خاطرات و حكايتها جلد سوم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- پى‏نوشت‏ها -


1- حديث ولايت مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى تدوين دفتر مقام معظم رهبرى ، ناشر سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى جلد اول صفحه 27.
2- همان صفحه 21
3- همان صفحه 25
4- همان صفحه 24 و25 پ
5- همان صفحه 62 و63
6- سوره سباء: 46
7- همان جلد سوم صفحه 192 و 193.
8- نهج البلاغه ، كلمات قصار
9- همان جلد دوم صفحه 25
10- سوره عنكبوت ، آيه 69.
11- بحار الانوار علامه مجلسى ، ج 85 ص 319.
12- سوره حج ، آيه 40.
13- همان جلد صفحه 260
14- همان جلد دوم صفحه 17
15- - همان صفحه 40
16- همان صفحه 41
17- همان صفحه 116 و 115
18- همان صفحه 180
19- همان جلد سوم صفحه 25 و 24
20- همان صفحه 30 و 29
21- همان صفحه 40 و41
22- همان صفحه 78
23- همان صفحه 93
24- بحار الانوار، ج 43، ص 24.
25- بحارالانوار، ج 43، ص 24.
26- همان صفحات 147- 145
27- همان صفحه 195 - 196
28- همان صفحه 203
29- همان صفحه 234 و 233
30- همان صفحه 242 و 241
31- همان صفحه 256
32- سوره ى ق : آيه 41.
33- همان صفحه 174 و 173
34- همان صفحه 289
35- سوره ى اعراف ، آيه 145
36- همان جلد اول صفحه 183 و 182
37- همان جلد سوم صفحات 160 - 155
38- همان جلد دوم صفحات 234 - 231
39- حوزه و روحانيت در آينه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى - تنظيم دفتر مقام معظم رهبرى - ناشر سازمان تبليغات اسلامى - جلد دوم صفحه 174 و 173
40- همان صفحه 206
41- همان صفحه 103 و 102
42- همان صفحه 94 و 95
43- همان صفحه 13 و 12
44- همان جلد اول صفحه 13 و 12
45- همان صفحه 18 و 17
46- همان صفحه 37 و 36
47- همان صفحه 70 و 71
48- همان صفحه 90 - 91
49- همان صفحه 97 و 98
50- همان صفحه 109 و 108
51- همان صفحه 120
52- همان صفحات 165 - 163
53- همان جلد دوم صفحات 235 - 231
54- همان صفحه 228
55- فرهنگ و تهاجم فرهنگى - تدوين دفتر مقام معظم رهبرى - ناشر سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى - صفحه 56 و 55
56- همان صفحه 100
57- همان صفحه 106 و 105
58- همان صفحه 107 و 106
59- از جمله ى طرحهاى محو روحانيت ، تشكيل مؤ سسه وعظ و خطابه است . رهبر معظم انقلاب ، كسانى را كه در برنامه ريزى اين طرح نقش داشته اند معرفى نموده و هدف طرح را بازگو مى كنند.
دستگاه رضاخانى كه فقط رضاخان نبوده ، بلكه يك عده از باصطلاح ادبا و انديشمندان و ايدئولوگهاى دستگاه رضاخانى هم بودند كه طراحى مى كردند و فكر مى دادند. آنها نشستند و يك طرح ديگرى ريختند البته با پول و پشتيبانى و اداره و فرماندهى سياستگذارى رضاخانى اين كار را كردند. آن طرح عبارت بود از اين كه بساطى را در تهران به نام مؤ سسه وعظ و خطابه درست كنند. اين موارد را شماها و نسل جوان - متاءسفانه نمى دانيد. موسسه وعظ و خطابه مربوط به سالهاى 1316 و 1317 است ، يعنى دو سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانيت . سياست اين بود كه كسانى كه مى خواهند روحانى بمانند مى بايست در موسسه ى وعظ و خطابه اى كه وابسته ى به رضاخان است عضو گرديد و به اين وسيله آخوند رضاخانى و دربارى باشند و در خدمت سياستهاى استكبار قرار گيرند...
روزنامه كيهان 4/8/74
60- همان صفحات 109 و 107
61- همان صفحه 115 و 114
62- همان صفحه 157
63- همان صفحات 213 - 210
64- بحار الانوار، ج 78، ح 269.
65- ميرزاى قمى از فتحعلى شاه كنار مى كشيد، نمى خواست با او هم صحبت شود، روزى به او گفت عدالت را رعايت كن ، من ترس آن دارم كه تماسم با تو مرا مشمول اين آيه كند كه خداوند مى فرمايد: و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار: تكيه بر ظالمان نكنيد كه موجب شود، آتش ‍ شما را فرو گيرد
شاه در پاسخ گفت : من شنيده ام روايتى نقل شده كه اگر كسى در دنيا سنگى را دوست داشته باشد در آخرت با آن محشور مى شود از اين رو دوستى با تو را دارم به اميد آنكه در آخرت در بهشت نيز با تو باشم .
نگارنده با يك واسطه از مرحوم ميرزا على محدث زاده (فرزند حاج شيخ عباس قمى ) شنيدم : فتحعلى شاه ، دخترى داست ، دلش مى خواست ، همسر فرزند ميرزاى قمى گردد.
اين علاقه از اينجا شروع شد كه : روزى فتحعليشاه به قم آمد و وارد بر ميرزاى قمى شد، باهم در اطاقى نشسته بودند، فتحعليشاه ديد جوانى بسيار با ادب و با جمال ، چاى و... مى آورد و از آنها پذيرايى مى كند از ميرزا پرسيد، اين جوان چه نسبتى با شما دارد؟ ميرزا گفت : پسر من است .
فتحعليشاه كه شيفته جمال و كمال جوان شده بود، به ميرزا گفت : دخترى دارم ، دوست دارم كه همسر پسر شما شود.
ميرزا فرمود: ارتباط من با شما درست نيست . از اين تقاضا بگذر، فتحعليشاه اصرار كرد و گفت بايد حتما اين كار، عملى شود، ميرزا ناچار فرمود: پس يك شب به ما مهلت بده تا فكر كنيم فتحعليشاه يك شب مهلت داد.
نيمه هاى آن شب ، ميرزا براى نماز شب برخاست ، در آغاز نماز عرض كرد: خدايا من مى دانم كه اين وصلت باعث مى شود كه محبت من به تو كم گردد، اگر اين وصلت ضرر دارد مرگ فرزندم را برسان مشغول ركعت دوم نماز شب بود كه همسرش آمد و گفت : پسرت دل درد گرفته است ، در ركعت چهارم بود كه همسرش آمد و گفت پسرت حالش خيلى خراب است ، سر انجام در قنوت ركعت يازدهم (نماز وتر) به او خبر دادند كه پسرت از دنيا رفت .
ميرزاى قمى پس از نماز به سجده افتاد و شكر خدا را بجا آورد كه از اين بن بست ، خلاص شده و نجات يافته است ، و در نتيجه مشكل وصلت و ارتباط با شاه به ميان نيامد.
نقل از داستانها و پندها - جلد سوم
66- همان صفحات 299 و 297
67- همان صفحه 307 و 306
68- همان صفحه 241 و 240
69- همان صفحات 217 و 216
70- همان صفحات 222 و 219
71- در ايران چند مدرسه عالى مانند مدرسه طلب و مدرسه عالى حقوق و دار المتعلمين عالى و مدرسه علوم سياسى وجود داشت . اين مدارس مخصوصا مدرسه علوم سياسى بر اساس اصول و فرهنگ و تفكر مادى غرب و توسط عناصر باصطلاح تجدد خواه و غرب گرا پايه ريزى شده بود. در روز 15 بهمن ماه 1313 اولين سنگ بناى دانشگاه تهران گذاشته شد و تقريبا مدارس فوق الذكر در دانشگاه جديد التاءسيس تهران به كار خود ادامه دادند. تاسيس ‍ دانشگاه تهران ، فى نفسه يك اقدام فرهنگى قابل توجه است ، لكن انگيزه كابينه محمد على فروغى ذكاء الملك كه از روشنفكران وابسته به غرب است در تشكيل و سياست گذارى آن راستاى تفكر اين گروه قابل ارزيابى است . لذا مشاهده مى كنيم كه دانشگاه تهران به عنوان مهمترين مركز آموزش عالى كشور به يك سنگر مهم براى ايدئولوژى شاهنشاهى باستانى تبديل مى شود كه كار به جايى مى رسد كه در چنين محيطى از دين و ايمان اسلامى خبرى باقى نمى ماند و رژيم ستم شاهى عنايت خاصى به اين دانشگاه مى نمايد تا فراورده هاى آن در خدمت مقاصد خاص رژيم در آيند.
رهبر معظم انقلاب مى فرمايد:
هدف اول تاسيس دانشگاهها باسواد كردن جوانها نبود بلكه ساختن و پرداختن جوانها به شكلى بود كه دستگاه در جهت پيوستن هر چه سريعتر به قطبهاى استعمار و استكبار جهانى يعنى در جهت نوكرى كمك كند
روزنامه جمهورى اسلامى 4/11/64
رهبر معظم انقلاب با اشاره به اين جريان مى فرمايند:
يك طرح انگليسى فراماسونرى خيلى دقيق طراحى شده بود براى اينكه هم جريان علم و عالم معلومات و دانش و دكتر و مهندس و دانشگاه و روشنفكرى ، يعنى آينده جامعه را، از دين جدا كنند... شما جوانها يادتان نيست نبوديد آن دورانى كه اصلا ورود به دانشگاه يعنى خداحافظى با دين و ورود به مقوله علم و تحقيق يعنى لبخند تمسخر كردن دين
روزنامه جمهورى اسلامى 4/11/64
در اسناد بدست آمده از لانه جاسوسى آمريكا در ايران ، در زمينه ى دانشگاه ها در ايران مى خوانيم :
محققين ظهور يك طبقه نخبه روشنفكر با خصوصيات ذيل را مشاهده مى كنند:
سيستم ارزشى و ارزشهاى قديمى را به دور انداخته و در نتيجه ديگر به اسلام به عنوان راهنماى زندگى نمى نگرند اعضاى آن به گذشته اى كه جزو آن نبوده اند ندارند و علاقه شان به خدا يا گذشته كمتر است ... مركز سر برآوردن روشنفكران صاحب فن ديوانسالار، دانشگاهها است و رؤ ساى دانشگاهها و نخبگان سيستم آموزش از آن كه مدير باشند، سياستمدارند.

اسناد لانه جاسوسى ، ج 7
بنابراين ، دانشگاهها بر اساس بينش جدايى دين از سياست و جامعه شكل گرفته است ، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى دانشگاهها و خصوصا دانشگاه تهران مركز و سنگرى براى گروهكهاى مخالف انقلابى شد و كار به جايى رسيد كه دانشگاه براى چند مدتى تعطيل گرديد تا با پاك سازى ستادهاى گروهكها از دانشگاه و اسلامى شدن فضاى آن بازگشايى گردد. هر چند ستادها پاكسازى شدند لكن اسلامى شدن فضاى آن بدانگونه كه حضرت امام قدس سره شريف مى خواستند تحقق نيافت . موضوع وحدت حوزه و دانشگاه گام مهمى بود كه در صورت تحقق مطلوب آن مى توانست محتوى و جهت گيرى محيطهاى دانشگاهى را اصلاح نمايد. به هر حال دانشگاهها تا رسيدن به وضعيت مطلوب راه درازى را در پيش دارند و دشمن و اذناب داخلى او با اطلاع از ساختار نظام آموزشى و ضعفهاى سيستم دانشگاهى كشور، همچنان به نفوذ انديشه هاى خود در اين محيطها دلبسته اند و بيشترين اميد را به اين محيط دارند. زمزمه هايى كه رهبر معظم انقلاب و فرزانه امت به آنها اشاره مى نمايند در چنين محيطى با آن سابقه و اين عملكرد در دوران انقلاب اسلامى بيشتر شنيده مى شود كه بايست با دقت به آنها توجه و به موقع چاره سازى نمود.
72- اسناد اساسنامه هاى مصوب مجلس شوراى ملى در سال 1315 هجرى شمسى و ابلاغ آن از سوى وزير معارف وقت على اصغر حكمت از نظر شما مى گذرد.
قسمت دوم - تربيت اكابر
1- اساسنامه
مصوب 19 خرداد 1315
براى تربيت اكابر و روشن ساختن اذهان عموم و هدايت افكار طبقه جوان و دانش آموزان كشور و آشنا ساختن عامه به اوضاع عصر جديد ايران مقررات ذيل را هيئت وزراء در جلسه خرداد 1315 تصويب نمودند:
فصل اول - مجالس وعظ و خطابه
ماده 1- وزارت معارف و اوقاف براى تربيت اكابر مجالس وعظ و خطابه در تمام نقاط تاءسيس مى نمايد.
ماده 2- در مركز و ولايات از ميان وعاظ و اهل منبر كسانى كه بر حسب تصديق اداره شهربانى سوء سابقه نداشته باشند و معلومات كافى براى وعظ و خطابه داشته باشند از طرف وزارت معارف تعيين خواهند شد.
ماده 3- وزارت معارف و اوقاف حقوق وعاظ و مخارج مجالس وعظ و خطابه را از محل اوقاف مجهول المصرف متعذر المصرف ... مطلقه تاءمين و بر طبق نظامنامه كه براى استخدام وعاظ وضع مى نمايد پرداخت خواهد نمود.
ماده 4- براى تربيت وعاظ صالح و لايق در دانشكده علوم معقول و منقول مدرسه مخصوص وعظو خطابه از طرف وزارت معارف تاءسيس خواهد شد.
ماده 5- وزارت معارف برنامه تحصيلات آن مدرسه را تهيه كرده پس از تصويب شوراى دانشگاه به موقع اجراء خواهد گذارد.
ماده 6- دروس مدرسه وعظ و خطابه براى وعاظى كه از طرف وزارت معارف در ولايت تعيين مى شوند مرتبا ارسال خواهد شد و آنها مكلفند دروس مزبور را حاضر نموده در امتحانات نهايى اين شعبه شركت نمايند.
پس از خاتمه دوره اول مدرسه وعظ و خطابه فقط كسانى حق وعظ خواهند داشت كه يا امتحانات مربوط باين شعبه را گذرانده و يا طبق نظامنامه مخصوص جواز وعظ داشته باشند.
فصل دوم - كنفرانسهاى عمومى
ماده 7- وزارت معارف در هر يك از شهرها چند محل مناسب براى ايراد خطابه تعيين خواهد نمود.
ماده 8 - در اين مجالس خطابه هايى در زمينه مسايل تاريخى - اخلاقى - صحى - ادبى - اجتماعى و اصول تجدد خواهى و ميهن پرستى و شاه دوستى و آشنا نمودن عموم به ترقيات روز افزون كشور در عصر جديد ايراد خواهد شد.
ماده 9- حضور در مجالس خطابه براى عموم آزاد است ولى مخصوصا اولياى دانش آموزان براى استماع خطابه به دعوت مى شوند و تذكرات لازم راجع به حاضر كردن اطفال براى مدرسه به آنها داده خواهد شد تا از لحاظ اجراى مقررات تعليم و تربيت با اولياى مدارس توحيد مساعى و همفكرى نمايند.
ماده 10 كسانى كه براى ايراد خطابه در نظر گرفته مى شوند.
ماده 16- وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه موظف است نظامنامه هاى مربوط باين اساسنامه را تهيه نموده و به موقع اجراء بگذارد.
تصويب نامه در كابينه رياست وزراء ضبط است .
رئيس الوزراء
73- تهاجم به روحانيت به عنوان ديده بانان بيدار دين اسلام و مرزداران فداكار ارزشها و احكام الهى ، امرى مسبوق به سابقه است و اين تهاجم باز مى گردد به شناسايى بيگانگان از نقش روحانيت در بيدارى و اجتماع و حركت مردم ، آنچه كه امروز تحت عناوينى فقه پاسخگوى نيازهاى بشرى نيست ، حكومت و مديريت جامعه بايستى در دست عقلاى قوم باشد نه فقيهان ، حكومت دينى و غير دينى در ماهيت يكسان هستند، تسامح و تساهل در اعتقادات لازمه وحدت است و... از قلم و لسان كسانى تراوش مى كند كه از دو حال خارج نيست ؛ يا تحت تاءثير افكار و انديشه ها و آراى باصطلاح انديشمندان غرب قرار دارند و يا با صحنه گردانى و دستهاى پنهان سيلى خوردگان از انقلاب اسلامى و حكومت ولايت فقيه در ايران عمل مى نمايند.
جدا كردن اين دو صف مهم است خصوصا در دايره برخورد با آنان ، لكن نتايج حاصل از انديشه و عملكرد اين دو گروه يكسان است و آن بهره ورى دشمن از فضايى است كه دشمن به واسطه القاى اين شبهه ها به وجود مى آيد بدانديشان غرب كه آغاز گر حكومت دينى و سكولاريزه كردن جامعه يعنى جدايى دين از سياست و حكومت و اجتماع بودند، در يك محاسبه اشتباه بجاى پالايش جامعه از رفتارهاى غير دينى كشيشان ، حقانيت دين و ضرورت حضور آن در هدايت سياسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى جامعه را انكار كردند و دنيا را به وضع فاجعه آميز امروز رساندند. وضعى كه در آن حكومت هاى باصطلاح ليبرال و مبتنى بر دموكراسى ، جسمها را رها كرده اند كه هر فسادى را انجام دهند و روح و روان آنها را به زنجير تبليغات جهت دار خود كشيده اند كه ناگزير از حركت در سوى ترسيم شده آنها باشند. آزادى ظاهرى و اسارت باطنى .
نتيجه اينكه امروز غرب در ابتذال ساخته شده بدست باصطلاح عقلاى خود گرفتار است و بنيانهاى اخلاقى و خانوادگى و در نتيجه امنيت اجتماعى و روانى آنان به شدت آسيب ديده و در آستانه فروپاشى تمدن مادى بنا شده بر جدايى دين قرار گرفته اند، عاقبتى كه بر ماركسيسم رفت و همه شاهد بوديم .
امروز در ايران اسلامى هر ندايى كه به تاءثير افكار بدانديشان غرب يا به تحريك دستهاى آلوده بيگانگان و على الخصوص صهيونيستها بر عليه ساختار و سازمان روحانيت كه موجد عظيم ترين حركت اصلاحى دينى در 13 قرن گذشته است . برخيزد، نتيجه اش قطعا آب به آسياب دشمن ريختن است .
بحث بر سر آزادى عقيده يا غير آن نيست بلكه بر سر آن است كه آيا بايستى بگونه اى گفت و نوشت و زيست كه دشمن ملكت و ملت و ديانت خرسند گردد؟ اگر كسى چنين كرد كوته فكر و جاهل به اوضاع زمان و مكان نيست ؟
امروز، قلم در خدمت سياست بر صفحات مى چرخد و كلمات را نقش مى كند. در روزگارى كه تحت نام آزادى ، فردى متاءثر از صهيونيسم جهانى چون سلمان رشدى ، بر تارك مقدسات بيش از يك ميليارد مسلمان و بواقع تمام معتقدان دين در جهان مى تازد و دنياى متمدن غرب يكسره از او حمايت مى كند، و در مقابل آن پاى بند به تعهدات اسلامى و انجام باورهاى مذهبى از سوى مسلمانان و انتخاب سيستم و نظام حكومتى مورد نظر آنها، از سوى همين غربيها به شدت سركوب مى شود، شك نبايد كرد كه انديشه و بيان قلم بايستى در مهار تدبير و اخلاق الهى و تعهد به ايمان اسلامى باشد و اين عين ديانت و عقل است . چنانچه كرارا حضرت امام خمينى (قدس سره ) به افراد مختلفى چون روشنفكران و سران گروهها و جمعيت ها و نمايندگان و مسؤ ولان حكومت اسلامى تذكر مى دادند كه از اظهارات دشمن شادكن خوددارى كنند.
همين هشدار را مقام معظم رهبرى به كسانى مى دهند كه امروز به ياد دانشخوارهاى بدانديشان غرب افتاده و با تعابير و اصطلاحى متفاوت لكن در باطن و محتوا همانند، به صحنه تهاجم غرب عليه باورها و ارزشهاى اسلامى آمده اند. چگونه است كه غرب به مظهريت امريكا و اروپا حق دارد بر باورهاى خود عليرغم آشكار شدن تناقض ها و اينهمه دروغ و فريب و توطئه و فساد پافشارى كند و اين عين آزادى و دموكراسى قلمداد شود لكن مسلمانان ، حق تعصب آگاهانه و پافشارى بر احكام الهى و باورهاى نشاءت گرفته از وحى را نداشته باشند و اگر چنين كنند ضد آزادى و دموكراسى تلقى شده و مستحق انواع دشنامها و تهمت ها و توطئه ها و فشارهاى اقتصادى و سياسى باشند؟ آيا اين همچنان به زمزمه هاى غرب ، خوشباورانه گوش فرا مى دهند جاهل و بى محتوا و كور نيستند؟
به دو نمونه از تشويق هاى محافل صهيونيستى از يكى از اين باصطلاح روشنفكران منادى ليبراليسم غربى اشاره مى كنيم تا صدق كلام رهبر آشكارتر گردد:
نشريه ضد انقلابى نيمروز طى گزارشى به استقبال رسانه ها آمريكايى از پديده دكتر سروش پرداخته است . نشريه ، خانم رابين رايت را نخستين روزنامه نگارى در آمريكا مى داند كه از سروش به عنوان اصلاح گر مذهبى و مارتين لوتر اسلامى نام برد و او را نوآور نوپردازى خواند كه خواهد توانست سره را از ناسره در اسلام جدا كند خرافه را از ديانت بزدايد و شرع انور را از ميدان سياست براند.
رابين رايت در مقاله هاى تازه اش درباره سروش كه بى گمان پس از ديدارها و گفتگوهايى با فيلسوف در بصیر ، صورت گرفت ، كوشيد بر اين نكته تاكيد ورزد كه خطرى كه نظام مذهبى را تهديد مى كند نه عراق است ... و نه شيطان بزرگ ... اين رژيم از درون جويده مى شود و بحران سازان ، پاى بندان پيشين رژيم اند. و در نتيجه انقلاب اسلامى مى رود كه از درون منفجر شود.
رابين رايت مى گويد: براى نخستين بار در جهان تشيع مردى برخاسته است كه مى گويد مذهبيون نبايد از حمايت اقتصادى دولت و مردم برخوردار شوند.
و اما نمونه دوم :
اريك رولو خبرنگار شناخته شده لوموند كه مدتها به عنوان يك ديپلمات برجسته ، در وزارت خارجه فرانسه براى كشورش خدمت كرده است ، در سفر اخير خود به ايران به عنوان روزنامه نگار، مسايل فرهنگى و اقتصادى ايران را تجزيه و تحليل و طى مقاله اى در لوموند چاپ كرده است . او در رابطه با اقدامات دكتر سروش مى گويد: سروش هم حق سنتى روحانيون را در تعبير و تفسير خواسته هاى پيامبر و تحقق بخشيدن به اين خواسته ها زير سؤ ال مى برد و هم به طور ضمنى نهاد ولايت فقيه را كه يكى از اركان اصلى جمهورى اسلامى است
البته مى دانيم كه محافل و مجامع و رسانه هاى غربى و آمريكايى درا ين مسايل همواره اغراق مى كنند. براى اينكه اولا فرد مورد نظر را در يك جايگاه بالا قرار دهند تا مورد توجه قرار گيرد و ثانيا به خود او القاء شود كه براستى يك پيامبر جديد است . كارى كه در مورد بسيارى از روشنفكران غربگرا مانند ملكم خان ، مشيرالدوله پيرنيا، آخوند زاده ، ميرزا آقا خان كرمانى ، تقى زداه و بعضى بنيان گذاران فرق مذهبى باطل مثل بابيه و بهاييه و انجام دادند.
عجيب اين است كه اين مدعيان روشنفكرى اينگونه در تارهاى عنكبوتى شياطين گرفتار مى آيند و نفوس ‍ آلوده به عجب و خود بزرگ بينى آنان از اين تشويق ها سرمست مى شود و سرنوشت افراد مشابه خود را فراموش مى كنند. مگر آنها كه با ولايت على ابن ابيطالب مخالفت كردند و راه را بر برگزيده خداى متعال در حكومت بر مردم بستند دليل بر اقدام خود ارائه نمى كردند؟ نصب را نفى و انتخاب را تاييد نمى كردند؟ چطور امروز ولايت فقيه مورد سخت ترين هجومهاى تبليغى دشمنان واقع مى شود و مردم ايران به خاطر تبعيت عاشقانه و آگاهانه از اين نظام مقدس الهى كه پيوند با ولايت و نبوت دارد مورد سخت ترين فشارها و توطئه ها قرار مى گيرند اما نظامهايى كه از ابتدايى ترين مظاهر آزادى و عدالت بى بهره اند مورد عنايت و مرحمت و حمايت آنان واقع مى شوند حضرت امام خمينى كه بيش ‍ از هر كسى در تاريخ عمر مبارك خود طعم تلخ جهالت و عداوت روشنفكران را چشيده است مى فرمايند:
اين يك كلمه اى است كه من براى زمانهاى بعدى مى گويم ، شما بعد از من هم به اين معنا توجه داشته باشيد، از حالا تا هر وقت كه شما بوديد و بعد نسلهاى آينده ، هر روزى كه ديديد شخصى يا گروهى يا جبهه اى يا حزبى ، هر كسى ، برخلاف روحانيت چيزى گفت يا به خلاف كسى كه در روحانيت منشاء اثر است ، بر خلاف اصل روحانيت چيزى گفت ... اين نظرش به اين شخص نيست ، نظرش با اين گروه هم نيست . نظرش به اين است كه چون روحانيت مخالف با آن اساسى است كه آنها دارند، مخالف با اين است كه مملكت اسلامى تحت سلطه غير باشد، مى خواهند روحانيت را از صحنه بيرون كنند و كشور شما را به شرق يا به غرب تسليم كنند صحيفه نور جلد 13 صفحه 177.
74- كيهان 4/8/74
75- فرهنگ و تهاجم فرهنگى 163 - 161
76- - همان صفحه 164 و 163
77- همان صفحه 165 و 164
78- سوره تحريم آيه ى 11.
79- همان صفحات 247 - 245