پرتو اين فروغ كه از حقايق اسلام و تعاليم آن مى تابد، آشكار مى شود مسلمانان - و مردمان ديگر- از چنگال مفسدان و طغيانگران اقتصادى است . پيامبراكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم ))- كه بايد مسلمانان او را اسوه و الگوى خويش قرار دهند - يكى از واجبات حاكم اسلامى را آن مى داند كه كارى نكند كه مردمان فقير شوند و در نتيجه به كفر روى آورند.(803) و در جايى كه بر ((سياست اسلامى ))، محافظت مردم از فقر و اسباب و عوامل آن واجب باشد تا كارشان به كفر نينجامد، آيا واجب ((فقاهت اسلامى )) چه خواهد بود؟ بنابراين از واجبات علم و علما آن است كه نه با پرخورى ستمگران موافق باشند و نه با گرسنگى ستمكشان ، بلكه در برابر عوامل تباهى ، خواه فردى و خواه اجتماعى - اگر چه با فتوادادن باشد- شورش كنند، و جامعه اسلامى را از اسير شدن در دام اقتصاد تكاثرى و مصرفگرايى اترافى نگاه دارند، و از افتادن به چنگ مكتبهايى كه مدعيند انسان را نجات مى دهند و حقوق ربوده وى را به او باز مى گردانند، رهايى بخشند.(804)
5 - مردگان :
زندگى حقيقى انسان همان است كه زمينه هاى رشد و شكفتگى مواهب انسانى را براى او فراهم مى آورد، و راه را براى پهناور گشتن آفاق وجودى ژرف او هموار مى سازد. زندگى حقيقى و انسانى آدمى همين است ، نه آنچه بوسيله آن در خوردن و آشاميدن و خفتن و تسكين شهوت غرق مى شود و به صورت چارپايى به آخور بسته در مى آيد كه منتهاى همت او خوردن علوفه است . پس هر چيز كه آدمى را از هدفهاى بزرگ زندگى باز دارد، و او را در دريايى از چيزهاى بى ارزش روزانه غرق كند (كه بر انسانيت انسان چيزى نمى افزايد، بلكه نيروها و فرصتهاى او را به هدر مى دهد، و از رسيدن به مقصدهاى عالى مى اندازد)، عاملى است براى هلاك و مرگ حقيقى .
با اين حساب ، دو زندگى و دو مرگ وجود دارد: جسدى و روحى ، يا بگوييد: ظاهرى و حقيقى . زندگى ظاهرى آدمى همان زندگى حيوانى او است ، و زندگى حقيقى زندگى انسانى او. و مرگ ظاهرى مرگ جسدى است ، و مرگ حقيقى مرگ روحى و اخلاقى و مرگ مواهب انسانى . و انسان با بقاى زندگى روحى - در حقيقت - نمرده است ، چنانكه با مرگ روحى - در حقيقت - زنده نيست اگرچه به ظاهر زنده باشد.
و زندگى حقيقى انسان يك امر بسيط و يگانه نيست ، بلكه تركيبى از شمارى امور است كه همه آنها در يك مسير حركت مى كنند و هدفى واحد دارند. پس جسد و بدن آدمى نيز نقشى در دست يافتن به زندگى روحى دارد، زيرا ابزار كسب معنويات و خيرات و صالحات است ، چه اينها همه بوسيله بدن و نيروها و اندامها و مشاعر و كارها و فعاليتهاى آن به دست مى آيد. و امر بديهى و بدون شك آن است كه ابزار زندگى مادى ، يعنى جسد و وابسته هاى آن - كه همه از وسايل رشد و تكامل آدمى است - مى بايد همچون وسايلى براى سلوك مطلوب انسان در راه دست يافتن به هدفهاى نهايى هستى به كار گرفته شود. بنابراين ، لازم است كه اين افزارها مانعى براى رسيدن او به فعاليتهاى تكاملى فراهم نياورد.
پس اگر انسان همه نيروها و اوقات خود را - به دليل مالدوستى - در كسب مادى به كار اندازد، و به مقدمه (وسيله ) همچون ذى المقدمه (هدف ) نگاه كند، همه آنچه در اختيار دارد قربانى ماده و ماديات مى شود، و راه او را براى رسيدن به هدف اصلى مى بندد، و آنچه را كه بايد كسب كند به دست نمى آورد، و به آنچه مطلوب است نمى رسد.
از اينجا براى انسان آگاه و هوشيار آشكار مى شود كه صرف كردن همه اوقات عمر و امكانات و فعاليتهاى حياتى در كسب مال و افزايش آن ، مرگ واقعى آدمى است و مايه افت او است و عقب ماندن وى از رسيدن به آنچه شايسته انسانيت است . اين است كه متكاثر مرده است و حياتى انسانى ندارد (هر چند بجنبد و در ميان زندگان رفت و آمد كند)، و اهتمامى براى رسيدن به فضيلت و حق و عدل به خرج نمى دهد، چون - به تصريح (سوره تكاثر) - تكاثر و افزون طلبى او را از زندگى واقعى باز داشته و به لهو و بيهودگى كشانده است .
بنابر آنچه عرضه داشتيم ، روشن مى شود كه مصرفيگرى اقتصاد تكاثرى و افراطى بودن آن ، و عقب مانده بودن و در معرض هلاك قرار داشتن آن ، هيچيك امرى عرضى نيست ، بلكه امرى اصلى و عميق است كه ريشه هاى آن در ژرفاى وجود انسان قرار دارد. و به همين جهت قرآن كريم ، متكاثران و دنياداران و مالپرستان را مرده مى خواند، و در خطاب به پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) مى فرمايد: ((انك لا تسمع الموتى (805) - تو نمى توانى به مردگان چيزى بشنوانى ،)) و در جاى ديگر مى فرمايد: و ما يستوى الاحياء و لا الاموات (806) - زندگان و مردگان با يكديگر برابر نيستند. و چون از پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) مى پرسند، مردگان چه كسانيند؟
مى فرمايد: ((هر غنى مترف )) يعنى هر توانگر شادخوار.
فصل نهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى فراگستر(2)
- برانداختن زراندوزى و گنجسازى
قرآن :
1... والذين يكنزون الذهب والفضه و لا ينفقونها فى سبيل الله ، فبشرهم بعذاب اءليم (807)
... كسانى را كه از زر و سيم گنج فراهم مى آورند و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند، به عذابى دردناك مژده ده .
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))- لما نزلت هذه الاية قال : ((تبا للذهب ، تبا للفضة ))، يكررها ثلاثا؛ فشق ذلك على اءصحابه ، فساءله عمر فقال يا رسول الله !اى المال نتخذ؟ فقال : لسانا ذاكرا، و قلبا شاكرا، و زوجة مؤ منة تعين احدكم على دينه .(808)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم ))- هنگامى كه آيه بالا نازل شد فرمود: ((مرگ بر زر، مرگ بر سيم ))؛ و اين سخن را سه بار تكرار كرد و گفته او بر اصحاب گران آمد، پس عمر سئوال كرد و گفت : اى رسول خدا! كدام مال را نگاه داريم ؟ فرمود: ((زبانى مشغول به ذكر خدا، و دلى شكرگزار، و همسرى با ايمان كه شما را در ديندارى (و عمل كردن به احكام دين ) كمك كند)).
2 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): يا ابن مسعود! احذر الدنيا و لذاتها و شهواتها و زينتها، و اءكل الحرام ، و الذهب و الفضة ، و الركب ، و النساء، فانه سبحانه يقول : ((زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ، ذلك متاع الحياة الدنيا، و الله عنده حسن الماب # قل : اءاءنبئكم بخير من ذلكم ، للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها، و اءزواج مطهره ، و رضوان من الله ، و الله بصير بالعباد.(809)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): اى ابن مسعود! از دنيا و لذتها و شهوتها و آرايشهاى آن ، و همچنين از خوردن مال حرام ، و (اندوختن ) سيم و زر، و از سوارى (از سر غرور يا به صورتى مسرفانه )، و از زنان بر حذر باش ،(810) كه خداوند فرموده است : ((زين للناس ... در نظر مردمان دوست داشتن خواسته هاى نفسانى جلوه يافته است ، از زنان و فرزندان و زر و سيم (ثروت ) انبوه و اسبان نشاندار (زيبا) و دامها و كشتزارها؛ اينها همه بهره اين زندگى (ناپايدار) است ؛ و سرانجام نيك (و زندگى خوش ‍ جاودان ) در نزد خداوند است . (اى پيامبر! به انسانها) بگو: آيا شما را از چيزهايى بهتر از اينها خبر دهم ؟ باغهاى بهشتى كه در زير (درختها و غرفه هاى ) آنها نهرها روان است - در جوار پروردگار، تا جاودانه - با همسرانى پاكيزه از آلايش ، بهمراه خشنودى كامل خداوند، از آن كسانى است كه پرهيزگارى كنند؛ و خدا بيناى كار بندگان است )).
3. الامام الباقر (عليه السلام ) - فى قوله تعالى : ((و الذين يكنزون الذهب و الفضه ...)):... فان الله حرم كنز الذهب و الفضه ، و امرنا بانفاقه فى سبيل الله . و قوله : ((يوم يحمى عليها فى نار جهنم ...))، قال : كان اءبوذر الغفارى يغدو كل يوم - و هو بالشام - و ينادى با على صوته : بشر اهل الكنوز بكى فى الجباه ، و كى فى الجنوب ، و كى فى الظهور اءبدا، حتى يتردد الحر فى اجوافهم .(811)
امام باقر (عليه السلام ) - درباره اين آيه : و الذين يكنزون الذهب و الفضه ...: خداوند گنج فراهم آوردن از زر و سيم (طلا و نقر) را حرام كرد، و به ما فرمان داد كه آنها را در راه خدا انفاق كنيم . و درباره آيه : ((يوم يحمى عليها فى نار جهنم ...(812 ) روزى كه آنها (زر و سيم ) را در آتش جهنم داغ مى كنند...)) فرمود: ابوذر غفارى - هنگامى كه در شام بود - هر روز صبح مى رفت و با بانگ بلند مى گفت : گنج داران را مژده ده به داغى كه در پيشانيهاشان ، و داغى كه در پهلو هاشان ، و داغى كه در پشتهاشان مى نهند - هماره - چنانكه گرمى داغ كردن به اندرونشان نفوذ مى كند.
نگاهى به سراسر فصل
در اينجا كلامى از دانشمندان بزرگ ، ملا محمد مهدى نراقى ، درباره ((كنز)) (گنجسازى و زراندوزى ) و معناى آن و علت نهى از آن نقل مى كنيم ، و اين كلام استوار را جانشين ((نگاهى به سراسر فصل )) خود مى سازيم ، و بحث را - درباره زراندوزى و آنچه به آنها ارتباط پيدا مى كند - به فصل بيست و پنجم (813) باز مى گذاريم ، كه به همين موضوع مهم اختصاص ‍ داده ايم . اينك كلام نراقى :
((... دومين آن دو(814) عقل است و نظر كردن با چشم عبرت بين ، چه عقل - تا اندازه اى - مى تواند بعضى از وجوه حكمت را در پاره اى از موجودات دريابد. خداوند سبحان هيچ چيز را در جهان نيافريده است مگر اينكه آفرينش آن با حكمتهايى فراوان همراه است ، و همراه با هر حكمتى مقصودى و مصلحتى . و اين مقصود و مصلحت محبوب منظور خداوند متعال است . پس ‍ كسى كه هر چيز را به صورتى مورد استعمال قرار دهد كه به مقصودهاى مورد نظر منتهى گردد و در همان جهتى كه براى آن آفريده شده است ؛ قرار گيرد در واقع نعمت خداى متعال را سپاسگذارى كرده است و اگر چيزى را به صورتى به كار برد كه مقصود از آفرينش آن عمل نگردد، يا در جهتى اندازد جز آن جهت كه براى آن آفريده شده است ، در واقع كفران نعمت خدا كرده است .
ليكن عقل نمى تواند به شناخت همه حكمتهاى منظور از هر چيز برسد. و دليل آن اين است كه حكمتهاى چيزها يا آشكار است يا پنهان ، حكمت آشكار همچون حكمت پيدايش شب و روز از وجود خورشيد... پس ذره اى از ذرات همه اجزاى عالم (از آسمان و ستارگان و اوضاع و حركت و اختصاصات آنها، و عناصرى چون آتش و هوا و آب و زمين ، و درياها و كوهها و بادها و كانيها و گياهان و جانوران ) خالى از حكمتهاى فراوان نيست كه شماره آنها از ده تا تا هزارتا و بيشتر است . و اندكى از آنها آشكار است ، و بيشتر آنها دقيق و پنهان است . برخى در آشكار و نهان بودن حالت متوسط دارد كه انديشه كنندگان در آفرينش آسمانها و زمين از آنها آگاهند... اما انسان ، چون محل اختيار است (يعنى ((مختار)) است و خدا او را مختار آفريده است و خود مى تواند كار را به اختيار خود انجام دهد)، گاه چيزها را به صورتى به كار مى برد كه بر خلاف حكمت آن چيزهاست ، و از اين لحاظ در واقع كفران نعمت خداوند سبحان مى كند...

 

next page

fehrest page

back page