تاريخچه قم و مساجد تاريخى آن

محمدرضا كوچك زاده

- ۱ -


پيش گفتار 
شهر مقدس قم ، همواره مورد عنايت و توجه ائمه اطهار (عليهم السلام )، علما و مردم بوده و در شاءن و منزلت اين شهر و مردم آن ، احاديث فراوانى نقل شده است .
موقعيت مذهبى ، علمى و وجود مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و حوزه علميه و سابقه شهر قم ، بر عظمت آن افزوده و توجه همگان را به خود جلب كرده است ، به طورى كه امروزه در زمره يكى از مهم ترين شهرهاى جهان از نظر علمى و مذهبى قرار گرفته است . شهرى كه همواره مهد پرورش علماى بزرگوار و خادمان به جهان اسلام ، بوده و منشاء تحولات عظيمى چون انقلاب اسلامى شده است . از اين رو، نگارش و تبيين تاريخ اين شهر باستانى يكى از خدمات ارزنده و مفيدى است كه مى توان در راستاى معرفى اين شهر به جهانيان عرضه نمود.
تاكنون دانشمندان ، علما و مورخان بزرگوارى به اين امر خطير همت گمارده اند؛ اما ما ضمن اعتراف به شاگردى خود در مقابل آن بزرگان ، برآنيم تا اين شهر مقدس را از زاويه اى ديگر، مورد بررسى قرار داده و به طور خلاصه به بيان تاريخچه آن ، قبل از اسلام تاكنون يعنى استان قم بپردازيم .
به هر حال در بيان معرفى اين كتاب بايد گفت نوشتار حاضر، تحقيق مختصرى است درباره قم و مساجد تاريخى آن ؛ كه البته اين كتاب با توجه به محتواى آن - كه به طور مفصل به معرفى مساجد تاريخى قم پرداخته است - تقريبا كارى نو و تازه است . اين تحقيق از سال 1373 شمسى آغاز شده و در سال 1377 (يعنى در مدت چهار سال ) به پايان رسيد. گرچه تقريبا همه مطالب كتاب ، با هم ارتباط تنگاتنگ دارند، اما جهت سهولت مطالعه و تفكيك مطالب ، آن را به سه بخش كلى تقسيم نموده ايم كه به طور خلاصه عبارتند از:
بخش اول : كلياتى درباره شهر مقدس قم و تاريخچه آن ، و مسائل ديگرى كه مربوط به اين شهر بيان گرديده و سعى شده در عين اختصار، جامع و مفيد نيز باشد.
بخش دوم : كليات و مطالبى درباره كريمه اهل بيت ، حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام است كه به حق ، اين كتاب به نام و موضوعاتى درباره آن حضرت مزين شده است ؛ و انصاف حكم مى كند ما كه در سايه كريمه اهل بيت از عنايات ايشان برخورداريم ، شناخت مختصرى از زندگينامه اين بانوى دوعالم داشته باشيم .
بخش سوم : مطالبى درباره برخى از مساجد تاريخى قم و ديگر اماكن باستانى است ، كه البته تعدادشان هم كم نيست .
در اين بخش ، سعى شده كه با استفاده از نظرات دانشمندان گذشته و حال ، و با استفاده از منابع معتبر، تاريخچه تقريبا دقيقى از اين اماكن تهيه گردد و در اختيار شما علاقه مندان قرار گيرد.
هدف از تاءليف اين كتاب ، آشنايى دانش پژوهان و محققين و مردم خوب قم و زائرين محترم و ساير مردم با مطالب فوق مى باشد كه انشاءالله مفيد و مؤثر واقع گردد. البته بعضى از مطالب به دليل اهميت و يا جالب بودن آن ها، عينا از روى همان كتاب (البته با ذكر نام كتاب و نويسنده ) مكتوب گرديده است ، كه انشاءالله مورد رضايت شما قرار گيرد و ما را با ارائه نظرات و پيشنهادات و انتقادات سازنده يارى نماييد.
در پايان لازم است از باب تذكر، لطف و عنايت بارى تعالى را سپاس گويم كه اين حقير را توفيقى چنين عطا فرمود و نيز بر خود فرض مى دانم به مصداق لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق از همه عزيزان و سرورانى كه در راستاى اين تحقيق ، ياور و راهنما بودند تقدير و تشكر نمايم .
اسامى عده اى از اين عزيزان و نيز ارگان ها و سازمان ها عبارتند از:
1- استاد گرانقدر، نويسنده و دانشمند محترم ، جناب آقاى على اصغر فقيهى كه قسمت عمده اين تحقيق را مرهون راهنمايى هاى بسيار عالى و متواضعانه ايشان مى باشم .
2- امام جماعت محترم مسجد جامع قم ، حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب حاج آقا سيد مهدى صحفى كه مرا از راهنمايى هاى ارزشمند بهره مند ساختند.
3- حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج آقا على احتشام ، يكى از روحانيون برجسته محله مسجد جامع .
4- حضرت آيه الله حاج مهدى فيض يكى از ائمه جماعت مسجد امام حسن عسكرى (عليه السلام ).
5- آقاى محمد حاج على اكبرى ، تلاش در جهت چاپ و نشر اين كتاب .
6- آقاى محمد جواد حاج على اكبرى تلاش در جهت امور ادارى و اجرايى مربوط به اين كتاب .
7- عوامل ادارى و اجرايى كتابخانه پر فيض مرحوم حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى به ويژه توليت محترم آن حضرت حجه الاسلام و المسلمين دكتر سيد محمود مرعشى نجفى .
8- مسئولين و عوامل كتابخانه ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران .
9- مسئولين اداره كل اوقاف و امور خيريه استان قم .
10- مركز جهانى علوم اسلامى .
11- مديريت محترم حوزه علميه قم .
و... ديگر دوستان و دانش پژوهان و مراكز علمى و مذهبى كه يارى و الطاف آنان محل تقدير و سپاس است .
اجركم عندالله
محمدرضا كوچك زاده - دهه مباركه فجر 1377
بخش اول : برگزيده اى از تاريخچه شهر مقدس قم 
در اين بخش ، مطالبى درباره سابقه تاريخى قم و اهميت آن ، علت نام گذارى نام قم ، علل مهاجرت عرب ها و نيز سادات و امامزادگان به اين شهر، قيام هاى مردم قم بر عليه ستمگران و همچنين كلياتى در مورد جغرافياى استان قم ، ارائه خواهد شد.
همچنين از آن جا كه حوزه علميه قم ، در زمره بهترين و باشكوه ترين حوزه هاى علميه دنيا به شمار مى رود، ارائه مطالبى درباره آن - هر چند مختصر - ضرورى است .
بنابراين ، مطالب اين بخش براى كسانى مفيد خواهد بود كه علاقه مند هستند تا با نحوه شكل گيرى اين حوزه مقدسه و نيز با علمايى كه با تلاش و كوشش خود، آن را پابرجا و احيا نموده اند، آشنا شوند.
در پايان بخش اول نيز مطالب كوتاهى در مورد كتابخانه بزرگ مرحوم حضرت ايه العظمى مرعشى نجفى - كه يكى از بزرگترين كتابخانه هاى ايران مى باشد - ارائه گرديده است تا علاقه مندان و دانش پژوهان محترم ، با اين نمونه بارز باقيات الصالحات بيشتر آشنا شوند.
شهر مقدس قم 
مقدمه :  
شهر قم مدت ها پيش از ظهور اسلام وجود داشته و از شهرهاى آباد ايران بوده است . (1)
قديمى ترين منبعى كه قم را از شهرهاى مستحدث اسلامى معرفى كرده ، سفرنامه منسوب به ابى دلف است .
اين سرزمين را در دوران باستان براوستان مى گفتند و حوزه رستاقى (2) آن كميدان و مركز رستاق را به نام كم مى خواندند.
در قرن اول اسلامى ، اين شهر به نام كم معروف بود، و از رساتيق اصفهان به شمار مى آمد.
در سال 189 ه .ق از اصفهان جدا گرديد و به صورت شهر مستقلى درآمد و جايگاه پرورش فقها و دانشمندان شد.
در طى قرون و اعصار، شهر مقدس و مذهبى قم صدمات جبران ناپذيرى از طرف ستمگران بر آن وارد شد كه فهرست قسمتى از آن ها به شرح ذيل است :
1- قتل عام و تخريب شهر در عهد ماءمون به جهت امتناع از خراج ؛
2- قتل عام و تخريب كامل شهر در حمله مغول ؛
3- قتل عام و تخريب شهر در حمله امير تيمور گرگانى ؛
4- قتل عام و تخريب در زمان معتز (خليفه عباسى - پسر متوكل )؛
5- كشتار مردم در حمله افغان ها؛
6- كشتار مردم توسط نادرشاه ؛
7- كشتار گروهى از مردم توسط آقا محمد خان قاجار. (3)
تعداد امامزادگان و بندگان صالحى را كه در اين شهر مدفون هستند و گنبد و بارگاه دارند، بالغ بر 444 قبه نوشته اند. (4)
بعد از ظهور اسلام و توجه شيعه به اين شهر، عده اى از امامزادگان ، علما و محدثان در قبرستان قم - كه خارج از شهر و در سمت مغرب بود - مدفون گرديدند.
در اواخر قرن دوم هجرى ، حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام خواهر حضرت امام رضا (عليه السلام ) كه به قصد ديدار برادر خود به خراسان مى رفت ، در شهر قم بيمار شد و در همين شهر رحلت فرمود و در قبرستان قم به خاك سپرده شد.
از آن زمان به بعد مردم به تدريج مساكن خود را به قبرستان نزديك كردند تا به مدفن حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام نزديك باشند و از زيارت قبر وى بهره مند شوند.
از اين رو به مرور زمان ، ساختمان هاى شهر در قسمت هاى مشرق متروك ماند و مردم به سمت غرب شهر روى آوردند.
شهر قم در سال 23 ه .ق به دست ابو موسى اشعرى فتح شد و اسلام در آن جا به حدى نفوذ پيدا كرد كه به سرعت مردم به مذهب تشيع گرويدند. (5)
شواهد و اسناد تاريخى مربوط به قدمت قم  
برخى از شواهد و اسناد تاريخى مربوط به وجود شهر قم ، پيش از اسلام و بلكه قرن ها پيش از آن با توجه به كتاب تاريخ مذهبى قم - كه آن خود نيز برگرفته از كتاب هاى معتبر است - عبارتند از:
1- به تصريح بلاذرى ، (6) اعثم كوفى و (7) نويسنده تاريخ قم (8) شهر قم در سال 23 هجرى به دست مسلمانان به سردارى ابوموسى اشعرى فتح شد؛ بنابراين مقارن با ظهور اسلام و در دوره ساسانيان ، شهرى به نام قم وجود داشته كه مسلمانان آن را فتح كرده اند.
2- يعقوبى - مورخ معروف قرن سوم هجرى - قم را جزء شهرهاى عصر ساسانى نام برده است . (9)
3- در دو بيت زير (10) نام قم جزء شهرهاى عصر پيشداديان و كيانيان آمده است :

بفرمود عهد قم و اصفهان
نهاد بزرگان و جاى نهان
نوشتن زمشك و زعنبر دبير
يكى نامه از پادشاه بر حرير
4- در دهى از ده هاى قم به نام مزدكان ، آتش آتشكده آذرگشسب قرار داشته است . (11)
5- در جنگ قادسيه ، سپاهى از شهرهاى قم و كاشان به سردارى شيرزاد - والى اين دو شهر - به كمك سپاه ايران آمده بود تعداد اين سپاه بيست و پنج هزار سواره و پياده بود و نيز در جنگ نهاوند سپاهى به تعداد بيست هزار سوار از قم و كاشان شركت داشته و پس از شكست سپاه ايران ، امير قم در اصفهان نزد يزدگرد رفت . (12)
6- قم در زمان ساسانيان جزء بلاد پهلويان به حساب آمده است . (13)
7- شهرستان قم مقارن حمله مسلمانان به اندازه اى وسعت داشت و پرجمعيت بود كه تنها از يك قريه چهار هزار مرد بيرون آمدند، كه هر يك خدمتكار و نان پز و آشپزى به همراه داشت .(14)
8- دينورى مى گويد: انوشيروان كشور را به چهار قسمت كرد و در هر قسمت مردى مورد اعتماد از طرف خود قرار داد؛ شهر قم جزء شهرهاى قسمت دوم بود. (15)
9- دينورى مى گويد كه يزدگرد پس از شكست در مقابل مسلمانان به قم و كاشان فرود آمد.
فخرج يزد جرد هاربا حتى نزل قم و قاشان . (16)
10- در منظومه ويس ورامين - كه اصل داستان آن مربوط به پيش از اسلام است - در چند مورد نام قم آمده است ؛ از جمله :
ز گرگان و رى و قم و صفاهان
ز خوزستان و كوهستان و آزان (17)
ز گرگان و رى و قم و صفاهان
كه رامين رابدندى ، نيك ، خواهان (18)
شهر مقدس قم ، نه فقط در اين عصر و زمان ، الگو و سرمشق ديگر شهرها و كشورهاى جهان است ، بلكه از زمان هاى دور، چنين بوده است . شاهد اين ادعا، احاديث و رواياتى است كه به چند نمونه آن ها در بخش آتى اشاره شده است .
شرافت قم و اهل آن با توجه به احاديث و روايات  
از جمله اماكن مقدسه ، شهر مذهبى قم است كه از دير زمان داراى مزايا و امتيازات خاصى بوده است و هم اكنون اين شهر مقدس از دو جهت به دو نور، منور و روشن است :
1- نور ولايت كه از حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام ساطع و لامع است .
2- نور علم و دانش كه از دانشگاه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) (حوزه علميه مقدسه قم ) نورافشانى كرده و از اين شهر (معدن علم ) به ساير نقاط دوردست ايران اسلامى و جهان اسلام تابش مى كند و دل ها را منور و روشن مى نمايد.(19)
1- قال الصادق عليه السلام :
ان الله حرما و هو مكه و ان للرسول حرما و هو المدينه وان لامير المؤمنين حرما و هو الكوفه ولنا حرما وهو قم و ستدفن فيها امراه من ولدى تسمى فاطمه ، من زارها و جبت له الجنه (قال عليه السلام ذلك و لم تحمل بموسى امه ) (20)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
خدا داراى حرمى است كه آن مكه است و پيامبرش هم حرمى دارد كه مدينه است و اميرالمؤمنين هم حرمى دارد كه كوفه است و ما هم داراى حرمى هستيم كه قم ؛ و به زودى بانويى از فرزند من آن جا دفن مى شود كه نامش فاطمه است ؛ هر كس او را زيارت كند بهشت بر او واجب مى شود. (امام صادق (عليه السلام ) هنگامى اين جمله را فرمودند كه هنوز مادر امام موسى بن جعفر به او حامله نشده بود.)
2- عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال :
ان للجنه ثمانيه ابواب ، ولاهل قم واحد منها فطوبى لهم ، ثم طوبى لهم ثم طوبى لهم : (21)
امام رضا (عليه السلام ) فرمودند:
بهشت داراى هشت در است ، يكى از آن ها براى قمى هاست ، پس خوشا به حالشان و آفرين بر آنان و آفرين بر آنان .
3- روى عن الائمه :
لولا القيمون لضاع الدين (22)
از ائمه (عليهم السلام ) نقل شده كه فرمودند: اگر مردم قم نبودند، دين تباه مى شد.
4- قال الصادق عليه السلام :
اذا اصابتكم بليه و عناء فعليكم بقم ، فانه ماءوى الفاطمين .(23)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
زمانى كه رنج و گرفتارى به شما روآورد، به قم روى آوريد؛ زيرا قم پناهگاه فاطميان و محل آسايش مؤمنان است .
5- عن ابى عبدالله عليه السلام قال :
ان الله اختار من جميع البلاد كوفه و قم و تفليس .(24)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
خداوند از ميان همه شهرها كوفه ، قم و تفليس (25) را برگزيده است .
6- قال الصادق عليه السلام :
فى قم شيعتنا و موالينا و تكثر فيها العماره ، و يقصده الناس و يجتمعون فيه حتى يكون الجمر بين بلدتهم . (26)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
در شهر قم شيعيان و دوستان ما هستند، در آينده ساختمان در آن شهر زياد مى شود و مردم راهى آن جا شده و در آن شهر اجتماع مى كنند تا جايى كه نهرجمر (27) وسط شهر قرار مى گيرد.
البته احاديث فراوانى در مورد عظمت شهر قم نقل شده كه جهت اختصار فقط به نمونه هايى از آن اشاره گرديد و بعضى از احاديث نيز در مابين مطالب بيان خواهد شد.
نگين قم (28)  
شهرها انگشترند و قم نگين
قم هماره حجت روى زمين
تربت قم قبله عشق و وفاست
شهر علم و شهر ايمان و صفاست
مرقد معصومه عليهاالسلام چشم شهرها
مهر او جانهاى ما را كهربا
در حريمش مرغ دل پر مى زند
هر گرفتار آمده در مى زند
اين حرم باشد ملائك را مطاف
زائران را ارمغان عشق و عفاف
حوزه قم هاله اى برگرد آن
فقه و احكام خدا را مرزبان
قم هميشه رفته راه مستقيم
بوده در مهر هدايتها مقيم
شهر خون شهر شرف شهر جهاد
شهر فقه و حوزه ، علم و اجتهاد
هر كجا را هرچه سيرت داده اند
اهل قم را هم بصيرت داده اند
نقطه قاف قيامند اهل قم
برق تيغ بى نيامند اهل قم
اهل قم از ياوران قائم اند
در قيام و پيشتازى دائمند
القاب قم (29)  
قم از جمله شهرهايى است كه القاب متعدد به آن داده شده است ؛ و اين القاب مانند القابى كه به ديگر شهرهاى اسلامى داده اند، مفهوم دينى و مذهبى دارد.
آنچه از القاب قم در آثار نويسندگان از دوره مغول به بعد بوده عبارت است از: دارالمؤمنين ، دارالعباده ، دارالمؤحدين ، دارالعلم ، دارمدينه المؤمنين ، بلده المؤمنين ، مدينه المؤمنين ، خاك فرج (30)
مؤلف اصلى تاريخ قم  
مؤلف اصلى تاريخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمى است كه آن را در سال 378 هجرى به نام صاحب بن عباد - وزير معروف و دانشمند آل بويه - تاءليف كرده است .
قديمى ترين نويسنده اى كه از تاريخ قم و مؤلف آن نام برده است ، ابن طباطبا - از علماى قرن پنجم - مى باشد كه در كتاب منتلقه الطالبيه در چند مورد از كتاب تاريخ قم به عنوان كتاب قم نقل كرده است .
در دوره صفويه تنها نويسنده اى كه گويا متن تاريخ قم را در دست داشته ، بنا بر نوشته مرحوم حاجى نورى ، امير سيد احمد حسينى ، مؤلف كتاب فضايل السادات مسمى به منهاج الصفوى است ؛ و از علماى متاءخر، عالم جليل آقاى محمدعلى ، پسر استاد على اكبر بهبهانى است كه در حواشى نقد الرجال از اصل كتاب تاريخ قم نقل كرده است .
متاءسفانه اصل عربى اين كتاب موجود نيست ، اما فقط ترجمه يك چهارم كتاب پنج باب از بيست باب موجود است .
ترجمه مزبور در سالهاى 805 و 806 هجرى انجام يافته و مترجم كه معلوم است مردى مطلع بوده ، به نام حسن بن على بن عبدالملك قمى است كه آن را به نام ابراهيم بن محمود على صفى ترجمه كرده است .
لازم به ذكر است كه خاندان صفى در قرون هشتم و نهم در شهر قم شهرتى داشته اند و افرادى از اين خاندان در اين شهر داراى نفوذ و قدرت و مقامى بوده اند. (31)
قبل از تاءليف كتاب تاريخ قم ، كتاب ديگرى ، مشتمل بر مجموع اخبار قم ، تاءليف شده بود كه آن را مردى عرب مقيم قم به نام على بن حسين بن محمد بن عامر در سال 328 نوشته بود. كتاب مزبور به دست نويسنده تاريخ قم نرسيد، زيرا مؤلف ، آن را در اتاقى گذاشت و به علت فرود آمدن سقف آن اتاق كتاب از بين رفت .
علت نام گذارى نام قم  
در كتاب تاريخ قم ، تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى در بيان علت نام گذارى قم چنين آمده است :
شهر قم را بدين علت قم ناميدند كه محل جمع شدن آب ها و آب تيمره و انار بوده است (تيمره را ديمره هم مى گفته اند كه ظاهرا از رودهاى آن زمان بوده است ) كه چون آب در آن جا جمع مى شده و آن را هيچ منفذ و رهگذرى نبوده ، در اطراف آن جا علف و گياهان و نباتات فراوان مى روييده است و در عرب ، جمع شدن آب را قم گويند؛ كه بعضى قمقمه را معرب كمكم دانسته اند و گلاب پاش را نيز نوعى از قمقمه وصف كرده اند و جمع آن را قماقم ناميده اند؛ با اين تفاوت كه وقتى در آن نواحى علف زار و سبزه زار زياد مى شد، چوپانان براى چرانيدن گوسفندان خود، برگرد علف زارها خيمه مى زدند و خانه هايى را بنا مى كردند و خانه هاى ايشان را در فارسى ، كومه ناميدند و به مرور زمان كومه تبديل به كم شد؛ پس آن را معرب گردانيده و قم ناميدند.
در اين مورد مناسب است به حديثى اشاره نماييم :
از حضرت صادق (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمود در شب معراج كه به سوى آسمان مى رفتم ، جبرئيل مرا بر كتف راستش نشانده بود، در زمين جبل بقعه اى ديدم از مشك خوشبوتر و از زعفران خوشرنگ تر، ناگاه ديدم پيرمردى كلاه درازى بر سر دارد؛ به جبرئيل گفتم اين بقعه چيست ؟ گفت : جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصى تو على (عليه السلام ) است . گفتم : اين پيرمرد كيست ؟ گفت : شيطان است . گفتم : از ايشان چه مى خواهد؟ گفت : مى خواهد آنان را از دوستى و ولايت امير المؤمنين (عليه السلام ) بازدارد و به نافرمانى خدا و گناه دعوتشان كند، گفتم : اى جبرئيل ما را به آن مكان ببر. با حركتى سريع تر از برق ما را به آنجا رسانيد. گفتم : يا ملعون ، قم ! يعنى اى ملعون برخيز و برو، در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن ؛ زيرا به راستى تو را بر شيعيان من و شيعيان على سلطنتى نيست ، از اين رو آن مكان قم ناميده شد. (32)
سئل ابو عبدالله (عليه السلام ) اين بلاد الجبل ؟ فانا قد روينا انه اذا رد اليكم الامر يخسف ببعضها، فقال : ان فها موضعا يقال له بحر و يسمى بقم و هو معدن شيعتنا .
از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد: شهرهاى جبل كجاست ؟ براى ما نقل كردند: زمانى كه حكومت به شما برگردد قسمتى از آن از بين مى رود. امام فرمودند: در آن جبل مكانى است كه به آن بحر گفته مى شود و آن قسمت قم ناميده مى شود و آنجا مركز شيعيان ماست . (33)
همچنين در مورد اين مطلب كه چه كسانى نخستين بار قم را بنا كردند و به چه علت آن را بدين نام گذاشتند، مطالبى را عينا از كتاب تاريخ قم تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى بيان مى داريم :
چنين گويند كه قم را در قديم الايام ، صفرا نام نهادند و صفرا خواندند و در روزگار عجم تا آن گاه كه آل سعد بن ملك به قم نزول كردند، آب عزيز الوجود (34) و كم بوده است ؛ و در كتاب سير الملوك عجم چنين آمده است كه : چون بهرام گور به جانب بلاد ارمنيه مى رفت ، اتفاقا رهگذر او بر ديهى (35) بود از تخوم (36) ساوه كه آن را طغرود مى گويند؛ بدين ديه آتشكده بنا نهاد و آتش در آن برافروخت و بازارى در آن پديد كرد و قم و روستاق هاى روستا آن را بنا نهاد و آن را ممجان نام نهاد و به مزدجان بارو كشيد و ابو عبدالله احمد بن اسحق همدانى الفقيه چنين روايت كند در كتابى كه آن را كتاب بلدان نام كرده است قم را قمساره بن لهراسب بنا كرده است .
ابو عبدالله حمزه بن حسن اصفهانى در كتاب اصفهان ياد كرده است كه چون عرب اشعريان به قم آمدند. در جوانب قم در خيمه هايى از مو بزول كردند. چون در اين ناحيه متمكن شدند. در صحارى (37) هفت ده و خطه و منزل ساختند و سراها و بناها و قصرها و عمارت ها بنا نهادند و فرود آمدند و آن هفت ده ممجان ، قزدان ، مالون ، جمر، سكن ، جلنبادان و كميدان بودند. چون اين روستاها به هم نزديك شد، از مجموع آن نام ها كميدان را اختيار كردند و مجموع اين ده ها را كميدان ناميدند. پس از مدتى براى اختصار، چهار حرف آن را حذف كردند و آن را كم ناميدند كه پس از معرب ساختن ، قم ناميدند.
نتيجه 
شايد در بين علل مختلفى كه براى وجه تسميه قم ذكر كرده اند از همه صحيح تر اين باشد كه كلمه قم معرب كومه است ؛ بدين شرح كه چون سرزمين قم پيش از آن كه به صورت شهر در آيد داراى گودال هاى پر آبى بوده و چوپانان گوسفندان خود را براى آشاميدن آب و چرانيدن در سبزه زارهاى اطراف آن گودال ها مى برده اند، به تدريج عده اى از چوپان ها به دليل توقف طولانى در آن سرزمين ، براى خود مساكن موقتى - كه در فارسى به آن كومه گويند - ساخته اند. اين كومه ها كم كم زياد شده و توسعه پيدا كرد پس از مدتى به صورت ده درآمد و چون آب سرزمين از لحاظ طبيعى براى شهر مناسب بود، به مرور زمان و زياد شدن سكنه آن ، مبدل به شهر شد؛ ولى به مناسبت مساكن اوليه چوپانان ، نام كومه براى آن باقى ماند. بعد از ظهور اسلام و نفوذ زبان و ادبيات عرب و ايران در يكديگر، بسيارى از كلمات فارسى تغيير شكل داد و از جمله كوم مبدل به قم گرديد.
در اين قسمت با مطالبى درباره اشعريان و علت مهاجرت آنان به قم و مطالبى ديگر، آشنا خواهيد شد.
مطالعه اين قسمت ، بسيار لازم و ضرورى است ؛ چرا كه نام قم بدون وجود اشعريان ، و وجود اشعريان بدون قم ، امكان پذير نيست .
اشعريان چه كسانى بوده اند و چه دينى داشته اند؟ 
اشعريان از عرب هاى قحطانى و در اصل مقيم يمن بودند و چون جد ايشان - ادر - هنگامى كه از مادر زائيده شد سر او پر مو بود، وى را اشعر (38) ناميدند.
نخستين فرد از آل اشعر كه به قصد مسلمان شدن از يمن بيرون آمد و در مدينه به حضور پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد، ملك بن عامر اشعرى بود كه در اسلام مقام بلندى يافت .
نويسنده تاريخ قم گويد: همچنين از مفاخر ايشان (آل اشعر) آن كه فرزندان ملك بن عامر اشعرى ؛ مخصوص شدند به اعتقاد مذهب شيعت به خلاف ديگر مردمان و اين مذهب را اظهار كردند و خود را بدان شهرت دادند. آن طور كه معلوم است از قبيله اشعر، كسانى كه به كوفه آمدند و متوطن شدند، شيعه يا متمايل به مذهب شيعه بودند و از ميان اينان ، فرزندان ملك بن عامر؛ در مذهب شيعه قدمى ثابت داشتند و اشعريانى كه به قم آمدند از ايشان بودند. (39)
همچنين در آثارى از قبيل : تاريخ طبرى و كامل اين اثير، در ضمن شرح خروج عبدالرحمن بن محمد بن الاشعث بر حجاج ، ذكرى از بنى الاشعر و آمدن ايشان به قم نشده است ؛ اما اين مطلب را متعرض شده اند كه در سپاه عبدالرحمان ، جمعى از علماى تابعين و قاريان قرآن از جمله : كميل بن زياد و سعيد بن جبير - كه از شيعيان معروف هستند - قرار داشتند.
همچنين نويسنده تاريخ قم گويد: از ديگر مفاخر اشعريان اين است كه موسى بن عبدالله بن سعد اشعرى نخستين كسى بود كه در قم ، اظهار مذهب شيعه كرد تا ديگر مردم قم به او اقتدا كردند. (40)
مردم قبل از آمدن اشعريان چه دينى داشته اند؟ 
بر خلاف گفته نويسنده تاريخ قم و ياقوت حموى ، مردم قم از اوايل فتح شهر به دست مسلمانان ، جزء دوستداران خاندان پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) در آمده اند و همواره با عمال اموى مبارزه مى كرده اند.
قم يكى از اماكن امن براى قيام كنندگان در مقابل بنى اميه بوده است ؛ از اين رو، كسانى كه در مقابل امويان علم مخالفت برافراشتند، به قم و كاشان روى آوردند از جمله در سال 77 هجرى مطرف بن مغيره بن شيعه چون در مقابل حجاج بن يوسف - والى عراق - از طرف عبدالملك مروان قيام كرد، به قم و كاشان آمد واز اطراف استمداد كرد و مردم او را يارى رساندند.
در تاريخ بلعمى ضمن شرح آمدن مطرف به قم ، به شيعه بودن مردم قم هنگام آمدن مطرف تصريح شده است ؛ در حالى كه آمدن اشعرى ها به قم در حدود پانزده سال بعد از واقعه مطرف مى باشد؛ البته عرب هاى غير اشعرى هم در قم بوده اند؛ مانند: عده اى از بنى اسد، قومى از آل مذحج ، قبيله قيس و نيز قبيله عنزه در روستاهاى چاپلق و برقه رود متوطن بودند. (41)
علت مهاجرت عرب اشعرى از كوفه  
به نقل از ترجمه تاريخ قم ، عرب اشعرى در كوفه داراى حشمت و جلالت و جمعيت بودند و در اين قبيله ، شجاعان نامدارى وجود داشتند؛ به اين دليل واليان كوفه هميشه جانب ايشان را رعايت مى كردند.
اين قبيله از نژاد اشعرين سباءبن يشجب بن يعرب بن قحطان بن هود پيغمبر بودند. سباء داراى ده فرزند بود كه هر كدام از آن ها سرسلسله قوم بزرگى شدند. اين قبايل عبارتند از: ازد، كنده ، مذحج ، اشعر، انمار، حمير، عامله ، جزام ، لحم و غسان .
قبيله اشعرى در آغاز بعثت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) از يمن به مكه معظمه هجرت كردند و به آن حضرت ايمان آوردند و شيخ قبيله به نام مالك بن عامر هانى بود كه در جنگ قادسيه پس از برداشتن جسر (42) توسط سپاه ايران اسب خود را به دجله افكند و از سوى ديگر بيرون آمد و به دنبال وى ساير سواران نيز از دجله گذشتند.
مالك ، داراى دو فرزند به نام هاى سائب و سعد بود. سائب بن مالك ، همان فرد نامدارى است كه مختار ابن ابى عبيده ثقفى را براى نهضتى كه براى خونخواهى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) به پاداشته بود، حمايت نمود و با همكارى وى و ابراهيم بن مالك اشتر بر مشكلات فائق آمد؛ ابن مطيع ، والى كوفه را مجبور به فرار كرد و بر عراق و ايران و ارمنستان حكومت يافت و از حدود 8033 قتله امام حسين (عليه السلام ) آن چنانكه شايسته بود انتقام گرفت .
وفاى سائب تا حدى بود كه تا لحظه آخر از مختار دست بردار نبود و سرانجام نيز به اتفاق او دستگير و در دارالعماره كوفه به فرمان مصعب بن زبير پس از آنكه از صبح تا ظهر با زبان روزه جنگ كردند، سرانجام به قتل رسيدند.
سائب فرزندى به نام محمد بن سائب داشت كه پس از قتل پدر محبوس ‍ گشته و پس از مدتى آزاد گرديد كه قدرت او را برابر با هزار نفر ارزيابى مى كردند. بازان از طريق آذربايجان يا قزوين به نزد حجاج در كوفه رفت و از او تقاضاى هزار نفر نيرو (جنگجو) كرد تا بر منطقه خود و ديلمان و طبرستان نفوذ يابد و حجاج ، محمد را با وى اعزام كرد.
محمد بن سائب منطقه او را پاكسازى و امن نمود و نيز دشمنانش را سركوب كرد و خود را به مردم آن سامان نشان داد و چون بازان از شر دشمنان آسوده شد، او (محمد) با موافقت بازان اما بدون كسب اجازه از حجاج ، محرمانه به كوفه مراجعت نمود تا پس از چند روز بازگردد. به حجاج خبر دادند كه شب ها اسبى را لب آب مى آورند كه از ابن سائب است . حجاج عده اى را براى يافتن او تعيين نمود، و شبانه او را در خانه نزد مادرش - كه دختر ابوموسى اشعرى بود - يافته ، هنگام خواب او را در بستر دستگير نمودند. در آن حال مادرش او را از مقاومت بازداشت و سوگند خورد كه اگر تسليم نشود سربرهنه بيرون آيد ناچار، محمد شمشيرش را به زمين انداخت و تسليم شد و حجاج هم همان شب او را به قتل رسانيد. به دنبال آن به منادى دستور داد كه اعلام نمايد هرگاه ، پس از سه روز از آل سائب يا مالك بن عامر، كسى را در كوفه بيابد، خونش هدر باشد. بنابراين ، اشعريون مجبور به ترك كوفه شدند و به طرف ايوان مهاجرت نمودند تا به نهاوند و دينور رسيدند. از جمله بزرگان آن ها، پنج پسر سعد، به نام هاى عبدالله ، احوص ، عبدالرحمن ، بكر و نعيم بودند كه از ميان آن ها، احوص به شجاعت و پيروى از مذهب تشيع معروف بود. او از هر فرصتى استفاده كرده ، عليه خلفاى اموى قيام مى كرد. به اين علت ، حجاج نسبت به او بدبين بود و منتظر فرصتى بود تا او را از پاى در آورد؛ بنابراين آن ها، به دنبال آنان تا نهاوند آمدند و چون آل سائب به طرف اصفهان كوچ كردند، ايشان هم به راه افتادند تا به سرزمين قم رسيدند.
همچنين در بيان علت مهاجرت پسران سعد، نقل كرده اند كه چون عبدالرحمن بن محمد بن اشعث كندى از طرف حجاج ، امير سيستان بود، عليه وى خروج كرد و كرمان را تسخير كرده ، بر فارس و اهواز نيز استيلا يافت و وارد بصره شد. احوص هم با برادران و ياران و غلامان خود، به او پيوست و فرمانده پياده نظام لشكر او شد. حجاج با سپاه بسيارى به طرف بصره حركت نمود و بدون اطلاع از پيوستن احوص به ابن اشعث ، برادر او عبدالله بن سعد را جانشين خويش قرار داده و در كوفه خليفه خود گردانيد و در دير الجماجم ، طرفين با يكديگر برخورد كردند كه به دنبال آن جنگ سختى درگرفت . اين جنگ ، سه روز به طول انجاميد و گروه زيادى از دو طرف كشته شدند و سرانجام عبدالرحمن شكست خورد و به طرف سيستان گريخت و ياران او هم پراكنده شدند.
در بين آنان ، هفده نفر از مردم عراق و علماى تابعين (43) بودند كه به طرف ايران فرار كردند و از ياران او، چهار قبيله به نام هاى قيس ، عنزه يا عدى و اشعرى به ايران هجرت كردند كه تيم ، در طيره اصفهان ، قيس در رستاق انار، كمره و عدى در رستاق چاپلق و برقه رود و اشعرى در كميدان - كه در آخرين رستاق اصفهان بود - منزل كرده و اقامت نمودند.
عرب اشعرى به نهاوند آمده و چند روز در آن جا اقامت نمودند؛ اما به علت ابتلا به مرض وبا بسيارى از آن ها از بين رفتند؛ به طورى كه از چهل پسر عبدالرحمن ، فقط دو نفر باقى ماندند. به ناچار آن ها به طرف اين سرزمين (قم ) حركت نمودند و تعداد كسانى كه وارد قم شدند، جمعا حدود هفتاد نفر بوده و اين هجرت در سال 94 ه .ق اتفاق افتاده است .
در پايان اين قسمت جا دارد به حديثى در مورد خالى شدن كوفه از مؤمنين و مركزيت علمى قم اشاره نماييم .
عن الصادق (عليه السلام ) انه دكر كوفه و قال :
ستخلوا كوفه من المؤمنين و يارز عنها العلم كما تاءرز الحيه فى حجرها، ثم يظهر العلم بلده يقال لها قم ، و يصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى فى الارض مستضعف فى الدين حتى المخدرات فى الحجال ، و ذلك عند قرب ظهور قائمنا . (44)
امام صادق (عليه السلام ) يادى از كوفه كردند و فرمودند:
كوفه به زودى از مؤمنان خالى مى شود و علم از آن جمع مى شود؛ همان طور كه مار در لانه اش جمع مى شود، سپس علم و دانش در شهرى كه به آن قم مى گويند، ظاهر مى شود و آن جا مركز علم و فضيلت مى گردد تا جايى كه هيچ كس حتى خانم هاى خانه دار در دين مستضعف باقى نمى مانند و اين نزديك ظهور قائم ما، حضرت مهدى - عجل الله تعالى - خواهد بود.
علل عزيمت اقوام عرب به ايران  
در فتوح اسلامى ، به ويژه هنگام فتح ايران ، مسلمانان عرب با دنياى تازه هاى روبه رو شدند. ديدن شهرهاى آباد و سرزمين هاى سبز و باغ هاى خرم و آب فراوان و ثروت سرشار، ايجاب كرد كه عده اى از آنان به اين نواحى كوچ كنند و مقيم شوند و به مرور زمان ، جزء ساكنان بومى به حساب آيند؛ البته اين كار فقط به ايران اختصاص نداشت . پس از فتح مصر و شمال آفريقا و اسپانيا عده زيادى از قبايل عرب به آن جا كوچ كردند.
لازم به ذكر است كه آمدن عرب ها به ايران و رفتن ايرانيان به سرزمين عرب ، پيش از اسلام نيز سابقه داشته است .
علل آمدن عرب ها به قم  
1- قم شهر دور افتاده اى بود و مانند امروز سر راه نبود و كسى كه در آن سكونت اختيار مى كرد معمولا از آسيب خلفا و تعقيب آنان در امان بود.
2- رسم مردم قم در ميهمان نوازى و حمايت از ميهمانان كم نظير بود.
3- آب و هواى قم ، از نظر خشكى هوا و دلايل ديگر، با زندگى عرب ها مناسبت داشت .
4- در مورد بنى الاشعر، بايد بدانيم كه بنا بر نوشته تاريخ قم ، هنگام ورودشان به قم ، از مردم اين شهر در برابر حمله ديلم حمايت كردند و از اين جهت مردم قم مقدمشان را گرامى داشتند و از آنان خواستند كه در قم بمانند.
5- بنى اسد، پس از قيام مختار به قم آمدند و در قريه جمكران اقامت كردند.آمدن بنى اسد به قم 25 سال قبل از اشعرى ها بوده است . زيرا قيام مختار در سال 66 و 67، و آمدن اشعرى ها به قم در حدود سال 93 بوده است . (45)
برخى از دلايل توجه سادات و امامزادگان به قم  
براى بسيارى از مردم اين سؤ ال مطرح است كه چرا سادات و امامزادگانى كه هم اكنون در قم مدفون هستند، از بين تمام شهرهاى ايران ، شهر مقدس ‍ قم را انتخاب كرده و در آن سكنى گزيده اند؟
براى رفع اين سؤ ال و ابهام ، به برخى از دلايل و شواهد با استفاده از كتاب هاى مختلف تاريخى ، (46) اشاره مى نماييم :
1- بسيارى از سادات ، داستان هجرت عرب اشعرى از كوفه و توطن آن ها را در ناحيه قم ، و نيز وضع زندگانى ، استقلال ، جاه و جلال و عظمتشان را در اين شهر شنيده بودند و اين يكى از عواملى بود كه آنان را مصمم ساخت در اين شهر اقامت گزينند.
2- توجه و عنايت زياد و زير آن زمان ، - اسماعيل ابن عباد - نسبت به مردم شهر قم و برآوردن حوائج و خواسته هاى آنان مانند: احداث نهرهاى زياد در داخل و خارج شهر و وقف كتاب هاى بسيارى براى طلاب و صاحبان علم ، يكى ديگر از دلايل سكونت سادات در اين شهر بوده است .
3- ارادت و توجه زياد مردم قم - كه عموما خود شيعه اثنى عشرى و از صحابه ائمه اطهار (عليهم السلام ) بودند - نسبت به سادات مهاجر و تعظيم و تكريم و فراهم آوردن وسايل رفاه و آسايش آن ها، از ديگر دلايل توجه سادات به اين شهر بوده است .
4- از آن جا كه ائمه اطهار (عليهم السلام ) از شهر قم به عنوان آشيانه آل محمد و ماءواى فاطميان و جايگاه شيعه ايشان ياد كرده اند و نيز در روايتى اهل قم از انصار و ياوران اهل بيت خوانده شده اند، طبيعى است كه در زمان آل عباس - كه اولاد حضرت على (عليه السلام ) در شكنجه و فشار قرار مى گرفتند - اين شهر يكى از پناهگاه هاى اصلى علويان واقع شود.
از اين رو، عده زيادى از آل على (عليه السلام ) اين شهر روى آورده و سكونت گزيدند. بعد از دفن حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام توجه علويان و سادات ، نسبت به قم افزايش يافت و در فاصله كوتاهى عده بسيارى از فرزندان امام حسن و امام حسين و امام موسى بن جعفر و امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام ) و از فرزندان محمد حنيفه و زيد بن على بن الحسين و اسماعيل (فرزند امام صادق (عليه السلام ) ) از اطراف به قم روى آوردند.
امروز كثرت سادات در قم محسوس و مشهود است ، به طورى كه چند محله به نام علويان و سادات وجود دارد كه بيشتر ساكنان آن ها سيد هستند؛ مانند محله سيدان ، محله موسويان و محله موسى بن مبرقع ؛ و نيز خاندان هاى سادات زيادى همانند: خاندان چاووشى ، حسينى ، علوى ، طباطبايى ، موسوى ، لاجوردى و... در قم وجود دارند كه مورد احترام مردم هستند.
5- همچنين سادات ، به ويژه سادات علوى در قرون دوم و سوم ، از طرف خلفايى همچون منصور دوانيقى و متوكل ، در دشمنى با آل عباس ‍ (عليه السلام ) افراط مى كردند. آل على هم از فرصتى براى مبارزه با آل عباس استفاده مى كردند و با مخالفان و دشمنان آل عباس همدست مى شدند و چون شكست مى خوردند به دنبال پناهگاهى مى گشتند و اين پناهگاه در درجه اول ، ديلم (47) و قم بود.همچنين قم براى آل على ، محل امنى بود و هيچ خطرى در اين جا آنان را تهديد نمى كرد؛ در صورتى كه در نواحى ديگر، گاهى خطراتى براى ايشان به وجود مى آمد تا آن جا كه خونشان ريخته مى شد.
البته گذشته از قم ، علويان به مازندران و ديلم و نواحى ديگر مى رفتند؛ چرا كه امروزه در هر گوشه اى از كشور ايران ، قبورى از آل على با بقعه و گنبد و موقوفات فراوان وجود دارد؛ ولى عنايت علويان به قم ، با توجه به دلايل فوق بيشتر بوده است .
در استان و شهر مقدس قم ، تعداد زيادى از امامزادگان وجود دارند كه به علل مختلف به اين شهر مهاجرت نموده اند.عده اى از آنان به دست مخالفين و دشمنان اسلام به شهادت رسيده اند و عده اى هم به مرگ طبيعى از دنيا رفته اند.
در صفحه بعد به تعدادى از اسامى امامزادگان قم اشاره مى شود.
لازم به ذكر است كه پرداختن به زندگينامه اين امامزادگان از حوصله اين كتاب خارج است ؛ اما مطالعه كنندگان محترم مى توانند جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه ، به كتبى كه اسامى آن ها در پايان اين كتاب آورده شده است مراجعه نمايند.
اسامى برخى از امامزادگان قم  
1- موسى مبرقع (در محله چهل اختران )
2- شاهزاده احمد قاسم (در محله دروازه قلعه )
3- شاهزاده جمال الدين (واقع در يك فرسنگى شهر در جاده اراك )
4- امامزاده هادى و مهدى (واقع در قريه جمكران )
5- شاهزاده احمد (معروف به امامزاده خاكفرج )
6- امامزاده على بن جعفر (محله دربهشت ، بيرون دروازه كاشان )
7- شاهزاده ابراهيم و گنبد سبز (محله دربهشت ، بيرون دروازه كاشان )
8- امامزاده ابراهيم و شاه محمد (واقع در بخش 2 قم ، پشت راه آهن خط تهران )
9- امامزاده شاه جعفر (در نزديكى شاه ابراهيم )
10- شاهزاده سيد على (در خارج از دروازه رى )
11- شاهزاده احمد (در نزديكى شاهزاده سيد على )
12- چهار امامزاده ، شامل : شاهزادگان حسن ، حسين ، ابراهيم ، جعفر ، از فرزندان امام زين العابدين (عليه السلام ). (در نزديكى شاهزاده احمد)
13- شاهزاده طيب و طاهر (واقع در شش كيلومترى جاده سراجه )
14- امامزاده شاه جعفر غريب (در نزديكى مسجد جمكران )
15- امامزاده شاه جمال (نزديك شاه جعفر غريب )
16- شاهزاده زيد (در نزديك شاهزاده حمزه ، واقع در خيابان آذر)
17- شاهزاده حمزه (در خيابان آذر، محله اى به همين نام )
18- امامزاده شاه اسماعيل (در روستاى شاه اسماعيل )
19- امامزاده اسحاق (بالاى قريه ميم )
20- امامزاده فاضل (در روستاى بيدهند)
21- امامزاده محسن (در روستاى قبادبزن )
22- امامزاده سكينه خاتون (در روستاى قاسم آباد)
23- شاهزاده هادى (در روستاى وشنوه )
24- امامزاده نور (در روستاى كرمجگان )(48)
برخى از آثار تاريخى قم (49) 
همان گونه كه بيان شد شهر مقدس قم يكى از شهرهاى تاريخى و داراى قدمت بسيار است . اينك براى نمونه به چند اثر تاريخى ، به صورت فهرست وار اشاره مى شود:
1- بناى گنبد مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام كه در سال 529 ه .ق ساخته شده و به تدريج بر بناى آن افزوده گرديده است .
2- گنبد على بن جعفر در سال 710 ه .ق .
3- گنبد احمد بن قاسم در 20 محرم سال 708 ه .ق .
4- گنبد حارث بن احمد بن زين العابدين كه به خاكفرج معروف است در اوايل قرن هشتم هجرى .
5- بناى امامزاده جعفر در سال 677 ه .ق .
6- بناى امامزاده ابراهيم كه بيش از 400 سال از تاريخ بناى آن مى گذرد.
7- گنبد موسى مبرقع كه تاريخ بناى آن پيش از قرن هفتم است .
8- بناهاى باغ سبز، مدفن سه برادران در تاريخ 792 ه .ق بنا شده است .
9- بناى آستانه زيد بن على در تاريخ 848 ه .ق .
10- بناى گنبد چهل اختران در سال 935 ه .ق .
11- بناى مسجد جامع از بناهاى اواسط قرن هفتم هجرى (البته در تاريخ بنا اختلاف است كه در مبحث مسجد جامع اشاره خواهد شد).
نگرشى بر وضعيت قم از اوايل هجرت تا زمان قاجاريه  
در زمان هارون الرشيد، حمزه بن يسع كه يكى از بزرگان قم بود به حضور خليفه رسيد و از او درخواست كرد كه قم را از اصفهان جدا كند و اجازه داده شود نماز جمعه و عيدين در آن انجام يابد. خليفه تقاضاى او را پذيرفت و بدين گونه قم محل امنى شد براى كسانى كه از خليفه يا حاكم وحشت داشتند.
اولين دسته از عرب ها كه به قم پناهنده شدند، جمعى از بنى الاشعر بودند كه در زمان حكومت حجاج بن يوسف ثقفى در عراق به اين شهر روى آوردند.
شرح قضيه به طور اجمال اين است كه در زمان خلافت عبدالملك مروان ، چون عراق (50) زياد آشفته بود، عبدالملك ، حجاج را كه مردى بى باك و ستمگر و در عين حال كاردان بود به حكومت آن جا منصوب كرد اعمال ظالمانه حجاج ، معروف است و لازم به توضيح نيست . با اين كه او سركشان و مخالفان زا به سخت ترين وجهى مجازات مى كرد باز هم همواره اوقات او صرف زدوخورد با خوارج و كسانى كه از ظلم او به ستوه آمده بودند، مى شد.
از حمله كسانى كه بر حجاج خروج كرد و قصد داشت با سپاهى انبوه او را از بين ببرد، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس بود.وى يكى از سرداران معروف و كارآزموده حجاج بود و مدتى در مشرق ايران از طرف وى فرماندهى سپاه را به عهده داشت ؛ ولى مظالم و خونخوارى هاى حجاج و ناراضيتى مردم عبدالرحمن را وادار به نافرمانى و قيام نمود.خروج عبدالرحمن نزديك بود حجاج را به كلى مستاءصل (51) كند.عاقبت ، نفاق عده اى از همراهان ، باعث شكست او در محلى به نام ديرالجماجم (52) و متوارى شدن يارانش گرديد.
اشعريان از جمله همراهان عبدالرحمن بودند كه پس از شكست او به قم پناهنده شدند.قبل از آمدن اشعريان به قم ، ساكنان اصلى شهر در قلعه اى زندگى مى كردند كه در وسط شهر قرار داشته است . مدت ها بين اشعريان و ساكنان قلعه ، زدوخورد بوده است .
نهايتا اشعريان در اين مقابله چيره شده و قم را زير نفوذ خود قرار دادند و به قولى ، اهالى قم با آغوش باز اشعريان را پذيرفتند.
در زمان خلافت عباسى - كه بيشتر اوقات ، آل على (عليه السلام ) را تعقيب و شكنجه مى كردند - بسيارى از سادات و فرزندان حضرت على (عليه السلام ) به قم پناه آوردند و از همين موقع عقايد شيعه در اذهان ساكنان قم رسوخ پيدا كرد و به تدريج ، يك شهر شيعه نشين شناخته شد و به همين علت خلفا به اين شهر نه توجهى داشته اند و نه نظر مساعدى . (53)

 

next page

fehrest page