كارنامه اسلام

دكتر عبد الحسين زرين‏كوب

- ۱۴ -


21- هنرهاى زيبا

كه گفت كه در اسلام دين را با هنر سازگارى نيست؟بر عكس،اين هر دوبا يكديگر ملاقات مى‏كنند و آن هم در مسجد.خداى اسلام-الله تعالى-نه فقط رحيم و حكيم است‏بلكه جميل هم هست،و از همين رو چنانكه‏صوفيه مى‏گويند،دوستدار جمال.يك نظر به بعضى مساجد كهن نشان‏مى‏دهد كه اين بناهاى با شكوه والا كه به پيشگاه خداوند اهداء شده‏اندصرف نظر از قدس و نزهت معنوى كه دارند از لحاظ يك مورخ نيز درخورآنند كه گالريهاى هنر اسلامى تلقى شوند.هنرمندان بى نام ناشناس‏اين مساجد كه تمام هستى خويش را وقف دمت‏خداوند كرده بودنداز همان شوق مقدسى گرم بوده‏اند كه استادان عهد رنسانس را مشتعل‏مى‏داشته است و ازين رو مثل آنها با شوقى تمام مى‏كوشيده‏اند تا بهترين‏تصورى را كه از زيبائى مى‏داشته‏اند در طى اين آثار مقدس جلوه و تحقق‏بخشند.حقيقت آنست كه معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبائى راكه در اطراف خويش مى‏ديد اگر آن را در خور عظمت و جلال خدامى‏يافت‏سعى مى‏كرد تا بهنگام فرصت‏براى آن در مسجد جائى باز كند.

بدينگونه،ستون را از آنچه در معابد بابل بود گرفت،مناره و محراب را از كليسا اقتباس نمود و ايوان و طاق آن را از قصرهاى سلطنتى ساسانيان‏تقليد نمود.

مسجد در عهد خلفا براى مسلمانان خيلى بيش از امروز اهميت‏داشت زيرا تنها جاى عبادت Forum ميدان خطا به در روم)بود هم محكمه عدالت مسلمين بشمار نمى‏آمد.هم فوروم ( آنها،هم محل درس وتعليم آنها بود هم حتى آكادمى آنها.در عهد پيغمبر مسجد جائى بودكه مسلمانان آنجا جمع مى‏شدند،پيغمبر در همانجا كارهاى امت را حل وفصل مى‏كرد. قديمترين مسجد كه فاتحان مسلمان در محل بصره،كوفه‏و فسطاط بنا كردند نزديك بود به دار الاماره.زيرا كه مسجد تنهاعبادتگاه قوم نبود محلى بود براى اجتماع عام.چنانكه نام آن-جامع‏نيز بدرستى ازين امر حكايت دارد.در دوره‏هاى بعد اهل حديث‏حلقه‏هاى خود را در مسجد بر پا مى‏كردند،احكام شريعت در مسجدمسلمين تبيين مى‏شد،مجالس تفسير قرآن در مسجد بر پا مى‏شد،متكلمان‏در مسجد حوزه بحث در عقايد منعقد مى‏كردند،زهاد و صوفيه هم براى‏اعتكاف در مسجد خلوت مى‏گزيدند.در مساجد حوزه‏هايى بود براى‏مقابله و تلاوت قرآن كه در آنها تجويد و قرائت نيز تعليم مى‏شد چنانكه‏حلقه‏هاى اذكار-ذكر نام خدا-هم در مساجد تشكيل مى‏يافت.

در بعضى مساجد مجموعه‏هاى حديث-مخصوصا صحيح بخارى وصحيح مسلم-قرائت و تعليم مى‏شد.در واقع،هم مكتب كلامى‏معتزله از مسجد بيرون آمد و هم مذهب اشاعره. بعلاوه،مسجد به‏اصطلاح امروز هم پارلمان شهر بود و هم تا حدى كلوب عالى آن.

همچنين در موارد بسيارى غريبان و تازه واردان آنجا را مثل مهمانخانه‏شهر تلقى مى‏كردند. اين فوايد گونه‏گون كه از مسجد مورد انتظار بودسبب مى‏شد كه بناى مسجد،هم راحت‏باشد و هم سودمند.بدينگونه درين‏ابنيه عالى كه اولين منزل پرواز روحانى انسان بشمار مى‏آمد هنر معمارى اسلامى مفهوم انتزاعى را با هدف انتفاعى در هم مى‏آميخت.

البته تنوع و اختلاف نژاد اقوامى كه سرزمين آنها بوسيله اسلام‏فتح شد از اسباب تنوع شيوه معمارى در بين مسلمين بود.اولين معماران‏قديم اسلامى براى آنكه تصورى را كه از زيبائى داشته‏اند تحقق بخشندوسيله ديگرى نداشته‏اند جز آنكه شيوه هنر قوم و كشور خود-ايران، بيزانس،شام،مصر و هند-را مورد استفاده قرار دهند اما البته اينگونه‏عناصر و اجزاء كه از معمارى قديم اخذ مى‏شد رفته رفته با هدفهاى دين‏جديد تطبيق مى‏گشت و در تحول معمارى اسلامى تاثير مى‏بخشيد.

بدينگونه،سبك معمارى بيزانس كه در مساجد دوره اموى رواج و نفوذعمده داشت از همان وقتى كه معماران سامرا-در عهد معتصم خليفه-سبك روزگار ساسانيان را احياء كردند جاى خود را به شيوه معمارى‏ساسانى داد و اين شيوه چنانكه هر تسفلد نشان داده است‏بزودى در همه‏جا-فى المثل در خراسان،بحرين و حتى مصر-انتشار و رواج تمام يافت.

در آغاز كار بسيارى از مساجد كهن بر جاى معابد كهنه‏تر يا حتى‏بر بقاياى قصرهاى ديرينه ساخته مى‏شد.در مدائن قسمتى از ايوان كسرى‏را سعد بن ابى وقاص تبديل به مسجد كرد. مسعودى مى‏گويد بسيارى ازآتشكده‏هاى ايران هم تبديل به مسجد شد.در شام و فلسطين نيز مكرركليساها را مسجد كردند و حتى در مصر تا زمان مامون خليفه كليساهاى‏قبطى تبديل به مسجد مى‏شد.كليساى يوحنا كه در دمشق تبديل به مسجداموى شد در ادوار قديمتر معبدى بود كه براى ژوپيتر بنا شده بود.مساجدكهنسال اصطخر و قزوين بر روى بقاياى آپادانه‏هاى ساسانى بنا شد.درحمص،حماة،اورشليم،استنبول و آناطولى بسيارى كليساها را مسجدكردند،در كابل و سند و دهلى هم مكرر معابد بت پرستان تبديل به مسجدشد.وقتى كليساى اياصوفيه تبديل به مسجد يافت‏بعضى تغييرات در آن‏ضرورت داشت تا آن را با احتياجات جديد منطبق كنند اما جامع سلطان محمد فاتح بنائى بود تازه،منطبق با نيازهاى جديد كه در ساختن آن هم‏ذوق فطرى و مكتسب فاتحان ترك جلوه داشت هم بقايائى از سنتهاى‏معمارى بيزانس.مسجدهاى عظيم ديگرى هم اين فاتحان عثمانى دربيزانس پديد آوردند كه شيوه معمارى تركى و عثمانى رفته رفته از آن‏نشات گرفت.مسجد جمعه اصفهان در عهد منصور عباسى بوجود آمد آنهم‏ظاهرا در جاى يك آتشكده قديم.اما تغييرات متوالى و مستمرى كه‏پادشاهان ايران از ملكشاه سلجوقى تا شاه طهماسب اول و شاه عباس اول‏صفوى در آن پديد آوردند تدريجا از آن بناى كهن،تيپ مسجد ايرانى رابوجود آورد. اين تيپ خاص در بناى مسجد شاه اصفهان به كمال رسيد كه‏آن را بى شك بايد شاهكار معمارى مذهبى در تمام تاريخ ايران خواند.

تحولاتى كه در خلافت اسلامى و احوال امم و اقوام مسلمان پديدآمد در بناى مسجد البته تاثير بارز داشت.سنتهاى محلى هم بى شك درتحول اسلوب معمارى اسلامى مؤثر بود.در يك دوره خاص نفوذ سبك‏ايران تقريبا در تمام خاور نزديك منتشر شد.بعد از سقوط خلافت‏بغداد، در قسمت عمده‏يى از دنياى اسلام شيوه گنبددار ايرانى جاى اسلوب‏معمارى سابق را گرفت. با آنكه شيوه هنر تزيينى ايرانى،نفوذ عمده‏يى درتمام اقطار اسلامى داشت ذوق و شيوه هر يك از اقوام و امم باز خاصيت‏خود را حفظ كرد.اين اوصاف و خواص كه اسلوب مسجد سازى هر قومى‏را مشخص مى‏كند غالبا مزايائى است كه اين اقوام در سراسر تاريخ وتمدن خود نيز آن را نشان داده‏اند.مى‏توان گفت‏خاصيت معمارى شام‏ثروت و غناى آنست،خاصيت معمارى شبه قاره هند و پاكستان وفور وكثرت،خاصيت‏شيوه ترك و عثمانى قوت آنست و اصيت‏شيوه ايرانى‏لطف و ظرافت آن.

از اينها گذشته،در بناى بسيارى از مساجد هنرهاى مختلف بهم‏در آميخته است:معمارى در توازن اجزاء كوشيده است،نقاشى به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است،خوشنويسى الواح و كتيبه‏ها را جلوه‏بخشيده است،شعر موعظه‏ها و ماده تاريخها عرضه داشته است و موسيقى‏هم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند در صداى مؤذن و بانگ قارى وواعظ مجال جلوه‏گرى يافته است.حتى صنعتهاى دستى هم براى تكميل وتزيين اين مجموعه الهى به ميدان آمده‏اند:فرشهاى عالى،پرده‏هاى‏گرانبها،قنديلهاى عظيم و درخشان،منبت كاريها و مليله دوزيها نيز درتكميل زيبائى و عظمت مسجد نقش خود را ادا كرده‏اند.بدينگونه، مظاهرگونه‏گون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز چنان در بناى مسجدمجال ظهور يافته است كه امروز يك مورخ دقيق روشن بين مى‏تواند تنهااز مطالعه در مساجد تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم‏را پيش چشم خويش مجسم كند.در طول نسلها و قرون در فاصله آفاق‏مختلف،هنر اسلامى ملجاى پاكتر و نمايشگاهى امنتر از مسجد نداشته‏است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزيين مساجدبا وجود (Cosmopolitisme) حفظ خاصيتهاى ملى و محلى نوعى جهانوطنى

را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و فرهنگ‏پر تسامح اسلامى مناسبت تمام دارد و بهر حال از مفاخر معنوى مسلمين‏بشمارست. (189) البته غير از مساجد،ابنيه و آثار بسيار از تمدن اسلامى‏مانده است.نكته اينجاست كه مسلمين اين بناهاى شگرف عالى را كه‏طول زمانها-و عرض مكانها-بين آنها فاصله بسيار افكنده با وجودتفاوت و اختلاف كه در مصالح و مواد و سبكها و امكانات آنها هست‏روح و حيات واحد بخشيده‏اند.در حقيقت هم تفاوت مواد و مصالح درنقاط گونه‏گون،هم اختلاف ذوق و ثروت حاميان و بانيان اين ابنيه هنرى،و هم مدارج تربيت و ذوق معمار و كارفرما دست‏بهم مى‏داد،تا سبك وشيوه معمارى را در بلاد و قرون مختلف تعيين نمايد.البته وحدت كلى اين‏اساليب مختلف را انكار نمى‏توان كرد و منشا اين وحدت تا حد زيادى حكومت اسلام است كه گوئى همه جا ذوق و نبوغ نژادهاى گونه‏گون كشورهاى فتح شده را طى قرنهاى دراز در خدمت‏خويش گرفته و هر يك رامكمل ديگرى ساخته است و اين وضعى است كه پيش از فتح اسلامى كمتردر عالم نظيرى داشته.تحت تاثير همين عامل بود كه صنعت اسلامى‏توانست از شكوه رؤيا انگيز قصر الحمراء در اسپانيا تا ظرافت‏بى مانند تاج‏محل دراگره اختلاف نژادها را ناديده گيرد و زمان و مكان را در نوردد ونوعى جلوه ابدى و انسانى بيابد.

بدينگونه در معمارى نيز-مثل علوم و فنون-مسلمين از ايرانيهاو روميها اقتباس كردند.اما وجود ابنيه بسيار عظيم در سراسر قلمرو پهناوراسلام حاكى است از قدرت و ذوق تلفيق در بين مسلمين.درين بناهاى عظيم‏خيال انگيز ستونهاى پر هيبت،طاقهاى هلالى،مناره‏ها، گنبدها و مقرنس‏كاريها هر چند هيچيك كاملا ابداع مسلمين نيست اما تركيب و تلفيق‏آنها در ابنيه اسلامى حاكى از هماهنگى،عظمت و كمالى است كه درتمدن و فرهنگ اسلامى تقريبا همه جا جلوه دارد.تركيب مجموعه همين‏عناصرست كه ابنيه اسلامى را در شام،در مصر،در هند،در اندلس،درعراق و در ايران همه جا قدرت و جلالى افسانه آميز،مى‏بخشد. همين مايه‏تناسب و هماهنگى است كه قصر الحمراء را در غرناطه از وراى غبار قرنهاهنوز چنان جلوه و شكوه داده است كه گوئى به قول ويكتورهوگوشاعر فرانسوى آن را«جنى‏ها مثل يك رؤيا زراندود،و آگنده از آهنگ‏»

ساخته‏اند. (190) و يا بناى تاج محل را دراگره با چنان تناسبى از زيبائى و ظرافت‏سرشار كرد كه هنوز يك مورخ امروز مى‏تواند درباره اين رؤياى مرمرين‏كه بياد مرگ و زندگى يك ملكه مسلمان هند بنا شده است‏بگويد اگرزمانه عقل و هوش داشت‏شايد هرچه جز تاج محل بود منهدم مى‏كرد وبراى تيمار دل آدمى اين نشان گرانمايه شرافت انسانى را بر جاى مى‏نهاد. (191) در اسپانيا سبك معمارى متداول در شام و ايران به نام سبك مراكشى آوازه يافت.بعدها فاتحان نصارا قسمتى از مساجد اندلس راكليسا كردند،قلعه الكازار-شكل فرنگى شده القصر-كه در اشبيليه‏بوسيله ابو يوسف يعقوب بنا شد،مورد توجه و استفاده شارل پنجم و ايزابلاگشت.قصر الحمراء كه مجموعه‏يى است زيبا از باغ‏ها،قصرها،حياطها واستخرها و ايوانهاى رفيع و باشكوه كهن در غرناطه نمونه‏يى از افراط درتزيين و تجمل بعضى مسلمين را عرضه مى‏داشت كه عاقبت آن در همه جاهمان كلام معروف است كه شارل پنجم وقتى از ايوان يك عمارت الحمراءآنهمه جلال و عظمت از دست رفته را بديده عبرت ديده بود گفته بودبيچاره آنكه اينهمه را از دست داده است. (192) در هند،اين معمارى باز چنان‏وحدت و صالت‏خود را حفظ كرد كه به گفته بعضى مورخان انسان وقتى‏بناى تاج محل را در هند مى‏بيند،نه در ايران يا اندلس،دچار حيرت‏مى‏شود،اما در واقع از حيرت وقتى بيرون مى‏آيد كه متوجه مى‏شود دياراسلام است نه هند دارد نه اندلس،همه جاى آن وحدت است-وحدت‏اسلامى.چنانكه قطب منار دهلى با دويست و پنجاه پا ارتفاع،هنوز بعد از هفت‏قرن مقابله با طبيعت‏حكايت دارد از قدرت و عظمتى كه اسلام در گذشته‏در سرزمين هندوان يافت-و گر چه گهگاه با خشونت و قساوت امثال قطب‏الدين ايبك همراه مى‏شد.

هنر اسلامى نيز مثل فرهنگ آن،هم از حيث مواد تنوع داشت هم‏از جهت تكنيك.حتى نقاشى،مجسمه سازى،و موسيقى هم با آنكه با كراهت‏اگر نه با حرمت،تلقى مى‏شدند در محيط تسامح آميز اسلامى فرصتى براى‏نشو و نماى خويش پيدا كردند.در واقع نه در نقاشى صورت،مسلمين‏فرصت قريحه نمائى داشتند،نه در نقاشى تفريحى.با اينهمه،بعضى‏هنرمندان كه به اين كارها پرداختند استعدادهاى كم نظير نشان دادند.

در مينياتور،غير از يك عده هنرمند بى نام كه آثارشان بى امضاست،ازكمال الدين بهزاد مى‏توان ياد كرد كه ميراث مكتب هرات را به دوره‏صفويه منتقل كرد.خوشنويسى كه در قديم مخصوصا با خط كوفى در معمارى و سفال كارى يك هنر تزيينى بود بعدها با خط نستعليق لطف وظرافتى ديگر يافت و كتاب شعر يا نثر مصنوعى كه با خط نستعليق ومينياتور و تذهيب و تجليد هنرمندانه آراسته مى‏شد در صورتيكه در همه‏اين رشته‏ها كمالى را عرضه مى‏كرد يك مجموعه ارزنده از هنرهاى‏ظريف مى‏شد.در كتابت،تذهيب،و تجليد قرآن مخصوصا گهگاه چنان‏ذوق و حوصله‏يى بكار مى‏رفت كه زيبائى بعضى از آنها قدس و عظمت‏مساجد اسلامى را مجسم مى‏كرد.قالى‏هاى ظريف-كه نوعى از آن‏هنوز نام ايران را بلند آوازه مى‏دارد-در گذشته بقدرى به لطف رنگ‏و نقش ممتاز بود كه زيباترين آثار امروز در برابر آنها ناقص و بى اندام‏مى‏نمايد.تنوع بارزى كه از حيث مواد،و از حيث تكنيك در آثار هنراسلامى هست جالب است.انواع مواد از گچ،كاشى،مرمر،جواهر،خزف،بلور،و عاج در ابنيه و آثار گونه‏گون از برج،قصر،مسجد،مناره،وايوان هست و رشته‏هاى مختلف هنر از معمارى، خط،مينياتور،تذهيب،وصنايع دستى زندگى طبقات ثروتمند را از ذوق و زيبائى مى‏آگند. ظرافت وحوصله‏يى كه در بعضى صنايع دستى مسلمين بكار مى‏رفت لطف و كمال‏خاصى به آنها مى‏داد.بعضى اسلحه و آلات جنگ،كارهاى جواهر سازى ومرصع كارى،ظروف سفالى و فلزى آنها كه در موزه‏هاى مختلف هنوزباقى است مهارت صنعتى آنها را در اين كارها نشان مى‏دهد.كنده كارى‏بر روى عاج،ساختن انواع كاشى و آبگينه،بافتن انواع فرش و سجاده‏وسيله‏يى بوده است‏براى تجلى يافتن ذوق و ظرافت قوم در صنايع دستى وخانگى.

حتى در موسيقى كه زهد متعبدان سماع آن را بر نمى‏تافت و طبايع‏جدى گهگاه آن را عبارت از لغو ناپسند مى‏شمرد نيز تشويق خلفاء و اميران‏همراه با ذوق و علاقه عامه،توسعه قابل ملاحظه‏يى پديد آورد.

كتاب الاغانى تاليف ابو الفرج اصفهانى(356-284)كه ذكر و ضبط اغانى مشهور آن زمانها براى او بهانه‏يى شده است جهت ايجاد يك‏دائرة المعارف بيست جلدى از شعر و ادب و تاريخ عرب،حاكى است ازرواج و قبولى كه موسيقى و غنا در مجالس خلفاء و امراء و حتى بازرگانان وعامه داشت-مخصوصا در دمشق،بغداد،و حتى مدينه.وجودابراهيم بن مهدى،عمو و تا حدى رقيب و معارض مامون (193) در بين چندموسيقيدان مشهور شهر هزار و يك شب نشان مى‏دهد كه بغدادهارون و مامون تا چه حد با موسيقى و آواز سر و كار داشته.غير ازوى نام ابراهيم موصلى،پسرش اسحق،و شاگرد او زرياب در موسيقى‏اوايل عهد عباسيان آوازه بلند داشت.همين زرياب بود كه موسيقى عربى‏را در اسپانيا به دربار خليفه عبد الرحمن ثانى برد و قرطبه را غرق در شورو آهنگ عراق كرد.سماع صوفيه و وجد و رقص آنها-با وجود نهى و كراهيت‏بعضى مشايخ-موسيقى و غنا را مخصوصا در بين عامه انتشارى بيشترداد.جنبه نظرى موسيقى مخصوصا نزد كندى،فارابى،اخوان الصفا،وابن سينا مورد توجه شد كه درين باب ميراث علمى يونان را كمال و غنائى‏سرشار بخشيدند.مدخل فارابى در موسيقى معروفترين تصنيفات قرون وسطى‏در موسيقى نظرى است و اگر از تمام كتابهاى موسيقى يونانى كه باقى مانده‏است‏برتر نباشد فروتر نيست (194) غير از فارابى كسانى امثال ابن هيثم وعبد المؤمن ارموى نيز در موسيقى نظرى مطالعات مهم كرده‏اند.اما جالب‏است كه آثار فارابى درين باب در نزد علماء موسيقى اروپا تا اواسط قرن‏هفدهم ميلادى هنوز مورد رجوع بود (195) در ايجاد بعضى آلات موسيقى‏و در استعمال علائم براى ضبط،تقدم موسيقيدانان اسلامى قابل ملاحظه‏است و هنوز در زبانهاى اروپائى بعضى الفاظ هست كه حاكى است از اخذو اقتباس از موسيقى عهد اسلامى.

 

next page

fehrest page

back page