اسلام و جامعه شناسى خانواده

حسين بستان (نجفى )

- ۱۵ -


نتايج يك تحقيق درباره 96 زوج همخانه انگليسى نشان مى دهد كه اگر صرفا به كميت اقدامات خشونت آميز توجه شود و به زمينه و معنى نهفته در خشونت توجهى صورت نگيرد، زنان حتى بيش از مردان به خشونت توسل مى جويند. (در اين تحقيق ، 38% از مردان و 55% از زنان در روابط با شريك خود مرتكب خشونت شده بودند.) اما هنگامى كه به كيفيت توجه مى كنيم ، درمى يابيم كه مردان احتمال بسيار بيشترى دارد كه آغاز خشونت باشند و يا به خشونت هاى خطرناك دست زنند و به علاوه ، از حيث پيامدهاى خشونت ، به ويژه آسيب هاى جسمى و عوارض روان شناختى مانند اضطراب ، خشونت مردان احتمال بيشترى دار كه پيامدهاى جدى به بار آورد. (در تحقيق مزبور 18 مرد و در مقابل 12 زن اقدام به خشونت هاى آسيب زا كرده بودند؛ 19% از مردها و در مقابل 4% از زن ها آغازگر خشونت بوده اند و از بين 96 مرد، تنها يك نفر مورد آسيب جدى شريك خود قرار گرفته بود، در حالى كه از ميان 96 زن ، 9 نفر توسط شريك خود آسيب جدى ديده بودند) (Nazroo, 1999: chap. 7)
2 - 5. تبيين خشونت زناشويى
در بحثى كه پيش رو داريم ، به بررسى عوامل خشونت مردان عليه همسران و عوامل تداوم آن خواهيم پرداخت . آنچه در اينجا براى ما اهميت دارد، تحليل اين پديده از زاويه نابرابرى جنسى است و از اين رو، به جنبه هاى مشترك خشونت زناشويى كه در مورد مردان و زنان به طور يكسان صادقند، به طور مستقل پرداخته نشده است .
الف ) ديدگاه جامعه شناسى
در تبيين نقش جنسيت در ارتكاب خشونت زناشويى ، با سه رويكرد گوناگون و در عين حال مرتبط با يكديگر روبه رو هستيم : رويكرد علّى خردنگر، رويكرد علّى كلان نگر و رويكرد تفسيرى يا غايت شناختى . در هر يك از اين سه رويكرد، بر جنبه يا جنبه هايى از خشونت زناشويى به عنوان علل يا دلايل بروز و تداوم اين پديده ، تاكيد شده است . اينك اشاره مختصرى به مباحث مطرح شده در اين رويكردها خواهيم داشت .
- تبيين علّى خردنگر
صاحب نظرانى كه با اين رويكرد به بررسى علل خشونت مرد عليه همسر پرداخته اند، بر مجموعه اى از عوامل تاكيد كرده اند. اولين عامل كه در مباحث گذشته نيز به آن اشاره شد، عامل زيستى است . در اينجا تنها اين نكته را يادآورى مى كنيم كه فيزيولوژيست ها ميزان بيشتر هورمون مردانه - تستوسترون - در مردان را عاملى موثر در رفتارهاى پرخاشگرانه تر آنان دانسته اند. (Baron and Byrne, 1997:186) تاكيد بر عامل زيستى حتى در برخى نظريه هاى فمينيستى نيز انعكاس يافته و از جمله مرى ديلى براى خشونت مردان به عنوان ويژگى طبيعى آنان ، نقش مهمى در ستمديدگى زنان قائل شده است . (ابوت و والاس ، 1376: 256) در همين راستا، نقش نيروى بدنى مردان در انواع خشونت هاى جنسى مورد تاكيد تعدادى از فمينيست هاى راديكال قرار گرفته است . (جَگر، 1375: 42)
ولى روشن است كه نمى توان براى عامل زيستى وزنى بيش از اين قائل شد كه مردان را در مقايسه با زنان ، داراى قابليت و استعداد بيشترى براى ارتكاب خشونت بدانيم . بنابراين ، به پارامترهاى ديگرى نياز داريم كه چگونگى فعليت يافتن اين استعداد را نشان دهند.
عامل ديگرى كه از اهميت بسزايى برخوردار است ، عامل يادگيرى است . نظريه يادگيرى اجتماعى ، جرم و كجروى را نتيجه يادگيرى هنجارها، ارزش ها و رفتارهاى مرتبط با اين پديده ها مى داند. براساس اين نظريه ، كودكان الگوهاى رفتارى شيوه هاى اعمال خشونت خانگى را از والدين مى آموزند و در آينده نيز از اين الگوها و شيوه ها پيروى مى كنند. (Siegel, 1997:200, 301) اين نظريه كه با تحقيقات متعدد تاييد گرديده ، تا حدى اين واقعيت را نيز تبيين مى كند كه چرا زنانى كه مورد خشونت شوهران خود واقع مى شوند، به زندگى با آنان ادامه مى دهند. اين امر تا حدودى به پيشينه زنان كتك خورده مربوط مى شود: زنانى كه از والدين خود بدرفتارى ديده اند، اين گونه جامعه پذير شده اند كه نقش قربانى را بازى كنند و در نتيجه ، تكرار آن وضعيت در زندگى زناشويى باعث فرار آنها نمى شود. (Curry, et al, 1997:269)
ضعف عوالم كنترل فردى را مى توان مهم ترين عامل يا دست كم يكى از مهم ترين عوامل ارتكاب خشونت عليه زنان دانست . براساس ‍ رهيافت روان شناختى نظريه كنترل اجتماعى ، فقدان يا ضعف كنترل فرد به وسيله نيروهاى درونى و بيرونى ، عامل ارتكاب جرم و كجروى است . باورهاى دينى ، وجدان اخلاقى ، تعهدات فرد در قبال ديگران و پيوندهاى اجتماعى فرد، نقش نيروهاى درونى و بيرونى بازدارنده را در برابر گرايش فرد به كجروى و قانون شكنى - و به طور خاص ، خشونت جنسى - ايفا مى كنند. (Siegel, 1997:207) اگر به اين واقعيت ، آن دسته از يافته هاى تجربى را ضميمه كنيم كه زنان را از نظر پايبندى به باورهاى مذهبى و ارزشهاى اخلاقى و همچنين استحكام روابط دوستانه ، از مردان برتر معرفى مى كند، مى توانيم به توجيه ديگرى براى تفاوت زن و مرد در زمينه ارتكاب خشونت دست يابيم .
پدرسالارى آشكار و پنهان در مناسبات زناشويى كه در قالب هاى گوناگون ، از جمله قدرت بيشتر مرد و وابستگى اقتصادى و عاطفى زن به شوهر، تحقق مى يابد، عامل ديگر خشونت زناشويى اس كه از سوى جامعه شناسان فمينيست و غير فمينيست بر آن تاكيد شده است . (Nazroo, 1999:151) براساس شواهد موجود، خشونت در خانواده هايى با سيستم پدرسالارانه ، شايع تر است و در خانواده هاى برابرى طلب ، پايين ترين ميزان خشونت وجود دارد. (Lindsey and Beach, 2000:396)
گذشته از عوامل ياد شده ، عوامل ديگرى نيز در سطح خرد مى توانند در خشونت مرد عليه همسرش موثر باشند كه مصرف بيش از اندازه الكل ، خصومت ناشى از وابستگى مرد به همسر خود، فكر و خيال و نگرانى بيش از حد مرد نسبت به رفتار همسر، جرقه عصبانيت ، به ويژه پس از مشاجره لفظى ، و خدمت نظامى مرد در گذشته يا حال از آن جمله اند. (Siege, 1997:301)
- تبيين علّى كلان نگر
در سطح كلان نيز عواملى چند بر خشونت شوهران عليه همسران موثر شناخته شده است . برخى از اين عوامل به پذيرش فرهنگى و قانونى اين نوع خشونت باز مى گردد. به اعتقاد بعضى ، منشاء عدم توجه يا دير توجه كردن به مسئله خشونت زناشويى ، پيشينه فرهنگى و قانونى عدم مداخله در امور ديگران و خصوصى انگاشتن نزاع هاى خانوادگى است . (Kendall, 1999:436) گيدنز در توضيح عامل پذيرش فرهنگى مى گويد:
در محل كار و محيطهاى عمومى ديگر، قاعده كلى اين است كه هيچ كس نمى تواند ديگرى را بزند، هرچند هم كه رفتار او قابل ايراد يا تحريك آميز باشد. در درون خانواده چنين نيست . بسيارى از مطالعات تحقيقاتى نشان داده است كه نسبت قابل توجهى از زن و شوهرها معتقدند كه در بعضى شرايط يكى از حق دارد ديگرى را بزند. از هر چهار زن و شهر آمريكايى تقريبا يكى عقيده دارد كه شهر مى تواند دليل موجهى براى زدن زن داشته باشد. نسبت كمترى معتقدند كه عكس آن نيز درست است . (گيدنز، 1374: 439 - 440)
نويسندگان فمينيست ضمن تاكيد بر عامل ياد شده اظهار مى دارند كه در فرهنگ هاى پدرسالارانه ، تاييد خشونت مرد عليه همسر گاه تا آنجا پيش مى رود كه اين امر يكى از وظايف مردان معرفى مى گردد. از آنجا كه در چنين فرهنگ هايى زنان موجوداتى غير عقلانى و نزديك به طبيعت شناخته مى شوند، مردان فرا مى گيرند و چه بسا تشويق مى شوند كه هرگاه نتوانستند با استدلال عقلانى ، اين موجودات غير عقلانى را متقاعد كنند، به ناچار به خشونت متوسل شوند. (Seidler, 1998:202-203)
از سوى ديگر، قوانين تبعيض آميز، عدم تمايل پليس به مداخله در نزاع هاى خانوادگى و ناكافى بودن مجازات هايى كه دادگاه ها براى شوهران متخلف منظور مى دارند، ابعادى از پذيرش قانونى خشونت مردان عليه همسران را نشان مى دهند. بدين جهت ، همين كه زنى به همسرى مردى در مى آيد، بخشى از حقوق خود را در زمينه حمايت قانون از وى در برابر آسيب جسمانى يا ارعاب و تهديد از دست مى دهد. جريمه هاى ناچيزى كه براى مردان خاطى مقرر مى گردد (و غالبا از حد يك هشدار فراتر نمى رود) گواه آن است كه كتك زدن همسر گاهى حتى از تخلفات رانندگى ساده ، كم اهميت تر تلقى مى شود. (Bilton, et al, 1981:310)
گذشته از عوامل فرهنگى و قانونى ، جامعه شناسان بر نقش عوامل اقتصادى نيز تاكيد كرده اند. مردان نان آور خانواده كه به سبب فشارهاى اقتصادى از تامين هزينه هاى زندگى در مى مانند، اغلب دچار سرخوردگى مى شوند و همين امر ممكن است آنان را به سمت خشونت عليه همسران سوق دهد. (Siegel, 1997:301) مشاهده برخى همبستگى ها ميان فقر اقتصادى و خشونت خانگى باعث گرديده كه عده اى خشونت مردان در خانه را پديده اى خاص طبقه پايين جامعه و به ويژه قشر كارگر بدانند و به اين ترتيب ، پنداريهاى عمومى در اين زمينه را تقويت كنند. به نظر اينان :
خانواده مى تواند مكان مهمى براى تخليه سرخوردگى هاى عميق ناشى از وضعيت نامناسب شغلى باشد، به ويژه براى كارگران غير ماهر كه پاداش هاى اندكى از كارشان دريافت مى كنند و استقلال چندانى كسب نمى كنند. خانواده مفرى از اين سرخوردگى هاست و اين امر مى تواند روابط پرخاشگرانه تر با همسران و شيوه هاى تربيتى خشن ترى را كه پدران طبقه كارگر اتخاذ مى كنند، تبيين كند. (Cotgrove, 1972:64-65)
ولى تحقيقات جديدتر نشان داده است كه خشونت شهر عليه زن پديده اى فرا طبقه اى است و احتمالا منشاء اين برداشت نادرست ، تفاوت طبقات جامعه از حيث شيوه هاى خشونت و ارزش هاى خاص طبقه اى بوده است .
بر پايه اين تحقيقات ، مردان طبقات پايين معمولا با ضربه زدن به صورت زن ، اعمال خشونت مى كنند كه آثار ظاهرى قابل رويت به جا مى گذارد، در حالى كه مردان طبقات متوسط يا بالا معمولا به ساير اجزاى بدن ضربه وارد مى كنند كه آثار آن كمتر در معرض ديد همگان است . افزون بر آن ، احتمال اينكه زنان طبقات متوسط يا بالا جريان خشونت را به پليس گزارش دهند، در مقايسه با زنان طبقات پايين كمتر است . (Curry, et al, 1997:269)
- تبيين تفسيرى
توجه به انگيزه هاى مردان در ارتكاب خشونت عليه همسران و همچنين ، دلايل و انگيزه هاى زنان براى سازگارى با شوهران خشن ، سومين رويكرد به موضوع خشونت زناشويى است . معمولا در تحليل هاى فمينيستى ، خشونت مردان به تمايل آنان به سلطه بر زنان ربط داده مى شود. برخلاف اين پندار كه تهاجمات خشونت آميز مردان در خانه حوادثى خارج از كنترلند، فمينيست ها برآنند كه خشونت مردان عليه زنان نه نشانه فقدان كنترل ، بلكه وسيله اى براى ايجاد كنترل است . بعضى از روان شناسان اجتماعى نيز اخيرا اظهار داشته اند كه پرخاشگرى و خشونت ، فرايندى قهرآميز است كه تصميم آگاهانه فرد پرخاشگر را منعكس مى سازد؛ تصميم به استفاده از زور عليه قربانى و تصميم به تنبيه و مجازات قربانى به دليل كار ناشايستى كه انجام داده است . پس هم به نظر فمينيست ها و هم به نظر اين روان شناسان اجتماعى ، استفاده از زور امرى گزينشى تحت اختيار فرد است و به علاوه ، فرد پرخاشگر رويدادهاى خانوادگى را به گونه اى تفسير و تعبير مى كند كه گويا نيازمند استفاده از زور هستند. (klein, 1998:8)
چرا زنانى كه مورد بدرفتارى و خشونت شوهرانشان واقع مى شوند، به زندگى با آنان ادامه مى دهند؟
بر حسب پژوهش هاى انجام شده ، مهم ترين دلايل زنان از اين قرارند:
1. ترس از انتقام گرفتن شوهر از بستگان يا فرزندان ؛
2. اميد به اينكه سرانجام موفق به اصلاح رفتار شوهر گردند؛
3. مصون ماندن از سرزنش و تنگ اجتماعى ؛
4. ترس از اعتراف به شكست در زندگى ؛
5. فقدان پناهگاهى براى خود؛
6. فقدان امكانات مراقبت از فرزندان ؛
7. ترس از رويارويى با ديگر مشكلات اجتماعى زنان جدا شده . (Curry, et al , 1997:269 and Bilton, et al, 1981:310)
ب ) ديدگاه اسلام
رويكرد اسلام به موضوع خشونت جنسى مانند اغلب موضوع هاى ديگر، بيشتر رويكردى توصيه اى است . در عين حال ، با دقت در استلزامات توصيه هاى دينى مى توان چهارچوب نظرى جامعى از آنها استخراج كرد كه عوامل گوناگون خرد و كلان در آن لحاظ گرديده اند. در اين چهارچوب نظرى ، تاثير عواملى مانند زيست شناسى ، يادگيرى ، مصرف الكل ، فقر، ناكامى هاى جنسى و غيره در خشونت شوهر عليه همسر مفروض گرفته مى شود، ضمن آنكه اسلام در برخورد با هر يك از اين مسائل ، موضعى خاص اتخاذ كرده است كه البته اينجا مجال طرح آنها نيست ؛ اما تاكيد ويژه اسلام بر برخى عوامل تاثيرگذار بر خشونت شوهران اقتضا مى كند كه توضيح هرچند مختصرى پيرامون اين عوامل ارائه شود.
نخستين و شايد مهم ترين عامل از ديدگاه اسلام ، عدم پايبندى شخص به موازين اخلاقى است و عنايت خاص اسلام به اين عامل را مى توان از توصيه هاى فراوانش درباره حسن اخلاق به طور عام و حسن معاشرت با زنان به طور خاص ، دريافت . در سطح عام ، رواى مشهور (( دنيادوستى سرمنشاء تمامى خطاهاست )) (وسائل الشيعه ؛ ج 11: 308) دربردارنده يك تبيين عام دينى است كه مى تواند در مورد بسيارى از رويدادهاى اجتماعى كاربرد داشته باشد. با تحليل مفهوم دنيادوستى به شاخص ها يا مفاهيم جزئى ترى مانند تكبر، خودخواهى ، تعصب ، حرص ، حسد، بخل و غيره ، به فرضيه هاى متعددى دست مى يابيم كه مى توان از آنها براى مقاصد تبيينى و از جمله در خصوص تبيين خشونت شوهران استفاده كرد. به طور خاص نيز توصيه هاى فراوان درباره معاشرت نيك با زنان (نساء 19 و وسائل الشيعه ، ج 14: 122)، رعايت پرهيزگارى و خوددارى از كتك زدن آنان (وسائل الشيعه ؛ ج 14: 18 و 119 و مستدرك الوسائل ؛ ج 14: 250)، بردبارى در برابر بدخلقى زنان و گذشت از خطاهاى آنان (وسائل الشيعه ؛ ج 14: 121 و 124) و تاكيد بر پرهيزگارى به عنوان معيار انتخاب شوهر، (82) گوشه اى از توصيه هاى اخلاقى اسلام است كه به طور ضمنى ، عامل بسيارى از خشونت هاى زناشويى را خلق و خوى ناپسند شوهران معرفى مى كند.
ناگفته نماند كه جنبه ديگر توصيه هاى اخلاقى در اسلام ، سفارش زنان به حسن معاشرت با شوهران و تحمل بدخلقى آنان است (وسائل الشيعه ؛ ج 14: 14 - 15 و 113 - 116)؛ چرا كه زنان بدرفتار و فاقد كنترل درونى نيز نقش انكارناپذيرى در ايجاد تنش هاى زناشويى و در نهايت ، خشونت شوهران دارند. بديهى است با التزام عملى همسران به ارزش هاى اخلاقى ، زمينه بسيارى از مشاجره هاى زناشويى از ميان مى رود و در اين حالت ، احتمال اقدام شوهر به خشونت عليه همسرش به حداقل مى رسد.
دومين عامل خشونت زناشويى كه اسلام اهتمام ويژه اى به آن مبذول داشته ، ضعف كنترل اجتماعى و حكومتى است . اصل مترقى و بى نظير امر به معروف و نهى از منكر در گستره وسيع آن دربرگيرنده راهكارهاى گوناگون كنترل فرد به وسيله جامعه و قانون است . در بُعد كنترل اجتماعى ، از آيات و روايات فراوانى كه در اين موضوع وارد گرديده ، مى توان به خوبى دريافت كه اسلام چه جايگاه والايى براى نظارت عمومى و مسئوليت همگان در قبال كجروى ديگران قائل شده است . بدون شك ، نهادينه شدن اين اصل حياتى در شكل صحيح و كامل آن ، كه هنوز به درستى معرفى نشده است ، تاثر چشمگيرى بر كاهش يا حتى رفع بسيارى از كجرويهاى اجتماعى و از جمله خشونت هاى جنسى بر جاى خواهد گذاشت ؛ براى مثال ، اگر روزى فرا رسد كه ارتكاب خشونت زناشويى با مجازات اجتماعى شديدى مانند (( مقاطعه عمومى )) (قطع رابطه همگانى با شخص متخلف كه از شيوه هاى نهى از منكر است ) (83) رو به رو شود، گمان نمى رود مشكل يا مشكل حادى به نام خشونت زناشويى در جامعه باقى بماند.
در بُعد كنترل حكومتى هم روايتى كه پيش رو داريم و در خصوص موضوع بحث ، يعنى خشونت زناشويى وارد شده ، براى نشان دادن وظيفه و نقش خطير نهاد حكومت در جامعه مطلوب اسلامى كافى به نظر مى رسد:
(( از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: روزى على (عليه السلام ) در هنگام شدت گرما به منزل خويش بازگشت ، پس ‍ زنى را ديد كه كنار منزل ايستاده است . زن گفت : (( همسرم بر من ستم كرده و مرا ترسانيده و بر من تعدى كرده و سوگند ياد كرده كه مرا كتك بزند )) . حضرت فرمود: (( قدرى درنگ كن تا هوا خنك شود، پس همراه تو خواهم آمد )) . زن عرضه داشت : (( در اين صورت ، خشم او بر من فزونى خواهد يافت )) . حضرت لحظاتى سرش را به زير افكند و سپس سر را بالا آورد در حالى كه مى گفت : (( به خدا سوگند! نشايد جز اينكه حق ستمديده ستانده شود، بدون آنكه به وى آزارى رسد )) . پس به زن فرمود: (( منزلت كجاست ؟ )) آنگاه با وى به راه افتاد تا به منزل زن رسيدند. حضرت از پشت درب منزل سلام داد، پس مرد جوانى خارج شد. حضرت به او فرمود: (( اى بنده خدا! از خدا پروا كن ؛ همانا تو اين زن را ترسانيده و از منزلش بيرون رانده اى )) . جوان (كه حضرت را نمى شناخت ) گفت : (( به تو مربوط نيست ؛ به خدا سوگند! به خاطر اين سخن تو او را آتش خواهم زد )) . اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: (( من تو را به معروف امر مى كنم و از منكر نهى مى كنم ، آنگاه تو با منكر با من روبه رو مى شوى و از معروف روى مى گردانى ؟ )) (و در همان حال شمشيرش را به نشانه تهديد از غلاف بيرون كشيد) در آن هنگام تعدادى از مردم در آنجا جمع شدند و بر حضرت با عنوان اميرالمومنين سلام كردند. جوان (كه تازه حضرت را شناخته بود) به پاى ايشان افتاد و عرض كرد: (( اى اميرالمومنين ! از لغزش من درگذر؛ به خدا سوگند! خاك پا او (زن ) خواهم شد )) . پس حضرت شمشيرش را غلاف كرد و به زن فرمود: (( به منزلت داخل شو و كارى نكن كه شوهرت وادار شود اين گونه با تو رفتار كند )) . (مستدرك الوسائل ؛ ج 12: 337)
نمى توان انكار كرد كه دخالت صحيح نهاد حكومت تاثير عمده اى بر كنترل خشونت زناشويى بر جاى مى گذارد و جالب توجه است كه در كشورهاى غربى نيز در اين اواخر، اهتمام بيشترى به تقويت نقش پليس و سيستم قانونى در اين ارتباط مشاهده مى شود. (Curry, et al, 1997:269)
كوتاه سخن آنكه جهت گيرى هاى راهبردى در ديدگاه اسلام ، مانند هر ديدگاه ديگرى ، از يك سو - به طور صريح يا ضمنى - مبتنى بر رويكرد تبيينى آن ديدگاه است و از سوى ديگر، از مبانى ارزشى خاصى برخاسته است كه آن ديدگاه مى پذيرد؛ از اين رو، با توجه به تفسيرى كه از رويكرد تبيينى اسلام به موضوع خشونت زناشويى ارائه گرديد و نيز با عنايت به قداست نهاد خانواده در اسلام و اهتمام فراوانى كه به حفظ و تقويت اين نهاد صورت گرفته است ، دور از انتظار نيست كه اين دين براى حل مشكل خشونت زناشويى بيش از هر چيز بر راهبردهاى تربيتى با محوريت اخلاق و راهبردهاى فرهنگى و حكومتى در راستاى انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر تاكيد كرده باشد.
چكيده
در اين فصل ، پس از مرورى بر ديدگاه متخصصان و ديدگاه اسلام درباره تفاوت هاى جنسى طبيعى و تاييد برخى تفاوت ها، به بررسى تعدادى از مهم ترين ابعاد نابرابرى جنسى در خانواده پرداختيم . با توجه به نظريه هاى گوناگونى كه به تبيين رشد هويت جنسى و يا جامعه پذيرى نقش هاى جنسيتى پرداخته اند و با چشم پوشى از اختلافات فرعى آنها، به نظر مى رسد افزون بر تاثرهاى عوامل زيستى در اين رابطه ، كودك از راه تقليد از بزرگسالان و به كمك اهرم هاى پاداش و تنبيه ، اين فرايند را طى مى كند و ضمن كسب هويت جنسى متناسب ، نقش هاى جنسيتى متناسب را پذيرا مى شود؛ اما جنبه ديگر اين موضوع ، جنبه ارزشى آن است و با توجه به مفروض ‍ بودن پاره از تفاوت هاى جنسى طبيعى در اسلام و همچنين با در نظر گرفتن الگوى مطلوب اسلام در زمينه نقش هاى اجتماعى زن و مرد شاهد تقابلى بين ديدگاه اسلام و ديدگاه هاى فمينيستى در اين بحث هستيم .
در مورد تقسيم كار جنسى در خانواده نيز تبيين هاى علّى و كاركردى متعددى ارائه شده است و از منابع اسلامى مى توان به تبيينى كاركردى در اين زمينه دست يافت كه تا حدودى با تبيين نظريه پردازان كاركردگرا همخوانى دارد، هرچند از نظر ارزش هايى كه مفروض مى گيرند، از آنها متمايز است . به همين سان ، عوامل گوناگون زيستى ، روانى ، اقتصادى و فرهنگى در توزيع نابرابر قدرت در خانواده در شكل پدرسالارى دخالت دارند كه صاحب نظران به آنها توجه داده اند. در اين بحث نيز تبيين چند علّتى مستفاد از گزاره هاى دينى با تبيين علّى ارائه شده از سوى اين صاحب نظران همخوانى دارد؛ اما نظام هاى ارزشى متفاوت و تفسيرهاى ارزشى متضاد از مفهوم قدرت شوهر در خانواده ، ديدگاه اسلام را با ديدگاه هايى مانند فمينيسم در تقابل قرار مى دهد.
پايان دهنده مباحث اين فصل ، بحث خشونت جنسى در خانواده بود كه از زاويه نابرابرى جنسى و با استفاده از تبيين هاى علّى خردنگر و كلان نگر و تبيين هاى تفسيرى ، به تحليل آن پرداختيم و مجموعه اى از عوامل موثر در بروز و تداوم اين پديده را شناسايى كرديم . در ديدگاه اسلام نيز ضمن آنكه بخشى از اين عوامل مفروض گرفته شده اند، بخش ديگرى مورد توجه و تاكيد خاص قرار گرفته اند كه ضعف ديندارى و وجدان اخلاقى و ضعف كنترل اجتماعى و حكومتى مهم ترين آنها هستند.
فصل چهارم : ثبات و استحكام خانواده
مقدمه
وابستگى طبيعى دو زوج به يكديگر و نقشى كه هريك در ارضاى تمايلات اصيل و زمينه سازى جهت تكامل ديگرى ايفا مى كند، آنها را سخت به هم نيازمند ساخته و هر يك را به اهميت موقعيت ديگرى به عنوان بخشى از خويشتن خويش عميقا توجه داده است . اين وابستگى و نياز متقابل و آثار متنوع آن تقريبا همه عرصه هاى زندگى فردى و اجتماعى بشرى را متاءثر ساخته و در هر جا به تناسب ، به گونه اى جلوه نمايى كرده است . بى ترديد، اين تدبير حكيمانه كه تكوينا در من عالم هستى تعبيه شده ، در صورتى كه با ديگر زمينه ها و شرايط تاثير گذار بر شكل گيرى و تداوم صحيح اين پيوند اصيل همراه شود، بيشترين نقش را در تحكيم و تثبيت خانواده ايفا خواهد كرد. علامه طباطبايى (ره ) در تفسير آيه 21 سوره نساء كه (( مودت )) و (( رحمت )) ميان زوجين را تدبير حكيمانه خالق هستى مستند ساخته ، مى نويسد:
هر يك از زن و مرد به دستگاه توليد مثل خاصى مجهز شده است ؛ به گونه اى در عمل ، هر يك كار ديگرى را تكميل مى كند و توليد نسل برآيندى از مجموع آن دو است ؛ پس هر يك از زن و مرد فى نفسه ناقص و نيازمند ديگرى است و از مجموع آن دو، يك واحد تام به وجود مى آيد كه مى تواند توليد نسل را موجب شود. به دليل همين نقص و نيازمندى است كه هر يك از آن و به سوى ديگرى كشيده مى شود تا به پيوند با او آرامش يابد؛ زيرا هر ناقصى مشتاق كمال خويش است و هر نيازمندى به كسى يا چيزى مايل است كه نياز او را برطرف سازد... . خانواده يكى از بارزترين جلوه گاه هاى مودت و رحمت است كه از يك طرف دو زوج را به يكديگر پيوند مى دهد و از طرف ديگر باعث مى شود كه هردو، به ويژه زن ، بر فرزندان خردسال خود كه از تامين نيازهاى حياتى خويش عاجز و ضعيفند، مهر ورزيده و به پناه دادن ، نگهدارى ، پوشش ، تغذيه و تربيت اقدام كنند و اگر اين مهرورزى نبود، نسل بشر منقرض مى شد و نوع انسان هيچ گاه امكان حيات نمى يافت . (علامه طباطبايى ؛ الميزان ؛ ج 16: 166)
از اين تبيين غايت شناختى كه بگذريم ، از منظر تجربى ، شكل گيرى يك كانون خانوادگى منسجم و با ثبات ، به عوامل فردى و اجتماعى گوناگونى بستگى دارد كه در اين فصل به بررسى آنها مى پردازيم .
1. تقدس پيوند زناشويى
از جمله عواملى كه در سوق يابى به ازدواج ، دورى گزيدن از جايگزين احتمالى ، پذيرش راغبانه لوازم آن ، ايجاد آمادگى هاى فردى و اجتماعى در جهت مقابله با عوارض و آسيب هاى احتمالى پيوند زناشويى و در نتيجه ، حفظ و تثبيت خانواده ، نقشى تعيين كننده دار، تلقى ارزشى از پيوند زناشويى و به تعبيرى ، قداست داشتن آن است . اين بدان سبب است كه قداست و حرمت آميزى يك پديده ، به ويژه در صورتى كه چنين نگرشى در ذهنيت عموم غلبه داشته باشد، به طور طبيعى در تقويت موقعيت آن و متقابلا تضعيف اراده هاى ناهمسو تاثير شگرفت دارد.