اسلام و سيماى تمدّن غرب

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۱ -


مقدمه دفتر

از لحظه اى كه پروردگار متعال، بشر را آفريد، دفتر سعادت و كمال او را با ارسال انبياء عظام و كتب آسمانى، گشود تا انسان بداند تنها راه رسيدن به كمالات عاليه انسانى به كار بستن دستورات الهى است.

متأسّفانه در عصر حاضر ـ عصر تمدن صنعتى و پيشرفتهاى تكنولوژى ـ غايت آمال انسان كسب ثروت، شهرت، رسيدن به رفاه است از هر راهى كه باشد و به هر كيفيتى كه بدست آيد. از اين رو بشر بيش از پيش از معنويت فاصله گرفته و به فرمايش قرآن كريم از حيوان پست تر شده است (... اُوْلئكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اُولئكَ هُمُ الْغافِلوُنَ).(1)

در اين ميان استعمارگران در بهم ريختگى و ناامنى معنوى و فرهنگى در جامعه نقش اساسى دارند و از تمامى امكانات استفاده نموده تا هر چه بيشتر بر دنيا تسلّط يابند و هستى انسانها را در اختيار خود گيرند، گويا آنان مالك هستى مى باشند!

يكى از اين جهانخواران سلطه گر، شيطان بزرگ آمريكاست كه در قاموس او جايى براى انسانيت وجود ندارد گرچه با واژه هاى فريبنده اى چون عدالت، آزادى، دموكراسى و... جهان را فريب مى دهد و خود را دايه مهربانتر از مادر قلمداد مى كند امّا واقعيت، اين است كه وى جز ستم بر ديگران چيزى نمى خواهد.

كتاب حاضر، نوشته اى در همين زمينه است كه گرچه در دهه چهل به رشته تحرير درآمده، امّا به لحاظ اصرار استكبار بر ادامه روش و سياستهاى غلط گذشته همچنان در خور توجّه مى باشد.

اين نوشتار پرده را از تمدّن پوشالى و دروغين غرب، كنار مى زند و انسانها را از اين خطر سهمگين آگاه مى سازد. به اميد آن روز كه جهان، جهان بدون ستم و آباد و آزاد از هوسها باشد. ان شاء الله

اين دفتر، پس از بررّسى، ويرايش مجدّد و اصلاحاتى چند، آن را به زيور طبع آراسته و در اختيار علاقه مندان به معنويت قرار مى دهد، اميد كه مورد قبول پروردگار متعال قرار گيرد. ضمناً از همه محققان و دانش پژوهان تقاضا مى كنيم چنانچه انتقاد يا پيشنهادى دارند به آدرس: قم ـ دفتر انتشارات اسلامى ـ صندوق پستى 749 بخش فارسى، ارسال دارند. با تشكر فراوان

دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم


پيشگفتار

دنياى متمدّن امروز با ظاهرى آراسته كه هر روز جامعه بشريت را با افقهاى تازه اى آشنا مى سازد، از محور حقايق زندگى به مقياس وسيعى كنار رفته، و با منطق خود كه بر پايه اصالت مادّه و نفى خدا استوار شده است، ثبات ارزشهاى جوامع انسانى را انكار مى كند; كيفيّت پرورش فكرى و روحى مردم در محيط هر دو اردوگاه جهانى شرق و غرب طورى است كه آنها را از عالم معنا غافل ساخته است، انسانى كه همواره براساس فطرت درونيش چشم خود را به جهان معنا دوخته بود، اكنون توجه خويش را به عالم سيّال مادّى معطوف داشته، و جنبه معنوى طبيعت، و نيز حقيقت ملكوتى خود را پندارى موهوم تلقّى مى كند، و بدين سبب كسب و افزايش هرچه بيشتر ثروت و رفاه مالى غايت آمال عمومى شده است; با چنين طرز تفكرى كه در اشكال گوناگون بر روابط فرد و اجتماع حكومت مى كند، نبايد سعادت واقعى را براى بشريّت انتظار داشت; مگر آنكه بتهاى كاذبى كه ساخته خود اوست شكسته شود، و با دگرگون شدن جوّ فكرى مردم، بار ديگر انسان، محتاج به جستجوى معبودى حقيقى گردد.

ما هرگز منكر توسعه تكنيك، سرعت ارتباطات، و تمام امكانات و تسهيلاتى كه تمدن كنونى به ارمغان آورده، نيستيم، و مزايا و فوايد آن را قابل اغماض و چشم پوشى نمى دانيم، زيرا از اين راه شرايط بهتر و مساعدتر زندگى تأمين مى شود; ولى اين حقيقت بزرگ را نيز نمى توانيم ناديده بگيريم كه عمق روح انسان در برابر واقعيّتى بى نهايت قرار گرفته، و مبدّل ساختن سعادت معنوى انسان به يك رفاه صرفاً مادّى نمى تواند سبب شود

انسان براى مدّت مديدى احتياج عميق به آرامش درونى و اهميّت دين و پيامى كه حاصل آن است را فراموش كند، و از آنچه ذاتاً به آن نيازمند است غافل گردد.

مكتبهاى سياسى و اجتماعى عصر ما على رغم ادعاهاى بشر دوستى و ترقى خواهى شان پس از روشن كردن آتش دو جنگ جهانى، و كشتار ميليونهانفر با قساوت و بى رحمى، كه خود نيز در شعله هاى آن سوختند; براى پيشگيرى از خطر ديگر، هنوز هم راهى معقول نيافته اند; امكان دارد بار ديگر با يك محاسبه غلط نظامى يا سياسى آتش جنگ ديگرى روشن شود; و حتى كنترل همين ابزار وحشتناك و آتشينى كه با نيروى مرموز اتم اشباع شده، از دست مسؤولين امر هم بيرون رود، و در نتيجه بشريت در آتش خود افروخته بسوزد و به كلى نابود گردد.

متأسفانه ساليان درازى است كه ملل شرق در برابر جنبش صنعتى و ترقيّات تكنيكى و تفوّق اقتصادى غرب، احساس حقارت و خود باختگى مى كنند، به طورى كه تمام نيروهاى خلاق، روحيّه خود را از دست داده، و به صورت يك جامعه بى روح و طفيلى درآمده اند، و هرچه از دروازه غرب وارد مى شود، به عذر جبر زمانه به آن گردن مى نهند، و چون هنوز به اندازه كافى از لحاظ فكرى آشنايى با تمدّن جديد ندارند، فشارهاى نفسانى و خلأ نيستى را كه غربيان با آن مواجه هستند، به درستى درك نمى كنند، و چنين مى پندارند كه انسان بايد تمام حقايق ابدى و جاويدان را تسليم مدهاى فكرى روز و تمايلات اين عصر كند، هرچند اين تمايلات غير اصولى و طرز تفكر غلط و غير منطقى باشد.

بدون ترديد اجتماعى كه در خود احساس ضعف و زبونى كند، تحت تأثير اين عقده مرگبار هرگز براى تجديد حيات و جبران عقب ماندگى خويش تلاش و فعاليّت پيگير را آغاز نخواهد كرد، بجز با احياى ارزشهاى انسانى و بسيج همه امكانات به همين منظور راهى براى زنده كردن استقلال فكرى و روحى مردم وجود ندارد.

از سوى ديگر افكار نسل جديد كه در تصادم انديشه هاى گوناگون عصر حاضر قرار گرفته، هر روز به نحوى از اين رهگذر مسموم مى شود; در چنين شرايطى وظيفه

دانشمندان اسلامى بس خطيرو در عين حال حياتى است; و بايد بكوشند بر اساس منطق علمى و بحث دقيق، راه هدايت را به روى نسل جديد بگشايند، و معارف و فرهنگ اسلامى را كه شامل قلمروى بس وسيع و پهناور است، در دسترس آنان قرار دهند.

هرچند در سالهاى اخير فعاليّتهاى چشمگيرى از ناحيه انديشمندان در اين زمينه انجام شده، ولى هنوز ايدئولوژى اسلامى در حوزه فكر قشرهاى وسيعى از جوانان تحصيل كرده راه نيافته، و اين ميراث ارزنده و عظيم از ديدگاه آنان پوشيده مانده است.

در اين كتاب افكار مادّى جهان غرب با منطق نيرومند اسلام روبه روى هم قرار گرفته، و آنگاه به طرز جالبى مقايسه به عمل آمده است، اين مجموعه عهده دار تجزيه و تحليل مسائل گوناگونى در زمينه اجتماعى، سياسى و اقتصادى از تمدّن غرب و اسلام است، كه با استفاده از مدارك و دلايل ياد شده به روشنى مى توان دريافت كه اسلام نه تنها در راه تأمين امنيّت اجتماع، محيط را براى اخذ و توسعه تمدّن جامع آماده مى كند، بلكه در تعاليم گرانقدر خود عنايت و توجه خاصى به سازش و تفاهم ملّيّت هاى مختلف مسلمان از يك سو، و دورى از تعصّب نسبت به ساير ملل ازسوى ديگرمبذول مى دارد، و بدين وسيله روابط بسيار نزديك ميان ملّتها برقرار مى سازد، و عوامل عمده و اساسى گسترش تمدّن را تقويت مى نمايد، و بالأخره همه عناصر مثبت و سازنده براى بنيان گذارى يك فرهنگ جهانى و انسانى را در قلمرو تمدّن خود داراست.

در اسلام بر خلاف مسيحيّت گذشته (دوران حاكميت انگزيسيون) هرگز ميان مباحث دين و دانش، نزاع و برخوردى پيش نيامد، بلكه به گواهى تاريخ دانشمندان بزرگى در پرتو اسلام در حدود شرايط زمان خود، در حقايق تجربى و علوم گوناگون، پيشرفتهاى قابل توجهى نمودند، و از لحاظ تحقيقات علمى و تكامل زندگى و قوانين منصفانه انسانى، در طىّ پنج قرن پيشاهنگ جهان بودند، آنچه اين مايه پيشرفت مادّى را براى مسلمانان ميسّر و امكان پذير ساخت، در واقع همان اسلام بود كه تا سرحد امكان مسلمين را به فرا گرفتن علم و دانش و فنون تشويق و ترغيب نمود، و نغمه جديدى در عصرى كه اسير تعصبات قومى و مذهبى بود، دميد و روح همكارى را جانشين تعصّبهاى بى مورد دنياى باستانى كرد.

هم اكنون نيز اسلام است كه مى تواند در جهانى كه تسليم سير ماديّات شده است، پيامهاى حيات بخش جاويدان خود را ارائه دهد، اسلام حامل پيامى است از متن واقعيّت براى آنچه در انسان فنا ناپذير و جاويدان است، و رسالت آن تأييد حقيقتى است كه همواره بوده و خواهد بود به همين سبب اين پيام، تازه و نوين است، و انسان درهر عصرى مى تواند در آن، هدف و معناى حيات خود را بازيابد، و با پيروى و گرايش به آن از طوفان زندگى مادى و بى روح و بى هدف كنونى نجات يابد.

اگر جامعه اى در راه پياده كردن اين برنامه عالى آسمانى كوشش و مجاهده نمايد، به طور مسلّم درهاى نيك بختى و سعادت واقعى به رويش گشوده مى شود، و زندگانى سالم و منظمى در قلمرو وسيع آن به دست خواهد آورد.

استقبال گرم طبقات مختلف از اين كتاب بهترين گواه بر اين حقيقت است كه خوشبختانه جامعه ما مخصوصاً نسل جوان به سوى واقع بينى تا حدى گامهايى برمى دارد، و طالب آثارى مى شوند كه ماهيّت تمدّن كنونى و جنبه هاى گوناگون آن را به آنها بشناساند.

اينك به خواست خداوند اين كتاب در معرض استفاده خوانندگان عزيز قرار مى گيرد، شك ندارم كه مطالعه اين مجموعه در روشن ساختن ذهن افراد، و تشريح چگونگى تمدّن غرب و اسلام سودمند خواهد بود، و در اصلاح بينش نسل جوان اثر فراوان خواهد داشت; اميد است خوانندگان با بى طرفى و تعمّق بيشترى به مباحث آن بذل توجه نمايند، و نيز جاى خوشوقتى است كه كتاب حاضر به وسيله يكى از دانشمندان بريتانيا در آن كشور به زبان انگليسى ترجمه شده و هم اكنون زير چاپ است و به خواست خداوند به زودى در دسترس علاقه مندان انگليسى زبان قرار مى گيرد.

قم شهريورماه 1354
سيّد مجتبى موسوى لارى


بخش اوّل: سير زندگى و تمدّن بشر

هر قدر دانشمندان در زمينه آغاز نخستين طليعه زندگى و حيات، در روى كره زمين، بيشتر به كاوش و تحقيق مى پردازند، دامنه تاريخ پيدايش حيات، به دورانهاى دورترى كشيده مى شود و به همين سبب، اين مسأله صورت اسرار آميزترى به خود گرفته و بر ابهام و پيچيدگى اش، افزوده شده است.

با اين كه از پيدايش انسان روى زمين مدّت زيادى نمى گذرد و اين مدّت در برابر عمر زمين و وجود حيات در آن، بسيار ناچيز است، ولى بازهم اطلاعات روشنى در باره تحولات زندگى انسانها و ادوارى كه بر بشر ماقبل تاريخ، گذشته است، در دست نيست، در عين حال دانشمندان و باستان شناسان با مطالعه و تحقيقات در دل خاكها بر اساس وسايل، ابزار و آثار برجسته اى كه از انسانهاى گذشته به يادگار مانده، توانسته اند اطلاعات جالبى از وضع زندگى انسان در ادوار مختلف و گوناگون، در اختيار ما بگذارند.(2)

آنان بر اساس همين تحقيقات، اعصار ماقبل تاريخ را به دوره هايى تقسيم مى كنند.

انسان در عصر حجر ـ طبق اظهارات باستان شناسان ـ براى ادامه حيات و رفع گرسنگى، به وسيله سلاح هاى ساده; مانند: سنگ و چوب به صيد و شكار مى پرداخت. پيوسته از ترس جانوران، دلش در اضطراب و وحشت مى تپيد و براى حفظ جان خويش از گزند آنها، به گوشه غارها پناه مى برد. تغييرات جوّى او را هراسناك مى كرد و از تاريكى، رنج فراوان مى برد، تا آن موقع بشر فقط يك شكارچى به حساب مى آمد كه براى پيروزى بر صيد، در جستجوى قدرت بود. و تمام استعدادش را در راه غلبه بر دشمن به كار مى برد; با اشكال ابتدايى از سنگ، چكّش و سرنيزه مى ساخت.

انسان، در امتداد اين دوره توانست آتشى بيفروزد و با آن غذايى طبخ كرده و بر تاريكى و ظلمت شب، پيروز شود، بدين منوال قرنها گذشت تا مراحل ابتدايى عصر حجر قديم را پشت سر گذاشت.

با ورود انسان به عصر حجر جديد، در قسمتهاى مختلف زندگى خود، تغييراتى داد، گرچه باز ابزار كار و وسايل زندگى، از سنگ تجاوز نمى كرد، اما ديگر از صورت ساده سابق خارج ساخته، آنها را منظم، صاف و صيقلى مى ساخت.

انسان از انباشته ساختن سنگ و چوب براى سكونت خويش، كلبه اى درست كرد و با استفاده از گل خميره شده، آتش و آفتاب، ظروف سفالين تهيه نمود. و تا حدّى به رموز كشاورزى و اهلى ساختن حيوانات، توفيق يافت. در اين مرحله، انسان ياد گرفت كه دانه بكارد، برخى از درختان را پرورش دهد، با تير و كمان بعضى از حيوانات را از پاى درآورد و بانيزه، ماهى شكار كند.

سپس انسان، به تدريج، عصر حجر را به كلى ترك گفته و سرگذشت خود را براى آيندگان بيادگار گذاشت و وارد دوره «فلزّات» گرديد.

در اين دوره بود كه تمدّن جوانه زد، زندگى انسان قيافه تازه اى به خود گرفت و وارد مرحله نوينى گرديد. در اين مرحله جديد، ديگر او يك حيوان گرسنه كه دايماً در تكاپوى خوراك باشد، نبود، حوادث و رويدادهاى گوناگون، سبب شد كه توجه او از شكم، به دنياى اطراف خود معطوف شود، هرقدر در جنگ و نبرد با طبيعت بر تعداد فتوحاتش افزوده مى گشت، به همان نسبت حوائج و نيازمنديهايش نيز مضاعف

مى گرديد، خلاصه موجودى كه در ميدان بربريت قد بر افراشت، راهى را انتخاب نمود كه به تمدّن منتهى گرديد و در شرايطى كه محصور در جهل و نادانى بود، موفّق شد به سوى علم و دانش، را ه گريزى پيدا كند.

چيزى كه انسان را از ساير حيوانات متمايز مى سازد «عقل و ادراك» اوست كه شگفت انگيزترين پديده هاست. آرى، در پس ديدگان آدمى، عقل قرار داشت، در نهادش نيرويى احساس مى كرد كه او را به راههاى تازه و بديع مى كشانيد و در هر گامى كه برمى داشت، در خاطرش يك نوع بى قرارى، حس كنجكاوى و اعتماد به نفس كم فروغى، نقش مى بست، آنچه پديد آورنده تاريخ است و خط و مشى انسان را تغيير داده، همه از كارهاى شگفت انگيز همين شىء نامرئى و غير قابل توصيف; يعنى «عقل انسان» است، انسان در پرتو همين موهبت، با دقّت اشيا را مشاهده مى كند، در باره آنها به تفكر مى پردازد و تجربه مى آموزد و اطلاعات را در جايگاه حيرت آورى در مغز، به نام «قوّه حافظه» انبار مى كند و در مواقع ماجراها، حوادث و رويدادهاى تازه از آنها بهره بردارى و استفاده مى نمايد.

آنچه از روايات معصومين(عليهم السلام) به دست مى آيد، نشان مى دهد كه بسيارى از دانشها از طريق انبياى عظام در اختيار بشر قرار گرفته است. چهار هزار سال قبل از ميلاد، بشر در شؤون مختلف تمدّن، پيشرفت، الفبا و خط، صنعت بازرگانى و هنر را پديد آورد و عناصر مهم تمدّن، پايه گذارى شد، در اين دوره، دست به كار حجّارى و معمارى شد و براى ساختن ابزار و وسائل زندگى، «مس» و سپس «آهن» را استخدام نمود، دين بزرگى پا گرفت، حضرت ابراهيم(عليه السلام) در سرزمين «بابل» طلوع كرد و خداى جهان به او مأموريت داد تا رهبرى جامعه سرگشته بابل را به عهده بگيرد و مجدّانه با وضع موجود، به مبارزه برخيزد. ابراهيم كار رسالت را آغاز كرد و به جنگ با افكار و عقايد غير منطقى برخاست كه در نتيجه صاحبان آن افكار و دارندگان آن عقايد به صف بندى در برابر او پرداختند و از همه نيرومندتر، جبهه «نمرود» بود كه تبليغات ابراهيم را به صورت خطرى جدى در برابر خود مى ديد و لذا تمام قدرت خود را بر ضد او به كار

انداخت، ولى ابراهيم بانشر خداپرستى و ارائه برنامه هاى توحيد و همچنين مبارزات پيگير بر ضد طاغيان ستمگر، قدرت اهريمنى نمرود را در هم شكست و پس از مسافرتهاى طولانى و ورود به سرزمين حجاز، اساس خانه توحيد را با همكارى فرزندش اسماعيل بنيانگذارى كرد.

پس از گذشت دوره فلزّات، به دوران نخستين و مرحله اوّل تاريخ مى رسيم. تاريخ، تا 750 سال قبل از ميلاد توانسته است حوادث را ثبت كند، دو قرن از تشكيل رژيم سلطنتى روم گذشت كه «زردشت» در ايران به نشر افكار خود پرداخت. «لائوتسه و كنفوسيوس» در ژاپن و چين و «بودا» در هند بساط فلسفه را پهن كردند. «ارسطو و افلاطون» در دامن يونان پرورش يافتند و بالأخره عيسى مسيح(عليه السلام) در شرايطى كه روح ماديگرى در سراسر زندگى مردم رخنه كرده بود، از طرف خداوند، مأمور اصلاح جامعه گرديد تابشريت را از منجلاب ماديّت يهود، نجات بخشد و براى از ميان بردن فساد و تباهى، به تهذيب اخلاق و روان مردم قيام كرد.

از مظاهر روشن اين دوره، وسايل ارتباط، ساختمانها، صنايع، و پزشكى است. از سال 476 ميلادى دوره قرون وسطى آغاز گرديد.

اين دوره شاهد حوادث بسيارى است، كليسا علاوه بر قدرت روحانى، بر افكار اجتماع حاكم شد، خون ريزى، جهل، پراكندگى، وحشيگرى از مشخصات اين دوره در اروپاست، در اين دوره، تمدّن اسلامى در شرق پايه گذارى گرديد كه در بخش دوّم از آن به بحث خواهيم پرداخت.

دوره تجدد در سال 1453 با ورود «سلطان محمّد فاتح» به استانبول و برچيده شدن بساط روم شرقى آغاز شد، دول انگلستان، فرانسه، آلمان و اتريش در اروپا پاگرفت، با كشف «قطب نما» و استفاده از آن و پيمودن اقيانوس اطلس، آمريكا را كشف كردند. از مظاهر اين دوره، نهضت فكرى و علمى، ايجاد روابط بين ملل و بسط قدرتها بود.

پس از انقلاب فرانسه در سال 1789، دنيا دنياى صنعت شد، اكتشافات و اختراعات، به سرعت پيش رفت، و همه چيز رنگ نو گرفت و بالأخره باهمين انقلاب كبير، دنياى اروپا فصل تازه اى در تاريخ خود گشود.

آنچه بدان اشاره گرديد، به جهان غير اسلام مربوط است وگرنه در دنياى اسلام، در دوران قرون وسطى، عرب گامهاى درخشان علمى در پرتو رهنمودهاى دين برداشته بود كه پيشرفتهاى دنياى غرب مبتنى بر آنهاست.(3)

ارزيابى تمدّن كنونى غرب

دنيايى كه اكنون ما، در دامن تربيتش پرورش يافته و در آن زندگى مى كنيم، در مسير اجتماعى خود، قافله انسانيت را به مرحله شگفت انگيزى رسانيده است. بشر امروزى، در دوره تحوّل و انقلاب فكرى قرار گرفته و با نيروى عظيم علمى، كه به آن مجهز گرديده است، هر روز در شعاع انديشه خود، حوائج و نيازمنديهاى زندگى را بررسى نموده و در رفع آنها اقدام مى كند.

در اثر پيدايش صنايع و علوم، سهم زيادى از رنج و گرفتارى بشر ديروز كه به واسطه زبونى و ناتوانى در برابر مشكلات ابراز مى كرد، از ميان رفته; زيرا دانش و علم، قسمت اعظم بار مشقت انسان را بر دوش ماشين آلات صنعتى نهاده است و در نتيجه او سبكبار و آسوده تر، از مزاياى زندگى استفاده مى كند. و همچنين وجود وسايل و ابزار علمى، حجم فعاليّتها و قدرت مطالعه او را درباره كشف اسرار جهان پهناور، فوق العاده زياد كرده است.

بديهى است گردش فعاليّتهاى زندگى بر اثر تراكم روز افزون كار، سرعتى بس عجيب به خود گرفته و همان «زمان» كه در گذشته ها واحد آن به شب و روز تقسيم مى شد و وقت، ارزشى نداشت، اكنون در دوره ما با مقياس دقيقه و ثانيه، اندازه گيرى مى شود و در مدّتى كوتاه كارهاى قابل توجه علمى صورت مى گيرد.

قبل از كشف نيروى برق و بخار، براى حركت كشتيها از نيروى باد استفاده مى شد، امّا امروز بر اثر تكميل ماشين هايى كه بانيروى برق و بخار حركت مى كند،

اقيانوس پيماهاى عظيم در اختيار انسان قرار دارد. امروز به جاى چهارپايان براى مسافرتها و حمل كالاها، از اتومبيلها، راه آهن، هواپيماهاى غول پيكر استفاده مى شود و مسافتهاى بسيار، در اندك مدّتى طى مى گردد، افكار بشر امروز در ميدان پهناور زمين، محصور نيست، بلكه پا را از افق زمين بالاتر گذاشته و به تسخير كرات ديگر، چشم دوخته است و بالأخره اوج آسمانها و اعماق درياها را جولانگاه خويش قرار داده است.

روزگارى بود كه بشر، اطلاعات ناقص و بسيار ناچيزى درباره اين جهان عظيم داشت، ولى امروز حقايق حيرت آور و جالبى درباره جهان هستى كشف كرده و با قدرت علم، تحقيق و جستجو در مظاهر طبيعت و موشكافى در لابه لاى آزمايشگاه ها، پرده از روى شگفتيهاى عالم و پر غوغاى موجودات ذرّه بينى برداشته است. لابراتوارها براى مطالعه علوم طبيعى، مجهز به انواع وسايل شده و ميكروسكپهاى الكترونى، هزاران مرتبه حجم موجودات را بزرگتر از مقدار واقعى آنها نشان مى دهد.

خلاصه، مزايا وفرآورده هايى كه در عصر كنونى، دنياى غرب به مردم جهان عرضه كرده است، قابل اغماض و چشم پوشى نيست، هيچ كس نمى تواند اين همه وسايل توليد، افزايش منابع ثروت و كليه تسهيلاتى كه از ناحيه تمدّن معاصر پديد آمده، منكر باشد.

از نظر پزشكى و بهداشت، اين تحوّل و ترقى، شايان توجه و كاملاً چشمگير است. سابقاً علم پزشكى دوران ضعف و ناتوانى خود را مى گذرانيد و براى بسيارى از بيماريها دارويى وجود نداشت، هنوز كودكان به صحنه دنيا قدم نگذاشته بودند كه مورد حملات بيماريهاى گوناگون واقع مى شدند، برخى از آنها به ديار مرگ و نيستى رهسپار مى شدندو بعضى ديگر كه بيمارى، ضرباتى سهمگين به آنها وارد آورده بود، يك عمر را درمشقت و سختى مى گذرانيدند. هنوز خاطرات غم انگيز و ناگوار عصرهاى گذشته را نمى توان از ياد برد.

گرچه از وقتى كه بشر قدم در اين كره خاكى گذارده، زندگى او پيوسته در حال تغيير و تحوّل بوده و اين دگرگونى، اختصاص به زمان خاصى نداشته است، اما به قدرى در

عصر كنونى نيروهاى ابتكارى علمى و فنى بشر، سريع و شگرف است كه اين قطعه از زمان امتياز خاصى يافته و عصر پيروزى و فتح علم و زمان تحوّل و تكامل ناميده شده است.

اضافه اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه با همه اين ترقّيات و پيشرفتهاى حيرت انگيز و كوشش دانشمندان علوم طبيعى به منظور شناسايى اسرار جهان، هنوز بيش از الفبايى از اسرار اين كتاب بزرگ، خوانده نشده است.

باكمال تأسف بايد اعتراف كرد كه تمدّن كنونى غرب، باهمه مظاهر چشمگير و قابل توجّهش، نارسايى و نقاط ضعف فراوان دارد كه در اهميّت و بزرگى از جنبه هاى مثبت آن كمتر نيست، همانگونه كه مى بايست از دانش و تمدّنى كه وسايل رفاه و آسايش جامعه را فراهم كرده و فصل نوينى در كتاب عمر بشر گشوده است، تقدير كنيم، نمى توانيم از دست رفتن فضايلى كه زندگى سعادتمندانه بشريت به آن بستگى دارد و در نتيجه، انحطاطهايى كه دامنگير جامعه متمدّن شده است را ناديده بگيريم.

مقام صنعتى غرب، در اوج ارتقا قرار گرفته و در اين زمينه، ابتكارات بشرى، سريع و پر دامنه انجام مى گيرد، اما زندگى معنوى و انسانى مردم به حدّ صفر رسيده است، به همان نسبت كه علم، پيشرفت كرده، اخلاق انسانى تنزّل نموده، عوامل اختلا ف و كشمكش، هر دم توسعه مى يابد.

غرب، ارزشهاى روحى و انسانى را رها نموده و زنجير عبوديت ماشين را به گردن افكنده است، ترديدى نيست كه بردگان ماشين به خوشبختى، سعادت و آسايش واقعى دست نخواهند يافت. دانش، زندگى را تحت نظامى در مى آورد و اين نظام، موجب رفاه مى گردد، اما سعادت و خوشبختى را ايجاد نمى كند، سعادت، كار دانش نيست بلكه سعادت، امر ديگرى است، دانش، مفيد و زيانبخش و زشت و زيبارا نمى شناسد، دانش فقط قادر است صحيح را از غلط تميز و تشخيص دهد، اگر نظام زندگى بشرى تنها نظام دانش باشد، جهنمى سوزان است. به گفته «برتراندراسل»; بايد «بايك چنين نظامى به شدّت مبارزه كرد».

در حالى كه تمدّن براى بشريت، هداياى ارزنده اى آورده، ولى يك بى بند و بارى مهلك و كشنده نيز باهزاران جنايت و مفاسد هولناك به همراه آورده است، آتش هوا و هوسهاى بى پايان بى رحمانه، تار و پود روح و جانها را مورد حمله قرار داده، آسايش فكرى و روحى و ايمنى را از مردم سلب كرده است، علم نه تنها در محيط حيات معنوى چراغى روشن نساخته، بلكه برتاريكى و تيرگى آن به شدّت افزوده است.

اين پيروزى و فتح علمى مانند فتح و پيروزيهاى جنگى، خسارات، تلفات، مصائب و بدبختى هاى غير قابل جبرانى در بر داشته است و هرگلى در باغ اين تمدّن مى رويد، دركنار آن خار جانگدازى هم سبز مى شود، اتومبيل، هواپيما، كارخانه ها، وسايل جرّاحى، ابزار آسايش و رفاه زندگى، ارمغان ارزنده تمدّن كنونى است، ولى بمب هاى كوبنده و مخرّب، گازهاى كشنده، جت ها، موشكها، اشعه هاى مرگ، توسعه جنايات و فجايع اخلاقى را نيز همين تمدّن، براى بشريت آورده است.

در دنياى متمدّن، عقل در خدمت منافع مادّى است و غير از منافع مادّى به چيز ديگرى نمى انديشد، لذا فضيلت مطلق نابود شده و بسيارى از مفاهيم اخلاقى به دست مرگ و فراموشى سپرده شده است و اين جراحت قابل التيام نيست.

با اينكه محيط زندگى ما از ميدان جنبشها و فعاليّتهاى علمى، دور است، ولى مظاهر تمدّن در محيط زندگى اجتماعى و محيط تعليم و تربيت ما راه يافته و سيلاب مظاهر تمدّن غرب باشدّتى فراوان به سوى ما جارى و سرازير است; زيرا امروز، مرزهاى كشورها به روى كليه افكار و اخلاق خارجى باز است و عادات و رسوم، از كشورى به داخل كشور ديگر رخنه مى كند، گرچه دانشها و افكار صحيح نيز مشمول همين قانون است، ولى فجايع و مفاسداخلاقى و روحى به واسطه تناسب با تمايلات شهوانى و غرايز سركش، سريعتر و عميق اثر خود را مى بخشد، لذا با اينكه از لحاظ پيشرفتهاى علمى و صنعتى، اجتماع ما شباهتى به ملل غرب ندارد، كاملترين نمونه مفاسد و بى بندوباريهاى غربى در آن ديده مى شود.

بزرگترين شكست اخلاقى يك جامعه اين است كه نيروى تشخيص خوبى و بدى را از دست بدهد، چنين اجتماعى هرگز به سعادت و خوشبختى دست نخواهد يافت.

متأسفانه، برخى از خود باختگان، فقط به ظواهر فريبنده تمدّن چشم مى دوزند و مصائب دردناك و بحران اخلاقى عصر كنونى را ناديده مى گيرند، دنياى متمدّن، جنبه هاى سطحى تمدّن خود را به صورت خوشگذرانى ها در معرض نمايش قرار مى دهد و لذا اينگونه افراد وقتى در آن محيط ها قرار مى گيرند، آن چنان قوه تفكيك جهات و جدا ساختن قضايا را از دست مى دهند كه كليه شيوه هاى ناپسند و خصلتهاى نادرست آنها را صحيح مى بينند و در برابر مظاهر پر زرق و برق و ظاهراً پرشكوه به طورى خود را گم مى كنند كه كوچكترين اختلاف در آداب و رسوم و گفتار خويش را باشيوه متداول در غرب به عنوان يك نقص خجلت آور احساس مى نمايند و به جاى پى جويى و تحقيق در رمز پيشرفت و وصول به همان مقاصد، يك سلسله فجايع اخلاقى و مفاسد روحى را با خود به ارمغان مى آورند، اين روح خود باختگى كه بارزترين عيوب و بزرگترين دليل عدم شخصيّت و استقلال فكرى است و توأم با بى اطلاعى از رسايى و زيبايى هاى فرهنگ مذهبى و ملّى است، اثر خود را در انحراف افكار آنها از معتقدات دينى مى بخشد و از آنجايى كه قدرت ندارند با يك مطالعه عميق و جامع الأطراف، قضايا را تجزيه و تحليل نموده، ميزان خوب و بد كارها را تشخيص دهند، منكر بسيارى از حقايق مى شوند.

ملل مختلف اروپا موفق شدند به اين تمدّن خيره كننده كنونى برسند بدون اينكه از آيين، آداب و رسوم خود دست بردارند. ژاپن نيز با حفظ آداب، مذهب، رسوم و همه چيز اختصاصى خود، مسير تكامل را پيش گرفت و برق آسا به سوى تمدّن پرواز كرد و در شمار ممالك مترقّى درآمد، اين كشور تنها در طول شصت سال توانست خود را از دايره كشورهاى عقب افتاده قرون وسطايى خارج ساخته و در رديف بزرگترين ملل متمدّن جهان جاى گيرد، ژاپن هرگز غربزده نشد. و چشم و گوش بسته مقلد مغرب زمين و اروپا نگرديد، بلكه با تعصب شديد در حفظ آيين و قوم، قوميّت و آثار گذشتگان خويش كوشيد و همچنان كه قرنها پيش عمل مى كرد، امروز هم مذهب قديمى خود

«شينتو» و «بودا» را مورد احترام و ستايش شديد خود قرار مى دهد; آن هم مذهبى كه پستى اش بر هر خردمندى پوشيده نيست.

ولى اين روشنفكران قلابى ماكه پايگاه فكرى مشخصى ندارند و از تجزيه و تحليل روشن ترين مسأله اجتماعى و درك ساده ترين دستورات مذهبى، عاجز و ناتوانند، هرگونه ايراد و انتقادى را درباره مذهب، با افتخار و مسرت كامل استقبال مى كنند تاثابت نمايند كه كاملاً روشن فكرند! اين گروه غفلت زده، هرگز نخواهند توانست در باره حقايق امورو واقعيات زندگى به طور آزاد بينديشند و با تلاش ذهنى، كاوش و جستجو، حقيقت را در يابند، اما نكته قابل توجه اينجاست كه توسعه فكرى بشر در شؤون مختلف زندگى مادّى و تحوّلات شگرف و جهش عظيمى كه در صحنه حيات بشر روى داده است، نتيجه كوششها و رنجهاى دانشمندانى است كه در گوشه آزمايشگاهها سرگرم مجاهده علمى هستند و با سرپنجه و نيروى علم، قواى طبيعت را تسخير مى كنند، پيروزى در صحنه زندگى محصول تلاش مداوم است، مگر امكان دارد نتيجه هوسبازيها و بى بندو باريهاى بى حساب، پيشرفت روز افزون صنعت و اختراعات باشد؟ به علاوه تكامل در علوم مادى و معنوى هرگز به يك صورت نيست بلكه در دو جهت متفاوت قرار دارد و حتى ممكن است ترقى در يك جهت با سير قهقرايى در جهت ديگر همراه باشد.

يكى از اساتيد دانشكده هاى معروف اروپا چندى قبل، طى نطقى در يك كنفرانس علمى در تهران گفت: «غرب در معنويات نيازمند شرق است، معنويات شرق بسى غنى و پرمايه تر از غرب است، اگر شرقيها در علوم و صنعت از غرب استفاده مى كنند، بايد در معنويات، غرب از شرق استفاده كند».

جامعه بشرى به غير از فرهنگ صنعتى و تكنولوژى براى زندگى، احتياج به اصولى ديگر دارد، اگر سازمان سياسى و اجتماعى، جامعه بشرى را از فلسفه اصلى زندگى جدا سازد و زندگى عارى از آرمانهاى مشترك، به طور يكنواخت و مداوم در تلاش معاش سپرى گردد، خشونتى ظالمانه بر زندگى توده هاى بشرى حكمفرما خواهد گرديد.

متأسفانه دنياى بشريت امروز از حيث زندگى معنوى دوران كودكى خود را
مى گذراند و هنوز به حدّ رشد اخلاقى خود نرسيده است تا بتواند از ذخاير پر بهايى كه در دل طبيعت نهفته است در راه خوشبختى خويش استفاده نمايد و به همين علّت، مانند كودكان بيش از آنچه در بند واقعيات عقلى است، تحت نفوذ احساسات كودكانه مى باشد، در بيشتر شؤون زندگى انسانها، تعصب و احساسات، جايگزين عقل و منطق شده است، هنوز عقل و روح بشريت در چنگال خرافات و قيد و بند اوهام گرفتار است، اعم از اينكه اين اوهام و خرافات در صورت پرستش بتها پديدار گردد، يا در صحنه زندگى ملل مترقى و متمدّن به عنوان پرستش علوم مادّى بروز كند، بشريت پس از اين همه تجارب ناگوارى كه در طول نابسامانيها و انحرافات جديد مشاهده مى كند، در مى يابد كه چاره اش يا سر سپردن به راه راست و هدايت است، يا آنكه حتماً بايد به سوى نابودى رود.

جامعه شناس شهير «سوروكين»(4) مى گويد:

«هر يك از جنبه هاى مهم زندگى، سازمان و تمدّن جامعه غربى، دستخوش بحرانى غير عادى شده است. كالبد و روح اين تمدّن، هر دو به شدّت بيمار است و به سختى نقطه اى كه مجروح نباشد در پيكر تمدّن غرب و يا عصبى كه به درستى انجام وظيفه كند، در سلسله اعصاب آن مى توان يافت.

ما آشكارا در برزخ ميان دو عصر به سر مى بريم; در پايان عصر محتضر فرهنگ مادّى، ديروزى پرشكوه و طلوع تمدّن معنوى فردايى زايا، ما در حال زندگى انديشه و عمل در واپسين دقايق روز طولانى تمدّنى مادّى به سر مى بريم كه مدّت شش قرن مى درخشيده است، هنوز پرتوهاى لرزان و كم فروغ خورشيد شامگاهى بر شكوه عصرى وداع گر مى تابد، ليكن اين روشنايى ديگر درخشانى نيست، فروغش اميد بخش و تابان نيست، در پرتو غروب در سايه هايى كه پيوسته ژرفى تيرگى شان فزونى مى يابند، در جهت يابى و تشخيص سالكان راه به مراتب دشوارتر مى گردد، شب يلداى برزخ مدنى با همه كابوسهايش با همه اشباح و سايه هاى دلهره انگيزش، با همه هراسها و دهشت هاى دل آزار و جان كاهش، در برابر ما چهره مى نمايد.

با اين وصف، در ماوراى اين شب هول انگيز، صبح صادق فرهنگى نو; فرهنگى جامع و معنوى به احتمال زياد در انتظار خير مقدم به انسانهاى آينده است».(5)

* * *

بسيار دور از واقع بينى است كه تمام آداب، رسوم، تشكيلات و فرمهاى ديگران (غرب) را يكجا چشم بسته بپذيريم و پيروى نماييم. مقلد تا هنگامى كه صرفاً مقلد است، زنجير اطاعت و احتياج به گردن خواهد داشت، ابتكار سرچشمه استقلال است، همانطور كه تقليد طفيلى گرى و مخرب استقلال مى باشد، البته اگر اخذ اقتباس صورت فعال داشته باشد و مثلاً وقتى انسان با يكدست چيزى مى گيرد، با دست ديگر با اصلاح و ترميم همان چيز را به دنياى علم و صنعت عرضه نمايد، درخور تحسين است.

بى شك هر چه ما در افكار و اخلاق، دچار هرج و مرج مى شويم و يا عقبگرد مى كنيم، به واسطه مخلوط شدن افكار خمود با افكار تقليدى است و به نسبت فاصله گرفتن از حالت اخلاقى و تاريخى خود و گرويدن به غرب، اين خطر بيشتر مى شود.

يكى از متفكرين بزرگ اسلامى مى گويد: «ما نمى گوييم كه عزلت فكرى و اجتماعى اختيار كنيم و از سير تمدّن كه به جبر تاريخ جلو مى رود بر كنار باشيم، ما در اين كاروان، سهيم و شريكيم بلكه خود ما مسلمانها بوديم كه سرمايه هاى هنگفت به جامعه تمدّن انسانى داده ايم و با اقدامات مثبت و فعّاليّتهاى بزرگ ما اين بنا پايه گذارى شده، ولى متأسفانه امروز به اين مطلب اهميّت نمى دهيم و ارزش خود و احترام تقدم خود را نگه نمى داريم، وقتى اين موفقيّت در نظر ما ارزش پيدا مى كند كه قلوب و افكار ما از احساسات بردگى و استعمار خلاص شود و داراى افكار پاك آزادمردان گردد! ليكن ناله ما از اين عادت گدايى خوار كننده اى است كه بر آستانه آن بندهوار دست به سينه ايستاده ايم و اين متاعهاى عاريتى را به صاحبش برنمى گردانيم، خوب بود كارى مى كرديم كه آنها هم از ما تبعيّت مى كردند.

اينجا براى تمدّن دو معنا هست: يكى آنكه سهام ممتازه خود را در بناى تمدّن از دست ندهيم و روش پايدار حياتى و ذاتى را كه از ريشه هاى زندگى خودمان سرچشمه گرفته به ضميمه تجربيات انسانى در فروع و تطبيقات زندگى، حفظ كنيم.

معناى دوّم: ظواهر تمدّن فريبنده ديگران را كه براى خودشان حاضر و آماده كرده اند و مشخصات معينى دارد، براى زندگى خود انتخاب نماييم، بدون آنكه در خصوص آن مطالعه و فكرى كنيم و تمدّن خود را در آن دخالت دهيم.

تمدّن اول به معناى تمدّنى است كه با افكار عالى انسانيّت سازگار است ولى به معناى دوّم، تمدّنى است كه فقط در خور ميمونهاى مقلد است!».(6)

* * *

هرچند روح مادى گرى در ميان ملل متمدّن غرب به سر حد افراط رسيده و عملاً يك فرد اروپايى، در زندگى هدفى جز قرار دادن خود زندگى به مثابه هدف نهايى ندارد، در عين حال، بسيارى از مردم به معتقدات دينى خود پايبندند و پيوند علاقه خاصى به آيين خود يعنى همان آيين تحريف شده مسيحيّت ـ كه با انواع خرافات آميخته شده و قادر نيست نياز منديهاى روانى و معنوى مردم را اشباع كند ـ دارند.

و عجيب است چنين دينى در دنياى مترقى حكومت مى كند و كادر روحى و معنوى تمدّن غربى را تشكيل مى دهد.

روزهاى يكشنبه كليه مؤسسات و مغازه ها تعطيل و از هر سو صداى ناقوسهاى كليسا ـ كه طنين مخصوص دارد ـ بگوش مى رسد و در كليساها طبقات مختلف مردم اجتماع كرده و به سخنان كشيش با كمال متانت، گوش مى دهند و از تلويزيون، برنامه هاى مخصوص مذهبى تحت نظر كليسا در مقابل تماشاكنندگان قرار مى گيرد، علاقه مندان به دين، نوعاً مقيدند نوزاد خود را هنگام تولد به كليسا ببرند تا مراسم نامگذارى به دست كشيش انجام شود و به گوش او اوراد مذهبى بخواند! رهبران دينى، مورد احترام مردمند و آنها را «پدر روحانى اجتماع» مى نامند، براى تأمين هزينه سنگين سازمانهاى مذهبى، دولت مستقيماً از مردم ماليات مى گيرد و مردم هم مايل باشند يا نباشند مجبورند ماليات دينى را بپردازند، دولت كليه وجوهى كه از اين بابت مى گيرد، در اختيار كليسا مى گذارد و بدين ترتيب دستگاه روحانيت مسيح با بودجه كافى و تجهيزات كامل، اداره مى شود.

مطبوعات تحت نظر كميته مخصوصى به نام «كميته مطبوعات» كنترل مى شود. رُل اصلى اين كميته را كليسا بازى مى كند; برنامه هاى آموزشى دوره دبستان و دبيرستان تحت نظر روحانيون كليسا تنظيم مى شود، دانش آموزان مدارس تاسال نهم تحصيلى، مجبورند روزهاى يكشنبه در كليسا حاضر شوند و در برنامه اى كه مخصوص آنها تهيه شده و از درس و تعليمات دينى آنها محسوب مى شود، شركت نمايند. و عجب اينكه كودكانى كه مرتكب گناهى نشده اند بايست به محل مخصوص گناهكاران بروند و در پيشگاه كشيش، اقرار به گناه نمايند.

فيلمهاى سينمايى نيز قبلاً از نظر كميته اى كه مركب از روحانيون كليسا، پزشكان، جامعه شناسان، اقتصاد دانان و روان شناسان مى باشد مى گذرد و از تمام جنبه هاى مذهبى، روانى، اجتماعى و اقتصادى مورد بررسى و رسيدگى قرار خواهد گرفت و چنانچه مردود شناخته نشد، اجازه نمايش آن صادر مى گردد.

* * *

متأسفانه نويسنده به حكم اجبار در يكى از بيمارستانهاى كاتوليكى در آلمان بسترى بودم و به عنوان يك روحانى اسلامى مورد مراقبت و پذيرايى قرار مى گرفتم، در هر يك از اطاقهاى بيماران، يك مجسمه از حضرت عيسى(عليه السلام) نصب بود و نقاشيهايى از حضرت مريم و عيسى(عليهما السلام) به چشم مى خورد و عصرها مرتباً هنگام تعطيل شدن بيمارستان، براى شفاى بيماران دعا خوانده مى شد!

بعضى روزها در يكى از سالنهاى بيمارستان مى ديدم در كنار مجسمه حضرت عيسى; شمع روشن مى كردند، خوب در اين موضوع دقّت كنيد:

روشن كردن شمع در روز كنار مجسمه آن هم در مركز علم و دانش و سپس مقايسه كنيد اگر در كشور ما يك نفر عامى در شب تاريك بر آرامگاه امام زاده اى شمع روشن كند، چگونه مورد استهزاى جوانان به اصطلاح تحصيل كرده ما قرار مى گيرد و او را متهم به ارتجاع و كهنه پرستى مى كنند، آنها به عقايد ديگران نيز احترام مى گذارند.

فراموش نمى كنم وقتى براى تزريق، خون مورد نياز بود، رئيس بيمارستان استفسار كرد، اسلام چه خونى براى تزريق تجويز كرده است، آيا براى مسلمانان جايز است از خون غير مسلمان استفاده كند؟ در هر صورت طبق دستور اسلام براى شما خون تهيّه مى كنيم!

در اجتماعات پيشرفته، مردم براى آزادى خود حدودى قايلند و از وسايل تمدّن و زندگى سوء استفاده نمى شود; مثلاً تلويزيون يك سلسله مسابقات ورزشى كلاس درسى، اوضاع طبيعى و طرز زندگى مردم كشورهاى دور دست را نمايش مى دهد و خلاصه بيشتر قسمتهايى است كه براى ازدياد اطلاعات عمومى مردم، مفيد است.

كسى حق ندارد تحت عنوان آزادى شخصى، صداى راديو را طورى بلند كند كه براى عابرين يا همسايه مزاحمت ايجاد نمايد، هيچ صاحب خانه اى مجازنيست با تشكيل دادن مجالس خصوصى شب نشينى تا نيمه هاى شب، همسايگان را تحت فشار و ناراحتى قرار دهد و اصولاً صداى راديو از هيچ نقطه شهر به گوش نمى رسد، درست به خاطر دارم روزى از نزديكى هتلى كه در آن اقامت داشتم، ناگهان صداى راديو در فضا طنين افكن شد، اين نخستين بارى بود كه در آن محيط، صداى راديو شنيدم آن هم صداى موسيقى ايرانى! و چون موضوع برايم كاملاً تازگى داشت، منتظر بودم تا در فرصتى مقتضى تحقيق كرده و از جريان آگاهى يابم، اتفاقاً روز بعد يكى از آقايان ايرانى كه در آن حوالى سكونت داشت به ملاقاتم آمد، من هم از فرصت استفاده كرده جريان روز گذشته را با وى در ميان گذاشتم، اگر تعجب نكنيد هموطن عزيز، لحظه اى سكوت كرد و سپس با تبسمى آميخته به خجلت اعتراف نمود روز گذشته شخصاً دست به چنين ابتكارى زده است.

راستى جاى تأسف است كه در كشور ما نحوه استفاده از اين گونه وسايل از مجراى صحيح و اصولى خود منحرف شده و به وضع رسوايى درآمده است، مناظرى از تلويزيون (دوران شاه) مشاهده مى شود، همه مى دانند تا چه اندازه در سقوط اخلاقى اجتماع تأثير دارد و آثار نامطلوبى به جاى مى گذارد، با اين برنامه غلط و غير صحيحى كه اجرا مى گردد، بايد اعتراف كنيم تنها نتيجه اش براى تماشاكنندگان تباهى و خسارت معنوى است و بس.

صداى راديو از هر گوشه و كنارى شنيده مى شود و بقدرى ناراحت كننده است كه هر لحظه اعصاب و روح انسان را آزار مى دهد.

مخترعين و مكتشفين صنايع، هيچگونه تضمينى براى نوع بهره بردارى كه ممكن است از ابزار آنها صورت گيرد، در اكتشاف و اختراع خود قايل نشده اند و براى آنها ممكن هم نبود كه چنين تضمينى را قايل شوند، آنها هرگز باور نمى كردند همين ابزارى كه مى توان از آن استفاده صحيح نمود، روزى به دست گروهى از مردم، در راه ايذا و ايجاد ناراحتى آنان به كار رود.

تمام پديده هاى صنعتى و وسايل و ابزارهاى علمى، بدون استثنا شامل اين جريان مى شود، چيزى كه بايد مورد توجه قرار گيرد، نحوه بهره بردارى از اين گونه وسايل است و آن هم به نوع تربيت شخصى كه اين ابزار را در اختيار دارد، بستگى خواهد داشت، اصولاً بسيارى از مردم بى منطق هستند و در باره خيلى چيزها طرز تفكر غلط و ظالمانه اى دارند، بدبختى اينجاست كه اين گونه رفتارها خيلى زود به صورت يك بيمارى واگير به افراد ديگر ـ كه مزاجشان آمادگى دارد ـ سرايت مى كند و در بهره بردارى هاى غلط از اين وسايل اشخاص با هم مسابقه مى گذارند و هركس مى خواهد با اين مسابقه در شكنجه و آزار ديگران سهمى بيشتر ببرد، اين است طرز استفاده اجتماع ما از تكامل وسايل مادى زندگى، ريشه اين نمونه هاى اسف انگيز را بايد در فقدان دانش و بينش جستجو نمود، آيا مى توان گفت جهالت و نادانى مردم در ايجاد چنين وضعى دخالت ندارد؟ آيا براى يك مسلمان عيب نيست كه تا اين اندازه از آداب و رسوم انسانيت و اصول اخلاقى فاصله بگيرد؟ و هيچ مرزى براى آزادى خود نشناسد، اين يك نحوه لجام گسيختگى و خودخواهى بيجاست كه به نام آزادى شخصى در اين مملكت عملى مى شود. نمى خواهيم بگوييم زندگى اروپايى خالى از نواقص است بلكه به عكس نواقص فراوانى دارد كه به تفصيل در باره آن به بحث خواهيم پرداخت، ولى لااقل اين جهات را رعايت مى كنند.


پى‏نوشتها:

1) اعراف / 179.
2) بنا به اظهار باستان شناسان بر بشر، ادوارى گذشته و تمدّنهاى پيشرفته اى نيز بوجود آمده، ولى سرانجام منقرض شده است كه به دشوارى در اعماق زمين آثار مبهمى از آن مى توان يافت، ممكن است آخرين دوره اى كه هنوز باقيمانده است از آدم آغاز شده باشد. البته اين نظر، بر مبناى احتمال استوار است و قرآن، به طور صريح، اولين انسان را «آدم ابوالبشر» مى داند.
3) ر.ك: كتاب تمدّن اسلام و عرب از گوستاولوبون و نيز مناظره با دكتر و پير از شهيد هاشمى نژاد.
4)
.PITIRIM A. SOROKIN
5)
خداوند دو كعبه، ص 19.
6) اسلام و ديگران، ص 42.