خاطرات و حكايتها - جلد پنجم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۴ -


باش تا صبح دولتش بدمد ! 
نكته قابل توجهى هم به مناسبت هفدهم شهريور عرض كنم ، كهاين روزها روزهاى ماندگارى در تاريخ ماست . من از روز هفدهم شهريور سال 1357 خاطره يى در ذهن دارم . قبل از آن كه اين حادثه خونبار ددر تهران اتفاق بيفتد، سياست رژيم ستمشاهى به دنبال اين بود كه مبارزان را و به تبع آن ملت ايران را، به تندرو و كندرو افراطى و معتدل تقسيم كند. اين ، نكته ى خيلى قابل توجهى است كه امروز مثل آيينه يى ، همه ى عبرتها را به ما درس مى دهد. كسى كه روزنامه هاى آن وقت و اظهارات مسؤ ولان رژيم ستمشاهى را مطالعه مى كرد، مى فهميد كه اينها مى خواهند كسانى را كه در مقابل آنها هستند و مبارزه مى كنند، از هم جدا كنند. عده يى را كه طرفداران و علاقه مندان مخلص امام بودند و راه امام را علنا اظهار مى كردند، به عنوان تندرو و افراطى و متعصب معرفى مى كردند. در مقابل اينها هم بعضى از كسانى كه ملاقه مند به مبارزه بودند، ولى خيلى جدى در آن راه نبودند، يا جدى بودند، ولى دستگاه آن طور خيال مى كرد اينها جديتى ندارند، اينها را به عنوان افرادى كه معتدلند و با اينها مى شود مذاكره و صحبت كرد، معرفى مى كند، من در آن روز اين حساس خطر را كردم . آن وقت من در جيرفت تبعيد بودم . شايد روز چهاردهم يا پانزدهم شهريور بود. به يكى از آقايان معروفى كه در قم بود، نامه يى نوشتم و اين سياست رژيم را براى آن آقا تشريح كردم و گفتم اينها با اين تدبير خباثت آميز مى خواهند بهانه يى براى سختگيرى بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اين كه خودتان بخواهيد، در مقابل آنها قرار بدهند. اين نامه را نوشته بودم ؛ اما هنوز نفرستاده بودم . روز شنبه هجدهم شهريور بود كه راديو و روزنامه ها، خبر كشتار هفده شهريور را پخش كردند. فرداى آن روز، ما در جيرفت از اين قضيه مطلع شديم . من برداشتم در حاشيه آن نامه براى آن نامه براى آن آقا نوشتم كه باش تا صحبح دولتش بدمد، كاين هنوز از نتايج سحر است . آن نامه را به وسيله ى مسافر، براى آن آقاى محترم فرستادند. آنها شروع كردند سختگيريها را عليه مبارزان و انقلابيون حقيقى راه انداختن ؛ نمونه اش كشتار هفدهم شهريور بود.
عين همين سياست را دشمنان ما از چند سال بعد از آغاز پيروزى انقلاب ، در خارج شروع كردند كه تا امروز هم ادامه دارد. مى نشينند تحليل مى كنند كه فلان كسان تندروند، متعصبند، متحجرند، فلان كسان معتدلند، فلان كسان قابل مذاكره نيستند، فلان كسان هستند ! با آن برداشتهاى غلط و ناقص ، پيش خودشان مى نشينند و تحليل مى كنند و در راديوهايشان پخش مى كنند ! من آنچه را كه براى آگاهى ملت عزيز مى خواهم عرض بكنم ، اين است كه بدانيد اين همان سياست است ، اين همان تدبير خباثت آميز است كه هجده ، نوزده سال پيش ، به وسيله عوامل آنها در داخل ايران انجام مى گرفت ؛ امروز هم به وسيله ى همان طراحان و سياستگذاران در سطح جهانى ، باز ناظر به نظام اسلامى و انقلاب اسلامى انجام مى گيرد. (88)
ويژه گيهاى حضرت امام خمينى قدس سره و برخى خاطرات رهبرى از معظم له 
روز، روز مطلق به امام بزرگوار است ؛ و سخن ما درباره ى خصوصياتى از اين مرد!بزرگ و اين يادگار پيامبران و اولياى الهى در زمان ماست . به همه ى برادان و خواهران را دستورالعمل زندگى خود قرار بدهيد، تا همچنان كه ابواب رحمت الهى بر روى آن مرد بزرگ باز شد، بر روى ما هم باز بشود. تقوا، رحمت و هدايت الهى را متوجه فرد و جامعه ى باتقوا مى كند. دستورالعمل و آخر پيامبران و جانشينان ، تقوا الهى است .
در خطبهه ى اول در نظر دارم آن دركى را كه در طول زمان به عنوان يك شاگرد و پيرو اين مرد بزرگ احساس كردم و ديدم و لمس كردم ، به شما عزيزان - بخصوص جوانان منتقل كنم . درباره ى امام خيلى حرف زده ام . همه ، از دوستان از دشمنان ، از ايرانى و غيرايرانى و مسلمان و غير مسلمان ، از اين مرد بزرگ تجليل كردند؛ در اينها هيچ حرفى نيست ؛ عظمت و جلالت و شاءن او براى همه مسلم است ؛ اما اين يك امر اجمالى است . من فكر كى كنم كه نسل جوان ما - كه امروز با قدرت و نشاط دارد راه افتخار و عزتى را كه اين مرد بزرگى در مقابل ما باز كرد، طى مى كند - مايل است از امام خود چيزهاى بيشترى بداند. من در يافتهاى خودم را عرض مى كنم ؛ يعنى آنچه را كه به مرور زمان در طول حدود سى سال ما امام را نزديك شناختيم و در امام مشاهده كرديم ؛ در هر برهه يى ، چيزى مظهرى و بعدى از ابعاد اين شخصيت عظيم را از اين سى و يك سال - كه از دوران جوانى بنده تا رحلت آن بزرگوار طول كشيد - البته چهارده سال ايشان در تبعيد بودند و ما به ظاهر از ايشان دور بوديم ؛ اما در فضاى ذهن و مسير امام بوديم و از او جدا نبوديم ؛ همان چهارده سال هم در واقع با مام بوديم .
يك نكته را با شما عزيزان عرض كنم . درست است كه شاگردان امام و آشنايان با امام ، امام را در حد بالايى با عشق و محبت دوست مى داشتند، اما آنچه درباره اى امام گفته شده است منشاءش محبت نيست ؛ محبت منشاءش آن خصوصياتى است كه در امام بود. نكته دوم اين است كه اين شخصيت داراى ابعاد گوناگون
گون ، هيچ اصرار و عجله يى نداشت كه آن زيباييها و درخشندگيهاى وجود خود را به رخ كسى بكشد. هر وقت هر جا تكليف شرعى او را وادار به حركتى كرد، بعدى از ابعاد او آشكار شد.



من از سال 37 شروع مى كنم ؛ سالى كه من خودم به قم رفتم و اول بار امام را از نزديك ديم ؛ البته قبل از آن در مشهد شينده بوديم كه در قم يك مدرسى ، يك استاد بزرگى هست كه جوان پسند و برجسته است . طلبه ى جوانى كه به قم وارد مى شود، دنبال استاد مى گردد. در حوزه هاى علميه ، انتخاب استاد، اجبارى نيست ؛ هر كسى طبق پسند و سليقه ى خود، استاد را انتخاب مى كند. استادى كه طاب جوان و مشتاق را در وهله ى امام به خود جلب مى كرد، همين مردى بود كه آن روز در ميان شاگردانش ، به عنوان حاج آقا روح الله شناخته مى شد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پر شوق در محفل درس او جمع بودند؛ ما در چنين فضايى وارد قم شديم .
او مظهر نو آورى عملى و تبحر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ايشان استاد بزرگى را در مشهود ديده بودم - يعنى مرحوم آيت الله ميلانى - كه از فقهاى برجسته بود. در قم هم همان وقت رئيس حوزه علميه قم - كه استاد امام كمك بود؛ يعنى مرحوم آيت الله اعظمى بروجردى - بود؛ بزرگان ديگرى هم بودند؛ اما آن محفل درسى كه دلهاى جوان و مشتاق و كوشا و علاقه مند به استعدادهاى خود را جذب مى كرد، درس فقه و اصول امام بود. يواش يواش از قديمى ترها شنيديم كه اين مرد، فيلسوف بزرگى هم هست و در قم درس فلسفى او، درس اول فلسفه بوده است ؛ ليكن حالا ترجيع مى دهد كه فقه تدريس كند. شنيديم كه اين مرد، معلم اخلاق هم بوده است و كسانى در درس اخلاق او شركت مى كردند و او به قويت فضايل اخلاقى در جوانان همت مى گماشته است . در خلال درس در طول سالها، اين را ما از نزديك هم مشاهده كرديم . اما تا اين جا شخصيت اين مرد بزرگ - كه باطن او سرشار از خصوصيات ناشناخته بود - براى اكثر مردم در آن روز فقط به عنوان يك استاد عالم و شاگرد پرور و يك تهذيب كننده اخلاق طلاب و شاگردان شناخته مى شد.
در سال 1340 مرحوم آية الله بروجردى - مرجع تقليد - وفات پيدا كرد. مراجع بزرگوارى بودند كه مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را مى آوردند. اين جا صحنه اى شد براى اين كه اين مرد به همه نشان داد كه اين درس اخلاقى كه مى گفته است ، فقط زبان و ياد دادن به ديگران نبوده است ؛ خود او اولين عامل به درسهاى تهذيب نفس ‍ بوده است . همه ديدند، همه فهميدند و تصديق كردند كه اين مرد از مقام ، از مطرح شدن از رياست - حتى اگر آن رياست ، مرجعيت باشد؛ كه يك رياست روحانى و معنوى است - رويگران هم بخواهند تلاش كنند، تا آنجايى كه بتواند، مانع مى شود.
بعد از گذشت حدود يك سال و نيم از فوت مرحوم آيت الله بروجردى ، نهضت اسلامى شروع شد. در نيمه اى دوم سال 1341 بعد ديگرى از ابعاد اين شخصيت آشكار شد. و آن ، هوشيارى و تيز فهمى و توجه به حكايت كه غالبا به آن توجه نمى كردند، از يك طرف ، غيرت دينى از يك طرف ديگر بود. خيلى ها شنيدند كه تصويب نامه اى دولت در آن روز، قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن در فرد را منتخب حذف كرده است ؛ اما خيلى توجه نركردند كه اين چه قدر اهميت دارد؛ در عين حال خيلى اهميت داشت ؛ دليل هم اين بود كه با آن كه مجلس شوراى ملى آن زمان ، مجلس ‍ فرمايشى بود؛ خودشان آن


را تشكيل مى دادند و فقط نامزدهاى مورد قبول خودشان به آن جا مى رفتند؛ در واقع انتخابات مردم وجود نداشت ؛ انتصاب بود با وجود، اين ، آن رژيم جراءت نكرد آن مقررات مربوط به انجمنها و اين مساءله اى اسلام را در وقتى كه مجلس سر پا بود، مطرح كند؛ ترسيد منعكس بشود؛ گذاشتند در غياب مجلس ! مجلس را در آن وقت منحل كرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محيط در بستهاى آن را تصويب كردند. اين نشان مى داد كه پشت سر اين قضيه ، حرفهاى فراوان و مقاصد زيادى هست . اين را كسى نمى فهميد، اما امام اين را فهميد و ايستاد. غيرت دينى او، او را وادار كرد كه در اين مساءله پيشقدم بشود و مبارزيى براى اين زاويه اى على الظاهر كوچه ضد اسلامى را شروع كند و اين كار را هم كرد.
در همين جا يك نكته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتى در ميدان مبارزه هم نخواست جلو بيفتد. خود ايشان براى ما نقل كردند كه در اول شروع نهضت ، در منزل مرحوم آيت الله حائرى ، با يك نفر از مراجع معروف وقت آن زمان ، و از هم دورهاى خودشان صحبت مى كردند و به ايشان گفته بودند كه شما جلو بيفتيد ما هم دنبال شما حركت مى كنيم و به ايشان گفته بودند كه شما جلو بيفتيد، ما هم دنبال شما حركت مى كنيم امام مقصودش اين بود كه تكليف انجام بگيرد؛ آن فريضه اى را كه بر دوش خود احساس مى كرد، انجام بدهد؛ جلو افتادن مطرح نبود.
البته ديگران آن قدر توانايى و جراءت ورود در اين ميدان را نداشتند و به امام نمى رسيدند. امام به طور طبيعى رهبرى و سررشته دارى اين حركت را بر عهده داشت ؛ اين مبارزه را شروع كرد و به مردم تكيه نمود. تا آن روز هيچ كس از بزرگان حوزه هاى علميه و مراجع حدس ‍ نمى زد كه يك حركت دينى ، آن هم در آن دوران اختناق ، اين گونه بتواند پشتيبانى مردم را جلب كند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتيبانى اين مردم حركت مى كنم ؛ مردم را به اين بيابان قم دعوت مى كنم . او مى دانست كه اگر مردم را دعوت كند، از همه ايران جمع مى شدند و يك اجتماع عظيم قابل علاج براى دولت آن وقت رژيم فاسد به وجود مى آوردند.
در اين جا بعد جديدى از شخصيت اين مرد آشكار شد؛ بعد قدرت رهبرى شجاعت سياسى ، آشنايى با ريزه كاريهاى كارهاى دشمن ، هوشيارى نسبت به هدفهاى دشمنان ؛ اين بعد در عمل آشكار شد. سال 42 - يعنى سال دوم مبارزه - رسيد؛ كه سال شدت عملها و فشارها و كشتارها بود آن جا امام مثل خورشيدى در آسمان اميدهاى ملت ايران ظاهر شد؛ در موضع يك مرد فداكار و يك آتشفشان ؛ كسى كه همه احساسات لازم براى يك مرد جهانيان ، يك مرد ميهنى ، يك مرد اسلامى در او جمع است ؛


شجاعت لازم را دارد؛ قدرت بسيج عظيم مردم را دارد؛ صراحت لازم را دارد؛ چه در اول سال 42 كه ماجراى حملها كماندوها به مدرسها فيضيه و حوزهئ قم پيش آمد و چه در پانزده خرداد سال 42 كه عظمت امام در آن جا آشكار شد. ملت ايران ناگهان احساس كرد كه پشت و پناهى دراند؛ قله هاى عظيمى وجود دارد كه مى تواند به او چشم بدوزد و به او توجه كند. امام در پانزده خرداد اين گونه در حسنه ظاهر شد.
بعد از اين ماجرا زندان و تبعيد و فشارهاى فراوان وجود داشت و امام در آن روز جوان نبود. براى ماها كه آن روز جوان بوديم ؛ زندان رفتن و ماجراهاى مشكلى كه پيش مى آمد؛ خيلى سخت نبود؛ بيشتر شبيه يك سرگرمى بود؛ اما امام در آن سال - در سال شروع مبارزه - شصت و سه سالش بود. در شصت و سه سالگى ، اين مرد با جوشش ‍ احساس خود مى توانست احساسات يك ملت را به جوشش بياورد. زندان رفتن و تبعيد شدن ، براى كسى در آن سنين ، كار آسانى نبود؛ اما اين فداكارى و از خود گذشتگى و خطر پذيرى در اين مرد آشكار شد؛ اين هم بعد جديدى بود؛ يعنى مردى كه در راه آرمانهاى بزرگ و در راه تكليف شرعى ، هيچ مشكلى نمى توانست مانع راه او بشود. اين جريان ، در سال 42 و 43 به تبعيد چهارده ساله امام ، اول به تركيه ، بعد هم به عراق منتهى شد.
در دوران تبعيد امام ، ابعاد تازه اى از شخصيت اين مرد كم نظير و حقيقتا استثنايى در زمان ما بروز كرد؛ چيزهايى كه انسان در زندگى شخصيتهاى بزرگ ، بعضى از آنها را بندرت مشاهده مى كند.
اولا او در موضع يك طراح فكرى - و به قول معروف مذاكرات سياسى يك تئورى سين - قرار مى گيرد كه طرح يك حكومت را طرح يك نظام را، طرح يك بنا و دستگاه جديد را مى ريزد، آن هم طرحى كه هيچ گونه سابقه موجود و محسوسى در مقابل چشم ندارد. بناى اسلامى ، با توجه به نيازهاى دنياى جديد و مسائل مكه در دنيا مطرح است ؛ تركيب اين مسائل ، مى شود طراحى يك نظام .
ثانيا اين مرد با اين كه در ايران نبود؛ اما از راه دور، مدت چهار ده سال قضاياى مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى در ايران را به معناى واقعى كلمه رهبرى كرد. در طول اين مدت چهارده سال و بخصوص ‍ چند سال اخير - يعنى از سالهاى 50 و 49 تا 54 و 55 - شدت اختناق و فشار زياد بود. گروهها، گروهك ها، احزاب سياسى گوناگون ، مخفى ، مبارز، سياسى ، غير سياسى به وجود مى آمدند و همه در زير فشارهاى رژيم مضمحل مى شدند و از بين مى رفتند و يا بى خاصيت مى شدند. با اين كه بعضى از الا پشتيبانهاى سياسى بين المللى هم داشتند؛ به بلوك شرق و غرب - بخصوص به شرق - متصل بودند و از آن جا هدايت و كمك مى شدند؛ اما نهضت امام متكى به تشكيلات حزبى نبود. امام هيچ تشكيلات حزبى در داخل كشور نداشت ؛ عده ايى شاگردان و دوستان و آشنايان به فكر او و متن مردم بودند. امام هم وقتى در اعلاميه ها پيام مى داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنايان به فكر او و متن مردم بودند. امام هم وقتى در اعلاميه ها پيام مى داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنايان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودن امام هم وقتى در اعلاميه ها پيام مى داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنايان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودند، او با متن مردم و توده اى مردم حرف مى زد و آنها را هدايت مى كرد و توانست در طول چهارده ، پانزده سال ، از راه دور اين مايه فكر اسلامى و نهضت اسلامى را اولا در ذهنها عميق كند، ثانيا در سطح جامعه توسعه بدهد؛ دلهاى جوانان و ذهنها و ايمانها را به آن متوجه بكند، تا زمينه براى آن انقلاب عظيم آماده بشود. خيلى ها در داخل كشور كارهاى بزرگ و مخلصانه و فداكارانه اى انجام مى دادند، اما اگر مركزيت امام نبود، هيچكدام از اين كارها نبود؛ همه ى اين تلاشها شكست مى خورد و همه ى اين انسانها از نفس مى افتادند. آن كسى كه از نفس ‍ نمى افتاد، او بود و ديگران هم به نيروى او قوت و نيرو مى گرفتند.
بعد هم هدايت حقيقى يك حركت انقلابى و يك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال ، و عبور دادن آن از آن همه عقابت گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طورى شد كه افكارى غير اسلامى و اين تفكر منطقى و مستحكم و قوى ، غلبه ى خود را بر افكار ديگر ثابت و آشكار كرد. در همه ى قضاياى مهم ، حضور امام محسوس بود. در سال 1347، امام در نجف - مركز فقاهت - فكر ولايت فقيه را با اتكاء به مايه هاى محكم فقهى از آب در آورد.
البته ولايت فقيه جزو مسلمات فقه شيعه است ، اين كه حالا بعضى نيمه سوادها مى گويند امام ولايت فقيه را ابتكار كرد و ديگر علما آن را قبول نداشتند، ناشى از بى اطلاعى است . كسى كه با كلمات فقها آشناست ، مى داند كه سماءله ى ولايت فقيه جزو چيزهاى روشن و واضح در فقه شيعه است . كارى كه امام كرد، اين بود كه توانست اين فكر را با توجه به آفاق جديد و عظيمى كه دنياى امروز و سياستهاى امروز و مكتبهاى امروز دارند، مدون كند و آن را ريشه دار و مستحكم و مستدل و با كيفيت سازد ؛ به شكلى در بياورد كه براى هر انسان صاحب نظرى كه با مسائل سياسى روز و مكاتب سياسى روز هم آشناست ، قابل فهم و قابل قبول باشد.
عزيزان من ! در ايران ، در آن دوران چهارده ساله - بخصوص در اين سالهاى آخر - مبارزان اسلامى احساس تنهايى نيم كردند؛ هميشه احساس مى كردند كه امام با آنها مرتبط و متصل است . در ماجراى در گذشت فرزندش ، يك بعد ديگر از ابعاد اين شخصيت عظيم آشكار شد. خيلى ها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن كسانى كه اين عظمتها در درون عواطف و در زوايا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد؛ خيلى زياد نيستند. مرد مسنى در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان ، وقتى كه فرزند فاضل و نيستند. مرد مستنى در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان ، وقتى كه فرزند فاضل و برجسته اش از دنيا رفت - كه در واقع پس او هم يك پس برجسته و يك فاضل و يك عالم ممتاز و يك اميد آينده بود - جمله اى كه از او نقل شده و شنيده شد، اين بود كه مرگ مصطفى از الطاف خفيه اى الهى است . او اين را مهربانى الهى و لطف پنهان خدا تلقى كرد؛ اين طور فهميد كه خدا به او لطف كرده است ؛ آن هم لطفى پنهانى ! ببينيد چه قدر عظمم مى خواهد در يك انسان ! اين مصيبتها و اين سختى ها و اين شدتهايى كه در دوران انقلاب بر اين مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استوار آنها را تحمل كرد، ريشه اش در همين عظمت روحى است كه در مقابل مرگ عزيزى اين چنين ، چنين برخورى پيدا مى كند.
بعد هم قضيه ى تبعيد ايشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه ى اقامت در كشورى ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه ى دنيا خواهم رساند. آن عظمت ، آن شجاعت ، آن شرح صدر، آن استقامت كم نظير، آن قدرت رهبرى الهى و پيامبر گونه ، باز خودش را در اين جانشان داد، اين هم بعد جديدى از ابعاد شخصيت آن بزرگوار بود؛ بعد هم كه جريان آمدن ايشان به ايران و مواجهى با آن قضايا و تشكيل نظام جمهورى اسلامى بود.
آنچه كه در دوره ى بعد از تشكيل نظام اسلامى ، از ابعاد وجودى امام مشاهده شد. به نظر من به مراتب مهمتر و عظيمتر بود از آنچه كه قبلا ديده شده بود. در اين دوران ، امام - اين شخصيت برجسته و ممتاز - در دو بعد و دو چهره مشاهده مى شود: در دروان حكومت ، يك چهره ، چهره ى رهبر و زمامدار است ؛ يك چهره ، چهره ى يك زاهد و عارف . تركيب اين دو با هم ، از آن كارهايى است كه جز در پيامبران ، جز در مثل داود و سليمان ، جز در پيامبرى مثل پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله انسان نمى تواند ديگر پيدا بكند. اينها حقايقى است كه ملت ايران در طول سالهاى متمادى آنها را لمس كرده ؛ ما هم كه از


نزديك شاهدش بوديم . تربيت اسلامى و قرآنى ايران است . امام به چنين چيزى همه را دعوت مى كرد؛ نظام اسلامى را براى تربيت انسانهايى از اين قبايل مى خواست و مى پسنديد؛ همان طور كه خود او مظهر اعلاى آن بود.
در چهره ى يك حاكم و زمامدار و رهبر، امام بزرگوار مردى هوشيار، با شهامت ، با تدبير، با ابتكار و دريادل بود؛ امواج سهمگين در مقابل او چيز كم اهميتى محسوب مى شدند؛ هيچ حادثه ى سنگينى نبود كه بتواند او را شكست بدهد؛ او به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. همه ى حوادث تلخ و سختى كه در زمان دهساله ى رهبرى آن بزرگوار پيش آمد - كه خيلى زياد هم بود - امام از همه ى آنها بزرگتر بود. هيچكدام از اين حوادث - آن جنگ ، آن حمله ى امريكا، آن توطئه هاى كودتا، آن ترورهاى عجيب و غريب ، آن محاصره ى اقتصادى ، آن كارهاى عظيم و عجيب و غربى كه دشمنان با شكلهاى مختلف مى كردند - نيم توانست اين مرد بزرگ را دچار احساس ‍ ضعف به آراء مردم اعتقاد داشت . او به نظر به راءى مردم اعتقاد داشت - كه من در خطبه ى دوم در اين باره مختصرى صحبت خواهم كرد - به مردم از صميم قلب علاقه داشت ؛ به مردم عشق مى ورزيد و آنها را دوست مى داشت .
آنچه در زمامداران مختلف عالم ، مايه ى امتياز آنها مى شد، اغلب آن صفات را - تا آن جايى كه من بررسى كردم و به ذهنم رسيده - ما در امام مجتمع ديديم . او، هم عاقل بود. هم دورانيش بود، هم محتاط بود، هم دشمن شناس بود، هم به دوست اعماد مى كرد، هم ضربه اى كه به دشمن وارد مى كرد؛ ضربه ى قاطع وارد مى كرد. همه ى آن چيزهايى كه براى يك انسان لازم است تا بتواند در چنين جايگاه حساس و خطيرى انجام وظيفه كند و خدا و وجدان خود را راضى بكند، در اين مرد جمع بود.
امام به مردم اعتماد داشتند. انقلاب كه پيرو شد، امام مى توانستند اعلان كنند كه نظام ما، يك نظام جمهورى اسلام است ؛ از مردم هم هيچ نظرى نخواهند؛ هيچ كس هم اعتراض نمى كرد؛ اما اين كار را نكردند. درباره ى اصل نظام و كيفيت نظام ، رفراندام راه انداختند و از مردم نظر خواستند؛ مردم هم گفتند جمهورى اسلامى و اين نظام تحكيم شد. براى تعيين قانون اساسى ، امام مى توانست يك قانون اساسى مطرح كند؛ همه ى مردم ، يا يك اكثريت قاطعى از مدرم هم يقنا قبول مى كردند. مى توانست عده ى را معين كند و بگويد اينها بروند قانون اساسى بنويسند، هيچكسى هم اعتراض ‍ نمى كرد؛ اما امام اين كار را نكرد. امام انتخابات خبرگان را به راه انداختند؛ حتى عجله داشتند كه اين كار هر چه زودتر انجام بگيرد. در انقلابهاى دنيا، آن كسانى كه در راءس كار قرار مى گيرند و زمامدار انقلابند - كه البته غالبا هم كودتاست ؛ انقلاب نيست - براى خودشان يك سال ، دو سال فرصت قرار مى دهند و مى گويند تا وقتى آماده ى براى راءى گيرى بشويم ، بايد اين مدت بگذرند؛ امام دو ماه از پيروزى انقلاب نگذشته بود كه اولين انتخابات - يعنى همان رفراندم جمهورى اسلامى - را كه به راه انداخت . يكى دو ماه بعد، انتخابات خبرگان قانون اساسى بود. چند ماه بعد، انتخابات رياست جمهورى بود. جند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. دى يك سال - كه همان سال 58 باشد - امام چهار بار از آراء مرم براى چيزهاى گوناگون استفساء كرد: براى اصل نظام ، براى قانون اساسى نظام - كه قانون اساسى يك بار خبرگانش انتخاب شدند، يك بار خون قانون اساسى به راءى گذاشته شد - براى رياست جمهورى ، براى تشكيل مجلس شوراى اسلامى .
امام به معناى واقعى كلمه معتقد به آراء مردم بود. يعنى آنچه را كه مردم مى خواهند و آرائشان بر آن متمركز مى شود. البته در اين كارها هيچ وقت سررشته ى كار را هم به دست سياستبازان نمى داد. مردم ،غير از سياستبازهايند؛ غير از مدعيان سياستند؛ غير از مدعيان طرفدارى مردمند. امام به مردم اعتماد داشت . خيلى از گروهها و احزاب و داعيه داران و سياستبازها و حزب بازها و امثال اينها بودند؛ امام به اينها كارى نداشت ؛ ميدان هم به اينها نمى داد كه بيايند زياده طلبى كنند؛ به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصميم بگيرند ليكن به آراء مردم احترام مى گذاشت .
جنگ پيش آمد؛ در نقش فرمانده ى نيروهاى مسلح ظاهر شد. مساءله ى محاصره ى اقتصادى پيش آمد، امام پشتيبان كامل بود؛ پشتيبان روحى دستگاههاى دولتى . اول انقلابت براى كارهايى زيادى انجام گرفت . مؤ سساتى مثل جهاد سازندگى مثل بنياد مسكن ، مثل كميته ى امداد، مثل بنياد مستضعفان و جانبازان ، مثل بنياد پانزده خرداد، براى كمك رسانى به مردم تشكيل شد. مسائلى كه براى امام در حاكميت و در اداره ى كشور مطرح بود، اينها بود. اين بعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع يك انسان مقتدر و يك انسان با اراده بود؛ انسانى كه اگر جنگ پيش بيايد، مى تواند تصميم بگيرد، اگر صلح هم باشد، مى تواند تصميم بگيرد، براى اداره ى يك كشور و براى مواجهه ى با دشمنان ، مى تواند تصميم گيرد.
امام همين انسان ، در چهره ى زندگى شخصى و خصوصى خود، وقتى انسان آن جا را نگاه مى كند،


او را در چهره ى يك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنيا مى بيند. البته منظور، دنياى بد است ؛ همان چيزى كه خود او مى گفت دنياى بد نيست ؛ اينها نعمتهاى خداست ؛ بايد اينها را آباد كرد. دنياى بد آن خودخواهى ، آن افزون طلبى ، آن احساس تعلقى است كه در درون توست ؛ امام از اين او براى خودش هيچ چيز نمى خواست . براى تنها پسرش - كه عزيزترين انسانها براى امام ، مرحوم حاج احمد آقا بود، بارها ما اين را از امام شنيده بوديم كه مى گفتند اعزا اشخاص در نظر من ايشان است - در ده سال آن حكومت و آنزمامدارى و رهبرى بزرگ ، يك خانه نخريد، ما مكرر رفته بوديم و يده بوديم كه عزيزترين كس امام ، در آن باغچه يى كه پشت حسينيه ى منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگى مى كرد.
خون آن بزرگوار براى خود، زخارف دنيوى و ذخيره و افزون طلبى نداشت و نخواست ؛ بلكه بعكس ، هداياى فراوانى براى امام مى آورند، كه آن هدايا را در راه خدا مى داد. آنچه را هم كه داشت و متعلق به خود او بود و مربوط به بيت المال نبود، براى بيت المال مصرف مى كرد. همان آدمى كه حاضر نبود آن روز با ده ميليون ، پانزده ميليون ، يك خانه ى قابل قبولى براى پسرش بخرد - ولو از مال شخصى خودش - صدها ميليون تومان مال شخصى خود را براى نقاط مختلف - براى آبادانى ، براى كمك به فقرا، براى رسيدگى به سيل زدگان و جاهان مختلف ديگر - صرف مى كرد. ما اطلاع داشتيم كه در مواردى پولهاى شخصى خود امام بود كه به اشخاصى داده مى شد، تا بروند آنها را مصرف كنند؛ اينها هدايايى بود كه مريدان و علاقه مندان و دوستان براى امام آورده بودند.
او اهل خلوت ؛ اهل عبادت ، اهل گريه ى نيمه شب ، اهل دعا، تضرع ، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردى كه چهره ى او دشمنان ملت ايران را مى ترساند و به خود مى لرزاند، آن سد متحكم و كوه استوار، وقتى كه اين مسائل عاطفى و انسانى پيش مى آمد، يك انسان لطيف ، يك انسان كامل ، يك انسان مهربان بود. من اين قضيه را نقل كرده ام كه يك وقت در يكى از سفرهاى من ، خانمى خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگوييد كه پسرم در جنگ اسير شده بود و اخيرا خبر كشته شده او را برايم آورده اند. من پسرم در جنگ اسير شده بود و اخيرا خبر كشته شدن او را برايم آورده اند. من پسرم كشته شده ، اما براى من اهميت ندارد؛ براى من سلامت شما اهميت دارد. آن خانم اين را با يك هيجان و با يك احساسى به من گفت . من خدمت امام آمدم و داخل رفتم . ايشان سر پا ايستاده بودند و من همين مطلب را برايشان نقل كردم ، ديدم اين كوه استوار و وقار و استقامت ، مثل درخت تناورى كه جان و جسم او تحت تاءثير اين حرف مادر شهيد قرار گرفت و چشمانش پر اشك شد! شبى در يك جلسه ى خصوصى با دو سه نفر از دوستان ، منزل مرحوم حاج احمد آقا نشسته بوديم ؛ ايشان هم نشسته بودند. يكى از ما گفتيم كه آقا شما مقامات معنوى داريد، مقامات عرفانى داريد، يك چند جمله يى ماها را نصيحت و هدايت كنيد. اين مرد با عظمتى كه آن گونه اهل معنا و اهل سلوك بود، در مقابل اين جمله ى ستايش گونه ى كوتاه يك شاگردش - كه البته همه ى ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بوديم ؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود - آن چنان در حال حيا و شرمندگى و تواضع فرو رفت كه اثر آن در رفتار و جسم و كيفيت نشستن او محسوس شد.


در حقيقت ما شرمنده شديم كه اين حرف را زديم كه موجب حياى امام شد. آن مرد شجاع و آن نيروى عظيم ، در قضاياى عاطفى و معنوى ، اين گرنه متواضع و با حيا بود.
آن نكته ى آخرى كه من مى خواهم عرض بكنم ، اين است كه همه ى اينها را امام از عمل به دين ، از پايبندى به دين ، از تقوا و از مطيع امر خدا بودن داشت ؛ خود او هم بارها از خداست . او همه چيز را از خدا مى دانست ؛ هضم در اراده ى خدا بود؛ حل در حكم الهى بود: انقلاب را خدا پيروز كرد، دلهاى مردم را خدا جمع كرد. او همه چيز را از منظر الهى مى ديد و عامل به احكام بود؛ خداى متعال هم درهاى رحمت را به روى او باز كرد. (89)
مشخصه هاى مهم راه حضرت امام خمينى قدس سره 
بعد از رحلت امام ، ما اعلام كرديم كه راه امام و خط امام را ادامه مى دهيم . اولا اين حركت ، از روى تقليد نبود؛ حركتى بر اساس ‍ تجربه و آگاهى بود. راه امام ، راه نجات اين كشور، هم در آغاز انقلاب ، هم در دوران حيات آن بزرگوار بود و هم امروز هست ، امام راه امام چيست ؟ مقصود ما از راه امام كدام است ؟
من چند مشخصه ى مهم را از مجموعه يى كه ما آن را راه امام و خط امام به حساب مى آوريم ، عرض مى كنم . چند چيز از نظر امام ، در درجه ى اول بود؛ اول اسلام و دين بود. امام ، هيچ ارزشى را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمى آورد. انقلاب و نهضت امام ، براى حاكميت اسلام بود. مردم هم كه انى نظام را قبول كردند. اين انقلاب را به پا كردند و امام را پذيرفتند، براى انگيزه ى اسلامى بود. سر موفقيت امام اين بود كه صريح و بدون پرده پوشسى ، اسلام را روى دست گرفت و اعلام كرد من مى خواهم براى اسلام كار كنم و همه چيز در سايه ى اسلام است .
قبل از دوران انقلاب ما كسانى در كشور ما و در بعضى كشورهاى ديگر بوده اند كه حقيقتا به اسلام اعتقاد داشتند، اما جراءت نمى كردند، يا نمى خواستند صريحا اسلام را مطرح كنند؛ تحت نامهاى ديگرى وارد ميدان مى دشدند و عموما شكست خوردند. علت اين كه امام پيروز شد. چون هدف خود را كه حاكميت اسلام است ، صريح بيان كرد.


البته اسلام كه امام فرمود، در دو بخش قابل توجه است ؛ يك بخش ‍ اسلام در قالب نظام ؛ امام ، اين جا خيلى سختگير بود و به يك كلمه كم يا زياد، راضى نمى شد؛ به يك مسامحه ، چه غيره ، راضى نمى شد. همه جا مر اسلام ؛ نظام اسلام ، مجلس شوراى اسلامى ، دولت اسلامى ، قضاوت اسلامى و دستگاهاى گوناگون ، بايد بر طبق مصالح ، خط اسلام و راه حاكميت اسلام را دنبال بكنند. امام ، اين
را دنبال مى كرد و تا آن جا كه توانست ، تلاش كرد.
چهره ى دوم در مورد پايبندى به اسلام ، عمل فردى اشخاص است ؛ در اين جا ديگر آن صلابت و قاطعيت و اعمال قدرت ، وجود ندارد؛ اين جا موعظه ، نصيحت ، زبان خوش و امر به معروف است . امام . به اين عقيده داشت . پس اول چيزى كه در خط امام ، مهم است ، تعقيب هدف اسلامى در صحنه ى ايمان و در صحنه عمل است .
دومين مطلب ، تكيه به مردم است - همان طور كه عرض كردم ، هيچ كس در نظام اسلامى نبايد مردم ، راءى مردم و خواست مردم را انكار كند. حاللا بعضى ، راءى مردم را پايه ى مشروعيت مى دانند؛ لااقل پايه ى اعمال مشروعيت است . بدون آراى مردم ، بدون حضور مردم و بدون تحقق خواست مردم ، خيمه ى نظامى اسلامى ، سرپا نمى شود و نمى داند. البته مردم ، مسلمانند و اين اراده و خواست مردم ، در چار چوب قوانين و احكام اسلامى است .
امام ، مجمع تشخيص مصلحت را درست كرد، يعنى آراى مدرم كه مظهرش مجلس شوراى اسلامى است ، و حدود اسلامى كه مظهرش ‍ شوراى نگهبان است ، اگر بين آنها اختلافى پيدا شد، مجمع تشخيص ‍ مصلحت تصميم مى گيرد، آن جايى كه مصلحت ، كشور اقتضا بكند، آن را بر اين مقدم مى دارد. مجمع تشخيص مصلحت را هم امام درست كرد.
آنچه كه در مورد آزادى گفته مى شود، همه در شكم اين حركت عظيم و اين سرخط مهمى است كه امام براى اين كشور به وجود آورد. حالاعده يى تازه از راه رسيده ، مى خواهند آزادى ، آزادى راءى را تا به امام و دستگاه امام و نظام اسلامى ، تازه ياد بدهند و تلقين كنند ! اين خطى بود كه امام ، حركت نظام اسلامى را بر اين خط قرار داد. بحمدالله مسؤ ولان كشور - چه امروز چه در دوره ى قبل و دولت قبل - كه همه شاگردان امام بودند و دست پروردگار امام هستند، اين چيزها را از بن دندان دانستند و باور كردند؛ نمى خواهد ديگرى بيايد و به اينها ياد بدهد.
سوم از مشخصه هاى خط امام ، عدالت اجتماعى و كمك به طبقات مستضعف و محروم است كه امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب كشور مى دانست ، امام پا برهنگان را مهمترين عنصر در پيروزيهاى اين ملت مى دانست ؛ همين جور هم هست و همان طور كه گفتم ، امام به گفتن هم اكتفا نكرد. امام از همان اول انقلاب ، جهان سازدگى ، كميته ى امداد، بنايد مستضعفان ، بنايد پانزده خرداد و بنياد مسكن را به وجود آورد و دستورات مؤ كد به دولتهاى وقت داد. عدالت اجتماعى ، جزو شعارهاى اصلى است ؛ نمى شود اين را در درجه ى دوم قرار داد و به حاشيه راند. مگر مى شود؟ !
حالا عده يى از آن طرف در مى آيند كه امام فرمودند: انقلاب ما انقلاب نان نيست . براى نان نيست ! بله ، انقلاب اكتبر روسيه كه در سال 1917 پيدا شد، به خاطر قطع شدن نان در آن شهرهاى اصلى آن روز بود - مثلا مسگو - اگر مردم آن روز نان داشتند همين نانى معمولى - آن انقلاب پيش نمى آمد. انقلاب ما اين جورى نبود، انقلاب ما بر اساس يك ايمان بود؛ اما معنايش اين نيست كه انقلاب نبايد به زندگى مردم ، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد، اين چه حرفى است !؟ امام به اين مسايل مى پرداخت و دستور مى داد و آنچه در درجه ى اول ، مورد نظر امام بود. عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف .
البته امروز كنار گودنشينها، آنهايى كه همين بلدند گوشه يى بنشينند و دستور و نسخه صادر كنند - بدون اين كه بدانند واقعيتها چگونه است ؛ يا هيچ مسؤ ليتى احساس كنند - مى گويند: عدالت اجتماعى ، تحقيق پيدا نكرده ، خيلى بايد مجاهدت كنمى ؛ امام نظام براى روستا و روستانشين و شهرهاى دور دست و طبقات محروم قايل بنودند - تغيير داد و بيشتر اهتمام را روى اين چيزها گذاشت .
امروز بيشترين اهتمام دولت خدمتگزار ما براى نقاط محروم است . در طول دوران انقلاب ، هميشه دولتها اين جور بودند؛ بيشترين اهتمامشان براى مردم محروم و نقاط محروم بود، كارهاى فراوان و خدمات عظيمى انجام گرفته است . اينها به بركت همين عنصر عدالت اجتماعى در خط امام است .
يك عنصر ديگر، دشمن شناسى و فريب نخوردن از دشمن است . اولين كارى كه دشمن مى كند، اين جور تبليغ مى كند كه هيچ دشمنى وجود ندارد. چطور نظام اسلامى دشمن ندارند؟ ! جهانخوران را از اين سفره ى به يغما رفته ى سالهاى متمادى ، محروم كرده است ؛ معلوم است كه دشمنند، مى بينمى كه دارند دشمنى مى كنند - در تبليغات ، در محاصره ى اقتصادى - هر كارى كه مى توانند در تقويت دشمن عليه نظام ، دارند مى كنند؛ صريح هم مى گويند !


در اين مملكت ، آنچه كه براى آمريكا، براى استكبار و براى جهانخواران قابل قبول نيست ، استقلال اين مملكت و استقلال و بيدارى اين مردم است ؛ آن ، دست ردى است كه اين مردم به سنه ى دشمنان اين كشور و جهانخوران زده اند، اين را نمى خواهند. با اسلام هم كه دشمنند، چون اسلام اين بيدارى را به مردم داده است ، با اين دشمنند. امام دشمن را مى شناخت ؛ روشهاى سياسى و روشهاى تبليغاتى آنها را مى فهميد، مى شناخت و در مقابل آنها محكم مى ايستاد.
محور ديگر، علاقه و حساس بودن به سرنوشت مسلمانان عالم است ؛ مسلمانان عالم ، عقل استراتژيك نظام اسلامى به حساب مى آيند. الان ملتها در آسيا، در افريقا و در همين منطقه ى خود ما طرفدار نظام اسلامى هستند. انى اظهار ارادتى كه به امام و به انقلاب مى كنند، سابقه ندارد؛ نه امروز نسبت به هيچ كشورى در دنيا وجود دارد و معمول است ، و نه در گذشته چنين چيزى بوده است اين به خاطر اسلام است . امام روى سرنوشت برادران مسلمان ، حساس ‍ بودند. و بالاخره تعالى عملى و سازندگى كشور.
اينها سرفصلهاى عمده ى خط امام است ؛ اسلام ، مردم ، پيشرفت كشور، دشمنى با دشمنان و حساسيت نسبت به امت اسلامى ؛ در آن هست . اينها خط امام است ؛ ما به اينها پايبند بوديم و هستم و به فضل پروردگار خواهيم بود.
در اين سالها بعد از رحلت امام ، چه دولتهايى كه سر كار بودند - چه دولت قبلى ، چه دولت امروز ما - چه مجلسى شوراى اسلامى و دستگاه قانونگذارى ، بحمدالله كارهاى بزرگى كردند و خدمات بزرگى انجام دادند. جزييات كارهاى اينها آن قدر زياد و صفحه ى عملياتى كه مسؤ ولان اين كشور قواى مختلف - بخصوص در قوه ى مجريه كه بارهاى سنگين بر دوش آنهاست - به قدرى درخشان و زياد است كه هر منصفى اينها را نگاه بكند، تحسين خواهد كرد. من اگر بخواهم الان هم آنچه در ذهنم هست ، بگويم ، يك صفحه ى طولانى است ؛ اينها را بايد خود آقايان بيايند، به مردم بگويند و توضيح بدهند، تا ببينند كه چه زحماتى كشيده اند !
اين به بركت پيروزى از همين راه امام است . خداى متعال هم به اين كشور تفضل ريشه ى عميقى دارد. آثارى را هم كه خداى متعال و دست قدرت الهى براى اين مردم آورد، خيلى عظيم است .
به الطف الهى ، پنجاه هزار اسير ما بى دغدغه برگشته اند؛ بلوك شوروى كه يك مزاحم و معارضى بود، در طول اين سالها متلاشى شد؛ به لطف الهى ملت ما در ميدانهاى مختلف ، به موفقيتهاى بزرگى دست پيدا كردند؛ انتخاباتهاى گوناگون ، حضورهاى برجسته ، همين حضور سى ميليونى مردم در انتخابات رياست جمهورى در دو سال قبل


از اين ، اينها الطاف الهى و نشانه هاى رحمت خداست .
ما افتخار مى كنيم كه ملتى جوان و زنده و با نشاط داريم ، افتخار مى كنيم كه مسؤ ولان مؤ من ، بى طمع بى غرض و مردمى ، دارند قواى اين كشور را اداره مى كنند، افتخار مى كنم كه على رغم دشمنى استكبار و عليرغم اين همه توطئه ، ملت و مسؤ ولان ما بحمدالله توانسته اند راه طولانى و دشوار انقلاب را پيش ببرند و مملكت را بسازند. روز به روز اين سازندگى ، بيشتر خواهد شد؛ روز به روز ان شاءالله به سمت عدالت اجتماعى پيشرفت خواهيم رفت ، روز به روز پايه هاى اسلام به تعبد به اسلام در اين كشور محكمتر خواهد شد.
آن كسانى كه گوش خوابانده اند كه شايد مردم از اسلام و جمهورى اسلامى برگردند، بدانند كه سرنوشت آنها سرنوشت همان كسانى است كه اول انقلاب خيال مى كردند انقلاب تا سه ماه ديگر، تا شش ‍ ماهديگر، تا يك سال ديگر از بين خواهد رفت ! يا خيال مى كردند كه اول جنگ مى توانند در ظرف يك هفته ، ايران را فتح كنند ! همان طور كه آنها تو دهنى خوردند، همان طور كه از ملت ايران سيلى خوردند، همان طور كه ناكام شدند، همان طور كه غلط بودن تهديدهايشان واضح شد، آن كسانى هم كه امروز خيال مى كنند و به انتظار آن نشسته اند كه اين مردم از دينشان ، از قرآنشان ، از اسلامشان ، از روحانيتشان و از امامشان روى برگردانند، تو دهنى خواهند خورد؛ آنها هم سيلى خواهند خورد !
آينده مال اين ملت است ؛ آينده ، مال اين كشور و مال اسلام است . روز به روز به فضل پروردگار، خورشيد درخشان اسلام ، درخشانتر خواهد شد و مردم زيادترى را گرما خواهد داد و نورانى خواهد كرد.
پروردگارا به محمد و آل محمد، مقامات امام را در ملكوت اعلى ، بيشتر از پيش كن .
پرورگارا، او را از سوى يكايك ما جزاى خير عنايت كن ، خواستها و آرمانها و هدفهاى او را محقق ، ملت ايران را پيروز و دشمنانش را منكوب كن ، اسلام و مسلمين را در همه جاى عالم ، موفق و پيروز بگردان ، گرفتاريهاى اين ملت را بر طرف كن ، شر دشمنان را به خودشان برگردان ، دلهاى اين ملت را روز به روز به هم مهربانتر كن (90)