عمل در ترازوى حق

مصطفى جعفر طيّارى دهاقان

- ۱۱ -


عوامل ديگر تكفير
امور ديگرى نيز در احاديث به عنوان عامل تكفير آمده است اين امور عبارتند از:
1- اسلام
بدون شك اسلام ، گناهان كسى را كه از روى حقيقت به اين دين روى آورد و مسلمان حقيقى شود، ((تكفير)) مى كند و آنها را جبران مى نمايد. در اين زمينه دو روايت نقل مى شود:
در روايت مشهور آمده است :
((الا سلام يجبُّ ما قبله )).(718)
((اسلام ،عقوبت كفر و گناهان گذشته را قطع و محو مى كند(مگر آنچه دليل بر خلاف آن باشد)).
از نبى اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((الاسلام يهدم ما كان قبله )).(719)
((اسلام ، عقوبت كفرو گناهان گذشته را، از بين مى برد)).
2 - شفاعت ، ولايت و حبّ اهل بيت :
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((شفاعة محمَّدٍ(صل الله عليه و آل وسلم )وشفاعتناتحبط بذنوبكم يا معشر الشّيعة )).(720)
((اى شيعيان ! شفاعت حضرت محمد(صل الله عليه و آل وسلم ) و شفاعت ما، گناهان شما را از بين مى برد)).
درتفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام در ذيل آيات 174 - 176 بقره آمده است :
((انَّما تذوب (الذّنوب ) و تضمحلُّ اذا قرن بها موالاة محمّدٍ(صل الله عليه و آل وسلم )و علىٍّعليه السّلام )).(721)
((فقط زمانى گناهان از بين مى رود كه مسلمان ، داراى ولايت حضرت محمد(صل الله عليه و آل وسلم ) و حضرت على عليه السّلام باشد)).
رسول اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) به حضرت اميرعليه السّلام فرمود: شيعيان و محبّانت را به ده خصلت بشارت ده و حضرت در خصلت نهم مى فرمايد:
((انحطاط الذُّنوب والسَّيِّئات عنهم )).(722)
((ساقط شدن گناهان و سيئات از آنان )).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الذُّنوب تساقط عن ظهور شيعتنا كما تسقط الرّيح الورق من الشَّجر)).(723)
((بار گناهان از دوش شيعيان ما مى ريزد؛همان گونه كه باد، برگ درختان را ساقط مى كند.))
رسول اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((حبُّ علىِّ بن ابى طالبٍ ياءكل الذُّنوب كما تاءكل النّار الحطب )).(724)
((محبّت حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام ، گناهان را مى خوردهمان طور كه آتش ، هيزم را مى بلعد)).
امام رضاعليه السّلام از طريق پدرانش ، از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل مى كند:
((حبُّنااهل البيت يكفِّر الذُّنوب و يضاعف الحسنات )).(725)
((دوست داشتن اهل بيت :، باعث تكفير(پوشاندن ) گناهان و مضاعف شدن حسنات مى گردد)).
توضيح : درباره شفاعت و ولايت ، روايات فراوانى وجود دارد ونكات مهمى قابل توجه است . در اين رابطه دانشمندان اسلامى نيز مباحث ارزشمندى را مورد بررسى قرار داده اند؛ از قبيل اينكه شفاعت با شرايط خاصى ، نصيب افراد مى گردد و داراى حساب و كتاب و ضوابط ويژه اى است و ... مساءله ولايت نيز مانند مساءله اصل ايمان است كه از شرايط قبول شدن اعمال و پذيرفته شدن توبه مى باشد.
روشن است كه هر كسى را نمى توان شيعه و دوستدار اهل بيت : خواند؛ اين مباحث در مورد مساءله ((تكفير)) نيز جريان دارد. بدون شك مسلمانى كه به ولايت اهل بيت : اعتقاد نداشته است و سپس باهدايت و عنايت الهى به آن ايمان پيدا مى كند و درمسير حق قرار مى گيرد، اين ولايت و محبّت او نسبت به خاندان عصمت و طهارت : همچون اصل ايمان به توحيد و نبوّت ، گناهان گذشته او را تكفير مى كند، بلكه اين عامل ، تكميل كننده عامل ايمان مزبور است ، ولى درباره كسى كه از ابتدا به ولايت عقيده داشته ودوستدار خاندان پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) بوده است ، نمى توان بيان داشت كه ولايت ، عامل تكفيرهمه گناهان او خواهدبود وهر گناهى را كه از وى سر مى زند جبران مى كند؛ پس روايات ياد شده را يا بايد بر آن مواردى حمل كرد كه شيعه و دوستدار اهل بيت ، از گناهى كه انجام داده توبه نيز كرده است و عامل ولايت ، موجب پذيرش توبه وى مى گردد، يا اينكه اين عامل ، مربوط به تكفير گناهان صغيره او مى شود و ...
3- روزه
از اميرمؤ منان عليه السّلام نقل شده است كه رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) ماه شعبان و رمضان را متصل به هم روزه مى گرفت و مى فرمود:
((هما شهرا اللّه ،هما كفّارة ما قبلهما وما بعدهما)).(726)
((اين دو ماه ، ماه خداوند متعالند وكفّاره گناهان ما قبل و ما بعدشان مى باشند)).
در مورد روز 27 ماه رجب وارد شده است كه پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((فمن صام ذلك اليوم كان كفّارة ستِّين سنةً)).(727)
((هر كس اين روز را روزه بدارد، كفّاره شصت سال گناه اوست )).
در مورد روزه روز ترويه ، عرفه ، عاشورا، بيست و پنجم ذى القعده و ... از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم )، اميرالمؤ منين عليه السّلام ، امام صادق عليه السّلام ، امام كاظم عليه السّلام و ابوجعفرعليه السّلام روايات ديگرى نيز نقل شده است .(728)
4- عبادت و دعا
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((اذكروا اللّه كثيرا يكفِّر سيِّئاتكم )).(729)
((زياد به ياد خدا باشيد تا اينكه گناهان شما تكفير (پوشيده ) شود)).
همچنين درباره ((زياد به ياد خدا بودن ))، در روايتى از امير مؤ منان آمده است كه ((فانَّه كفّارةٌ للذُّنوب ؛(730) زياد به ياد خدا بودن ، كفّاره گناهان است )).
در روايتى از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) آمده است كه دعاى مؤ من درهر صورت مستجاب مى شود يا در دنيا، يا درآخرت و يا اينكه ((وامّا ان يكفِّر عنه من ذنوبه )) موجب تكفير بعضى از گناهانش ‍ مى شود.(731)
سلمان مى گويد: پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) به من فرمود: چون صبح كردى بگو:
((اللّهمَّ انت ربّى لا شريك لك اصبحن ا واصبح الملك للّه لا شريك له )).
((خداوندا! تو پروردگار منى ؛ شريكى براى تو نيست ؛ ما صبح كرديم و تمامى ملكها از آن خداست كه شريك ندارد)).
سه بار اين را بگو و به هنگام شب نيزهمين را بگو كه اين كلمات ، كفّاره گناهانى است كه درفاصله ميان آنها انجام شده است ((فانَّهنَّ يكفِّرنَّ ما بينهنَّ من خطيئةٍ)).(732)
امام صادق عليه السّلام فرمود: كسى خدمت پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) رسيد و عرض كرد گناهانم زياد شده است و عملم ضعيف مى باشد، حضرت فرمود:
((اكثر السُّجود فانَّه يحطُّ الذُّنوب كما تحطُّ الرّيح ورق الشَّجر)).(733)
((بسيار سجده كن ! زيرا آن ، باعث سقوط گناهان مى شود، آنچنانكه باد، برگ درخت را ساقط مى كند)).
امام رضاعليه السّلام فرمود:
((من لم يقدر على ما يكفِّر به ذنوبه فليكثر من الصَّلاة على محمَّدٍ و آله فانَّها تهدم الذُّنوبهدما)).(734)
((هر كه بر انجام آنچه گناهانش را تكفير كند (بپوشاند)، قادر نباشد پس بر محمد(صل الله عليه و آل وسلم ) و آلش فراوان صلوات فرستد، زيرا موجب منهدم شدن و از بين رفتن گناهانش مى گردد)).
در روايتى آمده است كه پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) ضمن تشويق به شب زنده دارى مى فرمايد كه آن ، وسيله قرب الهى است و ((منهاةٌ عن الاثم وتكفير السَّيِّئات ؛(735) بازدارنده از گناه و پوشاننده سيّئات مى باشد)).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((صلاة اللَّيل تكفِّر ما كان من ذنوب النَّهار)).(736)
((نماز شب كفّاره گناهان روز است )).
پيامبر گرامى (صل الله عليه و آل وسلم ) به سلمان فرمود:
((عليك بقراءة القرآن فانَّ قراءته كفّارةٌ للذُّنوب )).(737)
((بر توباد خواندن قرآن ، زيرا كه آن ، كفّاره گناهان است )).
همچنين رواياتى در مورد قرائت سوره توحيد، جمعه ، كهف و ... وارد شده است .(738)
در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است :
((فانَّ الاستغفار توبةٌ و كفّارةٌ لكلِّ من لم يجد السَّبيل الى شى ءٍ من الكفّارة )).(739)
((استغفار كردن ، توبه و كفّاره است براى كسى كه هيچ راهى براى انجام دادن كفّاره ندارد)).
رسول خدا (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((من ظلم احدا ففاته فليستغفر اللّه عزَّ وجلَّ له فانَّه كفّارةٌله )).(740)
((هر كه به ديگرى ظلمى كند و ديگر او را نيابد (ووى از دنيا برود)، پس براى وى از خداوند عزّ و جلّ طلب مغفرت نمايد و اين ، كفّاره آن ستم خواهد بود)).
نبى گرامى (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((كفّارة الاغتياب ان تستغفر لمن اغتبته )).(741)
((كفّاره غيبت كردن آن است كه براى غيبت شونده ، از خداوند متعال طلب مغفرت كنى )).
5 - غسل جمعه ، وضو و آشكارا سلام گفتن
پيامبراكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((من اغتسل يوم الجمعة محيت ذنوبه و خطاياه )).(742)
((هر كه در روز جمعه غسل كند، گناهان و خطاهايش محو مى شود)).
از ابوالحسن عليه السّلام نقل شده است :
((انَّ من توضَّاء للمغرب كان وضوؤه ذلك كفّارةٌ لما مضى من ذنوبه فى يومه الا الكبائر ومن توضَّاء للصُّبح كان وضوؤه ذلك كفّارةٌ لما مضى من ذنوبه فى ليلته الا الكبائر)).(743)
((هر كس كه براى نماز مغرب وضو بگيرد، اين وضوى او كفّاره گناهان اوست كه در طول روز از وى صادر شده است ، مگر گناهان كبيره (كه آن را تكفير نمى كند) وهر كه براى نماز صبح وضو سازد اين وضويش ، كفّاره هر گناهى است كه در شب از وى صادر شده ، مگر گناهان كبيره (كه كفّاره آن نمى باشد)).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) به اصحاب فرمود: آيا از آنچه خطاها رامحو مى سازد با خبرتان نسازم ؟ آنان جواب دادند: بله ، و ايشان فرمود:
((اسباغ الوضوء على المكاره و كثرة الخطا الى المساجد وانتظارالصَّلاة بعدالصَّلاة )).(744)
((شاداب وضو گرفتن (و امور مستحبى شستن دست و صورت را رعايت كردن ) در سختيها(زمانى كه هوا سرد است ) و زياد گام برداشتن بسوى مساجد و بعد از نماز منتظر نماز بعدى بودن )).
از پيامبر خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((من مشى الى مسجدٍ من مساجد اللّه فله بكلِّ خطوةٍ خطاها حتّى يرجع الى منزله عشر حسناتٍ و يمحى عنه عشر سيِّئاتٍ)).(745)
((هر كس به سوى مسجدى از مسجدهاى خدا گام بردارد، به هرقدمى كه برداشته تا به منزلش بازگردد، ده حسنه پاداش ‍ دارد و ده گناه از نامه عملش پاك شود)).
در روايتى نبىّ گرامى (صل الله عليه و آل وسلم )، كفّارات را چنين توضيح مى دهند:
((وامَّا الكفّارات فافشاء السَّلام واطعام الطَّعام والتَّهجُّد باللَّيل والنّاس نيامٌ)).(746)
((واما كفّاره هاى گناهان ، آشكارا سلام گفتن ، غذا دادن (به برادران دينى )، شب زنده دارى و عبادت در حالى كه مردم خواب هستند)).
امام باقر عليه السّلام فرمود: سه چيز كفّاره گناهان است :
((اسباغ الوضوء فى السَّبرات والمشى باللَّيل والنَّهار الى الصَّلوات والمحافظة على الجماعات )).(747)
((شاداب وضو گرفتن در سرماى شديد (صبح زود)، گام برداشتن در شب و روز به سوى نمازگزاردن و محافظت نمودن بر نماز جماعت )).
6 - صفات حسنه
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الخلق الحسن يميث الخطيئة كما تميث الشَّمس الجليد)).(748)
((خلق نيكو، گناه را آب كند، چنانكه خورشيد يخ را آب مى كند)).
امام كاظم عليه السّلام به على بن يقطين كه از ايشان خواسته بود، اجازه دهد كه از دربار سلطان كناره گيرى كند و در آنجا مشغول نباشد، اجازه نداد و فرمود:
((كفّارة عمل السُّلطان قضاء حوائج الاخوان )).(749)
((كفّاره كار كردن براى سلطان ، برآوردن حاجتهاى برادران دينى است )).
پيامبراكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((يا علىّ! من لم ياءنف من خدمة العيال فهو كفّارةٌ للكبائر)).(750)
((اى على !هر كه از خدمت كردن به عيالش ، ننگ نداشته باشد، پس آن ، كفّاره گناهان كبيره وى خواهد شد)).
درنهج البلاغه آمده است :
((من كفّارات الذُّنوب العظام اغاثة الملهوف والتَّنفيس عن المكروب )).(751)
((از جمله كفّاره هاى گناهان بزرگ ، به فرياد مصيبت زدگان رسيدن و تسلّى دادن به رنجديدگان است )).
امام باقرعليه السّلام فرمود:
((من مشى فى حاجة اءخيه المسلم اءظلَّه اللّه بخمسةٍ وسبعين الف ملكٍ ولم يرفع قدما الاّ كتب اللّه له حسنةً وحطَّ عنه بها سيِّئةً)).(752)
((هر كس در راه حاجت برادر مسلمانش گام بردارد، خدا او را در زير سايه هفتاد و پنجهزار فرشته قرار دهد وهر گامى بردارد، خدا برايش يك حسنه نويسد و گناهى از او بزدايد)).
ابو جعفرعليه السّلام فرمود:
((انَّ المؤ من اذا صافح المؤ من تفرّقا عن غير ذنبٍ)).(753)
((زمانى كه مؤ منى با برادر مؤ من خويش ، مصافحه كند بدون گناه ازهم جدا مى شوند(مصافحه آنان موجب ريختن گناهانشان مى گردد)).
در روايتى از پيامبر گرامى اسلام آمده است :
((... و من مشى زائرا لاِ خيهِ فله بِكلِّ خطوةٍ حتّى يرجِع اِلى منزِلِهِ عِتق مِائةِ الفِ رقبةٍ و يرفع له مِائة الفِ درجةٍ ويمحى عنه مِائة الفِ سيِّئةٍ)).(754)
((هر كس براى ديدار برادر مؤ منش گام بردارد به هر قدمى كه برداشته تا بازگردد، ثواب آزاد كردن يكصدهزار برده براى او باشد و يكصدهزار درجه ، رتبه اش را بالا برند و يكصدهزار گناه از او محو سازند)).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((... ومن عاد مريضا فله بكلِّ خطوةٍ خطاها حتّى يرجع الى منزله سبعون الف الف حسنهٍ ومحى عنه سبعون الف الف سيِّئةٍ)).(755)
((هر كس مريضى را عيادت كند به هر گامى كه بردارد تا به منزلش باز گردد،هفتاد هزارهزارحسنه پاداش يابد وهفتادهزارهزار گناه از نامه عملش پاك گردد)).
رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
(( ... و من شيَّع جنازةً فله بكلِّ خطوةٍ حتّى يرجع الى منزله مائة الف الف حسنهٍ و يمحى عنه مائة الف الف سيِّئةٍ)).(756)
((هر كس جنازه مسلمانى را مشايعت و بدرقه كند، به هر قدمى كه همراه آن بردارد تا به منزل بازگردد، يكصدهزارهزار حسنه خواهدداشت و يكصدهزارهزار گناه از نامه عملش ‍ پاك كنند)).
7 - بيمارى و اندوه
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((حمىّ ليلةٍ كفّارة سنةٍ)).(757)
((تب يك شب ، كفّاره گناه يك سال است )).
در روايتى اميرمؤ منان عليه السّلام به سلمان مى فرمايد: ((اگر شيعه اى از شيعيان ما به دردى مبتلا شود، اين به سبب گناهى است كه قبل از آن مرتكب شده است ))،(758) سپس در مورد آن مى فرمايد:
((فاءمّا الوجع خاصَّةً فهو تطهيرٌ وكفّارةٌ)).(759)
((ولى درد، به خصوص گناه را پاك مى كند و كفّاره آن است )).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((انَّ المرض ينقّى الجسد من الذُّنوب )).(760)
((بيمارى ، بدن را از گناهان پاك مى سازد)).
رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((السُّقم ، يمحو الذُّنوب )).(761)
((بيمارى ، گناهان را محو مى سازد)).
حضرت اميرعليه السّلام به يكى از يارانشهنگامى كه بيمار شده بود فرمود:
((جعل اللّه ما كان من شكواك حطّا لسيِّئاتك فانَّ المرض لا اجر فيه ولكنَّه يحطُّ السَّيِّئات ويحتُّها حتَّ الاوراق )).(762)
((خداوند اين درد و ناراحتى تو را باعث از بين رفتن گناهانت قرار داده ، زيرا بيمارى پاداشى ندارد وليكن گناهان را از ميان مى برد و آنها راهمچون برگ درختان مى ريزد)).
امام جوادعليه السّلام فرمود:
((... المرض لا اجر فيه ولكنَّه لا يدع على العبد ذنبا الاّ حطَّه )).(763)
((بيمارى ، پاداشى ندارد وليكن موجب ساقط شدن تمامى گناهان بنده مى شود)).
امام صادق عليه السّلام از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) چنين نقل مى كند:
((... قال اللّه عزَّوجلَّ : ما من عبدٍ اريد ان ادخله الجنَّة الاّ ابتليته فى جسده فان كان ذلك كفّارةً لذنوبه و الاّ شددت عليه عند موته حتّى ياءتينى و لا ذنب له ثمَّ ادخله الجنَّة ...)).(764)
((خداى عزّوجل مى فرمايد:هيچ بنده اى نباشد كه من بخواهم او را به بهشت ببرم جز آنكه او را به بلايى در تنش دچار كنم ، پس اگر آن ، كفّاره گناهانش شد(كه پاك شود) و گرنه هنگام مرگش بر او سخت گيرم تا نزد من آيد و گناهى بر او نباشد سپس او را به بهشت برم ...)).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ العبد اذا كثرت ذنوبه و لم يكن عنده من العمل ما يكفِّرها ابتلاه بالحزن ليكفّرها)).(765)
((چون گناه بنده بسيار گردد (و خداوند بخواهد اورا پاك كند) و چيزى از كردار (نيك ) نداشته باشد كه آن را جبران كند و كفاره آنها شود، او را به اندوه ، گرفتار سازد تا كفاره گناهانش ‍ گردد)).
و نيز امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الهمَّ ليذهب بذنوب المسلم )).(766)
((غم و اندوه ، گناهان مسلمان را از بين مى برد)).
در وصيّت حضرت اميرعليه السّلام به محمد حنفيه آمده است :
((ساعات الهموم ساعات الكفّارات )).(767)
((لحظه هاى غم و اندوه ، ساعتهاى كفاره گناهان است )).
حضرت على عليه السّلام از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل مى كند:
((غمُّ الموت كفّارة الذُّنوب )).(768)
((اندوه مرگ ، كفاره گناهان است )).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((ضغطة القبر للمؤ من كفّارةٌ لما كان منه من تضييع النِّعم )).(769)
((فشار قبر براى مؤ من ، كفّاره نعمتهايى است كه او ضايع كرده است )).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((الموت كفّارة ذنب كلِّ مؤ منٍ)).(770)
((مرگ كفّاره گناه هر مؤ منى است )).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((من اذنب ذنبا فاقيم عليه حدّ ذلك الذَّنب فهو كفّارته )).(771)
((هر كس مرتكب گناهى ( كه داراى حد شرعى است ) شود و حدّ آن بر او اجرا گردد، كفّاره آن خواهد بود)).
از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) سؤ ال مى شود كه چه چيزى خطاها و گناهان را محو مى كند؟ در جواب مى فرمايد:
((الدُّموع والخضوع والا مراض )).(772)
((اشكهاى چشم ، فروتنى و بيماريها)).
يادآورى
در پايان ، ياد آورى اين نكته لازم است كه هر چند تك تك روايات ، از حيث سند و دلالت مورد بررسى قرار نگرفت (زيرا كه اين كتاب به دنبال چنين امرى نبوده است ) و اين كار بسى لازم و مناسب است ، ولى اخبارو احاديثى كه در مورد عوامل تكفير وارد شده است ،بسيار فراوانند و به آنچه ذكر شد خلاصه نمى شود و براىهر محقق منصفى ، از مجموع آنها، اين اطمينان حاصل مى شود كه امور مختلفى ، موجب تكفير گناهان مى گردد، بخصوص عبادات و حسناتى كه مخلصانه انجام گيرد، باعث صفاى باطن و تزكيه نفس مى شود و موجبات تعلق عنايت و تفضل الهى را در تكفير گناهان فراهم مى آورد؛ امّا اينكه عوامل مذكور در روايات ، فقط به كفّاره گناهان صغيره و ديگر گناهانى كه از آن توبه شده منحصر مى شود و يا اينكه گناهان كبيره ( وبويژه از آنهايى كه توبه نشده ) را نيز شامل مى گردد: در فصلهاى گذشته به صورت كلى مورد بررسى قرار گرفت ، البته روشن است كه اين مطلب قابل قبول نمى باشد كه يك عمل خير به طور مطلق و بدونهيچ قيد و شرطى گناهان زيادى (بخصوص كبيره ) را ((تكفير)) و جبران سازد.
تكفير در دعا
در دعاهايى كه از معصوم عليه السّلام رسيده است نيز مساءله ((تكفير)) مطرح شده است و نمونه هايى از آن به شرح ذيل مى باشد:
1- در بعضى از دعاها، از خداوند متعال خواسته شده است كه ((سيّئات )) را ((تكفير)) كند و آلودگى گناهان را محو سازد:
الف - در يكى از دعاهاى روز عيد غدير مى خوانيم :
((...ربَّنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفِّر عنّا سيِّئاتنا...)).(773)
((پروردگارا! ما را بيامرز و سيّئات ما را بپوشان )).
ب - در برخى از دعاهاى ماه مبارك رمضان از خداوند متعال مى خواهيم ، در ضمن امورى كه در شب قدر آنها را مقدّر مى سازد ما را از آن دسته حاجيان خانه خويش قرار دهد كه حجّشان پذيرفته ، از سعى و كوشش آنان ، قدردانى شده ، گناهانشان مورد مغفرت قرار گرفته و سيّئات آنها ((تكفير)) و پوشانده شده است :
((...اءن تكتبنى من حجّاج بيتك الحرام المبرور حجُّهم المشكور سعيهم المغفور ذنوبهم المكفَّر عنهم سيّئاتهم ...)).(774)
ج - در مناجات منظومه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است :
((الهى اقلنى عثرتى وامح حوبتى )).(775)
((معبودا! لغزشم را ناديده گير و گناهم را محو كن )).
د - در دعاهاى نيمه شعبان مى خوانيم :
((الّلهمَّ فجد علىَّ بكرمك واحطط خطاياى بحلمك و عفوك )).(776)
((خدايا! با كرمت بر من جود كن و از خطاهايم با بردبارى و عفوت درگذر)).
2- در زيارت حضرت صاحب الامر- عج اللّه فرجه الشريف - آمده است :
((اشهد انَّ بولايتك تقبل الاعمال و تزكَّى الافعال و تضاعف الحسنات و تمحى السَّيِّئات فمن جاء بولايتك و اعترف بامامتك قبلت اعماله و صدِّقت اقواله و تضاعفت حسناته و محيت سيِّئاته )).(777)
((شهادت مى دهم كه با ولايت تو، اعمال قبول و افعال پاك مى شود و خوبيها چند برابر و بديها محو مى گردد؛ پسهر كه با ولايت تو بيايد(وهمراه باشد) و به امامت تو اعتراف كند، اعمالش مورد پذيرش و گفته هايش مورد تصديق قرار مى گيرد و حسنات وى چند برابر مى شود وسيّئات او محو مى گردد)).
3- امام سجادعليه السّلام در دعايى كه براى پدر و مادر خويش دارد، در درگاه ايزد حق عرض مى كند:
((اللّهمَّ وما مسَّهما منّى من اءذىً او خلص اليهما عنّى من مكروهٍ اوضاع قبلى لهما من حقٍّ فاجعله حطَّةً لذنوبهما...)).(778)
((بار خدايا! و آزارى كه از من به ايشان ( پدرو مادر) رسيده ، يا ناپسندى كه از من به آنان رخ داده يا حقى كه براى آنها نزد من تباه گشته ، آن را سبب ريختن گناهان آنها قرار ده ...)).
4- امام عليه السّلام درهنگامى كه بيمار مى شد، خداوند را بر بيمارى و تندرستى قبل از آن ، حمد و سپاس مى گفت و بيان مى داشت : اى خداى من ، نمى دانم كداميك از اين دو حالت به سپاسگزارى تو شايسته تر است آياهنگام تندرستى كه ... يا
((ام وقت العلَّة الَّتى محَّصتنى بها والنِّعم الَّتى اتحفتنى بها، تخفيفا لما ثقل به علىَّ ظهرى من الخطيئات و تطهيرا لماانغمست فيه من السَّيِّئات وتنبيها لتناول التَّوبة و تذكيرا لمحو الحوبة بقديم النِّعمة ؟)).(779)
((ياهنگام بيمارى كه مرا با آن ( از گناهان ) رهانيدى وهنگام نعمتها (دردها)يى كه آنها را به من ارمغان دادى تا گناهانى را كه پشت مرا سنگين كرده سبك نمايد و از بديهايى كه در آن فرو رفته ام پاكم سازد و براى دسترسى به توبه آگاهم نمايد و به سبب نعمت پيشين براى از بين بردن گناه يادآورى باشد؟)).
5- در دعاى امام عليه السّلامهنگامى كه ماه رمضان فرا مى رسد آمده است :
((ووفِّقنا فيه ... وان نتقرَّب اليك فيه من الاْ عْمال الزّاكية بما تطهِّرنا به من الذُّنوب ...)).(780)
((و ما را توفيق ده كه در آن ، به تو نزديك شويم به وسيله كردارهاى پاكيزه و آراسته اى كه ما را به آن از گناهان پاك مى كنى )).
6- در دعاى وداع ماه رمضان آمده است :
((السَّلام عليك ما كان امحاك للذُّنوب واسترك لاِ نواعِ العيوبِ ... و غسلت عنّادنس الخطيئاتِ)).(781)
((درود بر تو چه محو كننده بودى گناهان را و چه پوشنده بودى اقسام عيبها و زشتيها را ... و چركى گناهان را از ما شستى )).
7- در دعاى ديگر مى خوانيم :
((اللّهم ...ووفِّقنى من الاْ عْمال لما تغْسل به دنس الْخطايا عنّى )).(782)
((بار خدايا!... مرا توفيق ده به كارهايى كه به وسيله آن چركى (آثار) گناهان را از من بشويى )).
خاتمه
از آنجا كه دو واژه ((حسنات و سيِّئات )) در آيات مربوط به ((احباط و تكفير)) وارد شده و در تفسير آن نيز اختلاف ، وجود دارد؛ مناسب است كه بحث مستقلّى در مورد اين دو واژه مطرح شود .
حسنات
واژه ((حسنه )) از ريشه ((حسن )) گرفته شده و جمع آن ((حسنات )) است كه شامل نعمتهاى دنيا و آخرت مى باشد.
((حسنه )) ضدّ ((سيّئه )) است و از آن به نعمتى تعبير مى شود كه انسان در جان ، تن و حالات خويش آن را دريابد. حسن ،هر چيز سرورآور و خوشايند را گويند و ((حسن )) وصف و به معنى زيبا و نيكو است .(783)
بعضى بر آنند كه ((تا)) در اين واژه براى تاءنيث و مبالغه مى باشد.(784)
در تفسير ((مجمع البيان )) آمده است كه ((الحسنة )) اسم است براى آنچه در حسن ، اعلى باشد و ((تا)) براى مبالغه است .(785)
با مراجعه به تفاسير مى بينيم كه واژه ((حسنه )) بر معانى مختلفى حمل گرديده است از قبيل : رحمت و عافيت ، وفور نعمت ، سعه رزق ، كلام نيكو، عمل پسنديده ، خلق و خوى حسن ، توبه ، طاعت خداوند و ...(786)
در ((الميزان )) اين لفظ چنين تعريف شده است :((حسنه آن فعلى است كه مورد رضايت ذات بارى تعالى باشد و در قبال آن ثواب عطا كند)).
در تفسير ((نمونه )) آمده است : ((واژه حسنه مفهوم وسيعى دارد، تمام نيكيها و خوبيها و خيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است ،همان گونه كه هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سيّئه ، خلاصه شده است )).(787)
لفظ ((حسنه )) در قرآن به طور مكرر به كار رفته ، ولى واژه ((حسنات )) فقط سه بار وارد شده است .
آيه اوّل :
(وقطّعنهم فى الا رض اممامنهم الصّلحون و منهم دون ذلك وبلونهم بالحسنات والسَّيِّئات لعلَّهم يرجعون ).(788)
((و آنها را در زمين به صورت گروه هايى پراكنده ساختيم ؛ گروهى از آنها صالح و گروهى ناصالحند و آنها را با نيكىها و بدىها آزموديم شايد باز گردند)).
اين آيه شريفه ، مربوط به طايفه اى از قوم يهود است كه با وسايل گوناگون ، نيكيها، نعمتهاى دنيوى ، بديها و مصائب ، مورد آزمايش قرار گرفته اند.همان گونه كه از ظاهر آيه بر مى آيد دو واژه ((حسنات و سيّئات )) مربوط به اعمال صالح و گناهان نمى شود، بلكه حكايت از نعمتها و گرفتاريهاى دنيوى مى كند. در تفاسيرنيز يا به صورت كلّى و اجمالى ، مراد از اين دو لفظ را نعمتها و عذابها دانسته اند(789) و يا مصاديقى از آن را ذكر كرده اند،(790) بعضى بر اين نظرند كه :
((حسناتهر گونه نعمت و رفاه و آسايشى را شامل مى شود.همانطور كه سيّئاتهر گونه ناراحتى و شدّت را فرا مى گيرد و محدود ساختن مفهوم اين دو در دايره معيّنىهيچگونه دليلى ندارد)).(791)
آيه دوّم :
در سوره فرقان ، خداوند متعال اوصاف ((عبادالرّحمان )) را بيان مى كند از جمله اينكه معبود ديگرى را با خدا نمى خوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده ، جز به حق نمى كشند و زنا نمى كنند؛ سپس مى فرمايد:هر كس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد، عذاب او در قيامت ، مضاعف مى گردد وهميشه با خوارى در آن خواهد ماند. از اين گروه افرادى استثنا مى شوند:
(الاّ من تاب وءامن و عمل عملا صالحا فاولئك يبدِّل اللّه سيّئاتهم حسناتٍ و كان اللّه عفورا رحيما).(792)
((مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به حسنات ، مبدّل مى كند و خداوندهمواره آمرزنده و مهربان بوده است )).
در اين آيه ،((حسنات )) در مقابل ((سيّئات )) قرار گرفته ؛ بنابر اين ابتدا بايد معناى ((سيّئات )) روشن شود. در مورد تبديل ((سيّئات )) به ((حسنات ))، تفسيرهاى گوناگونى بيان شده است كه در جاى خود، قابل بررسى است .
آيه سوّم :
(واءقم الصَّلوة طرفى النَّهار وزلفا من اللَّيل انَّ الحسنات يذهبن السَّيّئات ذلك ذكرى للذّاكرين ).(793)
((در دو طرف روز و اوايل شب ، نماز را بر پادار چرا كه حسنات ، سيّئات (وآثار آنهارا) از بين مى برند؛ اين تذكرى است براى كسانى كه اهل تذكرند)).
در اينكه منظور از حسنات در اين آيه شريفه چه مى باشد بين مفسّران اختلاف است و در اين باره چند قول وجود دارد:
1- مراد از آن ، نمازهاى پنجگانه روزانه است ؛ گفته مى شود كه ((ابن عباس )) و بيشتر مفسّران چنين نظرى دارند؛(794) و صاحب ((منهج الصادقين )) آن را انتخاب نموده است .(795)
2- منظور از ((حسنات ))، توبه مى باشد، زيرا اين توبه هست كه گناه را مى برد و عقاب آن را ساقط مى سازد و در اين خلافى نيست .(796)
3- ذكر تسبيحات اربعه ((سبحان اللّه والحمدللّه ولااله الا اللّه واللّه اكبر)) منظور است و از ((مجاهد)) چنين راءيى نقل شده است .(797)
4- اعمال صالح و كارهاى نيك ، مراد است ؛ به ((ابن عطيّه )) نسبت داده شده كه لفظ ((حسنات )) عام است و نمازها از باب مثال ذكر شده است .(798)
در ((كشّاف )) دو وجه ، احتمال داده شد كه در يكى از آنها مى گويد:((گناهان صغيره به وسيله طاعات ، تكفير مى شود)).
ظاهر تفسير ((القرآن و العقل )) دلالت بر آن دارد كه حسنات مختص به نمازهاى يومّيه نمى شود.
آلوسى مى گويد:(( ظاهر، اين است كه مراد از ((حسنات ))، معنايى است كه شامل تمامى طاعات واجب و غير آن مى شود و شاءن نزول مانع شمول و عام بودن آن ، نمى گردد.(799)
مؤ لّف تفسير ((روح البيان )) معتقد است كه منظور از ((حسنات ))، اعمال صالح ، ذكر و مراقبتهايى است كه در اوّل و آخر روز و اوايل شب ، انجام مى شود.
صاحب تفسير((المراغى )) آن را به معنايى مى گيرد كه شامل تمامى اعمال نيك (حتى ترك گناه نيز) مى گردد.
علاّ مه طباطبايى جمله ((ان الحسنات يذهبن السيّئات )) را تعليل جمله ((اقم الصّلوة )) مى داند، بنابراين ، نظر ايشان نيز بايد چنين باشد كه يكى از مصاديق ((حسنات )) نمازهاى روزانه مى باشد نه اينكه مختصّ به آن است . صاحب تفسير ((نمونه )) نيز آن را عام مى داند.(800)
سيّئات
واژه ((سيئات )) جمع ((سيِّئة )) و از ريشه ((سوء))(به معناى بد، قبيح و زشت بودن ) گرفته شده است . دو لفظ سىّء و سيِّئة صفت مى باشند كه اولى براى مذكر و دوّمى براى مؤ نث به كار برده مى شود.همان طور كه دو صفت زشت و زيبا، ناخوشايند و خوشايند، بد و خوب و... در زبان فارسى به عنوان وصف امور گوناگون ، استعمال مى گردد و به موارد خاص منحصر نمى شود، صفت ((سيِّئة )) و ضد آن ((حسنة )) نيز، مختص به موصوفهاى ويژه نمى گردد.
در ((مفردات راغب )) آمده است : اين دو واژه از الفاظ مشترك و مانند لفظ حيوانند كه بر انواع مختلف ، مثل انسان ، فرس و غير آن واقع (اطلاق ) مى شود.
در ((قاموس قرآن )) آمده است :((سىِّء)) وصف است به معناى ((بد و قبيح ))، ((سيّئه )) مؤ نث ((سىّء)) است و آن پيوسته وصف آيد، مثل ((خصلت سيّئه ))، ((عادت سيّئه )) و امثال آن . جمع آن در قرآن ((سيّئات )) است كه به معناى آثار گناه ، گناه ، شفاعت بد، عذاب و غير آن آمده است )).(801)
((سيّئه )) (گناه ) را به خاطر قباحت آن ، ((سيئه )) گويند.(802)
آن خصلتى را كه براى صاحب آن ، عاقبتى ناخوشايند دارد و او را ناراحت مى كند، سيئه نامند.(803)
((سيّئه )) به معناى خطيئه و اصل آن ((سيوئه )) بوده كه ((واو)) تبديل به ((يا)) و در آن ادغام شده است و صفت عمل مى باشد.(804)
فخر رازى در ذيل تفسير آيه 81 بقره مى گويد:((سيّئه ، شامل تمامى معاصى مى شود)).(805)
مرحوم طبرسى آن را چنين تعريف مى كند: ((سيّئه به معناى عمل زشتى است كه صاحبش را به خاطر پيدا كردن استحقاق مذمّت ، ناراحت مى كند)).(806)
در كتب لغت و تفسير ديده مى شود كه واژه مورد بحث در موارد مختلف به معانى گوناگون حمل و تفسير شده است از قبيل :
مصائب و بلاها،(807) عذاب يا نزول آن ،(808) مكر و حيله ،(809) سختيها و شدايد روز قيامت ،(810) محنت و سختى ،(811) گناهان صغيره ،(812) عمل بد، كلام قبيح ، خوى ناپسند، منكر، جهل (813) و ...
امّاهمان طور كه گذشت ((سيّئه )) به معناى ((بد، قبيح و ناپسند))، مى باشد و داراى مفهوم وسيعى است كه در موارد مختلف بر مصداقهاى گوناگون قابل تطبيق مى باشد.(814)
((سيّئه )) بر دو نوع است ، زيرا گاهى ناپسند و بد بودن يك چيز به اعتبار شرع و عقل است (مانند شرك ، كفر، ظلم و گناه ) و گاهى به اعتبار طبع انسان مى باشد، مانند مصيبتها و سختيها و ...(815)
بنابراين اگر ديده مى شود كه مفسّران ، اين واژه را به معانى مختلف تفسير كرده اند، به خاطر قرائنى كه در آيات وجود دارد، مصداقهاى آن را بيان نموده اند. و اين منافاتى هم ندارد كه در مواردى اين واژه در مصداق خاصى معيّن گردد و از اين جهت است كه در آياتى كه سخن از ((تكفيرسيّئات )) است ، مفسّران آن را به گناهان حمل مى كنند.
علاّ مه طباطبائى بر اين نظر است كه منظور ازاين لفظ در مورد مزبور، گناهان صغيره مى باشد.(816)
از آنچه كه بيان شد به اين نتيجه مى رسيم كه دو لفظ ((سيّئه و سيّئات )) در آيات قرآن ، اگر در مورد ((احباط و تكفير)) به كار رفته باشد حمل بر گناهان (وطبق نظر عدّه اى بر گناهان صغيره ) مى گردد.
امّا اين پرسش مطرح مى شود كه منظور از گناه چيست و آيا سيّئه بر متن و اسكلت فعلى كه از انسان صادر مى گردد، گفته مى شود؟ و((سيّئات ))؛يعنى ، آن حركات و سكنات كه توسط فاعل انجام مى شود يا اينكه چيز ديگرى است ؟
علاّ مه طباطبايى در اين زمينه معتقد است :((سيّئه ))، صفت فعل است نه متن فعل ، زيرا آن حركات و سكناتى كه اسكلت و بدنه فعل از آن تشكيل مى شود، بين فعل حرام و حلال مشترك است ؛ مثل عمل نزديكى در نكاح و زنا، عمل خوردن در خوردن مال حلال و حرام )).(817)
اضافه بر آن ، اين حركات و سكنات به هر حال فانى شده و از بين مى رودهمچنين است آن عنوانى كه بر اين امور قائم است ؛(818) آنچه باقى مى ماند وهمراه و ملازم با انسان است و به دنبال آن ، عقاب مى آيد، آثار سوء فعل حرام مى باشد، از آن جهت كه عبد با فرمان الهى مخالفت كرده و اين مخالفت درنفس او اثر گذاشته و در نامه اعمالش نوشته مى شود، و منظور از ((سيّئات ))، اين آثار است .
ايشان در جاى ديگر مى فرمايد:
((اين را بايد دانست كه ملاك در ((حسنه وسيّئه )) اثرى است كه از آنها براى انسان حاصل مى شود و به خاطر آن آثار، اعمالى را ((حسنه )) و اعمالى ديگر را ((سيّئه )) مى ناميم نه بر جرم و اسكلت اعمال كه يك نوع حركت است ، ثواب و عقابىهم كه بر اعمال مترتب مى شود باز به لحاظ آن آثار است ، نه بر متن عمل ،همچنان كه قرآن كريم ، نيّت باطنى را نيز مورد محاسبه قرار مى دهد)).(819)
ازميان نظرهايى كه در مورد دو واژه ((حسنات وسيّئات )) بيان شد، اين نظر پذيرفتنى و بلكه شايسته است كه اين دو لفظ بر معانى لغوى آنها حمل گردد، مگر اينكه دليل يا قرينه اى بر خلاف آن باشد و آن را درمورد مصداق خاصى منحصر كند.
بخش سوّم : موازنه
فصل اوّل : معنا و مفهوم موازنه
معناى لغوى موازنه
((موازنه )) مصدر باب ((مفاعله )) از ريشه ((وزن )) گرفته شده است . سنجيدن چيزى به چيز ديگر را ((وزن )) گويند.((وزن الشى ء اذا قدَّره )) چيزى را وزن كرد؛ يعنى ، آن را اندازه گيرى نمود. وسيله سنجش و اندازه گيرى را ((ميزان )) گويند.(820)
ابن فارس مى گويد: ((سه حرف (و، ز، ن ) بر استقامت و تعديل نمودن دلالت دارد)). (هذا يوازن ذلك )؛ يعنى اين ، در مقابل و محاذات آن قرار دارد)).(821)
راغب مى نويسد:((وزن ، شناختن اندازه شى ءرا گويند)).(822)
فيروزآبادى مى نويسد: ((وازنه اى عادله وقابله وحاذاه ؛ چيزى را ((موازنه )) چيزى قرار داد؛ يعنى ، آن را معادل ، مقابل و محاذات ديگرى قرار داد)).(823)
موازنه در اصطلاح متكلّمان
منظور از ((موازنه )) در اصطلاح كلام اسلامى اين است كه ثواب و عقاب انسان يا استحقاق آنها باهمديگر سنجيده مى شود وهر كدام كه بيش از ديگرى بود، طرف مقابل را ساقط مى كند، به همان اندازه از خودش نيز ساقط مى شود.
به عنوان مثال اگر شخصى 20 درجه ثواب و 10 درجه عقاب داشته باشد، با موازنه ،20 درجه ثواب ، 10 درجه عقاب را زايل مى سازد و از ثواب نيز 10 درجه از بين مى رود، در نتيجه براى آن شخص ، فقط 10 درجه ثواب باقى مى ماند؛ بنابراين ، ((موازنه )) به يك معنا در مقابل ((احباط و تكفير)) قرار دارد، زيرا در مثال مذكور، برطبق ((احباط و تكفير)) براى آن شخصهمان 20 درجه ثواب باقى مى ماند و 10 درجه عقاب ، بدون آنكه در 20 درجه ثواب تاءثيرى داشته باشد، ساقط مى گردد.
البته روشن است كه در ((موازنه ))، ((احباط و تكفير)) نيز وجود دارد، ولى به شكل خاص و به صورت كسر و انكسار است كه اگر درجه ثواب بيش از درجه عقاب باشد، عقاب به وسيله ثواب ((تكفير)) مى گردد و به اندازه آن از ثواب ((حبط)) مى شود و در صورت عكس آن نيز مطلب ، روشن است .(824)
ياد آورى
از آنجا كه عمده مباحث مربوط به ((موازنه )) به گونه اى در دو بخش گذشته ، مطرح گرديد؛ بنابراين ، در اين بخش ، آنها تكرار نمى شود و در صورت لزوم به طور خلاصه ، بيان مى گردد.
مصاديق موازنه
((موازنه ))، در مورد كسانى مصداق پيدا مى كند كه از اهل ايمان و داراى طاعت و معصيت باشند، زيرا فقط اين گروه از انسانهاهستند كه داراى ثواب و عقاب (ويا استحقاق آنها) مى باشند، پس آنهايى كه ايمان نداشته و ثوابى ندارند، يا آنان كه معصومند و داراى عقابى نيستند، مورد ((موازنه )) واقع نمى شوند؛ اگر چه در معناى ثواب و عقاب توسعه قائل شويم ، موازنه شامل گروه هاى ديگرى نيز مى شود و تفصيل آن در فصل اوّل از بخش اوّل و بخش دوّم گذشت .
آراى دانشمندان اسلامى درباره موازنه
در مورد ((موازنه )) - به همان معناى اصطلاحى كه ذكر شد - بين متكلّمان و دانشمندان اسلامى دو نظر وجود دارد: عدّه اى به آن اعتقاد داشته و بشدّت از آن طرفدارى مى كنند؛ در برابر آنان ، افراد بسيارى ، آن را باطل دانسته و انكار مى كنند.
موافقان موازنه
نظريّه پرداز اصلى و اساسى ((موازنه )) ابوهاشم جبايى است . وى نظريّه ((احباط و تكفير)) را كه از سوى پدرش (ابوعلى جبايى ) ارائه شده بود، مورد انتقاد و اشكال قرار داد، آن را ردّ نمود و در مقابل ، نظريه ((موازنه )) را مطرح ساخت و آن را پذيرفت . قاضى عبدالجبّار نيز از طرفداران سرسخت آن است كه درتبيين و برهانى ساختن آن ، سعى وافر دارد.(825)
ابن حزم قول به موازنه را به گروهى نسبت مى دهد و مى نويسد:
((طائفه اى مى گويند: مرتكب كبيره كه توبه نكند و بر آن اصرار داشته باشد، حكم او موازنه مى باشد، دراين صورت ، اگر حسنات او بيش از سيّئات و گناهان كبيره اش باشد، آنها ساقط مى شود و اهل بهشت خواهد بود، اگرمساوى باشد اهل اعراف است كه در آن ، وقفه اى خواهد داشت و داخل جهنّم نمى شود، سپس به بهشت راه پيدا مى كند و اگر گناهان كبيره و سيّئات وى بيش از حسناتش باشد،به اندازه آنچه از گناهانش ‍ كه برتر از حسنات او است از يك لحظه تا پنجاه هزار سال در آتش ، معذّب مى باشد؛ سپس با شفاعت پيامبر خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) از جهنّم خارج شده ، رهسپار بهشت مى شود)).(826)
روشن است كه آنچه ((ابن حزم )) به عنوان نظر طايفه اى بيان مى كند به طور كامل با ((نظريّه موازنه )) تطبيق نمى كند، زيرا در آن ، سخن از تساوى ((حسنات و سيّئات )) يا نجات از جهنّم به وسيله ((شفاعت ))، نيز به ميان آمده كه ابوهاشم و طرفداران وى آن را قبول ندارند، ولى درهر صورت راءى اين طايفه نيز به نحوىهمان قول به ((موازنه )) است . خود ((ابن حزم )) بر وقوع ((موازنه )) بين اعمال تاءكيد دارد و با مختصر تفاوتى با آنچه از آن طايفه ذكر كرد، آن را تعريف كرده ، مى گويد: ((موازنه و شفاعت ))، حقّ است . وى دراين زمينه مى نويسد:
((ما معتقديمهر كس كه كافر بوده و كفرش را آشكار كند و بر آن بميرد، يا اينكه با كفر مخفى و پنهان داشته از دنيا برود، در آتش جهنّم تا ابد معذّب خواهد بود.هر كس كه خداوند متعال را در حالى ملاقات كند كه حسناتش بر سيّئات و گناهانش برترى داشته باشد يا باهم مساوى باشد، جايگاهش ‍ بهشت خواهد بود و با آتش دوزخ عذاب نخواهد شد وهر كس كه گناهان كبيره وى برتر از حسنات او باشد، جايگاهش ‍ آتش است و بعد از ديدن كيفر لازم ، با شفاعت از جهنّم نجات پيدا كرده رهسپار بهشت مى شود)).(827)
اشعرى مى گويد: ((مرجئه در مورد موازنه باهم اختلاف دارند، گروهى از آنان مانند ((مقاتل بن سليمان )) اعتقاد دارند: ايمان ، عقاب فسق و گناه را از بين مى برد و خداوند، انسان موحّد و خدا پرست را عذاب نمى كند، زيرا ثواب ايمان نسبت به عقاب فسق ، بيشتراست . گروهى ديگر از آنان مانند ((ابومعاذ)) عقيده دارند: عذاب دادن موحّدان ، جايز است و خداوند متعال بين حسنات وسيّئات آنان ، ((موازنه )) بر قرار مى كند؛ اگر رجحان در طرف حسنات بود، داخل بهشت مى شوند؛ در صورت عكس آن ، يا كيفر داده مى شوند، يا به آنان تفضّل مى شود، و اگر مساوى بود از روى تفضّل وارد بهشت مى شوند)).(828)
قول به ((تحابط)) به ((بنونوبخت )) نيز نسبت داده شده ،(829) ولى روشن نيست كه منظور آنها از آن ،((احباط و تكفير)) است يا ((موازنه )). در چند قرن اخير از بين دانشمندان شيعه ، سيّد نعمت اللّه موسوى جزايرى ، ((نظريه موازنه )) را قبول دارد، او مى گويد: ((اكثر اصحاب و علماى شيعه به دليل پيروى نمودن از خواجه نصيرالدين طوسى آن را انكار كرده اند و اين جاى تعجّب است كه چرا محققان شيعه بر بطلان آن اتفاق دارند، در صورتى كه نه تنها با دلايل عقلى تنافى ندارد، بلكه آيات و روايات بر آن نيز دلالت دارد)). وى براى اصطلاح ((احباط)) سه تعريف ارائه مى دهد و در تعريف سوّم چنين مى نويسد:
((احباط،همان موازنه مى باشد كه به موجب آن ، اقلّ به وسيله اكثر، منتفى مى شود و از اكثر نيز به اندازه اقل كسر مى گردد و آنچه باقى مى ماند، انسان ، مستحقّ آن است و در احباط به اين معنا جاىهيچ گونه ترديدى نيست ،همان طور كه در بطلان آن برطبق دو تعريف ديگر،هيچ شكى وجود ندارد، زيرا مستلزم ظلم است )).(830)
مؤ لّف تفسير((القرآن و العقل )) كسرو انكسار آثار اعمال را كه ((توازن )) مى نامد، مى پذيرد.(831) هم اكنون نيز برخى بر اين عقيده هستند كه درپاره اى از اعمال انسان ((موازنه ))واقع مى شود.(832)