استقامت

  آية الله حاج سيدرضا صدر

- ۴ -


3- استقامت (1) (2)

راه خوشبختى

استقامت، راه موفقيت و خوشبختى است. كسى كه استقامت نداشته باشد، روى موفقيت و سعادت را نخواهد ديد; زيرا هيچ مقصود و هدف پر ارزشى، بدون تحمل رنج، نصيب كسى نمى‏شود، اگر بر حسب اتفاق، گنجى بدون‏رنج، نصيب شد، نگاه‏دارى آن بسيار مشكل و دشوار خواهد بود و كسى كه لياقت نگاه‏دارى آن را نداشته باشد، به زودى از كف مى‏دهد.

دو دلى

كسى كه نيروى استقامت را دارا نباشد، به هيچ مقصدى از مقاصد خود نخواهد رسيد; چون كه به سوى هر مقصودى كه رود راه را كه دور و دراز بيند يا خطرناك و پر مشقت‏يابد، از آن منصرف شده و باز مى‏گردد و مقصد ديگرى را كه به گمانش سهل‏الوصول تر است‏بر مى‏گزيند; ضعف و ناتوانى روحى در برابر حوادث، او را از رسيدن بدين مقصد هم جلوگيرى مى‏كند، مقصود سومى را درنظر گرفته به جانب آن قدم برمى‏دارد و به همان دليل، از رسيدن به سومين مقصد و چهارمين و پنجمين و مقاصد ديگر خود، باز مى‏ماند، ولى در صورتى كه داراى استقامت‏باشد، دورى راه و موانع بزرگ، در همت مردانه او تاثيرى نخواهد داشت، آن قدر پايدارى مى‏كند تا بر موانع چيره شود، به مقصد خود برسد و بعد از رسيدن بدين مقصد، نيروى بيش‏ترى ذخيره خواهد كرد; چون راه‏مبارزه باحوادث را آموخته و در اثر داشتن استقامت، نيرومندتر شده است و باقدرت كامل‏ترى به سوى مقصد دومين، قدم برمى‏دارد و بى‏گمان، رسيدن بدين مقصد، از رسيدن به مقصد اول براى او، آسان‏تر خواهد بود; زيرا در اثر مبارزه در راه وصول به هدف اول، تشخيص داده كه ارزش واقعى حوادث و موانع، آن مقدار كه مى‏پنداشت نيست در سابق از تصور خليدن خارى به پاى خود، ناراحت مى‏شد، ولى حال مى‏داند كه اهميتى ندارد و اگر خارى به پايش خليد، بيرون كشيدن آن آسان است، از آن گذشته، پس از اين، طورى راه مى‏رود كه خارى به پايش نخلد و به همين استدلال، در رسيدن به هدف‏هاى آينده، موفق‏تر خواهد بود، كم كم تمام مشكلات زندگى ونبرد در اجتماع، در برابر او ناچيز مى‏شود و موفقيت‏هاى بزرگى در انتظار او خواهد بود.

راز موفقيت

بر عكس، اگر در قدم اول استقامتى به خرج نمى‏داد و ثباتى به كار نمى‏برد، اگر روح او هم داراى كمى استقامت‏بود، در اثر به كار نبردن آن، از ميان مى‏رفت و راه وصول به مقاصدش دورتر مى‏شد و در قدم برداشتن به سوى مقصود، ناتوان‏تر و ضعيف‏تر مى‏گرديد و به هيچ مقصدى از مقاصد خود نمى‏رسيد; زيرا هر نيرويى كه انسان اندوخته باشد، اگر به كار نرود، از ميان خواهد رفت، پس استقامت را مى‏توان «راز موفقيت‏» ناميد هر كه داراى استقامت‏باشد، موفقيت و پيروزى از آن اوست و هر كسى، خالى از استقامت‏باشد، نا اميد و وامانده از همه مقاصد خواهد بود، نزد مرد با استقامت، هر عظيمى حقير است و هر مشكلى آسان و هر سختى، سست است; چون استقامت از هر عظيمى عظيم‏تر و از هرسختى محكم‏تر و كليد هر مشكلى است. مرد با استقامت، حرف نفى از دهانش خارج نمى‏شود كلمات: نمى‏توانم، نمى‏شود، ممكن نيست، در قاموس او يافت نمى‏شود، پيوسته از دريچه اثبات به مقاصد خود مى‏نگرد; يعنى مى‏گويد: مى‏شود، ممكن است، كار آسانى است، چيزى نيست، بسيار سهل است; كارهايى كه در نظر دگران غير ممكن است، در نظر او ممكن و واقعا هم چنين است و او خطا نرفته است; زيرا استقامت، كارهايى انجام مى‏دهد كه خردمندان را مات و متحير مى‏سازد و شايد در آغاز، چنين فردى را ديوانه يا خيال‏باف بشمارند، داستان‏هايى كه از استقامت‏هاى اشخاص گفته مى‏شود، بعضى از آن‏ها به قدرى محيرالعقول است كه گمان مى‏رود از قصص افسانه‏اى باشد; زيرا عقل مردمانى كه استقامت ندارند، پس از وقوع آن هم، در پذيرفتن، ترديد مى‏كند.

اى كاش

اى‏كاش چنين خونى در عروق مسلمانان جريان داشت كه اين قدر با زبان از ستم‏ها شكايت نكنند، بلكه از خود شكايت كنند كه چرا اين قدر تنبل و مهمل هستند، قدمى بر دارند كه ستمگر قدرت ستمگرى نداشته باشد و گرنه كسى كه زورش برسد و ظلم نكند، بسيار كم و نادر است. هر كس كه ستم نمى‏كند، بدانيد كه از چيزى مى‏ترسد. مسلمانان اگر مى‏خواهند كه ستم‏كاران، از ستم دست‏بكشند، بايد در برابر آن‏ها مقاومت كنند تا از ترس مقاومت آن‏ها به كسى ظلم‏نكنند. هرملتى سزاوار همان حكومتى است كه داراست; چون افراد هيئت‏حاكمه از خود ملت هستند نه از ديگران و ملت آن‏ها را خواسته است، اگر نمى‏خواست، آن‏ها را بر مى‏داشت; چون قدرت ملت از همه قدرت‏ها قوى‏تر است.

سخن در استقامت‏بود، كارهاى بزرگى كه در اين جهان رخ داده همه در اثر استقامت‏بوده است، شايد به عقل مردم عادى راست نيايد كه از ميان قومى بى‏تمدن وحشى فاسد الاخلاق وكثيف، قومى كه غارتگرى و دزدى در نظرشان افتخار بوده، ملتى‏كه عصبيت و خودخواهى و غرور رواج بازارشان بوده است، مردمى كه در توحش و جنايت‏كارى به جايى برسند كه پدران، دختران خود را زنده زنده به گور كنند، هزاران فجايع ناموسى ميان آن‏ها رايج‏باشد و آن‏قدر در چاه بى شعورى فرو رفته باشند كه سنگ‏هايى را كه خود با دست‏خود تراشيده‏اند بپرستند! از ميان چنين مردمى يك‏تن بيرون آيد كه منزه‏ترين و پاكيزه‏ترين فرد بشر باشد و با استقامت‏بى‏منتهاى خود، جهان را تكان‏دهد، آن قوم وحشى را سربلندترين ملل عالم نمايد، دو امپراتورى بزرگ ايران و روم را شكست داده و نابود كند، همان عربى كه كارش يغماگرى، دزدى، چپاول و آدم‏كشى بود، دراثر تربيت آن مرد، كارش به جايى برسد كه نمونه‏اى از تقوا و فداكارى شود، برادر مسلمان خود را بر خود مقدم دارد، شعارش «مرا بگذار و دست‏يار من گير» باشد.

ياران رسول خدا در يكى از جنگ‏هاى رسول‏خدا زخميان مسلمانان بر زمين گرم افتاده بودند; آفتاب سوزان بر بدن‏هاى مجروح آن‏ها مى‏تابيد، تشنگى در اثر جنگ، گرمى هوا و سوزش آفتاب بر همه فشار آورده بود، آب براى آن‏ها آوردند، اولى ننوشيد و گفت: تا برادر مسلمانم كه در كنار من برزمين افتاده و از تشنگى در تب‏وتاب است ننوشد، آب نمى‏نوشم; آب را كه نزد دومى بردند، سومى را برخود مقدم داشت و همه همين‏طور كردند تا زخمى آخرى گفت: محال است كه من آب بياشامم و برادران من پيش از من آب ننوشيده باشند; آب را كه نزد اولى برگرداندند، ديدند از دنيا رفته، نزد دومى كه بردند ديدند جان داده است و همچنين سومى و چهارمى كه همگى بالب تشنه جان به جان آفرين تسليم كردند، ايثار كردند، يارخود را بر خود مقدم داشتند، استقامت رسول‏خدا بود كه عرب غارتگر را بدين مرتبه از علو همت و پاكى و جانبازى رساند، آرى، اگر كسى پاك باشد و هرچه مى‏گويد از دل بگويد و خود بدان عمل كند، پاكان بسيارى تربيت مى‏كند.

نتيجه استقامت

در اثر استقامت است كه يك تن قيام مى‏كند و با تمام اخلاق و رفتار بشر به‏مخالفت مى‏پردازد و موفق مى‏شود، در مدت محدودى براى ساليان دراز، بزرگ‏ترين حكومت‏هاى جهانى را تشكيل مى‏دهد. پيروان او مادامى كه به دستورات عالى او رفتار مى‏كردند، همان مقام عالى و ارجمند را حائز بودند، ولى هنگامى كه از دستورات او سر پپچى كردند و دنبال شهوات و خواسته‏هاى خود رفتند، به خاك سياه نشستند.

مسلمانانى كه استقامت را از رسول خدا ياد گرفته بودند كارشان به جايى رسيد كه شاهزادگان بزرگ جهان را به بردگى خود در آوردند و پاى بر فرق فرقدان نهادند، ولى استقامت كه از ميان آن‏ها رخت‏بربست، به جاى آن، فساد اخلاق برايشان مستولى شد، خود، برده ديگران شدند. هر كس در راه خدا استقامت ورزيد و به سختى‏ها و فشارها تن در داد، خداى‏تعالى بهترين پاداش‏ها را در دوجهان به او خواهد داد.

قر آن كريم مى‏فرمايد:

«انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب; (2)

فقط كسانى كه در راه خدا استقامت ورزند و بر بلايا و مصايب پايدارى كنند، پاداش آن‏ها بى حساب [و] به تمام خواهد بود.»

در روايت‏شريف آورده است: در قيامت دسته‏اى از مردم در بهشت را مى‏كوبند، به آن‏ها گفته مى‏شود: كيستيد؟ گويند: ما كسانى هستيم كه در دين خدا استقامت ورزيديم; فرمان خدا را اطاعت كرديم و از نافرمانى خدا هر چند مخالف خواسته ما بود، دورى كرديم، در اين هنگام از طرف حضرت بارى‏تعالى خطاب مى‏رسد: راست مى‏گويند، آن‏ها را داخل بهشت كنيد. خداى تعالى پاداش نامحدود به كسانى كه در راه حق استقامت كردند، عنايت‏خواهد كرد. (3)

استقامت اگر براى خدا باشد هم در دنيا پاداش دارد و هم در آخرت; پس بهترين پاداش‏ها را در بر دارد و اگر در كارهاى دنيا به كار برده شود، البته پاداش آن در اين جهان خواهد بود، چه پاداشى بهتر از رسيدن به مقصود مى‏باشد، بهترين پاداش اين جهان آن است كه كسى، پس از رنج‏بسيار، مقصود خود را درآغوش بگيرد.

چه خوش باشد كه بعد از انتظارى به اميدى رسد اميدوارى

پاداش ديگر

پاداش ديگر استقامت آن است كه تمام هدف‏ها را نزديك و همه سختى‏ها را آسان مى‏كند و آدم را چنان قوى دل و با اراده مى‏كند كه همگان در برابر نيروى عظيم روحى او، سر تسليم فرود مى‏آورند و فرمانش را گردن مى‏نهند; چون اساس اطاعت و فرمانبردارى، بر عظمت روح نهاده شده است، هر كس روحى عظيم داشته‏باشد، به ناچار كسى كه روحش كوچك‏تر باشد، در تحت فرمان او خواهد رفت و نظريات او را خواهد پذيرفت. استقامت از بزرگى روح سرچشمه مى‏گيرد و نيز بزرگى روح ثمر آن خواهد بود; پس هر دو ميوه يكديگر و ريشه يكديگرند.


پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 22 ربيع الآخر 1369برابر با 21 بهمن‏ماه 1328.

2.زمر (39) آيه 10.

3.تفسير كنزالدقائق، ج‏11، ص‏34 به نقل از اصول كافى، ج‏2، ص‏75، ح‏4.