الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲۱ -


امام على (عليه السلام ):... دنيا و آخرت دو دشمن بيگانه باهمند و دو راه مختلفند؛ پس هر كس دنيا را دوست بدارد و هوادار آن شود، دشمن آخرت گشته و با آن كين ورزيده است . نيز دنيا و آخرت همچون خاور و باخترند و كسى كه ميان آن دو در حال رفتن باشد، كه هر چه به يكى نزديك شود از ديگرى دور شده است . و سرانجام ، دنيا و آخرت دو هوويند (كه با هم كنار نمى آيند).
3 الامام على (عليه السلام ): مراره الدنيا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة .(973)
امام على (عليه السلام ): تلخى دنيا شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا تلخى آخرت .
4 الامام سجاد (عليه السلام ):... و الله ما الدنيا و الاخره الاككفتى الميزان ، فاءيهما رجح ذهب بالاخر.(974)
امام سجاد (عليه السلام ):... به خداى سوگند كه دنيا و آخرت همچون دو كفه يك ترازو است ، كه هر يك بچربد ديگرى پايين آمده است .
5 الامام الصادق (عليه السلام ):... و ما اءعطى اءحد منها (الدنيا) شيئا الا نقض حظه فى الاخرة .(975)
امام صادق (عليه السلام ):... به هيچ كس سهمى از دنيا داده نمى شود مگر اينكه از بهره او در آخرت كاسته شود.
نگاهى به سراسر فصل
پس از مشاهده تصوير (تابلو) دو زندگى تكاثرى و اسلامى - در فصل گذشته - فهميدن تضاد اساسى ميان آن دو دشوارى ندارد، چه خود تصوير به تنهايى براى اين فهم كافى است .
آنچه اكنون براى ما حايز اهميت است . توجه دادن نظرها به اين مسئله است كه دنيا و زندگى در آن و گونه هاى نعمتها و مواهب وامكاناتى كه در آن است ، اگر براى هدفهاى شايسته به كار گرفته شود، دنياى كشتزار و وسيله براى رسيدن به آخرت است ، و ديگر ميان آن و جهان ديگر تضادى وجود ندارد، بلكه خود گذرگاه زندگى سرمدى و وسيله دست يافتن به آن است . و معاش بدينگونه معاشى معادى مى شود و دنيا دنيايى اخروى . و اسلام بدينگونه ، زهد و پرداختن به آبادى دنيا را در كنار هم قرار مى دهد و ميان آن دو جمع مى كند؛ وجهه همت خود را خدا، و فرمانبردارى از او، و سود رساندن به بندگانش قرار داده ، آنگاه زندگى كن و به زندگى خويش وسعت بخش ... و با اين حال ، دل خويش را از دوستى دنيا و چسبيدن و آن پاك دار، كه اين دنيا جاى ماندن نيست .
فصل سيزدهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى فراگستر (6)
- تكاثر و بهره كشى از ديگران (استثمار)
در اين فصل به شمارى از راههاى بهره كشى از توده ها اشاره مى كنيم :
اء- مردمان را به بيگارى گرفتن
قرآن :
1 ... فاتخذتموهم سخريا حتى اءنسوكم ذكرى ، و كنتم منهم تضحكون .(976)
ايشان را (برخى از بندگان مرا) چندان به بيگارى گرفتيد(977) و مسخره كرديد، كه مرا از ياد شما بردند، و شما بوديد كه به آنان مى خنديديد.
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - فيما وصى به عليا (عليه السلام ) عند وفاته ، كما رواه الامام الصادق : يا على !... و لا سخره على مسلم ، يعنى الاجير.(978)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - از جمله وصيتهاى پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) به امام على بن ابيطالب (عليه السلام )، اى على ! بيگارى گرفتن از مسلمانان روا نيست (يعنى مزدوران و كارگران ).
2 الامام على (عليه السلام ): لا تسخروا المسلمين فتذلوهم ...(979)
امام على (عليه السلام ): مسلمانان را به بيگارى مگيريد و از اين راه خوارشان مسازيد.
3 الامام على (عليه السلام ):... ولكننى آسى اءن يلى امر هذه الامه سفهاؤ ها و فجارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا...(980)
امام على (عليه السلام ):... از اين اندوهگين مى شوم كه فرمانروايى بر اين امت به دست سفيهان و نابكاران ، تا مال خدا را در ميان خود دست به دست كنند، و بندگان او را به بردگى گيرند...
ب - كاستن از بهاى كالا و كار مردم
قرآن :
1 ... و لا تبخسوا الناس اءشياءهم ...(981)
... از (بهاى ) كالاهاى مردم كم مكنيد...
2 و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين .(982)
(بهاى ) كالا (و كار) مردم را مكاهيد، و در زمين فساد نكنيد و مفسد نباشد.
حديث :
1 الامام الصادق (عليه السلام ) - اسماعيل بن عبدالله القرشى قال : اءتى الى اءبى - عبدالله (عليه السلام ) رجل فقال له : يا ابن رسول الله راءيت فى منامى كانى خارج من مدينة الكوفة فى موضع اعرفه ، و كان شبحا من خشب - اورجلا منحوتا من خشب - على فرس من خشب ، يلوح بسيفه ، و انا (اء) شاهده ، فزعا مرعوبا.
فقال (عليه السلام ): ((انت رجل تريد اغتيال رجل فى معيشته ، فاتق الله الذى خلقك ثم يميتك !)). فقال الرجل : اءشهد انك قد اوتيت علما و استنبطته من معدنه ؛ اءخبرك يا ابن رسول الله عما (قد) فسرت لى ، ان رجلا من جيرانى جاءنى و عرض على ضيعته ، فهممت ان اءملكها بوكس كثير، لما عرفت انه ليس لها طالب غيرى . فقال اءبو عبدالله (عليه السلام ): ((و صاحبك يتولانا و يبرا من عدونا؟)) فقال : نعم يا ابن رسول الله رجل جيد البصيره ، مستحكم الذين . و انا تائب الى الله عزوجل و اليك مما هممت به و نويته ؛ فاءخبرنى يا ابن رسول الله لو كان ناصبا حل لى اغتياله ؟ فقال : اد الامانه لمن ائتمنك و اراد منك النصيحة ، ولو الى قاتل الحسين (عليه السلام ).(983)

امام صادق (عليه السلام ) - اسماعيل بن عبدالله قرشى گويد: مردى نزد امام صادق آمد و گفت : اى پسر پيامبر! در خواب ديدم كه از كوفه بيرون شده به جايى كه آن را مى شناسم رفته ام ، در آنجا شبحى از چوب - يا مردى چوبين - را سوار بر اسبى چوبين ديدم كه برق شمشيرش را نشان مى داد، و من مى ديدم و هراسان و ترسان مى گشتم ؟ امام (عليه السلام ) فرمود: ((تو قصد دارى مردى را در امور معاش او فريب دهى ، پس از خدايى كه تو را آفريده است و سپس مى ميراند بترس !)) آن مرد گفت : گواهى مى دهم كه به تو علمى گران داده اند و دانش را از معدن آن دريافته اى ؛ اى پسر پيامبر! درباره آنچه در تعبير خوابم فرمودى مى گويم : مردى از همسايگان نزد من آمد و ملك خود را براى خريد بر من عرضه كرد، و من تصميم گرفتم ملك را با كاهش فراوان از بهاى آن بخرم ، چه مى دانستم كه خواستارى جز من ندارد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((و دوست تو (صاحب ملك ) از دوستان ما و مخالف با دشمنان ما بود؟)) آن مرد گفت : آرى ، اى پسر پيامبر! او مردى است خوش اعتقاد و دين باور؛ و من در برابر خداى بزرگ ، و در حضور تو، از آنچه تصميم گرفته بودم و قصد آن را داشتم توبه مى كنم ؛ آنگاه گفت : اى پسر پيامبر! به من بگو، اگر آن شخص از دشمنان مى بود، آيا گول زدن او روا بود؟ امام (عليه السلام ) فرمود: ((امانت را درباره هر كس كه تو را امين دانسته است ، يا از تو براى كارى مصلحت جويى كرده است ، رعايت كن ، اگرچه قاتل حسين (عليه السلام ) باشد)).
ج - آكل و ماءكول اقتصادى
قرآن :
1 ... لتاءكلوا فريقا من اءموال الناس بالاثم ...(984)
... (به حاكمان رشوه مدهيد) تا (بدان وسيله ) بخشى از اموال مردم را به ناروا بخوريد...
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): اءذكر الله الوالى من بعدى على اءمتى ... لم يغلق بابه دونهم فياءكل قويهم ضعيفهم ...(985)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): خدا را به ياد فرمانروايان امتم - پس از خود - مى آورم ... (و از آنان مى خواهم كه ) در خانه خود را به روى آنان مبندند كه (در اين صورت بى پناه مى مانند و) نيرومندان (و توانگران ) ايشان كسانى را كه نيرويى ندارند خواهند خورد.
اين سخن نبوى بخشى از حديثى است كه امام جعفر صادق (عليه السلام ) از پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) نقل كرده است . در آغاز آن از قول امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده است : ((خبر رحلت پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) (از جانب خدا) در حالى به او رسيد كه صحيح و سالم بود و هيچ دردى نداشت ... پس مردمان را با نداى (الصلاة جامعة ) (كه فرمود تا در دهند)، به اجتماع كردن فراخواند، و مهاجران و انصار را به برگرفتن سلاح فرمان داد، و مردمان گردآمدند، پس بر منبر رفت و خبر مرگ خود را به مردم داد و فرمود: خدا را به ياد فرمانروايان امتم - پس از خود - مى آورم ...)).
و آشكار است كه انسانى بزرگ و مصلحى الاهى و پيامبرى خاتم ، همچون پيامبر اسلام ، هنگامى كه امت را بدينگونه گرد مى آورد و به آنان درباره چيزى سفارش مى كند - و آخرين وصيتها و سفارشهاى خود را به ايشان مى گويد - مقصودش بيان امورى است كه به صلاح امت و مسائل حياتى آنان بستگى دارد. و ملاحظه مى كنيم كه پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) در اين وصيت از مسائلى معدود ياد مى كند كه از جمله آنهاست : ارتباط ميان نيرومند و ناتوان كه - بنابر آنچه در همين حديث آمده است - ارتباط ميان (آكل ) و (ماءكول ) (خورنده و خورده شده ) است ، و حاصلى جز پايمال شدن ضعيف و از بين نرفتن حقوق او ندارد. و پيامبر رشد آفرين ، مسئوليت را بر عهده حكومت اسلامى قرار مى دهد و حاكميت را در مقابل اين روابط مسئول و مورد مؤ اخذه مى داند. نيز در همين وصيت سخن بزرگ و قاطع خويش را، درباره وظايف حاكم اسلامى اظهار مى دارد: ((و لم يفقرهم فيكفرهم (986) - حاكم مسلمان مردمان را دچار فقر نسازد، تا به كفرشان كشاند)). و در اين سخن ، ((فقر)) راامرى مربوط به ((تقدير)) نشمرده است و اصلا واژه ((فقر)) را نياورده است ، بلكه ((افقار)) فرموده است ، از فعل متعدى - از باب (افعال ) - و اين بدان معناست كه عامل اصلى فقر مردم ، مربوط به چگونگى اقتصادى است و تمايل به مال و تاءنس با صاحبان مال ، و آزاد بودن ايشان براى مكيدن خون مردم در زمينه هاى مختلف ، همچون واردات و توليد و توضيع و نرخگذارى و كم فروشى و احتكار و... و پيامبراكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم ))، به نص اين حديث معتبر، كفر و الحاد و بيرون رفتن از دين را نتيجه فقرى مى شمارد كه بر مستمندان و محرومان تحميل گشته است (و لم يفقرهم فيكفرهم .) و سخن پيامبر الاهى - پيامبر مژده دهنده و بيمرسان - بايد همينگونه باشد...
2 الامام على (عليه السلام ):... ياءكل عزيزها ذليلها، و كبيرها صغيرها...(987)
امام على (عليه السلام ):... عزت داران (توانگران و قدرتمندان ) دنيا بيچارگان را مى خورند، و بزرگان كوچكان را...
3 الامام السجاد (عليه السلام ): - فيما رواه زرارة بن اءوفى ، من تصنيفه الناس على ست طبقات ، قال : دخلت على على بن الحسين (عليه السلام ) فقال : يا زرارة ! الناس فى زماننا على ست طبقات : اسد، و ذئب ، و ثعلب ، و كلب ، و خنزير، و شاة ... و اما الشاة فالذين تجز شعورهم ، و يؤ كل لحومهم ، و يكسر عظمهم ...(988)
امام سجاد (عليه السلام ) - به روايت زرارة بن اوفى ، درباره تقسيم كردن آن حضرت مردمان را به شش طبقه ، گويد: بر على بن الحسين (عليه السلام ) وارد شدم ، فرمود: ((اى رزاره ، مردمان در روزگار ما شش طبقه اند: شير و گرگ و روباه و سگ و خوك و گوسفند... گوسفند كسانيند كه پشمشان را مى چينند، و گوشتشان را مى خورند، و استخوانشان را خرد مى كنند...)).
د - حيله گرى در خريد و فروش
قرآن :
1 الذين اذا اءكتالوا على الناس يستوفون . و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون .(989 )
(واى بر كم فروشان )، آنان كه چون كالاى مردم را (براى خود) پيمانه كنند، خوب پر مى كنند. و چون كالايى را (از خود) براى ديگران پيمانه كنند يا بكشند، سرخالى و كم مى دهند.
حديث :
1 الامام على (عليه السلام ):... واعلم - مع ذلك - ان فى كثير منهم (التجار) ضيقا فاحشا، و شحا قبيحا، و احتكارا للمنافع ، و تحكما فى البياعات ، و ذلك باب مضرة للعامه ...(990)
امام على (عليه السلام ):... با وجود اين (سفارش كه درباره بازرگانان و كاسبان كردم )، بدانكه بسيارى از آنان تنگ چشميى بيش از اندازه دارند و بخلى زشت ، و دست به احتكار اجناس سودمند و مورد نياز مى زنند، و در معامله و داد و ستد زورگو و خودسرند؛ و اين رفتار به همه مردم زيان مى رساند...
2 المام السجاد (عليه السلام ) - فى حديث زرارة بن اوفى :... و اءما الذئب فتجاركم ، يذمون اذا اشتروا، و يمدحون اذا باعوا...(991)
امام سجاد (عليه السلام ) - در حديث زرارة بن اوفى :... گرگ بازرگانان شمايند، كه چون خريدار باشند از كالا عيب مى جويند، و چون فروشنده باشند به ستايش آن مى پردازند...
بنگريد!
اين تعليم سجادى به آن اشاره دارد كه رابطه ميان واردكنندگان كالا و مردم همچون رابطه گرگ و گوسفند است . و همين تعبير يك جنبه از جنبه هاى بهره كشى و استثمار اقتصادى را براى ما آشكار مى سازد، يعنى نكوهش اجناس و كالاها در هنگام خريد براى پايين آوردن بها، و ستايش آنها در هنگام فروش براى بالابردن نرخ . و اين بهره كشى در زمان امام سجاد (عليه السلام ) (نيمه دوم قرن اول هجرى )، چارچوب بسيار محدودى داشته است كه نمى تواند قابل مقايسه با اقتصاد معاصر باشد. با وجود اين ، همين بهره كشى مالى محدود از لحاظ كمى و كيفى در آن ايام ، امام معصوم را به آن برانگيخت تا سوداگر و وارد كننده را گرگ به شمار آورد، و روابط مربوط به تجارت و داد و ستد را در اجتماع آن زمان ، رابطه (آكل ) و (ماءكول ) معرفى كند.
و هنگامى كه امر اينگونه باشد، آيا نگرش اسلام به روابط واردات و بازرگانى تكاثرى و سرمايه دارى - در زمان حاضر - كه منافع كمرشكن سوداگران پشت توده مردم را خم مى كند، و اموال محرومان و نتايج رنجهاى ايشان را به جيب متكاثران واردكننده يا توليد كننده كالا به صورت سيل سرازير مى سازد، چگونه خواهد بود؟ و اسلام در اين باره چه حكمى خواهد داد؟ پيش از اين نيز سخن شريف نبوى را ديديم : ((ياكل قويهم ضعيفهم (992) - نيرومندان ايشان ناتوانان را مى خورند)). و اين تعبير ناگزير تعبيرى اقتصادى است ، چه آشكار است كه اين نيرومندى و ناتوانى بيشتر به قوت و ضعف اقتصادى باز مى گردد، بويژه كه با تعبير (خوردن ) همراه باشند.
آرى ، اسلام اين زيان رسانيهاى انسانى و تبهكاريهاى اجتماعى را طرد مى كند، و هيچ وقت آنها را به نام مالكيت و حرمت آن ، يا به نام بازرگانى و واردات آزاد - يا هر اسم ديگر - تاييد نمى كند.(993)
ه - كم فروشى با پيمانه يا ترازو
قرآن :
1. ويل للمطففين .(994)
واى بر كم فروشان .
2. اءوفوا الكيل و لا تكونوا من المخسرين و زنوا بالقسطاس المستقيم .(995)
پيمانه را پر بدهيد و سنگ كم مگذاريد و با ترازوى درست وزن كنيد.
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): اذا طففت امتى مكيالها و ميزانها و اختانوا و خفروا الذمه و طلبوا بعمل الاخره الدنيا، فعند ذلك يزكون انفسهم ، و يتورع منهم .(996)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): هنگامى كه امت من پيمانه ها و ترازوها را كم دهند، و خيانت ورزند، و عهد و پيمان را بشكنند، و با عمل آخرت دنيا را طلب كنند، به خودستايى پردازند( به گمان اينكه مسلمانان خوبى هستند) و حال آنكه بايد از آنان پرهيز كرد( كه مسلمانان بدى هستند).
آشكار است كه اينگونه كارها - اغلب - از سرمايه داران و بازرگانان و استثمارگران سر چشمه مى گيرد، و به توده هاى مردم آسيب مى رساند و ايشان را گرفتار فقر و كاستى مى سازد.
2. الامام على (عليه السلام ):... و اذا طففت المكاييل اءخذهم الله بالسنين و النقص ...(997)
امام على (عليه السلام ):... هر زمان كه مردم كم فروشى كنند (و در خريد و فروش و معاملات ، حق و انصاف را از دست نهند)، خداوند آنان را به خشكسالى و قحطى و كم شدن محصول (و در نتيجه ، گرانى ) گرفتار سازد...
3. الامام الباقر:... اتزل فى الكيل : ((ويل للمطففين ))؛ ولم يجعل الويل لاءحد حتى يسميه كافرا، قال الله عزوجل : فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم .(998)
امام باقر (عليه السلام ):... درباره پيمانه كردن اين آيه نازل شده است : ((ويل للمطففين - واى بر كم فروشان ))؛ و خدا تا كسى را كافر نخواند، كلمه ((ويل )) را درباره او به كار نمى برد، چنانكه فرموده است : ((فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم - واى بر كافران ، به هنگام حضور در روزى بزرگ (روز رستاخيز و شمار و حساب ))).
و - سوء استفاده از بيت المال
قرآن :
1. ... و اكلهم اموال الناس باباطل ...(999)
... اموال مردم را به باطل (راههاى نامشروع ) مى خوردند...
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): - فيما وصى به معاذبن جبل ، لما بعثه الى اليمن :... و اءنفذ فيهم امر الله ، و لا تحاش فى اءمره و لا ماله اءحدا، فانها ليست بولايتك و لا مالك ...(1000)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - از جمله سفارشهاى پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) به معاذبن جبل ، هنگام فرستادن او به يمن (بعنوان ((والى ))):... فرمان خدا را در ميان ايشان روان كن ، و در فرمان خدا و مال خدا از هيچ كس پروا مكن ، زيرا كه اين حاكميت و اين مال هيچيك از آن تو نيست (بلكه از آن خداست و تو به نام دين و خدا حكومت مى كنى و اين اموال را در اختيار دارى ).
2. الامام على (عليه السلام ):... - يخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربيع ...(1001)
امام على (عليه السلام ):... مال خدا را چنان مى بلعند كه شتران گياه بهارى را...
3. الامام على (عليه السلام ) - فيما كتبه الى بعض عماله : ايها المعدود كان عندنا من ذوى الالباب ! كيف تسيغ شرابا و طعاما، و انت تعلم انك تاءكل حراما، و تشرب حراما، و تبتاع الاماء و تنكح النساء من مال اليتامى و المساكين ، و المومنين المجاهدين الذين اءفاء اله عليهم هذه الاءموال ...(1002)
امام على (عليه السلام ) - در نامه اى كه به يكى از كارگزاران خود نوشته است :... اى كه در نزد ما از جمله خردمندان به شمار مى رفتى ! چگونه آن خوردنى و نوشيدنى را به راحتى مى خورى ، با آنكه مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى ؟ و از مال يتيمان و مسكينان و مؤ منان مجاهدى كه خدا اين اموال را به آنان واگذاشته است ، براى خود كنيزكان مى خرى و زنان را به همسرى خود در مى آورى ...؟
ز- غصب امكانات عمومى
قرآن :
1.كم تركوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمه كانوا فيها فاكهين (1003 )
چه بسيار بوستانها و چشمه سارها بعد از خود بر جاى گذاشتند و كشتزارها و اقامتگاههاى باشكوه و آن نعمتها كه با شادمانى در آنها غرقه بودند.
2. انهم كانوا قبل ذالك مترفين .(1004)
ايشان پيش از اين در نعمت رق بودند.
حديث :
1. الامام الصادق (عليه السلام ):... فالا مطار هى التى تطبق الارض ... و بها يسقط عن الناس فى كثير من البلدان مؤ ونه سياق الماء من موضع الى موضع ، و ما يجرى فى ذلك بينهم من التشاجر و التظالم ، حتى يستاثر بالماء ذوو العزة و القوه ، و يحرمه الضعفاء.(1005)
امام صادق (عليه السلام ):... بارانها روى زمين را مى پوشانند... و بوسيله آنها - در بسيارى از سرزمينها - رنج آبرسانى از جايى به جاى ديگر از دوش مردمان برداشته مى شود. و در اين خصوص ميان ايشان مشاجره و ستمگرى نسبت به يكديگر به وجود نمى آيد، و صاحبان قدرت و شوكت كمتر مى توانند استفاده از آب را تنها مخصوص خود سازند و ناتوانان را از آن محروم كنند.
ح - ستم به مزدوران و كشاورزان
قرآن :
1. ... و ما ظلمناهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون .(1006)
... ما به مردمان ستم نكرديم ، بلكه خود، به خويشتن هماره ستم كردند.
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): من ظلم اءجيرا اءجره ، اءحبط الله عمله و حرم عليه الجنه ؛ و ريحها يوجد من مسيرة خمس مئه عام .(1007)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): هر كس درباره مزد مزدورى (و كارگرى ) ستم كند (به كم دادن ، يا دير پرداختن )، خدا عمل او را باطل مى كند، و بهشت را بر او حرام مى سازد، با اينكه بوى بهشت از فاصله پانصد سال راه احساس مى شود.
2. الامام الصادق (عليه السلام ): وصى رسول الله عليا عند و فاته فقال : يا على : لا يظلم الفلاحون بحضرتك ...(1008)
امام صادق (عليه السلام ): پيامبر خدا در هنگام وفاتش به على (عليه السلام ) چنين سفارش كرد: اى على مبادا در قلمرو تو به كشاورزان ستم رود.
دريافتى توحيدى و مهم
شايد برخى از كسانى كه شاهد محروميت و فقر و فاقه و انواع تيره روزى و بيمارى و بدبختى در ميان گرفتاران و بيچارگان و مسكينان و تيره بختانند، و كسانى را مى بينند كه استخوانهاشان در زير يوغ استثمار و بهره دهى خرد شده است ، و از علتهاى اصلى (سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى ، فرهنگى ، تربيتى و رفتارى ) اين چگونگيها آگاهى ندارند چنين بپندارند كه اينها همه به ((تقدير الاهى ))مربوط مى شود، كه به زيان قشرهاى ياد شده جريان يافته است ، بدون مدخليت داشتن خود انسان ، يا محيط او، يا همنوعان ، يا ايادى و عواملى ديگر و چگونگى فهم و تصور ايشان از دين ؛ و اين پندارى باطل است ، چه تقديرهاى الاهى به اندازه سر سوزنى به هيچ كس ستم روا نمى دارد، بلكه اين برخى از مردمند كه به برخى ديگر ظلم مى كنند. پس قضا و قدر در حق اينان ستمگرى نكرده است ، بلكه برخى بر ديگران ستم روا داشته اند (توانايان ستم كرده اند، و كسانى در برابر آنان نايستاده اند).
ط - فروشندگان شهرى و كالاهاى روستايى (و سلطه گرى )
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - فيما رواه الامام الباقر: قال رسول الله ((صلى الله عليه و آله و سلم )) فى حديث : لا يبيع حاضر لباد، و المسلمون يرزق الله بعضهم من بعض .(1009)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - به روايت امام باقر (عليه السلام ): رسول خدا ((صلى الله عليه و آله و سلم )) در حديثى فرمود: شهرنشين نبايد به جاى روستايى بفروشد؛ و خدا خود به بعضى از مسلمانان بوسيله بعضى ديگر روزى مى دهد.
در تفسير اين سخن پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ((لا يبيع حاضر لباد)) گفته اند كه ميوه ها و همه اقسام غلات چون از روستاها به بازار فروش شهر حمل شود، روا نيست كه مردم بازارى فروشنده آنها شوند، بلكه لازم است خود روستاييان آنها را به مردم شهر بفروشند (حذف واسطه گرى ).(1010)
2. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): لا يبيع حاضر لباد، دعوا الناس يرزق الله بعضهم من بعض .(1011)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): نبايد شهرى به جاى روستايى اجناس او را بفروشد؛ مردمان را به حال خود گذاريد؛ خدا روزى بعضى از ايشان را به دست بعضى ديگر مى رساند.
ى - منع از رفتن به پيشباز كالاداران روستايى (به منظور واسطه گرى و اجحاف درآن )
1. الامام الصادق (عليه السلام ): لا تلق ، فان رسول الله ((صلى الله عليه و آله و سلم )) نهى عن التلقى ...(1012)
امام صادق (عليه السلام ): به پيشباز (روستاييانى كه كالاهاى خود را براى فروش به شهر مى آورند) مرويد كه رسول خدا((صلى الله عليه و آله و سلم )) از آن نهى كرده است .
2. الامام الصادق (عليه السلام ): لا تلق و لا تشترما تلقى و لا تاءكل منه (1013)
امام صادق (عليه السلام ): به پيشباز (بار ميوه و كالاها روستايى كه براى فروش به شهرها مى آورند) مرو، و آنچه اينگونه باشد مخر، و از آن مخور.
يا- زياد كردن اجاره نخستين به هنگام واگذاردن به ديگرى
1. الامام الصادق (عليه السلام ): فى الرجل يستاجر الدارثم يواجرها باكثر مما استاجرها؟ قال : لا يصلح ذلك الا اءن يحدث فيها شيئا.(1014)
امام صادق (عليه السلام ) - درباره مردى كه خانه اى را به اجاره مى گيرد، سپس آن را به بهايى بيشتر از اجاره نخست اجاره مى دهد: اين كار شايسته نيست مگر اينكه در مورد آن (شى ء مورد اجاره ) كارى كرده باشد.
يب - زياد كردن حقوق اراضى
1. الامام الصادق (عليه السلام ): وصى رسول الله عليا عند وفاته فقال : يا على !... و لا يزاد على اءرض و ضعت عليها...(1015)
امام صادق (عليه السلام ): پيامبر خدا در هنگام وفات خود به على (عليه السلام ) وصيت كرد و فرمود: اى على ! بر حقوق زمينى كه قرارى براى آن گذاشته اى چيزى افزوده نمى شود (گرفتن زايد بر مقدار قرار داد از كشاورز روا نيست ).
نگاهى به سراسر فصل
هيچ انسان آگاهى در اين امر شكى ندارد كه ((بهره كشى )) و استثمار يكى از وسايلى است كه متكاثران براى جمع كردن مال فراوان به آن متوسل مى شوند. تكاثر بدون ((بهره كشى )) شدنى نيست ، مگر كسى گنج پيدا كند يا از آسمان سيم و زر بر وى فرو بارد. كسانى هم كه ثروت بسيار خويش را نتيجه كوشش و تلاش و قدرت فكرى و نبوغ اقتصادى خود مى دانند - اغلب - درست آن است كه اين نبوغ به معناى نبوغ در شناختن راههاى استثمار و تسلط يافتن بر آن است ، خواه استثمار افراد باشد يا استثمار اوضاع و احوال مسلط بر اجتماع . و در اين باره ميان توليد كردن و وارد كردن كالاها تفاوتى نيست ، هر چند نشانه هاى استثمار در اين دومى بيشتر پنهان مى ماند. و ناگزير استثمارگران بايد راه را براى رسيدن به هدفهاى خويش طريق توسل جستن به آنچه آنان را به اين هدف برساند هموار سازند، چه مردمان به آسانى رنج استثمار شدن تحمل نمى كنند، پس بايد مردم را براى آن رام كرد. متكاثران براى رسيدن به مقاصد خويش برنامه ها و نقشه هايى دارند و قدرتهاى ، از جمله ايجاد گرفتاريهاى اقتصادى ، با ايجاد كمبود و تورم ... يا پاره اى تمهيدهاى سياسى ... و يكى از اينگونه نقشه ها - كه از همه نهانتر و داراى تاثيرى افزونتر است - بر انگيختن مردمان به پذيرفتن انديشه ها و تصوراتى است كه آنان را به قبول بهره دهى و حضوع در برابر سلطه استثمار وامى دارد. از اينرو متكاثران استثمارگر، به منظور وارد كردن پندارهايى نادرست در ذهن مردم (كه آنان را براى تسليم شدن در برابر استثمار و پذيرش ستم اقتصادى حاضر مى كند)، هزينه هايى مى پردازند، و در اينجا و آنجا به پراكندن وسيع اينگونه افكار دست مى يازند:
1 - فقر تقدير خداست و راهى براى جلوگيرى از آن وجود ندارد.
2 - توانگران در فقر فقيران و نيازمندى نيازمندان به هيچگونه مقصر محسوب نمى شوند.
3 - بايد در برابر فقر سر تسليم فرود آورد، و فقيران هرگز نبايد به اين انديشه بيفتند كه حقوق آنان تضييع شده است و بايد اين حق از - دست رفته را باز پس گيرند.
4 - وجود فاصله هاى معيشتى كمر شكن در مردم ، از نظر داشتن و مصرف كردن و برخوردارى از نعمتها و امكانات رفاهى درست است و هيچ اشكالى ندارد.
5 - ثروتمند اگر چيزى به تيره بختى بخشيد و نيازمندى را بر آورد، بر او تفضل كرده است ؛ و گيرنده اين احسان بايد در مقابل خوراكى كه به او رسيده يا مالى كه ثروتمند به او بخشيده است از او سپاسگزارى كند چون او از مال خودش بخشيده است (نه اينكه چنان بينديشد كه مال از آن خداست كه در اختيار توانگر قرار گرفته است و - به فرموده ((قرآن كريم )) - بايد حقوق ديگران را بپردازد).(1016)
6 - حضور گسترده فقر و نادارى در اجتماع ، امرى نيست كه اسلام با آن به مبارزه برخاسته باشد، بلكه به تحسين و نيكو شمردن آن هم پرداخته است ...(1017) و امثال اين اوهام فكرى و خطاهاى اعتقادى .
و چه بسا امثال اين افكار در اذهان كوتاه فكران و ساده دلان نيز خطور كند، از آنرو كه حقيقت دين و حكمت آفرينش و جريان ميزان و عدل را درست درك نكرده اند. و آنچه بدان اشاره كرديم پاره اى از حقيقت واقع است نه همه آن ، چه براى پراكنده امثال اين اوهام در ميان مردم - و بويژه محرومان - هدفهايى ديگر نيز وجود دارد، و دستهايى - در جهان - براى رسيدن به اين هدف ضد انسانى و ضد اسلامى پيوسته در كار است . و اين امر بر هوشياران امت پوشيده نيست . بنابر اين ، اگر حقايق اسلامى و قرآنى - بويژه حقايق اقتصادى دين آسمانى - وارونه جلوه داده شود، وظيفه بيدار كردن انديشه هاست ، تا حقيقت در اين مرحله حساس از زمان آشكار شود، و راه براى فهم حكمت قرآنى در ساختن اجتماع و برانگيختن آن به توازن و عدل و پيشرفت و ترقى و رسيدن به ايمان راستين شكوهمند هموار گردد.
خداى متعال را در گونه هاى آفرينش خود نظرها و شئونى است . پيش از اين گفتيم كه خدا آفريدگان را آفريد و معيشت ايشان را تقسيم كرد و ارزاقشان را مقدر ساخت - بدانگونه كه در قرآن و حديث آمده است - چيزى كه هست چگونگى رساندن روزى به بندگان متفاوت است . چيزى كه هست چگونگى رساندن روزى به بندگان متفاوت است . و اين خود برخاسته از حكمت و تدبير است و مربوط است به افاضه الاهى از طريق ((تسبيت )) (وساطت در فيض رسانى )؛ اين است كه بعضى از مردم را خداوند روزى فراوان مى دهد و مال و ثروت بهره شان مى سازد، و روزى آنان را به دست خودشان - و بظاهر بدون واسطه - به ايشان مى رساند. بعضى ديگر را به واسطه ديگران روزى مى دهد و روزى رابه توسط كسانى به آنان مى رساند كه به اين كار مكلفند و بايد حق ديگران را به طور كامل بدهند؛ هر چند همه - بى واسطه و باواسطه - از خداوند متعال است (1018)؛
و اين واسطه بودن در روزى امرى است وابسته به حكمت و تدبير نه به جانبدارى و اختصاص دهى ، چنانكه در حديث ، در خطاب امام صادق (عليه السلام ) به ابان بن تغلب چنين آمده است : اءترى الله اءعطى من اءعطى من كرامته عليه ، و منع من منع من هوان به عليه ؟ لا...(1019) - آيا چنان گمان مى كنى كه خدا به هركس چيزى بخشيده به خاطر بزرگوارى آن كس است ، و هر كس را چيزى نداده به سبب پستى و خوارى او است ؟ نه ، چنين نيست ...، بلكه اين تكاليف است و امتحان و تقدير است و نظم . و اين مطلبى است كه حديث نيز آن را به صراحت باز گفته است ، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ان الله - تبارك و تعالى - اشرك بين الاغنياء و الفقراء فى الاءموال ، فليس لهم ان يصرفوها الى غير شركائهم (1020) - خداوند متعال فقيران را در اموال توانگران شريك كرده است ، پس آنان حق ندارند آن اموال را جز در مورد شريكان خويش به مصرف برسانند)).
پس بر اين بنياد آشكار مى شود كه خداى متعال در بخش كردن و معيشت و رساندن روزى به دست مردم دو راه دارد، بى واسطه و باواسطه . با توجه به روزى به دست مردم دو راه دارد، نمى توان گفت كه در ميان مردم جمعيتى وجود دارند كه مسكنت و بينواى و بينوايى تقدير اولى ايشان است . بنابر اين هرگاه در ميان مردم كسى يافت شود كه فاقد روزى و مسكن و معيشت باشد، اين از تقدير (اولى ) خداى عزيز عليم قادر رحيم نخواهد بود، زيرا اين چگونگى مخالف تقدير عادلانه و رحمت و حكمت است كه به ضرورت عقلى و نقلى ثابت است ، چنانكه مقدارى از احاديث مربوط به اين موضوع را در فصلهاى گذشته خوانديد و سپس نيز خواهيد خواند. پس هر كس به تكاثر و متكاثران ميل كند، و از فهم حكمت تكوينى و تشريعى غافل شود - ياخود را به غفلت بزند - خود چنين پندارد، يا به مردمان اعلام كند، كه فقر امرى حتمى است كه خدا آن را تقدير قطعى و اولى فقيران قرار داده است ،(1021) و آنان بايد به اين امر گردن نهند و آن را بپذيرند، اين سخن با دين و تعليمات آن متناقض است ، چرا؟ چون نيازمندى و نادارى و گرسنگى و برهنگى مردم نتيجه اى از گناهان ثروتمندان است ، به فرموده پيامبر بزرگ ((صلى الله عليه و آله و سلم )) و امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) و امام جعفر صادق (عليه السلام ) - چنانكه احاديث و سخنان ايشان را در اين باره مكرر آورده ايم - و نيز به اين دليل كه امام على بن ابيطالب (عليه السلام )، عالمان دينى را به اين امر فراخوانده است كه ((در برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى ستمكشان يك لحظه آرام نگيرند و خاموش ننشينند))،(1022) و سخنى دارد كه معنايش اين است ((اگر قرآن حاكم باشد، ديگر در اجتماع فقير و عائله دارى نيازمند ديده نخواهد شد)).(1023) اينها و دهها آيه و حديث ديگر - بجز دليل عقل - همه مى فهمانند كه فقر - به طور مطلق - تقدير اولى نيست .
دو تذييل
1- درباره آكل و ماكول اقتصادى
اقتصاد آكل و ماءكول ،(1024) كه بر پايه تكاثر و تعدى و باطل را حق جلوه دادن (و در جامعه هاى دينى - براى مقاصد تكاثرى - نام دين را سپر خود ساختن ) بنا شده است ، امرى است كه از امور مختلفى به وجود مى آيد، از جمله امور خلقى مخصوص به اين اقتصاد و اهل آن ، همچون شقاوت روحى و سختدلى و بخل و آزمندى و از ميان رفتن احساس و نابودى وجدان . و چنين است كه عواطف انسانى در متكاثران شاد خوار - اغلب - پايمال مى شود، و ديگر از رحم و مهربانى يا بخشندگى يا گذشت يا از خود گذشتگى چيز چندانى در نزد ايشان بر جاى نمى ماند. و اظهار تمايل آنان به معنويات - در نزد بيشترى - سببى خواهد بود از اسباب استثمار، و مجوزى است براى وارد آوردن ضربه هاى كوبنده بر پيكر توده ها، و عواملى براى آرامش وجدانهاى متكاثران و شادخواران ... امام سجاد على بن الحسين (عليه السلام ) مى فرمايد: ((... مردمان در زمان ما شش طبقه اند: شير و گرگ و روباه و سگ و خوك و گوسفند...)) - تا آخر اين حديث شريف كه در فصل آورده شد - اين امام معلم در حديث خود، به روابط غير انسانى و ستمگرانه اجتماعى در اموال و حقوق اشاره مى كند، و اين روابط ظالمانه را با اين تصوير بسيار روشن آشكار مى سازد، تا بشريت مضطر و بيچاره را از اين روابط و نتايج منفى آنها آگاه سازد. و اين بيدارگرى با وجود آن است كه تاريخ به ائمه طاهرين (عليه السلام ) مجال نداد تا اجتماعى اسلامى و قرآنى بنا نهند، و اقتصاد اسلامى را عملى سازند، و جامعه انسانى را به صورت يك خانه بزرگ در آورند، و پيوندهاى انسانى و برادرانه را در ميان توده ها و ملتها استحكام بخشند، پيوندهايى كه مردمان را به ((مواسات )) فرا مى خواند كه خود مقدمه ((مساوات ))است . و سراسر تعليمات ايشان را هدفى جز رسيدن به اينگونه ديندارى و زندگى نيست .
بنابر اين ، آيين اسلام محمدى آن اقتصاد را نمى پذيرد كه نتيجه اش اين باشد كه قوى و توانگر ضعيف و بينوا را بخورد، پاره اى از مردم شير و گرگ درنده و سگ باشند و پيوسته مايه آزار محرومان و مغلوبان اقتصادى شوند. دين محمد ((صلى الله عليه و آله و سلم )) هرگز زندگى جامعه اى را زندگيى اسلامى نمى شمارد، كه آكنده از تجاوز اقتصادى و معيشتى باشد، و گروهى از مردم آن غرق در تنعم باشند، و كودكانشان در خوشى و نعمت غوطه خورند، در صورتى كه در كنار آنان شكمهايى گرسنه و جگرهايى سوخته وجود دارند، و كسانى هستند كه هيچگاه شكم سير به خود نديده اند و اميدى براى زندگيى بسيار ساده ندارند، و بدنهاى نزارشان در زير فشار رنجبرى و كارگرى به صورت پوست و استخوان در آمده است ، و مسكينانى به سر مى برند كه در ويرانه ها و كوخها زندگى مى كنند، يا بهتر است گفته شود، به مرگ تدريجى خود ادامه مى دهند. و اين كيفيت - با كمال تاسف - در كشورهاى اسلامى مشاهده مى شود، كه مردمان آنها مسلمانند و ادعاى معتقد بودن به اسلام دارند و به اين دين متدينند، در صورتى كه از پيامبر اسلام ((صلى الله عليه و آله و سلم )) چنين روايت شده است : من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس ‍ منهم (1025) هر كس شب را به صبح رساند بى آنكه نگران امور مسلمانان باشد مسلمان نيست ؛ نيز فرموده است : ما آمن بى من بات شبعان و جاره جائع (1026) كسى كه شب را سير بگذارند و همسايه او گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است .

 

next page

fehrest page

back page