انسان شناسى جلد سوم

جلال الدين فارسى

- ۴ -


از تتبع در آيات قرآن و تاءمل در آنها اين حقيقت بدست مى آيد كه روح لايه برينى از هستى است كه از مبداء هستى بواسطه لايه هاى جهان برين فقط بر هستى انسانها مى نشيند نه بر موجودات طبيعى . و اين حقيقت كه روح - كه از (امر) خداست - از راه وحى قلب پيامبر را متحول و منقلب و منور به نور معارف حقه مى گرداند. خداوند متعال گاهى اين رخداد را كه در قلب - يا ذهن و قواى ادراكى - پيامبر تعين مى يابد به خود نسبت مى دهد مانند: و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا(166) زمانى آن را به فرشتگان نسبت مى دهد: ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده (167) و در مواردى به روح الامين - جبرئيل نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين .(168)
سومين حقيقت اين است كه همين روح كه معارف حقه وحيانى يا جهان - انسان شناسى و شريعت توحيدى باشد چون بر قلب پيامبر بسان لايه اى از هستى برين بنشيند او را نورانى و در عين حال تبديل به مشعل هدايتى براى مردم مى گرداند: انا ارسلناك شاهدا... و سراجا منيرا(169) در ساير انسانها همين اثر تكامل كيفى را بجا مى گذارد. چنانكه خداوند متعال در مودر يكى از ياران پيامبر - شايد عمار ياسر - گواهى مى فرمايد اءو من كان ميتا فاءحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها.
چهارمين حقيقت اين است كه ليلة القدر كه موقعيتى از جهان طبيعى است در جهان انسانى كانون خودمختار نقش تعيين كننده اى ايفا مى كند. به اين معنى كه در اين زمان كوتاه روزنه على جهان برين به روى جهان انسانى گشودگى خارق العاده اى مى يابد كه در طول سال قمرى بى نظير است : ليلة القدر خير من الف شهر. تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر . فرشتگان به اذن پروردگارشان نازل مى شوند تا لايه برين روح (كل امر) را بر هستى انسانهايى كه صلاحيت رحمت خاصه را يافته اند بنشانند كه اثرش (سلامت ) يا ايمنى در برابر همه عوامل مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى است . به عبارت ديگر، در آن شب تا سپيده دمان ، آن عوامل كه اسم عام (ابليس ) دارند و لايه پست هستى را تشكيل مى دهند خنثى و عاطل و بى گزند مى گردند.
6. لايه روح دميدنى  
صرفنظر از پاره اى وجوه مشترك ميان اين لايه هستى برين با لايه روحى كه از آن سخن گفتيم و سبب شده از هر دو لايه با لفظ روح تعبير شود فرقهاى اساسى ميان آنها وجود دارد.
نخست اين فرق كه آن روح ، رحمتى رحمانى است و عايد انسانها از نيكوكار و بدكار مى شود، حتى - و خدا داناتر است - ممكن است شامل موجودات طبيعى هم بشود لايه روح دميدنى رحمتى رحيمى است به اين معنى كه فقط به مردم مؤ من پرهيزكار نيكوكار تعلق مى گيرد.
اكنون دو پرسش پيش مى آيد. اول اين كه چرا (روح دميدنى خدا) كه لايه اى از هستى برين باشد فقط در اين مردم دميده مى شود و نه در ديگران ؟ دوم اين كه آن روح چيست و چه اثر و خاصيتى دارد؟
روح ، لايه اى از هستى است كه منشاء مجموعه اى از فعاليت ها و حركات است كه به آن زندگى مى گوييم . اين مجموعه گاهى حركات گياهى است ، زمانى فعاليت هاى زيستى يا حيوانى كه در انسان هم هست . در انسان علاوه بر فعاليت هاى زيستى ، فعاليت هاى ويژه اى وجود دارد مانند انديشه ، استدلال ، اراده ، و پاره اى عواطف - هيجانات كه در ساير جانوران يافت نمى شود. مجموعه فعاليت هاى ويژه انسان را به روح انسانى نسبت مى دهيم . اين نسبت بدان معنى است كه لايه اى از هستى در ساختار آدمى است كه در ساير جانوران نيست تا چه رسد به گياهان و جمادات . اين لايه هستى آدمى است كه زندگى انسانى از آن سر مى زند. بالاتر از زندگى انسانى ، حيات طيبه يا زندگى ديندارانه - دين به معناى وحيانى آن - است كه ويژگى هاى بسيار دارد و انسان عادى بدون آن و در نسبت به آن ، مرده بشمار مى آيد.(170)
حيات طيبه براى انسانها يك امكان است ، چنانكه دو زندگى استكبارى و دنيادارى هم جز يك امكان نيستند. آدمى با توانايى فطرى ويژه اى كه در ساختار اوست - و البته ريشه در نظام هستى دارد - مى تواند يكى از شش ‍ نوع زندگى را برگزيند كه چهار نوعش را نام برديم .
روح حيات طيبه ، همان روح دميدنى خداست ، و لايه اى از هستى برين كه آدمى قادر است اگر آن را اراده كند و برگزيند و بر ساير انواع زندگى ممكن و موجود و رايج ترجيح دهد به آن ارتقا يابد. در اين صورت روح حيات طيبه كه رحمت رحيمى يعنى پاداش و جايزه اى از خداست به او تعلق مى گيرد يا در او دميده مى شود. فرشتگان كه همواره براى خدا سجده مى كنند بر چنين انسان و مردمى هم سجده مى كنند نه سبب تنى كه لايه اى از جهان طبيعى بوده با بدن ساير جانوران يكى است يا بواسطه روح انسانى آنان بلكه به خاطر روحى كه موجد يا محرك حيات طيبه است و نفخه اى الهى - در اين حال نه بر انسان و نه بر جاندار كه بر روحى كه از خداست - و (نفخت من روحى )(171) سجده برده اند.
فرشتگان - چنانكه اندكى بعد پيامبر - هم از جهان برين به عالم طبيعت وبه جهان انسانى نزول مى كنند تا (روحى ) را كه از امر خداست نازل كنند يا هستى هاى برين ديگرى را، و هم فقط بر چنين مردمى سجده مى برند تا آنان را به جهان برين و به سوى خدا - مبداء هستى - بالا برند و اين كلمات را به قريب حق برسانند: اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (172) اعمال صالحه كه در عين حال عبادات خالصه هم هستند و (صلاحيت ) قرب خدا را دارند و با مبداء هستى مناسبت ، عاملش را كه همان كلمه يا انسان طيبه باشد داراى حيات طيبه ساخته اوج مى دهند: من عمل صالحا من ذكر اءو اءنثى و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة (173) براى مثال ، هر گاه سائقه جنسى خود را صيانت و حفاظت كرده مصداق و الذين هم لفروجهم حافظون شود از روح خدا كه همان روح حيات طيبه باشد در او دميده مى شود چنانكه در حضرت مريم سلام الله عليها دميده شد به همين سبب : والتى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا.(174)
دومين فرق ميان آنها - هر چند به فرق اولى باز گردد - اين است كه تحقق لايه هستى روح دميدنى بر وجود آدمى تابعى است از اراده و تصميم گيريش و گزينش حيات طيبه كه با انجام اعمال صالحه ، تسلط بر نفس ، فتح محيط درونى ، فتح محيط اجتماعى ، و فتح محيط بين المللى تواءم است . برخلاف لايه روح ديگر كه بستگى به اراده و تصميم انسان نداشته فيضى است از حق شامل همه انسانها يا حتى موجودات بيشمار. ايمان ارادى و آگاهانه به خدا و زندگى برزخى و قيامت لايه اى از هستى برين بر قلب انسان و در عين حال روحى از خداست .(175)
سومين فرق آنها اين است كه آن لايه روح همواره بواسطه ساير لايه هاى هستى برين به انسان مى رسد در حالى كه اين يك بيواسطه است .
توضيحات بيشتر در مبحث (جهان انسانى كانونى گشوده خود مختار) خواهد آمد.
7. لايه فرشتگان  
گونه اى هستى ذيشعور و برين - مكرم -اند كه يكسره در كار و و در گردش ‍ و چرخش اند. در كار پرستش و طاعت خدا و اجراى اوامرش تا نظام هستى با جهان هايش دوام يابد. مهم ترين كارشان كه بالضروره اجراى عالى ترين وظائفشان هم بشمار مى آيد - شفاعت است : وساطت براى ارتقاى آدميان در مراتب قرب . اين وظيفه را مانند اسير ماءموريت ها طبق امر خدا انجام مى دهند و جز در مورد كسى كه خدا از او راضى باشد شفاعت نمى كنند. نوعى عاطفه هم دارند و آن (خشيت ) از خداست كه ثمره اش دلسوزى و خير خواهى براى بندگان اوست . مى دانيم در مورد انسانها يگانه اثر، و نخستين اثر ممكن ابلاغ معارف حقه وحيانى جز يادآورى - يا يادگيرى - و خشيت نيست . و همين كه انسان پس از معرفت به حقايق و آموزه هاى وحيانى متذكر و عارف گشت و نيز خشيت يافت فرايند ايمان آوردنش به آن معارف و حقايق آغاز مى گردد و به حيات طيبه مى رسد كه اعمالش همه از انديشه ، خردورزى ، استدلال ، هيجانات ، عواطف ، كار و زندگى و مبارزه و مجاهده ، (صالح ) مى شود يعنى به كار مايه سير تقرب بدل مى گردد. ما اءنزلنا عليك القرآن لتشقى الا تذكرة لمن يخشى .(176) اذهبا الى فرعون فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى (177) ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى .(178)
مى فرمايد: و له من فى السموات و الارض . و من عنده لايستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون . يسبحون الليل و النهار لايفترون ... بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ... و لا يشفعون الا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون .(179)
واسطه ها، و سفيرانى هستند ميان مبداء هستى با جهان طبيعى ، جهان انسانى ، و جهان پست ، الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس (180) و بر پيامى كه مى برند و نسبت به آنچه از خزائن غيب به جهان طبيعى وارد مى كنند يا از (كتاب مبين ) براى تحقق و تعين در جهان طبيعى و جهان انسانى و جهان پست ، مى رسانند آگاهى دارند: لكن الله يشهد بما انزل اليك ، انزله بعلمه ، و الملائكة يشهدون ...(181)
اما نزول آنان به اراده و به قدرت مبداء هستى است : ينزل الملائكة بالروح من اءمره على من يشاء من عباده .(182)
ماءموريتشان منحصر به اينها نيست . ماءموريت ديگرشان پشتيبانى از پيامبر است . وقتى يكى از همسران پيامبر رازى را كه پيامبر با او در ميان گذاشته براى همسر ديگر پيامبر فاش مى سازد خداوند آن دو را دعوت به بازگشت از خطايشان مى فرمايد و پيامبر، وحى الهى را به دو همسرش حفصه و عايشه چنين ابلاغ مى فرمايد: ان تتوبا الى الله فقة صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤ منين و الملائكة بعد ذلك ظهير(183) اگر شما دوباره رو به خدا آريد دلهايتان آواى خدا را خواهد شنيد و در صورتى كه عليه پيامبر هم پشت شويد بدانيد كه مولاى اوخداست و علاوه بر آن جبرئيل و مؤ منان صالح و فرشتگان پشتيبانش .
كاركرد ديگرشان صلوات بر پيامبر اكرم و بر مردم ديندار نيكوكار است . و اين كارى است كه هم خدا نسبت به پيامبر اكرم و مردم مى فرمايد و هم فرشتگان . از طرف ديگر كارى است كه مردم ديندار نيكوكار مكلفند و ماءمور تا نسبت به پيامبر اكرم انجام دهند: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(184) هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمومنين رحيما. تحيتهم يوم يلقونه سلام و اءعد لهم اجرا كريما.(185) از سياق دو آيه اخير و دو آيه ماقبل آنها، همچنين از سياق آيه اولى كه با آيات قبل و بعدش ‍ يك مجموعه را تشكيل مى دهند و از فضاى آموزشى سوره مباركه احزاب ، بعلاوه آنچه راغب اصفهانى و بسيارى از لغت شناسان درباره معنى صلوات گفته اند استنباط مى شود كه اين كار همانا تبريك و تمجيد و تحسين است . چون پيش از دو آيه اخير، اين دو آيه آمده است : يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا . و اندكى پيش از آيه اولى آمده است كه (شما حق نداريد به پيامبر خدا زخم زبان بزنيد و نه اين كه پس از او تا هميشه با همسرانش ازدواج كنيد.) و پس از آن آيه - بلافاصله چنين آمده است : (بيگمان ، كسانى كه به خدا و پيامبرش زخم زبان مى زنند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و براى آنان عذابى خوار و پست كننده مهيا كرده است . و كسانى كه به مردان مؤ من و زنان مؤ من بدون اين كه كار بدى كرده باشند - زخم زبان مى زنند مسؤ وليت بهتان و گناه بسيار آشكارى را بر دوش خود بار مى كنند.)
در آيه نخست ، درس بزرگى هم نهفته است و آن اين كه تحسين كردن ، تمجيد و تبريك خدا و فرشتگانش به مردم پيش از آموزش معارف حقه به آنان امر يادگيرى آن معارف و ايمان آوردن به آنها را تسهيل و تمهيد مى نمايد. و مردم ديندار و دينشناس هم بايد با گفتار نرم (186) و آميخته به تحسين ، آفرين ، تمجيد و تبريك ، مقدمات پذيرش معارف حقه را از طرف مخاطبان فراهم آورند تا امر انتقال از ظلمات به نور كه مقدمه ايمان به آن معارف باشد به سرعت و سهولت و جديت انجام پذيرد.
صلوات ما بر پيامبر اكرم و خاندانش كه با انديشه درباره آن شخصيت هاى متعال و آموزه هاى آنان تواءم است و هرگز از هم جدايى ندارند سبب رشد فرهنگى ما مى گردد و در عين حال سپاسگزارى استاد است و حقشناسى نسبت به پروردگارى كه مبداء هستى و دانش و حكمت و معرفت است . همچنين آوازه پيامبر اكرم و خاندانش را كه با آوازه دين خدا و راه نجات و تعالى و كرامت قرين است در محيط اجتماعى و محيط بين المللى بلند و طنين انداز مى سازد. و اين به نوبه خود تمهيد ديگرى است براى هدايت و رشد معنوى و آزادى و عزت بشريت بويژه مستضعفان .
از همه اينها مى توان چنين نتيجه گرفت كه هسته مشترك ميان تمام اين صلوات ها سعى بر رشد معنوى كسى است كه صلوات بر او فرستاده مى شود و بر كسانى كه در دائره وجوبى و اثرگذارى او قرار دارند. حال خواه اين رشد معنوى كه براى او يا دائره وجوديش حاصل مى آيد خروج از ظلمات به نور باشد يا از كفر به ايمان ، يا سير در مراتب ايمان و تقوى و رجاء و توكل .
در مورد فرشتگان اين (سعى ) در رساندن امدادهاى الهى به پيامبر، يا به مردم است البته فقط به مردمى كه گام در صراط مستقيم تقرب به پروردگار و مبداء هستى نهاده باشند يا به تعبيرى كه خداى متعال در كلام مجيدش دارد (روحى از خدا در آنان دميده شده باشد). در اين صورت فرشتگان به امر خدا عمل مى كنند آنجا كه فرمايد: فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون (187) اما اين سجده ، سجده بر آدم و بر مردم نيست ؛ سجده براى خداست ؛ ان الذين عند ربك لايستكبرون عن عبادته و يسجونه و له يسجدون (188)، ولى سجده اى هم هست كه به صلاح و به نفع بنى آدم - له - است .
رؤ ياى يوسف عليه السلام هم چيزى جز همين معنا نيست آنجا كه چنين داستان مى كند: انى راءيت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر راءيتهم لى ساجدين (189) لايه هاى هستى برين ، و فرشتگان در اجراى امر كلى و عمومى و جاويدان خداى متعال و مدبر امور، نظام جهان طبيعى ، و نظام جهان انسانى كانونى گشوده خودمختار را به نفع و صلاح يوسف به جنبش ‍ و سعى وا مى دارند - آنان به سير تقرب مردمان مدد مى رسانند.
اين امداد و يارى رسانى جنبه ديگرى هم دارد. و آن تضعيف - توهين ، طرد و رفع عوامل مخل و مفسد چهار محيط است تا سير تقرب آدميان آسان گردد: (فنيسرك لليسرى ).
... و الله لايهدى القوم الظالمين . اولئك جزاؤ هم اءن عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين خالدين فيها لايخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون .(190)
كاكرد ديگرشان اداره زندگى برزخى است . مردم ديندار نيكوكار را كه بر صراط مستقيم تقرب الى الله بوده اند در لحظه مردن چنين استقبال مى نمايند: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا و البشروا بالجنة التى كنتم توعدون . نحن اولياءكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة و لكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدعون . نزلا من غفور رحيم .(191) الذين تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون .(192)
يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة عليها ملائكة غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون (193) ساصليه سقر. و ما ادراك ما سقر. لاتبقى و لاتذر. لواحة للبشر. عليها تسعة عشر. و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكة .(194)
(بيگمان ، كسانى كه فرشتگان آنان را در حالى دريافت مى كنند كه ستمگر بر خويشتن از او مى پرسند: در چه حالى بوديد؟ پاسخ مى دهند: در روى زمين مستضعف بوديم . مى گويند. مگر زمين خدا پهناور نبود تا بتوانيد در آن هجرت كنيد؟ بنابراين ، آنان آشيانشان جهنم است . بدسرشتى است . مگر مستضعفانى كه خواه مرد باشند و خواه زن و كودك . چاره اى نتوانند انديشيد و راهى به رهايى نتوانند جست .)(195)
و اگر ستمگران را در لحظه اى كه در ژرفاى مردن دست و پا مى زنند ببينى كه چگونه فرشتگان قدرتهايشان را گسترده اند كه هان ! خودهاتان را بدر كنيد (از تن ). اينك عذاب خوارى (يا ذلت و اسارت ) را به كيفر مى بينيد بدان سبب كه عليه خدا ناحق مى گفتيد و درباره آياتش استكبار مى ورزيديد. اكنون تك و تنها و همانطور كه بار اول خلقتان كرديم نزد ما آمديد...)(196)
(و اگر ببينى لحظه اى كه فرشتگان جان كسانى را كه كافر شدند دريافت مى كنند چگونه بر روى و پشتشان مى زنند كه بچشيد عذاب احتراق را، آن سبب اعمالى است كه از پيش فرستاديد و اين دليل كه خدا نسبت به بندگان ستم كننده نيست .)(197)
(و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند پروردگارمان را (به چشم ) نمى بينيم . واقعا در مورد خودشان بزرگ پندارى كردند و زياده روى هولناكى كردند. زمانى (لحظه مرگ ) كه فرشتگان را ببينند در آن لحظه براى مجرمان مژده ها نباشد و مى گويند دور بادا، نبينيم هرگز. و به سراغ آنچه از كار كرده اند آييم تا همه را بر باد رفته و پراكنده نماييم . بهشتيان در آن لحظه بهترين قرارگاه و نيكوترين آسايشكده را دارند).(198)
كاركرد ديگر فرشتگان در دوران قيامت است كه امتداد كاركردشان در عالم برزخى آدميان بشمار مى آيد. شايد اشاره به همين امتداد و استمرار باشد كه پروردگار متعال در پى چند آيه ذكر شده بلافاصله بذكر كاركرد فرشتگان در دوران قيامت پرداخته مى فرمايد: (و دورانى كه آسمان - يا جهان برين - با پاره پاره شدن ابرهايى كه آن را از ديده مردم پوشانده نمايان و گشوده شود و فرشتگان فرود آيند چه فرود آمدنى ، فرمانروايى مطلق آن زمان براى خداى رحمان ثابت و روشن (از ديده منكران سابق ) است و دورانى - يا زمانى - است كه براى كافران بسى دشوار است . دورانى است كه ستمگر (بر خدا، خود، و مردم ) دستش را بدندان گزيده گويد ايكاش راه و رسم زندگى با آن پيامبر گزيده بودم . اى واى بر من كاش فلانكس را دوست صميمى نگرفته بودم ، آن را كه چون پند قرآن به من رسيد مرا از آن دور كرده بدور برد. و شيطان (همان فرد انسان ) انسان را بيدفاع وا مى گذارد. و آن پيامبر (زبان به شكايت به درگاه خدا گشوده ) گفت : پروردگار من ! هموطنانم اين قرآن را ترك كردند).(199)



25 

جهان طبيعى


جهان طبيعى ، خلق شده است . به اين معنى كه زمانى چنين هستى اى نبوده و بعد هستى ويژه اش يافت شده است ، درست مثل تولد يك حيوان يا انسان ، اين پيدايى ، نه از عدم بلكه از نداشتن هستى متزمن - متمكن يا بگونه يك رخداد يا يك چيز است . چنانكه امروز و فردا هر چه پديد آيد از عدم نيست از جهان برينى است كه سرچشمه هاى آن را در بر دارد: (هيچ چيزى نيست مگر خزائن - يا سرچشمه هاى آن نزد ماست و ما آن را نازل نمى كنيم مگر با تقديرى معلوم ).
اشاره به همين معناست آنجا كه از جهان برين سرچشمه اشياء و رخدادهاى جهان طبيعى . بالفظ (سماء) - آسمان - در برابر جهان طبيعى با آسمانها و زمينش ياد مى شود و از جهان طبيعى در برابرش با لفظ (الارض ). در حالى كه چون مى خواهد از آسمانهاى جهان طبيعى ياد فرمايد از كره زمين و حتى بدن ما انسانها با كلمه (الارض ) تعبير مى فرمايد. باز به همين دليل است كه آفرينش جهان طبيعى تدريجى و زمانى است و هستى آن هم مدت دار است . آغازى دارد و انجامى كه قيامت باشد. بدن ما هم كه جزئى از همين عالم است آغاز يا تولدى دارد و انجام يا مرگى .
آسمانهاى جهان طبيعى از چيزى طبيعى ساخته شده اند كه خود آن نازل شده هستى ويژه اى از جهان برين است . به ديگر بيان ، هستى ويژه اى از جهان برين تجلى يافته است و امتداد وجودى پيدا كرده - بى آنكه مانند امتداد در عالم طبيعى جايش را خالى كند و از نقطه اى به نقطه ديگر حركت نمايد - تا هستى طبيعى آن و همانچه براى ما مشهود و محسوس و قابل اندازه گيرى است پيدا - و نه هست از عدم - گشته و عالمى طبيعى براى ما (ظهور) كرده است نه وجود يافتن پس از عدم .
(بگو: آيا با وجود همه اينها شما باز هم به آن كه زمين را در دو دوران خلق كرد كافر مى شويد و براى او، آن عظيمى كه پروردگار عالمهاى آفريدگان است ، همتايان و جايگزينانى قائل مى شويد؟! و در زمين اما بر روى آن ، كوهستانها قرار داد و در آن بركت ها نهاد و در آن مايه هاى معيشت ويژه اش ‍ را تعبيه كرد در چهار دوران ، تعبيه اى كه تمامى نيازمندان (از گياه و جانور و انسان ) بتوانند يكسان به آن دسترسى داشته باشند. بعلاوه اراده اش به آسمان تعلق گرفت در حالى كه آن بخارى گداخته بود. به آن (بخار گداخته ) و به زمين فرمود: خواسته يا ناخواسته بشويد. (به زبان شدن و ايجاد) گفتند: خواستار؛ شديم . آنگاه در دو دوران آنها را هفت - يا چندين - آسمان گردانيد گرداندنى به قضا، و در هر آسمانى (امر) (شايد قضا، قانون ، سنتها و نظام ) آن را به گونه پنهان (پنهان از فهم بشر: وحى ) ايجاد كرد).(200)
در سوره مباركه نازعات از آغاز جهان طبيعى و از انجام آن ياد مى كند با قيد چندين سوگند به لايه هاى ذيشعور جهان برين كه در پيدايى جهان طبيعى و آغازش و نيز در فرجامش ايفاى نقش مى كنند: (به نام خداوند بخشنده مهربان . سوگند به بركنندگان (جانها) بشدت (201)، به تكاپو كنندگان پرتلاش ، به شناگران تيزرو، و به پيشى گيرندگان بشتاب ، و به تدبير كنندگان (امر)- يا لايه هستى برين - كه روزى كه آن سخت لرزنده بلرزد و از پى آن لرزش سختى در آيد دلهايى در آن دوران مضطرب باشد، چشمهايشان فرو هشته گويند: آيا در حالى كه در گوريم به زندگى باز گردانده مى شويم ؟! آيا پس از آنكه استخوان پوسيده هايى شده بوديم ؟! انديشيدند كه آن براستى بازگشتى زيانبار است . پس آن جز يك بيدار باش بلند آهنگ نباشد كه بناگه در دشت هموار قيامت اند... آيا شما به لحاظ خلقت و ساختار مستحكم تريد يا آسمان كه او بنانهادش ، سقفش را برافراشت پس ‍ آن را متناسب گردانيد و شبش را تاريك كرد و روزش را پديد آورد؟ وانگهى زمين را مدور ساخت تا براى شما و براى چارپايانتان مايه برخوردارى باشد. پس چون آن رخداد عظيم سهمگين تحقق يابد آن روز كه انسان هر چه كرده است را بياد آرد و دوزخ براى كه كسى كه مى بيند نمودار آيه ، آرى آن هنگام كسى كه فرمان خدا نبرد و زندگى هاى پست را ترجيح داده برگزيد دوزخش آشيان باشد. و اما كسى كه از مقام پروردگارش انديشه و پروا كرد و خود را از خواهش پست ساختارش برحذر كرد، آرى او را بهشت آشيان باشد. از تو درباره رستاخيز مى پرسند كه چه وقت بر پا شود و رخ دهد؟ تو كجا باشى و خبرش : هنگام آن با پروردگار تو است . تو بيم دهنده اى بيش ‍ نيستى آنهم به كسى كه از قيامت پروايى نمايد. گويى اكنون است وقتى كه آن را ببينند پندارند (در زندگى برزخى خويش ) جز شامگاهى يا چاشتگاهى درنگ نداشته اند)
عرش ، و كرسى  
در آيه 256 بقره مى فرمايد: الله لا اله الا هو الحى القيوم لا تاءخذه سنة و لانوم له ما فى السموات و الارض ... وسع كرسيه السموات و الارض و لايؤ ده حفظهما و هو العلى العظيم . كرسى خدايى كه (على ) برتر از هستى طبيعى آسمانها و زمين جهان طبيعى ، و برتر از جهان برين است مقام فرمانروايى و تدبير اوست بر عالم طبيعت . چنانكه در توضيح همين آسمانها و زمين مى فرمايد كه خلقت آنها در شش دوران صورت گرفته است و فوق اين جهان طبيعى جهان برينى هست كه جهان طبيعى بواسطت آن اداره و تدبير مى شود و از مقام فرمانروايى برترى كه (عرش ) نام دارد: ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يدبر الاءمر، ما من شفيع (واسطه اى ) الا من بعد اذنه . ذلكم الله ربكم فاعبدوه اءفلا تذكرون . اليه مرجعكم جميعا وعدالله حقا انه يبدء الخلق ثم يعيده ليجزى الذين آمنوا و عموا الصالحات بالقسط والذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون .(202)
يدبر الامر من السماء (جهان برين ) الى الارض (جهان طبيعى ) ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون . ذلك عالم الغيب و الشهادة العزيز الرحيم .(203)



26 

جهانِ انسانىِ گشوده خود مختار


انسان - در مقام فرد - منظومه اى از رخداد و عمل است كه پس از مرگ و آغاز زندگى برزخيش جز به همين گونه از هستى نيست . اما چون بدنى هم دارد كه جزئى از جهان طبيعى است و اعمال خوردن ، آشاميدن ، جذب ، هضم و دفع را انجام مى دهد ما او را، و حتى خودمان را به گونه چيز - شى ء- هم ادراك مى كنيم ؛ و بيشتر بدين صورت ادراك مى شويم .
هستى ما در حقيقت فعل خداى متعال است هستى اى كه سرچشمه در جهان برين داشته در دو جهان طبيعى و انسانى هم ظهور دارد. بالاتر از اين ، آنچه در نظام هستى مى گذرد با همه جهان ها و لايه هاى هستى آنها (فعل خدا سبحان است . ابتدايش از او، قوامش به او، و انتها و بازگشتش هم بسوى اوست ).(204) (خلقت همه عالم ، فعل حق تعالى است و همه آنها را بحق آفريده است نه بباطل ).(205) و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا. ذلك ظن الذين كفروا فويل الذين كفروا من النار. اءم نجعل الذين آمنوا و عموا الصالحات كالمفسدين فى الارض . اءم نجعل المتقين كالفجار. كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالالباب .(206) بباطل آفريده شدن جهان برين ، جهان طبيعى ، و جهان انسانى - مابينهما - را اين مى داند كه حساب و كتاب و سنجش ‍ اعمال و پاداش كيفرى نباشد، از سير تعالى و تقرب به خدا كه مبداء هستى و كمال مطلق است و از چهار فرايند و سير بعد از خدا و از پست شدن و مستكبر و مفسد فى الارض شدن آدميان اثر و خبر و واقعيتى نباشد. كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك شايسته كردند با مفسدين فى الارض يا دگرتباهگران مستكبر يكسان و هم سرنوشت باشند. متقيان مثل رستگاران و بدكاران باشند و هر دو پس از مردن و نيز در قيامت يكسان و هموزن و همشاءن باشند. زندگى پس از مرگ و زندگى جاويد قيامتى نباشد. مردگان ، رستاخيزى نداشته و ميزان اعمالى در كار نباشد. بهشت و دوزخى وجود نداشته و برقرار نباشد. حق بودن آفرينش چند جهان ، اين است كه خلاف اين احوالى و اوضاع باشد. و همين باشد كه هست .
اين كه هست و حق هم هست ، امكان دو سير متخالف قرب به خدا و بعد از اوست . وجود جهان انسانى كانونى گشوده به روى جهان هاى برين و پست و طبيعى است ؛ وجود خودمختارى آدمى است ؛ وجود امكانات و توانايى هاى متفاوت و متضاد است . گشوده بودن جهان انسانى به روى سه جهان برين ، جهان طبيعى و جهان پست است ؛ و متقابلا گشوده بودن روزنه على آن سه جهان به روى جهان انسانى كانونى تعيين كننده و به نوبه خود و با ظرفيت وجود خود، آفريننده . آفريننده خودمختارى كه مى تواند فاتح محيط درونى خود، فاتح محيط طبيعى فاتح محيط اجتماعى ، و فاتح محيط بين المللى باشد. چنانكه اين امكان را دارد كه اسير، ذليل و مغلوب عوامل مخل و مفسد چهار محيط - كه لايه هاى پست هستى را تشكيل مى دهند - باشد. اختيار با اوست . اما سرنوشت و آثار مترتب بر گزينش هاى او با او نيست . مرزهاى توانايى و وجودى او را مبداء هستى و ناظم و مدبر نظام هستى تعيين و مقدور فرموده است .
جهانى ميان دو جهان برين و طبيعى  
جهان انسانى ، جهانى است كه در نظام هستى و نفس الامر، ميان جهان برين جهان طبيعى - الارض - قرار دارد. با اين حقيقت ، اندكى پيش در آيه 26 سوره مباركه ص آشنا شديم : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا... اءم نجعل المتقين كالفجار... در سوره مباركه انبيا هم مى خوانيم : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعتبين او اردنا ان نتخذ لهوا لا تخذناه من لدنا ان كنا فاعلين . بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون .(207)
لعب يا لعب - بازى - عملى طبق قواعد قراردادى است كه به نتيجه معقولى و پسند نمى رسد و اگر هم نتيجه اى داشته باشد بدرد آدم يا موجود محتاجى مى خورد كه سرش را گرم كند. و محرك درونى چنين اعمالى جز علاقه اى و محركى پست نيست . خدا در رد اتهام كفار و سنت الحادى كه جهان - انسان شناسى باطلش بر پيشفرض بازى بودن گردش جهان و كارهاى انسان نهاده است مى فرمايد: اتخاذ رفتار (بازى ) مثل هر رفتار يا فعلى بايد نياز - احتياج ، نقص - يا محركى در ذات رفتار كننده يا فاعل داشته باشد: ... لاتخذناه من لدنا . و علائق پست و احتياج درباره ذات اقدس الهى محال و قول به آن باطل است . آنگاه مى فرمايد: فعل ما - نه بازى بلكه - اين است كه حق را بر پيكر باطل مى زنيم تا از فرق سرش تا پايين بشكافد در نتيجه ره زوال گيرد. و واى به حال شما با اين وصفى كه از ذات اقدس الهى و از فعلش - آفرينش جهان برين ، جهان طبيعى ، و جهان انسانى - مى كنيد.
اين كشمكش و رخدادهايش در جهان انسانى - و نه جهان برين و نه جهان طبيعى جريان دارد. چه ، مى دانيم كه (باطل ) جز فرآورده هاى عوامل پست چهار محيط طبيعى درونى ، اجتماعى ، و بين المللى نيست . باطل ، جهان انسان شناسى ها، و فلسفه هاى توجيه گر زندگى هاى استكبارى ، دنيادارى ، جانورى محض ، و دون جانورى است . فرضيه ها نظريه ها، و تئوريهايى است براى توجيه يا به تعبير قرآنى (تزيين ) سلطه گرى و سياستهاى ظالمانه جباران ، مالكان حرامخوار و زالو صفت ، شهوترانان ، مترفين ، كاهنان باستان و مدرنيته ، كشورگشايان مسلح و خونخوار، و دگرتباهگران ، و در يك جمله : (مفسدان فى الارض ).
اين گروهها و طبقات اجتماعى ، و اقران نامرئى آنها كه مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى بشريت اند علاوه بر ساير روشهاى تهاجمى و عدوانى ، دست به تهاجم فرهنگى - سياسى هم مى آلايند و باطلسازى و (باطل رسانى )(208) هم مى كنند. بر اثر آن كشمكش و مبارزه اى ميان دو نيروى انسانى در مى گيرد. نيروى انسانى متعالى مجهز به معارف حقه و سنت توحيدى - وحيانى ، با آن دار و دسته ها و گروههاى اجتماعى و بين المللى كه مجهز به سنت الحادى - طاغوتى يعنى (باطل )اند. دو سنت الحادى طاغوتى و توحيدى - وحيانى رو در روى هم قرار دارند. و دو نيروى حق و باطل پيوسته در ستيزه و كشمكش اند. اراده الهى بر اين تعلق گرفته است كه با مددرسانى به نيروى اجتماعى و بين المللى حق ، نيروى باطل ، و فرآورده هاى باطل را از فرق سر تا به پاشنه پا بشكافد و ازاله كند، ازاله اى كه به فرو افتادن و سقوطش به لايه هاى جهان پست - دوزخ - مى انجامد.
با اين بيانى كه خداوند مى فرمايد برهان بر مبداء هستى و حكمت و عزت مطلقه اش و بر جهان برين ، جهان طبيعى ، جهان انسانى ، و لايه هايش و جهان پست ، و معاد و بالضروره بر نبوت ، تمام مى شود. آنگاه بلافاصله مى افزايد كه در آنچه در جهان انسانى ميان دو نيروى حق و باطل مى گذرد همه قواى جهان برين - از جمله واسطه وحى كه ذى قوة عند ذى العرش مكين باشد - مداخله دارند: و له من فى السموات و الارض و من عنده لايستكبرون عن عبادته و لايستحسرون . يسبحون الليل و النهار لايفترون (209) و از امداد غيبى ذات اقدسش چنين ياد مى فرمايد: و يمح الله الباطل و يحق الحق بكلماته انه عليم بذات الصدور. و هو الذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات و يعلم ما تفعلون . و يستجيب الذين آمنوا و عملوا الصالحات و يزيدهم من فضله و الكافرون لهم عذاب شديد.(210)
خداوند، نيروى باطل را كه مستكبران ، دنياداران ، و كاهنان قديم و جديد باشند و فلسفه هاى چهار راه زندگى پست ، و جهان - انسان شناسى موهوم و خيالى و گمراهگر، و سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوتى ، محو و ازاله مى كند. اما با ترتيب دادن سنت هاى تكوينى حاكم بر جهان انسانى كه به صورت كشمكش ميان گروههاى اجتماعى و بين المللى تظاهر مى نمايد. بواسطه (كلماتش ) كه پديدارهاى متعالى و رشيد و آگاه به معارف حقه و مؤ من به آن و مجاهد در راه خدا باشند. و از طريق اجابت دعوت و خواسته هاى عالى و مقدس يا آرمانهاى (كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند) و افاضه فضلش بر آنان ؛ و نيز از طريق مقدر كردن عذاب شديد در جريان همين كشمكش و جهان طبيعى ، و پس از مرگ - و در دو زندگى برزخى و قيامت .
(و با مشركان بصورت دسته جمعى بجنگيد همانطور كه بطور دسته جمعى با شما مى جنگند و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است ... هان اى كسانى كه ايمان آوردند، ما را چه مى شود كه وقتى به شما دستور الهى مى رسد كه در راه خدا بسيج شويد به پستى گراييده به زمين مى چسبيد؟ آيا بجاى زندگى پس از مرگ به زندگى پست دل بستيد حال آنكه بهره مندى زندگى دنيا در مقايسه با زندگى پس از مرگ - آخرت - جز اندكى نيست . اگر بسيج نشويد شما را عذاب دردناكى كند و بجاى شما گروه انسانى ديگرى آورد و هيچ زيانى به او نرسانيد و خدا بر هر چيز بسيار تواناست . اگر او (يعنى پيامبر) را يارى ندهيد بدانيد كه خدا او را يارى داده است آن زمان كه كسانى كه كافر شدند او را بيرون راندند چنانكه وى يكى از دو تن بود آندم كه هر دو غار بودند آندم كه به يار خويش مى گفت : غم مدار كه خدا با ماست . پس خدا آرامشش را بر وى فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنان را نديديد پشتيبانى كرد؛ و خدا سنت فرهنگى - سياسى كسانى را كه كافر شدند به لايه هاى پست هستى فرو برد و سنت و دين خداست كه فر است و برين ، و خدا شكست ناپذيرى حكيم است . سبكبار و سنگين بار بسيج شويد و با مال و جان در راه خدا جهاد كنيد. آن كار براى شما بهتر است اگر دانسته باشيد).(211)

fehrest page

back page