خاطرات و حكايتها - جلد هشتم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- پى‏نوشت‏ها -


1-ديدار با اساتيد و اعضاى هياءت علمى دانشگاههاى اصفهان ، 9 آبان 1380.
2-پيشين .
3-ديدار با اساتيد و اعضاى هيئت علمى دانشگاههاى اصفهان 9آبان 1380.
4-در اجتماع بزرگ مردم اصفهان ، 8 آبان 1380.
5-پيشين
6-پيشين .
7-پيشين
8-ديدار با جوانان استان اصفهان ، 12 آبان 1380
9-پيشين
10-پيشين
11-پيشين
12-پيشين
13-پيشين
14-پيشين
15-پيشين
16-پيشين
17-پيشين
18-در اجتماع بزرگ مردم شهرستان كاشان و آران و بيدگل ، 20 آبان 1380
19-پيشين
20-براى آگاهى كامل از نهضت ملى نفت و نقش دكتر مصدق و آيت الله كاشانى در آن به جلد هفتم مجموعه ((نقش روشنفكران وابسته در تهاجم فرهنگى غرب )) از انتشارات همين مؤ سسه رجوع شود.
21-مختصرى از زندگينامه ى آيت الله كاشانى و مبارزه ى او با دولت انگليس به رؤ يت خوانندگان مى رسد.
پس از كودتاى رضاخان و استقرار حكومت پهلوى در ايران ، آيت الله كاشانى به روشنگريهاى خود ادامه داد و هر جا پاى او در ميان مى آمد رضاخان عقب مى نشست از جمله وقتى آيت الله حاج آقاحسين قمى به اعتراض به اقدامات ضد دينى رضاخان از مشهد به سوى شهر رى حركت كرد. رضاخان با شنيدن اين خبر دستور داد تا او را در محلى به نام ((باغ سراج )) باز داشت و از ملاقات مردم با وى جلوگيرى كنند. آيت الله كاشانى بى اعتنا به اين دستور به ملاقات آيت الله قمى رفت و محافظان كه با استوارى آيت الله كاشانى مواجه شدند با رضاخان تماس گرفتند و او كه از شجاعت و بيان تند آيت الله كاشانى مى ترسيد دستور داد مانع او نشوند و يكساعت و نيم اين ملاقات طول كشيد و پس از آن آيت الله كاشانى دستور تعطيلى بازار را صادر كرد.
بعد از شهريور 20 آيت الله كاشانى با استفاده از فرصت جنگ جهانى دوم ، بر شدت مبارزات خود عليه انگليس افزود و با مفتى اعظم فلسطين كه مخالفت سرسخت انگليس بود روابط مستحكمى برقرار نمود. انگليس كه از مبارزات وى در عراق ضربات شديدى خورده بود با شايع كردن همكارى او با آلمانيها تصميم به دستگيرى كاشانى گرفت كه با مخفى شدن آيت الله ، نقشه آنان در خرداد 1322 خنثى شد. كاشانى به مدت يك سال مخفيانه به مبارزه ادامه داد تا اين كه انگليسيها در جريان انتخابات مجلس چهاردهم از محل او در امامزاده قاسم شميران مطلع شده و نيروهاى متفقين وى را در حالى كه از سوى مردم تهران انتخاب شده بود دستگير كردند و ابتدا وى را به زندان روسها در رشت و سپس ‍ زندان انگليسيها در اراك و بعد به محله پاچه نوگان كرمانشاه منقل نمودند و شكنجه هاى فراوان به او داداند، اين عالم شجاع لحظه اى از خود نرمش نشان نداد و حتى خطاب به يك افسر انگليسى گفت :
((اگر در زندان شما بميرم ننگ ابدى بر شما خواهد بود و اگر سالم بيرون آيم كارى خواهم كرد كه شير نفت به انگلستان بسته شود.))
سرانجام پس از تحمل يك سال و چهارماه زندان در سخت ترين شرايط، در 24 مرداد 1324 آزاد گرديد. در ميان استقبال گرم مردمى و قربانى كردن گاو و گوسفند فراوان در شهرهاى كرمانشاه ، همدان و قم روز جمعه 31 شهريور ماه وارد تهران شد.
از اين جا بظاهر نوعى اشتراك هدف در مبارزه با دولتهاى دست نشانده در مجلس شوراى ملى بين او و مصدق به وجود آمد. مصدق كه شهرت كاشانى و علاقه و احترام مردم و علماء را به ايشا مى ديد به طور تاكتيكى به آيت الله نزديك شد. كاشانى در اولين قدم با دولت قوام بشدت مخالفت نمود و بدين خاطر توسط اين دولت در تيرماه 1325 دستگير و به بهجت آباد قزوين تبعيد شد. مدت تبعيد يك سال طول كشيد و بالاخره قوام زير فشار علماء و مردم مجبور به لغو تبعيد و آزادى وى گرديد و در 21 خرداد 1326 آيت الله كاشانى دوباره به تهران بازگشت .
((علت مخالفت من با قوام اين بود كه ديدم خود و اطرافيان دزدش على رؤ وس الاشهاد، عملياتى به ضرر كشور انجام مى دهند و مردم را مى چاپند و به روز سياه مى اندازد و روز به روز وضع مردم بدتر مى شود... من چطور مى توانستم فرزند حسين بن على (عليه السلام ) بوده و بنشينم و به اين فجايع بى اعتنا باشم ؟ مرگ ترس ندارد روزى هم مى رسد. نيمه شعبان سال قبل حكومت قوام مرا دستگير كرد از تمام آقايانى كه به من اظهار علاقه مى كنيد يك نفر نگفت تقصير اين سيد چه بود؟ همه شما با ديدن يك نفر پاسبان از ميدان در مى رويد. برويد درس شجاعت و فداكارى را از حضرت سيدالشهداء بياموزيد. مرگ ترس ندارد، اجل يك دقيقه پس و پيش نمى گردد...))
مصدق در مجلس با بعضى دولتهاى معرفى شده مخالفت مى كرد در حالى كه آنها راءى خود را از مجلس مى گرفتند و به كار مشغول مى شدند اما آيت الله كاشانى علاوه بر مخالفت ، به بسيج توده هاى مردم تهييج عواطف دينى آنان همت مى گماشت و در كنار آن با ارتباط گسترده با فداييان اسلام ، به مبارزه مسلحانه عليه دولتهاى دست نشانده مى پرداخت .
آيت الله كاشانى در كنار مبارزات سياسى خود با عناصر وابسته به بيگانه ، به مساءله تعميق اعتقادات دينى مردم نيز توجه داشت و عواملى را كه تلاش مى كردند تا در لباس ‍ روشنفكرى به بنيان اخلاقى ايمانى و اعتقادى مردم و جوانان حمله كنند و بشدت زير نظر داشت و در مرحله اول تلاش مى كرد تا بامنطق آنان را از اين كار باز دارد و در مرحله بعد به وظيفه ديگر خود كه برخورد شديد بود عمل مى كرد از جمله اين روشنفكران ، احمد كسروى است كه پس از كنار گذاردن لباس روحانيت ، به سوزاندن مفاتيح الجنان و هجو آن و ساير عقايد مردم پرداخت . نواب صفوى وقتى از عقايد وى مطلع شد از نجف به ايران آمد و با او گفت و گو نشست . جلسات متعدد، نواب را به اين نتيجه رساند كه وى اهل منطق نيست و با برنامه ريزى استعمار دست به اين كار زده است لذا در بيستم اسفند 1324 ساعت ده صبح چهار تن از فداييان اسلام وارد كاخ دادگسترى شدند و كسروى را به قتل رساندند. پليس آنان را دستگير كرد ولى آيت الله كاشانى با پشتيبانى از آنان و در روز صدور حكم ، با طرح نقشه جالبى موجبات آزادى آنان را فراهم ساخت .
مصدق در تمامى اين حوادث ، تنها در مجلس و پيرامون مساءله نفت كار مى كرد! او در وقايع نه موضع مى گرفت و نه همراهى مى كرد و از ميدان مبارزه اى كه ايجاد مى شد در جهت تثبيت خود و جذب همكاران بيشتر و پايه گذارى جبهه ملى بهره مى گرفت . آيت الله كاشانى با مصاحبه ها و صدور اعلاميه هاى شديد اللحن دولت انگلستان و شركت نفت انگليس را مسؤ ول فقر و عقب ماندگى مردم معرفى مى كرد و آنان را به انتقام مردم تهديد مى نمود.
در اين سالها، شاه تصميم گرفت با تشكيل مجلس مؤ سسان و تغييراتى در قانون اساسى ، اختيارات خود را افزايش دهد. آيت الله كاشانى با اين تصميم به مخالفت شديد برخاست . انگلستان و دربار كه در صدد ورود نمايندگان وابسته به مجلس و تجديد امتياز بانك شاهى بودند از مخالفتهاى كاشانى به وحشت افتادند و لذا با مستمسك قرار دادن ترور ناموفق شاه در 15 خرداد 1327 در دانشگاه تهران و انتساب ميرفخرائى ، عامل اين ترور، به خبرنگارى روزنامه پرچم اسلام كه طرفدار كاشانى بود، هژير نخست وزير، آيت الله كاشانى را دستگير و به لبنان تبعيد نمود! مصدق كه در دوره پانزدهم انتخاب نشده بود به كارهاى شخصى خود پرداخته بود، به فكر تشكيل جبهه ملى و فراهم آوردن مقدمات آن بود و گاه با نامه هاى خود به مجلس ، نظرات خود را پيرامون مسائل مختلف ابراز مى داشت ! مصدق با تاءسيس مجلس مؤ سسان مخالف بود. اما مخالفت او چندان جدى نبود و لذا از سوى دربار و هژير تنگنايى برايش درست نشد و حتى مصدق اعلام نمود كه در صورت انتخاب از سوى مردم ، نمايندگى سنا را نيز خواهد پذيرفت ! آيت الله كاشانى از تبعيد پيام مفصلى براى مردم و علماء نمايندگان مجلس فرستاد.
((تبعيد اين خادم اسلام و ملت با آن وضع فجيع براى تغيير قانون اساسى و انتخابات فرمايشى و سوار كردن خيانتكاران و نور چشمان به گرده اين ملت فلك زده و مساءله نفت و تجديد امتياز بانك شاهى است ... هموطنان عزيز؛ در جلوگيرى از تغيير قانون اساسى و ديكتاتورى و مظالم خانمانسوز، فداكارى لازم است . نمى توانند همه را بكشند يا حبس ‍ نمايند حرف حساب ملت با جديت در دنياى امروز پيش مى رود و الا پشيمان مى شويد در حالى كه پشيمانى سودى ندارد...))
آيت الله كاشانى در حالى كه در لبنان در تبعيد به سر مى برد از سوى مردم تهران براى دوره شانزدهم مجلس انتخاب شد. مصدق نيز از تهران راءى آورد. هژير، كارگردان انتخابات دروه شانزدهم كه با تقلب او برخى نمايندگان غير واقعى انتخاب شده بودند به دستور فداييان اسلام در مسجد سپهسالار به قتل رسيد. در انتخابات مجدد دوره شانزدهم آيت الله كاشانى مجددا برگزيده شد و منصور الملك نخست وزير وقت طى تلگرافى از ايشان عذر خواهى و خواستار بازگشت به ايران شد. آيت الله كاشانى پس از شانزده ماه تبعيد روز 20 خرداد 1329 به ايران بازگشت و مرود استقبال عجيب مردم قرار گرفت و مردم اتومبيل ايشان را با سرنشينان بر سر دست گرفته به طرف شهر مى بردند. مصدق و اعضاء جبهه ملى نيز در استقبال شركت نمودند و در فرودگاه با آيت الله كاشانى ديدار كردند. آيت الله كاشانى در پيامى به مردم فرمود:
((برادرانم ، مثل من خادم فداكارى داريد، بدون طمع و غرض شخصى جان خود را كف دست گرفته براى دين و دنياى شما جانبازى مى كنم اگر دست فداكارى به من ندهيد و به بارى به هر جهت بگذارنيد و مسامحه نماييد. روز به روز روزگارتان سياه تر مى شود.))
22-واقعه 30تير 1331. اطلاعيه قوام و اعلاميه آيت اللّه كاشانى به اين شرح است :
روز 25/4/31 پس از سه ساغت مذاكره با شاه ، دكتر مصدق استعفا داد در حالى كه همه جا بحث از معرفى دولت و اعضاى كابينه بود. علت استعفا، عدم موافقت شاه با وزارت جنگ او بود. دكتر مصدق نخست وزير بود و برابر قانون اساسى با وزراء مسؤ وليت مشترك داشت و وزير جنگ را هم رئيس دولت مى بايسد انتخاب كند اما شاه اين را بر طبق سابقه به خود اختصاص داده بود و نمى خواست صرفنظر نمايد و آن را از لوازم فرماندهى كل قوا مى دانست و چون مصدق خود را در عين حال وزير جنگ قرار داده بود و شاه حاضر به تسليم نبود بدون مشورت با سران نهضت و يا همكاران خود، در مقام استعفا بر آمد.
متن استعفاى دكتر مصدق به اين شهر بود:
((پيشگاه مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاهى ! چون در نتيجه تجربياتى كه در دولت سابق به دست آمده پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب مى كند كه پست وزارت جنگ را فدوى شخصا عهده دار شود و اين كار مورد تصويب شاهانه واقع نشده و البته بهتر آن است كه دولت آينده را كسى تشكيل دهد كه كاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا كند و با وضع فعلى ممكن نيست مبارزه اى را كه ملت ايران شروع كرده است پيروزمندانه خاتمه دهد. فدوى ((دكتر محمد مصدق )) (روزنامه باهتر امروز شنبه 28 تير ماه 1331).))
مصدق بعدا به اشتباه بودن استعفاى خود اعتراف نمود. آيت اللّه كاشانى در آن تاريخ دو مطلب را با صراحت و قاطعيت اعلام كرد و براى تحقق آن محكم ايستاد و آنها را شعار عمومى ساخت تا به نتيجه رسيد: اوّلا قوام خائن به ملت است و بايد كنار برود و ثانيا براى ادامه نهضت ، مصدق بايد باز گردد. تلاش علاء، وزير دربار و دكتر امينى براى سكوت آيت اللّه كاشانى بدون نتيجه ماند. نيروى آيت اللّه كاشانى در آن روز براى دربار و قوام مشخص بود و مى دانست اگر به نحوه ى نظر او جلب گردد مشكلى وجود نخواهد داشت بنابراين علاء پس از اينكه نظر مجلس را متوجه و متمايل به قوام ساخت به منزل آيت اللّه كاشانى رفت اما نه تنها نتوانست رضايت و يا سكوت وى را جلب كند بلكه با خشم كاشانى مواجه شد. پس از آن دكتر على امينى كه وزير كابينه مصدق هم بود در همين زمينه به ملاقات آيت اللّه كاشانى رفت و همان جواب منفى را دريافت كرد و در ملاقات مجدد هم نتيجه نگرفت .
((آقاى دكتر على امينى كه به ملاقات آية اللّه كاشانى آمده بود، اظهار كرد كه آقاى قوام پيغام داده اند كه چون بزودى فرمان نخست وزيرى را خواهند گرفت وزراى مورد اعتماد خود را معرفى فرمايند آيت اللّه كاشانى گفتند كه با بودن آقاى دكتر مصدق هيچكس نمى تواند نخست وزير باشد فرداى آن روز اكثريتى از نمايندگان مجلس اعتماد خود را به نخست وزيرى آقاى قوام ابراز داشتند....
مجددا آقاى دكتر امينى به ملاقات آيت اللّه كاشانى آمد و همان پيشنهاد را تكرار كرد. آيت اللّه كاشانى با بيانى جدى تر گفتند كه سخن همان است كه گفته ام تا آقاى دكتر مصدق زنده است هيچمس نبايد نخست وزير باشد. دكتر امينى براى ايجاد ترديد در اين تصميم اظهار نمود كه آقا توجه فرماييد كه قوام ديوانه است و...آيت اللّه گفتند كه بايشان بگوييد سيد از او ديوانه تر است و هرگاه در ظرف 24 ساعت از نخست وزيرى كنار نرود كفن پوشيده و از خانه خارج مى شوم .)) اميد ايران شماره 1003 فروردين 58 دكتر شروين ).
قوام وقتى نتوانست از اين طريق موفقيتى بدست آورد اعلاميه معروف ((كشتيبان را سياسى ديگر آمد و سياست از دين بعد از اين جدا خواهد بود))، را صادر كرد و فكر كرد مستقيما به مردم اتمام حجت كند و با تهديد، نيروى كاشانى را پراكنده سازد. قوام فكر مى كرد او و مصدق و امثال امينى از يك خانواده بزرگ اند كه در 150 سال اخير تاريخ ايران قدرت حاكميت را در اختيار داشته اند و در قيافه هاى گوناگون به حسب موقعيت نمايان شده اند و با داشتن املاك بزرگ ، گاهى حاكم بوده اند، زمانى وزير شده اند و دوره اى نمايندگى داشته اند و غالبا با عضويت در شبكه فراماسونرى به لژ بزرگ مربوط بوده اند با اين آگاهى بود كه قوام حمله خود را متوجه آيت اللّه كاشانى كرده بود كه در توده ى عظيم مردم مذهبى جايى داشت و مى توانست وزنه يكى را به ضرر ديگرى سنگين سازد و در آن دوره با آينكه خود مصدق تمايلى به ادامه نخست وزيرى نداشت ولى كاشانى نمى توانست قبول كند مصدق قهرمانانه كنار برود و نهضت در آن شرايط با شكست مواجه گردد. قوام در قسمتى از اين اعلاميه ، مى نويسد:
((ملت ايران ! من به اتكاء حمايت شما و نمايندگان شما اين مقام را قبول كرده ام و هدف نهائى ام رفاه و سعادت شماست . سوگند ياد مى كنم كه شما را خوشبخت خواهم ساخت . بگذاريد من با فراغ بال شروع به كار كنم . واى به حال كسانى كه در اقدامات مصلحانه من اخلال نمايد و در راهى كه در پيش دارم مانع بتراشند يا نظم عمومى را بر هم زنند. اين گونه آشوبگران با شديدترين عكس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنان كه در گذشته نشان داده ام بدون ملاحضه اى از احدى و بدون توجه به مقام و موقعيت مخالفين كيفر اعمالشان را در كنارشان مى گذارم حتى ممكن است تا جايى بروم كه با تصويب اكثريت پارلمان دست به تشكيل محاكم انقلابى زده روزى صدها تبهكار را از هر طبقه به موجب حكم خشك و بى شفقت قانون ترين تيره روزى سازم . به عموم اخطار مى كنم كه دوره ى عصيان سپرى شده روز اطاعت از او امر و نواهى حكومت فرا رسيده است كشتيبان را سياسى دگر آمد. تهران 27تير 1331 رئيس الوزراء قوام السلطنه )).
آيت اللّه كاشانى در مقابل تهديد قوام مبارزه را تشديد ساخت و حمله را به طور غير مستقيم متوجه شاه نمود و اين امر به دو شكل صورت گرفت : اولا با اعلاميه اى خطاب به قواى انتظامى وضع موجود را برايشان تشريح كرد و آنها را به مقاومت اسلامى دعوت نمود و اين امر با وجود فرماندهى كل قواى شاه امر ساده اى نبود. در شرايط آن روز صدور آن اعلاميه از يك روحانى با اعجاب تلقى مى شد و مى بايست از يك قدرت وسيع معنوى برخوردار باشد تا از عواقب ان بيمى نداشته باشد. ثانيا وسيله نامه اى كه به علاء نوشت صريحا قيد كرد كه اگر دكتر مصدق بازنگردد انقلاب را متوجه دربار و شخص شاه خواهد كرد.
آيت اللّه كاشانى به علاء مى نويسند:
((...عرض مى شود ديروز بعد از رفتن شما ارسنجانى از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سكوت ، قوام انتخاب شش وزيرش را در اختيار من مى گذارد همان طورى كه حضورى عرض كردم به عرض اعليحضرت برسانيد. اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام مجدانه شما، والسلام ، سيد ابوالقاسم كاشانى .))
آيت اللّه كاشانى در جواب تهديد قوام نيز اعلاميه اى صادر كرد و اوضاع روز و سوابق قوام و دلايل مخالفت با او را تشريح كرد و نوشت :
((...تاريخ حيات سياسى او پر از خيانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملى حكم مرگ و قطع حيات سياسى او را صادر كرده است ...من نمى خواهم كه درباره عدم صلاحيت احمد قوام پيش از اين سخن گفته باشم اما اعلاميه ايشان در نخستين روز اين زمامدارى بخوبى نشان مى دهد كه چگونه بيگانگان در صددند كه بوسيله ايشان تيشه به ريشه دين و آزادى و استقلال مملكت زده و بار ديگر زنجير اسارت را به گردن ملت مسلمان بيندازند. توطئه تفكيك دين از سياست كه قرون متمادى سرلوحه برنامه انگليسها بوده و از همين راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دينى و دنيوى باز مى داشته است امروز سرلوحه برنامه اين مرد جاه طلب قرار گرفته است ...من صريحا مى گويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در راه اين جهاد اكبر كمر همت بربسته و براى آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است و ملت مسلمان ايران به هيچيك از بيگانگان اجازه نخواهد داد كه بدست مزدوران آزمايش شده استقلال آنها پايمال شود...)) (روزنامه باختر امروز، شماره 166، 29 تير 1331)
بازار تهران از 26 تير به دنبال اولين اعلام مخالفت كاشانى نعطيل شد و اين اعتصاب ادامه داشت . سرلشگر علوى مقدم فرماندار نظامى تهران ، مراكز جساس را اشغال و تظاهرات را كنترل مى كرد. در نقاط ديگر كشور وضع متشنج بود. در آبادان و اصفهان تظاهرات وسيعى برگزار شد. اعتراض به حكومت قوام به نحوى در نقاط مختلف كشور بروز كرده بود كه صحبت از انحلال مجلس بود. 29 تير اعتصاب وسعت يافت . سرويسهاى اتوبوسرانى دست از كار كشيدند و تظاهراتى موشعى و پراكنده واقع مى شد. ...سرلشگر و ثوق به دستور قوام در كاروانسراسنگى با كاميونهاى سرباز راه را بر جمعيتهايى كه از همدان و كرمانشاه مى آمدند بست و آنها را سركوب كرد.
30 تير روز سرنوشت بود تانكها در شهر به گردش در آمدند و مردماز نقاط مختلف تهران به سوى مركز شهر سرازير شدند. اكثر نمايندگان نهضت ملى شب را در مجلس مانده بودند و روز 30 تير ناظر جريان زد و خوردها بودند. جزييات حوادث اين روز از بحث ما خارج است . در ساعتى از همان روز خبر رسيد كه آيت اللّه كاشانى با جمع زيادى كفن پوش آماده حركت به سوى بهارستان است . قواى انتظامى دستور به مقابله يافتند مردم در ميدان بهارستان تلفات زيادى داده بود و قواى انتظامى با محاصره محل به نجات او پرداخته بودند. پيروزى مردم در ساعت 12 حتمى شد. ماءمورين ديگر در مقابل ابزار احساسات مردم مقاومت نمى كردند و در بعضى نقاط جنبه اسلامى پيام كاشانى تاءثير خود را گذاشته بود. فرياد جمعى ملت متحد در سقوط قوام كار خود را به پايان رساند. شاه با تلفن به مهندس رضوى ، از اعضاء نهضت ملى و نماينده مجلس ، اعلام شد قوام معزول گرديد. ارسنجانى مى نويسد قوام روز 30 تير در باغ سفارت آلمان بود و اخبار را دريافت مى كرد. ذوالفقارى آمد گفت شهر شلوغ است و ماءمورين جلوگيرى نمى كنند و اخبار تا ساعت 5 به قوام داده مى شد در اين ساعت به سوى كاخ سعد آباد حركت كرد ولى اخبار استعفاى خود را از رايو شنيد. قيام به نتيجه رسيد ارتش به پادگانها بازگشت و مردم اداره تهران را مستقيما به عهده گرفتند.
نزديك غروب 30 تير پس از پيروزى قاطع كلت اعلاميه زير از طرف آيت اللّه كاشانى صادر گرديد:
((بسم الله الرحمن الرحيم . پس از سلام به عموم برادران عزيزم از اينكه براى مرتبه ديگرى همت عالى و شهامت خداپسندانه شما به نتيجه بسيار گرانبها رسيد و عنصر سفاك و جنايتكارى مانند احمد قوام را از صحنه زمامدارى پوشالى طرد و آخرين تير تركش ‍ استعمار به سنگ خورد لازم مى دانم اولا خداى بزرگ را شكرگزارى نموده و در ثانى از اين همه فداكاريها و استقامت شما مردم قهرمان ايران صميمانه قدردانى نمايم .
عزيزان من مسلم است همانطور كه استقامت و همت شما براى استقلال و آزادى و حفظ دين و دنيا ثمربخش مى باشد همانگونه سبب ايجاد آبرو و حيثيت شما در بين جهانيان خواهد بود. لازم به تكرار نيست كه رمز موفقيت ملت ايران در گذشته و حال اتحاد و اتفاق و فداكارى و جانبازى بود و در آينده همين خصال سبب ادامه حيات پرافتخار فرزندان رشيد ايران خواهد بود. لازم مى دانم به مناسبت شهادت رشيدانه فرزندان عزيزم تاءثرات بى پايان خود را به عموم هموطنان گرامى از تهران و شهرستانها بالخصوص بازماندگان آن شهيدان پرافتخار ابزار دارم و از خداى بزرگ صبر جميل و اجر جزيل در اين مصائب براى بازماندگان و آمرزش روح پرفتوح آنان را خواستارم .
در خاتمه با ابزار صميمانه ترين تشكرات از احساسات عاليه هموطنان عزيز تقاضا دارم از فردا به اعتصاب خاتمه داده و با نصب پرچمهاى ملى سبب كورى چشم دشمنان داخلى و خارجى نهضت ملى ايران بشويد بديهى است مى توانم با كمال صراحت به هموطنان عزيز قول دهم كه از گرفتن انتقام قانونى و خداپسندانه از عالمين وقايع ناگوار امروز كوتاهى ننماييم ...والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته ، سيدابوالقاسم كاشانى )).
23-اصل دست خط در صفحه 47 آمده است .
24-مصدق زمانى كه برخلاف تصوّر خود، كاشانى را در صحنه مبارزه جدّى ديد و با اعتراضات قانونى آيت اللّه كاشانى در انتصاب افراد نالايق و آلوده در كشتار مردم مواجه شد، دست حزب اوده را در تبليغات عليه كاشانى باز گذاشت . مصدق همواره از حزب توده به عنوان ((اهرم فشار)) استفاده مى كرد، چرا كه حزب توده در آن زمان از عناصر روزشنفكرى تشكيل شده بود كه بعد از سرخوردگى از انگليس و غرب ، به سوى شوروى كه اينك پرچم ((ماركسيسم )) را بلند كرده بود و نداى ((سوسياليسم )) را سرمى دادروى آورده بودند و از لحاظ بينش سياسى و آبشخور فكرى ، وحدت نظر با مصدق و ملى گرايان داشتند.
اگر ملاحضه كينم كه يكى از اختلافات ياران سابق با مصدق ، فعّاليتهاى علنى و گسترده حزب توده است به نقشه مصدق در اين مساءله پى مى بريم . مصدق در برابر اعتراض به فعّاليتهاى حزب توده كه وابستگى آن به شوروى و سياستهاى آن كشور، علنى بود و هيچ شبهه اى در اين زمينه وجود نداشت ؛ مى گفت :
((ملّيون وقتى اجازه ميتينگ مى خواستند و اجازه مى دادم ، نمى توانستم [به حزب توده ] اجازه ندهم . عدّه اى از اينها نعره مى كشيدند، كار ديگر هم مكر كردند؟ خب نعره بكشند.)) (رنجهاى سياسى ، ياداشت هاى جليل بزرگمهر، ص 57)
البته اهانتهاى حزب توده به روحانيّت و حوزه هاى علميه و تمسخر احكام اسلامى به نظر مصدق كار خلافى نبوده است كه نياز به جلوگيرى از آنها باشد.
جريان ايجاد تنش و تشنّج و اتهام و شبهه كار را به جايى رساند كه آيت اللّه كاشانى منزوى شد و از خانه خود كمتر خارج مى گشت و در مجالس نسبت به مقام ايشان احترام گذارده نمى شد. اگر به ياد داشته باشيم كه در بازگشت آيت اللّه از تبعيد دو ساله اش در لبنان ، چه استقبال باشكوهى از ايشان به عمل آمد، به عمق فاجعه و حجم جسارتى كه به ايشان روا شد تا به اين حال در آيد بيشتر پى مى بريم . صحنه استقبال را از روزنامه اطّلاعات آن زمان و صحنه انزاوى ايشان را از شاهد صادق آن يعنى حضرت امام خمينى مى شنويم .
صحنه استقبال :
((...استقبال كم سابقه اى كه هنگام ورود ايشان به فرودگاه ، از طرف عموم طبقات به عمل آمد، بسيار جالب و با شكوه بود و از ظهر ديروز مردم پياده ، دسته دسته با دوچرخه ، با موتور سيكلت ، با اتوبوس و تاكسى به سمت فرودگاه مهرآباد در حركت بود... جمعيت به قدرى افزايش يافت كه خيابانهاى فرودگاه گنجايش مستقبلين را نداشت . مقارن ساعت پنج هواپيماى سبز رنگ دو موتوره شركت هواپيمايى مصرى حامل آيت اللّه در فرودگاه به زمين نشست و فرياد زنده باد و صلوات سيل جمعيت به آسمان رسيد. آيت اللّه كاشانى در حالى كه تبسّم بر لب داستند از هواپيما خارج شدند و به شادباش مردم با دست جواب دادند...
در خيابانها سيل جمعيت از زن و مرد انتظار ورود آيت اللّه كاشانى را داشتند و جمعيت از ميدان سپه به بعد به قدرى زياد بود كه عبور افراد پياده هم مشكل بود...آيت اللّه كاشانى ساعت 5/8 به منزل رسيد...))
صحنه انزوا:
((ما در زمان خودمان هم ، آيت اللّه كاشانى را ديديم ، آقاى كاشانى از جوانى در نجف بودند و يك روحانى مبارز بودند (در) مبارزه با استعمار. آن وقت البته (استعمار) انگلستان بود و مبارزه با او. در ايران هم كه آمدند تمام زندگيشان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مى شناختم . در يك وقت وضع ايشان طورى شد كه وقتى مى خواست حركت كند فرض كنيد بيايند به مسجد شاه مسجد شاه مطّلع مى شد...اعلام مى شد، به استقبال مى آمدند.اين طور بود وضع ايشان ، بعدش ديدند كه اگر چنانچه يك روحانى در ميدان باشد لابد اسلام را در كار مى آورد، اين حتمى است و همين طور هم بود. از اين جهت شروع كردند به جوّسازى ، آن طور جوّسازى كردند كه يك سگى را عينك به آن زدند و آن طور كه من شنيدم عينك زدند و از طرف مجلس آوردند اين طرف و به اسم آيت اللّه ، من خودم در يك مجلسى بودم كه مرحوم آقاى كاشانى وارد شد در آن مجلس ، مجلس روضه بود، هيچكس پا نشد، من پا شدم و يكى از علماى تهران كه الان هم هستند و من جا دادم به ايشان . اين جوّ را درست كرده بودند براى آقاى كاشانى كه ديگر از منزلش نمى توانست بيرون بيايد در يك اطاق محبوس بود و در منزلش ، طورى كه نمى توانست بيرون بيايد.)) (صحيفه نور ج 18 صص 181 182)

25-پيشين .
26-پيشين .
27-پيشين .
28-پيشين .
29-پيشين .
30-ديدار با جوانان و فرهنگيان استان گيلان در مصلاى رشت ، 12 ذارديبهشت 1380.
31-پيشين .
32-پيشين
33-پيشين
34-پيشين
35-پيشين
36-پيشين
37-آل عمران : 169
38-پيشين
39-پيشين .
40-ديدار با بسيجيان و كاركنان سپاه پاسداران انقلاب اسلام استان گيلان ، 16 ارديبهشت 1380.
41-پيشين .
42-بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اصحاب فرهنگ و هنر، 1 مرداد 1380
43-پيشين .
44-پيشين .
45-بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى ، 11 مرداد 1380
46-ديدار با مسؤ لان و كارگزاران نظام ، 12 آذر، 1379.
47-ديدار با رئيس جمهور و هياءت دولت ، 5 شهريور، 1380
48-پيشين
49-پيشين
50-پيشين .
51-پيشين
52-پيشين .
53-پيشين .
54-پيشين .
55-پيشين .
56-اجتماع بزرگ مردم نجف آباد، 10آبان 1380.
57-پيشين .
58-پيشين .
59-اولين روز ورود به سارى ، 22 مهر 1374.
60-خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26 اسفند 1379.
61-پيشين .
62-اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حرم مطهر امام رضا(ع )، 1 فروردين 1380
63-پيشين .
64-پيشين
65-پيشين
66-مراسم گشايش كنفرانس بين المللى حمايت از انتفاضه ى فلسطين . 4 ارديبهشت 1380.
67-پيشين .
68-ديدار گروه كثيرى از اصناف ، 10 تير 1380
69-ديدار با جمعى از صنعتگران و معدن كاران و اصناف و بازاريان . 10 تير 1380
70-پيشين
71-ديدار با جمع كثيرى از مردم استان گيلان در استاديوم شهيد عضدى شهرستان رشت ، 11 ارديبهشت 1380
72-پيشين
73-پيشين
74-در جمع مردم اروميه در استاديوم تختى ، 27 شهريور 1375
75-خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 14 خرداد 1378
76-ميرزاى شيرازى بزرگ با اطلاع از مفاد خائنانه امتياز باكو در اولين نامه به ناصرالدين شاه كه توسط ((كامران ميرزا)) پسر شاه براى او ارسال نمود، نوشت :
((اجازه ى مداخله اتباع خارجه در مملكت ، رو در در رويى با فرامين قرآن است .)) وى امتياز تنباكو را عملى ننگين ناميد و از وضع شيراز و تبعيد روحانيون ابراز نگرانى كرد و خواستار جبران اين وضعيت شد.
ناصرالدين شاه به اين نامه اعتنايى نكرد و به نماينده ايران در بغداد دستور داد كه به سامرا برود و فوايد امتياز را به ميرزا بگويد. استدلالهاى نماينده بويژه عدم توانايى ايران در مقابله با قدرتهاى بزرگ ، از سوى ميرزا پذيرفته نشد. لذا ميرزا مجددا با لحن شديدترى به شاه تلگراف و اتمام حجت مى كند. شاه به اين تلگراف شخصا پاسخ مى دهد كه دولت هرگز استقلال و ناموس و منافع رعيت خود را به ديگران نداده است و جواب كامل را به امين السلطان محول مى نمايد. ميرزاى شيرازى متوجه دفع الوقت شاه شده و جواب او را قانع كننده تشخيص نمى دهد و حكم تحريم استعمال تنباكو و توتون را صادر مى نمايد. نهايتا مقاومت مردم سبب مى شود تا شاه به اجبار امتياز تنباكو را لغو كند.
77-امتياز رويتر: در سال 250 ه .ش (1289 ه .ق 1872 م ) امتياز بسيار مهمى به ((بارون ژوليوس رويتر)) بنيانگذار خبرگذارى رويتر واگذار شد. اين امتياز علاوه بر راه آهن شامل استخراج همه معادن كشور به استثناى معادن طلا، نقره و جواهرات مى شد و استفاده از تمامى جنگلها و اجازه ى تاءسيس شعب پست و تلگراف ، بانك و احداث خطوط و تلگراف در همه ى نقاط كشور با اين امتياز به رويتر واگذار شد! چنين امتيازى ، آن چنان بى سابقه بود كه بعضى آن را فروش مملكت تعبير كرده اند. در واگذارى اين امتياز بى سابقه ، پدر روشنفكرى ايران يعنى ميرزا ملكم خان ارمنى با همراهى روشنفكر ديگرى كه در مقام صدر اعظمى ناصرالدين شاه قرار داشت يعنى ميرزا حسين خان سپهسالار، نقش ‍ دلالى را به عهده داشتند!!
روحانى مبارز، آيت الله ملا على كنى ، با اين قرار داد مخالفت كرد و موفق شد شاه را وادار به لغو آن نمايد.اگر چه شاه در مقابل لغو قرار دارد، امتياز بانك شاهنشاهى و نشر اسكناس را به مدت 60 سال به رويتر واگذار نمود. دلالان اين قرار داد، رشوه بزرگى از انگليس ‍ گرفتند. نقش واسطه را در سال ارتباط مستر ((كوت )) نماينده رويتر بعهد داشت :
((پنجاه هزار ليره ميرزا حسين خان صدراعظم گرفت . همين طور هم ميرزا ملكم خان ، بيست هزار ليره معين الملك ، بيست هزار ليره منيرالدوله ، مبلغى هم اقبال الملك و مبلغى هم مردم ديگر كه دست اندر كار بوده اند.مختصر قريب دويست هزار ليره تعارف داده است و صد هزار ليره هم خرج كرد)). (كتابى عصر بى خبرى ، ص 107، نقل از مشروطه سازان ).
78-امتياز تنباكو: ناصر الدين شاه و امين السلطان (صدر اعظم ) در انگلستان بودند، اين مسافرت سوم آنان بود. سياستمداران انگليس با آگاهى از نياز مبرم شاه به پول ، توسط ((ماژور تالبوت )) كه از مشاوران نزديك ((ساليسبورى )) نخست وزير انگليس بود، امتياز انحصار توتون و تنباكو را بدست آوردند. تالبوت با گرفتن اين امتياز كمپانى ((رژى )) را تاءسيس مى كند. تالبوت در نامه اى به امين السلطان مى نويسد:
((اينجانب تالبوت تعهد مى كنم كه براى حضرت اشرف امين السلطان و اعليحضرت شاه ايران به حضرت اشرف مبلغ چهل هزار ليره استرلينگ بپردازم . ده هزار ليره از اين مبلغ را روز تفويض امتياز نامه رژى و ده هزار ليره از اين مبلغ را در اولين روزى كه امتياز به موقع اجرا گذارده شود و بيست هزار ليره بقيه را دو ماه پس از اجراى امتياز نامه پاريس 1889 م ))).
((خريد و فروش و ساختن در داخل و خارج كل توتون و تنباكو كه در ممالك محروسه ايران به عمل آورده مى شود تا انقضاء مدت پنجاه سال از تاريخ امضاء اين انحصار به ماژور تالبوت و شركاى خودشان واگذارمى فرماييم . شاه ))حق الامتياز سالى پانزده هزار ليره پرداخت شود هيچگونه ماليات و عوارضى به دولت ايران پرداخت نكنند ولى يك چهارم از عوايد را هم از حق الامتياز پرداخت نمايد. مدت امتياز 5 سال است و هيچ كس بدون اجازه كمپانى حق هيچ گونه معامله اى را نسبت به توتون و تنباكو و انفيه و مشتقات آن ندارد و الا مجازات سخت خواهد شد. مردم مكلف اند محصول موضوع امتياز را فقط به كمپانى بفروشند. تاريخ اين امتياز سال 1890، برابر با 1307 ه .ق (1267ه .ش ) است .))
حكم تحريم تنباكو كه از سوى آيت الله حاج ميرزا محمد حسن شيرازى معروف به ميرزاى شيرازى بزرگ صادر گرديد باين شرح است :
بسم الله الرحمن الرحيم : اليوم استعمال تنباكو و توتون باءى نحو كان در حكم محاربه با امام زمان عجل الله فرجه . محمد حسين الحسينى
79-امتيازهاى ديگرى هم به انگليس و روس داده شد. از جمله مى توان به امتياز استخراج نفت و قير بمدت 60 سال كه به ويليام دارسى در سال 1280 ه .ش (1319 ه .ق 1901 م ) واگذار شد؛ امتياز لاتارى كه با دلالى ميرزا ملكم خان به مسيو بوزيك دوكار دوال به مدت 75 سال واگذار گرديد؛ امتياز كشتيرانى در رود كارون به دولت انگليس كه باز هم با وساطت و دلالى ميرزا ملكم خان ، واگذار گشت ؛ اشاره نمود. در طول سلطنت ناصر الدين شاه نزديك به 83 مقاوله تجارى ، سياسى ، سرحدى و امتيازهاى گوناگون به بيگانگان داده شد كه در تمامى آنها ملت ايران به مصيبت و دخالت قدرتهاى خارجى و تهاجم آنان به بنيادهاى فرهنگى ، دينى ، اجتماعى ، سياسى و اقتصادى خود، روبرو شده است .
80-(18331769 م ). سرگذشت ، تفكرات و اقدامات اين روشنفكر وابسته را در جلد اول مجموعه نقش روشنفكران وابسته در تهاجم فرهنگى غرب از انتشارات اين مؤ سسه ، مطالعه فرماييد.
81-(12311151 ق ).
82-(12281154 ق ).
83-(13381247 ق ).
84-(13401264 ق ).
85-(13391266 ق ).
86-(13381256ق ).
87-(13261249ش ).
88-(13401246ش ).
89-ديدار با جمعى از روحانيون ، ائمه ى جماعت و وعاظ در آستانه ى ماه مبارك رمضان ، 14 اسفند 1370
90-پيشين .
91-ديدار با علما و روحانيون بوشهر، 18 ارديبهشت 1372
92-حضرت آيت الله خامنه اى ، حامل اين پيغامها براى علماى مشهد بودند.
93-پيشين
94-پيشين
95-پيشين
96-ديدار با علما و روحانيون تبريز 5 مرداد 1372.
97-پيشين .
98-فرزند آيت الله شيخ محمود طالقانى بودند كه بواسطه عضويت در گروههاى چپ و شرارت آنان در نقاط مختلف كشور، دستگير شدند و بلافاصله منافقين و گروههاى چپ به عنوان حمايت از آيت الله طالقانى اعلام راهپيمايى نمودند!
99-جمله حضرت امام چنين است : مثلا فرض كنيد كه يك كسى را مى گيرند مثلا احمد را مى گيرند، ولو اينكه اگر احمد را بگيرند بكشند من حرفى نمى زنم اما اينها مى خواهند [غائله ] درست بكنند.(صحيفه نور، ج 6، ص 30).
100-پيشين .
101-ديدار با طلاب و روحانيون اصفهان . 8 آبان 1380
102-ديدار با خانواده هاى شهدا و جانبازان استان اصفهان ، 8 آبان 1380.
103-ديدار با رؤ سا و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ، 27 اسفند، 1380.
104-پيشين .
105-پيشين .
106-پيشين .
107-پيشين .