پندهاى شيرين
(خلاصه كتاب ابواب الجنان واعظ قزوينى)

سيد حسين شيخ الاسلامى

- ۱۹ -


حارث مى گويد: برخيز تا نزد اميرالمومنين (عليه السلام )، برويم ، به منزل آن حضرت مى روند، ماجرا را شرح مى دهند حضرت به حارث دستور مى دهد به منزل خود باز گردد و مى گويد من به كار يهودى رسيدگى خواهم كرد.
پس از مراجعت حارث ، اميرالمومنين (عليه السلام ) دست يهودى را گرفت و با هم به آن مكان آمدند. آن حضرت روى مبارك از يهودى گردانيد، سخنان چندى كه يهودى نفهميد بر زبان جارى ساخت و سپس سر را بالا كرد و فرمود: ((اى طايفه جنيان ! به خدا قسم با من چنين عهد و پيسمان نبسته بوديد، به خدا سوگند اگر الاغهاى يهودى را با بار آن رد نكنيد، پيمان شما را مى شكنم و با شما جهاد مى كنم چنانكه بايد در راه خدا جهاد كنم (913))).
يهودى گفت : به خدا قسم هنوز كلام حضرت تمام نشده بود كه الاغها و طعام خود را در پيش خود ديدم .
سپس اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمودند: ((يهودى ! يكى از دو كار اختيار كن يا تو در جلو الاغها برو و من از عقب ، آنها را مى رانم و يا من از جلو مى روم و تو آنها را بران )). يهودى گفت : شما از جلو برو و من آنها را مى رانم ؛ زيرا من به راندن الاغها تواناترم .
حضرت جلو افتاد و آمدند تا به ميدان كوفه رسيدند، حضرت فرمود: ((يهودى ! مقدارى از شب باقيمانده يا بارها را تو پايين آور و من آنها را تا صبح محافظت مى كنم و يا من بارها را پايين مى آورم و تو نگهبانى كن )).
يهودى گفت : من بر زمين گذاشتن بارها تواناترم . پس آن حضرت فرمود: ((تو بخواب تا صبح طلوع كند و من محافظت بارها را مى نمايم )).
يهودى استراحت كرد و خوابيد و آن بزرگوار تا صبح پاسبانى چهارپايان و بار او را نمود، صبح كه طالع شد يهودى بيدار شد حضرت آنها را به يهودى سپرد و فرمود: ((از آنها غافل مشو تا من به يارى خدا مراجعت كنم )).
سپس آن راهنماى دنيا و دين ، نماز صبح را با مردم انجام داد، وقتى آفتاب زد به سوى يهودى برگشت و فرمود: ((جوالها و گندمها را به بركت خدا باز كن و طعام خود را آشكار نما)). يهودى بارها را گشود حضرت فرمود: ((يكى از دو كار را اختيار كن يا من بفروشم و تو تحويلدار پول باش و يا تو بفروش و من تحويلدار پول باشم )).
يهودى فروش را قبول كرد، لذا او فروخت و حضرت پولها را گرفت تا تمام شد و پولها را به يهودى دادند و بعد از آن فرمود: ((كار ديگر هم دارى ؟)).
گفت : آرى ، مى خواهم به بازار روم خريد كنم .
فرمود: با هم برويم ؛ زيرا تو ذمى هستى شايد مراد اين باشد كه چون تو يهودى هستى شايد تو را مغبون كنند. بعد از آنكه آن جناب براى يهودى خريد نمود با او خداحافظى كرد.
يهودى چون اين همه اشفاق و مهربانى و مرحمت را از آن پسنديده روزگار مشاهده نمد، زنگ كفرش از دل تبديل به اسلام گرديد، وقت مفارقت شهادتين را بر زبان جارى كرد و گفت : گواهى مى دهم كه تو عالم اين امت و جانشين رسول خدا - صلوات الله عليه - بر جن و انسى ، خداوند تو را از اسلام جزاى خير دهد(914).
از اين قبيل حكايات درباره ائمه بسيار است گرچه به سبب موانعى ، بسيارى از آنها به دست ما نرسيده و گرنه بايد مثنويها هزاران من كاغذ شود ولى همين اندازه ما را متوجه كرده و مى كند كه چون ائمه عليهم السلام همه نور واحد هستند اگر از يكى از آن بزرگواران لطفى و مرحمتى شده و داستان پرمحبتى از او نقل گرديده ، گويا همه چنين مهربانى كرده اند، هر كدام جاى خود از اين شيوه پسنديده فروگذار نكرده و دور نبوده اند و به جهت زيادتى بصيرت و روشنى دلها به چند داستان ديگر از آن معادن خلق و كرم پرداخته و اين موضوع را خاتمه مى دهيم .
17 - روايت شده (915) كه عده اى در منزل حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) مهمان بودند، بريانى در تنور بود، حضرت ، خادم را به آوردن آن امر فرمود. خادم رفت و بريان را به تعجيل آورد، آن بزرگوار كودك خردسالى داشت كه در آن وقت زير پله بود، ناگاه سيخى از آلات بريان رها گشته بر سر آن كودك خورد و جان سپرد.
غلام از اين واقعه هوش از سرش رفت ، مبهوت گرديد، آن جناب بار مصيبت آن قضيه را متحمل شده به غلام فرمود: ((تو آزادى تعمد در اين كار نداشتى (916))).
سپس به تجهيز و دفن آن كودك پرداخت .
18 - نقل شده كه روزى مردى امام سجاد (عليه السلام ) را ناسزا گفت ، غلامان حضرت حركت كردند تا او را تاءديب نمايند، آن سرور، آنها را منع كرد و به آن مرد فرمود: ((از امر ما آنچه بر تو پوشيده است زيادتر است (917) آيا به چيزى نيازمندى تا در حاجت تو كمك كنم ؟)).
آن مرد شرمنده گشت ، بعد حضرت خميصه اى (يك نوع لباس است ) را كه در بر داشت به او داد و فرمود هزار درهم نيز به وى دادند. آن مرد بعد از ديدن آن خلق و كرم ، مكرر مى گفت : ((گواهى مى دهم كه تو از اولاد پيغمبرانى (918)))
19 - منقول است كه امام صادق (عليه السلام ) غلام خود را دنبال كارى فرستادند، او رفت ولى نيامد، حضرت دنبال او رفت ، ديد خوابيده ، بر بالين او نشست او را باد مى زد تا بيدار شد، به جاى گوشمالى و كتك ، فرمود: ((فلانى ! شب و روز سهم تو نيست كه بخوابى ، شب از توست كه بخوابى و روز از ما كه خدمت ما نمايى (919))).
20 - نگارنده گويد: نه تنها اين قبيل مداراها و گذشتها از ائمه معصومين (عليه السلام ) نقل شده ، بلكه از شاگردان مكتب آنان نيز چنين شيوه هاى پسنديده ديده و شنيده شده است ، از جمله روايت شده كه نااهلى ، سلمان فارسى رحمه الله را دشنام داد. آن جناب در جوال فرمود: اگر در روز قيامت حسنات من در كفه ميزان سبك آيد، بدتر از آنم كه تو مى گويى و اگر راجح آيد، از آنچه تو مى گويى زيانى نخواهد رسيد. آن مرد در برابر چنين سخنانى شرمنده گشت ترك شرارت نمود.
21 - روايت شده كه روزى ((مالك اشتر نخعى )) از بازار كوفه مى گذشت و به اقتضاى زهد و بزرگوارى اش لباس كرباسى به تن كرده و مختصرى هم از آن به سرپيچيده بود، يكى از بازاريان كه او را نمى شناخت ، از روى مسخره و استهزا چيزى به سوى او انداخت ، مالك متعرض او نشد و گذشت
شخصى كه آن صاحب لطف و كرم را مى شناخت ، به صاحب دكان گفت : واى بر تو! اين مرد را نشناختى كه مرتكب اين عمل زشت شدى ؟ گفت : نه . گفت : اين مالك اشتر بود.
مرد بازارى از كرده زشت خود لرزيد و براى عذرخواهى به دنبال آن پاك سرشت روان شد، مالك را در مسجد ديد كه نماز مى گزارد، صبر كرد تا از نماز فارغ شد، پيش رفت ، بر قدمش افتاد و پاى او را بوسيد، مالك با دست عطوفت سر او را برداشت و فرمود: ((تو را بخشيدم ، به مسجد نيامدم مگر براى آنكه جهت تو استغفار نمايم (920))).
گشاده رويى
پوشيده نيست كه از جمله حسن خلق و خوش سلوكى شكفته رويى است كه جدا باغ جمال خوشخويان را زيبا گلى است چنانكه از شكفته روترين جهان سيد عالم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده به بستگان خود فرمود: ((اى فرزندان عبد المطلب ! همانا شما قادر بر اين نيستيد كه با مردم به اموال خود مهربانى كنيد، پس با آنها به شكفته رويى و گشاده رويى برخورد نماييد(921))).
و نيز روايت شده كه شخصى خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرفياب شد و استدعاى وصيت نمود، آن حضرت ضمن وصيت به او فرمود: ((با برادر دينى خود با روى گشاده برخورد نما(922))).
همچنين روايت شده كه : ((نيكويى با مردم و شكفته رويى موجب دوستى شود و صاحب خود را داخل بهشت مى نمايد، و بخل و ترشرويى بنده را از خدا دور و داخل آتش مى كند(923))).
از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه : ((سه چيز سبب خلوص محبت برادران مسلمان مى شود: زمانى كه با او برخورد مى كند شكفته رو باشد؛ در مجلس براى او جاى نشستن باز كند؛ او را به نامى خواند كه او را خوشتر آيد(924))).
شيخ طوسى رحمه الله در امالى نقل كرده كه : ((گشاده رويى با مردم نصف عقل است (925))).
البته معناى گشاده رويى كه در روايات به آن توصيه شده خنده بسيار و قهقهه كردن نيست ، بلكه روايات زيادى در مذمت خنده بسيار و قهقهه وارد شده ، بنابراين مى توان چنين نتيجه گرفت كه تبسم كه از آن به عنوان ((خنده مؤ من )) تعبير شده جزء گشاده رويى به شمار مى رود و اين گونه (926) خنده در اسلام مطلوب است ، نه خنده قهقهه .
از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت شده كه : ((روش حضرت يحيى بن زكريا اين بود كه مى گريست و نمى خنديد، و شيوه حضرت عيسى (عليه السلام ) چنان بود كه هم مى خنديد و هم مى گريست ، روش عيسى (عليه السلام ) بهتر از حضرت يحيى (عليه السلام ) است (927))).
خنده بسيار
اما زيادى خنده ، بسيار مذمت شده و ضررهاى فراوانى دارد. امام به حق ناطق ، حضرت جعفر صادق (عليه السلام ) درباره علت و پيامد خنده زياد مى فرمايد:
- ((خنده زياد، دل را مى ميراند(928))).
- ((از آثار جهل و نادانى است ، خنده اى كه بى تعجب باشد(929))).
- ((خنده بسيار، آبرو را مى برد(930))).
- ((قهقهه از شيطان است (931))).
خوش طبعى
از اقسام خوش خلقى ، خوش طبعى و مزاح نمودن است ، چنانكه از وجود مقدس پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز ديده شده كه آن جناب مزاح مى نمودند، به طور مثال از معمر بن خلاد روايت شده كه از امام همام ابى الحسن (عليه السلام ) سؤ ال نمودم گاهى انسان در ميان عده اى است ، حرفى مى زنند و مزاح مى كنند و مى خندند، آيا جايز است يا نه
حضرت فرمود: ((مادامى كه نبوده باشد، باكى نيست )). من گمان كردم و نظرم بر اين قرار گرفت كه مادامى كه فحش هرزه گويى نباشد باكى نيست .
سپس حضرت فرمود: ((اعرابى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى آمد و براى آن جناب هديه مى آورد، سپس مى گفت : به جاى هديه ، قيمت هديه ما را بده . حضرت مى خنديد و هرگاه غمگين مى شد مى فرمود: آن عرب بيابانى چه شد كاش نزد ما مى آمد(932))).
از يونس شيبانى نقل شده كه امام صادق (عليه السلام ) از او پرسيدند: ((مزاح و خوش طبعى در ميان شما چگونه است ؟)) گفتم كم است .
فرمودند: ((اين كار را نكنيد؛ زيرا خوش طبعى از اقسام خلق خوش است و تو به سبب آن بر برادر دينى خود، سرور داخل مى نمايى ، هر آينه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با مردى مزاح مى كرد و نظرش اين بود كه او را خوشحال نمايد(933))).
روايت شده كه روزى پيرزنى نزد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، آن سرور جوانمردان روزگار آمد و استدعا كرد در حق من دعا كن تا به بهشت روم . حضرت از راه مزاح فرمودند ((پيران به بهشت نروند)) زن متاءثر و غمناك ، آغاز گريه نمود. غنچه دهان مبارك آن جناب چون گل شاداب شكفته شد و فرمود: ((پيران جوان مى شوند و به بهشت مى روند(934)))
همچنين روايت شده زنى خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و عرضه داشت : شوهرم تو را مى طلبد. حضرت فرمود: ((آنكه در چشم او سفيدى هست )). گفت : نه . آن جناب دوباره فرمود. زن گفت : نه . به خدا سوگند. حضرت مرتبه سوم فرمود. زن قسم خورد.
حضرت فرمود: ((هيچ كس نيست كه در چشم او سفيدى نباشد دور هر سياهى چشمى ، سفيدى است (935))).
باز نقل شده كه مردى نزد حضرت ختمى مرتبت آمد و گفت : يا رسول الله ! مرا بر شترى سوار كن ، به اين معنا كه شترى به من ببخش . آن جناب فرمود: ((تو را بر بچه شترى سوار خواهم كرد)). آن مرد از اين سخن استبعاد كرد و با خود گفت : من بچه شتر را چه كنم ؟ حضرت فرمود: ((شتران بچه شترند، يعنى از شتر زاييده شده اند(936))).
مزاحهاى حرام
از مطالب بالا استفاده مى شود كه نه تنها مزاح بد نيست ، بلكه بسيار پسنديده است در صورتى كه به سبب آن انسان مرتكب حرامى مانند دروغ ، غيبت ، فحش و امثال آن نشود، و رواياتى كه دلالت بر منع دارد، درباره مزاحهايى است كه تواءم با حرام باشد مانند اين روايت كه از اميرالمومنين (عليه السلام ) نقل شده كه ((از مزاح بپرهيزيد؛ زيرا آن باعث كينه و فساد مى شود و آن دشنام كوچك است (937))).
از امام صادق يا امام باقر (عليه السلام ) روايت شده : ((مزاح بسيار، آبرو را مى برد(938)))
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده : ((از مزاح دورى كنيد؛ زيرا آبرو را مى برد و انسان را سبك مى كند(939))).
البته چنين مزاحهايى كه موجب مفاسد باشد، دورى از آن لازم است . از طرفى انسان نبايد تمام وقت خود را صرف مزاح نمايد؛ زيرا اين كار خالى از مفسده نيست ، بله براى نمك معاشرت مزاح ، بسيار خوب است و در بعضى اوقات باعث نجات انسان از ناراحتيها و حزن و اندوه مى شود.
چند نكته
1 - گويند حجاج سفاك وقتى دامان همت براى قتل شخصى بست ، آن بيچاره براى آنكه در دام و چنگال او نيفتد، مدتها فرارى و متوارى شد تا اينكه روزى دل از جان كنده خود را براى كشتن آماده ساخت ، پيش حجاج آمد. آن ناپاك سؤ ال كرد: چگونه شد كه خود را حاضر ساخته اى ؟
گفت : ايهاالامير! از ترس تو هر شب خواب مى بينم كه گرفتار تو گرديده و تو به كشتن من فرمان مى دهى ، آمده ام كه يك بار مرا به قتل رسانى و از زحمت كشته شدن هر شب راحت گردم . حجاج خنديد و از قتل او درگذشت .
2 - گويند شخصى را به تهمت كفر نزد هارون الرشيد بردند، گفت : تو كافر شدى ؟ گفت : نه . گفت : اين قدر تو را مى زنم تا اقرار نمايى .
آن مرد گفت : حكم تو بر خلاف حكم خداست ، خداوند فرمود مردم را بزنيد تا اقرار به ايمان كنند، تو مرا مى زنى تا اقرار به كفر نمايم . هارون خنديد و او را بخشيد
3 - نقل شده كه در مجلس يكى از سلاطين سفره اى گستردند، خادم كاسه شوربايى در دست داشت ، همينكه نزديك پادشاه رسيد از ترس ، مرغ حواسش پريد و قدرى از آن به لباس سلطان ريخت ، پادشاه خشمناك شد و دستور داد او را به قتل رسانند، خادم چون ديد در چند قدمى مرگ قرار دارد، جلو آمد و تمام شوربا را به لباس پادشاه ريخت . سلطان در شگفت شد، او را خواست و سبب آن را سؤ ال كرد.
خادم گفت : قبله گاها! اگر مرا به سبب خطاى اول مى كشتى ، چون بى جرم بودم مردم تو را ظالم مى گفتند و ستمكارى تو بر زبانها جارى مى گشت ، من چنين بدنامى را بر تو نپسنديدم ، مرتكب اين گناه بزرگ شدم كه مستوجب قتل گردم تا اگر مرا سياست نمايى ، مردم تو را ستمكار نخوانند. پادشاه خوشحال شد و او را آزاد كرد.
4 - آورده اند كه مردى خيك خالى در دست داشت مردم به گمان اينكه در آن شراب است ، او را گرفته پيش والى آوردند، والى حكم كرد او را حد بزنند، آن مرد گفت : جناب والى ! به چه سبب مرا حد خواهى زد؟
گفت : براى آنكه با خود مشك خمر دارى . مرد گفت : پس خود شما به حد سزاوارترى ؛ زيرا اگر من مشك خمر با خود دارم ، تو هم آلت زنا با خود دارى . والى خنده اش گرفت و او را بخشيد.
5 - نقل شده گنهكارى را پيش پادشاهى آوردند، سلطان بر او تند شد و به شدت تمام او را دشنام مى داد، آن مرد با خونسردى تمام گفت : وجود پادشاه مانند ابرى است كه هرگاه از او رعد و برق ظاهر شود، خير و بركتش ‍ زياد گردد. پادشاه به خنده در آمد و او را بخشيد.
6 - آورده اند كه روزى هشام بن عبدالملك از خانه بيرون آمد، به مرد يك چشمى برخورد، دستور داد او را بزنند و سپس حبس نمايند. آن مرد گفت : گناه من چيست
هشام گفت : تو اعورى ، ملاقات تو را شوم دانستم .
مرد گفت : سبحانه الله ! اگر يك چشم شوم باشد براى خود شوم است و اثر شوم بودنش به ديگرى نمى رسد؛ نمى بينى كه شومى من به تو نمى رسد، ولى از شومى تو به من رسيده . هشام خجل شد و او را بخشيد.
7 - نقل شده كه قلدرى بيچاره اى را مى زد. گفت : چرا مرا مى زنى ، پدرم بر تو حقى دارد. گفت : نام پدر تو چيست ؟ آن مرد گفت : من از ترس تو اسم خود را فراموش كردم چه رسد نام پدرم . آن شخص او را رها كرد.
از اين قبيل مطايبات بسيار است ، ولى براى تكميل بحث هاى گشاده رويى و مزاح و... چند نمونه متذكر شديم .
در پايان اولا: از خداوند خواستاريم كه همه مسلمانان را به وظيفه دينى خود آشنا ساخته و هر فردى را به اندازه وسع خود موفق بدارد و از گناهان و لغزشهاى بى پايان همه در گذرد. و ثانيا: برادران عزيز با نظر مشفقانه در اين مجموعه تدبر كرده از عيبهاى آن صرف نظر كرده و نويسنده را از دعاى خير فراموش نفرمايند. ثالثا: از پروردگار مهربان مسئلت دارم كه اين مجموعه پر فايده را ذخيره آخرت مطالعه كنندگان و عاملين به آن و اين حقير كمتر از ذره قرار دهد، ((بمحمد و آله الطاهرين )).
سيد حسين شيخ الاسلامى
تويسركانى 1380 ه /ق
خاتمه
تنظيم : على جان دماوندى
بين مردم جهان رسم است كه هر عمل مهم و پر ارزش را به نام يكى از بزرگان شروع مى كنند و آن را به شخصيت مهم ارتباط مى دهند، ولى براى بقا و پاينده بودن هر تشكيلات و جاويد ماندن نام هر فردى لازم است آن را به موجود پايدار و جاويدى ارتباط داد؛ زيرا موجودات اين جهان همه به سوى فرسودگى و فنا و زوال مى روند و تنها تشكيلات و موسسات و افرادى جاويد خواهند ماند كه با ((فناناپذيرى )) بستگى دارند
اگر نام پيامبران و انبيا، ائمه و اوليا باقى است به علت بستگى و ارتباط آنها با خداى جهان و عدالت و حقيقت است كه فرسودگى و فنا در آنها راه ندارد.
بنابراين ، براى پاينده و جاويد ماندن و مبارك و پر بركت بودن و مواجه نشدن با شكست و نافرجامى هر چيزى و هر عملى لازم است آن را با ((آفريدگار جهان )) ارتباط دهيم و آنها را با نام او شروع كنيم نه تنها از نظر اسم و صورت ، بلكه از نظر واقعيت و معنا نيز با او پيوسته باشد.
و به همين مناسبت است كه خداوند بزرگ به پيامبرش در ابتداى شروع تبليغ و نخستين قدم آن وظيفه خطير و بزرگ دستور مى دهد كه ((نام خدا)) را به زبان آور و به نام خداى خويش شروع كن (940).
و مى بينيم باز حضرت نوح پيغمبر (عليه السلام ) در آن طوفان عجيب ، هنگام سوار شدن بر كشتى كه روى امواج كوه پيكر آب در حركت است و با خطرات فراوان رو به رو مى شود، براى رسيدن به ساحل نجات به ياران خود دستور مى دهد كه هنگام حركت و ساعت توقف كشتى ((نام خدا)) را بر زبان جارى سازند(941)
و مشاهده مى كنيم كه در پايان با موفقيت تمام پياده شدند و از خطر گذشتند چنانكه قرآن مى گويد: ((به نوح گفته شده اى نوح ! سلام و بركات ما بر تو و همراهانت ! پياده شو(942))).
همچنين حضرت سليمان (عليه السلام ) در نامه خود كه به ملكه شهر ((سبا)) مى نويسد، آن را با ((بسم الله )) شروع مى كند، آن جا كه ((بلقيس )) براى بزرگان كشورش نقل مى كند كه نامه اى از سليمان رسيده ((انه من سليمن و انه بسم الله الرحمن الرحيم ))(943)
روى همين اصل است كه خداوند بزرگ دستور مى دهد كه قرآن و هر سوره اى از قرآن را با ((بسم الله ))، يعنى با نام خدا آغاز كنيد تا هدف كه همانا ((هدايت )) و ((تكامل )) بشر باشد با موفقيت كامل انجام گيرد(944).
همين طور هر كار ديگر هم بايد با ((نام خدا)) آغاز شود والا طبق روايتى كه از طريق شيعه و سنى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده كه : ((هر عمل و امر مهمى و ارزنده اى كه بدون نام خدا شروع شود، بى فرجام و ناپايدار خواهد بود(945))) و آن كار ناقص است و به اتمام نمى رسد.
از اين رو در مستحب بودن گفتن ((بسم الله )) در اول هر كار جاى هيچ گونه شك و شبهه اى نيست و براى مبارك و ميمون بودن كار، لازم است انسان هر كار را با نان خدا شروع كند، و در اين باره امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: ((گرامى ترين آيه را كه عبارت از ((بسم الله الرحمن الرحيم )) باشد مخالفين از كتاب خدا دزديدند و سزاوار است گفتن آن در اول هر كار بزرگ يا كوچك تا به واسطه آن ، آن كار، مبارك و با ميمنت شود(946)))
ترك بسم الله
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((هر كس از شيعيان ما ((بسم الله )) را ترك كند، خداوند متعال او را به پيشامد بد آزمايش مى كند تا بر شكر و سپاسگزارى آگاهش سازد و گناهى را كه در اثر ترك بسم الله مرتكب شده محو كند و از بين ببرد)).
و بعد، اين قضيه را نقل مى كند كه شخصى به نام ((عبدالله بن يحيى )) بر امير المومنين (عليه السلام ) وارد شد و در مقابل حضرت تختى بود و حضرت امر به نشستن كرد و عبدالله روى تخت نشست و به محض نشستن با سر فرود آمد و سرش شكست و خود جارى شد حضرت دستور دادند آب بياورند، آب آوردند و سرش را شست و حضرت دست مباركش را بر سرش كشيد، قبل از دست كشيدن درد شديد بود و نمى توانست طاقت بياورد با دست كشيدن حضرت خون بند آمد و زخم خوب شد و درد و ناراحتى برطرف شد كه گويا اصلا زخم نشده بود، بعد حضرت فرمود:: حمد و سپاس خداى را كه پاكى شيعيان ما را از گناهان در دنيا قرار داده )).
عبدالله عرض كرد: اين صدمه كفاره چه گناهى بود كه از من سرزده تا ديگر مرتكب آن نشوم
حضرت اميرالمومنين - عليه آلاف التحيه والثناء - فرمود: ((كفاره آن بود كه در وقت نشستن بسم الله الرحمن الرحيم را ترك كردى )).
بعد حضرت فرمود آيا نمى دانستى حديثى را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از طرف خدا به من فرمود كه خدا مى فرمايد: ((هر امر و كار بزرگ كه در قلبت وارد شد (ولو حقير باشد - به گفته مرحوم شيخ بهائى ) در آن نام خدا برده نشود آن كار ناقص خواهد بود(947))).
عبدالله عرض مى كند: دانستم پدر و مادرم فداى تو باد! از اين به بعد ((بسم الله )) را ترك نمى كنم .
حضرت فرمود: ((در اين صورت بهره بردى و به سعادت رسيدى )).
بعد عبدالله درباره تفسير ((بسم الله )) سؤ ال كرد؟ حضرت فرمود: ((هر بنده اى اراده كرده باشد بخواند يا عملى را انجام دهد و ((بسم الله ...)) بگويد، معنايش اين است كه به اين نام اين كار را انجام مى دهم ، پس هر عملى كه با ((بسم الله الرحمن الرحيم )) شروع شود: ((بسم الله )) باعث بركت در آن عمل مى شود(948))).
همچنين در روايت است كه فرعون قبل از اينكه ادعاى خدايى كند، ((بسم الله )) را بر بالاى در خود نوشته بود، وقتى كه ادعاى خدايى كرد و دعوت حضرت موسى (عليه السلام ) را به ((توحيد)) نپذيرفت ، و موسى (عليه السلام ) هلاكت او را از خداوند خواست ، خطاب رسيد: ((يا موسى ! تو اراده هلاك شدن فرعون را دارى و نظر دارى به كفر او، ولى من نظر دارم به آنچه را كه بر بالاى درش نوشته است (949)))
ثواب گفتن بسم الله
اميرالمومنين (عليه السلام ) (در ضمن حديث طولانى ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مى كند: ((هر كه بسم الله الرحمن الرحيم را بخواند با عقيده به دوستى و پيروى حضرت محمد و اهل بيت پاكش ، و مطيع امرشان و مؤ من به ظاهر و باطنشان باشد، خدا به هر حرف آن حسنه اى به او عطا مى كند كه بهتر از دنيا و مافيهاست از انواع اموال و خيرات . و هر كه گوش دهد به كسى كه آن را مى خواند، يك سوم ثواب خواننده آن را دارد. بايد هر كدام از اين خيرات هر چه تواند بگيرد كه غنيمت است مبادا وقتش بگذرد و حسرتش در دل شب بماند(950))).
همين طور از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده : ((هر كه نام خدا را بر خوراك و غذاى خود ببرد، خداوند از حق نعمت آن (در روز قيامت ) هرگز پرسش نخواهد نمود(951))).
نيز روايت شده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((وقتى كه معلم به كودك بگويد بگو بسم الله الرحمن الرحيم و كودك آن را بگويد، خداوند براى آن كودك و پدر و مادر و معلم او بنويسد آزادى از جهنم را(952))).
منقول است كه حضرت عيسى - على نبينا و آله و عليه السلام - عبورش به قبرستانى افتاد، ديد صاحب قبرى در عذاب است ، بعد از مدت زمانى دوباره از آنجا گذشت ، ديد قضيه بر عكس است ؛ به جاى عذاب اكنون طبقهاى نور نثارش مى كنند. تعجب كرد كه چطور در اين مدت كم صاحب قبر اين همه مورد لطف خداوندى قرار گرفت ! وحى رسيد: ((يا عيسى ! اين بنده گنهكار بود وقتى كه مرد، زن او حامله بود و پسر زائيد و آن را تربيت كرد تا اينكه بزرگ شد و به مكتب فرستاد و معلم به او بسم الله الرحمن الرحيم را تلقين كرد، پس من حيا كردم از بنده خودم كه او را در شكم زمين عذاب كنم در حالى كه فرزند او در روى زمين اسم مرا مى برد و مرا به نام بخشنده و مهربان مى خواند(953)))
نيز روايت شده از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رد نمى شود دعايى كه اولش ((بسم الله ...)) باشد و امتم مى آيند در روز قيامت در حالى كه ((بسم الله الرحمن الرحيم )) مى گويند و سنگين مى شود در ميزان كارهاى نيك آنها و امتهاى ديگر مى گويند چه چيز باعث سنگينى حسنات امت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) شده ؟ انبيا مى گويند: چون ابتدا و شروع كلام امت پيامبر اسلام با سه نام خداوند تعالى است كه اگر اين سه نام را (الله ، رحمان و رحيم ) در يك كفه ميزان قرار دهند و گناهان تمام خلق را در كفه ديگرى ، هر آيينه حسنات امت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) (به خاطر اين سه نام مقدس ) رجحان پيدا مى كند(954))).
روايات درباره عظمت ((بسم الله )) و ثواب گفتن آن زياد است ، طالبين رجوع كنند به تفسير البرهان (955)
الف - حكايت شده كه زنى بود در جميع سكنات و حركات خود ((نام خدا)) را مى برد و مى گفت ((بسم الله ...)). اتفاقا شوهر آن زن آدم منافق بود و از اين كار زن خوشش نمى آمد، وقتى خواست بهانه اى به دست آورد و آن زن را اذيت كند، كيسه اى كه در آن طلا بود به عنوان امانت به آن زن داد و گفت : اين كيسه را حفظ كن .
آن زن به حسب عادت كيسه را گرفت و گفت : ((بسم الله )) و براى اينكه بهتر محفوظ باشد آن را در پارچه اى دوخت و ((بسم الله )) گفت و در جاى محفوظ گذاشت ، شوهر آمد و كيسه را از جايى كه زنش نگهداشته بود، دزديد و از حرص و غضبى كه داشت ، آن را برداشت و به دريا انداخت كه به هيچ وجه به دست نيايد تا به واسطه آن بتواند همسرش را اذيت و آزار كند.
مرد در دكان خود نشسته بود. صيادى يك ماهى صيد كرده بود، آن را به بازار آورد و به اين شخص فروخت و او ماهى را به منزل فرستاد كه زنش ‍ طبخ كند تا صرف نمايند، وقتى زن شكم ماهى را شكافت ، گفت : ((بسم الله ))، يك وقت زن ديد آن كيسه كه مخفى كرده بود، داخل شكم ماهى است و ((بسم الله )) گفت و آن را برداشت و در جاى خود گذاشت .
شوهر غضبناك آمد و به خيال خودش مى خواست جزاى زن را كف دستش ‍ بگذارد، گفت : آن كيسه را بياور. زن رفت و كيسه را آورد و پيش شوهرش ‍ گذاشت .
آن مرد وقتى اين طور ديد سر به سجده گذاشت و گفت : ((آمنت بالله رب العالمين ؛ به خداى پروردگار عالميان ايمان آوردم (956))).
ب مى گويند: شيطان چاقى ، شيطان لاغرى را ملاقات كرد و سبب لاغرى او را سؤ ال كرد؟ گفت : من موكلم بر شخصى كه هرگاه داخل منزل خود شود، مى گويد ((بسم الله الرحمن الرحيم )) و در وقت چيز خوردن و هر وقت ديگر ((بسم الله )) مى گويد و به آن سبب لاغر شده ام .
شيطان چاق گفت : لكن صاحب من ((بسم الله )) را نمى شناسد، من در خوردن ، جماع ، لباس و... با او شركت مى كنم ، از اين جهت فربه و چاق شده ام (957))).
خلاصه اينكه : بايد انسان تمام كارهايش را بدون استثنا با نامى پروردگار عالم شروع كند تا آن كار ناقص نشود و صحيح و سالم به پايان برسد و هيچ وقت نام و ياد خدا را فراموش نكند، در صورتى كه انسان خدا را فراموش ‍ كند، خداوند نظر لطفش را از او مى گيرد و ((او را به زندگى سخت ، گرفتار خواهد كرد(958))).
آيات زيادى در اين باره است و ما به همين يك آيه اكتفا كرديم و كلام مفسر بزرگ ، علامه طباطبايى - رضوان الله تعالى عليه - را كه فرمود: ((پايدارى و بقاى هر عملى بستگى دارد به مقدار ارتباطى كه انسان با خدا دارد)) به عنوان حسن ختام متذكر مى شويم (959).
حمد خدا
از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمود: ((هر كار و امر مهمى به حمد و سپاس خداوند آغاز نشود، آن كار ناقص خواهد بود(960))).
همچنين منقول است : ((هر كلامى كه به حمد خدا شروع نشود، مقطوع خواهد بود (يعنى ناقص و دم بريده و يا قطع از اصلش است (961))).
ثواب حمد خدا
حضرت امام صادق (عليه السلام ) به نقل از اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((گفتن سبحان الله نيمى از ميزان اعمال است (نيمى از ميزان را پر مى كند و ثواب بسيار دارد) و الحمدالله همه ميزان را پر مى كند و الله اكبر ميان آسمان و زمين را پر مى كند(962 ))).
روايت شده است كه ((محمد بن مروان )) مى گويد به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : چه عملى به درگاه خداى عزوجل محبوب ترين همه اعمال است ؟
فرمود: ((اينكه او را ستايش كنى (963))).
و نيز از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنان بود كه روزى 360 بار خدا را حمد و ستايش ‍ مى كرد به شماره رگهاى بدن ، و اينكه مى فرمود: ((الحمد لله رب العالمين كثيرا على كل حال ؛ يعنى ستايش بسيار، مخصوص پروردگار جهانيان است در هر حال (964)))
و در روايت ديگر است كه پيامبر هر صبح و شام اين ذكر (الحمدلله رب العالمين كثيرا على كل حال ) را 360 مرتبه مى گفت (965).
((ابى سالم )) مى گويد از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: پنج چيز است كه ميزان عمل را بى نهايت سنگين مى كند و آن گفتن : 1 - ((سبحان الله )). 2 - ((والحمدلله )). 3 - ((ولااله الاالله )). 4 - ((والله اكبر)) مى باشد. 5 - اينكه فرزند صالحى بميرد و پدر مسلمان صبر كند و آن را به حساب خدا بگذارد(966).
به نقل از شيخ صدوق رحمه الله از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده است كه هرگاه بنده بگويد: ((الحمدلله رب العالمين ))، حضرت حق تعالى مى فرمايد عبد من حمد مرا بجا آورد، و دانست كه نعمتها از نزد من است و دفع بليات به فضل من است ، شاهد مى گيرم تمام ملائكه را كه نعمت آخرت را به نعمت دنيا مقرون سازم براى او، و دفع كنم عذاب آخرت را از او چنانكه دفع مى كنم عذاب دنيوى را از او(967).
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: شكر نعمت ، دورى كردن از حرامهاست و تمام شكر، گفتن ((الحمدلله رب العالمين )) است (968).
روايتى است اگر چه مناسبت به باب تقوا و متقين دارد ولى در بحث ما هم بى مناسبت نيست .
صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او
بعد از حمد ثناى خدا، فرستادن ((صلوات بر محمد و اهل بيت پاكش )) ثواب زياد دارد و بر آن بسيار تاكيد شده است .
در روايت دارد كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((هيچ مردمى در انجمن و جلسه اى جمع نمى شوند كه در آن ذكر خداى - عزوجل - و ذكر ما نباشد جز اينكه آن مجلس در روز قيامت مايه حسرت و افسوس آنان باشد)).
سپس آن حضرت به نقل از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ((همانا ذكر ما، ذكر خداست و ذكر دشمنان ما، ذكر شيطان است (969 ))).
امام باقر (عليه السلام ) نيز فرمود: هر كس كه بخواهد با پيمانه تمام مزد از مجلس برود، بايد هنگامى كه مى خواهد از جاى خود برخيزد، بگويد: سبحان ربك رب العزه عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدلله رب العالمين (970).
پس وظيفه هر مسلمان اين است كه بعد از نام خدا و حمد و ستايش او درود بر پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد بن عبدالله و اهل بيت پاكش - عليه و على آله آلاف التحيه و الثناء - بفرستد و اين پيروى از خداوند متعال است كه در قرآن فرمود: ((خدا و فرشتگان او درود مى فرستند بر پيامبر، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و تسليم فرمانش باشيد(971)))
معنا و ثواب صلوات
راغب در مفردات مى گويد: ((صلوات از طرف خدا فرستادن رحمت و تزكيه است ، و از ملائكه و انسانها دعا و استغفار مى باشد)).
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: ((هر كس توانايى بر كفاره گناهان ندارد، بسيار صلوات بر محمد و آل او بفرستد كه گناهان را از بن و ريشه ويران كند)).
همچنين آن حضرت فرمود: ... الصلوه على محمد و آله تعدل عندالله عزوجل التسبيح والتهليل و التكبير؛ صلوات بر محمد و آل او، نزد خداى عزوجل برابر است با تسبيح و تهليل و تكبير(972).
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس بر من صلوات بفرستد، خدا و فرشتگان بر او صلوات فرستند، هر كه خواهد كم فرستد و هر كه خواهد زياد(973))).
در روايت ديگر باز حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: ((هر وقت نام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برده شد، بسيار بر او صلوات بفرستيد؛ زيرا هر كس يك صلوات بر پيغمبر بفرستد، خداوند هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او صلوات فرستد و چيزى از مخلوقات خدا نماند جز اينكه بر اين بنده صلوات فرستد به خاطر صلوات خدا و ملائكه بر او، پس هر كس در اين فضيلت رغبت نكند، نادان و مغرور است و خدا و رسول و خاندانش از او بيزارند(974)))
همچنين در روايت ديگر از امام صادق (عليه السلام ) منقول است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((صلوات بر من و اهل بيت من ، نفاق را مى برد(975))).
بنا به روايت ديگر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((آوازهاى خود را به صلوات بر من بلند كنيد؛ زيرا آن نفاق را برطرف مى كند(976))).
حضرت عبدالعظيم حسنى مى گويد رحمه الله از امام هادى (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: ((خداوند عزوجل ابراهيم را دوست خود گرفت به خاطر صلوات او بر محمد و اهل بيت محمد - صلوات الله عليهم -(977))).
از اميرالمومنين (عليه السلام ) نقل شده كه حضرت فرمود: ((فرستادن صلوات بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بهتر از آبى كه آتش را خاموش كند، گناهان را از بين مى برد و سلام بر آن حضرت بالاتر است از آزاد كردن چند بنده از قيد بندگى ، و دوستى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) بهتر است از جان نثارى و ريختن خونها)).
يا فرمود: ((به كار بردن شمشيرها در راه خدا (ترديد از راوى است )(978))).
محمد بن مسلم از امام صادق يا امام باقر (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((چيزى در ميزان (و ترازوى قيامت ) سنگين تر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست و همانا مردى باشد كه اعمالش را در ميزان گذارند و سبك باشد، پس ثواب صلوات او را آوردند و در ميزان قرار دهند، پس به سبب صلوات سنگين گردد و بر كفه ديگر بچربد(979))).
باز در روايت ديگر امام باقر يا امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: ((سنگين ترين چيزى كه در ميزان در روز قيامت قرار مى گيرد، صلوات بر محمد و اهل بيتش مى باشد(980))).
صلوات بدون آل
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((هر كس بگويد صله الله على محمد و آله خداوند - جل جلاله - مى فرمايد بر تو باد صلوات خدا، پس بسيار صلوات بفرست و بعد فرمود: هر كه صلوات بر من بفرستد بدون آل ، بوى بهشت را كه از پانصد سال راه به مشام مى رسد، هرگز نمى بويد و درك نمى كند و به مشام او نمى رسد(981))).