مردم شناسى فرهنگى

مهدى زند وكيلى

- ۱ -


فهرست مطالب
پيش گفتار
مقدمه
فـصـل اوّل : كليات
1 ـ معناى لغوى فرهنگ
2 ـ تعريف فرهنگ
3 ـ اقسام فرهنگ
الف ـ فرهنگ مادى
ب ـ فرهنگ معنوى
ج ـ فرهنگ عام
د ـ فرهنگ خاص
ه‍ ـ خرده فرهنگ
4 ـ تاريخ فرهنگ
5 ـ علم مردم شناسى چيست ؟
6 ـ پيشگامان مكتب هاى علم مردم شناسى
الف ـ مكتب تكاملى
ب ـ مكتب اشاعه گرى
ج ـ مكتب كاركرد گرايى
د ـ مكتب ساخت گرايى
7 ـ شيوه مطالعه مردم شناسى
الف ـ روش مشاهده غيرمستقيم
ب ـ روش مشاهده مستقيم
فصل دوم : علت و منشاء فرهنگ ها
1 ـ علت و منشأ دينى
الف ـ اديان الهى و توحيدى
ب ـ اديان بشرى و اسطوره اى
2 ـ علت و منشأ محيطى
الف ـ محيط جغرافيايى
ب ـ محيط اجتماعى
فصل سوم : ويژگى ها و كاركرد فرهنگ
1 ـ ويژگى هاى فرهنگ
2 ـ فرهنگ و قوم مدارى
3 ـ فرهنگ و شخصيت
4 ـ كاركرد فرهنگى
5 ـ مدل فرهنگى و مجموعه فرهنگى
فصل چهارم :پويايى و پذيرش فرهنگ ها
1 ـ ثبوت و تحول فرهنگ ها
الف ـ علل درونى تحول فرهنگى
ب ـ علل بيرونى تحول فرهنگى
2 ـ جنگ فرهنگ ها
3 ـ انتقال فرهنگ
4 ـ تهاجم فرهنگى
الف ـ جريان غرب گرايى
ب ـ جريان غرب زدگى يا از خود بيگانه شدن
5 ـ مرگ فرهنگ ها
فصل پنجم :فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى
1 ـ تولد، مرگ و مراسم سوگوارى
2 ـ جشن ها و اعياد
3 ـ تفريح ها و سرگرمى ها
4 ـ زبان ، لهجه و لباس
5 ـ دين الهى و دين بشرى
منابع و مآخذ

يشگفتار
انـقـلاب اسـلامـى ايـران بـا رهـبـرى هـاى پـيـامـبـرگـونـه حـضـرت امـام خـمـيـنـى (ره ) در سـال 1357 بـه پـيـروزى رسـيـد و مـعـظـم له بـه پـيـروى از حـضـرت سيدالشهداء (ع )، سلطه قـدرتـهـاى اسـتكبارى و نوكران آنان را از كشور امام زمان (عج ) قطع كرد و به احياى سيره جدّ خـود رسـول الله  (ص ) و اصـلاح امـور امـت و تـحكيم پايه هاى حكومت اسلامى پرداخت و با دست هاى پـرتـوان خـود نـهـال هـا و نـهـادهـاى پرثمر را يكى پس از ديگرى در سرزمين حاصلخيز جامعه اسلامى ايران بنا نهاد.

مـتـن حـاضـر بـا عنوان مردم شناسى فرهنگى در دوره مقدماتى ، رسته تبليغات تدريس خواهد شد.
از تـمـامـى كسانى كه در تهيه سرفصل ها و تدوين اين متن تلاش كرده اند، صميمانه تشكر و قدردانى مى گردد.
نظرات و پيشنهادات و تجربيات شما اساتيد ارجمند و دانشجويان گرامى راهگشا و مشوق ما در رفع نواقص و كاستى هاى متون آموزشى خواهد بود.
بـه امـيـد آنـكـه اين متن آموزشى بتواند در رشد دانش تخصصى و افزايش توانمندى  عزيزان مؤ ثر واقع گردد.

معاونت آموزش

مقدمه
مـردم شـنـاسـى مـانـنـد جـمـعـيـت شـناسى ، علوم سياسى و جامعه شناسى يكى از شاخه هاى علوم اجـتـمـاعـى بـه شـمـار مـى رود؛ و خـود هـمچون ساير علوم به مردم شناسى اجتماعى ، فلسفى و فـرهـنـگـى تـقـسيم مى شود. كاركرد علم مردم شناسى فرهنگى ، به طور اساسى پرداختن به ظـهـور و تـحـول و تـأ ثـير فرهنگ در زندگى انسان هاست ؛ بدين گونه كه تنوعات گسترده آداب و رسـوم و سنن اجتماعى را بين مردمانى كه داراى زندگى و فنّاورى ساده و ابتدايى هستند با روشى علمى ، تحليل مى كند.
بـنابراين ، مى توان گفت مردم شناسى فرهنگى ، داراى قلمرو و حوزه اى بس گسترده است كه شـامـل تمامى دستاوردهاى بشرى مى شود. در گذشته فيلسوفان ، مورخان و سفرنامه نويسان جـهـان از جمله متفكران مسلمان درباره ويژگى هاى طبيعى و رفتارهاى اجتماعى و فرهنگى اقوام و مـلل ، آثـارى مـفـيد و سودمند از خود بر جاى نهاده اند كه اين آثار مورد استفاده و بهره بردارى دانـشـمـنـدان و پـژوهـشـگـران پـس از آنان قرار گرفته كه مى توان آن ها را (مردم شناسى ) مـعـرفى كرد. هدف اين افراد شناخت و معرفى حقيقى نسبت به اقوام و ملت هايى است كه درباره آنان بتوان به روابطى مستحكم و پايدار نايل شد. ولى از قرن هفده و هجده ميلادى كه بسيارى از كـشـورهـاى اروپـايـى بـه اسـتـعمار ملت هاى ديگر پرداختند، مطالعات انسان شناسى و مردم شـنـاسـى وارد مـرحـله جـديـدى شـد و عـلمـى پـديـد آمـد كـه هدف آن در ابتدا شناخت ويژگى هاى فـرهـنـگـى و نـژادى مـردمـانى بود كه از لحاظ زبان ، رنگ ، پوست ، اعتقادات ، اخلاق ، آداب و رسـوم اجـتـمـاعـى و در مـجـمـوع ، شـيـوه زنـدگـى بـه طـور كـامـل با سفيد پوستان اروپايى تفاوت داشتند. از اين مقطع تاريخى ، اروپائيان استعمارگر دريـافـتـنـد بـراى سلطه بر مردم قاره هاى ديگر به اطلاعاتى درباره فرهنگ و زندگى آنان نـيـازمـندند تا با كسب آن به آسانى بتوان آن ها را استعمار كرد؛ از اين رو، زمانى كه مأ موران اسـتـعـمارى و مبلغان مسيحى وارد سرزمين هاى جديد شدند، به تحقيق و مطالعه در شيوه زندگى آنـان پـرداخـتـنـد و اطـلاعـات خـود را بـه صـورت مـكـتـوب بـراى دولت هـاى مـتـبـوع خـود ارسال كردند.
پـس از مـدتـى ، در آن نـوشـتـه ها تغييراتى به وجود آوردند و پس از تدوين ، در قالب كتاب هايى در دسترس افراد قرار دادند و به طور عمده مردمان غير اروپائى كه داراى فرهنگ و تمدن بودند، متّهم به بدوى و وحشى شدند.
از اواخـر قـرن نـوزدهـم و اوايـل قـرن بيستم ميلادى ، گروهى از دانشمندان اروپايى با مطالعه آثـار فـرهـنـگى گذشتگان و با استفاده از گزارش هاى مأ موران سياسى درباره قاره آفريقا، استراليا و سرخ پوستان قبايل كشورهاى آمريكاى لاتين ، پايه مردم شناسى فرهنگى را بنا نهادند.
عـلم مـردم شـنـاسـى فـرهـنـگـى بـراى تـمـام كـشـورهـا بـه ويـژه ملل اسلامى بسى پراهميت و ضرورى است ؛ زيرا با شناخت فرهنگ هاى ملت هاى جهان به آسانى مـى تـوان بـا آنـان روابـط انـسـانـى بـر قـرار كـرد و در راسـتـاى تـكامل واقعى انسانيت از يكديگر بهره بردارى و استفاده كرد، و اين آرزو، خواست ايران اسلامى اسـت ، زيـرا هـدفـى جـز سـعـادت و رستگارى جهانيان ندارد، امّا متأ سفانه بسيارى از كشورهاى غربى و در رأ س آن ها آمريكاى جهان خوار از دانش مردم شناسى همچون ديگر دانش ها در راستاى منافع ملّى خود و نابودى ساير ملت ها بهره مى برند؛ كه اين مسأ له چهره جهان را به صورت دو قطب استعمارگر و استعمار شده ترسيم كرده است .
كـتـابـى كـه فـرا روى شـمـاسـت ، حـاصـل تـلاش ، مطالعه ، تجربه و گفت و گو با استادان دانـشـگـاه ، بـه ويـژه اسـتـاد مـتـعـهـد جـنـاب آقـاى دكـتـر رضـا مـحـمـودى اسـت . ايـن نـوشـتـار شامل پنج فصل و در برگيرنده مباحث مردم شناسى فرهنگى است .
در پايان از استادان محترم حوزه و دانشگاه درخواست مى شود نظرات اصلاحى يا تكميلى خود را، جهت بهره بردارى با اين مركز در ميان گذارند.
مركز تحقيقات اسلامى
معاونت متون آموزشى و كمك آموزشى

فصل اول
اهداف رفتارى فصل

پس از مطالعه اين فصل ، خواننده بايد قادر باشد:

} 1 ـ معناى فرهنگ را توضيح دهد.
} 2 ـ تعريف فرهنگ را بيان كند.
} 3 ـ اقسام فرهنگ را توضيح دهد.
} 4 ـ تاريخ فرهنگ را بيان كند.
} 5 ـ مردم شناسى را توضيح دهد.
} 6 ـ پيشگامان مردم شناسى را بشناسد.
} 7 ـ شيوه مطالعه مردم شناسى را بيان كند.

كليات

1 ـ معناى لغوى فرهنگ
كلمه (فرهنگ ) نيز همچون ساير كلمات در ادبيات كشورها، داراى معناى خاص خود است . فرهنگ در ادبـيـات فـارسـى بـه مـعـنـاى ادب ، تـربـيـت ، دانش ، علم ، معرفت ، مجموعه آداب و رسوم ، مجموعه علوم و معارف و هنرهاى يك قوم است .(1)
فـرهـنـگ ، واژه اى فارسى و مركب از دو جزء (فر) و (هنگ ) است كه در معانى گوناگونى ، مانند دانش ، دانايى ، خِرَد، معرفت ، حرفه و هنر، ادب و... به كار رفته است .(2)
هـم چـنـيـن مـعـادل فـرهـنـگ در زبـان هـاى انـگـليـسى و فرانسه واژه (كالچر انگليسى )(3) و (كولتور فرانسوى ) به معناى كشت و زرع و پرورش گياهان آمده است .(4)
امـروزه كـلمـه فـرهـنـگ در مـفهومى كه دانش مردم شناسى و انسان شناسى از آن اراده مى شود نام علمى است كه معادل آن در زبان هاى اروپايى به انگليسى Culture (كالچر) و به فرانسوى Culture (كـولتـور) اسـت ، مـفهوم علمى اين اصطلاح در دانش مردم شناسى و انسان شناسى ، نخستين بار در انگلستان به كار رفته و (ادوارد تيلور)(5) آن را در تأ ليف خود به نام (فرهنگ ابتدائى ) كه در سال 1871 م . منتشر شده است ، وصف كرده است . از آن پس ، اين مـفـهـوم را بـيشتر انسان شناسان آمريكائى در تأ ليف هاى خود به كار برده اند. لغت فرهنگ از منظر آنان يك اصطلاح فنى و عبارت است از شيوه خاص زندگى قومى يا محيط اجتماعى انسان و به طور كلى آنچه آدمى از نظر مادى يا غير مادى به وجود آورده است .(6)
و امـا معادل كلمه فرهنگ در زبان عربى ، كلمه (ثقافه ) است كه دانشمندان علوم اجتماعى عرب آن را بـه كـار برده اند و به معناى آموختن ، ماهر شدن و يافتن آمده است (7).در فرهنگ المنجد آمده است : الثقافه : التمكُّن من العلوم و الفنون و الاداب ، ثقافه يعنى برخوردار شدن از علوم وفنون و آداب .(8)
در ادبـيـّات اسـلامـى ، نـيـز كـلمه اى كه معادل فرهنگ باشد به طور خاص وجود ندارد. ولى در قرآن و روايات ، مفاهيم و كلماتى وجود دارد كه در بردارنده معناى فرهنگ هستند، مانند علم ، ادب ، بصيرت ، فهم ، شعور، عقل و غيره كه هرگاه هر مسلمانى واجد آن شد آن فرد داراى فرهنگ است .

2 ـ تعريف فرهنگ
فـرهنگ ، مقوله اى بسيار گسترده است . از اين رو،جامعه شناسان و مردم شناسان درباره تعريف جامع و كامل آن اتفّاق نظر ندارند و هر يك تعريف خاصى از آن ارائه داده است ؛ كه برخى از آن ها را مرور مى كنيم :
ادوارد تيلور مردم شناس انگليسى ، فرهنگ را اين گونه تعريف كرده است :
فـرهـنـگ ، عـبـارت از مـجموعه علوم ، دانش ها، هنرها، افكار و عقايد، اخلاقيات ،مقررات و قوانين ، آداب و رسـوم و سـايـر آمـوخـتـه هـا و عـاداتـى است كه انسان به عنوان عضوى از جامعه كسب مى كند.(9)
رالف لينتون (10) انسان شناس مشهور آمريكايى در تعريف فرهنگ مى گويد:فرهنگ ،تـركـيـبـى از رفـتـار كـسـب شـده اسـت كـه بـه وسـيـله اعـضـاى جـامـعـه مـعـيـنـّى از نـسـلى بـه نسل ديگر منتقل مى شود و در ميان افراد،مشترك است .(11)
گوستاو كلم (12) معتقد است كه :
فـرهـنـگ ، شـامـل آداب ورسوم ، اطلاعات ، تخصص ها، علم وهنر،زندگى خانوادگى و مذهب است و هـنـگـامـى مـطـرح مـى شـود كـه تـجـربـيـات و دانـسـتـه هـاى گـذشـتـگـان بـه جـوانـان منتقل مى گردد.(13)
بنابراين ، فرهنگ به مجموعه دارايى هاى مادى و معنوى يك ملت اطلاق مى شود. ازديدگاه جامعه شـنـاسـى ، تـمـامـى انـسـان هـا داراى فرهنگ هستند؛ از اين رو، فرهنگ ، امرى اجتماعى و مبتنى بر روابط اجتماعى انسان هاست .
و چنين است كه فرهنگ براى انسان و جامعه انسانى ، امرى لازم و حياتى است و زندگى اجتماعى انسان بدون آن دچار اختلال مى شود.
بر اساس نگرش جامعه شناسان و مردم شناسان غربى ، فرهنگ ، مفهومى عام و كلى است كه در بـرگـيـرنـده تـمـام دسـتـاوردهـاى مـادى و مـعـنـوى شـده اسـت ؛ بـه هـمـيـن دليـل ، ديـن (منظور اديان الهى و توحيدى مانند مسيحيت و اسلام است نه اديان بشرى مانند هندو و بـودا) عـنـصـرى از عناصر فرهنگى محسوب مى شود، در صورتى كه از ديدگاه اسلام ، دين ، يك پديده الهى ، فرا نهادى ، اجتماعى ، عام و كلى است كه در برگيرنده فرهنگ نيز مى شود و فرهنگ ، جزء و بخشى از آن به شمار مى رود، زيرا دين ، پديد آورنده فرهنگ است .
مـثلاً يكى از احكام دين درباره پوشش مردان و زنان است كه فرهنگ لباس پوشيدن را به وجود مـى آورد. هـمچنين ، يكى ديگر از احكام دين ، مساءله تغذيه است كه استفاده كردن و نكردن از مواد خـوراكـى در آن تبيين شده است و مى توان گفت اين حكم ، فرهنگ تغذيه را پديد مى آورد. ديگر اين كه به ما فرمان مى دهد كه چگونه تشكيل زندگى دهيم ؛ فرزندان خود را تربيت كنيم ، در چـه ايـامـى شـاد يـا اندوهگين و سوگوار باشيم و... اين امر نيز نوعى آداب و رسوم اجتماعى را پديد مى آورد.
تـفـاوت نـگـرش غرب و اسلام درباره فرهنگ ، معلول نگرش لائيك گرى و دين محورى است ، آن گـاه كـه نـگـرش يـك جـامـعـه شـنـاس و يا مردم شناس به پديده دين الهى و توحيدى نگرشى صرفاً اجتماعى باشد و دين را محدود و معنوى تصور كند، قطعاً آن را از عناصر فرهنگى بيان مـى نـمـايـد، امـّا يـك جـامـعـه شـنـاس و يـا مـردم شـنـاس مسلمان كه دين اسلام را پديده اى جامع و كامل مى داند بى ترديد، فرهنگ را معلول و ساخته و پرداخته دين بر مى شمارد.

3 ـ اقسام فرهنگ
جامعه شناسان ، فرهنگ را از جهات گوناگون طبقه بندى و تقسيم كرده اند كه عبارتند از:
الف ـ فرهنگ مادى :
فرهنگ مادى به پديده هاى محسوس و عينى كه قابل انـدازه گـيـرى بـا مـوازيـن كـمـّى وعلمى باشند، اطلاق مى گردد؛ مانند ساختمان ، ابزار آلات ، صـنـعـت و فـرآورده هـاى آن ، لبـاس ، كـتـاب ، مجسمه ، نقاشى و... .به عبارت ديگر، به تمام دستاوردهاى مادّى انسان در عرصه و قلمرو تاريخ و جامعه ، فرهنگ مادى گفته مى شود.
ب ـ فرهنگ معنوى :
بـه مـجـمـوع افـكـار، انديشه ها، عقايد، دين ، علوم ، ارزش ها، فلسفه ، حقوق ، ادبيات و آداب و رسـوم اجـتـمـاعـى ، فـرهـنـگ مـعـنـوى اطـلاق مـى شـود، كـه هـر چـنـد قـابـل انـدازه گـيـرى و لمـس كـردن نـيست ، امّا در تمام جوامع بشرى وجود دارد. فرهنگ معنوى از طـريـق خـط و زبـان ، قـابـل انـتـقـال بـوده ، هـوّيـت يـك مـلّت را سـاخـتـه و آن را شـكـل مـى دهـد. فـرهـنـگ مـادى را مـى تـوان از جـوامـع ديـگـر بـه عـاريـه گـرفـت ، مثل ساختمان و يا ابزارسازى ، ولى فرهنگ معنوى را نمى توان عاريه گرفت . اكنون بايد اين واقعيت را مورد بررسى قرار داد كه رابطه فرهنگ مادى با فرهنگ معنوى چگونه است ؟
در ايـن حـقـيـقـت ، تـرديـدى نـيست كه فرهنگ معنوى مانند تفكّر، انديشه ، علم و...، فرهنگ مادى را دگرگون و بارور مى سازد. از سوى ديگر، فرهنگ مادى بر فرهنگ معنوى تأ ثير مى گذارد؛ از باب نمونه ، وقتى صنعت چاپ كه جزء فرهنگ مادى است ، اختراع شد، در توسعه و گسترش دانـش بـشـرى تـحـولّى عظيم به وجود آورد. بنابراين ، ميان فرهنگ معنوى و فرهنگ مادّى ، كنش مـتـقـابـل فـرهـنـگـى وجـود دارد و ايـن رونـد هـم چـنـان اسـتـمـرار داشـتـه و در تـكـامـل و تـوسـعـه جـوامـع بـشـرى نقشى اساسى ايفا مى كند. امّا برخى جامعه شناسان و مردم شـنـاسـان در تـقـسيم بندى خود، تنها فرهنگ معنوى را فرهنگ دانسته اند و فرهنگ مادى را تمدن ناميده اند؛ و تفاوت ميان اين دو را اين گونه بيان كرده اند:
1 ـ تـمـدّن هـا را مـى تـوان با يكديگر مقايسه كرد، مثلاً مى توان فرآورده هاى صنعتى ايران و مـالزى را بـا يـكـديـگر سنجيد كه كدام يك برتر است ، ولى اين مقايسه در فرهنگ معنوى امكان نـدارد كـه بـگوييم نقّاشى ايرانى بهتر است يا نقّاشى فرانسوى ؛ زيرا در آن ، عنصر ذوق و سـليـقـه وجود دارد؛ هر چند از نظر كمّى مى توان يكى را بر ديگرى ترجيح داد؛ زيرا بسيارى از نقّاشان جهان نسبت به ديگر نقّاشان معروف ترند و آثارشان خريداران بيشترى دارد.
2 ـ انـتـقـال عـنـاصـر تـمـدن بـه آسـانـى امـكـان پـذيـر اسـت ، بـه طـور مـثـال مـى تـوان اتـومـبـيـل را از كـشـورى بـه كـشـور ديـگـر انـتـقـال داد، ولى نـمـى تـوان عـنـاصـر فـرهـنـگ مـعـنـوى را بـه آسـانـى بـه مـنـاطـق ديـگـر گـسـيـل داشـت . هـر چـنـد در ايـن بـاره نـيـز مـى تـوان بـه تبادل فرهنگى پرداخت و در دراز مدت از آن بهره مند شد.
3 ـ تـمدن ، همواره روندى تكاملى دارد، مثلاً ابزار آلات و ساختمان ها و لباس ها و... در تغيير و تحوّل اند؛ در صورتى كه عناصر فرهنگى راكد و گاه كم تغييرند، اين واقعيت را مى توان در غـرب مـشاهده كرد كه تمدنشان روندى تكاملى دارد، امّا حركت ارزش ها و هنجارها بسيار كُند و در برخى موارد حتى ارتجاعى است .
بـنـابـرايـن ، بـه نـظـر مى رسد تقسيم بندى فرهنگ به فرهنگ مادى و معنوى نسبت به تقسيم بندى فرهنگ و تمدن ، صحيح تر به نظر مى رسد.
در هـمـين زمينه ، بايد به اين موضوع اشاره شود كه پيامبران الهى و توحيدى و جانشينان آنان بـا تـعـاليـم حـيـات بـخـش خود، انديشه ها و استعدادهاى بشريت را شكوفا كردند و آن ها را از نـادانـى ، خـرافـه پـرسـتى ، كينه توزى و بسيارى از زشتى ها باز داشتند. هم چنين ، چگونه زندگى كردن و نحوه برقرارى ارتباط با يكديگر را به آن ها آموختند و راه را براى بشريت هموار كردند، تا با بكارگيرى قدرت انديشه و تدبير و امكانات طبيعى ، از زندگى مادى به سوى زندگى گسترده و پيچيده حركت كنند.
در اين باره به يك نمونه (عينى و زنده ) تاريخى كه مورد تاييد متفكران و مورخان جهان است اشـاره مـى شـود. هـنـگـامى كه خورشيد اسلام در سرزمين حجاز كه يك جامعه عقب مانده بود، طلوع كـرد آن را در پـرتـو ايـمـان و اعـتـقـاد بـه خـداونـد يـكـتـا و اصـول و مـبـانـى اسلام به گونه اى دگرگون ساخت كه عظيم ترين فرهنگ و تمّدن را پديد آورد و قـرن ها مورد استفاده ملّت هاى جهان از جمله اروپائيان قرار گرفت . آرى ، تمدن و مدنيّت از دين ، نشأ ت گرفته و اين دين است كه انسان را از طريق تعليم و تربيت ، مدنى و متمدن مى سـازد. بـنـابـراين ، اديان الهى و توحيدى به ويژه اسلام پديد آورنده فرهنگ و تمدن در ميان جوامع بشر هستند و از اين جهت خدمتى بس عظيم به بشريت كرده اند.
ج ـ فرهنگ عام :
از آن جـا كـه فـرهنگ ، نوعى معرفت بشرى است ، در تمام جوامع وجود دارد. براساس اين عقيده ، تمام فرهنگ ها وجوه مشتركى با يكديگر دارند، كه مى توان آن ها را اين گونه بيان كرد:
گـرايـش بـه پـرسـتـش و ديـندارى ، اهمّيّت دادن به برخى ارزش ها مانند علم گرايى ، ايثار، نوعدوستى ، گرايش به نهاد خانواده ، اقتصاد، حكومت ، قوانين ، مقررات و آداب و رسوم اجتماعى و... اين امور جزء فرهنگ عام بشريت است .
د ـ فرهنگ خاص :
هر چند جوامع بشرى در برخى عناصر فرهنگى با يكديگر مشتركند، امّا با اندك توّجه و دقّت مى توان به اين واقعيت پى بُرد كه هر جامعه ، داراى فرهنگ خاص خود است . مثلاً در تمام جامعه هاى بشرى ، اصل (ديندارى ) وجود دارد، ولى نوع آن تفاوت مى كند؛ از اين رو، در يك جامعه ، مسيحيت و در جامعه ديگر، اسلام حاكم است .
و يـا در تـمـام جـوامـع ، نـهـاد خـانـواده ، وجـود دارد، امـّا چـگـونـگـى شكل گيرى آن ، رابطه زن و مرد و فرزندان ، حقوق آنان و.. با يكديگر متفاوت است . ديگر اين كـه تـمـام جـامعه ها براى برقرارى ارتباط از خط و زبان بهره مى گيرند. اين مهم از عناصر تـشـكيل دهنده فرهنگ عام به شمار مى رود، ولى هر جامعه ، خط و زبان ويژه خود را دارد كه به آن فـرهـنگ خاص اطلاق مى شود و هم چنين در تمام فرهنگ ها مسأ له پوشش و تغذيه هست ، امّا اين كـه چـه لباسى بايد پوشيد، چه مقدار از اندام را بايد پوشاند، چه غذاهايى بايد خورد و... همه اين ها جزء فرهنگ خاص است .
ه‍ ـ خرده فرهنگ :
در درون هـر فـرهـنـگـى نـيـز الگـوهـاى گوناگون وجود دارد كه جامعه شناسان به آن هاخرده فـرهـنـگ مـى گـويـنـد. خـرده فـرهـنـگ ، فـرهـنـگ گـروه و قـشـر خـاصـى اسـت كـه بـا فـرهـنـگ كـل جـامـعـه پـيـونـد خـورده ، داراى سـلسله خصوصياتى همچون فرهنگ جنس زن و مرد، جوانان و پـيـران ، روسـتـاييان و شهريان ، كارگران ، نظاميان ، دانشگاهيان و روحانيان و... است . آنچه بـيـان شـد از نـمونه هاى عينى خرده فرهنگ ها است ، كه در تمام جامعه ها وجود دارد. يك فرد مى تـوانـد بـا خـرده فرهنگ ها ارتباط مختلفى داشته باشد، مثلاً يك دانشجوى جوان آذرى زبان مى تواند سه خرده فرهنگ داشته باشد، فرهنگ جوانان ، آذرى زبانان و فرهنگ دانشگاهيان .
هـر گـاه افـكـار و رفـتـار فـرد و يـا افرادى در جامعه با افكار و رفتار غالب جامعه تعارض داشـتـه بـاشـد؛ يـعـنـى رفـتـارشـان كـامـلاً بـر خـلاف ارزش هـا و هـنـجـارهـاى اجـتـمـاعـى شكل گيرد، از ديدگاه جامعه شناسى از آن به خرده فرهنگ معارض ، تعبير مى شود.

4 ـ تاريخ فرهنگ
فـرهـنـگ از چه زمانى در جوامع بشرى پديد آمد؟ آيا مى توان براى آن تاريخ دقيقى را مشخص كـرد؟ جـامـعـه شـناسان و مردم شناسان ، دوره هايى را براى پديد آمدن فرهنگ در جوامع بشرى برشمرده اند كه اوّلاً ابزارى براى تعيين دقيق آن دوره ها در دسترس نداريم و ثانياً بر اساس اسـنـاد و مـدارك تـاريخى ، نمى توان آن دوره ها را از نظر علمى پذيرفت ، زيرا انسان از آغاز پـيـدايـش و تشكيل زندگى اجتماعى داراى فرهنگ بوده است . به عبارت ديگر، نمى توان جامعه اى در ذهـن ، تـرسـيـم كـرد كـه فاقد فرهنگ باشد. از آن جا كه انسان نسبت به ساير موجودات برتر و كامل تر است داراى فطرت و عقل و غرائز است . بايد گرايش ها و تمايلات و نيازهاى خـويـشـتـن را تـأ مين و ارضا كند؛ از اين رو، اقوام و ملّت ها به توليد فرهنگ معنوى و مادّى همّت گـماشته اند. از سوى ديگر، تعاليم حيات بخش پيامبران الهى ، فرهنگ دينى را بوجود آورد. آنان از اين طريق به يارى بشر شتافتند و بسيارى از عناصر فرهنگى را پديد آوردند.
نـخستين گرايش فطرى و معنوى و درونى انسان ، مسأ له پرستش است كه از آغاز پيدايش وى در نـهـادش بـوده ، هـم چـنـان اسـتمرار دارد كه فرهنگ دينى و نهادهاى دينى را به وجود آورد. سپس عـقـل انـسـان تـدابـيرى را براى بهتر زيستن با همنوعان خود در زمينه هاى سياسى ، اقتصادى و ابـزار سـازى و قـوانـيـن و مـقـررات انـديـشـيـد. هـمـچـنـيـن ، غـرايز او از جمله غريزه جنسى باعث شكل گيرى نهاد خانواده شد و آداب و رسوم خاص آن را پديد آورد.
بنابراين ، انسان متناسب با جامعه اوّليه خود كه ساده و محدود و كوچك بود به توليد فرهنگ پـرداخـت و بـه تدريج با رشد جمعيت و علم و ابزار، تحوّلى در افكار و انديشه و نگرش هاى وى پـديـد آمـد و مـلت هـاى گـونـاگـون در عـرصـه تـاريـخ ، شـكـل گـرفـتـنـد كه هر يك ، داراى فرهنگ خاص خود شدند و اين روند تكاملى هم چنان تا كنون تداوم داشته ، به راه خود ادامه مى دهد.

5 ـ علم مردم شناسى چيست ؟
عـلم مـردم شناسى يكى از شاخه هاى علوم اجتماعى است كه هدف آن شناخت و بررسى ويژگى ها و تـحـولاّت فـرهـنـگ هـا در مـيان اقوام و ملل ، از جوامع ساده بدوى گرفته تا فرهنگ هاى عصر حاضر است .
تـاريـخ پـيدايش اين علم بنا بر نظريات مردم شناسان در كتاب هاى مردم شناسى ، بر اساس روش تـحـقـيـق مـشاهده مستقيم و مشاركتى و مشاهده غير مستقيم ، در قرن بيستم ميلادى است . تحقيق و پـژوهـش ايـن دانـش در حـال حـاضـر از قـبايل آفريقايى ، آسيايى و آمريكاى لاتين ، آغاز شده و دربـاره گذشته بر اساس اسناد و مدارك و آثارى كه به دست آمده مانند كتيبه ها، ساختمان ها و بـنـاهـاى قـديـمـى ، ابـزار و ادوات جـنـگـى ، ظـرف هـا، لبـاس هـا و ديـگـر وسايل است .
دانـشـمـنـدان آمـريـكـايى در اين باره بيشتر اصطلاح (انسان شناسى فرهنگى ) و انگليسى ها اصـطـلاح (انـسـان شـناسى اجتماعى ) را به كار برده اند. اگر انسان را به عنوان يك حيوان ابـزار سـاز بـپـنـداريـم و پـژوهش را با مطالعه ابزارها آغاز كنيم ؛ و سپس نهادها را به عنوان ابـزارى كـه روابـط اجـتـمـاعـى را هـمـوار مـى سازند مورد تحقيق قرار دهيم ، اين انسان شناسى فرهنگى است ؛ امّا اگر آدمى را به صورت يك حيوان اجتماعى در نظر بگيريم ، در اين صورت تـحـقـيق را با مطالعه روابط اجتماعى آغاز مى كنيم . سپس ‍ براى حفظ اين گونه ارتباطات به مـطـالعـه ابـزار و فـرهـنگ مى پردازيم ؛ به اين گونه بررسى ، انسان شناسى اجتماعى مى گـويـنـد.عـلم مـردم شـنـاسـى ، عـلم شـناخت فرهنگ اقوام و ملت هاى انسانى است ، ولى علم انسان شـنـاسـى ، عـلم انـسـان طبيعى از جنبه نژادهاى گوناگون و طرز زندگى و اوضاع اقتصادى و اجتماعى و آداب و رسوم است .
فايده علم مردم شناسى :
فـايده اين علم ، شناخت فرهنگ ملت ها است كه به خودى خود مانند ساير علوم يك نوع ارزش به شمار مى رود كه با تلاش و فعاليت فكرى و علمى پديد آمده است .
فـايـده ديـگـر ايـن عـلم آن اسـت كـه انـسـان بـه ايـن واقـعـيـت پـى مـى بـرد كـه تـمام ملت ها در طـول تاريخ ، داراى فرهنگ بوده و هستند و هيچ قوم و ملتى را نمى توان بدون فرهنگ پنداشت و آنـان را مـتـهـم بـه وحـشـى گـرى و بـربـريـت نمود؛ زيرا در اين علم ثابت شده كه انسان از ابـتداى حيات براى خود غذا تهيه مى كرده ، داراى لباس و مسكن بوده ؛ با همنوعان خود ارتباط داشـتـه و بـه پـرسـتش خداوند مى پرداخته است . همين زندگى ساده و ابتدايى رفته رفته در بستر زمان گسترش و تكامل يافت تا به امروز رسيد.
فـايـده ديـگـر ايـن عـلم امروزه آن است كه با شناخت فرهنگ هاى گوناگون ملت ها، مى توان با آنان به خوبى روابط سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و انسانى برقرار كرد و با بهره گيرى از امـكـانـات يـكـديـگـر پـيـشـرفـت جـامـعـه را رقـم زده و سرانجام در پرتو اين شناخت و احترام متقابل به فرهنگ ها از تنش ، درگيرى و جنگ دورى جست .
بـنـابراين ، علم مردم شناسى را مى توان به دو بخش نظرى و عملى تقسيم كرد. مردم شناسى نـظـرى ، شـنـاخت فرهنگ ها را به ما مى آموزد و مردم شناسى عملى به ما چگونه برقرار كردن روابـط با ملت ها و فرهنگ ها را در زمينه هاى سياسى ، اقتصادى ، تجارى ، صنعتى ، علمى و... ياد مى دهد.

6 ـ پيشگامان مكتب هاى علم مردم شناسى
در واقع پيشگامان علم مردم شناسى ، پيامبران الهى و توحيدى بودند كه هم بر اساس تعاليم الهـى و حـيـات بـخـش خـود، فـرهنگ ساز بودند و هم با شناختى كه از جهان ، تاريخ ، انسان و جامعه داشتند، به خوبى از افكار، انديشه ها، اعتقادها و گرايش ها و آداب و رسوم اجتماعى آن ها اطـلاع جـامـع و كـامـل داشـتـنـد. بـديـن جـهـت ، بـا تـعـاليـم خـود بـراى هـدايـت انـسـان هـا و تـحـوّل در زنـدگـى آنـان بـا هـر آنـچـه كـه مـانـع تـكـامـل آنـان بـود، از قـبيل تفكر شرك ، نادانى ، ظلم ، فساد، آدم كشى ، تحقير انسان و زنان ، سلطه جوئى و آداب و رسـوم نـادرسـت و خـرافـى مـبـارزه كـردنـد و راه را بـراى حـركـت و تحول انسان ها هموار ساختند.
پـس از پـيـامـبران الهى و توحيدى كه در عرصه تمام خوبى ها براى بشريت پيشگام بودند، متفكران و دانشمندان جهان از گذشته تا كنون درباره فرهنگ ها به مطالعه و تحقيق پرداخته اند كه از جمله متفكران مسلمان مى توان از ابن فضلان ، مسعودى ، ابن بطوطه و ابوريحان بيرونى ياد كرد كه آثار گران بهايى در اين زمينه از خويش بر جاى نهادند كه از منابع ارزشمند علم مـردم شـنـاسى به شمار مى روند. اما اين علم به تدريج در غرب پس از رنسانس از قرن هفده و هجده ميلادى براى سلطه بر كشورها و غارت منابع آنان بوجود آمد؛ زيرا استعمار گران براى دسـت يـابـى بـه اهـداف اسـتعمارى خود ناچار بودند درباره فرهنگ ملت ها به تحقيق و مطالعه بپردازند و بر اساس آن با ملت هاى جهان برخورد كنند.
ايـن عـلم از اواخـر قـرن نـوزده مـيـلادى وارد قـلمـرو علوم انسانى شد. (گوئيس هنرى مورگان ) آمـريـكـايـى و (ادوارد بـارنـت تـيـلور) انـگـليـسـى در اوايـل قـرن بـيـسـتـم مـيـلادى پـيـشـگـامـان عـلم مـردم شـنـاسـى بـودنـد. آنـان نـظـريـه تطوّر و تـكـامـل را درباره مردم شناسى بيان كرده ، زمينه را براى مردم شناسان قرن بيستم ميلادى به طـور كـامل مساعد نمودند، تا آن ها به تحقيق در اين باره ادامه دهند. بر اين اساس ، نظريه ها و مكتب هاى گوناگون مردم شناسى پديد آمد كه عبارتند از: