خداشناسی

آیت الله ابراهیم امینی

- ۲ -


 جهان بينىِ الهى و مادى; آثار و نتايج

من كيستم؟ از كجا آمده ام؟ آيا خود به خود آمده ام و خود به خود مى روم؟ يا ديگرى مرا آورده است و او نيز مرا مى برد؟ آينده ام چيست و به كجا مى روم؟ ... ؟ آيا با مرگ زندگى من پايان مى يابد؟ يا بعد از مردن هم زندگى من هم چنان ادامه خواهد داشت؟ ... ؟ آيا اين جهان عظيم خود به خود و اتفاقى به وجود آمده يا آفريدگارى دارد؟ و آيا ... ؟

اين قبيل سؤال ها براى هر انسان خردمندى ـ به ويژه هنگام نوجوانى و بلوغ ـ مطرح مى شود و مى كوشد كه پاسخ درستى براى آنها بيابد و نفس كنج كاو خويش را قانع كند.

مؤمنان و كافران، براى سؤال هاى فوق، جواب هايى دارند كه در اين جا مى آوريم:
جهان از ديدگاه مؤمنان

انسان مؤمن، جهان را مجموعه اى پيوسته و منظم و هم آهنگ مى داند كه خود به خود به وجود نيامده است، بلكه آفريدگارى دانا و توانا و حكيم آن را آفريده و اداره مى كند. جهان با يك سلسله قوانين دقيق و نظامى استوار، كه از مشيت و اراده خداى بزرگ سرچشمه مى گيرند، نگهدارى و اداره مى شود و اگر افاضات و الطاف الهى نباشد، لحظه اى باقى نمى ماند، مؤمن عقيده دارد كه جهان يك واحد منظم و هدفدارى است كه با خواست حكيمانه الهى به وجود آمده است و هر چيزى به جاى خويش نيكوست و اين نظام دقيق و هم آهنگ به سوى يك هدف عالى در حركت است.

در بينش انسان مؤمن، موجودات جهان در وجود و بقاى خويش نيازمند آفريدگار جهان اند: اگر لطف خدا نبود، موجودى آفريده نمى شد و اگر احسان او نباشد موجودى باقى نمى ماند. بر اين اساس، مؤمن هر يك از موجودات را آيه و نشانه اى از لطف و قدرت و عظمت پروردگار جهان مى داند.
سرانجام زندگى

مؤمن، مرگ را نيستى و بطلان و پايان زندگى نمى داند، بلكه مرگ را انتقال به سراى جاويدان آخرت و سرآغاز زندگى جديد مى داند. انسان مؤمن بر اين عقيده است كه زندگى در اين جهان پوچ و بى هدف نيست بلكه دوران آمادگى و پرورش نفس و زمان تحصيلِ زاد و توشه براى آخرت است، انسان مؤمن بر اين عقيده است كه افراد نيكوكار با افراد بدكار يكسان نيستند و هر دو دسته جزاى اعمالشان را حتماً خواهند ديد: خدا به افراد نيكوكار در جهان آخرت، پاداش اعمال نيكشان را خواهد داد و نيكوكاران در آن سراى زيبا و جاويدان در كمال خوشى و آسايش زندگى خواهند كرد. افراد بدكردار نيز به كيفر اعمال بدشان خواهند رسيد و در آن جهان، زندگىِ سخت و دشوارى خواهند داشت.

مؤمن، سعادت آينده خويش را در گرو اعمال و كردار و گفتار و اخلاق نيك مى‌داند و همواره در تلاش است كه اسباب سعادت اخروى خود را فراهم سازد و از زشتى ها و بدى ها دورى جويد.

آفريدگار جهان

انسان مؤمن به وجود خدا ايمان دارد و او را آفريدگار و مالك و اداره كننده همه جهان و جهانيان مى داند. مؤمن بر اين عقيده است كه ذاتى برتر و بزرگ تر و عظيم تر به نام «الله» اين جهان را آفريده و اداره مى كند، او را دانا و توانا و مهربان و هميشه زنده و پاينده مى داند. انسان مؤمن، الله را سرچشمه همه خيرات و خوبى ها و كمالات مى داند. خدا را يگانه و غنى و بى نياز مى داند كه همه جهان و جهانيان به او نياز و احتياج دارند، اوست كه جهان و جهانيان را نگه مى دارد و اداره مى كند، اوست كه زمين و آسمان را حفظ مى كند و اگر لحظه اى قطع فيض كند همه نابود مى گردند. او با هر چيز و هر كسى هست و همه جا حاضر و ناظر مى باشد و هيچ چيز و هيچ كس، همانند و همتاى او نيست.

پيامبران

به عقيده انسان مؤمن، پيامبران انسان هاى پاك و كاملى هستند كه براى نشان دادن راه كمال به انسان ها برگزيده شده اند، زيرا كه خداى حكيم انسان ها را در حال تحيّر و جهالت رها نكرده است، بلكه پيامبران معصومى را برايشان فرستاده و برنامه هاى لازم را براى زندگى فردى، اجتماعى، سياسى، مادى و معنوى و دنيوى و اخروى در اختيارشان قرار داده تا انسان ها را ارشاد و هدايت كنند و برنامه هاى حيات بخش و سعادت آفرين را در اختيار آنها بگذارند.

از كجايى، در كجايى، به كجايى

(از كجايى)

خداى عليم و قدير، با لطف و رحمت خويش، مرا با زيباترين خلقت آفريده است.

(در كجايى؟)

در جهانى گذرا و متغيّر هستم كه خداى حكيم آن را آفريده و اداره مى كند. در اين جهان زندگى مى كنم تا با رهبرى هاى انبياى الهى و اوصياى آنان خود را و اخلاق و فضايل انسانى خود را رشد و پرورش دهم و آماده برخوردارى از حيات جاودان و نعمت هاى بيكران اخروى گردم .

(به كجايى)

به سوى جهان پايدار و جاويدان آخرت مى روم و در آن جا پاداش و جزاى همه اعمالم را خواهم ديد. مرگ پايان زندگى نيست بلكه انتقال از زندگى دنيا و سرآغاز زندگى جديد ديگرى است .

جهان از ديدگاه كافران

من كيستم؟ چه مسئوليتى دارم؟ از كجا آمده ام و چه كسى مرا به وجود آورده است؟ در كجا هستم و هدف از آمدنم چه بوده است؟ به كجا مى روم و سرانجام زندگى ام چه خواهد شد؟ ... ؟

همان گونه كه گفتيم اين قبيل سؤال ها براى هر انسانى مطرح مى شود و هر انسان صاحب عقل و خردى با تلاش فكرى و كنجكاوى خود مى خواهد پاسخ درست آنها را بيابد و وجدان خود را آرام سازد. يقيناً اين سؤال ها براى كافران هم مطرح مى شود. ليكن آنها در اين باره درست فكر نمى كنند، عقل و انديشه خود را درباره اين مسائل اساسى به خوبى به كار نمى گيرند. علاقه به امور دنيا و هواپرستى پرده بر بصيرت و عقلشان افكنده است لذت جويى هاى بى حساب سرگرم و غافلشان ساخته است. از تفكر و انديشه در اين باره مى گريزند و گاهى هم كه فراغتى پيدا مى كنند و نداى وجدان خود را مى شنوند، فوراً خود را منصرف مى سازند و حتى خود را فريب مى دهند و با ظن و گمان، خويشتن را دل گرم مى سازند. كافر، پاسخى از روى يقين و اطمينان ندارد، بلكه بر پندار خويش چنين مى گويد:

من كيستم؟

... حيوانى هستم به نام انسان و همانند ساير حيوانات مى خورم و مى آشامم و براى ارضاى تمايلات و خواسته ها و نيازهايم به اين طرف و آن طرف مى روم. در تأمين خواسته هايم از هر قيد و حدى رها هستم. در مقابل وجودى برتر مسئوليت و تعهدى ندارم.

از كجا آمده ام؟

كافر در پاسخ اين سؤال به پندار خويش چنين مى گويد: يك موجود مادى هستم، كسى مرا نيافريده است، از سوى خالقى آگاه، آفريده نشده ام، بر حسب تصادف به وجود آمده ام. چنان نيست كه آفريدگارى دانا و توانا و برتر، با حكمت و هدف مرا آفريده باشد، در آفرينش من هدف و آينده نگرى در كار نيست.

در كجا هستم؟

در جهانى صرفاً مادى و بى هدف و ناآگاه و در كنار موجودات و حيوانات و انسان هايى كه آنها هم ناآگاهانه پديد آمده اند و همه چون من بى هدف و سرگردانند نه در آفرينش من و نه در آفرينش جهان، آگاهى و هدف در كار نبوده است.

به كجا مى‌روم؟

به سوى بيمارى و پيرى و رنجورى و ناتوانى و در نهايت به سوى نابودى و نيستى.

زندگى در ديدگاه فرد كافر چنين سيرى دارد:

از نيستى آغاز مى شود، ناآگاهانه رشد مى كند و بالا و بالاتر مى رود تا دوران كودكى را پشت سر مى گذارد، به هنگام جوانى نشاط و توانايى به اوج مى رسد و جوان بر بلندترين قله زندگى مى نشيند. اما افسوس كه اين نشاط و توانايى زود سپرى مى شود و انسان پس از مدتى كوتاه به سوى پايين حركت مى كند و در مسير فرود و سقوط ضربه ها مى خورد و رنج ها مى كشد، بيمارى ها، گرفتارى ها به او هجوم مى آورند، نيروى جوانى به تدريج كاسته مى شود و قواى جسمى و بدنى رو به افول مى رود. چشم و گوش و دست و پا ضعيف مى شوند و اندك اندك از كار مى افتند، دوران نشاط و هوس رانى تمام مى شود و دوران ضعف و فرسودگى فرا مى رسد، فرزندان و دوستان بى مهر و بىوفايى مى كنند و او را با مشكلات تنها مى گذارند ... و سرانجام به دره نيستى سقوط مى كند و زير سنگ و خاك مدفون مى گردد ... .

سرانجامِ زندگى در پندار كافر، چنين بيهوده، وحشتناك و دردآور است. وه كه چه سرانجام تاريكى است. كافر گمان مى كند كه پايان كارش سقوط در دره هولناك نيستى است. به همين جهت در ايام زندگى از ياد مرگ مى گريزد و به هنگام هجوم پرسش ها و مخصوصاً درباره آينده زندگى و مرگ، با هر وسيله اى مى خواهد خود را منصرف كند.

با لهو و لعب و هوسرانى هاى زشت و بى حساب مى كوشد تا عقل و هوشيارى وجدان خويش را خاموش سازد و حتى اگر مدت كوتاهى هم شده اعصابش را آرامش بخشد. اما مگر وجدان پرسش گر انسان و عقل كنج كاو او از پاسخ خواهى دست بر مى‌دارند؟

تصور بيهودگى و نابودى و نيستى براى كافر، بسيار تلخ و دردناك و رنج آور است. اين فكر و تصور همانند مار زهرآگين به باطن جانش مرتباً نيش مى زند و زهر مى ريزد و در رنج و عذابش قرار مى دهد. چه بهتر كه عقل خويش را به كار گيرد و پاسخ هاى درست و قانع كننده اى بيابد.

ثمرات ايمان در زندگى

ايمان به آفريدگار عظيم جهان، خداى خوب و مهربان و ايمان به معاد و زندگى جاودانه در جهان آخرت، بعد از مرگ و ايمان به نبوت و صدق پيامبران الهى، به زندگى مؤمنان طراوت و زيبايى و صفا و نورانيت و آرامشى مخصوصى مى بخشد. در اين جا به برخى از ثمرات ايمان اشاره مى كنيم:

1. اميد

انسان مؤمن، بر اساس ايمانى كه به خداى بزرگ و صدق وعده هاى او دارد، دلش همواره لبريز از اميد و نشاط است، به الطاف و مهربانى ها و رحمت هاى بى دريغ او پيوسته اميدوار مى باشد. انسان مؤمن، خدا را قادر و توانا و مهربان مى داند و به همين جهت به هنگام مشكلات و گرفتارى ها به او پناه مى برد و دست نياز به سويش مى گشايد و به امدادهاى غيبى پروردگارش چشم اميد مى دوزد. انسان مؤمن براى حلّ مشكلات تلاش مى كند و اطمينان دارد كه خدا يار و مددكار مؤمنين است. انسان مؤمن خودش را در جهان تنها و بى مددكار نمى داند، بلكه همواره به امدادهاى الهى دل گرم و اميدوار مى باشد. يأس و نااميدى كه از دردناك ترين حالت هاى زندگى است در قلب مؤمن جايگاهى ندارد، چرا مأيوس باشد؟ او به خداى قادر و دانا و مهربانى ايمان دارد كه مالك تمام جهان هستى است. چرا نااميد باشد؟ او به خدايى ايمان دارد و با خدايى در ارتباط است كه منبع همه قدرت ها و تمام كمالات و همه خوبى ها است. او چنين خدايى را حامى مردمى مى داند كه در راه حق و درستى و عدالت و خيرخواهى تلاش مى كنند و به پيروزى نهايى آنان يقين كامل دارد و همواره در انتظار شوق آميزى به سر مى برد. انسان مؤمن چون به مهربانى و رحمت بى پايان الهى ايمان دارد، يأس و نااميدى از رحمت و مغفرت او را هيچ گاه به دل راه نمى دهد و نور زيباى اميد هميشه دلش را گرم و روشن نگاه مى دارد.

اما كافر چگونه است؟ به خدا ايمان ندارد كه در سختى ها و مشكلات به او پناه برد، بعد از اين كه از توسل به علل و عوامل ظاهرى نتيجه اى نگرفت در مقابل مشكلات و سختى هاى زندگى خود را تنها و بى پناه مى بيند، مضطرب و پريشان مى شود و در وادى هولناك يأس و نااميدى سقوط مى كند. همه را از خود بيگانه مى يابد و خويشتن را زبون و بيچاره و مغلوب مى بيند و يأس و نااميدى همانند خوره (بيمارى جذام) روح و روانش را در شكنجه و عذاب دائم قرار مى دهد.

2. خوشبينى به سرانجام زندگى

مؤمن چون به معاد و جهان آخرت ايمان دارد، از مردن نمى‌هراسد و به سرانجام زندگى خوشبين است، انسان مؤمن ايمان دارد كه با مردن نابود نمى شود، بلكه از اين جهان به جهان زيبا و جاويدان آخرتمنتقل مى گردد، مؤمن دنيا را مزرعه آخرت مى داند و اين جهان رامحل تلاش و كوشش و جايگاه پرورش فضائل و كمالات انسانى مى شمرد تا لياقت نيل به سعادت جاويدان اخروى را پيدا كند. انسان مؤمن دنيا رامحل انجام اعمال صالح و اعمال صالح را در سايه ايمان به خدا، وسيله رشد و تكامل معنوى مى داند، خودش را مسئول مى شمارد و مطمئن است كه كوچك ترين اعمالش بى نتيجه نخواهد ماند و در جهان آخرت به پاداش و ثواب كامل آنها خواهد رسيد. مؤمن نه تنها از مرگ نمى ترسد بلكه مرگ در راه خدا و جهاد فى سبيل الله و شهادت را موهبتى بزرگ مى داند و با اشتياق فراوان و آغوش باز آن را مى پذيرد تا بتواند در جوار رحمت و قرب پروردگار مهربان و در جمع ابرار و نيكان به زندگى زيبا و جاويدان اخروى ادامه دهد.

انسان مؤمن زندگى اين جهان را پوچ و بى هدف نمى داند و احساس پوچى و بى هدفى نمى كند بلكه به عنوان دوران خودسازى و تكميل و پرورش نفس و كسب استعداد براى نيل به سعادت اخروى به آن مى نگرد. به همين جهت با كمال خوش بينى و نشاط در پرورش نفس خود مى كوشد و با انجام كارهاى نيك و تلاش در خدمت به مردم خود را تكميل مى كند. انسان مؤمن نيكوكارى و صداقت و امانتدارى و احسان به خلق خدا و عدالت خواهى و فداكارى و ايثار و ساير كارهاى نيك را بيهوده نمى داند بلكه اطمينان دارد كه هيچ يك از اين كارها ضايع و بى پاداش نخواهد بود و نتيجه همه را در جهان آخرت خواهد ديد.

اما كافر چگونه است؟ آيا به سرانجام زندگى، خوش بين است؟ كافر چون به معاد معتقد نيست سرانجام زندگى را نابودى و هلاكت مى داند، زندگى را پوچ و بى هدف مى پندارد. به پندار و نظر كافر زندگى انسان از دره نيستى آغاز مى شود، رشد مى كند و بالا و بالاتر مى آيد كودكى را پشت سر مى گذارد و به هنگام جوانى به قله نشاط و اوج توانايى مى رسد، اما افسوس كهپس از مدت كوتاهى دوران فرود فرا مى رسد، ضعف و ناتوانى و بيمارى و پيرى از پى يك ديگر مى آيند و انسان از قله نشاط و توانايى فرود مى آيد و به سراشيبى سقوط مى افتد و بعد از تحمل رنج ها و شكنجه ها و فرسودگى ها، سرانجام با قدم هايى لرزان به دره نيستى مى رسد و سقوط مى كند و پيكر بيهوده اش به زير خاك و سنگ مدفون مى گردد. چه پايان وحشتناك و دردآورى؟! چه زندگى بيهوده اى؟! مگر وحشتناك تر از نيستى و نابودى چيزى هست؟!

شخص كافر به هنگام پيرى مشاهده مى كند كه تمام كارهاى سراسر عمرش بيهوده و بى ثمر بوده است و هر چه تلاش كرده و اندوخته بايد بگذارد و بميرد و نابود شود. آيا به اين زيستن مى توان خوش بين بود؟ چنين شخصى چگونه مى تواند كارهاى خير انجام دهد؟ براى كه؟ و به چه منظورى؟ او كه به ثواب و عقاب اخروى ايمان ندارد، به چه اميدى خوبى كند؟ فداكارى و ايثار و شهادت براى چنين افرادى چگونه مى تواند توجيه صحيحى داشته باشد؟

به همين جهت، كافر همواره از مرگ در بيم و اضطراب است و حاضر نيست درباره آن به درستى بينديشد، زيرا هر لحظه، انديشه درباره مرگ ـ كه به پندار او نيستى است ـ براى او از صدها ضربه شلاق دردناكتر است.

3. شناخت وظيفه

انسان، پيوسته با مسائل مختلفى (فردى، اجتماعى، اخلاقى، سياسى و ...) مواجه مى شود كه ناچار است در قبال آنها موضعى انتخاب كند و عكس العمل مناسبى از خود نشان دهد، اگر به دين و عقيده اى ايمان راسخ داشته باشد، وظيفه اش را از آن مكتب مى گيرد، تكليفش روشن است و ترديد و سرگردانى ندارد، اما اگر به مكتبى ايمان نداشته باشد در انجام وظيفه مردّد و سرگردان خواهد بود و همواره به اين طرف و آن طرف كشيده خواهد شد.

انسان مؤمن: از تعبّد (بندگىِ محض) و تسليم خاصى برخوردار است، راه و هدف و موضع گيرى هاى خود را از خدا و پيامبران او گرفته و برنامه مخصوصى را تعقيب مى كند و در برابر هر حادثه جديد، وظيفه اش را از دين خدا (برنامه الهى) مى گيرد و با خوش بينى و دل گرمى و از روى ميل و رغبت ايفاى وظيفه مى كند و چون به راه و هدف برگزيده اش كاملا ايمان دارد، در راه ايفاى وظيفه اش فداكارى مى كند و با ميل و رغبت به استقبال شهادت مى شتابد. انسان مؤمن خودش و همه جهان را مملوك خدا مى داند و عقيده دارد كه خداى متعال چون به سعادت و كمال انسان عنايت داشته، برنامه سعادت (دين) او را به وسيله پيامبران ارسال داشته و در اختيارش قرار داده است. انسان مؤمن ايمان دارد كه پيروى از احكام و قوانين دين او را به سعادت واقعى نائل مى گرداند. خودش را مختار و مسئول آينده خويش مى شناسد و با كمال اطمينان و بدون ترديد و تحيّر و از روى بصيرت به وظيفه اش كه از دين و مكتبش گرفته عمل مى كند.

اما شخص كافر چگونه است؟ چون حق را نپذيرفته و به دينىايمان ندارد، هميشه سرگردان و مردد است، نمى داند چه راهى راانتخاب كند و به چه طريقى برود، اسير تمايلات و خواسته هاى نفسانى خويش است. گاهى به اين سو و گاهى به آن سو كشيده مى شود هر طريق را انتخاب كند و هر كارى را شروع نمايد به يقين نمى داند كه به صلاح او است يا به زيانش؟

براى تأمين سعادت واقعى خود نمى تواند هدف روشنى برگزيند و دنبال كند به راه و هدف مورد اعتمادى پاى بند نيست تا اضطراب خاطر نداشته باشد و به همين جهت هر روز به سويى جذب مى شود و در دامى گرفتار مى گردد، چون وظيفه اش را از پيامبران نمى گيرد هر كسى برايش تعيين وظيفه مى نمايد. چون تسليم خدا و دين خدا نشده مكاتيب ديگر او را فريب مى دهند و چون رهبرى راستين پيامبران و اولياى الهى را نپذيرفته به دام شيادان فريب كار و دروغ زن گرفتار مى شود.

4. آرامش

انسان مؤمن، خداى خويش را شناخته و به علم و قدرت و لطف و مهربانى او كاملا ايمان دارد. خداى خوب و مهربان را مالك تمام جهان هستى مى داند و قدرت و اراده اش را در همه جا نافذ مى بيند. خدا را در همه جا حاضر و ناظر و به همه چيز آگاه مى داند، انسان مؤمن باور دارد كه خداخير و صلاح بندگانش را مى خواهد و رحمان و رحيم است و فيضش را هيچ گاه از آنها دريغ نخواهد كرد. به همين جهت از آرامش قلب برخوردار است، اضطراب و نگرانى ندارد، دلش به ياد خدا و همواره با او انسو الفت دارد. انسان مؤمن، كشتى وجودش را به خدا سپرده و يقين دارد كه با هدايت و رهبرى او از ميان همه گرداب ها و امواج هول انگيز و طوفان ها مى گذرد و نجات مى يابد و به سر منزل مقصود و ساحل سعادت خواهد رسيد.

انسان مؤمن، هدف از زندگى و راه نيل به هدف را شناخته و اطمينان دارد كه با پيمودن آن طريق به مقصد نهايى و سعادت ابدى خواهد رسيد. لذا آرام است و از آرامشى عميق برخوردار است. چرا آرامش نداشته باشد؟ با اين كه او خدا را دارد، خدايى كه منبع تمام خيرات و خوبى ها است چرا اضطراب و نگرانى داشته باشد؟! با اين كه او يقين دارد كه از كمك هاى غيبى پروردگارش برخوردار است و تنها و بى ياور نخواهد ماند.

اما كافر چگونه است؟ در بينش شخص كافر، جهان و حوادث آن به منزله دريايى است متلاطم و طوفانى كه امواج بلا و رنج و مصيبت از هر سو حمله مى كنند، نه كشتى نجاتى هست و نه نجات دهنده آگاه و خبير و دل سوزى، حوادث جهان در نگاه او از يك ديگر بيگانه و بى هدف و سرگردانند. كافر خودش را در اين درياى طوفانى ناتوان و بى پناه مشاهده مى كند كه از هر سو مورد هجوم امواج مى باشد، شناگر خسته اى است كه نجات دهنده دلسوز و توانايى نمى شناسد، از خيزش هر موجى به خود مى لرزد و هر صدايى را صداى دشمن مى پندارد به چيزى نمى تواند دل گرم و آرام باشد، چگونه؟! در صورتى كه همه را در معرض تلف و هلاكت مى داند.

چگونه مى تواند آرامش داشته باشد؟ در صورتى كه اعماق قلبش از غم ها و غصه ها، شكست ها و ناكامى ها، دشمنى ها و كينه توزى ها، ترس از بيمارى ها و تنگدستى ها، بى تفاوتى ها و بى مهرى ها، ترس از پيرى و مرگ ... انباشته است. كافر چگونه مى تواند آرامش داشته باشد؟ او كه براى خودش در اين جهان پناهگاه نيرومند و دل سوزى را نيافته تا به وى دل ببندد و بدين وسيله قلب پريشانش را آرام سازد.

كافر، چون از عقيده حق و استوارى برخوردار نيست، براى زندگى خويش هدف درست و ثابتى هم ندارد تا در راه آن در تلاشى پى گير و مستمر باشد. او كه وجود خود و حوادث جهان را بيهوده و بى هدف مى پندارد چگونه مى تواند هدف ثابت ارزش مندى را برگزيند؟ او كه سرانجامى همراه با هلاكت و نابودى محض در پيش دارد، چگونه مى تواند دل گرم و آرام باشد. كافر چون به جهان آخرت ايمان ندارد، آينده خويش را تاريك مى بيند، از تصور مرگ به خود مى لرزد و پيوسته در اضطراب به سر مى برد.

5. صبر و استقامت

انسان در طول زندگى با مشكلات و گرفتارى ها، رنج ها و مصائب، محروميت ها، ناكامى ها، بيمارى ها، ناتوانى ها و ... مواجه مى گردد، كه چگونگى برخورد با آنها در زندگى انسان تأثير به سزايى دارد. پاره اى از اين حوادث قابل پيش گيرى هستند و بعضى نه، حوادثى هم كه رخ مى دهند بعضى قابل علاج اند و برخى نه و در تمام اين مراحل و در برخورد آنها انسان مؤمن با كافر يك سان نخواهد بود.

انسان مؤمن با استمداد از نيروى ايمان و استفاده از رهنمودهاى پيامبران، بهتر از ديگران مى تواند از وقوع حوادث قابل پيش گيرى، جلوگيرى كند و از تعداد رويدادها بكاهد. هم چنين انسان مؤمن نسبت به حوادثى كه به وقوع پيوسته و قابل علاج است با استمداد از نيروى لايزال الهى و اميد به تأييدات غيبى و با صبر و بردبارى، بهتر در حل مشكلات و علاج آنها تلاش و جديت مى كند و بدين وسيله بهتر از ديگران مى تواند بر مشكلات و گرفتارى ها فايق آيد.

انسان مؤمن چون هدفى روشن و انگيزه اى الهى دارد و در همه حال به عنوان انجام وظيفه تلاش مى كند، بهتر از ديگران مى تواند در برابر مشكلات، پايدارى و مقاومت كند و براى حل آنها بكوشد، در اين راه از هيچ نيرويى نمى هراسد و همانند كوه استوار خواهد بود.

در مورد حوادثى كه معمولا قابل پيش گيرى نيستند، برخورد انسان مؤمن چگونه است؟ معمولا حوادثى مانند پيرى، بيمارى هاى غير قابل علاج، تصادفات، حوادث غير قابل پيش بينى، مرگ ناگهانى عزيزان وجود دارند، ايمان مذهبى انسان را در برابر اين قبيل دشوارى ها پايدار و مقاوم مى سازد، آن قدر انسان مؤمن در برابر اين گونه حوادث پر تحمل و مقاوم است كه گويى با حادثه شيرين و لذت بخشى روبه روست. انسان مؤمن مى داند كه حوادث جهان بى حساب و بى برنامه نيست و در صورتى كه انسان در طريق ايفاى وظيفه باشد مى تواند از همه حوادث تلخ و شيرين براى تكميل نفس و فضائل اخلاقى و نيل به سعادت اخروى استفاده كند. انسان مؤمن در عين تلاش و كوشش براى انجام وظيفه در برخورد با حوادث، آرامش دارد و به آن چه خدا مى خواهد راضى و صبور است و معتقد است كه اين صبر و رضا همراه با سعى و تلاش موجب پرورش نفس و رشد فضائل نفسانى او خواهد شد و هيچ زيانى متوجه او نخواهد گشت، چرا كه پاداشِ صبر و رضا و سعى و تلاش خود را در جهان آخرت از سوى پروردگار مهربانش دريافت خواهد نمود.

به سبب همين ايمان و نگرش و بينش است كه انسان مؤمن از حوادث و مشكلات زندگى با آغوش باز استقبال مى كند، هيچ گاه جزع و فزع نمى كند و پايدارتر و استوارتر از كوه براى مقابله و حل آنها تا آن جا كه مى تواند مى كوشد.

به طور خلاصه: انسان مؤمن بر اساس ايمانش به خدا و به جهان آخرت و ايمانش به صدق پيامبران الهى و اخذ برنامه هاى زندگى اش از پيامبران و اوصياى آنان از مزاياى زير برخوردار است:

1. بر هوس ها و تمنيّات نفسانى خود مسلّط است و كنترل دارد و صبور است لذا از كارهايى كه موجب شكست و ذلت و بدبختى او مى شود، جدّاً اجتناب مى كند.

2. با اعتمادى كه به يارى پروردگار جهان و نصرت هاى غيبى او دارد در مسير انجام وظيفه و سعى و تلاش، صبور است و با پشت كار و همت از وقوع حوادث قابل پيش گيرى، جلوگيرى مى نمايد.

3. با صبر و پايدارى كامل به مبارزه با حوادث مى پردازد و در حل و رفع آنها كوشا و جدى است.

4. در برابر حوادث و مصيبت هاى سنگين خود را نمى بازد و آرامش درونى خود را از دست نمى دهد و به سبب خشنودى خدا و تقرب به او صبر و استقامت مى كند.

اما كافر چگونه است؟

شخص كافر چگونه مى تواند از چنان صبر و مقاومتى برخوردار باشد؟ در صورتى كه از ميوه هاى درخت بلند ايمان بهره اى ندارد كافر اسير خواسته ها و تمايلات پست نفسانى است و اين هوس ها هر ساعت او را به سويى مى كشند. كافر در برابر تمايلات نفسانى خود زبون و ذليل است و نمى تواند به درستى آنها را تعديل كند و از انحراف مصون بدارد. كافر در طريق مبارزه با مشكلات و گرفتارى ها نقطه اتكايى ندارد تا بتواند پايدارى و استقامت كند به همين جهت در برخورد با مشكلات و گرفتارى ها استقامت و پايدارى خود را از دست مى دهد و از نيل به هدف مأيوس مى گردد. كافر در برابر حوادثِ غير قابل علاج، مانند پيرى و برخى بيمارى ها و نزديك شدن مرگ يا مرگ عزيزان و از دست دادن اموال، نيروى پايدارى و صبر خود را از دست مى دهد و راه چاره را بر خود مسدود مى بيند و در غم و غصه فرو مى رود و به جزع و فزعْ مى افتد. لذا كافر از رخداد اين گونه حوادث جداً نگران و بيزار است، ولى كارى از او ساخته نيست.

شخص كافر كه در زندگى هدفى جز لذت جويى هاى پست و كاميابى هاى دنيوى و خوردن و نوشيدن و خوابيدن ... ندارد، چگونه مى تواند در برابر حوادث و مشكلات و مصيبت ها كه اين زندگى را بر هم مى زند پايدارى و استقامت كند؟

6. سلامت جسم و جان

انسان مؤمن چون از روى بصيرت قدم برمى دارد و كارهاى خود را بر اساس يقين به خدا و صدق وعده هاى او انجام مى دهد بهتر از ديگران آرامش روحى دارد و كمتر به بيمارى هاى روانى گرفتار مى شود، خود را نمى بازد و نگرانى و پريشانى را به دل راه نمى دهد و در نتيجه، از ابتلاى به پاره اى از بيمارى هاى جسمانى هم كه معلول بيمارى هاى روانى هستند نيز در امان خواهد بود. با تقويت ايمان و توجه به ارزش هاى ايمانى معالجه افراد مؤمن هم زودتر و بهتر امكان پذير مى باشد، زيرا روح و جسم در يكديگر تأثير متقابل دارند.

به علاوه، مؤمن چون به رهنمودهاى متين پيامبران الهى در مورد بهداشت تن و روان دست رسى دارد و به درستى شان باور دارد، آنها را به كار مى برد و از اين طريق سلامت بهترِ جسم و روان خود را تأمين مى نمايد.

اما شخص كافر چگونه است؟ كافر چون از ايمان به خداوند دانا و توانا برخوردار نيست و وجود خودش و همه جهان را بيهوده و بى هدف مى پندارد، احساس پوچى و بى هدفى و سرگردانى مى كند، به همين جهت از ثبات و آرامش روحى برخوردار نيست و كوچك ترين حادثه اى مى تواند يأس و نگرانى و اضطراب را بر وجودش مستولى سازد و بيمارى ها و عوارضى را در بدنش ايجاد كند. هم چنين ممكن است ضعف روحى، حالت جنايت و گناه را در او پديد آورد تا به اين وسيله بر نگرانى و اضطراب درونى خود سرپوش گذارد. كافر بيشتر از مؤمنين در معرض بيمارى هاى روانى و نگرانى و اضطراب درونى و ابتلا به بيمارى هاى تن ـ روانى خواهد بود.

به علاوه، به رهنمودى كه متكى به پيام متين الهى باشد، در مورد بهداشت جسم و جان باور ندارد و به آداب بسيار مفيد بهداشتى كه مؤمنان به آنها عمل مى كنند، ايمان ندارند، لذا زودتر توان برخورد با مسائل و مشكلات را از دست مى دهد و بيشتر به امراض روانى و يا روان ـ تنى مبتلا مى گردد.