در محضر علامه طباطبايى

محمد حسين رخشاد

- ۶ -


انشعاب دين ابراهيم - عليه السلام - به دو شعبه
سؤال 228: پس چرا پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - دين حضرت عيسى - عليه السلام - را نداشتند، مگر دين حضرت عيسى - عليه السلام - ناسخ دين حضرت ابراهيم - عليه السلام - و جهانى نبود؟
جواب : دين حضرت ابراهيم - عليه السلام - انشعاب پيدا كرد و به دو شعبه تقسيم گرديد:
شعبه نخست كه در بنى اسرائيل بود و از حضرت اسحاق - عليه السلام - گرفته تا حضرت يعقوب - عليه السلام - و يوسف ، (288) تا حضرت موسى و عيسى عليهم السلام را شامل مى شد.
شعبه ديگر كه در ميان اعراب بود، و از حضرت اسماعيل گرفته تا حضرت يسع و ذوالكفل را شامل مى شد.
و اذكر اسمعيل و اليسع وذا الكفل و كل من الاخيار (289)
و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور، كه همه از نيكانند.
اينان فريضه حج نيز جزو دينشان بود، بر خلاف شعبه ى اول كه حج نداشتند و در تورات و انجيل هم اثرى از آن نيست .
توضيح اين كه : بزرگ بنى اسماعيل ، شخصى به نام ، (( عمر بن لحى )) بود كه (ظاهرا) با طائفه ى (( تيمى ها )) جنگ و بر آنها غلبه كرد و زمامدار مكه شد و تمام آن ها موحد و به دين حضرت ابراهيم - عليه السلام - گرويدند؛ ولى (( عمرو )) بيمار شد و به دستور پزشكان جهت تغير آب و هوا، به شامات (سوريه ) مسافرت كرد، و تحت تاءثير مردم آن سامان كه بت پرست بودند، بت پرست شده و بت (هبل ) را با خود به مكه آورد و مردم را به بت پرستى دعوت نمود، و در نتيجه تمام عربستان بت پرست شدند، بجز اجداد پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - كه هم چنان موحد و به دين حضرت ابراهيم - عليه السلام - باقى ماندند، و بدين ترتيب پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نيز تا پيش از بعثت متدين به دين حضرت ابراهيم - عليه السلام - بود.
مقامات معنوى رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - پيش از بعثت
سؤال 229: آيا حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - قبل از بعثت صاحب مقامى از مقامات بودند؟
جواب : طبق روايات ، علامات و معنوياتى از ايشان ظهور و بروز داشته است ، و در حالى كه كودك بود، ملك قبلش را شستشو داد.(290) بدون ترديد مقصود شستشوى مادى نبود به اين صورت كه واقعا قبلش شكافته شود و ملك داخل آن گردد، بلكه تمثل بوده ، مانند قصه حضرت مريم عليها السلام كه خداوند مى فرمايد:
(( فتمثل لها بشرا سويا (291) ))
پس به شكل بشرى معتدل براى او نمايان شد.
يعنى واقعا حضرت جبرئيل - عليه السلام - بشر نشد، بلكه تمثل بود و در ديد جناب مريم عليها السلام به صورت بشر و انسان نمايان گرديد. درباره حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - نيز در روايات آمده است :
و لقد قرن الله به اءعظم ملك منذ فطم (292)
از زمانى كه از شير گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته را قرين و همدم او نمود. مقصود از (( اعظم ملك )) همان روح است كه آفريده اى اعظم از جبرئيل است كه هميشه آن بزرگوار به او مؤ يد بوده اند و اين معنى را خداوند متعال در قصه ى حضرت ابراهيم - عليه السلام - نيز نقل نموده و مى فرمايد:
و جعلنهم ائمه يهدون باءمرنا و اءوحينا اليهم فعل الخيرت ...(293)
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه مردم را به فرمان ما هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك را به ايشان وحى كرديم ...
در اين جمله ، (( مصدر )) يعنى كلمه ى (فعل ) به (( مفعول خودش )) يعنى كلمه (( الخيرت )) اضافه شده ، و علماى ادب گفته اند هر گاه مصدر به مفعول اضافه شود تحقق را مى رساند؛ پس منظور اين است كه فعل خيرات از آنها محقق است ، زيرا به نحو فعلى نفرموده است : (( و اوحينا اليهم ان افعلوا الخيرات )) كه در اين صورت افاده ى تحقق نمى كرد؛ بنابراين ، از اين آيه شريفه مى توان استفاده كرد كه امام و هر پيغمبرى كه داراى مقام امامت است ، افعالش خير است و هميشه به وحى (( روح القدس )) مويد است .
نماز خواندن پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - پيش از نبوت
سؤال 230: آيا از آيات سوره علق استفاده نمى شود كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - پيش از نبوت نماز مى خوانده است ، آن جا كه مى فرمايد:
(ارءيت الذى ينهى عبدا اذا صلى (294) )
آيا ديده اى آن كسى را كه باز مى دارد بنده اى را، آن گاه كه نماز مى گزارد؟
جواب : بله ، بنابراين كه تمام سوره در شب مبعث نازل شده باشد، استفاده مى شود كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - قبل از نبوت نمار مى خوانده و كسانى بوده اند كه ايشان را از نماز گزاردن باز مى داشتند.
نبوت قبل از رسالت
سؤال 231: آيا رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - پيش از رسالت ، نبوت داشته و بعد رسالت پيدا كرده است ؟
جواب : بله ، پيش از مبعوث شدن به رسالت ، نبوت داشته اند و در بعضى از احاديث آمده است : (( شش ماه قبل از رسالت ، به نبوت مشرف شدند.(295) ))
نبوت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - پيش از انبيا عليهم السلام
سؤال 232: معناى فرمايش زير حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - چيست كه مى فرمايد:
(( كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين (296) ))
در حالى كه حضرت آدم - عليه السلام - ميان آب و گل بود، من پيامبر بودم .
جواب : يعنى امضاى نبوت حضرت محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - از آن وقت بوده است .
سؤال 233: آيا تمام انبيا - عليهم السلام - چنين هستند؟
جواب : گويا همه انبيا - عليهم السلام - چنين باشند.
دليل افضليت پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 234: دليل افضليت پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بر ساير انبيا - عليهم السلام - چيست ؟
جواب : شريعت حضرت ، و خود حضرت ، و مقاماتش ، و اين كه او رسول است تا آخر عالم و براى همه ، و كتاب او، قرآن حجت براى اهل عالم ، و بهترين دليل براى افضليت ايشان مى باشد.
سؤال 235: آيا دليلى بر افضليت پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - غير از قرآن داريم ؟
جواب : حالات حضرت و دعوت ايشان به معارف الهى و توحيدى كه (( لم ياءت بها الانبياء السابقون عليهم السلام )) ؛ (كه پيامبران پيشين مانند آن را نياورده اند).
پيغمبر جن و انس
سؤال 236: آيا پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بر جنيان هم مبعوث گرديده است ؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن يستمعون القرءان فلما حضروه قالوا اءنصتوا فلما قضى ولوا الى قومهم منذرين (297)
و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند، پس چون بر آن حاظر شدند، به يكديگر گفتند: گوش فرا دهيد.و چون به انجام رسيد، براى انذار به سوى قوم خود بازگشتند.
از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بر آنان نيز مبعوث گرديده است .
بنده محض خدا
سؤال 237: چرا خداوند متعال در برخى از آيات قرآن ، از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به عنوان (( عبد )) ياد كرده ، چنان كه مى فرمايد:
سبحن الذى اءسرى بعده ى ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاءقصى ...(298) منزه است آن خداوندى كه بنده اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى سير داد...
و نيز مى فرمايد:
(فاءوحى الى عبده ى ما اءوحى (299) )
آن گاه به بنده اش آن چه را بايد وحى كند، وحى فرمود.
جواب : اطلاق (( عبد )) به رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - تشريفى است .
سؤال 238: آيا واقعيت ندارد؟
جواب : دارد.
پيامبر خاتم
سؤال 239: آيا خاتميت دليل نقلى دارد؟
جواب : دليل قرآنى (300) و استدلال به قرآن كه جهانى و جاودانى است ، دليل خاتميت است .
سؤال 240: آيا دليل عقلى هم دارد؟
جواب : دليل عقلى در كليات و نبوت عامه است ، نه در جزئيات و نبوت خاصه .
اطاعت از پيامبر، عين اطاعت از خداوند
سؤال 241: آيا اطاعت از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در عرض اطاعت از خداوند متعال است ؟
جواب : خير بلكه اطاعت از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - اطاعت از خدا و سرپيچى از اوامر و نواهى او، سرپيچى از اوامر و نواهى خدا است .خداوند متعال مى فرمايد:
(من يطع الرسول فقد اءطاع الله (301) )
هر كس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت خدا را فرمان برده است .
علت فرستادن صلوات بر رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 242: صلوات فرستادن ما بر پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - او عليهم السلام براى ترفيع درجه ما است ، و يا پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و خاندان او عليهم السلام ؟
جواب : براى ترفيع درجه ى ما است ، چرا كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - اشرف موجودات است ، پس ‍ بايد يك كمال وجودى اى را داشته باشد كه (( لا كمال فوقه )) ؛ (هيچ كمالى بالاتر از آن نباشد).
بنابراين ، اعطاى كمال جديدى به ايشان كه داراى آن نباشد، تصور نمى شود؛ پس صلوات ما يك نحوه تعظيم و تكريم است ، كه در اثر آن به كمال و مرتبه ى آن بزرگوار هيچ اضافه مى شود.و عينا مثل اين مى ماند كه يك سيب از باغ سيب بچينند و به جهت تعظيم و تكريم صاحب باغ ، به او بدهند، زيرا هر مزيت دينى و دنيايى از بركات رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و آن حضرت صاحب همه خيرات و مبرات مى باشد.
سؤال 243: پس فرمايش شهيد رحمة الله (302) تمام نيست ؟
جواب : به حسب ظاهر تمام است .
شفاعت كبراى رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 244: منظور از شفاعت در جمله (( و تقبل شفاعه )) چيست ؟
جواب : شفاعت كبرى منظور است ، در حديثى از امام باقر - عليه السلام - آمده است :
(( همه انبيا و اوليا - عليهم السلام - محتاج به شفاعت رسول اكرم هستند (303) )) و ديگران هم كه از اين خوان لقمه اى بر مى دارند به رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - ملحق مى گردند.
سؤال 245: جمله ى (( و تقبل شفاعته و ارفع درجته (304) )) ؛ (و شفاعت او را بپذير، و منزلتش را والا گردان ) به چه معنى است ؟
جواب : يك نوع تعظيم و تكريم است نسبت به رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و مطلوب و جز دعا است و سبب ترفيع درجه براى آن حضرت نيست .
توجيه حديث (( تناكحوا، تناسلوا...))
سؤال 246: در روايت از خود رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آمده است :
تناكحوا، تناسلوا، فانى اءباهى بكم الاءمم يوم القيمه ولو بالسقط.(305)
با يكديگر ازدواج و زاد و ولد كنيد، زيرا من در روز قيامت به وجود شما بر ديگر امت ها افتخار مى كنم ، هر چند سقط باشد.
آيا از اين حديث استفاده نمى شود كه اين امور (از جمله دعا و صلوات ) موجب ترفيع منزلت ايشان مى شود؟
جواب : با اين امور مقام رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بالاتر نمى رود، بلكه موقعيت آن بزرگوار براى ديگران روشن تر مى شود، زيرا دعوت ، دعوت ايشان است و هر چه اين دعوت بيشتر شود، و از جمله كثرت مسلمان ها بيشتر گردد، موقعيت آن حضرت براى ديگران روشن تر مى گردد.
دليل تعداد ازدواج پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 247: دليل ازدواج پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - با زنان متعدد چيست ؟
جواب : مى دانيم كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - انسانى خوشگذران و هوس ران نبود، نيز اساسا كارهاى آن حضرت بر اساس مصلحت و تعقل بوده ، نه بر اساس احساسات ، بنابراين ، دليل ازدواج پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - جهات اقتصادى و يا سياسى ، و يا بيان حكم و جواز آن ، و يا به جهت تمايل قبايل به اسلام و يا دفع شر آن ها، و يا به جهات ديگر بوده است كه هر كدام در پيشرفت دعوت آن حضرت تاءثير به سزا داشته است .
از اين رو، آن بزرگوار در دوران جوانى با خديجه عليها السلام كه 40 ساله و بيوه بود، ازدواج نمود، و تا او زنده بود با كسى ازدواج نكرد.و نيز غير از عاشيه و حبيبه كه دوشيزه بودند، بقيه زنان آن حضرت بيوه و سالخورده بودند، و در ده سال آخر عمر نيز ازدواج مجدد بر آن حضرت حرام گرديد.
اندوه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در سوگ فرزندش
سؤال 248: حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در سوگ فرزندش ابراهيم فرمود:
اءلقلب يحزن ، و العين تدمع ، و لا اءقول الا الحق .(306)
دل اندوهگين مى گردد و اشك مى ريزد، ولى جز سخن حق بر زبان جارى نمى كنم .
آيا اين حزن پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - با آيه شريفه ى اءلا ان اءولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (307) منافات ندارد؟
جواب : حزن مراتب دارد، بعضى از مراتب حزن نسبت به بعض ديگر، حزن محسوب نمى شود.
فصل : 7 - مقامات معنوى و زندگانى ائمه عليهم السلام
ائمه اطهار - عليهم السلام - وسائط فيض الهى
سؤال 249: آيا از آيات قرآن كريم مى توان استفاده نمود كه ائمه واسطه ى فيض هستند؟
جواب : از آيات ولايت اگر به ولايت تكوينى معنى و تفسير شوند مى توان اين معنى را استفاده نمود؛ ولى عمده روايات است كه بسيارند و بر ولايت تكوينى آنان دلالت مى كنند.(308)
سؤال 250: ولايت تكوينى ائمه - عليهم السلام - به چه معنى است ؟
جواب : (( ولايت )) به معناى سرپرستى است ، يعنى سرپرستى خداوند متعال نسبت به بنده و تحت تدبير الهى قرار گرفتن بنده ، و فانى شدن اراده ى او در اراده حق تعالى به گونه اى كه از خود هيچ خواست و اراده اى نداشته و خواست او خواست خدا باشد.
حديث كسا
سؤال 251: آيا از حديث كسا مى توان استفاده نمود كه ائمه - عليهم السلام - واسطه ى فيضند؟
جواب : حديث كسا روايت معروف ، ولى مرسل است ، هر چند مضمون آن قابل تطبيق با روايات صحيحه فراوانى است كه بر واسطه ى فيض بودن ائمه - عليهم السلام - دلالت دارند.از آن جمله حديث جابر است كه فريقين (شيعه و سنى ) آن را نقل كرده اند.در آن روايت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به جابربن عبدالله انصارى مى فرمايد:
(( اول ما خلق الله ، نور نبيك ، يا جابر.(309) ))
اى جابر، نخستين چيزى كه خداوند آفريد، نور پيامبر تو بود.
و آنگهى اگر عالم ، عالم علت و معلول و مترقى به علل عاليه باشد، كه چنين است ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: (و ان الى ربك المنتهى (310) )
(و در حقيقت پايان كار به سوى پروردگار توست ) مطلب به همين صورت خواهد بود (311)
فرازهايى از دعاى رجبيه
سؤال 252: در دعاى روزهاى ماه رجب راجع به معصومين - عليهم السلام - آمده است :
لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك ...(312)
بين تو و آنان فرقى نيست ، جز آن كه آنان بنده و مخلوق تواند.
مقصود از فرق چيست ؟
جواب : فرق ، فرق است ، يعنى ذوات آن ها مخلوق و مصنوع تو هستند، و افعال آن ها افعال تو است .
سؤال 253: جمله ى (( فبهم ملاءت سمائك و اءرضك ...(313) )) ؛ (پس به واسطه ى آنان آسمان و زمين را پر كردى ...) در همان دعا، به چه معنى است ؟
جواب : يعنى ولايتى به آنها عطا فرمودى كه از راه آن آسمان ها و زمين روشن مى شود، اما ذوات آن ها مخلوق و مصنوع تواند.
ائمه - عليهم السلام - مجارى فيض الهى
سؤال 254: در روايات ائمه - عليهم السلام - درباره خود فرموده اند: (( هر صيغه ى جمع كه در قرآن در مورد خداوند تعالى است ، (( نحن فعلنا و نحن صنعنا (314) )) ؛ (ما كرديم ، و ما انجام داديم ) منظور از اين روايات چيست ؟
جواب : منظور اين است كه ائمه اطهار - عليهم السلام - وسائط و مجارى فيض از ناحيه حق به مخلوقاتند و هر چه به خلق مى رسد، از ناحيه آنها مى رسد.
سؤال 255: آيا در آيه ى (انا انزلناه (315) ) (ما قرآن را نازل كرديم ) نيز چنين است ؟
جواب : بله ، همين طور است ، و اشاره به ولايت كليه ى تكوينيه ى آن هاست و اين كه كار آن ها، كار خداوند متعال است .
مقام نورانيت ائمه - عليهم السلام -
سؤال 256: منظور از اين كه ائمه - عليهم السلام - در برخى روايات مى فرمايند: (( جبرئيل منا الينا (316) )) (جبرئيل - عليه السلام - از ما و به سوى ما است .) چيست ؟
جواب : اشاره به مقام نورانيت آن هاست كه :
(( لكل منا مقام معلوم (317) ))
براى هر كدام از ما مقامى شناخته شده و مشخصى است .
جبرئيل - عليه السلام - نيز يك مرتبه از مراتب وجود (= مقام نورانيت ) آن هاست كه به مرتبه ديگر از مراتب وجود آن ها كه در اين عالم است ، نازل مى گردد.
ائمه - عليهم السلام - راهنمايان توحيد
سؤال 257: منظور از اين كلام معصوم - عليه السلام - كه در زيارت جامعه كبيره آمده است ، چيست كه مى فرمايد:
من اءراد الله ، بداء بكم ؛ و من وحده ، قبل عنكم .(318)
هر كس آهنگ خدا را كند، به شما آغاز مى كند؛ و هر كس به يگانگى خدا ايمان آورده از سوى شما آمده است .
جواب : جمله اول : (( من اءراد الله ، بداءبكم )) يعنى كسى كه خدا را مى خواهد، شما سبيل و راه و راهنماى اوييد، و از راه شما بايد به خدا برسد، كه :
(( انتم السبيل الاءعظم (319) ))
شماييد بزرگ ترين راه خدا.
و جمله دوم : (( من وحده قبل عنكم )) يعنى كسى كه موحد است ، از ناحيه شما آمده و از نزد شما برخواسته است .
قلب امام - عليه السلام - آشيانه ى مشيت خدا
سؤال 258: اين عبارت كه از يكى از معصومين - عليهم السلام - نقل شده ، به چه معنى است كه مى فرمايد: (( نحن مشيه الله )) ؛ (ما، خواست و مشيت خداييم .)
جواب : اين روايت در كجا نقل شده است ؟! در مورد ائمه - عليه السلام - اين جمله در احاديث آمده است : (( قلوبنا وكر مشيه الله (320) )) ؛ (دل هاى ما آشيانه ى مشيت خداست .)
سؤال 259: بنابراين ، جمله ى گذشته ، روايت صحيحى نيست ، زيرا به تسلسل مى انجاميد.
كنيز بودن مادر بعضى از ائمه اطهار - عليهم السلام - منقصت نيست
سؤال 260: آيا كنيز بودن مادر بعضى از ائمه اطهار - عليهم السلام - موجب منقصت آن بزرگواران نيست ؟
جواب : بايد از ديد خدايى منقصت محسوب شود، نه از نظر مردم ، و خداوند بردگى را امضا كرده است و بايد در آن نظام مشى كرد.خداوند متعال مى فرمايد:
(ان الحكم الا لله (321) )
و فرمان (و قانون گذارى ) جز به دست خدا نيست .
سؤال 261: آيا همين كه عرف و عقل آن را منقصت مى دانند، كافى نيست ؟
جواب : عقل و عرفى را كه خلاف حكم خدا است ، بايد كنار گذاشت .
خصيصه هاى ويژه هر كدام از ائمه - عليه السلام -
سؤال 262: در روايت آمده است كه حضرت امام حسين - عليه السلام - در كربلا به حضرت زينب - عليها السلام - فرمود: (( مادرم از من بهتر بود و از دنيا رفت ، پدر و برادرم از من بهتر بودند و از دنيا رفتند.)) (322) آيا از اين بيان استفاده نمى شود كه هر امام سابق از امام لاحق ، افضل است ؟
جواب : بله ، از اين روايت استفاده مى شود كه هر امام سابق بر امام لاحق فضيلت عمومى دارد؛ ولى ممكن است امام لاحق مزيت هاى مخصوصى داشته باشد كه سابق نداشته ، مانند شهادت امام حسين - عليه السلام - و بيان احكام كه صادقين (حضرت امام باقر و امام صادق - عليهما السلام -) داشته اند و امثال اين ها.
واقع مطلب اين است كه از سه ديدگاه مى توان به ائمه - عليهم السلام - نظر كرد:
اول : به حسب مقام نورانيت ، كه همه آنان از اين جهت يكى هستند.
دوم : افضل بودن امام سابق از امام لاحق به طور عموم كه از اين روايت و روايات ديگر استفاده مى شود.
سوم : افضليت امام لاحق بر سابق به افضليت و مزيت خاص مانند شهادت امام حسين - عليه السلام - و حلم امام حسن - عليه السلام - و دعاى امام سجاد - عليه السلام - و بيان احكام توسط صادقين عليهما السلام .
ترتب ولايتى خلقت اهل بيت - عليهم السلام -
سؤال 263: معناى اين روايت كه مى فرمايد: (( خداوند نخست نور مرا آفريد، و از نور من على - عليه السلام - را و از نور من و على - عليه السلام - نور فاطمه - عليها السلام - و از نور فاطمه - عليها السلام - بهشت را (323) )) چيست ؟
جواب : مقصود بيان ترتيب ولايتى آن ها نسبت به مقام واقعيت وجود است .
امام - عليه السلام - ميزان اعمال
سؤال 264: چگونه امام - عليه السلام - ميزان اعمال است ؟
جواب : ميزان به معناى نمونه و مجسمه اسلام است كه امام - عليه السلام - چنين مى باشد و ديگران را با او مى سنجند، و كم و بيش معلوم مى شود.
در روايات از اين معنى ياد شده است ، (324) بلكه در زيارت حضرت امير المومنين - عليه السلام - آمده است :
(( السلام على ميزان الاعمال .(325) ))
سلام بر ميزان اعمال .
چرا خصوص اميرالمومنين - عليه السلام -
سؤال 265: چرا رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - ميزان اعمال شمرده نشده و خصوص اميرالمومنين - عليه السلام - را ذكر فرموده اند؟
جواب : زيرا ساير افراد امت با تربيت شده ى رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - سنجيده مى شوند تا مقام آن بزرگوار روشن شود.
سؤال 266: حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - از ميان ائمه - عليهم السلام - چه خصوصياتى دارد كه آن بزرگوار را به عنوان ميزان اعمال معرفى نموده اند؟
جواب : زيرا از همه مظلوم تر بود.
اميرالمومنين عليه السلام
عدم منافات اعطاى انگشتر با حضور قلب در نماز
سؤال 267: آيا اعطاى زكات و دادن انگشتر توسط حضرت اميرالمومنين عليه السلام به سائل در نماز منافات ندارد؟
جواب : در كتاب (( صحيح مسلم )) در (( باب مناقب خلفا )) روايتى در رابطه با اين داستان ذكر نشده است ، ولى در باب (( صلاه )) آن كتاب در بخش ركوع ، آيه ى انما وليكم الله و رسوله و الذين ءامنوا الذين يقيمون الصلواه و يؤ تون الزكوه و هم راكعون (326) ؛ (ولى شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند، همان كسانى كه نمار برپا مى دارند، و در حال ركوع زكات مى دهند) را به اميرالمومنين - عليه السلام - اختصاص مى دهد.(327)
و اين كار هيچ منافاتى با حضور قلب ندارد، زيرا زكات و نماز هر دو عبادت هستند، و اين كار از قبيل (( عبادت در عبادت )) بوده است .و مانند جريان دو شترى است كه براى پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آوردند و حضرت بنا گذاشتند كه يكى از آنها را به هر كس كه دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند، بدهند.و هيچ كدام از اصحاب نتواستند، ولى حضرت اميرالمومنين توانست ، با اين كه در نماز به ذهنش آمده كه هر كدام را كه چاق تر است در راه خدا انفاق كند.(328)
زيرا اين فكر خود عبادت است ، و با حضور قلب در اثناى نماز منافات نداشت .
اختصاص آيه زكات به على - عليه السلام -
سؤال 268: چرا با اين كه آيه ى زكات دادن در حال ركوع به صيغه جمع است ، به امير المومنين - عليه السلام - اختصاص دارد؟
جداب : سه چهار آيه پيش از آن نيز راجع به (( عبدالله ابن ابى )) است كه عامه آن را نقل كرده اند، (329) با اين كه به صيغه جمع ذكر شده است .
و همچنين در سوره منافقين چند آيه باز درباره ى (( عبدالله بن ابى )) نازل شده كه آن ها هم به صيغه ى جمعند.(330)
رد شمس و قضا شدن نماز امير المومنين - عليه السلام -
سؤال 269: آيا در جريان (( رد شمس (331) )) نماز حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - قضا شد، و يا آن وقت ، وقت تازه اى بود؟
جواب : يعنى آن عصر، عصر تازه اى بود؟! عصر همان روز است ، و گرنه عصرى كه صبح نداشته باشد، معنى ندارد.
سؤال 270: بالاخره نماز حضرت قضا شده ، پس اين جريان فضيلتى براى آن حضرت نيست .
جواب : قضا نشد، ادا شد.اگر در عصر، آفتاب غروب كند و دوباره برگردد آن عصر، عصر همان روز است .
سؤال 271: آيا قبل از رد شمس ، خطاب (( اقض )) ؛ (قضا كن ) متوجه آن حضرت بوده است ؟
جواب : (( اقض ما فات )) متوجه آن حضرت نبوده ، زيرا خود شارع مقدس و حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در كنار آن حضرت بود، و آن روز براى حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - عصر داشت ، لذا خطاب (( اقض )) متوجه آن حضرت نبوده است .
اميرالمومنين - عليه السلام - گرفتار غول هاى بيابانى !
سؤال 272: آيا در جريان حكميت ، اميرمومنان - عليه السلام - تحت فشار بودند و شمشير در كار بود، يا به اختيار خود حضرت انجام شد؟
جواب : بله ، بله ، آزاد نبودند، حضرت در دست يك مشت غول بيابانى گرفتار بودند.صد و پنجاه هزار نفر شمشير در دست مى گفتند: يا بايد اين شخص حكم باشد، يا اين كه كشته مى شوى !
قطعيت صدور نهج البلاغه از على - عليه السلام -
سؤال 273: خطبات نهج البلاغه از اميرالمومنين - عليه السلام - است ، يا از كلان سيد رضى - رحمة الله -؟
جواب : امكان ندارد اين لهجه و اين نحو سخن گفتن از غير حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - صادر شود.از صدر اسلام تاكنون علما و بزرگان دين هر كدام در اوايل كتاب هاى خود، خطبه هايى ايراد نموده اند كه هيچ كدام به خطبه هاى نهج البلاغه نمى رسد.لهجه نهج البلاغه بديل ندارد.محتاج به سند هم نيست .در برخى از موارد تك تك جملات آن برهانى يقينى و استدلالى راجع به مطلبى خاص دارد.مثلا در خطبه اول مى فرمايد:
اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص ‍ له .(332)
آغار دين شناخت خدا، و كمال شناخت او تصديق او، و كمال تصديق او اعتماد به يگانگى و توحيد او، و كمال توحيد او اخلاص (و پالوده ساختن اعمال از نيت هاى غير خدايى ) است .
تا اين كه مى فرمايد:
فمن وصف الله سبحان فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه ، و من ثناه فقد جزاه ، و من جزاه فقد جهله ، و منت جهله فقد اءشار اليه ، و من اشار اليه فقد حده ، و من حده فقد عده ...(333)
پس هر كس خداوند سبحان را توصيف كند قطعا او را قرين چيز ديگر قرار داده است ، و هر كس او را با چيز ديگر قرين گرداند حتما او را (( دو )) انگاشته است ، و هر كس او را دو انگارد مسلما او را تجزيه نموده است ، و هر كس او را تجزيه كند بى گمان به او جاهل گشته است ، و هر كس به اشاره كند، به طور قطع او را محدود پنداشته است و هر كس ‍ به او جاهل گردد يقينا به او اشاره نموده است ، و هر كس به او اشاره كند، به طور قطع او را محدود انگارد، قطعا او را به شماره در آورده است .
عبارات نهج البلاغه در ميان عبارات ديگر همچون نور در ميان تاريكى ها مى درخشد.در اين جا از يكى از اساتيد حوزه علميه قم نقل شد كه گفته است : خدا رحمت كند سيد رضى - رحمة الله - را كه اين همه زحمت كشيده ، ولى خوب بود خطبه هاى آن را با سند نقل مى كرد، تا معلوم شود كدام سندش صحيح و قابل اعتماد است ، و كدام غير صحيح ، زيرا تمام نهج البلاغه كلام حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - نيست ! )) همچنين نقل شد كه آن استاد درباره ى معناى فرمايش حضرت كه مى فرمايد:
سلونى قبل اءن تفقدونى ، فلاءنا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض (334) ؛ (پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد؛ زيرا من به راههاى زمين آگاه ترم .) گفته بود: (( اين كلام حضرت از قبيل مبالغه است ، مانند پدرى كه به پسر خود بگويد: هر چه بخواهى براى تو فراهم مى كنم .))
حضرت استاد علامه طباطبايى - رحمة الله - در پاسخ سخنان او، فقط اين آيه شريفه را قرائت نمود:
و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور (335)
و هر كس كه خداوند براى او نور قرار نداده باشد، نورى براى او نخواهد بود.
مدح عمر در نهج البلاغه
سؤال 274: آيا حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - (( عمر )) را در نهج البلاغه (336) مدح نموده است ؟
جواب : لفظ (( عمر )) نيست ، تعبير به (( فلان )) است شايد منظور از آن يكى از عمال حضرت باشد.
عمل به احكام نهج البلاغه
سؤال 275: آيا احكام نهج البلاغه در نهج البلاغه قابل عمل است ؟
جواب : بله ، در صورتى كه با ساير روايات و ادله ى احكام سنجيده شود.
سؤال 276: اگر با روايت صحيح معارضه كرد، چطور؟
جواب : چنين مطلبى كجا در نهج البلاغه پيدا مى شود؟!
ديگر كلمات امير المومنين
سؤال 277: آيا امير المومنان - عليه السلام - غير از نهج البلاغه كلمات ديگرى هم دارند؟
جواب : بله ، از ميان تمام صحابه كه تعدادشان حدودا دوازده هزار تن است ، هيچ كدام مانند كلمات حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - را ندارند.كلمات آن بزرگوار از پر مغزى مى خواهد منفجر شود.اين كتاب (( غررالحكم )) است كه يازده هزار حكمت كه همه آن ها در پر مغزى يكتا، و مفتاح علوم كثيره است .و مثل آن ، جملات ادعيه ى آن حضرت است كه اگر آن ها هم جمع گردد، يازده هزار ديگر مى شود.
امام حسن - عليه السلام
امام حسن - عليه السلام - و خوش گذرانى !
سؤال 278: گفته شده است كه امام مجتبى - عليه السلام - مطلاق بوده اند (337) ، آيا اين سخن صحيح است ؟
جواب : اين نسبتها را حكام و خلفاى هوس ران و خوش گذران جعل نموده و به امام مجتبى - عليه السلام - نسبت داده اند تا بر اعمال ننگين و حرم سراهاى شرم آور خود صحه بگذراند.و گرنه آن حضرت مثل برادرش امام حسين و پدرش حضرت اميرالمومنين - عليهما السلام -، امام معصوم و پاك و منزه از هر گونه خطا و خطيئه و كارهاى او در حد اعتدال بود و هيچ گونه افراط يا تفريط نداشت .
فلسفه صلح امام حسن مجتبى - عليه السلام -
سؤال 279: چرا حضرت امام مجتبى - عليه السلام - راه صلح و بيعت با معاويه را انتخاب نمود، و مانند امام حسين - عليه السلام - راه شهادت را طى ننمود و با داشتن آن همه سپاه با معويه نجنگيد؟
جواب : در روايات آمده است كه هر امامى لوحى از نور از جانب خداى متعال در پيش روى خود دارد كه تكليف خاص او به حسب مصالح و مقتضيات عصر او در آن ثبت گرديده است ، (338) و امام معصوم هم كه مطيع محض و تسليم امر و راضى به رضاى الهى است ، راه بندگى را اختيار نموده و به آن تكاليف جامعه عمل مى پوشاند خواه قيام كند و يا نكند، چنان كه از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - درباره ى امام حسن و امام حسين - عليهما السلام - وارد شده است .(339)
علاوه براين ، شرايط دوران امام مجتبى - عليه السلام - با معاويه ، صلح را ايجاب مى كرد و اوضاع سياسى اجتماعى حاكم بر دوران امام حسين مخالفت با يزيد و شهادت را ايجاب مى كرد؛ زيرا موقعيت و شرايط هر كدام از معاويه و يزيد با هم تفاوت داشت ؛ (340) لذا مى بينيم خود امام حسين - عليه السلام - هم كه حتى براى يك روز و يك لحظه زير بار بيعت يزيد نرفت و به شهادت تن در داد، در زمان ده سال امامت امام مجتبى - عليه السلام - در دوران معاويه تابع آن حضرت بود و به قيام عليه معاويه دست نزد، هم چنين پس از شهادت امام مجتبى - عليه السلام - مانند آن حضرت تا مدت ده سال با آن همه فشار و سختى و اختناق كه بر حضرتش مى گذشت ، به سازش گذراند.
جهالت و جسارت حجر بن عدى نسبت به امام حسن - عليه السلام -
سؤال 280: منقول است كه در جريان صلح امام حسن - عليه السلام - با معاويه ، حجر بن عدى به حضرت عرض ‍ كرد:
(( يا مذل المؤ منين )) (341)
(( اى خوار كننده ى مومنان ! ))
جواب : اگر گفته باشد يك نحو جهالت از حجر، به نظرم (( قيس بن سعد بن عباده )) (342) اين سخن را گفته است .بعد هم حضرت بيان فرمود كه زمينه آماده نبود، و وسيله براى دفاع نداشتم ، لذا مجبور به صلح شدم ، و او هم بعد از بيان امام پذيرفت .
سيدالشهدا - عليه السلام
انگيزه ى قيام سيدالشهدا - عليه السلام -
سؤال 281: انگيزه ى قيام و هدف حضرت سيدالشهدا - عليه السلام - از حركت و نهضت خود چه بود، با وجود علم امام - عليه السلام - به اين كه قيام او سرانجام به قتل و شهادت خود و ياران و اسارت خاندانش خواهد انجاميد؟
جواب : آن حضرت به قصد اصلاح جامعه و زنده نگه داشتن اسلام ناب و احياى سيره ى جد و پدر بزرگوارش ‍ حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و اميرالمومنين - عليه السلام - قيام نمود، چنان كه فرمود:
انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى رسوله الله - صلى الله عليه و آله و سلم - اريد ان آمر بالمعروف و اءنهى عن المنكر و اءسير بسيره جدى و اءبى على بن اءبى طالب (343) من براى اصلاح و سامان دادن در امت جدم رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - قيام كرده ام ، مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر نموده و به سيره ى جدم و پدرم على بن ابى طالب - عليه السلام - عمل كنم .
در حقيقت قيام و مخالفت و حركت آن حضرت ، اعلام موجوديت گروهى از اهل حق در مسير حق ، براى حق ، و به سوى حق بود، كه امام - عليه السلام - در پيشاپيش آنان قرار داشت .و اعلام مخالفت از اوضاع نا به سامان جامعه و فساد عمومى و انحطاط فكرى و اخلاقى موجود، و خط بطلانى بر راه و رسم هيات حاكمه زمان داران هم عصر خود، و محكى بود براى بيان شدت قساوت و شقاوت آن ها و ميزان فشار و اختناقى كه براى خاندان پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - به وجود آورده بودند، به حدى كه حتى به طفل شيرخواره و زنان و كودكان و يتيمان آنان رحم نكردند.و اين نهضت با مظلوميت و شهادت زمينه ى زنده نگه داشتن اسلام و اثبات حقانيت اهل بيت - عليه السلام - و احياى مكتب آنان براى نسل هاى آينده تا روز قيامت را فراهم نمود.(344) معاويه نيز همين معنا را پيش بينى مى كرد، لذا به يزيد سفارش اكيد نمود كه از قتل حضرت سيد الشهدا عليه السلام صرف نظر كند و اگر آن حضرت با او بيعت نكرد، ايشان را به حال خود واگذار و با ايشان مدارا كند، زيرا او مى دانست كه امام - عليه السلام - با مثل يزيد بيعت نخواهد كرد، و قتل ايشان باعث براندازى حكومت بنى اميه و اقبال مردم به خاندان پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - خواهد شد، و تلاش ها و نيرنگ هاى او در بستن خانه ى اهل بيت - عليهم السلام - و به انروا كشيدن خاندان وحى و رسالت به باد خواهد رفت .