مجالس شوشترى

مرحوم آيه الله حاج شيخ جعفر شوشترى (رحمه الله )

- ۱۹ -


اءتزعم اءنك جرم صغير   و فيك انطوى العالم الاءكبر
عالم نه جدايى دارد كه آن را از عدم به وجود آورده است ؟! گفتيم حتى نمونه اى از خداى تعالى هم در تو هست ، كه آن ((روح انسانى )) تو باشد.
عالم نه پيغمبرى دارد؟! خداوند عالم نمونه اى از پيغمبران (عليهم السلام ) در تو گذاشته ، كه ((عقل )) باشد.
در عالم تو اشرار و اشقيا بودند؟! از آنها هم نمونه اى در تو هست : در تو هابيل (عليه السلام ) هست ، قابيل هم هست .
در تو ابراهيم (عليه السلام ) هست ، نمرودى هم هست . آن نمرودى كه در تو هست مى خواهد حضرت ابراهيمت را در آتش بيندازد بسوزد. اگر لطف الهى شامل حالت شد و آتش را بر ابراهيمت برد و سلام كرد، نار را بر او گلستان نمود، خوش به حالت ؛ و اگر نشد، نمرود وجودت حضرت ابراهيمت را خواهد سوزانيد.
در وجودت موسايى هست و عصا و تسع آيات دارد؛ و فرعونى هم هست . شكر خدا كن كه فرعونت ضعيف است و قدرت ندارد كه علانيه ادعاى خدايى كند و اءنا ربكم الاءعلى (324) بگويد و اساس طغيان و كفر را محكم كند. موساى عقلت ماءمور است كه برود به سوى فرعون نفست و به او بگويد اعتقاد به خدا پيدا كند: لعله يتذكر اءو يخشى (325) و بگويد بيا اءهديك الى ربك (326)
براى فرعون نفست سحره هست . اگر موساى عقلت با عصاى معجزه نما آمد، بر فرعون غلبه خواهد نمود؛ والا هلاك خواهى شد از دست فرعون نفس . خداوند تعالى نظر لطف به عصاى حضرت موسى و كفش كه در آن عصا بود نمود و فرمود: و ما تلك بيمينك يا موسى ؟ حضرت ترسيد. چون در سابق امر به خلع نعلين از پايش نموده بود، گفت مبادا امر به القاى عصا فرمايد، عرض كرد: هى عصاى اءتوكاء عليها و اءهش بها على غنمى ولى فيها مآرب اءخرى (327)؛ يعنى اين كه به دستم هست عصاى من است . تكيه بر آن مى كنم و گوسفندهاى خود را به آن مى رانم . و منافع ديگر از آن مى برم . پس فرمود حضرت حق تعالى : اءلقها؛ بينداز! پس چون نظر لطف الهى به آن عصا شده بود، عصا را كه انداخت اژدهاى بسيار بزرگى شد به قسمى كه فرعون و عسكر و تمام قصر فرعون را بلعيد. لب بالاى اژدها بر بالاى قصر فرعون بود و لب پايينش بر پايين قصر.
اين مقام را عصا به محض آن نظر لطف خداوند عالم پيدا كرد. و چون نظر لطف به كف مبارك حضرت موسى (عليه السلام ) هم شده بود، يدش بيضا شد؛ يعنى آن كف چنان نورانى و روشن شد كه نور آن از نور آفتاب زيادتر شد. همين طور نظر لطف الهى بر سحره فرعون شد كه نور ايمان بر قلبشان سرايت نمود، ايمان به حضرت آوردند.
اميد است كه در اين وقت ، چون ذكر نظر لطف الهى و شمول آن به حضرت موسى (عليه السلام ) و عصا و سحره شد، شامل ماها هم بشود.
بارى ؛ در تو نمونه اى از حضرت عيسى (عليه السلام ) و حواريين هست . در تو نمونه اى از نصارا هست .
در تو نمونه اى از جنگهاى حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) است . در تو لشكر حضرت پيغمبر و لشكر كفار هست . لشكر كفارت صف كشيده اند با لشكر پيغمبر در جنگند. بيدار باش شكست ندهند!
در وجود تو نمونه اى از حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) هست كه آن عقل باشد. ملتفت باش كه لشكر كفار استيلا بر لشكر حضرت پيغمبر نيابند كه او را به درجه رفيعه شهادت برسانند؟
غرض ؛ اين قسم كه ذكر كرديم از نمونه بدان و نيكان بسيار است . وقت گنجايش ذكرش ندارد. خلاصه ؛ از اخيار و اشرار هر يك در تو نمونه اى هست . ملتفت باش كه پيرو اخيار بشوى و در زمره ايشان باشى ، و از اشرار و در زمره ايشان نباشى !
بارى ؛ شهرالله گذشت . مى بينم تو هنوز داخل مضيف نشده و از موائد آن شهر بهره نبرده اى .
ان اءنفسكم مرهونه باءعمالكم ، ففكوها باستغفاركم . و ظهور كم ثقيله من اءوزاركم . مخففوا عنها بطول سجودكم .
فقره موعظه حضرت پيغمبر است كه در جمعه آخر ماه شعبان فرموده است . مى فرمايد: اى مردم ! جانهاى شما گرو كرده اعمال شماست ، فكش ‍ كنيد به استغفار كردن . و پشتهاى شما از بار گناهان گران است ، سبكش كنيد به طول سجده هاى خودتان .
سجده ها بسيار است . از همه بهتر و بالاتر و افضل ، سجده تعظيم است . هرگز سجده تعظيمى كرده اى تا حال ، يا نكرده اى .
سجده كردن بر تراب كه خاك زمين است ، مستحب است . به خاك بايد تعفير جبين نمود، نه آنكه به حسب سليقه هاى اهل زمانه به مهر آينه دار بايد سجده كرد. كم كم به بت پرستى خواهد كشيد. صورت و آينه چه معنى دارد كه پشت مهرها حالات حضرات مى گذارند.
بيا دست از تشخصت بردار و يك سجده براى پروردگارت به خاك مذلت عبوديت بكن .
حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) بر زمين سجده مى كرد. صورت مباركش غبارآلوده مى شد. حضرت سيدالساجدين (عليه السلام ) بر زمين و بر سنگ خشن درشت سجده مى كرد. حضرت صادق (عليه السلام ) بسته اى از تربت مظلوم كربلا سيدالشهدا (عليه السلام ) داشت . وقت نماز مى گشود، بر آن سجده مى كرد.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) از صبح سجده مى كرد تا ظهر و در وقت ظهر سر از سجده برمى داشت نماز مى كرد بى تجديد وضو. بعد از آن به سجده مى رفت تا مغرب . مغرب سر از سجده برمى داشت ، بى آنكه تجديد وضو بفرمايد، نماز مى كرد. ملعون كافر زندانبان به فضل گفت : در اندرون آن حجره نظر كن . گفت : نظر كردم چيزى نديدم ، مگر يك وصله كرباسى كه بر روى زمين افتاده بود. ملعون گفت كه آن موسى بن جعفر (عليه السلام ) است ، امام شماها.
تاءمل كنيد كه چقدر حبس آن حضرت طول كشيده بود كه از كثرت ضعف و لاغرى در زير آن قطعه كرباس پيدا نبوده !
اين سجده آن حضرت بود؛ مى خواهم حالا ملاحظه كنم در فضيلت سجده امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) در زندان با سجده آخرين حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ).
در كربلا حضرت سجده هاى بسيار داشت ولى منظور، آن سجده آخرين حضرت است كه در دم آخر جبين مبارك را بر زمين گذاشت . آن سجده كه از آن وقتى كه بر زمين گذاشت سر مبارك را الى الآن برنداشت .
لاحول و لاقوه الا بالله العلى العظيم . نساءلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاءعظم ياالله
مجلس شانزدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم و بحمدك . لااءحصى ثناء عليك . اءنت كما اءثنيت على نفسك . تعاليت فى عز جلالك عن مطارح الاءفهام . و تقدست عن مشابهه الاءنام . و تنزهت عن مناسبه الاءعراض و الاءجسام . و لم تحط بك الاءوهام ؛ بل تجليت لها بآثار سلطنتك القاهره و اظهار قدرتك الباهره .
يا متوحدا بالعز و الكمال ، و يا متفردا بالعظمه و الجلال ، نحمدك على جميع الاءحوال . و نشكرك فى الغدو و الآصال . و نستهديك لاءفضل الاءعمال . و نصلى و نسلم على نبيك محمد المنتخب من مغرس فخار الاءصيل ، الدافع جيشات الاءضاليل ، و الدامغ لصولات الاءباطيل ؛ و على اءهل بيته الساده النجباء، و البرره الاءتقياء، عليهم آلاف من التحيه و الثناء، ما دارت الخضراء على الغبراء و استنارت الغبراء من الخضراء.
اءعوذ بالله من الشيطان الرجيم .
بسم الله الرحمن الرحيم # اءتى اءمر الله فلاتستعجلوه سبحانه و تعالى عما يشركون # ينزل الملائكه بالروح من اءمره على من يشاء من عباده اءن اءنذروا اءنه لا اله الا فاتقون (328).
در جاى ديگر مى فرمايد:
خلق الانسان من عجل ساءريكم آياتى فلاتستعجلون (329). اءفبعذابنا يستعجلون # فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين
(330)
اين آيات شريفه براى كسانى است كه معرض از خداوند عالم هستند و بدى و مكروهى نمى بينند در دنيا. اين جماعت مبتلا خواهند شد.
اءتى اءمر الله ؛ يعنى دفعه واحده امر خداوند عالم عز شاءنه مى آيد فلاتستعجلوه ؛ يعنى گمان نكنيد كه در امر شما طول و بطئى خواهد بود. نه چنان است ، بلكه ميانه شما و آنچه استعجال مى كنيد، نيست مگر يك ساعت . فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين .
الآن شما در اين مجلس نشسته ايد و براى شما مطالب به ادله و براهين بيان مى شود. شما كرشمه و ناز داريد در قبول كردن مواعظ و اين امر عظيم الشاءن و رفيع المكان را به غايت سستى و مهانت برداشته ايد، ولكن تاءمل نمى كنيد كه ساعت ديگر از اين مجلس بشود و آن ماءمور الهى بيايد. كدام ماءمور؟ آن ماءمورى كه وقتى كه نظرت به او بيفتد، التفت الساق بالساق # الى ربك يؤ مئذ المساق (331). آن ماءمورى كه وقتى كه او را ببينى ، كور و كر بشوى !
خلق الانسان من عجل ساءريكم آياتى فلاتستعجلون (332). تعجيل نكنيد كه كاءنه يك ساعت بعد است كه تو خواهى يا روى سفيد و نورانى داشت ، يا روى سياه و ظلمانى يا قيد به گردن و دست و پا دارى ، يا غل .
تو بعد از يك ساعت است كه خواهى از آب كوثر بياشامى و سيراب شوى ، يا آنكه يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب (333). از تشنگى فرياد كنى . آبى براى تو بياورند كه به مجرد نزديكى به صورتت ، تمام گوشت و پوست آن بريان شود.
يك ساعت بعد است كه يا حله هاى بهشت خواهى پوشيد، يا جامه هايى از مس گرم شده . اءم حسب الذين يعملون السيئات اءن يسبقونا ساء ما يحكمون (334).
امروز از جمعه هاى شهرالله الاعظم رمضان المبارك است . براى ماها درك عظيمى در اين ماه عظيم است ؛ چرا؟ به جهت اينكه در اين ماه انسان يا صاحب نجات ابديه مى شود، يا صاحب هلاك ابدى . اگر كارى كرد كه لعنت حضرت رسول شامل او نشد، نجات ابديه خواهد يافت و الا هلاك ابدى است .
مى خواهم ملاحظه كنم بفهمم حال ما تا حال به چه نحو است و به چه مقام استقرار گرفته است ، و كارهاى ما چه نحو است ، عاقبت كار به كجا رسيده است .
مى بينم حال ما و كارمان طورى شده است كه حضرت پروردگار از كارهاى ما شكايت دارد، و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) شكايت دارد، و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) شكايت دارد:
خداى مى فرمايد: بندگان از بندگى من دست كشيده اند.
حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: امت از شريعت من بيرون رفته اند و قرآن را كه من براى ايشان حجت قرار داده ام ، مهجور كرده اند.
حضرت امير مى فرمايد: مردم از من و تشيع من رو برگردانيده اند.
ملاحظه و تاءمل كن ببين همين طور است كه گفتم يا نه ؟ بيدار باش ، مغرور نباش ! بيشتر مردم با غرور مى ميرند.
اءين تذهب بكم المذاهب و تتيه بكم الغياهب و تخدعكم الكواذب و من اءين تؤ تون و اءنى توفكون فلكل اءجل كتاب . و لكل غيبه اياب . فاستمعوه من ربانيكم . و اءحضروه قلوبكم . واستيقظوا ان هتف بكم (335).
الحاصل ؛ ملاحظه كرده ام ديده ام كه خدا از شما شكايت دارد، و رسول از شما شكايت دارد، اميرالمؤ منين از شما شكايت دارد، حضرت فاطمه زهرا از شما شكايت دارد، ائمه طاهرين از شما شكايت دارند، قرآن از شما شكايت دارد، شهرالله رمضان المبارك از شما شكايت دارد، همين طور ادله و براهين از شما شكايت دارند، دنيا از شما شكايت دارد، آخرت از شما شكايت دارد، عرش و بهشت از شما شكايت دارند، ملائكه از شما شكايت دارند! خصوص ملك طرف چپ شكايت دارد، همين طور اعضاى تو از تو شكايت دارد! دستت را، چشمت را، زبانت را. شكم و ساير جوارحت را هر يك جدا جدا شكايت دارند، اينها كه سهل است ، حتى شيطان هم از شما شكايت دارد.
اما تفصيل اين شكايتها و چگونه اينها شاكى هستند و به چه قسم شكايت مى كنند، آن است كه هر يك را به طور اشاره بيان كنيم . اول و ابتدا به شكايت غير خداوند عالم شروع كنيم ، بعد از آن بيان شكايت خداوند تعالى كنيم كه شكايت حضرت او قلبها را مى سوزاند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از شما شكايت مى كند مى فرمايد: لم ليس لكم فى اءسوه حسنه . چرا شماها امت ، پيروى من نمى كنيد. اصلا متابعت من نمى كنيد. با آنكه براى اين دين مبارك و نجات و هدايت شما، من تحمل اذيتها كردم و راضى به كشته شدن و اسير شدن اهل بيت خود شدم !
و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اولا از شماها مجاورين شكايت مى كند كه اطراف قبر مباركش را گرفته ايد. مى فرمايد: اى كسانى كه اطراف قبر مرا گرفته ايد، چرا اطراف قلب مرا نمى گيريد؟ بوسه به قبرم مى دهيد و نيش به قلبم مى زنيد!
مى فرمايد در جمله شكايتهاى خود كه شماها مى گوييد: آخذ بقولكم عامل باءمركم مستجير بكم ... لائذ عائذ بقبوركم (336). حالا اين را آن حضرت گويا مى فرمايد: اءنا مستجير بكم اءيها المهاجرون ، اءنا فى جواركم ، فلاتعصوا الله فى حرمى و اءطراف قبرى و بلدى : من در پناه شمايم ، التماس مى كنم اى مهاجرها، اى مجاورها، من در جوار و همسايگى شما هستم ، معصيت خدا نكنيد در حرم من و در اطراف قبر من و در بلد من !
شكايت ديگر آن حضرت از شماها اين است كه مى فرمايد: اثر نكرد در شما مواعظ من ، نه موعظه هاى مسجد من در شما تاءثير كرد، نه موعظه هاى بازار، و نه مواعظ حال صحتم و نه موعظه هاى حال مرضم ، آن موعظه نفس ‍ آخرم و وقت ارتحالم از دنيا در شما تاءثير نكرد!
آن بزرگوار - روحى له الفداء - به يك وضع و حالتى بود كه اگر در اين قسم از زمانها بود، به طبع اهلش ناپسند بود و قبول حال و كار او نداشتند. آن حضرت قبا نمى پوشيد. مى رفت در بازار دو جامه مى خريد. يكى را كه بهتر بود به قنبر مى پوشانيد و مى فرمود: من حيا مى كنم كه جامه اى بپوشم كه از جامه تو بهتر باشد.
اين وضع لباسش بود. اما وضع غذاى آن حضرت ، دو قرص نان جو سبوسدار خشك در آن سن پيرى ميل مى فرمود. آنقدر خشك بود كه آن حضرت با آن قوت حيدريه با دست نمى توانست آن را بشكند، به سر زانو مى گذاشت مى شكست . حالا شكايت مى فرمايد كه اين حالات من كه تماما موعظه بود و موعظه هاى من ، در شماها شيعيان اصلا تاءثير نكرد.
حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) از امت پدر بزرگوارش شكايت كند و مى فرمايد: اى مردم ، من هر روز بر فرزند عزيزم سيدالشهدا گريه مى كنم ! شماها چرا عزاى فرزندم را اسباب سرور و خوشحال خود قرار داده ايد و طبل و تصنيف و غير اينها از اسباب محرمه را در مجلس عزاى آن حضرت آورده ايد. همين طور حضرات ائمه طاهرين (عليهم السلام ) از شما شكايت دارند.
همين طور قرآن شكايت دارد مى گويد: اى مردم ، من كلام پروردگار شما هستم ، از آيات وعيديه من نمى ترسيد. لو اءنزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشيه الله (337)؛ اگر بر كوه نازل شدى ، از خوف و وحشت خداوندى ترسيدى . شماها از من نمى ترسيد و من نورم ؛ براى شما نور نيستم ؛ يعنى نه براى شما نور شدم و نه قيم و نه حكيم و نه بشير و نه نذير؛ يعنى طورى نكرديد كه در شما تاءثير بكنم ، تا اين مقامات براى شما از من حاصل شود.
و براى ((شهرالله )) نيز از شماها شكايت است . مى فرمايد: نه مرا مكرم داشتيد و نه مرا معظم داشتيد و نه مرا مشرف داشتيد و نه مرا مفضل داشتيد و نه داخل ميهمانخانه كه در اين ماه منصوب است شديد!
و هم براى او شكايتهاى ديگر است . ليله القدر شكايت دارد. مى فرمايد: من مى آيم و مى روم و شماها قدر مرا نمى شناسيد!
ادله و براهين تماما از شماها شكايت دارند. مى گويند: در تمام امورات دنياى خودتان به دليلهاى وهمى يا ظنى يا علمى اعتقاد مى كنيد و آنها در شماها تاءثير تام مى كند، و اما اين همه از قطعيات از براهين و ادله كه قائم است بر وجود حضرت واجب الوجود و دين او، چرا در شما تاءثير نمى كند؟
اگر بگويى از كجا تاءثير نكرده است ؟ مى گويم : از آن علائمى كه در تو موجود است ، از ريب و شكوك در حضرت واجب الوجود. معنى تاءثير آن است كه ريب و شك در تو نباشد؛ و علانيه مى بينى كه موجود است ؛ زيرا كه اگر موجود نبود، اين قسم اقدام به مناهى و معاصى نمى نمودى .
دنيا از تو شكايت دارد. مى گويد: چرا بر من لعنت مى كنى ؟ نديدى من با آنها كه پيش از تو بودند چه كردم ؟! چرا عبرت نمى گيرى ؟! ديدى اغنيا را چه قسم كردم ؟! چرا بيدار نمى شوى ؟!
قصه آن زن را كه در زمان برامكه بود، نشنيده اى كه آمد - ظاهرا ايام قربانى بود - از كسى پوست گوسفندى خواهش كرد گرفت . به او گفتند: چرا چنين كردى و حال آنكه ام جعفر برمكى هستى . گفت : در عيد قربان سابق اوضاع زياد داشتم ، غلامان و كنيزان بى شمار داشتم . و اكنون به فاصله يك سال ، كارم به اين مقام كشيده كه محتاج به اين پوست قربانى شده هستم . با وجود اين ، جعفر عاق او بود.
شيطان هم شكايت دارد. مى گويد: من و تو در مخالفت خداوند عالم شريك هستيم . چطور شد كه تو مرا تنها لعنت مى كنى ! چنانچه در معصيت شريك هستيم ، در لعنت هم شريك باشيم !
و همچنين اعضا از تو شكايت دارد. چشمت از تو شكايت دارد. مى گويد كه با من كارى كرده اى كه آخر بايد ((ميل آهن سرخ كرده شده )) در ميان من بگذارند. و همين طور جان عزيزت از تو شكايت دارد. ملائكه از تو شكايت دارد.
بهشت از تو شكايت دارد، مى گويد: ابواب جنت باز است . كارى نكنى كه بر رويت بسته شود.
حورالعين شماها را خطبه (338) مى كند. با آنكه خطبه زنان مردان را خوب نيست در نظرها، با وجود اين حورالعين شما را به شوهرى خود مى خوانند و مى گويند: اى بندگان خدا چرا ما را تزويج نمى كنيد.
اينها مجملى بود از شكايتهاى ما سوى الله سبحانه و تعالى . اما شكايتهاى خداوند تعالى اين است كه در يك جا مى فرمايد: و ما قدروا الله حق قدره (339).
در جاى ديگر اين مضمون را مى فرمايد كه من هر چه را به شما دادم خالص ‍ و مخصوص به شما كردم ، و شماها تا حال يك ساعت ، يك دقيقه ، خالص ‍ براى من نكرده ايد.
در مقام عتاب مى فرمايد: هر چه در دست شماهاست ، از من است ، من تمليك شماها كرده ام و با وجود اين تاءمل نمى كنيد كه به چه قسم از شما مانند شخص فقير بيچاره بى چيز محتاج استقراض مى كنم و مى گويم : به من قرض بدهيد، قرض الحسن بدهيد، قرض ربوى را در مخلوق حرام كردم ، اما به من قرض ربوى بدهيد! من ذالذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له (340)
و از جمله عتابات خداوند تعالى اين است كه مى فرمايد: قرار داده ام كه اگر در غير ماه رمضان شماها ده مرتبه ((يا الله )) بگوييد، من يك دفعه لبيك بگويم در جواب ؛ و اما در ماه رمضان هر يك دفعه ((يا الله )) كه شما بگوييد، من در جواب لبيك بگويم . پس با وجود اين ، چرا شماها مرا نمى خوانيد؟
اى واى بر ما! چه كنيم از خجالت كه خداوند عظيم با آن عظمت ، آنقدر مهربانى و راءفت در حق ما دارد، و ما از او اينقدر دورى و غفلت داريم !
از جمله عتابات خداوندى اين است كه مى فرمايد: تو با من موافق توحيد رفتار نكن ، اقلا موافق شريك رفتار كن ! آن هم نمى كنى ، با من رفتار كن مثل كسى كه رفتار با كفو و همسر خود كند! آن هم نمى كنى ، با من رفتار كن مثل كسى كه با دشمنان رفتار مى كند! با دشمنان مدارا بس است اين معاصى شما را! دگر زياده از اين مرتكب معاصى نشويد.
شكايتها را شنيدى ؟! حالا اگر قدرت پيدا كرديم بر رفع آنها در اين شهر الله ، اميد نجاتى هست - ان شاء الله تعالى - والا در وراى آنها هلاكت دائميه ابديه است - نعوذ بالله تعالى - پس بشتابيد شكايت شهر الله را رفع كنيم .
از جمله چيزها كه به آن شكايت شهرالله رفع مى شود، افطار دادن مؤ منين است . حالا در اين وقت بياييد يك افطار، به يك مؤ من حقيقى عطشان لب تشنه جگر سوخته بدهيم ، به يك قطره از آب چشم ، بلكه از بركت آن تشنه لب ، شكايت ماه مبارك و ساير شكايتها رفع شود. چه آنكه اميد است در ميان اين جمع يك شخص قلب شكسته پيدا شود كه از بركت او گناهان همه ما آمرزيده شود. گفتم افطار به اين تشنه لب عطشان بدهيم . ببينيم كه اين عطشان حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) چه وقت افطار كرد. افطار آن حضرت پيش از آنكه به ميدان برود حاضر بود در خدمت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) وقتى كه حضرت على اكبر مى خواست به درجه رفيعه شهادت فايز بشود، پدر بزرگوار خود را خبر داد و عرض كرد: يا اءبه ! ان هذا جدى ؛ اى پدر! اين جد بزرگوار است كه كاسه اى از آب براى تو نگاه داشته است و منتظر تو مى باشد.
پس افطار آن حضرت حاضر بود، اما نمى دانم كه آن حضرت - روحى له الفداء - به آن آب افطار كرد يا آنكه لاقى ربه عطشانا پروردگار خود را با لب تشنه ملاقات نمود.
لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم . نساءلك اللهم يا الله .
مجلس هفدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم و بحمدك . اءنت كما اءثنيت على نفسك . يا من تحيرت فى اءشعه جلاله اءوهام المتوهمين ، و تحاسرت عن ادراك كنه كماله اءفكار المتفكرين ، و تقاصرت عن ادراك صفاته عقول العاقلين ، و تزعزعت لكمال اءحديته و جمال صمدته قلوب العارفين .
نحمدك حمد الحامدين ، و نؤ من بك ايمان المخلصين . و نصلى و نسلم على نبيك محمد خاتم النبيين ، المبعوث رحمه للعالمين ؛ و على اءهل بيته الطاهرين ، الساده المنتجبين ، الائمه الراشدين ، عليهم اءفضل صلوات المصلين ، بدوام السموات و الاءرضين .
عباد الله ، زنوا اءنفسكم قبل اءن توزنوا، و حاسبوها قبل اءن تحاسبوا(341).

اى بندگان خدا، اى كسانى كه از بار گناه ظهورتان خميده شد، اى كسانى كه راه دور و دراز در پيش رو داريد، اى كسانى كه به موقف عدل الهى خواهيد رفت ، اى كسانى كه در ديوانخانه حضرت اسرع الحاسبين و احكم الحاكمين براى حساب حاضر خواهيد شد، اى كسانى كه آسوده حال نشسته ايد!
بياييد عملهاى خودتان را بسنجيد، پيش از آنكه سنجيده شود، حسابهاى خودتان را بكشيد، پيش از آنكه حساب كرده شويد.
هر كسى را الآن ممكن است كه عمل خود را بيازمايد و حساب خود را برسد. و هم در اين وقت ممكن است كه اگر نقصانى در عمل خود داشته باشد، آن را به آسانى تمام كند. اما روز قيامت ، ممكن نيست .
و تنفسوا قبل ضيق الخناق خناقكم . وانقادوا قبل عنف السياق . واعلموا اءنه من لم يعن على نفسه حتى يكون له منها واعظ و زاجر، لم يكن له من غيرها زاجر و لاواعظ(342).
توشه براى سفر مهيا كنيد، پيش از آن كه طناب گلوگير مرگ بيايد. و عمل كنيد پيش از آنكه از عمل كردن باز بمانيد. و بدانيد كه واعظ تا از خود شخص نباشد، موعظه در او تاءثير نخواهد كرد!
بارى ؛ براى شما و ما رفتن است به سوى پروردگار؛ يعنى به سوى دار كرامت حضرت رب العزه . و اول منزل قبر است كه براى مؤ منين مقر رحمت و دار نعمت است ، و ساير منازل تا دار المقام ، هر يك بهتر از سابق است .
مقصود بيان اينها نيست ؛ بلكه غرض تنبيه است براى تحصيل زاد سفر معاد و داخل شدن در زمره صالحين از عباد.
امروز، اگر بيدار باشيد از خواب غفلت و به محبت آمال و غرور و دنيا، مست نباشيد، خواهيد شنيد نداى برادران مردگان خودتان را كه به شماها صدا مى زنند و مى گويند: هنيئا لكم يا اخوان ! لقد اءشرفتم على ليالى القدر و نحن نائمون فى القبر*؛ گوارا باد بر شما را اى برادرها! به تحقيق كه مشرف شديد بر شبهاى قدر و ماها خوابيده ايم در قبر. و براى شب شما روزى هست ؛ و شبهاى قبر ما دگر روزى ندارد، همه اش شب است .
مى گويند: ما سكرات موت را ديديم . هنوز تلخى آن از مذاق و كام ما بيرون نرفته است .
مى گويند: خوش به حال شما كه محل نزول ملائكه و روح شده ايد. بر شماها ملك روح - سلام الله عليها - نازل مى شود، بر ما ملك الموت نازل شد.
اين نداى اموات بود كه شما را مخاطب به اين خطابات در عالم معنا كرده اند. حالا بايد ملاحظه كنيم حالت خودمان را بفهميم كه به چه حال هستيم . زنوا اءنفسكم قبل اءن توزنوا.