درس سحر

استاد محی الدین حائری شیرازی
گردآورنده: محمدرضا رنجبر

- ۷ -


نمایه

آیات

و علم آدم الاسماء کلها، 3
اتقوا الله یعلمکم الله، 4
علم القرآن، 4
علمه البیان، 4
انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال، 9
فلینظر الانسان الی علمه الذی عمن یأخذ، 9
فارجع البصر هل تری من فطور ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر،12
اما السائل فلا تنهر، 22
انی ذاهب الی ربی، 28
انی مهاجر الی ربی، 28
الا من رحم ربک و لذلک خلقهم، 35
یحبهم و یحبونه، 36
فلما اسلما و تله للجبین، 37
اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء، 42، 48
انی اعلم ما لا تعلمون، 42
ما عبدناک حق عبادتک، 45
و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک، 45
ما عرفناک حق معرفتک، 46
سبحانک لا علم لنا، 48
انا جعلنا ما علی الارض زینهً لها لنبلوهم ایهم احسن عملاً، 49
ان الدین عندالله الاسلام، 51
قل لعبادی یقول التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا، 57
خیرکم خیرکم لاهله و انا خیر لاهلی، 58
من قتل نفساً فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً، 59
قولوا للناس حسنا، 61
و لا یتمنونه ابداً بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین، 63
یا ایها الذین هادو ان زعمتم انکم اولیاء من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین، 63
قل لعبادی الذین آمنوا یقیموا الصلاه و ینفقوا مما رزقناهم سرّاً و علانیهً من قبل ان یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلال، 66
لو ارادوا الخروج لا عدوا له عده، 66
ارضیتم بالحیوه الدنیا من الآخره فما متاع الحیاه الدنیا فی الآخره الا قلیل، 68
لمسجد اسس علی التقوی، 69
مسجداً ضراراً و کفرا و تفریقاً بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله، 69
ان مع العسر یسرا، 73
الا بذکر الله تطمئن القلوب، 75
معاذ الله الا ان نأخذ من وجدنا متاعنا عنده، 79
من الاخر قال لاقتلنّک قال انما یتقبّل الله من المتّقین، 80
و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منک جزاءً و لا شکوراً، 80
و یؤتون الزکوه و هم راکعون، 81
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی، 83
ان الدّار الآخره لهی الحیوان، 85
صم بکم عمی، 85
فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید، 86
من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی، 86
و ما علمناه الشعر، 89
انهار من خمر لذه للشاربین، 90
فالذین عند ربک یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسمئون، 102
انک لا تحجب عن خلقک الا ان تحجبهم الآمال دونک، 110
و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبهً قالوا انا الله و انا الیه راجعون، 111
لله ملک السموات و الارض، 113
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم، 116
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا الا المصلین، 118
نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء، 118
قد افلح المؤمنون، 124
یا عباد لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون، 124
و لنبلونکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین، 127
ام الحال محال و الحمد لله علی کل حال، 128
الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون، 128
فطوفان نوح عند نوحی کادمعی و ایقاد نیران الخلیل کلوعتی، 131
فلولا دموعی احرقتنی لوعتی فلولا احتراقی اغرقتنی دمعتی، 132
افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها، 152
المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض، 155
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، 156
انه یصف الله و الله تعالی لا یوصف، 164
اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذ قربا قرباناً فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الآخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین، 165
ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله، 170
و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله، 171
ان اکرمک عند الله اتقیکم، 173

اشعار

آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل، 176
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست/ عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی، 15
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا، 58
آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند، 50
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه/ که در این مزرعه جز دانه خیرات نکاشت، 32
آنان زیان نمی رسانند جز به اذن و اجازه ما، 171
آن چنان بر دل من ناز تو خوش می‌آید/ که حلالت بکنم گر بکشی از نازم، 176
آن چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس، 88
آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم، 3
آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار/ جرعه‌ای بود از زلال جام جان‌افزای تو، 31
آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم، 3
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت/ یار شیرین سخن نادره گفتار من است، 13
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت/ یار شیرین سخن نادره گفتار من است، 4
آن نیست به هر گفتار الا غزل حافظً، 2
آنها که تهیدستند از گفته خود مستند، 2
آه از این لطف به انواع عتاب‌آلوده، 140
آیینه سکندر جام میست بنگر/ تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا، 41
ارادتی بنما تا سعادتی ببری، 35
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد/ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد، 74
از آن زمان که بر این آستان نهادم رو/ فراز مسند خورشید تکیه گاه من است، 171
از آن می همه بیخودی خواستم/ به آن بیخودی مجلس آراستم، 93
از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی دهم/ اینم همی ستاند و آنم نمی‌دهد، 28
از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی دهم/ اینم همی ستاند و آنم نمی‌دهد، 144
از پس هر گریه آخر خنده‌ای است/ مرد آخربین مبارک بنده‌ای است، 73
ازین رباط دو در چون ضرورت است رحیل/ رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست، 128
استاد غزل سعدی است نزد همه کس لیکن، 2
اشعار بود بیکار الا غزل حافظ!، 2
اگر آدمی به چشم است و زبان و گوش و بینی/ چه میان نقش دیوار و میان آدمیت، 34، 157
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد/ همه عمر زنده باشی به روان آدمیت، 157
اگرت سلطنت فقر ببخشد ای دل/ کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی، 33
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است/ به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است، 21
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست/ من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز، 36
اگر ز مردم هوشیاری ای نصیحت گو/ سخن به خاک میفکن، چرا که من مستم، 156
اگر کنج خلوت گزیند کسی/ که پروای صحبت ندارد بسی، 154
اگر ناطقی طبل پریاوه‌ای/ وگر خامشی نقش گرماوه‌ای، 154
الا ای طوطی گویای اسرار/ مبادا خالیت شکر ز منقار، 16
الا ای طوطی گویای اسرار/ مبادا خالیت شکر ز منقار، 31
الا ای طوطی گویای اسرار/ مبادا خالیت شکر ز منقار، 34
الا ای طوطی گویای اسرار/ مبادا خالیت شکر ز منقار، 84
الا ای طوطی گویای اسرار/ مبادا خالیت شکر ز منقار، 156
الا ای طوطی گویای اسرار/ مبادا خالیت شکر ز منقار، 167
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، 76
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، 97
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، 98
ایا غواص دریای حقیقت/ چه گوهرهاست در عمان حافظ، 3
ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ/ فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست، 50
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز/ مست است و در حق او کس این گمان ندارد، 132
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن/ وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور، 104
ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل، سلسبیلت کرده جان و دل سبیل، 92
ای سکندر منشین و غم بیهوده مخور/ که نبخشند تو را آب حیات از شاهی، 32
ای صبا امشبم مدد فرمای/ که سحرگه شکفتنم هوس است، 74
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن/ که جهان پر سمن و سوسن آزاده کنی، 32
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار/ ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار، 75
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار/ ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار، 77
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی/ ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست، 17
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی/ ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست، 18
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری/ گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی، 152
ای نسخه نامه الهی که تویی/ وی آینه جمال شاهی که تویی، 40
اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت/ اجر صبریست که در کلبه احزان کردم، 104
ای یار مخون ز اشعار الا غزل حافظ!، 2
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام/ نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش، 107
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدل تریم/ رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش، 93
باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم/ شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی، 40
با دیگران قدح کش و با ما عتاب کن، 140
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود/ عیسی دمی کجاست که احیای ما کند، 140
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم/ که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم، 12
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن/ حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی، 65
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/ تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی، 36
بحری‌ست بحر عشق که هیچش کناره نیست/ آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست، 19
بخایندش از کینه دندان به زهر/ که دون پرورست این فرومایه دهر، 154
بخت ار مدد کند که کشم رخت سوی دوست، 28
بخت از دهان یار نشانم نمی‌دهد/ دولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد، 28
بخت از دهان یار نشانم نمی‌دهد/ دولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد، 144
بدین شکسته بیت الحزن که می‌آرد/ نشان یوسف دل از چه زنخدانش، 104
بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد/ گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود، 171
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین، 55
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین، 123
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین، 55
برق غیرت چو چنین می‌جهد از مکمن غیب/ تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم، 50
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/ وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد، 166
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز/ بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز، 144
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو/ راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود، 156
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق/ مفتی عقل در این مسأله لایعقل بود، 17
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت/ که مرهمی بفرستم چو خاطرش خستم، 151
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت/ که مرهمی بفرستم چو خاطرش خستم، 160
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود/ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش، 13
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود/ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش، 61
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد/ باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد، 50
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست/ که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست، 61
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا/ عشق آن لولی سرمست خریدار منست، 36
بود در بند تعلق سلمان به هوای تو درافتاد و برفت، 152
به آب خرابات غلسم دهید/ پس آن گاه بر دوش مستم نهید، 123
به بوی آن که ببویم به مستی آن لب لعل/ چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد، 107
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید/ ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها، 76
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد/ که همی سخن بگوید به زبان آدمیت، 157
به روی شانه ما آرزوها سوارانند و می‌رانند ما را، 67
به سرّ جام جم آن گه نظر توانی کرد/ که خاک میکده کحل بصر توانی کرد، 19، 182
به سرّ جام جم آن گه نظر توانی کرد/ که خاک میکده کحل بصر توانی کرد، 180
به سرّ جام جم آن گه نظر توانی کرد/ که خاک میکده کحل بصر توانی کرد، 183
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود/ خیال باشد کاین کار بی حواله برآید، 36
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام/ خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم، 107
به طلبکاری این مهر گیاه آمده‌ایم، 115
به عزم مرحله عشق پیش نِه قدمی/ که سودها کنی ار این سفر توانی کرد، 183
به غیر آن که بشد دین و دانش از دستم/ بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم، 153
به غیر آن که بشد دین و دانش از دستم/ بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم، 151
به غیر آن که بشد دین و دانش از دستم/ بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم، 156
به غیر آن که بشد دین و دانش از دستم/ بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم، 160
به کوی می فروشانش به جامی می برنمی‌گیرند/ زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد، 97
به مستوران مگو اسرار مستی/ حدیث جان مگو با نقش دیوار، 33
به مستوران مگو اسرار مستی/ حدیث جان مگو با نقش دیوار، 84
به مستوران مگو اسرار مستی/ حدیث جان مگو با نقش دیوار، 156
به می سجاده رنگین کن/ گرت پیر مغان گوید، 96
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز/ بی غباری که پدید آید از اغیار بیار، 77
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش/ که نیستی‌ست سرانجام هر کمال که هست، 128
به همان دست که می‌پروردم می‌رویم، 3
به هواداری آن شمع چو پروانه وجود/ تا نسوزی نشوی از خطر عشق خلاص، 19
به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم/ که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی، 136
به یقین دان که جام جم دل تست/ مستقر سرور و غم دل تست، 40
به یمن دولت منصورشاهی/ علم شد حافظ اندر نظم اشعار، 167
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم/ به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش، 41
بیار باده که عمری است تا من از سر امن/ به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم، 153
بیا که رونق این کارخانه کم نشود/ به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی، 26
بی تو در کلبه گدایی خویش/ رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس، 88
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست/ از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی، 40
پس از آن که گشتم به مستی هلاک/ بر آیین مستان بریدم به خاک، 123
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می/ ز دل ببرم هول روز رستاخیز!، 56
پیر گلرنگ من اندر حق ارزق پوشان/ رخصت خبث نداد ارنه حکایت‌ها بود، 136
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد، 11
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد، 13
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود/ مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود، 171
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند/ منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود، 106
پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای/ این حکایت‌ها که از طوفان کنند، 92
پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای/ این حکایت‌ها که از طوفان کنند، 131
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای، 35
تا در این خرقه‌ایم از کس/ ما هم نرنجیم و نرنجانیم، 58
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد/ خلق را، ورد زبان مدحت و تحسین من است، 13
تحمل کنان را نخوانند مرد/ که بیچاره از بیم سر بر نکرد، 154
تعنت کنندش گر اندک خورست/ که مالش مگر روزی دیگر است، 154
تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت، 34
تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت، 157
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل/ لایق بزمگه خواجه جلال الدینی، 32
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده/ مسند خواجگی و مجلس توران شاهی، 32
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده/ مسند خواجگی و مجلس توران شاهی، 81
تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون/ کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد، 19
تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون/ کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد، 184
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد/ هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد، 22
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد/ هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد، 132
جان نهادم به میان، شمع صفت از سر شوق، کردم ایثار تن خویش ز روی اخلاص، 19
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت/ عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد، 49
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی/ غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد، 19
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم/ یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم، 185
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی/ که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم، 35
چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی/ صورتی در زیر دارد هر چه بر بالاستی، 152
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است/ بر رخ او نظر از آینه پاک انداز، 19
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس/ که در سراچه ترکیب تخته بند تنم، 102
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت/ کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی، 74
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست/ روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم، 65
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان/ که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد، 66
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان/ که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد، 105
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست/ سخن شناس نه‌ای جان من خطا اینجاست، 159
چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم، 7
چو بینند کاری به دست دَرَست/ حریصت شمارند و دنیاپرست، 154
چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند/ همه را کسی مقیم حریم حرم نمی‌ماند، 127
چو پیر سالک عشقت به می حواله کند/ بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش، 97
چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق/ که در هوای رخت چون به مهر پیوستم، 151
چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق/ که در هوای رخت چون به مهر پیوستم، 152
چو ذوق یافت دل من به ذکر آن محبوب/ مراست تحفه جان بخش غمزدا حافظ، 13
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ/ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن، 61
چو ما از لفظ خود در تنگناییم/ چرا قیدی دگر بر خود فزاییم، 8
چون تمنا کنی جهان دیدن/ جمله اشیا در آن توان دیدن، 40
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است/ بهتر که کار خود به عنایت رها کنند، 26
چون صراحی از می مهرت تهی پهلو که کرد/ کش نگشت از دور گردون دل پر از خون همچو جام، 107
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است/ چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند، 128
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس/ سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد، 19
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار/ هر که در دایره گردش ایام افتاد، 162
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت/ حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت، 28
چه مستی است ندانم که رو به ما آورد/ که بود ساقی و این باده از کجا آورد، 119
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش/ چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم، 33
حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافی است/ طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس، 2
حافظ از معتقدان است گرامی دارش/ زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست، 7
حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید/ تا مصر و چین و به اطراف روم و ری، 2
حافظ طریق رندی از محتسب بیاموز/ مست است و در حق او کس این گمان ندارد، 21
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزاق است/ از بهر معیشت مکن اندیشه باطل، 171
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو/ بازآید و از کلبه احزان به درآیی، 104
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم/ خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم، 102
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم/ خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم، 64
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم/ خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم، 65
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز/ خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود، 65
حجاب یار ندارد نقاب و پرده ولی/ غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد، 180
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را، 18
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقلست، 18
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقلست/ کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد، 17
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات/ مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی، 19
خاطرم وقتی هوس کردی که بینم چیزها/ تا تو را دیدم نکردم جز به دیدارت هوس، 186
خامش چو پیاله با دل پرخون باش/ تا چند چو چنگ ناله سردستی، 107
خدا زان خرقه بیزار است صد بار/ که صد بت باشدش در آستینی، 136
خراباتی شدن از خود رهایی است/ خودی کفر است اگر خود پارسایی است، 76
خرد هر چند نقد کایناتاست/ چه سنجد پیش عشق کیمیاکار، 16
خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست/ پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم، 136
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای/ دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی، 33
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد/ بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش، 62
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت/ حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت، 157
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم/ به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم، 176
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم/ شطح و شامات به بازار خرافات بریم، 136
دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند؟/ پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند، 22
در آستین مرقع پیاله پنهان کن/ که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است، 21
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد، 43
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد، 50
در اندرون من خسته دل ندانم چیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست، 13
در بزم دل از روی تو صد شمع برافروخت/ وین طرفه که بر روی تو صد گونه حجاب است، 19
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور، 105
در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند/ آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم، 13
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل، 61
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس/ زهر هجری چشیده‌ام که مپرس، 88
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت، 14
در سفالین کاسه رندان به خواری منگرید/ کاین حریفان خدمت جام جهان بین کرده‌اند، 40
در ضمیر ما نمی‌گنجد به غیر از دوست کس/ هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس، 186
در غم خویش چنان شیفته کردی بازم/ کز خیال تو به خود باز نمی‌پردازم، 176
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش/ آب حیوان می‌رود، هر دم ز اقلامم هنوز، 13
دریای اخضر فلک و کشتی هلال/ هستند غرق نعمت حاجی قوام ما، 106
درین بازار اگر سودیست با درویش خرسندست/ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی، 33
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی/ تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی، 19
دلا بنوش از این آب و زنده شو جاوید/ مگو که چشمه حیوان فسانه است و محال، 32
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن/ که باد صبح نسیم گره گشا آورد، 74
دلا دایم گدای کوی او باش/ به حکم آن که دولت جاودان به، 33
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات/ مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش، 26
دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاری/ مرضیه السجایا محموده الخصائل، 175
دل را نکند بیدار الا غزل حافظً، 2
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد/ که چو سرو پای بست است و چو لاله داغ دارد، 186
دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز/ دروغ وعده و قتال وضع و رنگ‌آمیز، 56
دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز/ دروغ وعده و قتال وضع و رنگ‌آمیز، 110
دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز/ دروغ وعده و قتال وضع و رنگ‌آمیز، 116
دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را/ دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا، 58
دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را/ دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا، 100
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نفت/ دایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور، 105
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش/ وز شما پنهان نشاید کرد سرّ می فروش، 107
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار/ گوشه تاج سلطنت می شکند گدای تو، 33
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار/ کاین کرامت سبب حشمت و تمکین منست، 33
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم/ از بخت شکر دارم و از روزگار هم، 28
دیدی آن توبه سیمین مرا/ که به یک جرعه می چون بشکست، 152
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد/ چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد، 166
ذره ای بود به خورشید رسید/ قطره ای بود به دریا پیوست، 152
ذره را تا نبود همت عالی حافظ/ طالب چشمه خورشید درخشان نشود، 19
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند/ بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت، 157
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند، 129
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند، 127
رفت غلامی که آب آرد آب آمد و غلام ببرد، 67
رفتم به باغ صبحدمی تا چینم گلی، 61
رودها از خود نه طغیان می‌کنند/ آنچه می گوییم ما آن می کنند، 171
روز اول رفت دینم در سر زلفین او/ تا چه حد خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز، 144
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک/ لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست، 7
رویش به چشم پاک توان دید چون هلال/ هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست، 19
رهایی نیابد کس از دست کس/ گرفتار را چاره صبرست و بس، 154
رهرو منزل عشقیم وز سرحد عدم/ تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم، 43
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب/ ما را ز جام باده گلگون خراب کن، 162
زان میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد، 163
زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست/ عشق کاریست که موقوف هدایت باشد، 36
زاهد برو که طالع اگر طالع من است/ جامم به دست باشد و زلف نگار هم، 28
زاهد دهدم توبه ز روی تو زهی روی/ هیچش ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست، 156
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید/ که می برند تحفه سخنت دست به دست، 1
ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست/ که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد، 136
ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم بخواند/ رخ شیخ و سجده‌گاهی سر ما و خاک کویی، 71
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با نکات قرآنی، 3
زخم خونینم اگر به نشود به باشد/ خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست، 181
ز رنگ باده بشویید خرقه‌ها از اشک/ که موسم ورع و روزگار پرهیز است، 21
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است/ به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را، 35
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن، 2
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند/ هر آن که خدمت جام جهان نما بکند، 40
زود به سلطنت رسد هر که بود گدای تو، 171
زینهار از این بیابان وین راه بی نهایت، 143
ساغر می بر کفنم نه تا زبر/ برکشم این دلق ارزق فام را، 136
ساقیا یک جرعه‌ای ز آن آب آتشگون که من/ در میان پختگان عشق او خامم هنوز، 145
سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد، 40
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد/ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود، 36
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش/ که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش، 26
سحرگاهان که مخمور شبانه/ گرفتم باده با چنگ و چغانه، 16
سحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی/ گفت باز آی که دیرینه این درگاهی، 32
سحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی/ گفت باز آی که دیرینه این درگاهی، 70
سحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی/ گفت باز آی که دیرینه این درگاهی، 81
سحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی/ گفت باز آی که دیرینه این درگاهی، 81
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوقست/ چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد، 35
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست، 170
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/ که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست، 188
سر سودای تو اندر سر ما می‌گردد/ تو ببین در سر شوریده چه‌ها می‌گردد، 170
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد/ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا، 50
سر ما فرو نیاید به کمان ابروی کس/ که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد، 186
سر ما و در میخانه که طرف بامش/ به فلک بر شده دیوار بدین کوتاهی، 70
سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود/ که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند، 128
سکندر را نمی بخشند آبی، 31
سکندر را نمی‌بخشند آبی/ به زور و زر میسر نیست این کار، 31
سکندر را نمی‌بخشند آبی/ به زور و زر میسر نیست این کار، 81
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش/ مذق حرص و آز ای دل بشوی از تلخ و از شورش، 128
سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت/ ز آتش ما سوخت هر شمعی که بسوخت، 171
سوی رندان قلندر به رهاورد سفر/ دلق بسطامی و سجاده طامات بریم، 97
سوی من لب چه می گزی که مگو/ لب لعی گزیده ام که مپرس، 88
شاهدان گر دلبری زین سان کنند/ زاهدان را رخنه در ایمان کنند، 92
شاهدان گر دلبری زین سان کنند/ زاهدان را رخنه در ایمان کنند، 131
شاهین صفت چو طعمه کشیدم ز دست شاه/ کی باشد التفات به صید کبوترم، 185
شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش، 68
شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید/ که بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام، 136
شعر حافظ را که یکسر مدح احسان شماست/ هر کجا بشنیده‌اند از لطف تحسین کرده‌اند، 13
شعری که پسندیده است آنست که آن دارد، 2
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا/ بر منتهای مطلب خود کامران شدم، 28
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن/ دور فلک درنگ ندارد شتاب کن، 162
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت/ ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت، 61
صلح کن و بازآ که خرابم ز عتاب، 140
صنعت مکن که هر که  محبت نه راست باخت/ عشقش به روی دل در محنت فراز کرد، 36
صورت زیرین اگر بر نردبان معرفت/ بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی، 152
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد/ ورنه اندیشه این کار فراموشش باد، 11
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/ که در این دامگه حادثه چون افتادم، 65
طبیب راه نشین درد عشق نشناسد/ برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی، 140
طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک/ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند، 36
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من/ گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف، 19
طفیل هستی عشقند آدمی و پری، 35
طمع خام بین که قصه فاش/ از رقیبان نهفتنم هوس است، 164
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد/ کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد، 183
عارف از خنده می در طمع خام افتاد، 164
عارفان را شمع و شاهد نیست در بیرون خویش/ خون انگوری نخورد باده شان هم خون خویش، 93
عاشقان را بنده ارباب امانت باشند، 50
عاشق روی جوانی خوش و نوخاسته‌ام/ وز خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام، 61
عاشق سوخته دل تا به بیابان فنا/ نرود در حرم دل نشود خاص الخاص، 19
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی، 36
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد/ ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست، 36
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت/ فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود، 43
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش/ که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند، 36
عراق و پارس گرفتی به شعر خود حافظ/ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است، 1
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد/ عارف از خنده می در طمع خام افتاد، 162
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد، 163
عهد کردی که بسوزی ز غم خویش مرا/ هیچ غم نیست تو می سوز که من می سازم، 176
غرض کرشمه حسنست ورنه حاجت نیست/ جمال چهره محمود را به زلف ایاز، 36
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند/ پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز، 19
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ ساقیا باده بده شادی آن کین غم از اوست، 181
غنچه گو تنگدل از کار فروبسته نباش/ کز دم صبح مدد یابی و ز انفاس نسیم، 74
غنی را به غیبت بکاوند پوست/ که فرعون اگر هست در عالم اوست، 154
غیرت عشق زبان همه خامان ببرید/ کز کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد، 50
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم، 76
فاطی که ز من مطلب عرفانی خواست/ از مورچه ای تخت سلیمانی خواست، 46
فدای پیروهن چاک ماه رویان باد/ هزار خرقه تقوا و جامه پرهیز، 135
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید/ شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد، 36
فطوفان نوح عند نوحی کادمعی/ و ایقاد نیران الخلیل کلوعتی، 92
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز، 116
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش/ گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش، 61
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق/ نوای بانگ غزل های حافظ شیراز، 1
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم، 15
فیض ازل به زور و زر آمدی به دست/ آب خضر نصیبه اسکندر آمدی، 31
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند، 2
قصه جام جم بسی شنوی/ اندر آن بیش و کم بسی شنوی، 40
قطره ای کز جویباری می رود/ از پی انجام کاری می رود، 171
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق/ چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی، 18
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود/ که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد، 18
کز کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد، 163
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/ به که نفروشند مستوری به مسان شما، 19
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار، 68
که تا چند از این جاه و گردنکشی/ خوشی را بود در قفا ناخوشی، 154
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، 176
که من گردیدم این صحرا/ نه بهرام است و نه گورش، 68
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست، 170
گدای میکده ام لیک وقت مستی بین/ که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم، 33
گدایی در میخانه طرفه اکسیریست/ گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد، 33
گر از می شدم هرگز آلوده کام/ حلال خدا باد بر من حرام، 93
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن/ چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور، 105
گرت هواست که با خضر همنشین باشی/ نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش، 31
گر تیغ بارد از کوی آن ماه/ گردن نهادیم الحکم لله، 137
گر چه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین/ کاندرین کشور گدایی رشک سلطانی بود، 33
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم/ گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم، 33
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی/ روا بود که ملامت کنی زلیخا را، 92
گرم نیست روزی ز خار کسان/ خدایت رزاق است و روزی رسان، 171
گشته ام در جهان و آخر کار/ دلبری برگزیده ام که مپرس، 88
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع/ سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش، 107
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ/ یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود، 136
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی/ هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت، 62
گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید/ که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد، 19
گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید/ که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد، 74
گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید/ که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد، 182
گنج در آستین و کیسه تهی/ جام گیتی نما و خاک رهیم، 40
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست/ فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند، 36
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم، 28
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم، 30
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام، 176
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش، 122
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم/ از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم، 115
ما به دریا حکم طوفان می دهیم/ ما به سیل و موج فرمان می دهیم، 171
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس، 33
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر/ بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد، 180
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر/ بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد، 181
مپندار ای خضر فرخنده پی/ که از می مرا هست مقصود می، 93
مجد و بزرگی و سالاری/ اندر بلای سخت به دست آید، 74
مذمت کنندش که زرقست و ریو، ز مردم چنان می گریزد که دیو، 154
مرا از شاعری خود عار ناید/ که در صد قرن چون عطار ناید، 8
مرا گدای تو بودن ز سلطنت خوش تر/ که ذل جور و جفای تو عز و جاه من است، 171
مرا گز تو بگذاری ای نفس طالع/ بسی پادشاهی کنم در گدایی، 33
مردم ز انتظار و در این پرده راه نیست/ یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد، 28
مردم ز انتظار و در این پرده راه نیست/ یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد، 144
مریزید بر قبر من جز شراب/ نخوانید بر قبر من جز رباب، 124
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو، 106
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم/ طایر قدسم و از دام جهان برخیزم، 55
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم/ طایر قدسم و از دام جهان برخیزم، 123
مست است و در حق او کس این گمان ندارد، 24
مستی عشق نیست در سر تو/ رو که تو مست آب انگوری، 93
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست/ حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد، 17
معشوق عیان می گذرد بر تو و لیکن/ اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است، 19
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما/ کانجا هزار نافه مشکین به نیم جو، 18
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نه/ رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است، 171
ملکت عاشقی و گنج طرب/ هر چه دارم ز یمن همت اوست، 13
من اگر خارم اگر گل چمن آرایی هست/ که از آن دست که می پروردم می رویم، 13
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب/ مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند، 33
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/ تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی، 84
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم، 88
من به گوش خود از دهانش دوش/ سخنانی شنیده ام که مپرس، 88
من خراباتی ام و باده پرست/ در خرابان مغان باده به دست، 152
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم/ مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم، 28
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود/ وعده فردای زاهد را چرا باور کنم، 91
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست/ کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم، 33
من گنگ خواب دیده و عالم جمیع کر/ من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش، 83
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز/ چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز، 28
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن/ منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن، 12
من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد/ که کس به رند خرابات ظن آن نبرد، 21
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز، 65
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز، 19
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز، 109
می کشندم چو سبو دوش به دوش/ می برندم چو قدح دست به دست، 152
ناموس عشق و رونق عشاق می برند/ عیب جوان و سرزنش پیر می کنند، 22
نبندی زان میان طرفی کمروار/ اگر خود را ببینی در میانه، 19
نبود طرح دو عالم که رنگ الفت بود/ زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت، 43
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است/ فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست، 188
نسیم صبح سعادت به آن نشان که تو دانی/ گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی، 84
نسیمی کز بن آن کاکل آیو/ مرا خوش تر ز بوی سنبل آیو، 76
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار/ که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم، 148
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد، 74
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد/ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد، 136
نگویم از من بی دل به سهو کردی یاد/ که در حساب خرد سهو نیست بر قلمت، 28
نهادم عقل را ره توشه از می/ ز شهر هستی اش کردم روانه، 16
نهادم عقل را ره توشه از می/ ز شهر هستی اش کردم روانه، 20
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش، که من این مسأله بی چون و چرا می بینم، 12
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش، که من این مسأله بی چون و چرا می بینم، 13
وقت صبوح شد به شبستان شتاب کن/ برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن، 162
وقت صبوح شد به شبستان شتاب کن/ برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن، 162
وگر تنگدستی تنک مایه ای/ سعادت بلندش کند پایه ای، 154
وگر خنده رویست و آمیزگار/ عفیفش ندانند و پرهیزگار، 154
وگر دست همت نداری به کار/ گداپیشه خوانندت و نجسته خوار، 154
وگر کامرانی درآید ز پای/ غنیمت شمارند فضل خدای، 154
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش/ شکم بنده خوانند و تن پرورش، 154
وگر نه به ایزد که تا زنده ام/ به می دامن لب نیالوده ام، 93
ولیکن به شرطی که در سوگ من/ ننالد به جز مطرب و چنگ زن، 123
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سرّ غیب/ باشد اندر پرده های پنهان غم مخور، 105
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد/ سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد، 66
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد/ سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد، 106
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد، 148
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم، 3
هر دم چو بی وفایان نتوان گرفت یاری/ ماییم و آستانش تا جان ز تن برآید، 170
هر که در پیش بتان بر سر جان می لرزد/ بی تکلف تن او لایق قربان نشود، 19
هر که دل در خم چوگان سر زلف تو بست/ لاجرم گوی صفت بی سر و پا می گردد، 170
هر که را با خط سبزی سر سودا باشد/ پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد، 183
هر گل نو که شد چمن آرا/ ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست، 13
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمایل/ هر کو شنید گفتا لله در قائل، 175
هزاران آفرین بر جان حافظ/ همه غرقیم در احسان حافظ، 3
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم، 93
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز/ تو را به کام خود و با تو خویش را دمساز، 28
همچو حافظ غریب در ره عشق/ به مقامی رسیده ام که مپرس، 88
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر، 98
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی، 100
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می کشت/ معجز عیسویت در لب شکرخا بود، 140
یاد باد آن که رخت شمع طرب می افروخت/ وین دل سوخته پروانه ناپروا بود، 141
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود، 141
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود، 140
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود، 141
یا رب این آتش که ب رجان من است/ سرد کن ز آنسان که کردی بر خلیل، 92
یک نکته ای بگویم خود را مبین که رستی، 19
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد/ بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم، 18
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور، 104

اسامی

ابراهیم، 28، 92، 100، 112
ابن عربی، 43
ابن فارض، 92، 131
ابوحمزه ثمالی، 29
ابوطالب، 23، 24
ابونصر، 152
اسماعیل، 112
امام المتقین علی، 46، 89، 118
امام المتقین مولانا علی، 39، 58، 65، 80
امام راحل، 46، 69، 70، 76، 83، 87، 88
امام رضا (ع)، 24
امام زمان (ع)، 25، 175
امام صادق (ع)، 12، 22، 59، 129، 144، 148، 164، 168
امام علی (امیرالمؤمنین) (ع)، 9، 22، 23، 40، 148، 163، 187
باباطاهر، 76
بنیامین، 79
بوعلی سینا، 152
بهرام، 67، 68
پروین اعتصامی، 171
پیامبر، 22، 23، 24، 27، 28، 33، 58، 80، 89، 90، 140، 182
ثروتیان، 151
جبرئیل، 140
جبریل، 46
جمشید، 68، 128
حافظ، 1، 2، 3، 4، 5، 7، 8، و صفحات مکرر
حجاج بن یوسف، 27
حسین بن علی، 27
حسین بن منصور، 25
ختمی لاهوری، 25، 56، 96، 107
خضرع 31، 84، 92
خیام، 68
دارا، 41
داریوش سوم هخامنشی، 31
ذوالقرنین (اسکندر رومی- اسکندر مقدونی)، 31
رسول، 45، 69
رسول الله، 24، 43
روح القدس، 140
سعدی، 2، 17، 34، 93، 139، 156، 167، 181
سلمان ساوجی، 104، 152، 163
صنع الله، 13
عطار، 8، 17، 106
عمر بن عبدالعزیز، 25
عین القضات همدانی، 25
غزالی، 13
فاطمه بنت اسد، 23، 24
فرعون، 83، 148، 154
قابیل، 79، 80، 165، 166
قزوینی، 13، 55، 123
کمال الدین اسماعیل، 106، 140، 163
مریم، 140
ملانصرالدین، 60، 153
ملا هادی سبزواری، 2
منصور دوانقی، 168
منصور شاه، 168
موسی، 28، 84
مولانا، 17، 39، 58، 65، 80، 92، 102، 135
میرفندرسکی، 152
نجم الدین رازی، 40
بابا افضل، 40
نظامی، 13، 68، 92، 171
نوح، 92، 131، 132
وهرام، 67
هابیل، 79، 80، 165
یوسف، 79، 104

مکان

بغداد، 1
چین، 1، 2، 106، 167
روم، 1، 2
ری، 1، 2
سبزوار، 2
شیراز، 1
مصر، 1، 2، 139
مکه، 23، 187

فهرست منابع

1. قرآن کریم
2. احیاء العلوم غزالی
3. اصول کافی
4. اقرب الموارد
5. الرساله، قشیری
6. الفقیه
7. بحارالانوار
8. بوستان سعدی
9. تعلیقات فروزانفر بر معارف بهاء ولد، ج 2
10. تفسیر قمی
11. تمهیدات، عین القضاه همدانی
12. حافظ نامه
13. دایره المعارف اسلام
14. دیوان منسوب به امام علی
15. شرح غزل حافظ، ثروتیان
16. شرح مثنوی شریف
17. شرح هروی
18. غررالحکم
19. غرر و درر
20. فرهنگ اشعار حافظ
21. فصوص الحکم
22. فصول الحکم ابن عربی
23. کشف المحجوب
24. کلیات سعدی
25. گلشن راز
26. لغت نامه دهخدا
27. مرصاد العباد
28. مشارق الدراری
29. مفاتیح الجنان
30. منتهی الارب
31. نورالثقلین
32. نهج البلاغه
33. وسائل الشیعه
34. هفت پیکر