بررسى‏هاى اسلامى جلد اول

علامه سيد محمد حسين طباطبايى
به كوشش: سيد هادى خسرو شاهى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - گفتنى است كه رسائل فوق، اين بار پس از كسب اجازه از مترجمان محترم در ضمن همين مجموعه آثار علامه به طور مستقل چاپ مى‏گردد.
(2) - اين مجموعه مقالات و رساله‏ها توسط مركز بررسى‏هاى اسلامى با اجازه كتبى استاد علامه جمع آورى و پس از تكميل در 2 جلد به نام بررسى‏هاى اسلامى منتشر گرديد ... و اكنون به اضافه چند مقاله ديگر در دو مجلد در اختيار علاقه‏مندان قرار مى‏گيرد.
(3) - كتاب داستان بشر، اثر هندريك و ليم وان، ترجمه جمال زاده، ص 138 - 139، در علل پيشرفت اسلام و غلبه مسلمانان در جنگ‏هاى صليبى و غير آن بر مسيحيان مى‏گويد: پيغمبر اسلام فرموده بود هر كس كه در راه جهاد با كفار به خاك افتد يك راست به بهشت مى‏رود و مجاهدين اسلام مردانه جان باختن در ميدان جنگ را به زندگانى پررنج و تعب در اين دنيا فانى ترجيح مى‏دادند. به همين جهت بود كه مسلمان‏ها در جنگ‏هاى صليبى بر مسيحيان غالب آمدند، چون پيروان دين عيسى از دنياى مجهول پس از مرگ ترسناك بودند و به لذات و نعمات اين جهان گذران دلبستگى داشتند و به همين ملاحظه است كه امروز نيز سربازان مسلمان با نهايت بى اعتنايى خود را جلو گلوله توپ مى‏اندازند و نيز به همين جهت است كه مسلمانان دشمنانى هستند بس خطرناك.
(4) - صف، آيه 8.
(5) - از رحمت خدا دور باد ستمكاران كه مردم را از راه خدا برمى گردانند و راه خدا را كج مى‏خواهند و به زندگى سراى ديگر كفر مى‏ورزند. (اعراف، آيه 45).
(6) - اى مردم، ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را به گروه‏هاى بزرگ و كوچك قسمت كرديم كه همدگر را بشناسيد (تا جامعه تشكيل دهيد) گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. (حجرات، آيه 12).
(7) - من كار هيچ كار كننده‏اى از شما راتباه نمى‏كنم مرد باشد يا زن از شما از برخى ديگر است (همه انسانيد). (آل عمران، آيه 195).
(8) - خداى ما آن كسى است كه به هر چيزى آفرينش ويژه او را داده، سپس رهنمايى نموده است. (طه، آيه 50).
(9) - آن خدايى كه اجزا را آفريد و گردآورد و پس درست كرد و آن خدايى كه اندازه داد و بر طبق آن هدايت و راهنمايى فرمود. (اعلى، آيه 38).
(10) - انسان را از چه آفريد؟از نطفه‏اى آفريد پس اندازه داد سپس راه (سعادت) را برايش آسان نمود. (عبس، آيات 18 - 20).
(11) - در پذيرفتن دين كه دين ميانه روى است استوار باش و از آن روى مگردان زيرا دين همان آفرينش ويژه خدايى است كه مردم را بر پايه آن آفريد. آفرينش خدايى تبديل نيست. دينى كه بتواند جامعه بشرى را اداره و سعادتشان را تامين كند همين دين است. (روم، آيه 30).
(12) - سوگند به نفس و كسى كه او را ساخته و درست كرده، پس فجور و تقواى وى را به وى الهام فرموده است، رستگار شد كسى كه نفس نامبرده را رشد و نمود خوب داد و نوميد (از رستگارى) شد كسى كه وى را تباه ساخت. (شمس، آيات 7 - 10).
(13) - خداى تو هر چه را بخواهد مى‏آفريند و اختيار مى‏كند. مردم اختيارى در برابر خواست خدا ندارند. (قصص، آيه 65).
(14) - آيين پيش خدا همان تسليم و گردن نهادن به فرمان او مى‏باشد و هر كه جز تسليم حق دينى طلب كند از وى پذيرفتن نخواهد شد. (آل عمران، آيات 19 و 85).
(15) - اين نكته را از پرسش و پاسخى كه پس از گرفتارى مسيح ميان آن حضرت و هيروديس رد و بدل مى‏شود مفهوم و در انجيل مذكور است و كتاب داستان بشر در يك نامه تاريخى كه در قصه مسيح درج كرده، صريحاً از آن حضرت نقل مى‏نمايد.
(16) - بگو اهل كتاب بياييد در يك كلمه اتحاد داشته باشيم و آن اين است كه جز خداى نپرستيم و برخى از ما برخى ديگر را ارباب (كسانى كه سرنوشت زندگى به دست آنان سپرده شود و از اراده آنان پيروى شود) جز خداى اتخاذ نكنيم. اگر اهل كتاب اين پيشنهاد را نپذيرفتند، شما بگوييد كه ما تسليم خداييم، جز او را نمى‏پرستيم و جز اراده او را (كه همان اقتضائات فطرت و آفرينش مى‏باشد)پيروى نمى‏كنيم. (آل عمران، آيه 64).
(17) - به هر سو روى آريد، روى خدا آن جاست. (بقره، آيه 115).
(18) - آيا كسانى كه مى‏دانند با آنان كه نمى‏دانند برابرند؟ (زمر، آيه).
(19) - چيزى را كه به آن علم ندارى پيروى نكن، زيرا گوش و چشم و دل از همه شان بزپرسى خواهد شد. (اسراء، آيه 36).
(20) - نبايد همه پيروان اسلام براى جهاد بيرون روند بلكه بايد از هر فرقه‏اى دسته‏اى به آموختن علم دين بپردازند و تبليغات دينى را به عهده بگيرند. (توبه، آيه 122).
(21) - از آسمان آبى فرود آورد كه در هر مسيلى به اندازه ظرفيت آن روان شد. (رعد، آيه 17).
(22) - ما گروه پيامبران ماموريم كه به مردم به اندازه فهمشان سخن گوييم.
(23) - كسانى كه نمى‏توانند احكام و قوانين عملى اسلام را خود از مدارك اصلى آن استنباط و استخراج نمايند بايد به نظر مجتهد، يعنى كسى كه توانايى استنباط آنها را داشته باشد رجوع كرده، به راى و نظر وى عمل كنند.
(24) - چنان كه مستشرق نامى هرمان الدنبورك در كتابى كه در شرح آيين و رهبانيت نموده، بارها صريحا مى‏گويد: افكار عرفانى هندوها انديشه هايى است آميخته با حماقت. و نيز گويد: بودا را از خدا مستقل و بى نياز مى‏داند. كتاب فروغ خاور، ترجمه كتاب هرمان الدنبورك در آيين و رهبانيت بودا.
(25) - به كتاب العقايد الوثنيه فى المله النصرائيه مراجعه شود.
(26) - آل عمران، آيه 191.
(27) - جاثيه، آيه 3.
(28) - اسراء، آيه 44.
(29) - بقره، آيه 5
(30) - اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خود آن نفس‏هاى خود را بپاييد، وقتى كه شما هدايت يافتند كسانى گمراه شده‏اند به شما ضرر نمى‏رسانند. (مائده، آيه 105).
(31) - اى انسان به تحقيق تو به سوى خدايت در حركتى پس ملاقاتش خواهى كرد. (انشقاق، آيه 6).
(32) - و پرستش كن خداى خودت را تا يقينت بيايد. (حجر، آيه 99).
(33) - و چنين نشان مى‏دهيم به ابراهيم ملكوت آسمان‏ها و زمين را و براى اين كه يقين كنندگان گردد. (انعام، آيه 75).
(34) - جاثيه، آيه 27.
(35) - از آن خداست هر نام نيكوتر. (اعراف، آيه 180).
(36) - بگو خدا آفريننده هر چيز است، اوست يكتا و (بر هر چيز) غالب. (رعد، آيه 16).
(37) - اسراء، آيه
(38) - كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست. سپس استوار ماندند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه مترسيد و اندوهگين مشويد و خشنود شويد با دريافت مژده بهشتى كه نويد داده مى‏شديد؛ ما سرپرستان شما هستيم در دنيا و آخرت. (فصلت، آيات 30 - 31).
(39) - آگاه باشيد اولياى خدا را ترس نيست و نه آنان اندوهگين مى‏شوند. (يونس، آيه 62).
(40) - آيا كسى كه مرده بود زنده‏اش كرديم و براى وى نورى قرار داديم كه به آن در ميان مردم راه مى‏رود مانند كسى است كه در تاريكى هاست؟ (انعام، آيه 122).
(41) - روم، آيه 30.
(42) - طه، آيه 50.
(43) - شمس، آيات 7 - 10.
(44) - مائده، آيه 50.
(45) - همان طور كه در مجموعه اول بحث‏هاى ما در بررسى‏هاى اسلامى در بحث دين از نظر قرآن مشروحا بيان شده است.
(46) - روم، آيه 30.
(47) - نساء، آيه 63.
(48) - يونس، آيه 22.
(49) - مومنون، آيه 71.
(50) - محمد، آيه 12.
(51) - روم، آيه 30.
(52) - جاثيه، آيه 23.
(53) - قصص، آيه 60.
(54) - ص، آيه 26.
(55) - آل عمران، آيه 64.
(56) - لقمان، آيه 20.
(57) - بقره، آيه 29.
(58) - شورى، آيه 13.
(59) - آل عمران، آيه 19.
(60) - همان، آيه 85.
(61) - حج، آيه 78.
(62) - احزاب، آيه 36.
(63) - يونس، آيه 32.
(64) - سجده، آيه 42.
(65) - يوسف، آيه 40.
(66) - شورى، آيه 10.
(67) - جاثيه، آيات 16 - 19.
(68) - مومن، آيه 60.
(69) - نمل، آيه 65.
(70) - انعام، آيه 95.
(71) - مائده، آيه 109.
(72) - انفعال، آيه 7
(73) - توبه، آيه 14.
(74) - همان، آيه 55.
(75) - مائده، آيه 35.
(76) - لقمان، آيه 25.
(77) - زخرف، آيه 87.
(78) - انبياء، آيه 22.
(79) - مومنون، آيه 91.
(80) - بقره، آيه 255.
(81) - صافات، آيه 95.
(82) - نساء آيات 150 - 151.
(83) - يس، آيات 60 - 61.
(84) - جاثيه، آيه 23.
(85) - مائده، آيه 6
(86) - توبه، آيات 30 - 31.
(87) - جن، آيه 26.
(88) - احقاف، آيه‏
(89) - اعراف، آيه 188.
(90) - ابراهيم، آيه
(91) - آل عمران، آيه 49.
(92) - صف، آيه 6.
(93) - مائده، آيه 7
(94) - همان.
(95) - آل عمران، آيه 140.
(96) - زمر، آيه 69.
(97) - هود، آيه 18.
(98) - اعراف، آيه 157.
(99) - حج، آيه 32.
(100) - مائده، آيه 17.
(101) - روم، آيه 30.
(102) - آن كه هر موجودى را نعمت هستى بخشيده و سپس هدايتش نمود. (طه، آيه 50).
(103) - آن كه بيافريد و راست و هموار ساخت و آن كه اندازه داد و نهاد پس راه نمود. (اعلى، آيه 3.
(104) - و سوگند به جان آدمى و آن كه بى كژى و كاستى ساختش پس بزه كارى اش و پرهيزگارى اش را به وى الهام فرمود. (شمس، آيه 10).
(105) - آيا نگريستى آن را كه هوس خويش را خداى خويش گرفته و خدايش از روى علم به گمراهى كشيده. (جاثيه، آيه 23).
(106) - از حق كه بگذرى جز ضلالت چيست؟ (يونس، آيه 32).
(107) - و محمد جز فرستاده‏اى نيست كه پيش از او فرستادگان در گذشته‏اند، آيا اكر بميرد يا كشته شود عقب گرد مى‏كنيم و هر كه عقب گرد كند ضررى به خدا نمى‏زند و خدا سپاس داران را پاداش خواهد داد. (آل عمران، آيه 144).
(108) - آيا آن كس كه به سوى حق هدايت مى‏كند شايسته‏تر است كه پيروى اش كنند يا كسى كه خود را نمى‏يابد جز به هدايت ديگرى؟ (يونس، آيات 32 و 35).
(109) - پيامبر خود را به هدايت خلق و (ابلاغ) دين حق فرستاد. (صف، آيه 9).
(110) - همانا آدمى در زيان كارى است، مگر آنان كه به ايمان گرويدند و كارهاى شايسته كردند و يكديگر را به درستى وصيت نمودند. (عصر، آيه 3).
(111) - همانا ما آيين حق را براى شما آورديم، ولى بيشترتان از حق كراهت داشتيد. (زخرف، آيه 78).
(112) - اين بحث در يك سال پيش از استقلال الجزاير تنظيم شده است.
(113) - همانا زمين متعلق به خداست، به هر كس از بندگان كه خواهد وامى گذارد و سرانجام نيك از پرهيزگاران است.
(114) - پيغمبر به مومنان از خودشان اولى و سزاوارتر است. (احزاب، آيه 6).
(115) - همانا ولى امر و سپرست شما تنها خداست و پيغمبر او و آن مومنانى كه نماز را به پا مى‏دارند و در آن حال كه ركوع مى‏گزارند، زكات مى‏دهند. (مائده، آيه 55).
(116) - خدا را فرمان بريد و پيغمبر و كار داران خويش را فرمان بريد. (نساء، آيه 59).
(117) - مردان مومن و زنان مومن بعضى ولى بعضى ديگرند، به نيكى وامى دارند و از بدى باز مى‏دارند. (توبه، آيه 71).
(118) - همانا پيغمبر خدا براى شما مقتدايى نيكوست. (احزاب، آيه 21).
(119) - بگو اى اهل كتاب بياييد كلمه‏اى را كه ميانه ما و شماست بپذيريد كه به جز خدا را نپرستيم و كسى را با او شريك نكنيم و بعضى از ما بعضى را به جاى خدا به خدايى نگيريد، پس اگر پشت كردند بگوييد: گواه باشيد كه ما گردن نهادگانيم. (آل عمران، آيه 64).
(120) - اى مردم! ما شما را از مرد و زن بيافريديم و جماعت‏ها و قبيله هايتان كرديم تا همديگر را بشناسيد (ورنه) گرامى‏ترين شما نزد خداى پرهيزگارترين شماست. (حجرات، آيه 13).
(121) - نه به آرزوى شماست و نه به آرزوى اهل كتاب، هر آن كس كار بد كند كيفر آن را خواهد ديد. (نساء آيه 123).
(122) - با آنها در كار (جنگ) مشورت كن و چون مصمم شدى به خدا توكل كن. (آل عمران، آيه 159).
(123) - اين مطلب را در رساله علم امام (عليه السلام) كه به ضميمه ترجمه علم امام مرحوم شيخ محمد حسين مظفر (عليه السلام) چاپ شده تفصيلا نگارش داده و تحقق كرده‏ام. رجوع شود به صفحه 119 ط تبريز.
(124) - اگر از علماى قرون گذشته اين حرف را قبل از چند قرن پيش گفته‏اند دليلشان اين است كه ادعاى اين كه حوادث آينده را مى‏داند بى دليل است. معلوم مى‏شود گوينده اين حرف از اخبار متواتره چشم پوشيده و تعمق در آيه شرفيه تطهير ننموده است كه بهترين دليل است و آنهايى كه اين حرف را گفته و رفته‏اند آيا ما هم مى‏توانيم با وجود ادله بسيار قوى تقليد از آنها نماييم در صورتى كه مى‏بينيم آنان چندان تحقيق و غوررسى در اين مطلب نكرده‏اند و تعجب نكرده‏اند و تعجب از قول كسى كه مى‏گويد: اين مسئله نتيجه علمى مهمى ندارد. آيا مسئله اعتقادى كه نتايج مهم اخروى دارد و موجب معرفت كامل به مقام شامخ الهى امام است به اندازه نتيجه عملى دنيوى نيست؟ آيا نتايج عملى دنيوى اهميتش از نتايج اعتقادى اخروى بيشتر است؟ و حال آن كه اعتقادات به مراتب از غير اعتقادى و عملى اهميت زياد دارد و گفته شد كه اين مسئله ضرورت خاصه دارد و بر اشخاص با استعداد و صاحبان علم و دانش از قبيل واجبات مطلقه است كه بايد علم و اعتقاد برسانند و الا معرفت شان نسبت به امام كه از اصول دين است ناقض است.
(125) - اعتقادات اماميه، ص 99 (ط تبريز به خط شيخ عبدالرحيم خطاط مشهور رحمه الله.
(126) - و آنچه از سيد علم الهدى و شخ مفيد و شخ طوسى رحمه الله درباره اميرالمومنين و سيدالشهدا (عليه السلام) نقل شده و در تنزيه الانبيا و تلخيص الشافى فرموده‏اند تمام راجع به علم ظاهرى امام است و اگر راجع به آن نباشد خلط بين علم ظاهرى امام و علم باطنى اوست كه كاملا در زمان‏هاى آن اكابر تحقيق نشده بوده است.
(127) - پس از تامل در آنچه بيان شد و نيز تامل در فروق مذكوره، سطحى بودن آنچه اين شهر آشوب در كتاب منسوب به وى به نام متشابهات القرآن گفته روشن مى‏شود. رجوع شود به كتاب متشابهات، ص 211 كه مطالب صحيحه را با سقيمه خلط كرده و مطلب حق و صحيح را واضح نكرده است و عظمت آن بزرگوار و تقليد از وى نبايد اذهان را بگيرد. الحق احق آن يتبع.
(128) - شايد به نظر برسد چرا آيه الله طباطبائى دام ظله با آن جامعيت و احراز مرتبه اعلاى فقاهت و اجتهاد رساله عمليه نشر نمى‏فرمايد. علت آن نظر به رويه بزرگان علما و فقهاى اين خاندان است و وصيت شان بر اولاد و اعقاب خودشان مى‏باشد كه هر قدر بتوانند از فتوا و نشر رساله گرچه با احتمال جنبه اعلميت در حق ديگران باشد خود دارى نمايند، چنانچه رويه افراد بارز علمى خاندان جليل تا حال بر اين است.
(129) - جن، آيه 26.
(130) - بقره، آيه 195.
(131) - به نقل آلوسى در جزء 26 تفسير روح المعانى، ص 66 از تاريخ ابن الوردى و كتاب وافى الوفيات.
(132) - بحثى را كه مطالعه كرديد، چندين سال پيش توسط علامه حضرت آقاى طباطبائى در پاسخ سوال گروهى از علاقه‏مندان، نوشته شده و چنان كه ملاحظه نموديد، در اين بحث ضمن حفظ اتفاق و استحكم، اختصار و ايجاز نيز مراعات شده كه تفصيل و تقرير براهين مربوط مطرح ساختن يك سلسله مسائل عقلى و فلسفى در سطح عالى است. اين مقاله براى نخستين بار در تاريخ ربيع الثانى 1391 هجرى به شكل رساله كوچكى، در 32 صفحه، از طرف ما منتشر و به طور رايگان توزيع گرديد و اينك براى استفاده بيشتر، متن آن در اين كتاب نيز درج مى‏شود. (خسروشاهى).
(133) - از حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) رواياتى در مسائل فقهى نقل شده است ولى همه آنها رواياتى است كه به روايت ائمه ديگر مانند حضرت صادق و حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا (عليه السلام) عن الصادق عن بيه عن آبائه عن على (عليه السلام) عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) مثلا - و آنچه ما نفى كرديم روايتى است كه غير امام از آن حضرت نقل كرده باشد كه دليل مراجعه مردم باشد.
(134) - اما از راه اعتبار، زيرا عقلا نمى‏توان ترديد داشت كه انجام دادن عملى را نمى‏داند، از قدرت و توانايى انسان خارج است و تكليف به غير مقدور عقلا غير جايز، پس همان اوامر و نواهى كه تكاليف و وظايف دينى را تثبيت مى‏كند لزوم تحصيل علم به آن تكليف و وظايف را نيز تثبيت مى‏كند و از راه بيانات دينى نيز آياتى كه به عموم خود تكليف عاجز يا ظلم را از حق سبحانه نفى مى‏كند، براى اثبات اين مطلب نافع اند، مانند لا يكلف الله نفسا الا وسعها (بقره، آيه 286) و آيه لا يستطيعون حيله ولا يهتدون سبيلا (مگر مردان و زنان و كودكانى كه تواناييشان گرفته شده و نمى‏توانند حيله‏اى انديشند و يا راهى به مقصد پيدا كنند). و آيه ان الله لا يظلم الناس شيئا (تحقيقا خداوند هيچ گونه ظلمى را در حق مردم روا نمى‏دارد). و آياتى كه مواخذه را منوط به اتمام حجت مى‏كند، مانند آيه لئلا يكون للناس عليكم حجه و نظاير آنها و هم چنين روايات بسيارى كه جاهل قاصر را معذور مى‏دارد التزاما دلالت به لزوم ايجاب تحصيل در امر تكاليف دارد و از كلمات معروفه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه فرمود: طلب العلم فريضه على كل مسلم و در مجالس، مفيد با سند خود از امام ششم روايت مى‏كند كه خداى تعالى روز قيامت از بنده خود مى‏پرسد: آيا مى‏دانستى؟ اگر گويد: بلى، مى‏فرمايد: چرا به آنچه مى‏دانستى عمل نكردى؟ و اگر بگويد: نمى‏دانستم، مى‏فرمايد: چرا يادنگرفتى تا عمل كرده باشى؟ در نتيجه بنده را محكوم مى‏كند و همين است معناى حجت بالغه آن جا كه فرمايد: فلله الحجه البالغه.
(135) - مانند آيه شريفه قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا او لو كان آباوهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون. (بقره، آيه 170). و نظير اين آيه در سوره مائده، 104 نيز واقع است). ترجمه: مى‏گويند به آنچه بر ما نازل نموده، تابع نمى‏شويم بلكه تابع مى‏شويم به آن طريقه‏اى كه پدران خود را روى همان طريقه يافته‏ايم. آيا در صورتى كه پدرانشان نادان بوده، راه را پيدا نكنند، باز تبعيت آنها را مى‏كنند. و مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق بما لا يسمع الا دعاء ونداء صم بكم عمى فهم لا يعقلون (و كسى كه اين كفار را دعوت مى‏كند مانند كسى است كه حيواناتى را صدا مى‏زند كه از دعوت وى چيزى جز صدا، درك نمى‏كنند. اينان گوش شنوا و زبان گويا و چشم بيناى خود را از دست داده‏اند و در نتيجه چيزى نمى‏فهمند و تعقل نمى‏كنند).
(136) - سوره احقاف، آيه 12.
(137) - اعلى، آيه 19.
(138) - بقره، آيه 124.
(139) - شورى، 52.
(140) - نحل، آيه 44.
(141) - قصص، آيه 56.
(142) - بقره، آيه 213
(143) - نساء، آيه 156.
(144) - يوسف، آيه 108.
(145) - آل عمران، آيه
(146) - انبياء، آيه 73.
(147) - سجده، آيه 24.
(148) - بقره، آيه 124.
(149) - صافات، آيه 106.
(150) - بقره، آيه 29.
(151) - مائده، آيه 54.
(152) - همان، آيه‏
(153) - انبياء، آيه 105.
(154) - توبه، 33.
(155) - انعام، آيه 19.
(156) - نساء، آيه 98.
(157) - توبه، آيه 109.
(158) - نجم، آيه 26: و كم من ملك فى السموات لا تغنى شفاعتهم شيئا. آيه 26: الا من يعد آن ياذن الله لمن يشاء و يرضى.
(159 - و لا يملك الذين يدعوت من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم يعملون. (زخرف، آيه 86).
(160 - قل لااسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى. (شورى، آيه 23).
(161) - رعد، آيه 19.
(162) - حج، آيه 40.
(163) - بقره، آيه 251.
(164) - انعام، آيه 60.
(165) - زمر، آيه 42.
(166) - مجمع دينى فرانسه در سال 586 ميلادى پس از بحث زيادى كه در موضوع زن كرد مقرر داشت كه زن انسان است، ولى براى خدمت مرد آفريده شده است. و تا حدود صد سال پيش در انگليس زن جرء جامعه انسانى محسوب نمى‏شد و هم چنين اكثر اديان قديمه عمل زن را مقبول درگاه خدا نمى‏دانستند و در يونان قديم مى‏گفتند: زن يك قذرات و پليدى است كه شيطان به وجود آورده است.
(167) - ملك، آيه 24.
(168) - اسرى، آيه 36.
(169) - كتاب خدا (قرآن به سوى حق و به راهى يك نواخت هدايت مى‏كند. (احقاف، آيه 30).
(170) - و اگر حق از دلخواى‏هاى هوس‏آميز آها تبعيت كند كار آسمان‏ها و زمين به هم يم خورد. (مومنون، آيه 71).
(171) - هرگز من عمل عامل را از شما تباه نمى‏كنم. بعض شما از بعض ديگر است (همه تان يكى هستند. (آل عمران، آيه 195).
(172) - اى مردم ما همه تان را از دو نفر نر و ماده آفريده‏ايم و شما را شعبه شعبه و قبيله قبيله كرديم كه با هم آشنا شده و التيام پيدا كنيد. همه پيش ما يك سان مى‏باشيد، گرامى‏ترين شما پيش ما، تنها با تقواترين شماست. (حجرات، آيه 13).
(173) - وقتى كه يكى از آنها را با ولادت دخترى مژده دادند در حالى كه غيظ خود را فرا مى‏برد، رويش سياه مى‏شود و از بدى گزارش از چشم مردم پنهان مى‏شود، آيا اين خبر او را در خارى هميشگى نگه دارد يا به خاك مى‏مالد، چه حكم بدى است كه مى‏كنند. (نحل، آيه 58 - 59).
(174) - روز قيامت از دخترى كه زنده به گور شده سوال مى‏شود كه با چه گناهى كشته شده. (تكوير، آيه 8 - 9).
(175) - مسئوليت كارى كه زن‏ها در حدود شرع و عرف كردند و به عهده شما نبوده و آنها آزادند. (بقره، آيه 234).
(176) - و زن‏ها از تركه پدر و مادر و خويشاوندان مانند مردان نصيب دارند، خواه كم بوده باشد، خواه زياد. (نساء، آيه 7).
(177) - يك مرد معادل سهم دو زن ارث مى‏برد. (نساء، آيه 11).
(178) - احكامى به نفع زن تشريع شده كه معادل است با آنچه به ضررش تمام شده است. (بقره، آيه 228).
(179) - همان، آيه 234.
(180) - آل عمران، آيه 195.
(181) - حجرات، آيه 13.
(182) - و آيا كسى كه در زندگى خود ميان زيور و زينت پرورش يافته و در هنگام مخاصمه طبعا نمى‏تواند مقاصد حقيقى خود را اظهار كند، مى‏شود دختر خدا شمرده شده و رشته تدبير امور را به دست گيرد. (زخرف، آيه 18).
(183) - نساء، آيه 34.
(184) - ر.ك: تفسير الميزان، ج 4 (عربى) و ج 7 (ترجمه فارسى).
(185) - به تفسير الميزان مراجعه شود.
(186) - ازدواج پيغمبر با خديجه در سال 15 قبل از بعثت بوده و پيغمبر در سن 25 سالگى خديجه را كه چهل سال داشت به ازدواج خود درآورد. خديجه زن بيوه‏اى بود كه قبلا دو شوهر اول او مردى بود به نام عتيق بن عائد مخزونى و از او فرزندى به نام جاريه داشت و شوهر دومش ابوهاله بن منذر اسدى بوده است كه از او هم فرزندى به نام هند داشت.
(187) - تحريم به وسيله اين آيه شد: لا يحل لك النساء من بعد و لا آن تبدل بهن من ازواج ولو اعجبك حسنهن الا ما ملكت يمينك و كان الله على كل شى‏ء رقيبا. (احزاب، آيه 52).
(188) - تنها زن باكره‏اى كه پيغمبر گرفت، عايشه بود و پيغمبر او را در مكه از مرگ خديجه عقد كرد و زفاف او بعد از هجرت در مدينه واقع شد و زنان ديگرى را كه پيغمبر بعد از مرگ خديجه تزويج فرموده و همه آنها هم بيوه بوده‏اند عبارتند از 1. سوده 2. زينب بنت خزيمه 3. حفصه 4. ام السلمه 5. زينب بنت جحش 6. جويريه 7. ام حبيبه 8. صفيه 9. ميمونه.
(189) - او زن پيغمبر خديجه بود كه بنا به نقل احمد بن حسن حر عاملى در موقع ازدواج با پيغمبر چهل سال داشته، عايشه را كه بعد از مرگ خديجه عقد فرمود، 6 سال داشته. زنانى را كه پيغمبر بعد از عقد عايشه تزويج فرمود، هيچ كدام دوشيزه نبوده و اغلب داراى سن زيادى نيز بوده‏اند.
(190) - احزاب، آيه 29.
(191 - قضى زيد منها و طرا زوجناكها لكى لا يكون على المومنين حرج فى ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهن و طرا منهن و طرا و كان امر الله مفعولا (احزاب، آيه 37).
(192) - پيغمبر در مكه سه زن گرفت: خديجه، عايشه و سوده، بقيه زن‏ها را پيغمبر در مدينه و بعد از مهاجرت تزويج فرمود. سوده را پيغمبر در حدود يك سال بعد از مرگ خديجه به ازدواج خود درآورد و از بيوه بوده و شوهر اولش به روايتى بعد از مراجعت از حبشه و به روايتى در خود حبشه از دنيا رفت. مرگ سوده در اواخر حكومت عمر در مدينه اتفاق افتاد.
(193) - ازدواج پيغمبر با زينب در سال سوم از هجرت و بعد از غزوه احد بوده است. زينب بيش از چند ماه در خانه پيغمبر نبود، زيرا هنوز ماهى از ازدواج او نگذشته بود كه از دنيا رحلت كرده و در بقيع دفن شد. مرحوم محدث قمى در منتهى الامال ازدواج پيغمبر را با زينب خزميه در ماه رمضان سال سوم هجرت مى‏داند و ما مى‏دانيم كه اين ازدواج قطعا بعد از جنگ احد بوده، زيرا در اين جنگ بود كه شوهر زينب عبدالله‏بن جحش (به فتح جيم و سكون حاء و شين) كشته شد و خود محدث قمى نيز به اين مطلب معترف است و در ضمن بيان وقايع جنگ احد چنين مى‏گويد: بعضى گفته‏اند كه پيغمبر فرمود جسد حمزه را با خواهرزاده‏اش عبدالله بن جحش در يك قبر نهادند و اغلب مورخين به كشته شدن عبدالله در جنگ احد تصريح كرده‏اند و از طرفى مرحوم محدث قمى در همان كتاب مى‏نويسد كه جنگ احد در شوال سنه سه اتفاق افتاده، پس ناچار بايد ازدواج پيغمبر با زينب در ماه شوال باشد نه قبل از آن و تعجب از مرحوم محدث قمى اس كه با اين كه او خود جنگ را در ماه شوال مى‏داند، چگونه مى‏نويسد كه ازدواج زينب در سال چهارم بوده نه سوم، زيرا اولين ماه رمضان بعد از جنگ احد در سال چهارم است و خود محدث قمى ازدواج پيغمبر را با زينب در سال سوم مى‏داند نه چهارم.
(194) - ام السلمه دختر ابى اميه حذيفه بن مغيره است و او بعد از خديجه كبرى از با فضيلت‏ترين زنان پيغمبر محسوب مى‏شود و پيغمبر او را در سال چهارم هجرى تزويج فرمود. وفاتش 61 هجرى در مدينه واقع شد و بايد دانست كه غير از خديجه و زينب خزميه كه در حيات پيغمبر وفات كردند، بقيه زنان پيغمبر همه بعد از رحلت آن حضرت بدرود زندگى گفته‏اند.
(195) - صفيه را پيغمبر در سال هجرى و بعد از جنگ خيبر تزويج فرمود و او قبلا دو شوهر كرده بود: يكى سلام ين مسلم و ديگرى كنانه بن ربيع.
(196) - نحل، آيه 43.
(197) - همان، آيه 64.
(198) - احزاب، آيه 36.
(199) - انعام، آيه 19.
(200) - اعراف، آيه 158.
(201) - آل عمران، آيه 195.
(202) - نحل، آيه 89.
(203) - آل عمران، آيه 85.
(204) - سجده، آيه 42.
(205) - روم، آيه 30.
(206) - احزاب، آيه 36.
(207) - كهف، آيه 29.
(208) - يوسف، آيه 40.
(209) - ابراهيم، آيه 8.
(210) - بقره، آيه 228.
(211) - نساء، آيه 2.
(212) - همان، آيه 10.
(213) - همان، آيه 3.