خاطرات

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۴ -


حفظ آبرو
اسناد محرمانه شخصى دست من بود كه اگر افشا مى شد آبرويش مى ريخت ، در ضمن هيچ كس غير از من اطلاعى از آنها نداشت .
شبى فكر كردم كه اگر من بميرم ، اين اوراق دست افرادى خواهد افتاد و آبروى مؤ منى خواهد ريخت . لذا اسناد را محو كردم . امّا متاسفانه بعضى دنبال جمع آورى اسناد هستند، براى روز مبادا.
دعاى عيد قربان
روز عيد قربان يكى از دوستان زنگ زد كه دعاى عيد قربان چيست ؟
گفتم : دعاى عيد قربان اين است كه وقتى گوسفند قربانى مى كنى ، كبابى هايش را براى خودت كنار نگذارى !! گفت : دعاى عيد قربان را مى خواستم . گفتم : همين است .
شايعه
اواخر ماه رمضان بود كه شايع شده بود ماه ديده شده و فردا عيد است . پرسيدند: كى ديده ؟ گفتند: از كرمانشاه زنگ زده اند. پرسيدند در كرمانشاه كى ديده ؟ گفتند: فلان محلّه ، قاصدى فرستادند تا از نزديك تحقيق كند گفتند: فلان مسجد، به آن مسجد رفتند، گفتند از خادم شنيده ايم ، خادم را پيدا كردند ديدند كور است .
مصاحبه
در زمان رياست جمهورى بنى صدر، به يكى از شهرستان ها مسافرتى داشتم ، خبرنگاران جمع شدند و گفتند: آقاى قرائتى ! آقاى بهشتى چه گفت ؟ بنى صدر چه گفته ؟ گفتم : بنا نداشتم مصاحبه كنم ، امّا چند كلمه اى مى گويم . آنگاه شروع كردم به كلّى گويى ، يك مرتبه يكى از خبرنگاران به ديگرى گفت : پاشو برويم اين براى ما نان ندارد! من گفتم : مگر شما دنبال نان هستيد؟ گفتند: اگر ما بتوانيم مطلبى از شما عليه بهشتى يا بنى صدر تهيه كنيم ، تيراژ روزنامه بالا مى رود و پورسانتى هم به ما مى رسد.
از آن روز تصميم گرفتم با هيچ روزنامه اى مصاحبه نكنم .
كارت عروسى
در محل كارم نشسته بودم كه كارت دعوت عروسى بدستم رسيد كه روى آن نوشته شده بود: آقاى ..... با دوشيزه فلانى ازدواج كردند بنا بود براى مراسم تالارى كرايه كنيم و جشن باشكوهى براه انداخته و شما مجلس ما را روشن بفرمائيد، امّا توافق كرديم پول تشريفات را به يك دختر و پسر فقير هديه كنيم تا آنها هم به سادگى وارد زندگى شوند. كارت را جهت اطلاع فرستاديم .
موزه سنگ
در سفرى كه سال 1370 به كشور اتريش داشتم از موزه سنگ كه بيش از 20000 نوع سنگ را به نمايش گذاشته بودند بازديد كردم . غصه خوردم كه بسيارى از اين سنگ ها در ايران وجود دارد، امّا يك سازماندهى لازم دارد كه به صورتى زيبا به نمايش گذاشته شود تا هم از اوقات فراغت دانش آموزان خوب بهره بردارى شود و هم بنيان علوم مختلفى گذاشته شود و هم بودجه اى جذب و باعث رشد مردم گردد.
منيّت
به نماينده اى خيلى علاقه داشتم و در نوبت اوّل به او راءى دادم ، امّا ديگر به او راءى نمى دهم ، چون پس از اينكه در نوبت دوّم راءى نياورد، با كمال بى حيايى گفت : انتخابات آزاد نبود!
يعنى حاضر شد براى آبروى خودش ، ميليون ها راءى را بى اعتبار كند!
عالمى در اروميه
به اتّفاق دوستان به منزل حجة الاسلام والمسلمين قُرشى (نماينده خبرگان ، نويسنده واستاد دانشگاه ) در شهر اروميه رفتيم گفتند: به مزرعه رفته . رفتيم مزرعه ديديم ايشان دست و پايش در گل و مشغول كشاورزى است و با عشق تمام علم را با كار درهم آميخته است .
وقف كتابخانه
مردى در هندوستان صاحب كتابخانه بسيار ارزشمندى بود، با كتاب هاى استثنايى و بى نظير بطورى كه علامه امينى قدّس سرّه كتابى مى خواست و در كتابخانه هاى تركيه ، مصر، عراق و ايران نيافت امّا در اين كتابخانه بود، به همين دليل به هند سفر كرد.
بعد از انقلاب در سفرى كه به هندوستان داشتم خدمت اين مرد بزرگ رسيدم . دوستان مى گفتند چه خوب مى شد كه اين كتابخانه وقف مى شد. خوشبختانه پس از سفرى كه به ايران و مشهد مقدس داشت كتابخانه اش را وقف آستان قدس رضوى كرد.
مسئوليّت خمس
سرمايه دارى مبلغ قابل توجهّى پول را به عنوان خمس و سهم امام خدمت حضرت امام خمينى قدّس سرّه آورد و از امام خواست كه خمس ماشينش را نگيرد!
امام فرمود: شما بر ما منّت ندارى بلكه ما بر شما منّت داريم ، چونكه شما با دادن خمس نجات پيدا مى كنيد و مسئوليّت به گردن ما مى افتد كه چگونه مصرف كنيم . يا همه پول را ببر و يا همه خمس را بده .
تشكّر غوغا مى كند
يكى از استانداران كار زيبايى كرده بود. روز معلّم ، تمام معلمان دوران تحصليش را جمع كرده و به آنان گفته بود: اگر كارى داشته باشيد، من در خدمت شما هستم .
يكى از معلمان برخاسته و گفته بود: بدليل مشكلات زياد درخواست بازنشستگى داده بودم ، امّا حالا با اين برخورد شما تقاضايم را پس ‍ مى گيرم .
همّت بلند
تلويزيون تماشا مى كردم كه خبرنگار از جوان بسيجى پرسيد آرزوى شما چيست ؟ گفت : آرزويم اين است كه پرچم اسلام در دنيا به اهتزاز در آيد.
كفش و لباس او ممكن بود هزار تومان هم نيارزد، ولى همّتش چقدر بلند بود. كسانى هم هستند ميليونها سرمايه دارند، امّا همّتشان كم است .
شجاعت امام
پس از حمله دژخيمان رژيم شاه ، حضرت امام در سخنرانى خود فرمود: كارى نكنيد كه بگويم گوشتان را ببرّند!
پس از چندى رئيس ساواك به امام رسيد و با كنايه پرسيد: تازگى ها دستور نداده ايد گوش كسى را ببرند؟ امام فرمود: دستور خواهم داد، دير نشده است !
وقتى كه هوس نباشد
مدرسه اى است در تهران كه موقوفات ميليونى و سنگين دارد. در وقف نامه نوشته شده كه موقوفات اين موقوفه بايد زير نظر مجتهد اعلم تهران هزينه شود.
اين موقوفه نزد حضرت آية اللّه العظمى خوانسارى بود تا اينكه حضرت امام به تهران تشريف آوردند. آقا فرمودند: اگر تا حالا من مجتهد اعلم تهران بوده ام ، امّا از اين به بعد بدهيد آيت اللّه خمينى ، چون ايشان اعلم است . خدمت حضرت امام رسيدند، امام فرمودند: اگر هم من اعلم باشم ، مجتهد تهران نيستم . من به صورت موقّتى در تهران مستقر شده ام برگردانيد به خود آيت اللّه خوانسارى .
توهين به بچه ها
در ايام محرم منبر رفته بودم ، يك مرتبه ديدم مردى آمد و بچه ها را بلند كرد و بعد گروهى از شخصيّت هاى مملكتى وارد شدند. به محض اينكه اين صحنه را ديدم گفتم : كسى حق ندارد بچه ها را بلند كند مگر اينكه خودشان بخاطر احترام بلند شوند!
متاءسفانه در مجالس ما به بچه ها زياد بى اعتنايى مى شود.
وصيّت ارزشمند
وقتى پيكر پاك يكى از بسيجيان وارد شهر شد، وصيتنامه او را خواندند نوشته بود:
اگر جنازه مرا به شهر آوردند مرا دفن نكنيد مگر اينكه دو گروه سياسى شهر با هم آشتى كنند. صحنه عجيبى پيش آمده بود، طرفهاى دعوا در حالى كه براى شهيد اشك مى ريختند، همديگر را در آغوش كشيدند
اين گونه يك جوان بسيجى از خون خودش براى آشتى بين مسلمين استفاده كرد.
زمان مناسب
يكى از دوستان مى گفت : در مراسم سينه زنى جوانى را ديدم كه زنجير طلا به گردن آويخته و حسين ، حسين ! مى گويد. به او گفتم : آقا! اين دستى كه براى حسين به سينه مى زند، چقدر خوب است دل حسين را خوش كند و اين زنجير طلا را از گردن در آورد.
گفت : چشم آقا و زنجير را در آورد.
سادگى
حضرت امام خمينى قدّس سرّه در پاسخ نامه آية اللّه خامنه اى و رفسنجانى نوشتند كه مصلاى تهران بايد بزرگ باشد، امّا ساده ، بطورى كه هر كس وارد مصلّى مى شود ياد مساجد صدر اسلام بيفتد.
قداست مسجد
عالمى بزرگوار را در نجف ديدم كه هنگام ورود به مسجد، درب مسجد را مى بوسيد و وقتى از مسجد بيرون مى رفت ، باز درب مسجد را مى بوسيد.
قياس به نفس
مسير غار حرا مسيرى است سخت و با شيب تند. پيرزنى اصرار مى كرد كه من هم مى خواهم بروم . هر چه به او گفتند نمى توانيد، قبول نكرد. همين كه به ميانه راه رسيد خسته شد و گفت : شما آخوندها چقدر دروغ مى گوئيد، اصلاً پيغمبر اينجا نمى آمده !!
چون خودش نمى توانست بيايد اصل موضوع را منكر شد.
بى غيرتى دولت هاى اسلامى
شيخ سعيد شعبان رهبر جمعيّتى از مسلمانان لبنان مى گفت : فيلمى ساختند كه در آن يكى از شاهزاده هاى انگليس مورد استهزا قرار گرفته بود، بخاطر اين توهين ، روابط آن كشور با انگلستان قطع شد، امّا در انگلستان به رسول اللّه توهين شد، ولى دولت هاى اسلامى خم به ابرو نياوردند.
مسئوليّت ما
در جمع دوازده هزار نفرى دانشجويان در هندوستان سخنرانى مى كردم كه همه آنان اهل سنّت بودند، وقتى به آنها نگاه كردم چند بار بر خود لرزيدم و گفتم : آيا خدا ما را مى آمرزد؟ اين همه كار، ما سر چى دعوا مى كنيم .
شيوه نهى از منكر
يكى از محترمين تهران به زيارت مؤ سّس حوزه علميه قم حضرت آيت اللّه حائرى رفته بود، پيرمرد صورتش را تراشيده بود. وقتى خدمت آقا رسيد، آقا پس از آنكه صورتش را بوسيد فرمود: اگر به من علاقه داريد از اين به بعد جاى بوسه مرا نتراشيد! آن مرد گفت : چشم آقا.
تعصّب دينى
يكى از علماى بزرگوار مى گفت : در دوران طاغوت به زندان افتادم ، وقتى وارد زندان شدم به يكى از زندانى ها كه ماركسيست بود برخورد كردم . به دوستان گفتم : ايشان مرتد ونجس است . دوستان متحيّر بودند كه چگونه با او برخورد كنند. من نزد او رفته به او گفتم : سؤ الى از تو دارم جواب درست به من بده . سؤ ال اين است : آدم خوب است در مكتب خود شُل باشد يا سفت ؟ گفت : انسان بايد در عقيده خود محكم باشد.
گفتم : اتفاقاً من هم چنين عقيده اى دارم ، بنده از نظر مكتبى تو را نجس مى دانم و لذا شما با من هم غذا نشويد.
عظمت حضرت معصومه عليها السلام
در خدمت استادم حضرت آيت اللّه فاضل لنكرانى بودم كه صحبت از اين حديث به ميان آمد كه هركس فاطمه معصومه عليها السلام را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب مى شود. از ايشان پرسيدم كه چطور مى توان چنين حديثى را باور كرد؟ ايشان فرمودند: مهم آنست كه اين حديث از سه امام بزرگوار، يعنى امام رضا عليه السلام و امام كاظم عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده است و سندى بسيار محكم دارد و اين سند نشانه عظمت اين بانو است .
حقوق حلال
يكى از علماى بزرگوار كه از مدرّسين حوزه علميه قم هستند مى گفت : در رژيم شاه وقتى مرا دستگير كرده وبه زندان انداختند، ماءمورى خيلى مرا اذيت مى كرد. به او گفتم : چرا اينقدر اذيت و آزار مى كنيد؟ گفت : آقا ما از شاه حقوق مى گيريم ، اگر اينكارها را نكنيم كه حقوقمان حرام مى شود.
نتيجه فتوى
همسر سلمان رشدى فيلمى ساخته بود كه در آن فيلم به تمام اديان آسمانى توهين شده بود. يكى از آثار فتواى حضرت امام خمينى قدّس سرّه اين بود كه اين فيلم امكانى براى پخش پيدا نكرد.
ولايت فقيه
در كربلا خدمت حضرت امام خمينى قدّس سرّه بودم كه فردى به ايشان گفت : مكّه بوده ام و ايام حجّ و طواف جمعيّت زياد بود به طورى كه نزديك بود شانه هايم بشكند، اگر همه مسلمان شوند و جمعيّت طواف كننده زياد شود، چه بايد كرد؟ معظم له فرمود: ما آن زمان طواف مستحب را حرام خواهيم كرد.
گفت : مگر مى شود مستحب خدا را حرام كرد؟ امام فرمود: بله معناى ولايت فقيه همين است ، زمانى كه طواف مستحبى ضرر بزند و مزاحمت براى واجب ايجاد كند، همين كار را بايد كرد ووظيفه هم همين خواهد بود.
افتخار تربيت فرزند
به يكى از دوستان گفتم : شنيده ام خداوند به شما فرزندى عطا فرموده است ؟
او در جواب من خيلى زيبا گفت : خداوند افتخار تربيت يكى از بندگانش را به من عطا كرده است .
مَحَك زدن خود
مرحوم شهيد بهشتى يك روز به من گفت : آيا درباره ريشه ها و انگيزه و نيت سخنرانى هايت فكر كرده اى ؟
گفتم : چطور؟ فرمود: كجا كلاس دارى ؟ گفتم : كاشان .
فرمود: در مسير قم تا كاشان درباره ريشه وانگيزه و نيّت خود فكر كنيد، خيلى مى تواند كارگشا باشد كه آيا اين سخنرانى جهت : توقّعات مردم است يا موقعيّت زمان است يا احتياج مردم يا تحت تاءثير جوّ اجتماعى است ؟ و يا...
غروب آفتاب ، مطالعه ممنوع
حديثى را نزد دكترى چشم پزشك خواندم كه : غروب آفتاب ، مطالعه نكنيد كه براى چشم ضرر دارد.
ايشان گفت : اتّفاقاً از نظر طبّ نيز اين مطلب ثابت شده است كه در سيستم بينايى چشم دو نوع سلّول داريم ، سلّول هاى مخروطى و سلّول هاى استوانه اى كه روز و شب شيفت عوض مى كنند. سلّول هايى كه غروب آفتاب مى آيند سلّول هاى سُست و تنبل هستند، لذا مطالعه در آن زمان به بينايى چشم ضرر مى زند.
مهلت آرى ، بخشش نه !
در زمان رياست جمهورىِ حضرت آية اللّه خامنه اى ، در خدمت معظم له به عنوان هياءت همراه به يكى از كشورهاى اسلامى رفتم ، معظم له به رئيس ‍ جمهور آنجا فرمود: بدهى ما را نمى دهيد؟ او در جواب گفت : قرآن مى فرمايد: ((ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة )) به آدم بدهكار مهلت دهيد.
معظم له فرمود: تا اينجا را بله ، امّا قسمت بعد آيه را ديگر نخوانيد كه مى فرمايد: ((و ان تصدّقوا خيراً لكم ))(25) اگر ببخشيد بهتر است .
هر چه خدا گفته عمل كردم
در سفرى به همدان ، خدمت عالم بزرگوار آقاى حاج ملاعلى همدانى قدّس ‍ سرّه رسيدم و از ايشان داستان عجيب و جالبى شنيدم كه فرمود: روزى وارد صحن امام حسين عليه السلام شدم ديدم گوشه اى شلوغ است ، جلو رفتم و سؤ ال كردم چه خبر است ؟ بچه اى را نشان دادند و گفتند: از مناره صحن بالا رفته و از آنجا به پائين پرت شده است ، پدر اين طفل كه حمّال است در وسط زمين و آسمان خطاب به بچّه كرده كه بايست ، همانجا مانده و آنگاه او را سالم پائين آورده اند.
از پيرمرد با تعجّب سؤ ال كردم چه چيز باعث شده شما به اين مقام برسى ؟
گفت : اين كار مهمى نيست ، ما اصرار كرديم گفت : رمز اين كار اين است كه من از اوّل بلوغ سعى كرده ام هر چه خدا فرموده عمل كنم ، امروز من هم يك چيز از او خواستم ، خداوند عزيز و قادر قبول كردند.
سوژه منبر
مرحوم اشراقى از وعّاظ نامى و ملاى قم بود. مى گفت : براى سخنرانى به مجلسى مى رفتم ، دنبال موضوع سخن بودم كه صف الاغهايى كه شن و ماسه مى بردند نظر مرا به خود جلب كرد. الاغ جلويى ايستاد و بقيه هم ايستادند. خركچى شروع به زدن الاغ آخرى كرد. من گفتم : عمو! اين خرِ آخرى تقصيرى ندارد. اشكال ، از خرِ اوّلى است . اوّلى را حركت بده ، بقيه حركت مى كنند.
موضوع سخنرانى را پيدا كردم . رفتم بالاى منبر. گفتم : يك سرى از فسادهاى طبقه پائين زير سر جلويى هاست .
اگر پدر و مادر خوب باشند، فرزندان خوب مى شوند.
اگر معلّم خوب باشد، شاگرد خوب مى شود.
اگر كدخدا خوب باشد، اهالى ده خوب مى شوند. و اگر...
اقتدار فقيه
مرحوم آيت الله ملاعلى كِنى به ناصرالدين شاه فرمود: شنيده ام مى خواهى با خانمت به اروپا بروى آنهم بى حجاب ! به شما بگويم : اگر با خانمت به اروپا بروى ، در برگشتن نه تو را راه مى دهم و نه خانمت را. ضمناً نخست وزيرى كه اين برنامه را ريخته همين الا ن بايد استعفا بدهد.
ناصرالدين شاه از ترس ، نخست وزير را بركنار و بدون خانمش به اروپا رفت .
همبازى و همرازشدن با فرزند
منزل يكى از محترمين تهران بودم ، پسرش از منافقين فرارى بود. پدر عالمى وارسته و پسر منافقى فرارى !
درباره اينكه چطور شد پسرش اينگونه شد، تعريف كرد و گفت : به پسرم نرسيدم . از صبح زود تا آخر شب اينجا و آنجا سخنرانى و برنامه هاى علمى و تحقيقى داشتم ، ولى از فرزندم غافل شدم . الا ن چوبش را مى خورم . همه اعضاى خانواده در اين غم مى سوزيم كه چرا بايد جوانى از خانواده ما به اين راه كشيده شود.
الا ن مى فهمم كه على بن ابيطالب عليهما السلام كه فرمود: هركس بچه اى دارد، بايد بچه شود يعنى چه . يعنى پدرها بايد در خانه ژست پدرى را كنار بگذارند و با بچه ها همبازى و همراز شوند.
كتاب اوّل
شخصى كتابخانه بزرگ و كتاب هاى مهمى داشت . يك كتاب را در جعبه اى بالاى همه كتابها گذاشته بود. هركه مى آمد، سؤ ال مى كرد كه كتاب داخل جعبه چه كتابى است ؟ يكى مى گفت : شايد خيلى قديمى است ، ديگرى مى گفت : آب طلاست ، جلدش از پوست است و... آخر از او پرسيدند: اين چه كتابى است كه اينقدر احترامش دارى ؟
گفت : كتاب كلاس اوّل است . اگر كتاب اوّل را نمى خواندم ، به خواندن كتاب هاى بعدى موفّق نمى شدم .
نمازباران يا نماز برف
حدود پنجاه سال قبل در قم مدّت زيادى باران نيامده بود و خشكسالى مردم را تهديد مى كرد. مردم جمع شدندو خدمت آيت الله خوانسارى رسيدند و از ايشان خواستند نماز باران بخوانند.
مردم قم به امامت آيت الله خوانسارى براى نماز باران حركت كردند. در آن زمان انگليسى ها در قم قرارگاهى داشتند. وقتى اين حركت را ديدند شروع به مسخره كردن نمودند. انگليسى ها مى گفتند: آخوندها بجاى نماز باران ، نماز برف مى خوانند و برف هم بر سر خودشان مى بارد. (مرادشان عمامه هاى سفيدبود)
امّا به كورى چشم كفار، بعد از نماز باران چنان بارانى باريد كه سابقه نداشت .

fehrest page

back page