گناه شناسى

محسن قرائتى
تنظيم و نگارش : محمدى اشتهاردى

- ۳ -


گرم نگه داشتن كانون خانواده
در روش تربيت صحيح هيچ چيزى مانند محبت و گرم نگهداشتن كانون خانواده اثر بخش نيست ، پدر و مادر بايد محيط خانه را كه فرزندانشان در آن محيط پرورش مى يابند، كاملا سالم نگهدارند. خشت اول اصلاح و تربيت صحيح فرزند، به اصلاح محيط خانه است .
محبت زن و شوهر به همديگر اساس سالم سازى محيط خانه است .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
خيركم خيركم لاهله و اءنا خيركم لاهلى (135)
بهترين شما كسى است كه نسبت به خانواده اش رفتار نيك كند و من چنين هستم .
در كتاب بحار الانوار(136) روايات بسيارى آمده كه در آنها سفارش به محبت شوهر به همسرش شده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
دوستان ما كسانى هستند كه به همسرانشان بيشتر محبت مى كنند.(137)
و نيز فرمودند:
از اخلاق پيامبران اين است كه به همسرانشان محبت مى كنند.(138)
مردى به حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و گفت :
ما قَبَّلتُ صَبيّا قطّ، ((من هرگز كودكى را نبوسيده ام !))
وقتى او رفت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
هذا رجلٌ عندى انّه من اهل النّار
اين مردى است كه در نزد من از اهل دوزخ مى باشد.
يونس بن رباط مى گويد: امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
رَحِم اللّه من اَعانه ولده على بِرّه
خدا رحمت كند كسى را كه فرزندش را به نيكيش ، يارى كند.
به امام عرض كردم : چگونه او را به نيكيش يارى كند؟
در پاسخ فرمود:
يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لايحرق به (139)
آنچه در حد توان اوست از او بپذيرد و آنچه را برايش سخت است از او بگذرد و به او ظلم و تحميل نكند و نسبت جهل و ابلهى به او ندهد.
به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه تربيت فرزند بر اساس صحيح زمينه ساز ارزش ها در وجود اوست و بر عكس عدم تربيت او زمينه ى انحراف و گناه را در او به وجود مى آورد.
تحقير زمينه ساز گناه
از راه هاى مهم تربيت و هدايت ، شخصيت دادن به افراد مخصوصا به كودكان است ، بنابراين يكى از امورى كه در مساله تربيت فرزند قطعا بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله تحقير و ايجاد خودكم بينى است .
پدر و مادر و مربيان ، بايد به كودك احترام بگذارند و غرور او را سركوب ننمايند و به عبارت ديگر، از هر موضوعى كه عقده حقارت و خودكم بينى در كودك ايجاد مى كند دورى نمايند و در بزرگسالان نيز مساله چنين است بايد احترام كافى به مردم گذارد تا احساس كمبود و حقارت ننمايند و گرنه سر از عقده ى حقارت بيرون آورده و منشا انحرافات و گناهان خواهد شد. امام هادى عليه السلام مى فرمايد:
من هانت عليه نفسه فلا تامن شره (140)
كسى كه شخصيتى براى خود قايل نيست از شر او بر حذر باش .
امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
من كَرُمَت عليه نفسه لم يُهِينها بالمعصية (141)
كسى كه نفس خويش را گرامى مى دارد با گناه خوارش نمى سازد.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
لا يَكذِبُ الكاذب الاّ من مِهانَةِ نَفسِه (142)
دروغگو دروغ نمى گويد مگر به خاطر خوارى نفس خود.
نتيجه اينكه نبايد انسان كسى را تحقير كند و خوار بشمرد چرا كه موجب عقده ى حقارت شده و اين عقده زمينه ساز گناه خواهد بود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امامان عليهم السلام در تربيت كودك هرگز شخصيت كودك را نمى شكستند بلكه با احترام خاصى شخصيت او را بارور مى نمودند؛
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
اكرموا اولادكم و احسنوا ادبهم يغفرلكم (143)
به فرزندان خود احترام بگذاريد و تربيت آنها را به نيكويى انجام دهيد كه خداوند گناهانتان را مى بخشد.
در اسلام سفارش شده بين فرزندانتان تبعيض قايل نشويد، مساوات در امور را بين آنها حفظ كنيد. نيكو با آنان سخن بگوييد. نام بد روى آنها نگذاريد و با القاب زشت ياد نكنيد و....
يك حادثه عجيب
امام صادق عليه السلام فرمودند:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند ولى بر خلاف معمول ، دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد. بعد از نماز مردم از آنحضرت پرسيدند آيا حادثه اى رخ داد كه شما نماز را اينگونه (با شتاب ) تمام كرديد؟
فرمود: اءما سَمعتم صُراخ الصّبى
آيا شما صداى گريه كودك را نشنيديد؟(144)
توجه كامل به حفظ عفت فرزندان
يكى از وظايف مهم پدر و مادر توجه عميق و جدى به حفظ عفت و پاكدامنى كودكان است . در اين خصوص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
ايّاكم واءن يجامع الرجل امراءته والصبى فى المهد ينظر اليهما(145)
مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش كنيد.
و در آيه 58 سوره نور چنين مى خوانيم :
... و الّذينَ لم يَبلغوا الحُلم مِنكم ثَلاث مرّات مِن قَبل صلوة الفَجر و حين تَضَعون ثِيابكم من الظّهيرَة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عَوراتٍ لكم
و كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند، قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباس هاى (معمولى ) خود را بيرون مى آوريد و بعد از نماز عشا اين سه وقت خصوصى براى شما است .
و در آيه 59 سوره نور در مورد فرزندان بالغ چنين مى فرمايد:
و إ ذا بَلَغ الا طفال مِنكم الحُلُم فَليَستاءذنوا كما اءستاءذن الّذين من قبلهم
و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ برسند، بايد (در همه وقت براى ورود به اطاق والدين ) اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند.
اين دستور متوجه اولياى اطفال است و آنها موظفند كه اين احكام را به كودكان خود اعم از دختر و پسر بياموزند كه فرزند نابالغ در سه وقت موظف به اجازه گرفتن مى باشد و كودكان بالغ وظيفه دارند در همه حال به هنگام ورود به اطاق خصوصى پدر و مادر اجازه بگيرند.
آرى ! در اجراى اين دستورات به هيچ وجه مسامحه كارى صحيح نيست و گاه مى شود كه سهل انگارى پدر و مادر و برخورد كودكان با منظره هايى كه نمى بايست آن را ببينند، سرچشمه ى انحراف اخلاقى و گاه بيمارى هاى روانى ، و آلودگى جنسى شده است .
42 تغذيه  
از نظر علم و دين مسلم است كه علاوه بر اينكه غذا در جسم انسان اثر مى گذارد و موجب حفظ و تقويت آن مى گردد در روح انسان نيز اثر مى گذارد. همانگونه كه غذاى سمّى جسم انسان را مسموم مى كند، غذاى حرام روح انسان را آلوده مى نمايد.
در آيه 3 سوره ى مائده مى خوانيم :
حُرّمتْ عَليكُم الْمَيتَة والدّم ولَحْم الخِنزير وَما اُهِلَّ لِغَير اللّه به ..
گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيوان هايى كه به غير نام خدا ذبح شوند و... بر شما حرام است .
غذايى كه اسلام حرام كرده بدون علت و حكمت نيست .
مثلاً يكى از غذاهاى حرام در اسلام گوشت خوك است . گوشت خوك در دنيا رواج دارد، بسيارى از مردم غير مسلمان از آن استفاده مى كنند و آن را به عنوان غذاى مطبوع مى خورند.
گاهى بعضى از غرب زدگان مى گويند: چرا گوشت خوك حرام است ؟ اين گوشت كه ضرر ندارد، و اگر گوشت خوك انگل زاست و توليد كرم تريشين و...مى كند، تكنيك و پيشرفت علوم ، اين آثار را از بين مى برد، بنابراين وقتى گوشت خوك زيان جسمى نداشت پس چرا حرام باشد؟
پاسخ سؤ ال بسيار روشن است ، افرادى كه اين سؤ ال را مطرح مى كنند يك طرف قضيه را مى بينند، فرضاً گوشت خوك ضرر جسمى نداشته باشد، ولى ضررهاى روحى آن را نمى توان انكار كرد.
خوك يك حيوان بى بند و بار و كثيف و تنفرآور است ، حيوانى كه خوى اين چنين دارد در گوشت او نيز چنين زمينه اى وجود دارد و انسانى كه گوشت خوك مى خورد خوى بى بند و بارى و پليدى و شهوترانى را از خوك به سوى خود منتقل مى نمايد، و در اين هيچ شكى نيست .
قرآن يهوديان تيره دل و كارشكن را به أ كّالون لِلسُّحت (146) ((بسيار حرام خوار))، ياد كرده است . و اين تعبير هشدار عميقى است براى آنان كه غذاى حرام مى خورند كه چنين كسانى همچون يهوديان شكم پرست كارشكنى كرده و همواره سد راه دين هستند و خلاف قانون را روش معمول خود مى دانند.
زيان هاى جسمى ، اجتماعى ، سياسى و اقتصادى حرام خوارى بر كسى پوشيده نيست ، و يكى از بزرگترين خطراتى است كه انسان را از نظر فردى و اجتماعى به نابودى و سقوط تهديد مى كند.
در قرآن مى خوانيم :
و لا تَاكُلوا امْوالكم بَينَكم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُكّام لِتَاكُلوا فَريقا من اءموالِ النّاس بِالاِثم و اءنتم تعلمون (147)
و اموال يكديگر را به باطل (و نا حق ) در ميان خود نخوريد، و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه ، (قسمتى از) آن را به قاضيان ندهيد، در حالى كه مى دانيد.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
لَعن اللّه الرّاشى والمُرتشى والسّاعى بينهما(148)
خداوند لعنت كند، گيرنده رشوه و دهنده رشوه را و همچنين آنكس را كه واسطه ميان آن دو است .
امام صادق عليه السلام فرمودند:
السُّحت اءنواعٌ كثيرة
مال حرام داراى انواع بسيار است .
و مزد زن زناكار و پول شراب را از انواع سحت شمرده ، آنگاه فرمود:
فامّا الرُّشا فى الحُكم فَهو الكُفر باللّه العَظيم (149)
اما رشوه گرفتن براى قضاوت كفر به خداى بزرگ است .
در قرآن مى خوانيم :
إ نّ الّذينَ يَاءكلونَ اَموال اليَتامى ظُلماً انّما يَاءكلون فى بُطونِهم ناراً و سَيصلون سَعيراً(150)
كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، همانا آتش مى خورند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند.
غذاى حرام در روايات
در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند روايت در مورد غذاى حرام مى پردازيم :
1 امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
ما من عبادة افضل من عفة البطن و الفرج (151)
هيچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شكم از مال حرام و پاكدامنى نيست .
2 امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:
حق بطنك ان لاتجعله وعاء للحرام (152)
حق شكم تو آن است كه آن را ظرف حرام قرار ندهى .
3 و نيز فرمودند:
ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّة البَطن و الفرج (153)
هيچ چيزى بعد از شناخت خدا در پيشگاه او بهتر از كنترل شكم و شهوت (از حرام ) نيست .
4 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: سه امر است كه در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مى ترسم ؛
الضلالة بعد المعرفة ومضلات الفتن وشهوة البطن والفرج (154)
گمراهى بعد از شناخت و گمراهى هاى آشوب ها و شهوت (خواست ناصحيح ) شكم و زيرشكم .
5 امام باقر عليه السلام فرمودند:
الذنوب كلها شديدة و اشدها ما نبت عليه اللحم و الدم
همه گناهان سنگين و بزرگ هستند، و سنگيترين آنها گناهى است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد.(155)
و نيز آن حضرت فرمودند:
ان الرجل اذا اصاب مالا من حرام لم يقبل منه حج و لا عمرة و لا صلة رحم (156)
هرگاه شخصى مال حرام را كسب كند، حج و عمره و صله رحم او پذيرفته (درگاه حق ) نمى شود.
6 در روايت آمده : حضرت موسى عليه السلام شخصى را ديد كه سخت گريه و التماس مى كند و دست هايش را به سوى آسمان بلند كرده و با كمال خشوع و تضرع دعا مى نمايد.
از جانب خدا به موسى عليه السلام وحى شد:
اگر او هر چه بخود بپيچد دعايش به استجابت نمى رسد.
لا نّ فى بَطنه حراماً و على ظهره حراماً و فى بيته حراماً(157)
زيرا در شكم او حرام وجود دارد و همچنين در پشت و خانه او حرام قرار دارد.
شخصى به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد: دوست دارم دعايم به استجابت برسد.
رسول اكرم عليه السلام فرمودند:
طَهّر ماءكلك و لاتدخل بَطنك الحرام
غذاى خود را پاك كن و غذاى حرام را وارد شكم خود نكن .
و من أ حبّ اءن يستجابَ دعائه فليَطب مَطعَمه و مَكسبه
كسى كه دوست دارد دعايش به استجابت برسد، بايد غذاى خود و راه كسب و درآمد خود را پاك سازد.(158)
نظير اين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است .(159)
و نيز روايت شده كه ترك يك لقمه حرام در پيشگاه خدا از دو هزار ركعت نماز مستحبى بهتر است و رد كردن يك دانك (يك ششم درهم ) مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است .(160)
شيخ بهائى در بيان اثر شوم غذاى حرام مى گويد:
لقمه نانى كه باشد شبهه ناك
در حريم كعبه ابراهيم پاك
گر بدست خود نشاندى تخم او
ور به گاو خويش كردى شخم او
ورمه ى نو در حصارش داس كرد
ور به سنگ كعبه اش دستاس كرد
ور به آب زمزمش كردى عجين
مريم آيين پيكرى از حور عين
ور بخواندى بر خميرش بى عدد
فاتحه يا قل هو الله احد
ور بدى از شاخ طوبى آتشش
جبرئيل روح الامين هيزم كشش
ور تنور نوح بندد مريمش
ور دم عيسى بود آتش دمش
ور تو بر خوانى هزاران بسمله
بر سر آن لقمه ى پر ولوله
عاقبت خاصيتش ظاهر شود
نفس از آن لقمه تو را قاهر شود
در ره طاعت تو را بى جان كند
خانه ى دين تو را ويران كند
درد دينت هست گر اى مرد راه
چاره خود كن كه دينت شد تباه
شير مادر، اولين غذاى انسان
قبلاً گفتيم مادر نقش بسيار زيادى در سرنوشت و تربيت فرزند دارد، چرا كه پيوند او با فرزند از نظر آفرينش بسيار زيادتر و نزديكتر از پيوند پدر به فرزند مى باشد.
دانشمندان مى گويند: حتى فكر مادر در فرزندش آن هنگام كه در رحم او است و يا آن هنگام كه شير به او مى دهد اثر دارد.
اگر مادر از آن هنگام كه فرزندش به صورت جنين در رحمش مى باشد و هنگام شير دادن او، قوانين اسلام را بخصوص در مورد تغذيه حلال كاملاً رعايت كند، قطعاً مى تواند فرزند صالح و پاك و سالمى به جامعه تحويل دهد.
و اگر در روايات مى خوانيم سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند شده و بدبخت در رحم مادرش بدبخت شده . بيانگر همين مطلب است كه مادر نقش بسيار مهمى در چگونگى ساختار فرزندش دارد.
براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:
1 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
لا تَستَرضِعوا الحَمقاء فاِنّ اللَّبَن يَعدى و إ نّ الغُلام يَنزَع الى اللّبن
زن ابله و كم عقل را براى شير دادن فرزندتان انتخاب نكنيد زيرا (طبع ) شير انتقال مى يابد و خوى فرزند شبيه (باطن ) شير مى گردد.
2 امام باقر عليه السلام به نقل از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
زن ابله را شير دهنده ى فرزند خود قرار ندهيد.
فاِنّ اللَبن يَغلب الطباع
چرا كه شير بر طبع ها چيره مى گردد.

و در روايت ديگر آمده كه فرمود:
فانّ الولد يَشُبُّ عليه (161)
زيرا فرزند بر اساس آن شير جوان مى گردد.
3 از امام كاظم عليه السلام سؤ ال شد: آيا زنى كه فرزندى از راه زنا آورده است روا است كه بچه اى را به او بدهند تا به آن بچه شير بدهد؟
در پاسخ فرمودند:
لا يصلح و لا لبن ابنتها التّى ولدت من الزّنا(162)
صلاح نيست كه بچه اى از شير او بخورد و همچنين صلاح نيست از شير دختر او كه از زنا به وجود آمده بخورد.
4 محمدبن مروان مى گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
استرضع لولدك بلبن الحسان وايّاك والقباح فان اللبن قد يعدى (163)
در مورد شير دهنده فرزندت مراقب باش كه زنان زيبا به او شير بدهند و بپرهيز از انتخاب دايه هاى زشت روى (164) زيرا شير گاهى اثر مى گذارد و صفات زن شيرده را به طفل شيرخوار سرايت مى دهد.
و در چند روايت نهى شده از اينكه زنان شرابخوار به فرزندى شير بدهند و با تاكيد دستور داده شده كه زنان هنگام شير دادن رعايت نظافت و بهداشت و پاكيزگى را بنمايند و فرزند خود را به دايه هايى كه رعايت نظافت را نمى كنند ندهند.(165)
5 اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
تَخَيّروا للرِّضاعِ كما تَتخيّرونَ للنّكاحِ فانّ الرّضاعَ يُغيّر الطّباع (166)
انتخاب كنيد زنان شيرده را براى شير دادن چنانكه براى ازدواج انتخاب مى كنيد، زيرا شير دادن طبيعت شيرخوار را تغيير مى دهد.
داستان شير نخوردن پيامبرانى مانند موسى عليه السلام و محمّد صلّى اللّه عليه و آله در دوران كودكى از سينه ى زن هاى مختلف و شير خوردن موسى عليه السلام از سينه ى مادرش و شير خوردن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از سينه حليمه سعديه كه زن پاكدامن و نيك سيرتى بود بيانگر آنست كه بايد در انتخاب دايه و شير كه غذاى نخستين است مراقب بود تا از كانال پاك و نيك باشد.
در مورد شير خوردن موسى عليه السلام در قرآن مى خوانيم :
و حَرّمنا عَليه المَراضِع مِن قَبل (167)
ما همه زنان شيرده را از قبل بر موسى حرام كرديم .
3 زمينه هاى اقتصادى گناه 
گاهى امور اقتصادى زمينه ى گناه مى شود كه اين زمينه ها بر دو گونه اند:
1 سرمايه و ثروت .
2 فقر و تهيدستى .
گاهى انسان از بى پولى طغيان مى كند، و گاهى بر اثر ثروت زياد و بادآورده طغيان مى نمايد.
آيات و روايات در اين باره بسيار است ، كه چند نمونه ذكر خواهد شد ولى در آغاز بايد توجه داشت سخن ما اين است كه سرمايه و ثروت گاهى زمينه ساز فساد و گناه مى شود، نه اينكه دليل فساد و گناه باشد آنگونه كه كمونيست ها مى گويند. و فرق است بين زمينه و علت ، به عبارت روشنتر، سرمايه علت گناه نيست بلكه در مواردى انسان را متمايل و مشتاق گناه مى كند. (چنانكه شرح خواهيم داد).
در قرآن مى خوانيم :
إ نّ الاِنسانَ لِيَطغى اءنْ راه استَغنى (168)
و همانا انسان طغيان مى كند، بخاطر اينكه خود را بى نياز مى بيند.
اين آيه نمى گويد كه داشتن پول و ثروت علت و عامل فساد است بلكه مى گويد اگر انسان خودش را بى نياز و پولدار ببيند ياغى مى شود. ولى اگر اين ديد و بينش را نداشته باشد سرمايه علت فساد نخواهد شد.
سؤ ال : آيا سرمايه ، عامل فساد است ؟
پاسخ : در دو صورت سرمايه عامل فساد است ، يكى اگر ديد انسان اين باشد كه سرمايه از من است ، و ديگر آنكه معتقد باشد كه در تحصيل و مصرف سرمايه هرگونه بخواهد آزاد است .
ولى آيات و روايات اسلامى مالك اصلى را خدا و سرمايه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مى داند.
در قرآن هفت بار آمده : رزقناكم ((ما به شما روزى داديم )) و سيزده بار آمده : رزقناهم ((ما به آنها روزى داديم )) و پنج بار آمده : يرزقكم ((خداوند به شما روزى مى دهد)).
و در مورد تحصيل و مصرف سرمايه نيز حد و مرزى قرار داده مانند اينكه از راه ربا، دروغ ، رشوه و ظلم نباشد.
سرمايه همچون چاقو مى ماند، كه در دست چاقوكش ، مايه فساد است ، ولى در دست دكتر وسيله درمان است .
مثال ديگر: سرما زمينه ى سرماخوردگى مى شود ولى علت آن نيست زيرا در زمستان فقط كسانى كه مراقبت نكنند سرما مى خورند وانسان مى تواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانى هم هست كه بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مى خورد. بنابراين سرما زمينه ى بيمارى است نه علت آن . سرمايه هم مثل سرماست ، زمينه ى طغيان است نه علت آن .(169)
سرمايه در دست فرعون و قارون عامل فساد است . ولى در دست حضرت سليمان عليه السلام و حضرت داود عليه السلام مايه بركت و آبادانى و جبران كمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است .
دو نمونه از ثروتمندان در قرآن
در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مكنت مطرح شده ؛ يكى حضرت سليمان عليه السلام و ديگرى قارون كه يكى سرمايه و ثروت را از آنِ خدا مى دانست و آن را وسيله وصول به رضوان خدا قرار داد و ديگرى سرمايه را از آنِ خود مى دانست و آن را وسيله عياشى و زرق و برق دنيا قرار داد.
بينش حضرت سليمان عليه السلام در مورد سرمايه و مكنت اين است :
هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر(170)
اين از فضل پروردگار من است ، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم .(171)
حضرت سليمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مى دهد و خود را فقير درگاه او مى داند.
ولى سرمايه دار ديگر بنام قارون كه ثروت هاى زيادى انباشته وقتى حضرت موسى عليه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زكات اموالش را مى كند، او با كمال غرور مى گويد:
إ نّما اُوتُيتُه على عِلمٍ عندى (172)
اين ثروت را در سايه دانشى كه دارم بدست آورده ام .
يعنى مديريت من باعث شده ، بنابراين سرمايه از خود من است و هيچكس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب كرد و فرمود:
فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين (173)
پس ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد.
0 مترف در قرآن
در قرآن كلمه ((مترف )) در شكل هاى مختلف آن هشت بار آمده است . مترف از ماده ى ترفه (بر وزن لقمه ) به معنى فزونى نعمت است كه صاحبش را غافل و مغرور و مست كند، به گونه اى كه طغيان نمايد.
به عنوان مثال در آيه 34 سباء مى خوانيم :
وما اَرسَلنا فى قَريةٍ من نذير الاّ قالَ مُترفُوها انّا بِما اُرسلتم به كافرون
ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه مترفين (مست شدگان از ناز و نعمت ) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافر هستيم .
در قرآن اين گونه ثروت كه موجب مستى و غرور شود و زمينه ساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اين گونه سرمايه ها شديداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفته اند چنانكه مى خوانيم :
و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلاً(174)
و چه بسيار از (مردم ) شهرها و آبادى هايى را به هلاكت رسانديم كه زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اين خانه هاى آنها است كه (ويران شده ) و بعد از آنها جز اندكى كسى در آن سكونت نكرد.
و در آيه نخست سوره ى تكاثر مى خوانيم :
الهاكُم التّكاثُر
تفاخر و فزون طلبى شما را سرگرم و غافل ساخت .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
التكاثر فى الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعية (175)
تكاثر در اموال انباشتن ثروت هاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانه ها و صندوق ها است .
رابطه ى فقر و تهيدستى با گناه 
قبلاً گفتيم گاهى فقر و تهيدستى زمينه ساز گناه مى شود. در روايات اسلامى گاهى از فقر تمجيد شده و گاهى مذمت شده است ، آن فقرى كه مذمت شده فقر اقتصادى است ، فقرى كه از استعمار و استثمار سرمايه داران چپاولگر و اوضاع نابسامان اقتصادى دامنگير انسان ها مى شود و مولود هرج و مرج اقتصادى و يا محصول تنبلى و سستى است .
همين فقر و نادارى بسيارى را به سوى گناه و انحراف مانند: اعتياد، دزدى و جنايات ديگر كشانده است ، چنانكه در مثل ها آمده : آدم گرسنه ايمان ندارد.
بنابراين يكى از زمينه هاى اقتصادى گناه فقر است كه براى سالم سازى محيط لازم است بطور جدى و اساسى با فقر و نادارى مبارزه كرد.
براى تكميل اين موضوع در اينجا به ذكر چند سخن از اميرمؤ منان عليه السلام مى پردازيم :
آن حضرت مى فرمايد:
الفقر الموت الاكبر(176)
فقر مرگ بزرگ است .
و به فرزندش محمد حنفيّه فرمود:
فرزندم از فقر بر تو مى ترسم از آن به خدا پناه ببر، چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و فكر او را مضطرب و مردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبين مى سازد.(177)
و نيز فرمودند:
القبر خير من الفقر(178)
قبر بهتر از فقر و تهيدستى است .
امتيازات و خطوط كلى اقتصاد اسلامى 
اساس اقتصاد اسلام بر اين پايه نهاده شده كه در جامعه اسلامى نبايد اسراف و اتراف باشد چنانكه نبايد فقر و تهيدستى باشد. توجه به اين دو اصل بسيارى از مشكلات اقتصادى را حل مى كند، اقتصاد اسلامى ، امتيازات و خطوط كلى دارد كه اگر بر اساس صحيح اجرا گردد، ديگر ما هيچگونه مشكل اقتصادى و گناهان معلول آن را نخواهيم داشت . اين خطوط عبارتند از:
1 مال و ثروت از نظر اسلام ، امانت است .
2 همه مردم بطور مساوى حق بهره گيرى از طبيعت (آب و باد و دريا و جنگل و كوه و دشت ) را دارند. البته آن كس كه طبق موازين سبقت گرفت حق تقدم با او است .
3 كار تنها كار بازويى نيست بلكه شامل كار فكرى ، بيانى ، قلمى و... نيز مى شود.
4 كار در اسلام عبادت و مقدس مى باشد.
5 در اسلام بر خلاف مكتب هاى ديگر هم حقوق فردى محترم است و هم حقوق جامعه .
6 هدف از كار در اسلام هدف مقدسى است و كسب و درآمد بايد بر اين پايه تنظيم گردد.
7 در اسلام از كسب مال به عزّت تعبير شده و تعبير امامان ((برو به دنبال عزت خود.(179) يعنى برو بدنبال كار و كسب .
و عزيز بودن يعنى نفوذ ناپذير بودن . پس فقر عامل نفوذ بيگانگان است ولى ثروت مشروع عامل نفوذ ناپذيرى مى باشد.
8 خيانت در مزد كارگر از بزرگترين گناهان است .
9 دنيا و ماديات وسيله است نه هدف .
10 بايد بين دنيا و آخرت ، تعادل برقرار شود دنياى منهاى آخرت و يا آخرت منهاى دنيا درست نيست .
11 زن و مرد هر دو بايد كار بكنند، البته با توجه به انتخاب كار مناسب براى هر يك ؛ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
طلب الحلال فريضة على كل مسلم و مسلمة (180)
كسب ثروت حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است .
12 گدايى در اسلام ممنوع است ، امام به شخصى فرمود:
احمل على راءسك و استغن عن الناس (181)
بر سر خود بار حمل كن و از مردم بى نياز شو.
13 كار مصنوعى و شغل كاذب در اسلام ممنوع است (مثل دلال ها و واسطه هاى غير لازم ).
14 تمام اولياى دين اهل كار بودند، حضرت نوح عليه السلام نجّار بود، حضرت هود عليه السلام تاجر بود، ادريس عليه السلام خياط بود، بسيارى از آنها دامدار و كشاورز و چوپان بودند.
جالب اينكه در ماجراى حضرت شعيب و موسى عليهما السلام آمده : شعيب به موسى گفت :
من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار چوپانى كنى .
15 اسلام به امور توليدى مانند كشاورزى و دامدارى عنايت خاص ‍ دارد در بعضى از تعبيرات امامان عليهم السلام آمده :
انكم لمسئولون فى البقاع و البهائم
شما در مورد زمين ها و حيوانات باز خواست مى شويد.
16 تنبلى و بى حوصلگى و به دنبال كار نرفتن كه باعث كَلّ بر ديگران شود از گناهان بزرگ است چنانكه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
ملعون من القى كَلّه على النّاس (182)
كسى كه زحمت زندگيش را برگردن ديگران بگذارد ملعون است .
اللهم بارك لنا فى الخبز و لا تفرق بيننا و بينه فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادّينا فرائض ربنا(183)
خدايا! در مورد نان به ما بركت بده و بين ما و نان جدايى ميفكن كه اگر نان نبود نماز نمى خوانديم و روزه نمى گرفتيم و واجبات خود را ادا نمى كرديم .
على بن حمزه مى گويد پدرم گفت : امام كاظم عليه السلام را ديدم در زمينى كار مى كند و سر تا پايش غرق در عرق شده گفتم : فدايت شوم ياران كجايند؟! (كه نگذارند شما كار كنيد) فرمود:
قد عمل باليد من هو خير منى فى ارضه و مِن اَبى .
كسانى كه بهتر از من پدرم بودند، با دست خود در زمين خود كار مى كردند.
عرض كردم : آنها چه كسى بودند؟ فرمود:
رسول الله و امير المؤ منين و آبائى كلهم قد عملوا بايديهم و هو من عمل النبيين والمرسلين و الاوصياء الصالحين (184)
آنها: رسول خدا و امير مؤ منان و همه پدرانم بودند كه با دست خود كار مى كردند و كار بازويى از كارهاى پيامبران و رسولان و اوصياى صالح آنها است .
0 تجربه ى تاريخى
بارها حرص به ثروت و علاقه به دنيا، براى افراد و امت ها، تجربه ى تلخى به وجود آورده كه نه تنها زمينه گناه بلكه زمينه كفر و شرك و ارتداد شده است ، به عنوان نمونه :
1 چون به قارون گفتند: بايد به محرومان كمك كنى دست به طغيان زد، و در برابر حضرت موسى عليه السلام جبهه گرفت .(185)
2 يكى از ياران رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به نام ثعلبه همين كه داراى وضع مالى خوب شد و كشاورزى و دامداريش رونق گرفت ، ثروت خود را به بيرون مدينه انتقال داد و آنچنان سرگرم آن شد كه كم كم از شركت در نماز جماعت و جمعه محروم گشت و كارش به جايى رسيد كه به مامورى كه از طرف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى گرفتن زكات رفته بود پرخاش نمود و قانون زكات را انكار كرد، با اينكه در ابتدا از مسلمانان سرسخت به شمار مى رفت و با خداوند عهد كرده بود كه هرگاه وضع مالى او خوب شد، به محرومان كمك كند ولى همين كه ثروتش زياد شد دست به طغيان زد تا آنجا كه گفت : مگر من يهودى يا نصرانى شده ام كه جزيه بپردازم ؟ آيه 75و76 سوره توبه در سرزنش او نازل شد.(186)
3 هنوز جنگ احد تمام نشده بود كه حرص دنيا و جمع كردن غنايم بعضى را وادار كرد تا منطقه را رها كنند و به سراغ غنايم بروند و دشمن از اين ماجرا سوء استفاده كرده و بر مسلمانان حمله شديدى نمود. در اين نبرد مسلمين شهداى بسيار دادند و حتى لب و دندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مجروح و شكسته شد. حضرت حمزه عليه السلام عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شهادت رسيد. تمام اين ناگوارى ها به خاطر رها كردن منطقه و حرص به مال به وجود آمد.(187)
4 افراد فرومايه اى با گرفتن پول ، حديث دروغ مى ساختند و آن را در ميان مردم شايع مى كردند كه يك نمونه از آن دروغ سازى سمرة بن جندب است كه با گرفتن پول از معاويه ، از ابن ملجم قاتل حضرت على عليه السلام ستايش مى كرد و آيه اى را كه در شان على عليه السلام نازل شده بود مى گفت در شان ابن ملجم نازل شده و به عكس .(188)
5 عمر سعد به عشق رسيدن به حكومتِ رى فرمانده ى لشكر دشمن شد و در قتل امام حسين عليه السلام شركت نمود.
6 هنگامى كه امام كاظم عليه السلام از دنيا رفت بيت المال در نزد يكى از نمايندگانش بنام (عثمان بن عيسى ) جمع شد كه بايد به امام رضا عليه السلام تحويل دهد، او به خاطر تصاحب اموال مردم اعلام كرد كه ما بعد از امام هفتم امام نداريم و امامت در وجود امام كاظم عليه السلام پايان يافت و با همين عقيده مذهب (واقفيه ) را به وجود آورد.(189)
به هر حال دنياپرستى و مقام طلبى هر روز و هر ساعت ، انسان عادى را گول مى زند و برشمردن نمونه هاى آن چند جلد كتاب مى شود.
7 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به چوپانى كه از دادن شير به مسلمانان بخل كرد فرمودند: ((خدا مال زياد به تو بدهد.))
ولى در مورد چوپان ديگرى كه شير خودش را هديه كرد، چنين دعا نمود: ((خدايا به قدر كفاف به او روزى بده .))
مردى از روى تعجب پرسيد چرا در مورد چوپانى كه بخل كرد دعاى بهتر كردى ؟ رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
اِنّ ما قَلّ وَ كَفى خيرٌ ممّا كَثُر و اَلهى (190)
آنچه كم باشد و كفايت كند بهتر است از زيادى كه دل را سرگرم و غافل نمايد.
نتيجه اينكه : يكى از عوامل زمينه ساز گناه ، حرص و آز به مقام و ثروت دنيا است .
سستى و تنبلى 
در آيه ى 7 سوره انشراح مى خوانيم :
فاذا فَرغتَ فَانْصب
(اى پيامبر!) هنگامى كه از كارى فارغ شدى به كار ديگرى بپرداز.
هدف از اين دستور اين است كه انسان را از استراحت مطلق بعد از كار مهم باز دارد، چرا كه بيكارى و فراغت ، مايه ى خستگى و كم شدن نشاط و زمينه فساد و تباهى و انواع گناهان مى گردد.
چنانكه آمارهاى جنايات و اعتياد نشان مى دهد سطح جرايم هنگام تعطيلات و بيكارى گاهى تا هفت برابر بالا مى رود. بر همين اساس در روايات اسلامى به كار و كوشش سفارش اكيد شده و از سستى و بى حوصلگى نهى شده است به عنوان نمونه :
1 امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كارگر پاداش رزمنده را دارد.(191)
2 همچنين فرمودند:
ايّاك والْكَسل والضَّجر فانّهما يَمنعانك مِن حظّك من الدُّنيا والا خرة (192)
از كسالت و بى حوصلگى دورى كن زيرا اين دو تو را از بهره ات در دنيا و آخرت باز مى دارند.
3 نيز آن حضرت عليه السلام فرمودند:
ومن كسل عما يصلح به امر معيشته فليس فيه خير لامر دينه (193)
كسى كه در مورد امورى كه زندگيش را تامين مى كند، بى حوصله و سست باشد، در چنين كسى خيرى در مورد دينش نيست .
4 امام موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد:
ان اللّه عزّوجلّ يبغض العبد النوام الفارغ
همانا خداوند متعال بنده پر خواب بيكار را دشمن دارد.
5 نيز آن حضرت فرمودند:
اياك والكسل والضجر فانك ان كسلت لم تعمل وان ضجرت لم تعط الحق (194)
از بى حوصلگى و سستى بپرهيز زيرا اگر بى حوصلگى كنى دنبال كار نمى روى و اگر سستى كنى حق (خود و ديگران ) را ادا نمى كنى .
6 اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:
نتيجه بى حوصلگى و سستى فقر و تهيدستى است .(195)
دست سؤ ال به سوى مردم دراز كردن شخصيت انسان را خورد مى كند و به دنبال آن موجب گناهانى مى شود؛ رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
مسئلة الناس من الفواحش (196)
سؤ ال كردن از مردم از زشتى ها است .
بنابراين بيكارى وسستى هم موجب فقر وهم زمينه اى براى گناه است .
4 زمينه هاى اجتماعى گناه 
در راستاى زمنيه اجتماعى گناه مى توان امور زير بررسى نمود:
1 محيط فاسد.
2 رهبران گمراه .
3 دوستان بد.
4 محروميت هاى اجتماعى .
14 محيط فاسد  
بدون ترديد يكى از زمينه هاى گناه محيط فاسد و ناپاك است همانگونه كه مكان زباله هاى محل ، موجب پيدايش و رشد ميكرب است .
محيط از نظر كيفى و كمّى داراى اقسامى است ، مانند: محيط مدرسه ، محيط خانه ، محيط اداره ، محيط روستا، محيط شهر، محيط دانشگاه ، محيط حوزه ى علميه ، محيط بيمارستان ، محيط مجلس ، و...
0 تاءثير محيط
در قرآن در آيه 138 تا 141 سوره ى اعراف آمده :
وقتى كه موسى عليه السلام و پيروانش از زير يوغ دستگاه طاغوتى فرعونى نجات يافتند و از دريا گذشتند در مسير خود به قومى برخوردند كه با خضوع و تواضع اطراف بت هاى خود را گرفته بودند، همراهان موسى عليه السلام آنچنان تحت تاثير اين صحنه قرار گرفتند كه گفتند:
قالوا يا موسى إ جعَل لّنا إ لها كما لَهم آلِهة
اى موسى ! براى ما معبودى قرار بده همانطور كه آنها معبودانى دارند.
آرى ! همراهان موسى عليه السلام با اينكه همواره از راهنمايى هاى آن حضرت بهره مند مى شدند اين گونه تحت تاثير محيط قرار گرفتند.
موسى عليه السلام آنها را مورد سرزنش قرار داد و به آنها فرمود:
انّكم قوم تَجهلون انّ هولا ء مُتَبّر ما هُم فيه و باطِل ما كانوا يعملون
شما قطعاً جمعيتى جاهل و نادان هستيد. اين ها (را كه مى بينيد) سرانجام كارشان نابودى است و آنچه انجام مى دهند، باطل و بيهوده است .
قارون از سرمايه داران طغيانگر زمان حضرت موسى عليه السلام بود، روزى براى نمايش ثروت و قدرت عظيم خود با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، چنانكه در قرآن مى خوانيم :
فَخَرجَ على قَومِه فى زينتِه (197)
قارون با تمام زينت خود در برابر قومش آشكار شد.
اكثر مردم تحت تاثير آن جوّ قرار گرفتند و آه كشيدند و حسرت بردند كه كاش ما نيز داراى چنين ثروتى بوديم چنانكه قرآن مى فرمايد:
قال الّذين يريدون الحَياة الدّنيا يا ليتَ لَنا مثل ما اُوتى قارون انّه لذو حظّ عظيم (198)
آنها كه دلبستگى به دنيا داشتند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است مانيز داشتيم ، براستى كه او بهره عظيمى دارد.
ولى عده اى كه داراى علم و شناخت بودند، به آن جوّزدگان جاهل اعتراض كردند، چنانكه مى خوانيم :
و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحاً و لا يلقاها الا الصابرون
كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود، گفتند: واى بر شما ثواب الهى بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آن را دريافت نمى كنند.(199)
0 هجرت از محيط ناپاك
يكى از موضوعات جالبى كه در اسلام وجود دارد هجرت و دورى از محيط فاسد است . در آنجا كه فساد همه جاى محيط را فرا گرفته و انسان نه تنها نمى تواند آن محيط را عوض كند، بلكه دين خودش در خطر شديد محيط قرار مى گيرد، در چنين مواردى براى حفظ دين بايد از محيطهاى ناپاك دورى نمود و هجرت كرد. و به مكان هاى ديگر كه زمنيه ى گرايش ‍ دينى فراهم تر است رفت و به گسترش دين پرداخت .
اما اگر همين افراد در محيط فاسد بمانند و تحت تاثير آن قرار گيرند هرگز نمى توانند گناه خود را به محيط نسبت دهند.
چنانكه در قرآن به چنين افرادى اخطار شده و جايگاه دوزخ براى آنها اعلام شده است .
در تاريخ آمده ؛ عدّه اى از مسلمانان كه در مكه سكونت داشتند بخاطر خانه و اموالشان با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمين به سوى مدينه هجرت نكردند و نيز براى حفظ خانه و اموالشان در صفوف مشركان در جنگ بدر شركت كردند و بدست مسلمين كشته شدند.
و در قرآن مى خوانيم :
اِنّ الّذينَ تَوفّاهُم المَلائِكةُ ظالِمى اَنفُسهم قالوا فِيمَ كُنتم قالوا كنّا مُستَضعَفين فى الارضِ قالوا اَلم تَكن اَرضُ اللّه واسِعَة فَتُهاجِروا فيها فَاُولئِك مَاءواهم جَهَنّمَ و سائَت مَصيرا(200)
كسانى كه فرشتگان روح آنها را گرفتند در حالى كه آنها به خود ظلم نمودند. (و در صف مشركان به جنگ آمدند و كشته شدند) به آنها گفتند: شما در چه حالى بوديد (و چرا با اينكه مسلمان بوديد در صف كافران جاى داشتيد؟ آن مسلمانان ) گفتند: ما در سرزمين خود (مكه ) تحت فشار بوديم . فرشتگان به آنها گفتند: مگر سرزمين خدا وسيع نبود كه به جاى ديگر مهاجرت كنيد. پس آنها (عذرى نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است ، و سرانجام بدى دارند.
در قرآن 26 بار سخن از هجرت به ميان آمده و در بعضى از آيات پاداش بسيار براى مهاجران ذكر شده است . و يكى از مصاديق هجرت ، هجرت از گناه (هجرت درونى ) است .
و در احاديث نيز درباره اهميت هجرت سخن بسيار آمده از جمله رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
من فر بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبراً من الارض استوجب الجنة و كان رفيق محمّد صلّى اللّه عليه و آله و ابراهيم عليه السلام (201)
كسى كه براى حفظ دينش از سرزمينى به سرزمين ديگر گرچه به اندازه يك وجب هجرت كند استحقاق بهشت مى يابد و (در بهشت ) يار و همنشين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و ابراهيم عليه السلام خواهد شد.
همانگونه كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و ابراهيم عليه السلام مهاجران بزرگ جهان بودند او نيز در اين صف قرار مى گيرد.
در روايتى آمده : در محضر امام صادق عليه السلام از محيط فاسد يكى از بلاد كه در آخر الزمان سراسر آن را گناه و فساد و انحراف فرا مى گيرد سخن به ميان آمد، امام به يكى از شاگردان خود به نام مفضل فرمود:
اگر تو مى خواهى دينت را حفظ كنى آنجا را محل سكونت خود قرار نده زيرا آنجا محل فتنه و آشوب است .
و فرّ منها الى قلّة الجبال و من الحجر الى الحجر(202)
واز آنجا از سنگى به سنگ ديگر (يا از بيشه اى به بيشه ديگر) فراركن .
اين حديث نيز پيام آور آن است كه محيط فاسد نقش بسزايى در انحراف و آلودگى انسان به گناه دارد و انسان براى حفظ دين خود بايد از اين گونه محيطها دورى كند.
به عبارت روشنتر اگر توانست دينش را حفظ نمايد و به پاكسازى محيط بپردازد براى او ماندن در چنان محيطى جايز، بلكه گاهى واجب است و گرنه از آنجا دور گردد.

 

next page

fehrest page

back page