استقامت

  آية الله حاج سيدرضا صدر

- ۲۴ -


23- استقامت در حفظ ناموس (1)

تشكيل خانواده

تشكيل خانواده يكى از نيازهاى فطرى بشر، بلكه از فطريات بسيارى از حيوانات است، هر فردى از افراد بشر كه به سن رشد و كمال رسيد; يعنى به حدى كه بتواند خانواده‏اى را تاسيس نمايد، دوست مى‏دارد كه از عضويت‏خانواده پدر و مادر خود خارج شود و مستقلا تشكيل خانواده بدهد و با همسر و فرزندى، با كمال آسايش زندگى كند.

حب بشر به تشكيل خانواده از حب فطرى او به بقا، سرچشمه گرفته است، زيرا بقاى هرفردى از افراد بشر و هم‏چنين بقاى اجتماع بشرى بستگى به تشكيل خانواده دارد و اگر خانواده از ميان برود بقاى فرد و نيز بقاى جامعه بشرى متزلزل مى‏شود، چون بيش‏تر افراد بشر بر حسب طبيعت نمى‏توانند بدون آن كه يار و مددكار يا پرستارى داشته باشند، به تنهايى زيست كنند; آيا اين نتوانستن به واسطه ادراكات عقلى بشر است كه از اين جهت‏بر حيوانات برترى دارد يا از ضعف و ناتوانى جسمى و بهداشتى او نسبت‏به حيوانات است؟ يا علل ديگرى دارد كه مربوط به سخن ما نيست و خود بحثى جداگانه است؟ به هرحال بشر براى بقاى خود احتياج به تشكيل خانواده دارد و بدون آن، زندگانى براى او بسيار دشوار بلكه غير ممكن است; زيرا در اثر عدم تشكيل خانواده، حيات فرد متزلزل شده و رو به نابودى مى‏رود و حيات فرد كه متزلزل شد و به سوى نابودى رفت‏حيات اجتماعى نيز چنين مى‏شود.

عاطفه بشرى

از امتيازاتى كه بشر بر حيوانات دارد، داشتن عاطفه و مهربانى است. آن اندازه كه بشر فرزند يا پدر و مادر يا بستگان و خويشاوندان خود را دوست مى‏دارد و به آن‏ها مهر مى‏ورزد و از ناراحتى يا مرگ آن‏ها پريشان مى‏شود و در غم ايشان مى‏سوزد، حيوانات چنين نيستند.

عاطفه بشرى يكى از علل تشكيل خانواده است، كسانى كه عاطفه ندارند، از بشريت دورند و از استثناهايى هستند كه در جميع قواعد و قوانين كلى يافت مى‏شوند.

عاطفه بشرى نيز به تنهايى اقتضا دارد كه بشر تشكيل خانواده دهد; زيرا بشر به‏كسى كه عاطفه مى‏ورزد با او بودن را دوست دارد و جدايى او را دشمن. شكايت‏هايى كه عشاق از فراق معشوق، يا پدر و مادر از فراق فرزند مى‏كنند، از عاطفه بر مى‏خيزد.

انس فطرى

از علل ديگرى كه موجب تشكيل خانواده مى‏شود، انس است. انس از فطريات بشر است، هر فردى از افراد بشر اگر چندى با موجودى بگذراند و روزگارى را با او طى كند، با او انس پيدا مى‏كند. گاه با گلى يا درختى انس پيدا مى‏كند، گاه با خانه‏اى يا شهرى يا كشورى،گاه با شخص معينى يا دسته‏اى از مردم مانوس مى‏شود و از جدايى آن‏ها رنج مى‏برد. انس بشر به همسر و فرزند، يكى ديگر از علل تشكيل خانواده است.

حب اختصاص

سومين علتى كه در بشر موجب تشكيل خانواده مى‏شود، حب اختصاص است. حب اختصاص تا حدى فطرى بسيارى از حيوانات مى‏باشد. حب اختصاص، غريزه بشرى و امرى فطرى كه ربطى به عقل و ادراك ندارد. كودكى كه تازه زبان گشوده و هنوز سود و زيان خود را تشخيص نمى‏دهد مى‏گويد: اين مال من است و اگر آن را از او بستانند، به گريه مى‏افتد. صفات ملكى كه در دستور زبان تمام زبان‏ها موجود است، از آثار حب اختصاص است كه بشر بدان‏وسيله، فطرت خود را اظهار مى‏كند. كسانى كه منكر اختصاص و قايل به اشتراك هستند، بر خلاف فطرت خودشان قدم بر مى‏دارند; از اين جهت است كه نظريه اشتراك بايد با ديكتاتورى كه اشتراكى‏ها آن را انضباط مى‏نامند، بر مردم تحميل شود.

حب اختصاص تا چه اندازه صحيح و بيش‏تر از آن حرص و طمع است و بايد تعديل شود؟ ربطى به سخن ما ندارد. موضوع گفتار ما در اصل حب اختصاص است كه موجب تشكيل خانواده مى‏شود. زن من، شوهر من، فرزند من، مادر من، پدر من، خانه من، مال من، كلماتى است كه مانع از شركت ديگران در اين امور اختصاصى است; از اين جهت، دفاع از خانواده يكى از فطريات بشر، بلكه بسيارى از حيوانات است.

عامل اساسى خانواده

عامل اساسى و اصلى تشكيل خانواده، زن است; زيرا مرد هرچند دوست‏دارتشكيل خانواده باشد نمى‏تواند رل اساسى را در آن بازى كند ازاين‏نظر، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين وظيفه‏اى كه بر دوش زن نهاده شده است و او نيز توانايى انجام آن را دارد، همانا تشكيل خانواده است كه پايه و بنياد تمام تشكيلات اجتماعى است، اگر تشكيلات خانواده منظم و مرتب شد، تشكيلات اجتماعى مرتب خواهد شد; پس گزافه نگفته‏ايم اگر بگوييم پايه اساسى تمام سازمان‏هاى اجتماعى بردوش زن نهاده شده است.

زن به واسطه چنين مقام پرارزش و مهمى كه در اجتماع بشر داراست، ناموس ناميده مى‏شود و دفاع از ناموس، يكى از غرايز فطرى بشر است، بلكه بسيارى از حيوانات نيز داراى اين غريزه مى‏باشند; فرقى كه هست آن است كه: حيوانات فقط در اثر غريزه فطرى از ناموس خود دفاع مى‏كنند، ولى دفاع بشر از ناموس خود از دو نظر است: يكى فطرى كه با حيوانات شريك است و ديگرى عقلى; يعنى تشخيص دادن مرد، مقدار احتياج خود را به زن و عدم توان او در زندگى بدون زن، دفاع از ناموس را وظيفه حقيقى وى قرار مى‏دهد و بر طبق آن چه كه قبلا ذكر شد: دفاع از ناموس، دفاع از خانواده است و دفاع از خانواده، دفاع از خويشتن است، بلكه دفاع از ناموس، پرارزش تر از دفاع از جان خويش مى‏باشد; زيرا مرگ از زندگى ناراحت و بى‏اساس، بهتر است و زن، يگانه وسيله آسايش و استراحت زندگى مرد است.

نقطه اتكاى زن

و از نظر آن كه در پيش آمدهاى ناگوار هميشه نقطه اتكاى زن مرد است، مرد كسى است كه بتواند نقطه اتكاى خوبى براى زن باشد و تنها وظيفه‏اى كه به مرد محول شده همين است كه در هرحال، نقطه اتكا براى زن باشد و مردى كه نتواند يا نخواهد اين وظيفه خود را انجام دهد، نامرد است. مردى كه واقعا مرد باشد، دفاع از ناموس را يكى از افتخارات بزرگ خود مى‏داند. مردى و مردانگى آن‏است كه تا حد جان دادن، در راه دفاع از ناموس بكوشد و جان خود را در اين راه ببازد.

روزى، عده‏اى از كفار را كه در جنگ به دست مسلمانان اسير شده بودند، به‏حضور رسول خدا آوردند. آن حضرت يكى از آن‏ها را بخشيد، علت را پرسيدند. فرمود: «اين مرد چند صفت پسنديده دارد: يكى آن كه بر ناموس خود غيرتمند است.» آن مردكه بر حال خود آگاه بود اسلام آورد و آن قدر در ركاب رسول خدا نبرد كرد تا شهيد شد.

مردى كه غيرت نداشته باشد و از ناموس خود دفاع نكند، نامرد و پست طبيعت و از بشريت دور، بلكه از حيوانات نيز پست‏تر است. استقامت مرد در حفظ ناموس هرچه بيش تر باشد و در دفاع از آن كوشاتر باشد، به همان اندازه مردى و مردانگى او افزون‏تر خواهد بود; زيرا دفاع از ناموس، با مردانگى تناسب مستقيم دارد. مرد شرافتمند در سخت‏ترين حالات هم كه باشد اگر چه در منتهاى ضعف و ناتوانى هم به سر برد از دفاع از ناموس خود دست‏بر نمى‏دارد و در آن حال، به هر وسيله‏اى كه ممكن شود توسل مى‏جويد و ناموس خود را حفظ مى‏كند.

غيرت سيد الشهدا(ع)

سيد الشهدا(ع) در حالى كه هزاران زخم شمشير و نيزه و تير بر پيكر دارد، برزمين افتاده و آن قدر خون از بدن مباركش رفته است كه توان حركت ندارد، آفتاب گرم كربلا بر تن پاره پاره‏اش مى‏تابد سوزش زخم‏ها را چندين برابر مى‏كند، تشنگى و عطش، جگر او را مى‏گدازد، رمقى در پيكر ناتوانش نمانده است! از ضعف و ناتوانى نمى‏تواند چشم باز كند. ناگاه صداى سم ستوران و هلهله دشمن و ضجه نواميس خود را مى‏شنود، چشم باز مى‏كند و مى‏بيند دشمن به خيمه‏هاى او حمله كرده است; تمام كوشش خود را به كار مى‏برد كه از جاى برخيزد و از حرم خود دفاع كند، هنوز مقدارى از زمين بلند نشده كه در اثر ضعف بر زمين مى‏خورد، ديگر قدرت حركت ندارد، در آن حال فرياد مى‏زند:

«اى فداييان خاندان ابوسفيان! اگر دين و ايمان نداريد اقلا در دنيا آزاده باشيد، من‏با شما جنگ دارم و شما با من; زنان چه كرده‏اند كه بر آنان مى‏تازيد؟»آن قدر مى‏كوشد تا آن‏ها را از حمله به خيمه‏ها باز مى‏دارد و تا هنگامى كه زنده بود، حتى‏در چنين حالى نگذاشت احدى از سپاه دشمن به خيمه‏هاى حرمش نزديك شود.

نامرد كسى است كه ناموس خود را در خطر ببيند و از آن دفاع نكند، زن مى‏گويد: خاك بر سر چنين مرد نامردى كه پست‏ترين موجودات است، زيرا وظيفه اساسى خود را كه هم فطرت و هم عقل به او محول گردانيده انجام نداده است. زن چنين مردى را لايق زندگى نمى‏داند و او را هم رديف خاك و كثافات مى‏داند. زن، مرد را دوست دارد، ولى مردى كه مرد باشد، نه مردى كه نامرد باشد. زن بسيارى از مردان را كه در وظيفه دفاع از ناموس خود كوتاهى مى‏كرده‏اند تحريك كرده است تا وظيفه خود را به خوبى انجام داده‏اند.

غيرت زنان اسلام

تعداد سپاهيان اسلام در جنگ شام اندك بود، ولى سپاه روم بسيار، مسلمانان آهنگ گريز كردند، ولى زن‏هاى مسلمانان كه در ميدان جنگ نيز دست از وفادارى با مردان خود برنداشتند، آنان را سرزنش كردند و فرياد زدند: خاك بر سر شما اى‏مردان! خود مى‏گريزيد و جان سالم بدر مى‏بريد و ناموس خود را به دشمن مى‏دهيد؟ آن قدر ملامت كردند، تحريض و ترغيب نمودند، تا رگ مردانگى فراريان را بيدار كردند و كسانى را كه پشت‏به دشمن كرده بودند به ميدان بازگرداندند و آن قدر كوشيدند و داد مردى دادند تا فتح و پيروزى را نصيب اسلام كردند. زنده باد چنين زنانى كه وظيفه خود را به خوبى انجام مى‏دهند و مردان را به وظايف خود آشنا مى‏كنند. آرى، زن است كه مى‏گويد:

آزادگى به قبضه شمشير بسته‏اند مردان هميشه تكيه خود را بدو كنند

جلوگيرى خطر از آغاز

دفاع از حرمت زنان تنها آن نيست كه مرد آرام بنشيند و نزديكى خطر را نظاره كند و اقدامى نكند تا وقتى كه خطر قطعى شد از جاى خيزد و براى دفاع از ناموس خود قدم بردارد، اين خود نوعى نامردى است. مرد نبايد زن را آزاد بگذارد كه مطابق دل‏خواه خود به راهى برود كه پايان آن شوم باشد، بلكه بايد از همان ابتدا از لغزش او جلوگيرى كند كه به راه خطر نرود و گرنه گاه شود كه موقع خطركارى از دستش ساخته نباشد و پشيمانى سودى ندهد و جز خود، كس ديگر را نبايد سرزنش كند.

سرچشمه شايد گرفتن به بيل چو پرشد نشايد گذشتن به پيل

خردمندان هميشه خطر را در ابتدا پيش‏بينى كرده و از آن جلوگيرى مى‏كنند; خطرات آينده را ناديده انگاشتن، بسيار سهل‏انگارى است، بلكه نسبت‏به ناموس، بى‏غيرتى و نامردى‏است. غيرت و مردانگى مى‏گويد: نبايد زن با مردى بيگانه بگويد و بخندد و يا بيش‏تر از مقدار احتياج سخن بگويد، موافقت مرد با بيرون رفتن زن، با هفت قلم آرايش، باساق باز و ساعد سيمين و هزاران كرشمه و ناز و خراميدن او در هر كوى و برزن و شركت او در مجالس انس، بزرگ‏ترين نامردى و بى‏غيرتى است.

سخن پيامبر

رسول خدا مى‏فرمايد:

«ايما رجل تزين امراته وتخرج من باب دارها فهو ديوث ولاياثم من يسميه ديوثا!; (2)

هر مردى كه همسر او آرايش كرده از خانه بيرون رود بى‏غيرت است و كسى كه اورا بى‏غيرت بخواند گناهى نكرده است.»

و نيز مى‏فرمايد:

«والمرءة اذا خرجت من باب دارها متزينة متعطرة والزوج بذلك راض يبنى لزوجها بكل قدم بيت في النار; (3)

زن اگر از خانه بيرون رود، در حالى كه خودش را آرايش نموده و معطر كرده باشد و شوهرش به اين كار راضى باشد، به هر قدمى كه آن زن بر مى‏دارد براى شوهرش خانه‏اى در آتش ساخته خواهد شد.»

زنى كه آرايش كرده بيرون رود، آرزو دارد كه ديگران او را نگاه كنند و او را دوست‏بدارند مرد نبايد از چنين زنى انتظار عفت و پاك‏دامنى داشته باشد; نزديك‏شدن به جرم، خود جرم است. آرايش زن براى غير شوهر، نانجيبى است. مرد بايد از آغاز ازدواج با همسر خود طورى رفتار كند كه روز به روز بر عفت و پاك‏دامنى او افزوده شود; نه آن كه از روى نادانى، آن فرشته پاك را طورى پرورش دهد كه به صورت يك عفريت نانجيبى خودنمايى كند، تمام پيش آمدهاى ناگوارى كه در زندگى زناشويى رخ مى‏دهد، گناه آن از مرد است، دختران نجيبى را مى‏شناسم كه در آغاز زناشويى نمونه‏اى از تقوا و پاكى بودند، ولى پس از ازدواج از بس‏كه شوهر احمق، آنان را به اين سو و آن سو كشانيد و به دوستان چشم‏چران خود و دزدان ناموس، معرفى نمود، به شب نشينى‏هايشان برد، با جوانانى به نام دوست و آشنا به گردش‏هاى ييلاقى رفتند، به مجالس فاميلى حاضرشان كرد، در مجالس قمار و باده‏گسارى آن‏ها را ساقى قرار داد، تسليم افكار زنانه آنان گرديد، سرانجام از آن مرد چشم پوشيدند و با او سر ناسازگارى برداشتند. آرى، بايد هم‏چنين باشد، چون آن چه كشته است‏بايد بدرود، اين‏هنگام است كه هزاران كس دلباخته آن زن خواهند شد و دل آن زن در پى‏هزاران مرد روان مى‏شود. موافقت مرد با اين گونه آزادى همسر، خود بى‏غيرتى و نامردى است و زندگى زناشويى آنان را برهم خواهد زد.

شكايت‏شوهر

اگر مرد از همسر خود شكايت دارد، تقصير خود اوست زيرا يا در انتخاب همسر كوتاهى كرده و تنها به زيبايى او يا ثروت و مقام اجتماعى او نگريسته و پاك‏دامنى و خانه‏دارى را كه عامل اساسى زناشويى است در نظر نگرفته است، ياآن كه پس از ازدواج به واسطه رفتار ناهنجار دور از شؤون اخلاقى‏اش، زن نجيب و عفيف خود را از راه راست منحرف كرده و به سوى سياه‏چال بدبختى سوق داده‏است. مردى كه ناموس خود را در اثر نفهمى و نادانى به خطا وادارد از جامعه انسانيت و از جرگه بشريت دور است.

رفتار شوهر

امام صادق(ع) فرمود:

«ان المرء يحتاج فى منزله و عياله الى ثلاث خصال و ان لم‏يكن فى طبعه ذلك، معاشرة جميلة و سعة بتقدير و غيرة بتحصين; (4)

مرد براى اداره منزل و خانواده خود احتياج به سه صفت دارد و اگر داراى آن‏ها نباشد بايد آن صفات را به دست آورد»

معاشرت خوش

اولين صفتى كه مرد بايد در منزل مراعات كند، معاشرت نيكوست‏يعنى با زن‏خود تندخويى نكند و تعدى بر او روا ندارد، سخت‏گيرى ننمايد، كارى نكند كه در اثر فشار و سخت‏گيرى او، زن از ازدواج پشيمان بشود; زيرا همان طور كه آزاد كردن زن در هر محفل و مجلس و ارتباط او با هر خويش و بيگانه، موجب ازبين رفتن گوهر عفت اوست، همان طور نسبت‏به او سخت‏گيرى كردن و او را در خانه زندانى نمودن و از ديدار محارم خود محروم كردن و به او سوء ظن داشتن و مطابق سوء ظن با او رفتار كردن، نيز موجب به تنگ آمدن او و در خطر افتادن گوهر عفت اوست. اين دسته از مردان كه چنين فكر مى‏كنند نيز مانند دسته سابق باعث‏برهم‏زدن آشيانه خود خواهند شد، يا آن كه موجودى شريف را تا آخر عمر مى‏سوزانند كه آه نتواند بكشد، اينان مردانى ظالم و ستمكار نيز هستند.

گشايش بر همسر

دومين صفتى كه بايد در مرد باشد آن است كه از لحاظ مخارج برخانواده خود تنگ نگيرد و بسيارى مخارج و هزينه زندگى را به رخ همسر خود نكشد، بلكه تا اندازه‏اى براى خانواده خود گشايش بخواهد، گشايش در خوراك، پوشاك،خانه و... و تا حدامكان سطح زندگى خانواده را بالا ببرد. تنگ گرفتن بر همسر، موجب برهم‏زدن آسايش خانواده است، بلكه اساس خانواده را متزلزل مى‏كند، البته اين نكته نيز معلوم است كه تنگ گرفتن و گشايش در زندگى هركس به حسب حال خود اوست.

غيرت شوهر

سومين صفتى كه به فرمايش امام صادق(ع) بايد در مرد باشد، غيرت و مردانگى است كه مرد بتواند ناموس خود را در دژ عفت و پاك‏دامنى با بهترين طرز محافظت نمايد و او را طورى نگه‏دارى كند كه هيچ‏گاه از چهارچوب عفت و نجابت‏خارج نشود. آن مقدار كه شوهر مسئول نگه‏دارى عفت و محافظت زن بايد باشد، خود زن و بلكه ساير خويشان او شايد چنين مسئوليتى را نداشته باشند. چون زن در درجه اول، از آن شوهر است وناموس اوست و در درجه دوم از آن پدر و يا برادر اوست و ناموس آن‏هاست، بلكه اگر بگويم كه زن در درجه اول از آن شوهر است و در درجه دوم از آن خود مى‏باشد نزد خردمندان و دانشمندان گزافه نگفته‏ام. آرى، زن‏هاى پاك‏دامن عموما شوهر را بيش از خود دوست مى‏دارند و خود را و همه كس و همه چيز خود را براى شوهر مى‏خواهند و بس، و جز شوهر در تمام جهان هستى به چيز ديگر چشم ندارند.


پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 13 محرم الحرام 1370 برابر با 4 آبان ماه 1329.

2.بحار الانوار، ج‏100، ص‏249، ح‏38.

3.همان.

4.بحارالانوار، ج 75، ص‏236، ح 63.