پاى درس پروردگار ، جلد ۱۱

جلال الدين فارسى

- ۱ -


74: درســـهـاى پـروردگـار دربـاره زنـدگـى بـرزخـى از هـجـرت به دره ابوطالب تا هجرت به مدينه (سى درس )
32: پنجاه و يكمين سوره مكى ، هود
"... و اگـر بگويى شما پس از مرگ زندگى دوباره مى يابيد كسانى كه كفر ورزيدند گـويـنـد: ايـن جـز جـادوى آشـكـارى نيست (1)...كسانى كه زندگى دنيا را و آرايشها و زيـبايى هايش را اراده كنند نتايج كارهايشان را در آن عايدشان مى گردانيم و در آن چيزى برايشان كم نمى گذاريم . آن گروه كسانى هستند كه در زندگانى پس از مرگ جز آتش نصيبى ندارند و آنچه در دنيا ساخته و پرداخته اند بر باد رفته است و آنچه مى كردند باطل است . آيا كسى كه بر حجتى روشنگر از پروردگارش باشد و در مرتبه بعد از او شـاهـدى از خـانـدانـش (2)، و پـيـش از آن (قرآن ) كتاب موسى - كه امام و رحمتى بود - جـمـعـشـان بـه آن (قـرآن ) ايـمـان مـى آورنـد، و كـسـانـى از قـبـائل مـشرك كه به آن (قرآن ) كفر مى ورزند تهديد به آتش مى شوند، بنابراين تو (اى انـسـان ) درباره آن (قرآن ) ترديد روا مدار زيرا آن حقيقتى از پروردگار تو است اما بـيـشتر آدميان ايمان نمى آورند. و ستمكارتر از آن كس كه دروغى عليه خدا بسازد كيست ؟ چـنين كسانى از برابر پروردگارشان عبور داده مى شوند و گواهان گويند: اينها هستند آن كـسـانى كه عليه پروردگارشان دروغ بستند. هان ! لعنت خدا بر ستمكاران ، آن كسان كـه (خـلق را) از راه خدا باز مى دارند و آن را كژ راهه مى خواهند و خود به زندگانى پس از مرگ باور ندارند. اينها در زمين (يا زندگى دنيا كه بر روى زمين است ) نمى توانستند نـظـام هـسـتـى و پيدايش و زندگى را از حركت باز دارند و در برابر خدا همدست و ياورى نداشتند، عذابشان دو چندان شود، نمى توانستند بشنوند (درس پروردگار را) و بصيرت نـمـى ورزيـدنـد. اين گروه بشرى كسانى هستند كه "خود" شان را به زيان دادند و آنچه بـه بـهتان مى بافتند گم شد و از دستشان برفت . بناچار در زندگى پس از مرگ نيز زيـانـكـارتـريـن افـرادنـد. بـيـگـمـان ، كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و عمل صالح داشتند و سر فروتنى در برابر پروردگارشان بر خاك ساييدند آن گروه بـشرى بهشتيان باشند، آنان در بهشت ماندگارند. نسبت آن دو گروه بشرى به يكديگر نـسـبـت كـور و كـر اسـت بـه بـيـنـا و شـنـوا، مـگـر ايـنـهـا بـرابـرنـد؟ بـا ايـن احوال درس نمى گيرند؟(3)"
بـلافـاصـله از بـعـثـت نـوح در مـيـان قـومـش ياد مى فرمايد و اين كه خود را بيم دهنده اى روشـنـگـر ياد كرده دعوت مى كند كه فقط خدا را بپرستند و از پرستش و اطاعت طاغوت و غير خدا دست بكشند چون عذاب رويدادى دردناك در انتظار چنين كسانى است . عذاب دردناكى كـه نـوح اشـاره بـه آن مـى نـمـايد هم بلاى توفان است و هم عذاب آتش دوزخ برزخى و دوزخ قـيـامـت : "بـزودى خـواهـيـد ديـد كـه عـذاب رسـوا كـنـنـده بـر سـر چـه كـسـى نـازل مـى شود و عذاب دائم هم بر سرش خواهد آمد(4)". سپس از هود پيامبر قوم عاد، و عذاب سختى كه در همين زندگى كفار قومش به آن گرفتار شده اند ياد مى فرمايد و اين كه در پى عذاب دنيا واقعه قيامت هم هست . آنگاه گرفتارى چند قوم ديگر به عذاب دنيا و انقراض جامعه و زير و زبرشدن شهر و ديارشان را شرح مى دهد و از بعثت موسى كليم ياد كرده مى فرمايد كه در واقعه قيامت پيشاپيش قومش آنان را وارد آتش مى گرداند و چه بد است آن وارد شدن و آن وضعيت محيطى و فضايى كه به آن در مى آيند(5).
چـون مـكـرر، و به مناسبت اقوام تاريخى مختلف از عذاب در زندگى دنيا ياد فرمود و چند اشـاره هم به "يوم القيامه " يا واقعه قيامت (6) داشت در پايان به بيان وضعيت مردم از مـؤ مـنـان و كـفـار در زنـدگـانـى پـس از مـرگ ، مشتمل بر زندگى برزخى و زندگى قيامت ، مى پردازد:"براستى در آن (آنچه از تاريخ بـشرح آمد) درسى است براى كسى كه از عذاب زندگانى پس از مرگ (برزخى و قيامت ) بترسد.
آن واقـعـه اى اسـت كـه همه آدميان در آن گرد هم آيند و آن واقعه اى مشهود و ديدنى است . و ايـن واقـعـه (مـردن يـك فـرد يا يك قوم و جامعه و انتقالش به زندگى برزخى ) را فقط براى مدت معينى كه كوتاه است عقب مى اندازيم .
زمـانـى كـه بـيـايـد (يـا روى دهـد) هـيـچ كـس سـخـن نـگـويـد مـگر به اذن خدا (سخن ارادى مـحـال اسـت . فـقـط سـخـن تـكوينى آن هم به گونه ظهور هستى هر كس و ظهور اعمالش و پـاداش يـا كـيفرش روى مى دهد)، از آدميان يكى سختى كش است و ديگرى آسوده اى خوش . كـسـانـى كـه در لحـظه مردن به سختى جان كندند در آتش اند و در آن دمى به ناله فرو بـرنـد و دمـى بـه فـريـاد بـرآرنـد، در آن تـا آسـمـانـهـا و زمـيـن به گردشش - دوام دهد ماندگارند (تا دگرگونى جهان طبيعى و برپايى قيامت كه جهان طبيعى خاص خود را هم دارد) مگر آنچه پروردگارت بخواهد، چه پروردگارت آنچه را اراده فرمايد كند.
و امـا كـسـانـى كه به آسودگى و خرمى از زندگى دنيا به زندگى برزخى درآمدند در بـهـشـت انـد، در آن تـا آسـمـانـهـا و زمـيـن بـه گـردشـش دوام دهـد مـانـدگـارنـد مـگر آنچه پروردگارت بخواهد، عطايى گسست ناپذير و مدام است (7).
بـنابراين درباره آنچه كفار معاصرت مى پرستند و اطاعت از آن مى كنند ترديد روا مدار، چـون هـمـان را مـى پـرسـتـنـد و اطـاعـت مـى كـنـنـد كـه نـيـاكـانـشـان در طـول تـاريـخ پـرسـتش و اطاعت مى كردند و همان پرستش و اطاعت است و ما هم كيفرشان را بـى كـم و كـاسـت مـى دهـيـم(8)...و ايـن حـكـم تـكـويـنـى پروردگارت كه دوزخ را از نـامـرئيـان و آدمـيـان در حالى كه گرد هم باشند مى انباريم (از آغاز تاريخ بشر) واقعيت يـافـتـه است . و از سرگذشت پيامبران يكايك آنچه را كه مايه اطمينان خاطر و قوت قلب تو باشد باز مى خوانيم و در اين درس تاريخى كه برايت مى خوانيم حقيقت هست و موعظه اى هست و درسى براى مؤ منان . و به كسانى كه ايمان نمى آورند بگو:
بـا هـمـه امـكـانـاتى كه يافته ايد عمل (و زندگى ) كنيد چون ما دركاريم ، و چشم انتظار رويدادهاى حتمى و تكوينى آينده باشيد چون ما هم چشم انتظار به آن دوخته ايم .
غـيـب آسـمانها و زمين (تاريخ ، آينده ، و مانند آن ) به خدا تعلق دارد و همه رويدادها به او راجـع بـوده بـا او نـسـبـت دارد. بـنـابـرايـن او را پـرسـتـيـده اطـاعـت كـن و بـر او تـوكـل نـمـا و بـدان كـه پـرودگـارت از آنـچـه انـجـام مـى دهـيـد غافل نيست (9)".
33: پنجاه و دومين سوره مكى ، يوسف
در دعـايـش مـى گـويـد: "...مـرا مـسلمان بميران و به صالحان ملحق كن(10)"يعنى به "اعراف "، و يا به بهشت .
و بـيـشـترشان به خدا ايمان نمى آورند مگر در حالى كه مشرك اند. آيا ايمن شدند از اين كـه عـذابـى فـراگـيـرنـده از جانب خدا گريبانگيرشان شود و يا مرگشان ناگهان و در حالى درسد كه انتظارش را نمى كشند؟(11)
34: پنجاه و سومين سوره مكى ، حجر
و بـيشك اين ماييم كه زنده مى كنيم و مى ميرانيم و ما وارث هستيم . و بيقين ما پيشينيان شما را شناخته ايم و بيقين پسينيان را شناخته ايم . و بيگمان پروردگار تو است كه آنان را گـرد آورد زيـرا كـه او حـكـيـمـى دانـاسـت . و بـيـقـيـن مـا انـسـان را از گـل خـشـك شـده از لاى بـد بـو شـده آفـريديم ، و نامرئيان را پيش از آن از آتش بى دود بيافريديم(12)...(ابليس ) گفت : پروردگار من ، به سبب اين كه مرا بيراهه رونده گـردانـدى قـطعا در جهان طبيعى براى آدميان توجيه گرى كنم و همه شان را به بيراهه بـرم مـگـر از آن مـيـان بندگان تو را كه زندگيشان سراپا و بى استثنا براى تو شده باشد. فرمود: اين (زندگانى كه پاك و بتمامى براى خدا شده باشد) صراطى است كه راسـت بـه من مى رساند. بيگمان بندگان من چنانند كه تو سلطه اى بر آنان ندارى مگر آن كس از بيراهه رفتگان كه پيروى تو كرد، و بيگمان جهنم وعده گاه همه آنهاست . جهنم هـفـت (يـا چـنـديـن ) دروازه دارد، هـر بـخشى از آنها تقسيم به يك دروازه شده است . بيگمان پـرهـيـزگـاران در بـهـشـتـهـا و چـشـمـه سـارانـنـد، بـا سـلامـت و در حال ايمنى به آنها در آييد. و هر كينه اى كه در اندرونشان بود ريشه كن كرديم بطورى كـه بـرادرانـه بـر تختها و رو به روى هم نشسته اند. در آن بهشتها نه خستگى و رنجى بـه آنـان مـى رسـد و نـه از آن بـرون بـرده شوند. به بندگانم خبر بده كه آمرزگار مـهـربـان مـنم و عذاب دردناك همين عذاب من است (13)...و جهانهاى برين و جهان طبيعى و آنـچـه را مـيان آن دو باشد (يعنى جهان انسانى گشوده خود مختار) را جز در مصاحبت واقعيت نيافريديم و بيگمان رخداد مردن (و زندگى جديد) البته آمدنى است ، بنابراين ديده از خـطـا بـه خـوشـرويـى بـربـنـد ديـده بـسـتـنـى زيبا، زيرا كه آفريدگار بس دانا همان پـروردگـار تـو اسـت ... و بگو: بيم دهنده نمايان اين منم . همانگونه كه بر آن پراكنده گـويـان عـذاب نـازل كـرديـم هـمـان كـسـان كـه بـه قرآن نسبتهاى مختلف دادند (جادوست ، اسطوره هاى گذشتگان است ، ساختگى اوست ...) بنابراين سوگند به پروردگارت كه از همه شان بازخواست كنيم درباره كارى كه مى كردند. پس با انجام دستورهايى كه مى يابى راه خود بگشا و پيش رو، و روى از مشركان برتاب . چه ما به جاى تو به حساب مـسـخره كنندگان مى رسيم همانها كه با خدا معبودى ديگر قرار مى دهند، در نتيجه بزودى (در همين زندگى يا لحظه مردن و انتقال به زندگى برزخى ) خواهند فهميد.(14)
35: پنجاه و چهارمين سوره مكى ، انعام
سـتـايـش خـدايـى راسـت كـه جهانهاى برين و جهان طبيعى را آفريد و تاريكيها و روشنى بـرقـرار سـاخـت . بـا وجـود ايـن كـسـانى كه كافر شدند ديگران را با پروردگارشان بـرابـر مـى گـيـرنـد. اوسـت كـه شـمـا را از گـل آفـريـد سـپـس زمـانـى (طول عمرى ) را معين كرد و اجلى تعيين شده نزد او هست . با وجود اين شما شك مى آوريد. و او در جـهـانـهاى برين خداست و در جهان طبيعى هم ، نهان شما را و آشكار شما را مى داند و آنچه را انجام داده و به آن نايل مى شويد را مى داند. و هر آيتى از آيات پروردگارشان بـرايـشـان رخ دهـد از آن روى گـردان بـاشـند. چنين رخ داد كه چون معارف حقه را دريافت كـردنـد آن را دروغ شـمردند در نتيجه بزودى خبرهاى آنچه آنها مسخره اش مى نمودند به آنـهـا خـواهد رسيد. مگر نديدند كه چه بسيار نسلها را پيش از آنها هلاك كرديم كه آنها را چـنـدان تـوانـايـى و امـكـان داده بـوديـم كـه شما را نداده ايم ، و پياپى برايشان باران فرستاديم و نهرها زير پايشان روان ساختيم اما بعد به سبب گناهانشان هلاكشان كرديم و پـس از آنـان نـسـلى ديـگر پديد آورديم(15)... و آن دم كه همه را برانگيخته گرد آوريـم آنـكـه به كسانى كه شرك ورزيدند بگوييم كجاست شريكانى كه به پندار مى بـافـتـيـد؟ آنـگـاه آزمـايش آنها جز اين نبود كه گفتند: سوگند به خدايى كه پروردگار مـاسـت مـا مـشـرك نـبـوديـم (يـعنى شريك واقعى خدا وجود نداشت )! بنگر كه چگونه عليه خـويـشـتـن دروغ گـفـتـند و آنچه از پيش خود مى بافتند از دستشان برفت (و آن را نابوده يـافـتـند)(16)...و اگر ببينى آن دم كه بر آتش ايستاده شده اند و گفتند: ايكاش ما را باز گردانند به زندگى دنيا تا ديگر آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤ منان بـاشـيـم . در واقـع (آن دم ، لحظه مردن و زنده شدن به حيات برزخى ) آنچه قبلا پنهان مـى كـردنـد بـرايـشـان آشـكار گشت ، و اگر به دنيا باز گردانده شوند دگر بار به آنچه از آن نهى شدند باز خواهند گشت و بيشك آنها دروغگويند. و گفتند: زندگى جز اين زنـدگـى دنـياى ما وجود ندارد. و ما پس از مردن زنده نشويم . و اگر ببينى آن دم كه نزد پـروردگـارشـان ايستاده شده اند فرمود: آيا اين (زندگى دوباره ) واقعيت ندارد؟ گفتند: آرى ، سوگند به پروردگامان كه واقعيت دارد. فرمود: پس عذاب را به سبب آن كفرها كه مـى ورزيـديـد بـچـشـنـد. ايـنـك كـسـانـى كـه ديـدار بـا خـدا (در لحـظـه مـردن ، و انـتـقـال مـجـدد بـه نظام تكوينى ) را دروغ شمردند زيان بردند بطورى كه چون لحظه مـردن بـناگهان فرا رسيد گفتند: اى دريغ بر ما كه كوتاهى كرديم در زندگى دنيا. و اين در حالى گفتند كه بار گناهانشان را بر پشت خويش داشتند. هان ! بد است آن بار كه بـر پـشـت مـى كـشند. و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست ، و البته سراى پس از مـردن بـراى كـسـانـى كـه پـروا مـى گـيـرنـد بـهـتـر اسـت . بـا ايـن احـوال آيـا نـمـى انـديـشيدند؟ بيقين مى دانيم كه آنچه مى گويند ترا اندوهناك مى كند اما واقـع ايـن اسـت كه آنها ترا تكذيب نمى كنند بلكه آن ستمكاران آيات (و درسهاى ) خدا را انكار مى كنند. و چنين رخ داد كه پيامبران پيش از تو مورد تكذيب واقع شدند پس بر سر آنـچـه مـورد تـكـذيـب قرار گرفت (يعنى درسهاى پروردگار و آموزه هاى وحيانى ) مقاومت ورزيـدنـد و آزار ديـدنـد تـا آنـكه يارى ما به مددشان آمد. و موجودى كه بتواند رخدادهاى تكوينى و الهى را دگرگون سازد. يافت نمى شود.
اينك از گزارش تاريخ پيامبران چيزى به تو رسيد و دريافت كردى(17)...
بـراسـتـى فـقـط كـسـانى دعوت ما را (به حيات طيبه يا اسلام ) اجابت كنند كه گوش مى سـپـارنـد و مـى شـنـونـد و مـردگان را خدا زندگى دوباره بخشيده آنگاه نزدش بازبرده شوند (به نظام تكوين بازگردند(18))... و هر جنبنده اى در زمين هست و هر پرنده اى كـه بـه بـالش ‍ مـى پـرد مـثـل شـمـا (نـوع انـسـانـى ) گـروه و نـوعـى از انـواع را تـشـكـيـل مـى دهـد - در ديـوان تـكـويـن ، چـيـزى را فـرونگذاشتيم - وانگهى مانند شما نزد پـروردگـارشـان گـردآورده مـى شـونـد (بـه نـظـام تـكـويـن بـازگـرادانـده مـى شـوند(19))...و پيامبران را نمى فرستيم مگر براى اين كه مژده دهند و بيم دهنده به مـردم بـاشـنـد تـا كـسـانى كه ايمان آوردند و اصلاح كردند (خود را و جامعه و محيطها را) بـيـمـى بر آنان نباشد و نه آنان اندوه خورند، و كسانى كه درسهاى ما را دروغ شمردند بـه سبب زشتكاريهايى كه مى كردند عذاب بينند. بگو: من به شما نمى گويم كه مالك خزائن خدا هستم و نه مى گويم كه عالم به غيب هستم و نه مى گويم كه من فرشته ام . من فقط از آنچه به من وحى مى شود تبعيت مى كنم . بگو: آيا كور و بينا برابرند؟ آيا باز هـم تـفـكـر نـمـى كـنـيـد؟ و بـا آن درسـهـا كـسـانى را كه از اين مى ترسند كه به آستان پـروردگـارشـان گـردآورى شـونـد در حـالى كـه ولى و شـفـيـعـى در بـرابرش ندارند بـتـرسـان شايد آنان پروا گيرند(20)...بگو: اگر آنچه كه شما وقوعش را پيش از موعد تكوينى و تغييرناپذيرش مى طلبيد در توان من بود كار ميان من و شما تمام بود و فـيـصـله مـى يافت و خدا ستمكاران را بهتر مى شناسد، و خزائن غيب در تملك اوست ، جز او كـسـى از آن خبر ندارد، و آنچه را در خشكى و دريا است مى داند و هر برگى بيافتد او آن را مى داند، و دانه اى در تاريكيهاى (يا اعماق ) زمين نيست و هيچ ترى نيست و نه هيچ خشكى كـه در ديـوانـى روشـنگر نباشد. و اوست كه شما را شبانگاه مى ميراند و آنچه را در روز انجام مى دهيد مى داند سپس شما را در روز برمى انگيزد (و به كار وامى دارد) تا مدت معين (عـمرتان ) به پايان آيد، وانگهى بازگشت شما (از نظام زندگى آگاهانه و ارادى به نـظـام تـكـويـنـى غير ارادى و همانچه در بدو تولد داشتيد) نزد اوست ، سرانجام آنچه را انـجـام مـى داديـد بـه شـمـا خـبـر مـى دهـد. و اوسـت كـه قـاهـر اسـت بـر زبـر بندگانش و نـگـاهـبـانـانـى بـر سـر شـمـا مـى فـرسـتد تا لحظه اى كه مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما روحش را بگيرند در حالى كه هيچ كوتاهى در انجام وظيفه تكوينى خويش نـكـنـنـد. آنگاه به سوى خدا - مولاى واقعيشان - بازگردانده شدند. هان ! فرمانروايى او راسـت و او سريعترين حسابگر است (21)...و قوم تو آن را تكذيب كردند در حالى كه آن واقعيت دارد. بگو: اختيار كار شما (از طرف خدا) به من واگذار نشده است . هر پيشگويى زمـان تـحـقـقى دارد. و بزودى خواهيد دانست (كه در لحظه انتقالشان به زندگى برزخى چـه بـر سـرتـان مـى آيـد(22))...و كسانى را كه بازى و سرگرمى را زندگى خود گرفته اند و زندگى دنيا بفريفتشان به حال خودشان واگذار و با قرآن بياموز كه هر "خـود"ى در گـروه آن هستى يى است كه از آن خود مى گرداند و در برابر خدا هيچ ولى و شـفـيـعـى نـدارد و اگر هرگونه فديه اى بدهد از او پذيرفته نشود، اينها هستند كه در گـرو و دربند كارهايى هستند كه كرده اند، شرابى از آب جوشان دارند و عذابى دردناك بـه سـبـب كـفـرهايى كه مى ورزيدند(23)...و ستمكارتر از آن كس كيست كه دروغى را بـه خدا نسبت داد يا گفت به من وحى شده حال آنكه چيزى به او وحى نشده است و كسى كه گـفـت مـانـنـد آنـچه خدا نازل كرد نازل خواهم كرد؟ و اگر ببينى ستمكاران را آن دم كه در كـشـمـكـشـهـاى با مرگ اند و فرشتگان قدرت خويش گسترده اند كه جانهايتان را بيرون كنيد، امروز با عذاب خوار و ذليل كننده كيفر مى يابيد به سبب آن حرفهاى غير حقيقى كه درباره خدا مى زديد. و اين كه مستكبرانه درسهايش را رد مى كرديد تا اينك در حالى پيش مـا آمـديـد كـه تـك و تـنـهـا هـسـتـيـد درسـت مـانـنـد آن كـه اول بـار شـمـا را آفـريـديـم ، و آنچه به شما داده بوديم پشت سرتان باز گذاشتيد و شـفـيـعانى را كه به پندار بافتيد كه آنها را با شما و در ميان شما شفيع هستند همراهتان نـمـى بينيم و اينك پيوندتان با آنها بريده و گسسته شد و آنچه به پندار مى بافتيد از چـنگتان برفت . بيگمان خدا شكافنده دانه و هسته است ، زنده را از مرده بيرون مى آورد و بـيرون آورنده مرده از زنده است ، خدايتان آن است ، بنابراين چه به بهتان مى بافيد؟ شـكـافـنـده صـبـح اسـت ، و شب را سبب آرامش ساخت و خورشيد و ماه را به حساب (يا براى حـسـاب ) پـديـدار گـردانـيـد، انـدازه گيرى و اندازه پردازى آن عزيز بسيار دانا آن است (24)...
36: پنجاه و پنجمين سوره مكى ، صافات
و گفتند: اين جز يك جادوى نمايان نيست . آيا وقتى مرديم و خاكى و استخوانى شديم باز زندگى تازه اى پيدا مى كنيم ؟! آيا حتى نياكانمان ؟! بگو: آرى ، و در حالى كه خوار و ذليل باشيد. آن رخداد جز يك هى كردنى نيست كه ناگاه در پى آن مى نگرند و گفتند: اى واى بـر مـا كه اين رخداد نظام هستى ، پيدايش و زندگى باشد. اين هنگام فيصله يابى و جداسازى است كه آن را دروغ مى شمرديد. آن كسان را كه ستم كردند واقران آنان و هر چه را كـه بـه جـاى خـدا پـرسـتـش و اطـاعت مى كردند گردهم آريد و آنان را به صراط جحيم رسانيد. و آنان را ايستاده داريد زيرا كه بايد پرسيده شوند و مؤ اخده . شما را چه شده اسـت كـه به هم يارى نمى كنيد؟! واقعيت اين است كه آنها امروز تسليم و تن به قضا داده اند. و يكى رو به ديگرى كرده مى پرسد و گفتگو دارد. گفتند: شما كسانى هستيد كه در پوشش دلسوزى و خيرخواهى پيش ما مى آمديد. پاسخ دادند: نه واقع اين است كه شما مؤ مـن مـن نـبـوديـد، و ما هيچ قدرت تكوينى بر شما نداشتيم (كه شما را به اطاعت از خودمان واداريم )، و واقع اين است كه شما طائفه اى بوديد سركش در برابر خدا، در نتيجه سخن پـروردگـارمـان دربـاره و بـه زيـان ما تحقق يافت ، اين كلامش كه بيگمان ما كيفر را مى چشيم . آرى ، اين درست است كه شما را به بيراهه برديم ، براستى ما خودمان بيراهه رو بـوديـم . بـديـنـسـان آنها در آن زمان در عذاب ديدن اشتراك دارند. ما اينطور با تبهكاران عـمـل مى كنيم . اينها چنان بودند كه وقتى به آنها مى گفتند خدايى جز خداى يگانه نيست از ره اسـتـكـبـار (يـا خـود بـزرگ بـيـنـى ) مـى گـفـتـنـد: مگر ما به خاطر شاعرى ديوانه مـعـبـودهـايـمـان را تـرك مـى كنيم ؟! واقعيت اين است كه (آن پيامبر دعوت كننده به توحيد) معرفت راستينى را ارائه داد و پيامبران را تصديق و تاءييد كرد. شما (كافران عرب ) هم البته آن عذاب دردناك را مى چشيد، و كيفرى هم جز آنچه انجام مى داديد نمى بينيد. مگر آن بـنـگـان خـدا كه پرستش و اطاعتشان بتمامى براى خدا باشد. آنان روزى تعريف و روشن شـده خـود را دارنـد. مـيـوه هـا، آن هـم در حالى كه در بهشتهاى نعمت محترم و آزاد - عزيزند، تكيه زده بر تختهاى كرامتى كه روبرو نهاده است ، جامى از چشمه خوشگوار براى آنان مـى گردانند كه سپيدگون است و به نوشنده لذت مى بخشد، نه سر گيجه مى آورند و نـه آنـان از انـدامـشان برون مى تراوند. و زيبارويان نابى در اختيار دارند كه تنها به هـمسر خويش مى نگرند و ديده از ديگران باز مى گيرند پندارى تخم پرنده اى نهاده در آشـيـانـه انـد. در چـنـيـن احـوالى يكى رو به ديگرى كرده با هم گفتگو مى كنند. يكى مى گـويـد: مـن هـمـنـشـيـنـى داشـتـم كـه (از ره انـكار) مى گفت : واقعا تو اين حرفها (درسهاى پـروردگـار) را تـصـديـق مـى كـنـى و راست مى دانى ؟ آيا وقتى مرديم و خاك و استخوان بـوديـم در آن حـال مـا محكوم نظام هستى ، پيدايش ، زندگى و پاداش و كيفريم ؟! فرمود: مى خواهيد فرو نگريسته بر احوال او و نظائرش اطلاع پيدا كنيد؟ پس آن شخص بهشتى فرو نگريسته همنشين سابقش را در وسط دوزخ برزخى بديده گفت : به خدا سوگند كه تو چيزى نمانده بود كه مرا به پستى كشانده ساقط كنى و اگر نعمت پروردگارم نمى بـود ايـنـك مـن هـم از احـضـار شـدگـان بـه دوزخ بـرزخـى بـودم . حال آيا ما ديگر نخواهيم مرد جز همان مردن نخستينمان و آيا ديگر ما را عذاب نخواهند كرد؟! بـيـگـمـان ايـن هـمـان پـيـروزى عـظـيـم اسـت . بـراى چـنـيـن پـيـروزيـى بـايـد كـه عـمـل كـنـنـدگـان عمل كنند. آيا آن (بهشت برزخى ) جايگاه بهترى است يا درخت زقوم . ما آن درخـت را وسـيـله شـكنجه ستمگران قرار داديم . آن درختى است كه از بن دوزخ بر مى آيد، خـوشـه اش پـنـدارى سـرهـاى شـيطانهاست . و آن ستمكاران البته از آن درخت مى خورند و شـكـم را از آن مـى انبارند. سپس بالايش از آب جوشان مى آشامند. بعد هم روانه شعله هاى سـركـش دوزخ مـى شـونـد. چون آنان دريافتند كه نياكانشان گمراهند و باز در پى آنان دوانـنـد. و چـنـين روى داد كه پيش ‍ از ايشان بيشتر نسلهاى گذشته به گمراهى رفتند، و بـاز چـنين رخ داد كه ما به ميانشان پيامبران (يا افراد) بيم دهنده اى فرستاديم . اما نگاه كن كه فرجام كار بيم داده شدگان چگونه بود؟ مگر بندگان خدا كه پرستش و اطاعتشان بـتـمـامـى بـراى خـدا بـود(25)... و مـيـان خـدا و نـامـرئيـان رابـطـه نـسـبـى انگاشتند حـال آن كـه نـامـرئيان مى دانند كه آنان را حتما در دوزخ حاضر كنند. منزه است خدا از آنچه بـه زبـان مى آورند مگر آنچه بندگان پيراسته خدا به زبان آورند. بدانيد كه شما و آنـهـايى كه شما مى پرستيد نمى توانيد كسى را از راه خدا بلغزانيد مگر كسى را كه او خـود بـه آتـش رفتنى باشد. و هر يك از ما (فرشتگان نامرئى ) جايگاه مشخصى در نظام هـسـتـى دارد و بـيـگـمـان مـا در صـف هـاى خـدمـت آرايـش گـرفـته ايم و بيشك ما پيوسته در حـال سـتـايـش خـدا بـه پـاكى هستيم . و گرچه (آن كافران باطلساز) مى گفتند كه اگر درسى از پروردگار از نسلهاى گذشته به ما رسيده بود قطعا ما بندگان پيراسته خدا مى شديم . لكن به آن درس كافر شدند، در نتيجه ديرى نگذرد كه (در دم مردن ) بفهمند. در گـذشـتـه هـم بـه بـندگانمان كه پيامبر بودند گفتيم كه شك نيست كه آنان را يارى كـنـيـم و شك نيست كه لشكريان ما هستند كه چيرگى و پيروزى يابند. بنابراين روى از آنـان بـرتـاب تـا اندك زمانى (كه مرگشان فرا مى رسد). و مراقبشان باش چون ديرى نـگـذرد كـه بـه چـشـم خود ببينند. عجيب است كه عجله دارند عذاب ما زودتر تحقق پيدا كند. حـال آن كـه وقـتـى بـه پـيـرامـونـشـان فـرود آيـد چـه بـدحـال خـواهـند بود. و روى از آنان برتاب تا پاسى چند. و مراقبشان باش چون ديرى نـگـذرد كـه بـه چـشـم خود ببينند. منزه است پروردگارت ، پروردگار عزت از آنچه بر زبـان جارى مى كنند. و سلام بر پيامبران ، و سپاس ‍ خداى راست كه پروردگار عالمهاى آفريدگان است (26)
37: پنجاه و ششمين سوره مكى
به نام خداوند بخشنده مهربان
الف ، لام ، ميم . آن ، درسهاى كتاب پرحكمت است . هدايتى و رحمتى براى احسان كنندگان(27)، آن كـسـان كه نماز را بر پا مى دارند و زكات مى دهند در حالى كه به زندگى بـازپـسـين يقين آورده اند. اينان هدايت يافته اند، هدايتى كه از پروردگارشان سرچشمه گـرفـتـه اسـت و اينان هستند كه رستگارند. و از آدميان كسى هست كه داستان بيهوده را مى خـرد تـا بـا آن بدون اين كه علمى به راه خدا داشته باشد مردم را از راه خدا بدور دارد و راه خـدا را بـه مـسـخـره مـى گـيـرد. چـنـيـن كـسـانـى عـذابـى خـوار و ذليل كننده دارند. و چون درسهاى ما برايش خوانده شود از سر استكبار روى بر مى تابد پـنـدارى آن را نـشـنـيده باشد گويى هر دو گوشش كر است . بنابراين او را به عذابى دردنـاك مـژده بـده . بـيـگـمان كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند بهشتهاى نعمت را دارند، در آن ماندگارند. وعده محقق خداست و او عزيز حكيم است (28)...و چنين رخ داد كه به لقمان حكمت رسانديم كه خدا را شكر كن و هر كس شكر كند در واقع به مصلحت خويش شكر كرده باشد و هر كس ناسپاسى كند بايد دانست كه خدا بى نيازى ستوده است ...و ايـن كـه راه كـسـى را پـيـش گـيـر كـه به من گراييده و روى آورده است ، وانگهى (در لحـظه مردن ) مجددا با من سرو كار داريد (به وضعيت تكوينى و غيرارادى و اختيارى باز مـى گـرديـد) و بـه شـمـا خـبـر مى دهم كه چه كارهايى مى كرديد اى پسر عزيزم ، اگر عمل تو هموزن دانه خردلى باشد و آن در دل سنگى باشد يا در آسمانها يا در زمين باشد خدا آن را به حساب مى آورد. بيگمان خدا آگاه از رازها و پنهانيها و خبردار است . اى پسرك من ، نماز بپادار و امر به معروف كن و نهى از منكر كن و در برابر هر مصيبتى كه به تو رسد شكيبايى ورز، زيرا آنها از كارهاى اراده طلب است . و روى از آدميان برمتاب و در زمين خودپسندانه راه مرو و زيرا خدا هيچ متكبر لاف زنى را دوست نمى دارد. و در راه رفتن ميانه رو باش و صدايت را بلند مكن زيرا ناپسندترين صدا صداى خران است . آيا نديديد كه خـدا آنـچـه را در آسـمـانـهـاسـت و آنـچـه را در زمـيـن اسـت بـراى شـمـا قـابـل تـصـرف سـاخـت و نـعـمـتـهـاى آشـكـار و پـنـهـان خـود را بـه دامـنـتـان ريخت با اين احـوال از آدمـيـان كـسـى هـسـت كـه دربـاره خدا بدون اين كه دانشى داشته باشد يا هدايتى يـافـته يا كتابى روشنگر در دستش باشد به بحث خصمانه مى پردازد. و چون به آنها گـفـتـه شـد كـه آنـچـه را خدا (از راه وحى ) فرو فرستاده پيروى كنيد گفتند: نه ، آنچه پـدران خـويـش را بر آن يافته ايم پيروى مى كنيم . آيا گرچه شيطان آنها را به عذاب آتش سوزان دعوت بكند باز هم پيروى او مى كنند؟! و آن كس كه وجودش را تسليم راهى و روشـنى كند كه به خدا مى رساند در حالى كه كارش احسان باشد در واقع به پيوندى مـحـكـم چـنـگ آويـخته باشد، و فرجام كارها با خداست . و كسى كه كافر شد نبايد كافر شدنش ترا غمگين سازد، آنها (در لحظه مردن ) با ما سروكار دارند و به آنها خبر مى دهيم كه چه مى كردند، بيگمان خدا از ژرفاى دلها بس خبردار است .
انـدك زمانى برخوردارشان مى كنيم بعد جبرا به عذابى پهناور و خشن گرفتارشان مى كـنيم(29)...آفريدن شما و زنده كردن شما پس از مردن به زندگى برزخى و سپس به زندگى قيامت مانند آفرينش يك نفر است ، بيگمان خدا شنوايى بيناست (30)...هان اى آدمـيـان از پـروردگـارتان پروا گيريد و از رخدادى بترسيد كه هيچ بكار فرزندش نـيـايـد و نـه هـيـچ فـرزنـدى پـدرش را سـودى دهـد، وعـده خدا واقع شده است ، بنابراين زندگى دنيا شما را نفريبد و آن فريبكار شما را در برابر خدا گستاخ نگرداند. علم به لحـظـه مـرگ و حـسـاب و قـيامت را خدا دارد و باران را خدا فرو مى بارد و آنچه را در رحم بـاشـد او مـى دانـد حـال آن كـه هـيچكس نمى داند فردا چه خواهد كرد و چه پيش خواهد آمد و هـيـچـكـس نـمـى دانـد كـه در كدام نقطه زمين خواهد مرد. بيشك خدا بسيار دانايى خبردار است (31)...
38: پنجاه و هفتمين سوره مكى ، سباء
به نام خداوند بخشنده مهربان
سـتـايـش خـدايـى راسـت كه آنچه در جهانهاى برين است و آنچه در جهان طبيعى است به او تـعـلق دارد و در زنـدگانى بازپسين هم ستايش او راست و او حكيمى خبردار است . آنچه را در زمين فرو مى رود و آنچه را از آن بيرون مى آيد و آنچه را از جهان برين فرود مى آيد و آنچه به آن جهان عروج مى كند مى داند و او با مؤ منان مهربان آمرزگار است . و كسانى كـه كـافـر شـدند گفتند: زندگى دوباره با حساب و پاداش و كيفرش براى ما رخ ندهد. بـگـو: آرى رخ دهـد، سـوگـنـد بـه پروردگارم كه البته رخ دهد، به پروردگارى كه داناى غيب (و رخدادهاى آينده ) است و هموزن ذره اى در آسمانها باشد يا در زمين باشد از او پـوشـيـده و پـنـهـان نمى ماند و نه چيزى كوچكتر از آن يا بزرگتر از آن ، بلكه همه در ديـوانـى روشـن ثـبت است تا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند پاداش دهـد، ايـن گـروهـنـد كـه آمرزش و روزى گرانقدر با عزت دارند. و كسانى كه در برابر درسـهـاى مـا تـلاش كـردنـد تا بستوه آورند اين گروه عذابى دردناك از پليدى دارند. و كسانى كه از علم به درسهايمان برخوردارند نظر مى دهند كه آنچه از پروردگارت به سوى تو فرود آمده است واقعيت دارد و آدميان را به صراط خداى عزيز ستوده مى رساند. و كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد گفتند: آيا مايليد مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مى دهد وقـتـى بـكـلى پـاره پـاره و مـتلاشى شديد شما آفرينشى تازه و زندگى نوى پيدا مى كـنـيـد؟ يـا دروغـى را بـه خـدا نسبت داده است يا جنونى پيدا كرده است . واقعيت اين است كه كسانى كه به زندگانى بازپسين ايمان نمى آورند در عذاب و گمراهى عميقى هستند. آيا بـه آسـمـانـهـا و زمـيـنـهـايى كه در منظر و ديدشان است و پشت سرشان است ننگريسته و نـدانـسـتـنـد كه اگر بخواهيم آنان را به عمق زمين فرو مى بريم يا پاره هايى از آسمان بر آنان مى ريزيم حال آن كه در آن واقعيت آيتى و حجتى است براى هر بنده گراينده به خـدايـى(32)...و چـنـيـن روى داد كـه ابـليـس (مـجـمـوعـه عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى ) گمانش را در مورد آن نسلها و اقوام به اثبات رسانيد چـون بـاسـتـثـنـاى گـروهـى از مـؤ مـنـان ديـگـران از او پـيـروى كـردنـد، حـال آن كـه او هيچ قدرت تكوينى بر ايشان نداشت مگر اين توانايى را كه آنان بفريبد تـا كـسـى كه به زندگانى بازپسين ايمان مى آورد از كسى كه درباره آن شك مى ورزد متمايز و باز شناخته شود و پروردگارت بر هر چيزى احاطه نگاهبانى دارد(33)...و مـى گـويـنـد: اگـر راسـت مـى گـويـيـد بـگوييد اين وعده و وعيد (پاداش و كيفر زندگى بازپسين ) چه زمانى روى مى دهد؟ بگو: وعده ما با شما لحظه اى از آن دير مانيد و نه آن را پـيـشتر توانيد آورد. و كسانى كه كافر شدند گفتند: هرگز به اين قرآن ايمان نمى آوريـم و نـه بـه كـتـابـهـاى وحـيـانـى پـيـش از آن ، حـال آن كـه اگـر سـتمگران را به هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده شده اند بـبـيـنى كه چگونه سخن رد و بدل مى كنند تماشايى است . مستضعفان (مردم دامواره و مردم شـى ءواره اى كـه سـلطـه مـسـتـكـبـران و سـلطـه مـتـرفان را به گردن گرفته اند) به مـستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد ما مؤ من شده بوديم . كسانى كه استكبار ورزيدند بـه كـسـانـى كـه مـورد سـياست استضعاف قرار گرفتند گفتند: مگر وقتى درسهاى مايه هـدايـت را از طـرف پـروردگـار دريـافـت كرديد ما جلو شما را گرفتيم و نگذاشتيم آن را بـپـذيـريـد؟ نـه شـما خودتان تبهكار بوديد. و كسانى كه تحت سياست استضعاف قرار گـرفـتـه بـودنـد بـه مستكبران گفتند: واقعيت اين است كه تدبير خصمانه شبانه روزى شـمـا كـه پـيـوسـتـه دسـتـور مـى داديـد تـا بـه خدا كفر بورزيم و برايش همتا و شريك قـائل بـشـويـم مـوجب شد تا از درس هدايت پروردگار بازمانيم . اين را گفتند و با ديدن عـذاب در دل خـويـش پشيمانى خوردند، و ما گردنبندهاى آهنين بر گردن كسانى كه كافر شدند نهاديم . مگر جز آنچه را كه انجام مى دادند به گونه كيفر به آنان مى دهيم ؟ و هر پـيـامـبـر بـيم دهنده اى كه به مدينه اى فرستاديم طبقه خوشگذرانش گفتند ما به پيام و درسـى كـه آورده ايـد كافريم . و گفتند: ما بيش از ديگران ثروت و فرزند (يا نفرات ) داريـم و ما را كسى عذاب نتواند كرد. بگو: آن كه روزى هر كس را كه بخواهد مى گشايد يا تنگ مى گرداند پروردگار من است اما بيشتر آدميان (اين حقيقت را) نمى دانند.
و ثروتها و فرزندان (يا نفرات و طرفداران ) شما چيزى نيستند كه بتوانند شما را به مـا نـزديـك گـردانـنـد مـگـر كـسـى كـه ايـمـان آورد و عمل صالح انجام داد، در آن صورت اين گروه انسانى پاداشى دو چندان بسبب كارهايى كه انـجـام دادنـد خـواهـنـد داشـت و خـود را در آشـيـانـه هـاى بـهـشـت در حـال ايـمنى و سلامت بسر مى برند. و كسانى كه تلاش دارند درسهاى ما را عقيم نهند اين گـروه را در عـذاب حـاضـر آورنـد. بـگـو: حقيقت اين است كه پروردگار من روزى هر يك از بـنـدگـانـش را كـه بـخواهد بگستراند و يا تنگ و محدود گرداند، و هر چيزى را كه انفاق كنيد خدا آن را دريافت كرده عوض مى دهد و او بهترين روزى رسان است . و زمانى كه آنان گـرد آورد و از فـرشـتـگـان بـپـرسـد: آيـا اين گروه شما را پرستش و اطاعت مى كردند؟ گفتند: منزهى تو، تو و نه آنها ولى ما هستى . واقعيت اين است كه آنها موجودات نامرئى را پرستش و اطاعت مى كردند، اكثر آنها به نامرئيان ايمان دارند. بنابراين اكنون (كه مرده ايـد و زنـده بـه زنـدگـى بـرزخـى شـده ايـد) هـيـچيك از شما براى ديگرى نه قادر به رسـانـدن نـفـعـى هستيد و نه قادر به ضرر زدن ، و به كسانى كه ستم كردند گوييم : عذاب آتشى را كه شما دروغش مى شمريد بچشيد(34)...بگو: شما را يك پند مى دهم و آن اين كه براى خدا برخيزيد دو نفر دو نفر و يكايك و آنگاه بينديشيد كه در اين همشهرى شـمـا هـيچ جنونى نيست ، او فقط بيم دهنده اى است كه شما را از فرارسيدن عذابى شديد مـى تـرسـانـد و برحذر مى دارد. بگو: هر مزدى كه از شما خواستم از آن شما باد! مزد من جز بر عهده خدا نيست و او بر هر چيزى شاهد و گواه است . بگو: بيگمان پروردگارم كه داناى نهانهاست حقائق را مى پراكند و اشاعه مى دهد. بگو: معرفت راستين در رسيد و باطن دوبـاره نـيايد و بازنگردد. بگو: اگر گمراه شده باشم ضررش به خودم مى خورد نه بـه ديـگـرى ، و اگـر هدايت يافته باشم بسبب وحيى است كه كه پروردگارم به من مى كند چون او شنوايى نزديك است . و اگر آنان را در آن دم (لحظه مردن و زندگى دوباره ) بـبـيـنـى كه به اضطراب افتاده اند دانى كه گريختن نيارند و از جايى نزديك دستگير شـونـد، و گـفـتـنـد: ايـمـان آورديـم بـه او(35)! حال آنكه كجا توانند از جايى دور دريابند؟ در حالى كه پيش از آن به او كافر شدند، و ايـنـك از جايى دور نظر به گذشته پنهان مى افكنند. و ميان آن كافران و علائق پستشان جدايى افتاد همان گونه كه پيشتر براى همسنخهاى آنها اتفاق افتاده بود (به محض ورد بـه زنـدگـى بـرزخـى ) چـه آنـهـا (در زنـدگـى دنـيـا و طول عمرشان ) در شكى آلوده بسر مى برند(36)