فلسفه خلقت انسان

عبد الله نصری

- ۹ -


هدف آفرينش از ديدگاه قرآن

در چند آيه از آيات قرآني به فلسفه خلقت اشاره شده است كه به بررسي آنها مي پردازيم .

اِنّي جا'عِل فِي اْلاَرْض خَليفَه

همانا من در روي زمين جانشين قرار خواهم داد.

هُوَ الِّذي جَعَلَكُم خَلا'ئِف الاَرْض

اوست خدايي كه شما را جانشينان روي زمين قرار داد.

بنابر آيات فوق، كه پيرامون خلقت انسان نازل شده، هدف از آفرينش انسان خلافت و جانشيني خداست .منظور از جانشيني خدا نيز اين است كه خداوند پرتوي از صفات خود رادر درون انسانها به وديعه نهاده است كه اگر اين استعدادها به فعليت برسند،انسان به والاترين مراحل كمال دست خواهد يافت . بنابراين، طبق اين آيات، هدف از خلقت، انسان كامل است .

قُل اِن صَلا'تِي وَ نُسُكي وَ مَحْيا'ي وَ مَما'تي لِلّه رَب الْعا'لَمين

بگو، نماز و عبادات، زندگي و مرگ من، همه از آن پروردگارجهانيان است .

بنابر آيه فوق، زندگي و عبادت و حتي مرگ يك انسان از آن خداست .بنابراين انسان بايد در تمام حال بندگي خدا را كند.

وَ ما' خَلَقْت الجِن وَ الاِْنس اِلاّ'لِيَعْبُدوُن

و من جن وانس را نيافريدم مگر آنكه مرا عبادت كنند. [ذاريات / 56]

بنابر آيه فوق، هدف خلقت انسان عبادت و بندگي خداست . يعني انسان بايد تن به بندگي خدا و عبوديت وي داده و جز در برابر او در برابر هيچ كس سر فرود نياورد. بامطالعه، آيه فوق چند نكته قابل ذكر است :

.1 در اين آيه جمله اِلاّ لِيَعْبُدوُن دلالت بر آن دارد كه «خلق عابد خداباشند، نه اينكه او معبود خلق باشد» چرا كه مي گويد تا مرا بپرستند نه آنكه من پرستش شوم .

.2 عبادت هدف خلقت جن و انس در نظر گرفته شده است . نه آنكه تنها هدف انسان باشد و اينكه در آيه در ابتدا جن را مطرح كرده به اين جهت است كه خلقت جن قبل از خلقت انسان بوده است . در سوره حجر آيه در اين باره چنين مي گويد: وَالْجا'ن خَلَقنا'ه مِن قَبل مِن نا'رِ السَّموُم جن را قبل از اين از نار سموم و زهرآگين آفريديم .

.3 منظور از عبادت نيز عبادت تكويني نيست، چرا كه همه موجودات جهان آفرينش به زبان تكوين عبادت او را مي كنند. سَبَّح لِلّه ما' فِي السَّمو'ات وَ ما'فِي الاَرْض و اگر منظور قرآن عبادت تكويني بود، ديگر نمي بايست فقط از جن وانس نام ببرد.

اِنّا' لِلّه وَ اِنّا اِلَيْه را'جِعُون

ما از خداييم وبازگشت ما به سوي اوست .

آيه مزبور هم مبدأ انسان را خدا مي داند و هم مقصد وي را، چه آنكه آغازش از خداست و پايان و سرانجامش نيز به سوي اوست . بر طبق اين آيه، هدف انسان سير به سوي خداست . با دقت در آيه ملاحظه مي كنيم كه كلمه اليه آورده شده نه فيه تا اشتباهاً مثل بعضي از صوفيه، هدف انسان رافاني شدن در حق تعالي بدانيم . آيه مي گويد انسان سير به سوي او دارد. يعني سير به سوي كمال بي نهايت . انسان بايد با حركت و شدنهاي تكاملي خوى، خود را به سوي خدا برساند.

وَلِلّه مُلْك السَّموات وَ الاَرض وَ ما' بَيْنَهُما' وَ اِلَيْه اِلْمَصيرُ

ملك آسمانها و زمين و آنچه كه در آن است از خداست و همه به سوي او در حركت هستند.

وَ اِلَي اللّه الْمَصيرُ

و بازگشت به سوي خداست . [نور 42 و فاطر 18]

وَاِلَي الِلّه تُرْجَع اْلاُمُور

امور به سوي خدا باز مي گردند.[فاطر 4، حديد 5]

وَاِلَي اللّه تَصيرُ اْلاُمور

همه كارها و امور به سوي او در حركت هستند.

ثُم اِلي ' رَبَّكُم تُرْجَعُون

پس به سوي پروردگارتان بازگشت خواهيد كرد.

اِلي اللّه مَرْجَعُكُم

بازگشت همه شما به سوي خداست . [مائده، هود 4]

يا' اَيُّهَا الاِنْسا'ن اِنِّك كا'دِح اِلي ' رَبَّك كَدْحاً فَمُلا'قيه

اي انسان، همانا تو با تلاشها و شدنها، رهسپار پيشگاه پروردگارت هستي و به ديدار او نايل خواهي شد. [انشقاِق/ 6]

آيه فوق نيز انسان را كادحي مي داند كه به سوي مبدأ وجود در حركت وتلاش است.

بنابر آيات فوق، انسان در حال تحول و شدن به سوي خداست . فرامين ودستورهاي قرآن نيز همگي وسيله اي براي رسيدن به اين هدف هستند. يعني سير به سوي خدا و رنگ خدايي پذيرفتن و از صفات الهي بهره گرفتن . دراينجا يك سؤال مطرح است و آن اينكه سير به سوي خدا و نزديكي با او چه معنا و مفهومي دارد؟

آيا مگر مي شود كه بشر خاكي و محدود، به خدايي كه مجرد ومطلق الوجود است نزديك شود؟ در پاسخ بايد گفت از آنجايي كه حقيقت وجود مساوي است با كمال و خدا نيز وجود صرف و كمال مطلق است، هرموجودي كه از مراتب وجودي بيشتري برخوردار باشد، به خداوند نزديكترخواهد بود. بنابراين، انسان مي تواند به وسيله ايمان و خودآگاهي خود را ازوجودي كاملتر بهره ور ساخته وبه نسبت برخورداريش از وجود، به خدانزديكتر شود.

خلاصه آنكه سير به سوي خدا، يعني اينكه انسان مراتب وجودي را طي كرده و با شدنهاي خويش، خود را به سوي هستي مطلق كشاند.

منظور از عبادت و بندگي نيز، كه هدف خلقت است، چيزي جز اين نيست كه انسان به تصفيه و تزكيه درون پرداخته و با انتخابها و گزينشهاي خويش، مراحل كمال را طي كرده و به سوي كمال مطلق گام بردارد.

هر انساني كه استعدادهاي وجودي خود را در جهت وصول به خدا به فعليت برساند، به قرب الهي نايل آمده است . و اين قرب نيز مراتبي دارد وهركس كه در سير به سوي خدا مسير بيشتري را طي كند، قرب بيشتري نسبت به خدا به دست مي آورد.

موجودي كه بر روي منحني تكامل قرار گرفته و به سوي خداي بينهايت در سير صعودي است، هر گام مثبتي كه در جهت او بردارد، يك قدم به اونزديكتر مي شود.

وَلَوْ شا'ءَ ربُّك لَجَعَل النّاس اُمَّه وا'حِدَه وَلاَيَزالُون مَخْتَلِفين اِلاّ مَن رَحِم رَ بُّك وَلِذلِك خَلَقَهُم .

و اگر پروردگار تو مي خواست مردم را يك امت مي كرد، پيوسته مختلف خواهند بود مگر كساني كه پروردگار تو، به آنها رحمت كندو (انسانها) براي رحمت آفريده شده اند. [هود 119 و 118]

آيه فوق هدف از آفرينش را رحمت مي داند، يعني انسانها براي رحمت آفريده شده اند.

اِلاّ مَن رَحِم رَبُّك وَ لِذ'لِك خَلَقَهُم .

در اينجا اين سوال مطرح است كه مراد از رحمت در آيه فوق چيست ؟ به عبارت ديگر منظور از اينكه انسانها براي رحمت آفريده شده اند چيست ؟

پاسخ اين است كه منظور از رحمت همان هدايت الهي است كه شامل حال انسانها مي شود تا به سعادت حقيقي نايل آيند. به بيان ديگر رحمت عبارت است از هدايت تكويني و تشريعي كه موجب رشد و كمال انسانها مي شود.

با اين بيان، ميان آيه فوق و آيه وَ ما' خَلَقْت الْجِن وَ الاِنْس اِلاّ' لِيَعْبُدُون هيچ گونه مغايرتي نيست، چرا كه به وسيله عبوديت و رحمت مي توان همه استعدادهاي وجودي خود را تعالي بخشيده و به كمال نهايي وجود خود دست يافت .

هُوَ الَّذي خَلَق السَّموات وَالاَرْض في سِتَّه اَيّا'م وَكا'ن عَرْشُه عَلَي اْلماء ِلِيَبْلُوَكُم اَيُّكُم اَحْسَن عَمَلاً .

اوكسي است كه آسمانها وزمين رادرشش روزآفريد وعرش او بر روي آب بود تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكار هستيد؟ [هود 7]

اَنّا' جَعَلْنا' ما' عَلَي الاَرْض زينَه لَها' لِنَبْلُوَ هُم اَيُّهُم اَحْسْن عَمَلاً .

ما آنچه را كه بر روي زمين است زينت آن قرار داديم تا آنها رابيازماييم كه كداميك نيكوكارترند.

اَلَّذي خَلَق الْمَوْت وَ الْحَيو'ه لِيَبْلُوَكُم اَيُّكُم اَحْسَن عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ .

او كسي است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان داراي عمل بهترهستيد واو عزيزي آمرزنده است .

بنابر آيات فوق، هدف از آفرينش وجود انسانهاي نيكوكار بوده است .خدا انسانها را آفريده است تا مشخص شود كه چه كسي خوب است و چه كسي بد؟ چه كسي داراي اعمال صالح است و چه كسي داراي اعمال زشت وناصالح .طبق اين آيات، هر انساني كه از عمل نيكوتري برخوردار باشد، خود رابه هدف آفرينش نزديكتر ساخته است . در واقع، اين آيات هدف خلقت رانيل انسانها به كمال وجوديشان دانسته است .

پيامبر و امام، هدف خلقت

در احاديث اسلامي چنين آمده است كه حضرت رسول (ص) هدف ازخلقت جهان بوده اند و خداوند به خاطر ايشان جهان هستي را آفريده است .

لَوْلا'ك لَما' خَلَقْت اْلاَفْلاك «اگر تو نبودي افلاك را نمي آفريدم .»

با محمد بود عشق پاك جفت

بهر عشق او را خدا لولاك گفت

لَو لا' مُحمَّدٌ(ص) ما' خَلَقْت الدُّنيا' وَالا'خِرَه وَلاَ السَّمو'ات وَاْلارْض وَلاَالَعَرْش وَلاَ الكُرسِي وَ لاَ اللُوْح وَلاَ الَْقلَم وَلاَالجنَّه وَلاَالنّارَ وَلَوْلا' مُحَمَّدٌ ما'خَلَقْتُك يا' آدَم

اگر محمد(ص) نبود نه دنيا را خلق مي كردم و نه آخرت را،همچنين نه آسمان و نه زمين و نه عرش و نه كرسي و نه لوح وقلم ونه دوزخ را خلق مي كردم . و اگر محمد(ص) نبود اي آدم، تو راخلق نمي كردم .

خَلَقْتُك لاِجلْي وَخَلَقْت الاَشيْا'ءَ لِاِجْلَك

تو را براي خودم آفريدم و اشياء را براي تو

شيخ صدوقِ نيز از حضرت رسول (ص) روايت كرد كه به علي (ع)چنين فرموده است :

يا' عَلي لَو لا'نَحْن ما' خَلَق اللّه آدَم و الحّوا وَلاَ الْجَنَّه وَ لاَالنّارَ وَ السَّما'ءَ وَالارْض

يا علي اگر ما نبوديم، خدا نه آدم و حوا را خلق مي كرد و نه بهشت و جهنم و نه آسمان و زمين را.

از رهگذر خاك سركوي شمابود

هر نافه كه بردست نسيم سحر افتاد

از آنجايي كه پيامبر(ص) و امام (ع) كاملترين افراد بشر هستند وغايت خلقت نيز تحقق كاملترين افراد است، پس گويي پيامبر و امام غايت وهدف خلقت مي باشند.

هدف خلقت = انسان كامل

پيامبر و امام = انسان كامل

از معادلات فوق ق به اين نتيجه مي رسيم كه: هدف خلقت = پيامبر و امام

همچنين طبق آيه وَ ما'خَلَقْت الْجِن وَ الانْس اِلا'ّلِيَعْبُدُون كه هدف از خلقت عبادت ناميده شده است، مي توان گفت كه چون عاليترين وكاملترين مرتبه عبادت از پيامبر و امام صادر مي شود، درنتيجه پيامبر و امام هدف خلقت به شمار مي روند.

بنابر آيه اِنَّي جا'عِل فِي الارْض نيز مي توان پيامبر و امام را هدف خلقت دانست . زيرا تنها پيامبر و امام هستند كه تمام استعدادهاي دروني خود را به فعليت رسانده و متخلق به اخلاِالهي شده اند و شايسته عنوان خليفه الله هستند.