منابع مالى اهل بيت (ع)

نورالله على دوست خراسانى

- ۱۲ -


خمس‏

يكى ديگر از منابع مالى اهل بيت (ع) خمس است. خمس؛ يعنى پرداختن بيست درصد از مازاد درآمد سال پس از كسر تمام هزينه‏هاى زندگى سالانه كه طبق دستور اسلام بر برخى از استفاده‏هاى مالى مردم بسته شده است. خمس از واجبات اكيد اسلامى است و در تشريع حكم و جوب و جريان عملى آن در صدر اسلام اختلافى بين علماى اسلام نيست. اينك درباره وجوب خمس و اهميت آن به يك آيه و دو حديث توجه فرماييد:

قرآن مى‏فرمايد: «بدانيد هرگونه غنيمتى به شما رسد، خمس آن براى خدا و پيامبر و براى ذى‏القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است. اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيريى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آورده‏ايد و خداوند بر هر چيزى قادر است.»369

1- ابى بصير از امام باقر (ع) سؤال كرد: چه عملى است كه انجام آن به آسانى انسان را اهل آتش مى‏كند؟ فرمود: خوردن يك درهم از مال يتيم. و يتيم ما هستيم. 370(به خاطر ستمى كه دستگاه‏هاى طاغوتى روا داشته و از ما قدرت تصرف در مال و دفاع از حق خويش را همانند يتيم سلب كرده است).

2- امام باقر (ع) فرمود: بر هيچ كس حلال نيست چيزى از اموال مورد تعلق خمس را خريدارى كند، مگر آن كه حق ما را به ما برساند. 371

خمس به دو بخش تقسيم مى‏شود: يك قسمت به نام سهم امام (ع) ناميده مى‏شود كه مركب است از سهم خدا، سهم رسول خدا و سهم ذى القربى (امامان اهل بيت)؛ قسمت دوم به نام «سهم سادات» ناميده مى‏شود كه مركب است از سهم يتيمان، مساكين و راه ماندگانى كه سيد باشند و چون زكات بر سادات حرام است، 372 از خمس استفاده مى‏كنند. امام صادق (ع) فرمود: جمعى از بنى هاشم خدمت پيامبر (ص) رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را مأمور جمع آورى زكات چهارپايان كند و گفتند: اين سهمى را كه خداوند براى جمع آورى كنندگان زكات تعيين كرده است، ما به آن سزاوارتريم. حضرت فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب زكات نه براى من حلال است نه براى شما ،ولى من به جاى اين محروميت به شما وعده شفاعت مى‏دهم... شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كرده راضى باشيد (و كار به امر زكات نداشته باشيد.) آنهاگفتند راضى شديم. 373

يادآورى‏

تذكر اين نكته لازم است كه: اين كه برخى تصور مى‏كنند كه پيامبر و خاندانش جز از راه خمس حقى ندارند، تصورى موهوم و بى اساس است. بلكه خمس نمونه‏اى است از حق آنها، وگرنه تمام آنچه روى زمين است از آن رسول الله (ص) و خاندان اوست. از اين رو در روايتى آمده است كه محمد بن ريان مى‏گويد به امام عسكرى (ع) نوشتم: جانم قربانت. براى ما روايت كرده‏اند كه پيغمبر (ص) از دنيا جز خمس حقى ندارد. جواب آمد كه دنيا و آنچه بر روى آن است از آن رسول الله (ص) است. 374

در ضمن حديث ديگرى مى‏خوانيم: امام صادق (ع) به شخصى به نام ابا سيار فرمود: گمان مى‏كنى از زمين و آنچه خداوند از آن بيرون آورده بيش از يك پنجم مال ما نيست؟ كليه زمين و آنچه خداوند از آن بيرون آورده همه از آن ماست. 375

خمس پشتوانه مالى شيعيان‏

بى‏شك هر جمعيت و گروهى كه هدف مشتركى دارند براى سازماندهى و شكل‏بندى نيروهاى خود جهت پيشبرد هدفهاى مشترك نياز به منابع مالى دارند. چه در صورت قطع عوايد مالى هرگونه فعاليت و جنبشى فلج مى‏گردد. شيعيان نيز براساس اين اصل كلى براى ادامه حيات و تعقيب آرمانهاى مقدس خود همواره نيازمند پشتوانه مالى بودند.

از اين رو كسانى كه مى‏خواستند به گونه‏اى خود را از دادن خمس معاف دارند، از برخى از ائمه معصومين (ع) اين تقاضا را مى‏كردند ولى به آنها اجازه نمى‏دادند، كه به دو مورد اشاره مى‏شود:

1- يكى از تجار فارس كه از پيروان امام رضا (ع) بود به آن حضرت نامه نوشت و درباره خمس اجازه خواست حضرت در جواب نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحيم، همانا خدا وسعت دهنده و كريم است، در مورد عمل و كار ضامن ثواب است و در تنگى، ضامن غم و اندوه. هيچ مالى حلال نيست جز از راهى كه خدا آن را حلال كرده و خمس موجب كمك ماست، كمك بر دين ما و عيالات ما و پيروان ما، و موجب توان ما است بر آنچه مى‏بخشيم و آبرويى كه مى‏خريم (مانند پولهايى كه براى حفظ آبروى خود به غير مستحق مى‏دهيم) از كسانى كه از قهر و زورشان مى‏ترسيم. پس آن را از ما دريغ نداريد و تا مى‏توانيد خود را از دعاى ما محروم نكنيد. زيرا دادن خمس كليد روزى شما و مايه پاك شدن گناهان شماست و چيزى است كه براى روز بيچارگى خود آماده مى‏كنيد و مسلمان كسى است كه به عهدى كه با خدا بسته، وفا كند، مسلمان آن نيست كه باز زبان بپذيرد و با دل مخالفت كند. والسلام» 376

2- در حديث ديگرى آمده است: جماعتى از خراسان خدمت حضرت رضا (ع) رسيدند و درخواست كردند ايشان را از پرداخت خمس معاف دارد. فرمود: اين چه نيرنگى است؟ به زبان خود با ما اظهار دوستى و اخلاص مى‏كنيد و حقى را كه خدا براى ما و ما را براى آن قرار داده و آن خمس است از ما دريغ مى‏داريد؟ نمى‏كنيم، نمى‏كنيم، نمى‏كنيم. هيچ يك از شما را معاف نمى‏داريم. 377

با اين همه در ادوار مختلف تاريخ، شيعيان بويژه نيروهاى مبارز، و به صورت اخص، سادات و علويان آنان همواره در فشار اقتصادى بسر مى‏بردند و حكومتهاى وقت به منظور تضعيف نيروهاى آنان غالباً آنها را از راه‏هاى گوناگون در در فشار اقتصادى قرار مى‏دادند.

مرحوم كاشف الغطاءبعد از اين كه حكم سهام ششگانه‏خمس را ازنظر شيعه بيان مى‏كند، مى‏نويسد: از زمان پيغمبر اكرم (ص) تاكنون اين گونه بوده است، ولى بعد از رحلت رسول خدا(ص) اهل تسنن حق خمس بنى‏هاشم را قطع كرده و آن را جزء بيت‏المال ساختند. نتيجه اين شد كه نيازمندان بنى‏هاشم، هم از زكات محروم ماندند و هم از خمس. به اين جهت فقهاى اهل تسنن عملاً باب «خمس» را از كتب خود حذف كرده و در تأليفات خود مطلقاً بحثى تحت اين عنوان ندارند، در حالى كه فقهاى شيعه در هر كتاب كوچك و بزرگ فقهى خود بحث مستقلى درباره خمس، مانند زكات دارند. 378

در اين زمينه علاوه بر گرفتن فدك، از فاطمه زهرا كه انگيزه سياسى داشت و هدف از آن تضعيف اقتصادى موضع امير مؤمنان (ع) و بنى هاشم بود، نمونه‏هاى فراوانى در تاريخ اسلام به چشم مى‏خورد.

وكلاى مالى ائمه (ع)

به هر حال خمس، يكى از منابع مالى اهل بيت بود كه پيروان آنان خمس اموال خود خود را در صورت امكان خدمت، خود ائمه معصومين (ع) مى‏آوردند، همان‏گونه كه حكم بن علياء اسدى در زمان امام باقر (ع) خمس اموالش را به آن حضرت مى‏داد. او والى و حاكم بحرين بود كه مى‏گويد: اموال فراوانى به دست آوردم و خدمت امام باقر (ع) رسيدم، براى اين كه خمس اموالم را به آن حضرت بدهم... 379 و يا خمس اموال خود را به وكلا و نمايندگان آنان كه مورد اعتماد و وثوقشان بودند مى‏دادند، چه ائمه (ع) وكلايى در امور مالى داشتند كه اين وظيفه را انجام مى‏دادند و اكنون درباره وكلاى برخى از آنان به بحث مى‏پردازيم .

وكلاى امام صادق (ع)

امام صادق (ع) وكلايى داشت و آنها كه دسترسى به حضرت نداشتند چه به خاطر دورى مسافت، و چه به علل ديگر از طريق آنان با حضرت در ارتباط بودند و مشكلات خود را حل مى‏كردند و اموال خود را به وسيله آنان به امام مى‏رساندند كه براى نمونه مى‏توان چند مورد را نام برد كه امام صادق (ع) آنها را به عنوان وكيل خود براى گرفتن خمس و... در شهرها و اطراف منصوب كرده بود:

1- نصربن قابوس لخمى

او بيست سال وكيل امام صادق (ع) بود. 380

2- عبدالرحمن بن حجاج‏

وى نيز وكيل مالى امام صادق (ع) بود و در زمان امام هشتم (ع) از دنيا رفت. 381

3- حمران بن اعين‏

حمران بن اعين برادر زرارة بن أعين يكى ديگر از وكلاى مالى آن حضرت بوده است. 382

4- مفضل بن عمر جعفى‏

او يكى ديگر از وكلاى مالى امام صادق (ع) و از خواص اصحاب و جزء اصحاب سر 383 حضرت بود.

5- معلى بن خنيس‏

او نيز ازوكلاى امام صادق (ع) بوده است. از بررسى روايات استفاده مى‏شود كه او از اوليا و اهل بهشت است و مورد توجه و علاقه امام صادق (ع) بوده است. هنگامى كه معلى كشته شد، امام صادق (ع) در مكه بود. وقتى از مكه برگشت و وارد مدينه گرديد و از كشته شدن او اطلاع يافت، با ناراحتى از منزل بيرون آمد؛ به گونه‏اى كه عبادى آن حضرت به زمين كشيده مى‏شد و اسماعيل فرزند آن حضرت نيز پدر را همراهى مى‏كرد. هنگامى كه چشم مبارك امام ششم (ع) به داوود (والى مدينه از طرف منصور) افتاد، فرمود: چرا دوست و وكيل من را كشتى؟ مال مرا گرفتى؟ و حضرت آرام نگرفت تا قاتل معلى را قصاص كرد. وقتى خواستند قاتل معلى را قصاص مى‏كنند، فرياد مى‏زد: به من دستور مى‏دهيد معلى را به قتل برسانم، آن گاه خودم را مى‏كشيد؟384

داوود بن على از طرفى منصور والى مدينه بود. كسى را نزد معلى فرستاد كه شيعيان و پيروان امام صادق (ع) و اصحاب ايشان را به داوود معرفى كند،ولى معلى تسليم نشد و از معرفى آنها خوددارى كرد و گفت آنها را نمى‏شناسد. او راتهديد به قتل كردند ولى با اين همه نام آنها را كتمان كرد و گفت مرا از كشته شدن مى‏ترسانيد؟ به خدا قسم اگر شيعيان امام صادق (ع) در زير پاى من باشند، پاى خود را از روى آنان بر نخواهد داشت. اگر تو مرا به قتل برسانى سعادتمند مى‏شوم، ولى تو شقى و بدبخت خواهى شد. آن گاه داوود دستور داد او را كشتند و اموال وى را كه از آن امام صادق (ع) بود، گرفتند. 385

وقتى داوود، معلى را دستگير و زندانى كرد و تصميم گرفت او را بكشد، معلى گفت: چون بدهكارى زياد دارم و از طرفى مال و ثروت فراوانى هم در اختيار دارم، مرا از زندان بيرون بياور تا در ميان مردم صحبت كنم. داوود موافقت كرد و آن گاه كه مردم اجتماع كردند، گفت: اى مردم، من معلى بن خنيس هستم. هر كس مرا مى‏شناسد، مى‏شناسد. شما شهادت دهيم كه آنچه از خود به جاى مى‏گذارم از پول ، خانه، غلام، كنيز و... تمام آنها متعلق به جعفر بن محمد است. سپس داوود دستور داد او را كشتند. پس از اين كه معلى را كشتند، حضرت امام صادق (ع)تإ؛صصّّ صبح در مسجد بود و در آخر شب داوود را نفرين كرد. به خدا سوگند هنوز سر از سجده بر نداشته بود كه صداى صيحه و فرياد بلند شد. مردم گفتند: داوود بن على از دنيا رفته است 386

امام صادق (ع) و محاسبه وكيل خود

شخصى مى‏گويد: ديدم امام صادق (ع) از وكيل خود حساب مى‏كشيد. وكيل پيوسته مى‏گفت: به خدا سوگند من خيانت نكردم، من خيانت نكردم .

امام (ع) به او فرمود: خيانت كردن و ضايع كردن تو مال مرا براى من مساوى است ؛ چون شر و زيان خيانت به خودت بر مى‏گردد. (به من زيانى نمى‏رسد)...387

از آنچه گذشت بخوبى روشن مى‏شود كه امام صادق (ع) وكلاى مالى داشته است كه مورد اعتماد آن حضرت بوده‏اند و اگر هم يكى ازآنان مرتكب خلافى مى‏شد، او را محاسبه و محاكمه مى‏كرد.

فرستادن خمس از خراسان براى امام صادق (ع)

از خراسان نيز براى حضرت خمس اموال فرستاده مى‏شد كه به عنوان نمونه به يك مورد اشاره مى‏شود:

قطب رواندى از داوود بن كثير رقى نقل كرده است كه شخصى خراسانى به نام ابوجعفر به نمايندگى از طرف امام صادق (ع) وارد خراسان شد و مردم در اطراف او گرد آمدند و از وى درخواست كردند اموال و اشيايى تحويل او دهند كه به محضر امام برساند...388.

وكلاى امام هفتم (ع)

1- عبدالله بن جندب بجلى‏

شيخ طوسى مى‏نويسد: او وكيل امام هفتم و امام هشتم (ع) بود. 389

2- يونس بن يعقوب بن قيس‏

او وكيل امام هفتم (ع) بود و در زمان امام هشتم از دنيا رفت. 390

3- عثمان بن عيسى‏

وى وكيل امام هفتم بود .

4- مفضل بن عمر

مفضل بن عمر (در بحث وكلاى امام صادق (ع) به طور مختصر به شخصيت و عظمت وى اشاره شد) نيز يكى ديگر از وكلاى امام هفتم (ع) بود كه در اين باره به دو حديث بسنده مى‏شود:

1- هشام بن احمر گفت: اموالى را براى امام هفتم (ع) به مدينه بردم. حضرت فرمود: آن را به نزد مفضل بن عمر برگردان. من هم آن اموال را در خانه مفضل بردم و تحويل او دادم. 391

2- در حديث ديگرى آمده است كه موسى بن بكر گفت: در خدمت امام هفتم (ع) بودم، هر چه اموال خدمت حضرت مى‏آوردند از طرف مفضل بود و چه بسا گاهى مى‏ديدم مردى چيزى مى‏آورد و امام (ع) قبول نمى‏كرد و مى‏فرمود: آن را نزد مفضل ببريد. 392

على بن يقطين و خمس اموال

همان گونه كه در بحث خمس، پشتوانه مالى شيعيان يادآور شديم حكومتهاى وقت براى تضعيف نيروهاى مبارزه شعيه هميشه آنها در در فشار اقتصادى قرار مى‏دادند كه دوران حكومت هارون نيز از اين برنامه كلى مستثنا نبود. زيرا او با قبضه بيت‏المال مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانيها و تجمل پرستيهاى خود و اطرافيانش، شيعيان را از حقوق خود محروم كرده بود و از اين راه نيروهاى آنان را تضعيف مى‏كرد.

على بن يقطين از چهره‏هايى است كه با كمكهاى مادى خود شيعيان را تقويت مى‏كرد و اين يار وفادار و صميمى پيشواى هفتم به رغم كارشكنيهاى مخالفان شيعه اعتماد هارون را جلب نموده و وزارت او را در كشور پهناور اسلامى به عهده گرفته بود و بخوبى به اين مطلب توجه داشت و با استفاده از تمام امكانات از هر كوششى در حمايت و پشتيبانى از شيعيان دريغ نمى‏ورزيد، مخصوصاً در تقويت بنيه مالى و رساندن خمس اموال خود (كه در مجموع مبلغ قابل توجهى را تشكيل مى‏داد) به پيشواى هفتم كوشش مى‏كرد كه گاهى بالغ بر صد هزار تا سيصد هزار درهم براى حضرت فرستاد. 393

او كه با موافقت امام كاظم (ع) وزارت هارون را پذيرفت، بعدها نيز چندين بار خواست استعفا نمايد، 394 ولى امام او را از اين تصميم منصرف كرد. 395

چرا كه وزارت على بن يقطين چتر حمايتى براى شيعيان بود و هدف امام از تشويق او به تصدى اين منصب حفظ جان و مال و حقوق شيعيان و كمك به نهضتهاى سرى آنان بود.

على بن يقطين به طور سرى خمس اموال خود را به حضور پيشواى هفتم مى‏فرستاد و گاهى در شرايط خطرناك اموالى براى آن حضرت مى‏فرستاد. دو نفر از ياران او نقل مى‏كنند كه روزى على بن يقطين ما را احضار كرد و اموال و نامه‏هايى به ما داد و گفت دو مركب سوارى بخريد و از بيراهه برويد و اين اموال و نامه‏ها را به امام ابى الحسن (ع) (حضرت كاظم) برسانيد. به طورى كه كسى از وضع شما آگاه نشود.

اين دو نفر مى‏گويند به كوفه آمديم و مركب سوارى خريديم و توشه راه تهيه نموديم و از بيراهه حركت كرديم تا آن كه به سرزمين «بطن الرمه» رسيديم. چار پايان را بستيم و براى آنها علوفه گذاشتيم و براى صرف غذا نشستيم. در اين هنگام سواره‏اى همراه شخصى ديگر، نمايان گرديد. وقتى نزديك شد، ديديم امام كاظم (ع) است، از جا برخاسته سلام كرديم و اموال و نامه‏ها را تحويل داديم. در اين هنگام امام نامه‏هايى را بيرون آورد و به ما داد و فرمود: اينها جواب نامه‏هاى شماست...396

خمس اموال شطيطه و شيعيان نيشابور براى امام هفتم (ع)

از نيشابور نيز گروهى از شيعيان خمس اموال خود را خدمت امام هفتم موسى بن جعفر (ع) فرستادند كه يك نمونه از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد.

على بن راشد گويد: گروهى از شيعيان نيشابور گردهم آمدند و محمد بن على نيشابورى را به عنوان نماينده خود برگزيدند و سى هزار دينار و پنجاه هزار درهم و مقدارى لباس به او دادند كه خدمت امام هفتم (ع) ببرد.

شطيطه نيز كه زنى با ايمان بود، يك درهم سالم و پارچه‏اى از پنبه كه به دست خود آن را رشته بود و به اندازه چهار درهم ارزش داشت، آورد... سپس آنها را با سؤالاتى كه نوشته بودند، به محمد بن على دادند كه خدمت امام هفتم ببرد...397 از اين مطلب بخوبى روشن مى‏شود كه شيعيان در زمان آن حضرت خمس اموال خود را براى آن بزرگوار مى‏بردند.

جمع آورى بيت‏المال توسط امام هفتم (ع)

گرچه حكومت و قدرت ظاهرى در دست هارون بود اما حكومت او فقط بر تن‏ها بود و در دلهاى مردم جا نداشت و حكومت بر دلها و قلبها از آن پيشواى هفتم بود و در پرتو محبوبيت گسترده آن حضرت در افكار عمومى مسلمانان مبارز و روشن‏بين خمس اموال خود و ديگر اموال متعلق به بيت المال را به محضر آن حضرت مى‏فرستادند و اين معنا بر هارون پوشيده نبود؛ زيرا او از طريق جاسوسان خويش گزارشهايى دريافت مى‏كرد مبنى بر اين كه از چهار گوشه كشور پهناور اسلامى، اموال و وجوه اسلامى به سوى امام موسى بن جعفر(ع) سرازير مى‏گردد، به طورى كه او صندوق بيت‏المال تشكيل داده است. 398

براى اين كه به حجم وجوهى كه از نقاط مختلف به حضور امام ارسال مى‏شد پى ببريم، كافى است به ارقام زير توجه كنيم:

هنگام شهادت امام كاظم (ع) مبلغ هفتاد هزار دينار نزد زياد بن مروان قندى و مبلغ سى هزار دينار تحويل على بن ابى حمزه (دونفر از نمايندگان) آن حضرت بود.

علاوه بر اينها مبلغ سى هزار دينار و شش كنيز در تحويل عثمان بن عيسى رواسى، نماينده امام در مصر بود، كه نقل شده است پس از شهادت امام هفتم (ع)، على بن موسى الرضا (ع) كسى نزد زياد قندى و عثمان بن عيسى فرستاد و پيغام داد اموالى كه از پدرم نزد شما مانده است براى من بفرستيد. 399

خلاصه اين كه اموال فراوانى به سوى امامان معصوم (ع) برده مى‏شد، به گونه‏اى كه آتش كينه خلفا در سينه آنها شعله‏ور مى‏شد و اين مطلبى است كه از برخورد آنان با ائمه معصومين (ع) بخوبى معلوم مى‏شد كه يك نمونه آن از نظرتان مى‏گذرد.

مرحوم علامه مجلسى مى‏نويسد: امام هفتم موسى بن جعفر (ع) فرمود: «هنگامى كه مرا نزد هارون بردند، به من گفت: اى موسى بن جعفر! آيا به سوى دو خليفه اموال برده مى‏شود؟»400

جمع آورى خمس توسط وكلاى امام هشتم (ع)

امام هشتم (ع) نيز مانند پدران خود براى گرفتن خمس وكلايى منصوب كرده بود كه نام چند نفر از نظرتان مى‏گذرد:

صفوان بن يحيى‏

او وكيل امام رضا (ع) و امام جواد (ع) بود. 401

يونس بن عبدالرحمن‏

وى نيز وكيل و از خواص اصحاب حضرت رضا (ع) بود. 402

محمد بن سنان 403

عبدالله بن جندب‏

او همان گونه كه گذشت از وكلاى امام هفتم بوده است. 404

نصربن قابوس لخمى

او وكيل امام صادق و موسى بن جعفر و امام هشتم (ع) در زمان آنان بود. 405

جمع آورى خمس در زمان امام جواد (ع)

بى شك حضرت جواد الائمه (ع) مانند ساير ائمه معصومين (ع) در نقاط مختلف جهان پيروان و ارادتمندانى داشته است. از اين رو، وكالت و نصب نمايندگان د رمناطق گوناگون در زمان امام نهم (ع) نيز احساس مى‏شد. بدين جهت امام جواد (ع) با تمام محدوديتهاى موجود، از طريق نصب وكلا و نمايندگان، ارتباط خود را با شيعيان حفظ مى‏كرد. در سراسر قلمرو حكومت خليفه عباسى، امام، كارگزارانى (وكلايى) را اعزام مى‏كرد و با فعاليت گسترده آنان از تجزيه نيروهاى شيعه جلوگيرى مى‏شد. كارگزاران امام در بسيارى از استانها مانند: اهواز، همدان، سيستان، بست، 406رى، بصره، واسط، بغداد و مراكز سنتى شيعه؛ يعنى كوفه و قم پخش شده بودند و همان گونه كه از نظرتان خواهد گذشت تعدادى از اين وكلا مأموريت مالى داشتند و خمس اموال شيعيان را جمع آورى و به امام مى‏رساندند.

امام به هواداران خود اجازه مى‏داد كه به درون دستگاه حكومت نفوذ كرده، مناصب حساس را در دست بگيرند. از اين رو «محمد بن اسماعيل بن بزيع» و «احمد بن حمزه قمى» مقامات والايى در دستگاه حكومت داشتند. «نوح بن دراج» نيز چندى «قاضى بغداد» و پس از آن قاضى «كوفه» بود. بعضى ديگر از شيعيان مانند حسين بن عبدالله نيشابورى حاكم «بست» و «سيستان» شد و «حكم بن عليا اسدى» به حكومت بحرين رسيد. اما آنان، حكومت وقت را فاقد مشروعيت مى‏دانستند و خمس خود را به حضرت جواد مى‏پرداختند. چنان كه «حسين بن عبدالله» و «حكم بن عليا» هر دو خمس خود را به امام جواد (ع) مى‏پرداختند. 407

وكلاى مالى امام جواد (ع)

زكريا بن آدم قمى ؛ 408

على بن مهزيار اهوازى ؛ 409

سعد بن سعد اشعرى قمى ؛ 410

صفوان بن يحيى، 411

يحيى بن ابى عمران همدانى. 412

اسامى افرادى كه از نظرتان گذشت از وكلاى مالى امام جواد (ع) بودند كه خمس اموالى را كه مردم مى‏دادند خدمت حضرت مى‏رساندند، يا طبق دستور آن امام در مواردى كه اجازه داشتند مصرف مى‏كردند. برخى از مردم خمس مال خويش را (بنا به دستور آن حضرت) خدمت خود امام جواد (ع) مى‏آوردند. همان گونه كه ابن شهر آشوب مى‏نويسد: شخصى به نام محمد بن فرج مى‏گويد: «امام جواد (ع) به من نوشت خمس مالتان را براى من بفرستيد كه من غير از اين سال از شما چيزى نخواهم گرفت و در همان سال امام از دنيا رفت.»413

جمع آورى خمس توسط وكلاى امام هادى (ع)

امام هادى (ع) كه در سامراء تحت نظر و كنترل شديدى قرار گرفته بود، برنامه تعيين كارگزاران و نمايندگان را كه پدرش امام جواد (ع) اجرا كرده بود ادامه داد، و نمايندگان و وكلايى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب كرد كه تعدادى از آنان مأموريت مالى داشتند و اكنون اسامى عده‏اى از آنان از نظرتان مى‏گذرد:

ايوب بن نوح بن دراج نخعى ؛ 414

ابو على بن راشد؛ 415

على بن جعفر همانى؛ 416

حسن بن راشد؛ 417

احمد بن محمد كوفى عاصمى ؛418

عثمان بن سعيد عمرى.419

نامه‏هاى امام هادى (ع) به وكلاى و نمايندگان خويش

بعضى ازنامه‏ها و مكاتبات امام هادى (ع) با نمايندگان خويش كه به دست ما رسيده نشان مى‏دهد كه آنان مأموريت جمع آورى خمس را داشتند و امام در اين زمينه رهنمود صادر كرده است .

نامه امام به على بن بلال‏

آن حضرت طى نامه‏اى در سال 232 ه'ق به «على بن بلال» وكيل محلى خود (در بغداد) نوشت:

«من ابوعلى (بن راشد) را به جاى على بن حسين بن عبدربه منصوب كردم. 420 اين مسؤوليت را بدان جهت به او واگذار كردم كه وى از صلاحيت لازم به حد كافى برخوردار است، به نحوى كه هيچ كس بر او تقدم ندارد. مى‏دانم كه تو بزرگ ناحيه خود هستى، به همين جهت خواستم طى نامه جداگانه‏اى تو را از اين موضوع آگاه كنم. در عين حال، لازم است از او پيروى كرده و وجوه جمع آورى شده را به وى بسپارى. پيروان ديگر ما را نيز به اين كار سفارش كن و به آنان چنان آگاهى ده كه وى را يارى كنند تا بتواند وظايف خود را انجام بدهد...» 421

نامه امام به ايوب بن نوح‏

امام هادى (ع) در ميان نمايندگان خود تفكيك وظايف مى‏كرد و از تداخل وظايف جلوگيرى مى‏نمود.

در نامه ديگر به وكلاى خود در بغداد، مدائن و كوفه نوشت: «اى ايوب بن نوح به موجب اين فرمان از برخورد با «ابوعلى» خوددارى كن. هر دو موظفيد در ناحيه خاص خويش به وظايفى كه بر عهده‏تان واگذار شده عمل كنيد، در اين صورت مى‏توانيد وظايف خود را بدون نياز به مشاوره با من انجام دهيد. اى ايوب! بر اساس اين دستور هيچ چيز از مردم بغداد و مدائن نپذير، و به هيچ يك از آنان اجازه تمامس با من را نده. اگر كسى وجوهى را از خارج از حوزه مسؤوليت تو آورد، به او دستور بده به وكيل ناحيه خود بفرستد.» 422

نامه امام به ابو على بن راشد

همچنين امام نامه‏اى توسط «ابوعلى بن راشد» به پيروان خود در «بغداد»، «مدائن»، «عراق» و اطراف آن فرستاد و طى آن نوشت: «... من «ابو على بن راشد» را به جاى «حسين بن عبدربه» و وكلاى قبلى خود برگزيدم. و اينك او نزد من به منزله حسين بن عبدربه است. اختيارات وكلاى قبلى را نيز به ابوعلى بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگيرد و او را كه فردى شايسته و مناسب است، براى اداره امور شما برگزيدم و بدين منصب گماشتم. شما - كه رحمت خدا بر شما باد - براى پرداخت وجوه نزد او برويد. مبادا رابطه خود را با او تيره سازيد، انديشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازيد، به اطاعت خدا و پاك كردن اموالتان بشتابيد، از ريختن خون يكديگر خوددارى كنيد. 423

نامه امام به ابراهيم بن محمد همدانى‏

در شمار نمايندگان امام هادى (ع) كه حضرت به او نامه نوشت، بايد از «ابراهيم بن محمد همدانى» نام برد. حضرت هادى (ع) طى نامه‏اى به او نوشت: وجوه ارسالى رسيد. خدا از تو قبول فرمايد و از شيعيان ما راضى باشد و آنان را در دنيا و آخرت همراه ما قرار دهد...

اين نامه به روشنى نشان مى‏دهد كه ابراهيم از طرف امام مسؤوليت مالى داشته و احتمالاً غير از وظايف ديگر موظف بوده وجوه جمع‏آورى شده از شيعيان را نزد امام بفرستد...424

سختگيرى متوكل عباسى‏

متوكل نسبت به على (ع) و خاندانش كينه و عداوت عجيبى داشت و اگر آگاه مى‏شد كه كسى به آن حضرت علاقه‏مند است، مال او را مصادره مى‏كرد و خود او را به هلاكت مى‏رساند. براساس همين ملاحظات بود كه حضرت هادى (ع) بويژه در زمان متوكل، فعالتيهاى خود را به صورت سرى انجام مى‏داد. با اين همه شيعيان و پيروان آن حضرت به هر طريقى كه بود خمس اموال خود را به آن حضرت يا نمايندگانش مى‏رساندند.

«محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مى‏كنند: اموالى از «قم» و اطراف آن كه شامل خمس، نذور، هدايا و جواهرات بود براى امام ابوالحسن هادى حمل مى‏كرديم. در راه پيك امام رسيد و به ما خبر داد كه بازگرديم؛ زيرا موقعيت براى تحويل اين اموال مناسب نيست. ما بازگشتيم و آنچه نزدمان بود همچنان نگه داشتيم تا آن كه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى كه فرستاده بود بار كنيم و آنها را بدون ساربان به سوى او روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت حمل كرديم و فرستاديم. بعد از مدتى كه به حضور امام رسيديم، فرمود: به اموالى كه فرستاديد بنگريد. ديديم در خانه امام اموال به همان حال محفوظ است. 425

جمع آورى خمس توسط وكلاى امام حسن عسكرى (ع)

تعيين وكلا و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون در زمان امام حسن عسكرى (ع) نيز تعقيب گرديد:

حضرت نمايندگانى از ميان چهره‏هاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت كه اسامى آنان از نظرتان مى‏گذرد:

ابراهيم بن عبده نيشابورى

او نماينده امام در نيشابور به عنوان مسؤول جمع آورى خمس در آن منطقه بود.

امام طى نامه مفصلى خطاب به اسحاق بن اسماعيل و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامى، و تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از سرپيچى از فرمان امام نوشت:

«اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامه‏اى كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستاده‏ام، عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفيد براساس نامه مزبور عمل كنيد. ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشدند بايد حقوق مالى ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به رازى 426 يا به كسى كه وى معرفى مى‏كند تحويل بدهد و اين دستور من است. 427 از اين نامه علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميت بسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع داشت، استفاده مى‏شود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مى‏بايست در نهايت به دست وكيل اصلى برسد و او به امام برساند. امام گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامه‏اى به «عبدالله بن حمدويه بيهقى» چنين نوشت:

«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين ومورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم، تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن معذور نيست.» 428

... گويا برخى از شيعيان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اين رو امام طى نامه جداگانه‏اى نوشت:

«نامه‏اى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من - جهت دريافت حقوق مالى مربوط به من از شيعيان آن منطقه - رسيده به خط خود من است...» 429

احمد بن اسحاق اشعرى قمى

يكى ديگر از نمايندگان امام،«احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعرى قمى» از ياران خاص امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم بود.

بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قمى‏ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كرده‏اند. 430 اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانسته‏اند .431 از روايتى در بحارالانوار استفاده مى‏شود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است. 432

«محمد بن جرير طبرى» مى‏نويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكرى بود وقتى كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه‏هايى خطاب به او صادر مى‏شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گردآورى نموده و به امام مى‏رساند.433احمد بن اسحاق صد و شصت كيسه طلا و نقر را كه از شيعيان قم گرفته بود به امام تسليم كرد. 434و اين حجم چشمگير، وجوه جمع‏آورى شده رانشان مى‏دهد.

ابراهيم بن مهزيار اهوازى

وى يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمع شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى (ع) تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار شد به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب‏الزمان (عج) برساند. او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد.

توضيح اين كه محمد بن ابراهيم بن مهزيار مى‏گويد: پس از وفات حضرت ابى محمد (ع) درباره جانشينش به شك افتادم و نزد پدرم مال بسيارى از سهم امام (ع) گرد آمده بود. آنها را برداشت، سوار كشتى شد، من هم دنبال او رفتم، او را تب سختى گرفت و گفت: فرزند عزيزم مرا برگردان كه اين بيمارى مرگ است. آن گاه گفت: درباره اين اموال از خدا بترس و به من وصيت نمود. سپس وفات كرد. با خود گفتم پدر من كسى نبود كه وصيت نادرستى كند. من اين اموال را به عراق مى‏برم و در آن جا خانه‏اى بالاى شط اجاره مى‏كنم. و به كسى چيزى نمى‏گويم، اگر موضوع برايم آشكار شد چنان كه در زمان امام حسن عسكرى (ع) برايم واضح شد به او مى‏دهم، و گرنه مدتى بإ؛ع‏عّ‏ّ آنها خوش مى‏گذارنم. وارد عراق شدم و منزلى بالاى شط اجاره كردم و چند روز آن جا بودم. ناگاه فرستاده‏اى آمد و نامه‏اى همراه داشت كه‏اى محمد! تو چنين و چنان اموالى را در ميان چنين و چنان ظروفى همراه دارى (تا آن جا كه همه اموالى را كه همراه من بود و خودم هم به تفصيل نمى‏دانستم، برايم شرح داد) من آنها را به فرستاده تسليم كردم و چند روز آن جا ماندم. كسى سر به سوى من بلند نكرد (و نزد من نيامد). من اندوهگين شدم. سپس نامه‏اى به من رسيد كه تو را به جاى پدرت منصوب ساختيم، خدا را شكر كن. 435

محمد بن عثمان عَمرى

در رأس سلسله مراتب وكلاى امام حسن عسكرى (ع)، «محمد بن عثمان عمرى» قرار داشت كه وكلاى ديگر به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع‏آورى شده را به وى تحويل مى‏دادند، و او به محضر امام مى‏رساند. 436

عثمان بن سعيد عمرى‏

عثمان بن سعد يكى ديگر از وكلاى حضرت بود. (نام او جزء وكلاى امام هادى (ع) نيز آمده است). عثمان بن سعيد از قبيله بنى اسد بود و به مناسبت سكونت در شهر سامراء «عسكرى» نيز ناميده مى‏شود. در محافل شيعه از او به نام «سمان» (روغن فروش) ياد مى‏شد؛ زيرا به منظور استتار فعاليتهاى سياسى، روغن فروشى مى‏كرد و اموال متعلق به امام را كه شيعيان به وى تحويل مى‏دادند، در ظرفهاى روغن قرار داده، به محضر امام عسكرى مى‏رساند. 437 او مورد اعتماد و احترام عموم شيعيان بود. 438

پس از رحلت امام عسكرى (ع) مراسم تغسيل و تكفين و خاكسپارى آن حضرت را در ظاهر، عثمان بن سعيد انجام داد. 439 و نيز همو بود كه روزى در حضور جمعى از شيعيان به فرمان امام عسكرى (ع) و به نمايندگى از طرف آن حضرت اموالى را كه گروهى از شيعيان يمن آورده بودند از آنان تحويل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اين كه با اين اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعيد افزايش يافته است، فرمود: گواه باشيد كه عثمان بن سعيد، وكيل من است و پسرش محمد نيز وكيل پسرم مهدى خواهد بود. 440

ابوب بن نوح؛ 441

احمد بن اسحق رازى؛ 442

جعفر بن سهيل؛ 443

اينان نيز از وكلاى امام حسن عسكرى (ع) بوده‏اند.

تحويل خمس به امام حسن عسكرى (ع)

با اين كه فعاليتهاى اجتماعى و سياسى امام بشدت تحت كنترل حكومت عباسى بود، امام رقمهاى قابل توجهى از شيعيان مناطق مختلف يا توسط نمايندگان امام به آن حضرت مى‏رسيد يا خودشان خدمت حضرت مى‏رسيدند، كه در اين باره اربلى مى‏نويسد:

در زمان امام عسكرى (ع) شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامراء بيرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمت‏هاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان»، «پل ذهاب» به او برخورد كرد و پرسيد:

- از كجا آمده‏اى ؟

- از سامراء.

- آيا فلان محله و فلان كوچه را مى‏شناسى؟

- آرى .

- از حسن بن على خبر دارى؟

- نه .

- براى چه به جبل آمده‏اى؟

- براى كسب و كار

- من پنجاه دينار دارم. آن را بگير و با هم به سامراء برويم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و با او به سر من راى برگشت. در خانه امام رسيدند، پس از اجازه وارد منزل شدند، حضرت در صحن خانه نشسته بود. وقتى امام به جبلى (كسى كه از منطقه جبل آمده بود) نگاه كرد فرمود: تو فلان، پسر فلان هستى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: پدرت به تو درباره ما وصيت كرده است. آمدى وصيتش را انجام دهى؟ چهار هزار دينار همراه تو است، آن را بده. گفت: آرى. سپس آن مال را به امام (ع) داد. آن‏گاه امام (ع) نگاهى به علوى كرد، فرمود: به خاطر كار كردن به جبل آمدى و اين مرد پنجاه دينار به تو داد كه همراه او به اين جا برگردى، ما نيز پنجاه دينا به تو مى‏دهيم. 444

در جاى ديگر مى‏نويسد:

احمد بن محمد از جعفر بن شريف جرجانى نقل كرده است: يك سال به سفر حج رفتم. در سر من راى خدمت حضرت امام حسن عسكرى (ع) رسيدم و خواستم اموالى را كه شيعيان آن منطقه توسط من براى حضرت فرستاده بودند، تحويل دهم. قبل از اين كه سؤال كنم اموال را به چه كسى بدهم، فرمود: آنچه آوردى به «مبارك» ؛ خادم من تسليم كن. تحويل او دادم و گفتم شيعيان (جرجان) سلام رساندند...445

نام برخى از وكلاى حضرت مهدى عجل‏الله تعالى فرجه الشريف‏

1- جابر بن يزيد ملقب به وشاء؛

2- ابراهيم بن مهزيار؛

3- محمد بن ابراهيم بن مهزيار؛

4- احمد بن اسحاق اشعرى قمى ؛

5- محمد بن جعفر اسدى؛

6- قاسم بن علاء؛

7- محمد بن شاذان.446

نواب حضرت مهدى عجل‏الله تعالى فرجه الشريف‏

حضرت مهدى دو دوره غيب داشت: يكى كوتاه مدت (غيبت صغرى) و ديگرى دراز مدت (غيبت كبرى)، اولى؛ از هنگام تولد تا پايان دوران نيابت خاصة ادامه داشته و دومى با پايان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قيام آن حضرت طول خواهد كشيد.

در زمان غيبت صغرى؛ يعنى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329 (سال درگذشت آخرين نايب خاص امام) كه حدود 69 سال بود، در اين دوران (غيبت صغرى) ارتباط شيعيان با امام به كلى قطع نبوده و آنان به گونه‏اى خاص و محدود با امام ارتباط داشتند. 447

نواب خاص‏

نايبان خاص حضرت مهدى (عج) در دوران غيبت صغرى چهار تن از اصحاب با سابقه امامان و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند كه «نواب» اربعه ناميده شده‏اند. اينان به ترتيب زمانى عبارت بودند از:

1- ابو عمر و عثمان بن سعيد عمرى؛

2- ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمرى؛

3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى؛

4- ابوالحسن على بن محمد سمرى.

در طول مدت غيبت صغرى اين چهار نفر به عنوان نايب «خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مى‏توانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتى گاه به ديدار امام نايل شوند. ولى در زمان غيبت كبرى ارتباط شيعيان با امام، حتى در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نايبان عام آن حضرت؛ يعنى فقهاى واجد شرايط و آشنايان به احكام اسلام، رجوع كنند...، البته در زمان غيبت صغرى امام زمان (عج) وكلاى ديگرى نيز در مناطق مختلف مانند بغداد، كوفه، اهواز، همدان، قم، رى، آذربايجان، نيشابور و... داشت كه بايد به وسيله اين چهار نفر كه در رأس سلسله مراتب وكلاى امام قرار داشتند امور مردم را به عرض حضرت مى‏رساندند. 448 و از سوى امام در مورد آنان توقيع‏هايى 449 صادر مى‏شده است و يا آن گونه كه بعضى از محققان احتمال داده‏اند، سفارت و وكالت اين چهار نفر وكالتى عام و مطلق بوده، ولى ديگران در موارد خاصى وكالت و نيابت داشته‏اند.

وظايف و فعاليتهاى اساسى نواب خاص‏

انتخاب نواب خاص از سوى امام دوازدهم، در واقع ادامه توسعه فعاليت وكلا بود كه گفتيم از زمان امام صادق (ع) بنيانگذارى شده بود.

وظايف و فعاليتهاى اساسى نواب خاص را مى‏توان در چند مورد زير خلاصه كرد:

الف: پنهان داشتن نام و مكان امام ؛

ب: سازماندهى وكلا؛

ج: پاسخگويى به سؤالات فقهى و مشكلات عقيدتى شيعيان؛

د: مبارزه با مدعيان دورغين نيابت؛

ه': اخذ و توزيع اموال متعلق به امام.

ما به تناسب موضوع اين كتاب تنها پيرامون مورد اخير توضيح مى‏دهيم.

اخذ و توزيع اموال متعلق به امام توسط نواب خاص‏

نواب خاص امام، هر كدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را كه شيعيان مستقيماً يا توسط وكلاى محلى مى‏پرداختند، تحويل مى‏گرفتند و به هر طريقى كه ممكن بود به امام مى‏رساندند، يا در مواردى كه امام دستور مى‏داد مصرف مى‏كردند. در روزهاى شهادت امام عسكرى (ع) گروهى از شيعيان قم و بعضى ديگر از مناطق ايران وارد سامراء شدند و در آن جا از درگذشت امام آگاه گشتند. اين گروه، اموالى را از طرف شيعيان مناطق خود آورده بودند تا تحويل امام بدهند و وقتى از جانشين امام عسكرى پرسش كردند، بعضى‏ها جعفر (كذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصيات پولها و اموال را از جعفر پرسيدند تا معلوم شود كه وى داراى علم امامت است يا خير؟ وقتى كه جعفر از پاسخ درماند، از تحويل اموال به وى خوددارى كردند و ناگزير به عزم بازگشت به وطن، از سامراء خارج شدند. در بيرون سامراء، پيك سرى حضرت بقية الله (عج) آنان را به محضر امام راهنمايى كرد و پس از تشرف به حضور امام، بعد از آن كه حضرت خصوصيات تمامى پولها و اموال را بيان فرمود، اموال را تحويل ايشان دادند. آن گاه امام فرمود: بعد از اين چيزى به سامراء نياوريد. من شخصى را در بغداد معين مى‏كنم، اموال را به او مى‏دهيد و توقيع توسط او صادر مى‏گردد. 450