گلزار ربانى

ابوالحسن ربانى سبزوارى

- ۸ -


عمران كه يك فرد كاتوليك بود، گفت : اى آقاى من ! جواب دادن پرسش مرا قطع نكن ، قلبم رقت پيدا كرد، نزديك است به مذهب شما گرايش پيدا كنم . حضرت فرمود: نماز مى خوانم سپس برمى گردم .
حضرت به درون خانه تشريف برد و نمازش را خواند و برگشت .(191)
ابوهاشم جعفرى مى گويد: دخلت على ابى محمد العسكرى و كان يكتب كتابا فحان وقت الصلوه الاولى ، فوضع الكتاب من يده و قام الى الصلوه حتى انصرف عن الصلوه و اخذ القلم بيده
به محضر مقدس امام يازدهم (عليه السلام ) رفتم . حضرت مشغول نوشتن بودند. وقت نماز فرا رسيد. حضرت نامه را به كنارى نهاد و به سمت نماز تشريف برد و نمازش را خواند. نمازش را كه تمام كرد تشريف آورد و قلم را برداشت شروع كرد به نوشتن .(192)
يكى از همسران پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى گويد: كان رسول الله يحدثنا و نحدثه فاذا حضرت الصلاه فكانه لم يعرفنا و لم نعرفه
پيامبر بزرگوار اسلام با ما سخن مى گفت و ما با ايشان سخن مى گفتيم ، ولى همينكه موقع نماز مى رسيد، گويا ما را نمى شناخت و ما او را نمى شناختيم .(193)
از يكى از بزرگان شنيدم كه مى فرمود: در محضر حضرت امام خمينى (قدس سره ) جلسه مهمى از سران سپاه و ارتش تشكيل شده بود كه پيرامون مسائل مربوط به جنگ ، مشورت و صحبت مى كردند. امام نگاه به ساعت كرد، ديد وقت زوال ظهر است . جلسه را ترك كرد، رفت به سمت خواندن نماز.
ابونواس و حضرت رضا (عليه السلام )
ابونواس يكى از شاعران مشهور سده سوم است . او در منزلت و فضيلت اهل بيت (عليه السلام ) به ويژه حضرت رضا (عليه السلام ) چند شعر بسيار عالى سروده است :

مطهرون نقيات جيوبهم   تتلى الصلوه عليهم اينما ذكروا
من لم يكن علويا حين تنسبه   فما له فى قديم الدهر مفتخر
و الله لما برى خلقا فاتقنه   صفاكم و اصطفاكم ايها البشر
فانتم الملاء الاعلى و عندكم   علم الكتاب و ما جاءت به السور
امامان اهل بيت (عليه السلام ) پاك و پاكيزه اند و هرگاه نام آنان برده مى شود بر آنان درود و سلام فرستاده مى شود.
هر آن كس كه علوى نبوده و منسوب به خاندان على (عليه السلام ) نباشد، او داراى بزرگى و عظمت نخواهد بود.
چون خداوند مخلوقات را آفريد، شما را از هر عيب و نقص پاك كرد. شما را از تمام مخلوقاتش ‍ برگزيد.
شما اهل بيت از عالم قدس و ملكوتيد و دانش تمام قرآن و سوره هاى قرآن نزد شما است .(194)
فرق بين وضوء و وضوء
وضوء با ضم واو، اسم مصدر است . مصدرش توضاء است . اما وضوء به فتح واو به معناى آبى است كه با آن وضو مى گيرند.
از منظر واژه شناسى وضو برگرفته از وضاء به معناى پاكى و پاكيزگى از تاريكى گناهان است .(195)
كليد بهشت
سئل راهب عن الرضا (عليه السلام ): مفاتيح الجنه من ذهب او فضه ؟
قال (عليه السلام ): مفتاح الجنه لسان العبد لا اله الا الله
قال : صدقت و اسلم و الجماعه معه
يك راهب مسيحى از امام رضا (عليه السلام ) پرسيد: كليدهاى بهشت از طلا است يا نقره ؟
حضرت فرمود: كليد بهشت زبان انسان است كه مشغول به گفتن ذكر لااله الاالله است .
او گفت : راست گفتى . سپس خود و گروهى كه همراهش بودند اسلام اختيار كردند.(196)
خاصيت بعضى از ميوه ها و غذاها
1- بهترين راه تصفيه خون ، خوردن ميوه است . طب امروز، اندوه فراوان را نتيجه كمبود ويتامين ث مى داند. كمبود اين ويتامين موجب غلظت خون و چسبندگى آن و تصلب شرائين مى گردد. در ميان ميوه ها ليمو ترش و ليمو شيرين كمبود اين ويتامين را به بهترين نحو جبران مى كنند. ليمو ترش عمل طحال را تقويت مى كند.
2- براى به كار انداختن كليه بهترين راه علاج را انگور شناخته اند.
خوردن انگور و آب آن اين تاءثير را دارد كه موجب خوشحالى و نشاط مى گردد. خوردن زعفران ، لوبيا سبز و تره در نشاط روح و خوشى بسيار مؤ ثرند.
3- از خاصيت هاى سير و پياز اين است كه فشار خون را پائين مى آورد. سير براى حفظ اعتدال بسيار مؤ ثر است و براى رفع كندى ذهن سودمند است و داراى ويتامين ث و ب مى باشد.
4- خيار ساده ترين ميوه براى معالجه يرقان است .
5- در ميان تمام غذاها، شير كامل ترين آنها است . شير به تنهائى مى تواند جانشين چند غذا گردد. شير بيشتر از هر غذائى كلسيم دارد.
كلسيم براى دندان ، استخوان و ناخن و مو لازم است .
6- ماهى اگر در درياى آزاد و آب شيرين گرفته شود، بسيار لذيذ و سرشار از املاح معدنى و فسفر است . يد و منگنز در ماهى زياد يافت مى شود.
7- بعد از شير و پنير، ماست يك غذاى كامل است . ولى عمده خاصيت آن ضد عفونى كردن است . معده را فعال و براى آرامش روان خيلى مفيد است .
8- شيرينى از آن جهت كه تبديل به ترشى مى شود و اسيد معده را زيادتر مى كند در هضم غذا مؤ ثر است . ترشى از آن جهت كه غدد ترشحى و امعاء و بزاق را تحريك مى كند، موجب تحريك اشتها و ميل به غذا مى گردد.
9- پسته ، گرم و خشك و داراى ويتامين ب است و خون را زياد مى كند و حافظه و مغز را تقويت مى كند و بدن را فربه مى سازد.
10- بادام براى تقويت حافظه و بينائى چشم بسيار مفيد است .
11- بهداشت دندان مهم ترين شرط سلامتى و تندرستى است . اگر بگوئيم 90 درصد امراض و بيمارى ها، به دنبال بيمارى و مرض دندان است ، سخنى به گزاف نگفته ايم .
12- تخم مرغ در دانش تغذيه ، موقعيت مهمى مانند شير دارد.
سفيدى آن از انواع مواد سفيد بسيار عالى است و سرشار از ويتامين ها است . بهترين گونه پختن آن ، نيم بند و عسلى كردن آن است .
13- كشمش در تحريك اعصاب و تحكيم عضلات بسيار مؤ ثر است . در كشمش آهك ، منيزيم ، آهن ، منگنز، پتاسيم ، اسيد فسفريك و مقدار زيادى قند ديده شده و آنها غذاى مستقيم مغز و اعصاب شناخته شده اند.(197)
زهد رسول اكرم (صلى الله عليه وآله )
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
اتانى ملك فقال : يا محمد! ان ربك يقرئك السلام و يقول : ان شئت جعلت لك بطحاء مكه ذهبا. قال : فرفعت راءسى الى السماء قلت : يا رب ! اشبع يوما فاحمدك و اجوع يوما فاسئلك
فرشته اى نزد من آمد و گفت : اى محمد! خدايت سلام مى رساند و مى فرمايد اگر مى خواهى سرزمين و دره مكه را برايت پر از طلا مى كنم . حضرت فرمود: سرم را بلند كردم و گفتم : مى خواهم روزى سير باشم و تو را سپاس گويم و روزى گرسنه باشم و از تو درخواست كنم .(198)
فرق آزادى و آزادگى
آزادگى غير از آزادى است . ممكن است انسان آزاده باشد ولى آزاد نباشد. مثلا در زندان است . ممكن است كسى آزاد باشد ولى آزاده نباشد، زير بار منت افراد مى رود.
پيامبران هم آزادى بخشند و هم آزادگى بخش .(199)
علامه طباطبائى و عرفان
عارف خدا را از روى مهر و محبت پرستش مى كند. و نه به اميد ثواب و نه از ترس عقاب ، عرفان راهى است از راههاى پرستش .
پرستش از روى حقيقت نه بيم و اميد، عرفان راهى است براى درك حقايق اديان ، در برابر ظواهر دينى و راه تفكر.(200)
زيبائى در اسلام
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
ان الله جميل و يحب الجمال
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان الله عزوجل يحب الجمال و التجمل و يبغض البؤ س و التباءوس و كان رسول الله لقد يتجمل لاصحابه فضلا عن تجمله لاهله و قال : ان الله يحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان يتهياء لهم و يتجمل (201)
بنابر باور روانشناسان ، حس زيبائى خواهى يكى از چهار بعد روح انسانى است : حس نيكى ، حس دانائى ، حس مذهبى و حس زيبايى طلبى . به هر حال ، خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: خداوند دوست دارد وقتى بنده اش به سوى برادران دينى خود مى رود خودش را آراسته كند.
سبكباران
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
يا على ! نجى المخفون
اى على ! سبكباران رستند.(202) سبكبار از غل و زنجير گناهان ، سبكبار از مال و ثروت فراوان و همراه با حرص و آز.
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
تخففوا تلحقوا
سبكبار شويد تا به هدف هاى عالى انسانيت برسيد.(203)
سيد رضى به دنبال اين كلام مى گويد: اين سخن ، بعد از سخن خدا و رسولش ، با هر سخن كه سنجيده شود بر آن برترى دارد. در جمله سبكبار شويد تا ملحق شويد، سخنى كوتاهتر و پر معنى تر از آن شنيده نشده است .
سعدى و حافظ اين دو شاعر برجسته ايران اسلامى كه از مفاخر اسلام و ايران هستند با توجه به اين سخن پيامبر اكرم و على (عليهماالسلام ) بسيار لطيف سروده اند.
سعدى :
سبكبار مردم سبكتر روند   حق اين است و صاحبدلان بشنوند
حافظ:
از زبان سوسن آزاده ام (204) آمد به گوش   كاندرين دير كهن كار سبكباران خوش است
حافظا ترك جهان گفتن طريق خوشدلى است   تا نپندارى كه احوال جهانداران خوش است
حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) از نگاه سعدى
كليمى كه چرخ فلك طور اوست   همه نورها پيرو نور است
يتيمى كه ناكرده قرآن درست   كتب خانه چند ملت بشست
بلا قامت لات ، بشكست خرد   به اعزاز دين آب عزى ببر د
بلند آسمان پيش قدرش خجل   تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل
تو اصل وجود آمدى از نخست   دگر هر چه موجود شد فرع تو است
پيروى از پيامبر (صلى الله عليه وآله )
خلاف پيمبر كسى برگزيد   كه هرگز به منزل نخواهد رسيد
مپندار سعدى كه راه صفا   توان رفت جز در پى مصطفى
نه بر حكم شرع آب خوردن ، خطاست   و گر خون به فتوى بريزى رواست
سخنى از آيه الله بهجت
روزى به حضرت آيه الحق ، مرجع و عارف روزگارمان ، آيه الله بهجت عرض كردم : يكى از مقلدين شما گفته : من گناه كرده ام ، حالا چه كنم ؟
فرمود: با اعتقاد استغفار نمايد. استغفار را انبياء بزرگ آورده اند.
نكته
آنچه مربوط به ادراك و فهم و مسائل جانبى آن مانند: عقل ، ديدن ، شنيدن و سخن گفتن است در سر انسان قرار دارد. آنچه مربوط به غير ادراك است در بخش پايين بدن است .
پاره اى از اصطلاحات روسى
بلشويك : اكثريت . گلاسنوست : فضاى باز سياسى . منشويك :
اقليت . پروستروريكا: نوسازى و اصلاحات . دوما: مجلس ملى مشورتى . پراودا: حقيقت . سوويت : شورى .
لنين : رهبر انقلاب كمونيستى شوروى بود. واژه لنين برگرفته شده از رودخانه اى بود به نام لنا كه نزديك تبعيدگاه لنين در دوران مبارزات او با حكومت تزارها بود و بدين سبب ، نام لنين را براى خود برگزيد.
استالين
نام اصلى او: ژزف يوجوگا شويلى بود. او كه يكى از ياران لنين و بعد از مرگ لنين چندين سال رهبر ديكتاتور و بلامنازع اتحاد جماهير شوروى بود. استالين ، لقب اوست . استالين به زبان روسى يعنى پولاد.
كه لنين به او اين لقب را داد.
پدر استالين كفاش و پينه دوز و مردى شرابخوار بود. هر چه پول داشت صرف شراب مى كرد. مردى بسيار خشن و بى عاطفه بود.
استالين در چهار سالگى به خاطر شكستن يك استكان ، آن چنان از دست پدرش كتك خورد كه دست چپ او شكست و تا پايان عمر فلج بود. خشونت و بى رحمى پدر تاءثير ژرفى بر فرزندش بر جاى نهاد.
جاه طلبى ، همراه با احساس خودمحورى ، كينه توزى و لجوج بودن و نياز بيمار گونه تسلط بر ديگران از مشخصه هاى او بود. در دوران حكومت استالين بر شوروى ، حدود يك ميليون نفر كشته شدند.(205)
رهبران اتحاد جماهير شوروى سابق
حكومت كمونيستى شوروى از سال 1917 ميلادى با يك انقلاب كمونيستى آغاز و در سال 1991 از هم فرو پاشيد و به تاريخ پيوست .
رهبران اصلى شوروى از بدو تاءسيس تا انقراض :
1- لنين 2- استالين 3- خروشچف 4- برژنف 5- پادگورنى 6- آندره پف 7- چرننكو 8- ميخائيل گورباچف .
يك نامه تاريخى
در سال 1367 ه ش ، عارف ، حكيم ، فقيه و مرجع تقليد شيعيان جهان ، حضرت آيه الله العظمى امام خمينى (قدس سره ) در يك نامه تاريخى آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروى را به برگشت به سوى فطرت خدائى و تاءمل در گفته هاى فلاسفه موحد جهان همچون : افلاطون ، ارسطو، ابن سينا، شيخ اشراق ، صدرالمتاءلهين شيرازى و برگشت از مبادى و مبانى ماديت كه بنياد انديشه ماترياليسم بود، فرا خواند.
اين نامه در آن مقطع از زمان ، بسيار مهم تلقى شد. در همين نامه بود كه ايشان فرمود: صداى شكسته شدن استخونهاى ماترياليسم و كمونيزم به گوش مى رسد.
ديرى نپائيد كه بعد از سه - چهار سال ، پايگاه اصلى كمونيزم و ماترياليسم بين المللى از هم فرو پاشيد و تمام آثار لنين و استالين و مرام كمونيستى محو و نابود شد.
اين پيش بينى حضرت امام خمينى (قدس سره ) همان تيزبينى و تيزهوشى و فراست مؤ من است كه جد بزرگوارش حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
اتقوا فراسه المؤ من فانه ينظر بنور الله
از تيزهوشى و فراست و كياست مؤ من خود را حفظ كنيد، چون او با نور و امداد الهى حقايق را مى نگرد.
سعدى و توحيد
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود   هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است   دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
كه تواند كه دهد ميوه شيرين از چوب   يا كه داند برآرد گل صدبرگ از خار
چشمه از سنگ برون آيد و باران از ميغ   انگبين از مگس نحل ، در از دريا بار
تا قيامت سخن اندر كرم و رحمت او   اندكى بيش نگفتيم هنوز از بسيار(206)
لطيفه
چهار نفر در مسجدى مشغول خواندن نماز بودند. شخصى از راه رسيد، شروع كرد به اذان گفتن . يكى از آن چهار نفر گفت : عمو! اين چه وقت اذان گفتن است . دومى گفت : بنده خدا! نمازت باطل شد، در نماز حرف زدى . سومى گفت : طعنه مزن ، خودت هم در نماز صحبت كردى . چهارمى گفت : خدا را شكر كه من ساكت بودم و نمازم باطل نشد!
لطيفه
شخصى در حال نماز خواندن مبتلا به بيمارى وسواس بود.
هنگامى كه از گفتن تكبيره الاحرام فراغت مى يافت ، مى گفت : نشد و نماز را به هم مى زد. بار ديگر مى گفت : الله اكبر. باز مى گفت : نشد و نماز را باطل مى كرد.
چند بار كه اين روند تكرار مى شد در آخر با كسب اجازه از شيطان مى گفت : الله اكبر، شد. بسم الله الرحمن الرحيم و سپس نمازش را ادامه مى داد در حالى كه با اضافه كردن كلمه شد نمازش باطل مى شد.
نادر شاه و بهشت
نادر شاه با شخصى درباره بهشت و نعمت هايش سخن مى گفت . آن شخص براى او، اخبار و رو0ايات را مى خواند، خيال مى كرد در گوش او فرو مى رود. نادر گفت : بگو ببينم در بهشت جنگ و لشكركشى هم هست ؟ گفت : نه فقط جاى صلح و آرامش است .
نادر گفت : پس بهشت به مفت نمى ارزد.
نادر شاه و كودك هوشمند
نادر شاه عازم حمله به هندوستان شد. در بين راه به بچه اى برخورد كرد. از وى پرسيد: آيا قرآن مى خوانى ؟ پسرك گفت : بله . گفت : تا كجا خوانده اى ؟ گفت : تا انا فتحنا لك فتحا مبينا.
نادر اين را به فال نيك گرفت و بسيار خوشحال شد. يك به اشرفى به بچه داد ولى او قبول نكرد. نادر گفت : چرا نمى گيرى ؟ گفت : اگر به خانه ببرم ، مادرم خيال مى كند من اين اشرفى را دزديده ام .
نادر گفت : به مادرت بگو نادر شاه به من داد. بچه گفت : قبول نمى كند، چون مى گويد: نادر شاه پادشاه سخاوتمندى است . اگر او داده بود بيشتر از يك اشرفى مى داد.
حرف پسرك نادر را بر سر غيرت آورد. يك مشت زر سرخ به او داد و از قضا در آن جنگ پيروز شد.
تاريخ كلاهبردارى
هنگامى كه پادشاه هند تسليم نادر شاه فاتح هندوستان گرديد، در ملاقاتى كه با نادر شاه داشت ، خواست به نادر نارو بزند. يكى از قطعه هاى الماسى معروف به كوه نور را در لابه لاى عمامه اش پنهان كرد تا از ديد نادر مخفى بماند.
ولى نادر شاه متوجه شد. نادر به بهانه اتحاد و يگانگى ، عمامه مرصع او - كه مانند تاج شاهان بود - را از سرش برداشت و به جاى او كلاه پشمينه خويش را بر سر او گذاشت .
بدين ترتيب ، جواهر مشهور با عمامه سلطان به نادر منتقل شد و ضرب المثل : كلاه بردارى ، از آنجا در ميان مردم رايج شد.
آرزوى شوهر
زنى به شوهرش گفت : چه كنم كه تو از من راضى شوى ؟ شوهر گفت : بمير تا از تو راضى شوم .
بدگوئى از زن
مردى پيش مردم مرتب از زنش بدگوئى مى كرد. به او گفتند: ميل دارى زنت بميرد؟ گفت : نه . گفتند: چرا؟ گفت : مى ترسم از خوشحالى من هم بميرم .
زن سيده
مردى زن سيده اى داشت . خواست زن ديگرى هم بگيرد. زنش فهميد. گفت : چرا از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ياد نمى گيرى ؟ تا حضرت فاطمه (عليها السلام ) زنده بود، زن ديگرى نگرفت ؟ آخر من هم از اولاد فاطمه (عليها السلام ) هستم .
شوهرش گفت : اى خانم ! حضرت فاطمه (عليها السلام ) در سن 9 سالگى به خانه على (عليه السلام ) آمد و 18 ساله بود كه از دنيا رفت . ولى تو چهل سال داشتى كه به خانه من آمدى و حالا 80 سال دارى ، هنوز نمرده اى كه من از تو فارغ شوم و زن ديگرى بگيرم .
سه هدف عمده مسافرت ها
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
لا ينبغى للعاقل ان يكون ظاعنا الافى ثلاث : مرمه (207) لمعاش او تزود لمعاد او لذه فى غير محرم
براى انسان خردمند سزاوار نيست كه به مسافرت برود، مگر براى سه هدف اساسى :
1- براى اصلاح زندگى اقتصادى از قبيل تجارت و كار و كسب
2- گام نهادن و حركت كردن به سوى آن امورى كه جنبه آخرتى دارد مانند سفرهاى زيارتى به اماكن مذهبى ، جهاد، تحصيل علم و دانش .
3- در راه بهره مندى از طبيعت و تفريحات سالم ، سير و سياحتى كه در آن معصيت و گناه نباشد.(208)
شريف العلماء مازندرانى
نام او محمد شريف مشهور به شريف العلماء بود، كه از برجسته ترين فقيهان و مدرسان سده سيزدهم ه ق در حوزه علميه كربلا بود. تولد او در شهر كربلا اتفاق افتاد، او در آغاز از شاگردان سيدعلى صاحب رياض و فرزندش سيدمحمد مجاهد بود.
او با گذشت زمان از مدرسان پرآوازه حوزه علميه كربلا شد به گونه اى كه در حوزه درس او هزار نفر از فضلاء و طلاب شركت مى كردند و از اين سرچشمه فياض بهره مند مى شدند.
از جمله شاگردان مكتب او: شيخ مرتضى انصارى ، سيد ابراهيم صاحب ضوابط، ملااسماعيل يزدى ، سيد العلماء مازندرانى و سيد شفيع چاپلقى بود.
شريف العلماء اين رتبه را از رهگذر زحمت و تلاش فراوان تحصيل كرد. در حالات او نوشته اند: شب ها تا صبح بيدار و چراغ مطالعه اش خاموش نمى شد. يكى از هم عصران او مى نگارد: شبى به حجره او رفتم . ديدم چراغ را بالاى طاقچه گذاشته و سه سطر از كتاب قوانين را نگاه مى كند و سپس در ميان اتاق راه مى رود و فكر مى كند و با اين حال صبح بيدار بود.
مرحوم شريف العلماء در سال 1245 ه ق در شهر كربلا، ديده از جهان فرو بست .(209)
امام خمينى (قدس سره ) و تدريس اسفار
حضرت استاد آيه الله انصارى شيرازى فرمود: حضرت امام خمينى (قدس سره ) چند بار اسفار و شرح منظومه سبزوارى را تدريس كرد.
ايشان بخشى از كتابهاى فلسفى را نزد آيه الله سيد ابوالحسن قزوينى خوانده بود. روزى امام به فرزندش سيد مصطفى كه در درس امام اشكال مى كرد فرمود: اشكال وارد نيست . برو بيشتر درس بخوان و گرنه مى گويند: اين آقا سواد ندارد.
سيد مصطفى به شوخى گفت : اگر بگويند سواد ندارد، مى گويند آقازاده سواد ندارد.
يادى از قدرت مسلمين
روزى آيه الله وحيد خراسانى فرمود: پادشاه روم به هارون نامه اى نوشت و از او به عنوان اميرالمؤ منين ياد كرده بود. ولى هارون در جواب نامه نوشته بود: من اميرالمؤ منين الى كلب روم .
رؤ ياى صادقه
اينجانب - نويسنده - در سال 1367 ه ش برابر با 1409 ه ق براى تبليغ ماه مبارك رمضان به شهر سربيشه از توابع شهرستان بيرجند در جنوب خراسان رفته بودم . دقيقا صبح روز جمعه 14 ماه رمضان ، حضرت آيه الله مرتضى مطهرى (قدس سره ) را در خواب ديدم و چند لحظه اى در محضرش بودم . از ايشان پرسيدم : شما اين همه مطالب متنوع و جالب را كه در كتابهاى خود به يادگار نهاده ايد، چگونه مطالعه مى كرديد؟
فرمود: من بسيار دقيق مطالعه مى كردم . تا آخر كتاب را مى خواندم .
مقدارى از كتاب را كه مى خواندم حدود يك ربع در آن مطالب تاءمل مى كردم .
در همين خواب به ايشان گفتم : حضرت امام خمينى (قدس سره ) خوب بر اوضاع كشور مسلط است . اشاره به قدرت بى نظير رهبرى امام . در پاسخ فرمود: بله .
ماه رمضان از تبليغ برگشتم . بعد از يك ماه يا دو ماه بود كه حضرت امام (قدس سره ) در 14 خرداد 1368 از دنيا رفت و بزرگترين حادثه و تراژدى غم انگيز قرن اتفاق افتاد.
استخاره با قرآن
در سال 1371 ه ش بود، دو - سه سال كه از رهبرى آيه الله خامنه اى (مد ظله العالى ) مى گذشت ، اعلام كردند ايشان مى خواهد به قم بيايد.
در آن موقع هنوز آيه الله العظمى گلپايگانى و آيه الله العظمى اراكى (رحمه الله عليهما) در قيد حيات بودند. قرار بود رهبر يك روز معين به قم تشريف بياورند. من بنا بر دلائلى با خودم گفتم : من به استقبال ايشان نمى روم . باز با خود گفتم : تو چه بروى و چه نروى ، تاءثير ندارد. ولى آن رگ دين باورى كه احترام به رهبر انقلاب اسلامى از آن منشاء مى گرفت ، نگذاشت آرام بگيرم . تا اينكه مردد شدم خدايا به استقبال بروم يا نروم ؟
در مقام تحير به قرآن متوسل شدم . هنوز اذان صبح را نگفته بودند.
با اخلاص و توجه كامل استخاره كردم ، آيه 55 از سوره مباركه مريم آمد: واذكر فى الكتاب ادريس ، انه كان صديقا نبيا و رفعناه مكانا عليا
بسيار تعجب كردم . به ويژه از جمله رفعناه مكانا علينا. ما بالايش برديم ، ما به او مقام داديم . و كلمه على ، اسم رهبر را به ذهنم تداعى كرد و به هر حال فهميدم اين رهبرى ، مورد نظر خدا است .
صبح كه شد از جمله هزاران انسانى بودم كه همانند خسى در ميقات به استقبال رهبر فرزانه انقلاب شتافتم .
خصلت هاى مؤ من
امام محمد باقر (عليه السلام ) فرمود:
المؤ من اصلب من الجبل . الجبل يستقل منه و المؤ من لا يستقل من دينه شى ء. المؤ من خفيف المؤ نه : جيد التدبير لمعيشته و لا يلسع - او لايلدغ - من جحر مرتين
مؤ من از كوه سخت تر است . از كوه ممكن است به وسيله آهنى چيزى كاسته شود، ولى مؤ من در هيچ زمانى چيزى از دينش كم و كاسته نمى شود. مؤ من كم زحمت است .
در امور اقتصادى خويش بسيار زيرك و اهل حساب و كتاب است .
او از يك مكان دو بار گزيده نمى شود، يعنى دو بار فريب نمى خورد.
ابن اثير مى گويد: لا يلدغ دو گونه قرائت شده : به ضم غين كه معناى جمله ، خبر مى شود و به سكون غين كه معنايش نهى مى شود يعنى نبايد مؤ من دو بار فريب بخورد. بار اول كه دست خويش را داخل لانه مار كرد و مار او را گزيد، بار دوم بايد درس بگيرد و اين اشتباه را تكرار نكند.(210)
جلال الدين مولوى با اشاره به اين حديث مى گويد:
گوش من لا يلدغ المؤ من شنيد   قول پيغمبر به جان و دل خريد
كوچك شمردن گناه
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
اشد الذنوب ما استخف به صاحبه (211)
در حديث ديگر: اشد الذنوب ما استهان به صاحبه (212)
سخت ترين گناه ، گناهى است كه انجام دهنده گناه ، آن را سبك بشمارد.
گناه اگر چه كوچك باشد اما عنوان استخفاف و كوچك شمردن او را جزء گناهان بزرگ قرار مى دهد و قهرا كسى كه به گناه كوچك اهميت نداد در رهگذر زمان گناهان بزرگ را بى باكانه انجام مى دهد.