راه سعادت
(ردّ شبهات ، اثبات نبوّت خاتم الاءنبياء(ص) و حقّانيت دين اسلام )

علّامه ميرزا ابوالحسن شعرانى (رحمة اللّه )

- پى‏نوشت‏ها -


تنبيه : دو عدد كه بين الهلالين (پرانتز) از كتب انبيا(ع) نقل مى شود عدد اوّل سمت راست قبل از دو نقطه (:) اشاره به فصل است و عدد سمت چپ اشاره به آيه است و ندرةً به عكس شده و عدد فصل در سمت چپ آمده است .
1- معارف الرجال ، محمّد حرز الدين ، ج 3، ص 310.
2- زيج : حساب نجوم ، طريقه ستاره شناسى ، جدولى كه از روى آن به حركات سيارات پى مى برند.
3- سوره بقره (2): آيه 285.
4- تاريخ الطبرى ، ج 1،ص 80-82
5- Mahomet de Sincerite
6- تاريخ الطبرى ، ج 2،ص 82.
7- سوره آل عمران (3): آيه 97.
8- سوره فيل (105): آيه 1-2.
9- الوافى ، ج 13،ص 100.
10- سوره روم (30): آيه 7.
11- تفسير فخر رازى ، ج 6، ص 213.
12- خزانة الا دب ، بغدادى ، ج 2، ص 200.
13- سوره مريم (19): آيه 12.
14- سوره شورى (42): آيه 52.
15- سوره اءعلى (87): آيه 6.
16- اصل حديث كه در كتب شيعه واهل سنت آمده اين است : ((عن عكرمة ، عن ابن عبّاس قال : قال ابوبكر: يا رسول اللّه ، اءسرع إ ليك الشيب . قال : شيّبتنى [سورة ] هود و الواقعة و المرسلات و عمّ يتساءلون )). عكرمه از ابن عبّاس نقل مى كند كه ابوبكر به پيامبر خدا(ص) عرض كرد: يا رسول اللّه ، پيرى زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و سوره عمّ يتساءلون مرا پير كرد. الخصال ، ج 1، ص 199؛ تفسير نور الثقلين ، ج 5، ص 497؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 145، تفسير قرطبى ، ج 7، ص 1؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 343.
17- سوره غايشه (88): آيه 1.
18- سوره قيامت (75): آيه 17.
19- سوره اعراف (7): آيه 137.
20- سوره آل عمران (2): آيه 61.
21- سوره نور(24): آيه 7.
22- سوره دخان (44): آيه 43.
23- سوره قصص (28): آيه 9.
24- سوره شعراء(26): آيه 85.
25- سوره هود(11): آيه 86.
26- فصلى در عدم تواتر((انجيل )) خواهد آمد.
27- سوره صافات (38): آيه 147.
28- سوره روم (30): آيه 6.
29- روايت است كه رسول خدا اصحاب را در بقيع گرد آورد و حجاب از پيش چشم رسول خدا به يك سو شد و سرير نجاشى را بديد و بر وى با اصحاب خويش نماز خواند.((ن ))
30- صحيح بخارى ، ج 2، ص 91؛ صحيح مسلم ، ج 3، ص 55؛ السنن الكبرى ، ج 4، ص 29.
31- السنن الكبرى ، بيهقى ، ج 7،ص 132.
32- صحيح البخارى ، ج 5، ص 341؛ صحيح مسلم ، ج 4، ص 215.
33- بخارى در صحيح ، ج 4، ص 175 - 176 از عدى بن حاتم نقل كرده است ؛ و طبق فرموده علاّمه شعرانى ره : ابو نعيم در حلية الا ولياء، ج 1، ص 363، و طبرانى در المعجم الكبير، ج 4، ص 213، و بيهقى در دلائل النبوّة ، ج 5، ص 178 از خريم بن اءوس ‍ روايت كرده اند.
34- براى مطالعه بيشتر به كتاب هاى : الا صابة ، ابن حجر، ج 2، ص 340؛ المعجم الكبير، ج 4، ص 237؛ الا ستيعاب ، ج 2، ص ‍ 467؛ الطبقات الكبرى ، ج 7، ص 424؛ سير اعلام النبلاء، ذهبى ، ج 13، ص 252؛ الا نساب ، سمعانى ، ج 2، ص 280؛ تهذيب الكمال ، ج 24، ص 385؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 74؛ اُسد الغابة ، ابن اثير، ج 2، ص 138 مراجعه شود.
35- سوره احزاب (33): آيه 12.
36- الفائق فى غريب الحديث ، زمخشرى ، ج 3، ص 80.
37- حلية الا ولياء، ج 3، ص 211.
38- صحيح البخارى ، ج 7، ص 213؛ صحيح مسلم ، ج 6، ص 3-4.
39- المعجم الكبير، طبرانى ، ج 10، ص 181؛ حلية الا ولياء، ج 2، ص 101.
40- مسند احمد بن حنبل ، ج 4، ص 338؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 395.
41- شرح نهج البلاغة ، 8، ص 215.
42- سوره توبه (9): آيه 92.
43- لفظ از بخارى است .
44- صحيح البخارى ، ج 8، ص 100؛ صحيح مسلم ، ج 18، ص 246، المستدرك على الصحيحين ، ج 4، ص 489-490.
45- البداية و النهاية ، ج 6، ص 285 و ج 13، ص 224؛ اءعيان الشيعه ، سيّد محسن امين ، ج 7، ص 392.
46- المستدرك على الصحيحين ، ج 4، ص 368؛ السنن الكبرى ، ج 9، ص 272.
47- الطبقات الكبرى ، ج 4، ص 226.
48- ابوذر، جندب يا بريده بن جناده ، اسلامش قديم و هجرتش دير بود. پس از جنگ بدر در ساير غزوات رسول خدا(ص) شركت كرد. و در سال 32 هجرى در حال تبعيد در ربذه وفات كرد. صاحبان صحاح 281 حديث از او روايت كرده اند. ((تقريب التهذيب ، ج 2، ص 420؛ جوامع السيرة ، ص 277)).
49- براى مطالعه بيشتر به كتاب هاى : مجمع الزوائد، هيثمى ، ج 5، ص 187؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 85؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 26، ص 352؛ ميزان الا عتدال ، ذهبى ، ج 1، ص 97؛ لسان الميزان ، ابن حجر، ج 1، ص 172؛ إ متاع الا سماع ، مقريزى ، ج 12، ص ‍ 30؛ سبل الهدى و الرشاد، شامى ، ج 10، ص 92 و ج 11، ص 73؛ السيرة الحلبية ، ج 1، ص 314 مراجعه شود.
50- صحيح مسلم ، ج 15، ص 100؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 4، ص 50.
51- شرح نهج البلاغة ، ج 7، ص 277.
52- دلائل النبوّة ، ج 6، ص 489.
53- دلائل النبوة ، ج 6، ص 498.
54- نهج البلاغه ، ص 141.
55- لفظ از ابى هريره است .
56- الفائق فى غريب الحديث ، ج 1، ص 364.
57- لفظ از ابى سعيد خدرى است .
58- المعجم الكبير، ج 2، ص 135.
59- لفظ از اءبو ذر غفارى .
60- المستدرك على الصحيحين ، ج 4، ص 479-480.
61- السنن الكبرى ، ج 5، ص 20؛ سنن الترمذى ، ج 5، ص 288؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 54.
62- طبرسى اين روايت را در تفسير مجمع البيان ، ج 5، ص 353 با كمى تفاوت در بعضى از الفاظ از نهج البلاغه نقل كرده است .
63- يعنى : گمنام و فقير و بى كس است و مال ندارد.((م ))
64- صحيح مسلم ، ج 7، ص 189؛ دلائل النبوّة ، ج 6، ص 378.
65- المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 402 الطبقات الكبرى ، ابن سعد، ج 6، ص 161.
66- ام المؤمنين ((امّ سلمة )) هند دخت ابو اميّه بن مغيرة قرشى ، پيش از رسول خدا(ص) همسر ((ابو سلمه )) بود، با شوهرش ‍ اسلام آوردند و با هم به حبشه هجرت كردند و سپس به مدينه ، هنگامى كه شوهرش ابو سلمه در احد مجروح شد و در سال سوم هجرى به شهادت رسيد، رسول خدا(ص) با او ازدواج كرد. ((امّ سلمه )) پس از شهادت امام حسين (ع) در سال 60 وفات كرد. صاحبان صحاح 378 حديث از او روايت كرده اند. ((تقريب التهذيب ، ج 2، ص 617؛ جوامع السيرة ، ص 676)). حديث او درباره منافقين در صحيح الترمذى ، ج 13، ص 168؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 6 ص 292؛ الا ستيعاب ، ج 2، ص 460 از طرق متعدد، تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 354؛ كنز العمّال ، ج 6، ص 158، آمده است .
67- حواءب بر وزن جعفر منزلى است در راه ميان بصره به مكه .((م ))
68- المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 120؛ كنز العمّال ، ج 11، ص 19؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 6، ص 52؛ مسند اءبو يعلى ، ج 8، ص 282.
69- الحواءب : شهرى است بين واسط و بغداد.
70- الصواعق المحرقة ، ص 119؛ و هيثمى در مجمع الزوائد، ج 7، ص 234 اين روايت را از احمد و اءبو يعلى و بزاز نقل كرده است .
71- حلية الا ولياء، ج 4، ص 351.
72- المعجم الا وسط، ج 2، ص 19.
73- روايت صحيح در مكتب خلفا به روايتى گفته مى شود كه سلسله راويان حديث ، متصل بوده و به يكى از اصحاب رسول خدا(ص) منتهى گردد. ليكن محدثين مكتب اهل بيت (ع) روايت صحيح را به روايتى اطلاق مى كند كه علاوه بر اطمينان از صحّت گفتار سلسه راويان حديث و متّصل بودن آنان ، روايت فقط از يكى از چهارده معصوم (ع) نقل شده باشد. رجوع شود به : اُسد الغابة تهذيب التهذيب ، الاصابة و ميزان الاعتدال .
74- المستدرك على الصحيحين ، ج 1، ص 127؛ السنن الكبرى ، ج 3، ص 208.
75- براى مطالعه بيشتر به ترجمة الا مام على من تاريخ دمشق ، ج 3، ص 169؛ و تاريخ بغداد، ج 13، ص 186(طبع مطبعة السعادة مصر) مراجعه شود.
76- حلية الا ولياء، ج 5، ص 145.
77- المعجم الا وسط، ج 5، ص 101.
78- صحيح مسلم ، ج 8، ص 185 و ج 18، ص 40.
79- الديباج على مسلم ، ج 6، ص 234.
80- السنن الكبرى ، ج 7، ص 437؛ حلية الا ولياء، ج 4، ص 147.
81- حلية الا ولياء، ج 6، ص 64.
82- سوره مائده (5): آيه 54.
83- حاكم ابو عبداللّه محمّد بن عبداللّه نيشابورى (متوفاى 415 هجرى ) امام محدّثان اهل سنّت است . عنوان حاكم بالاترين درجه محدّثان اهل سنّت به شمار من رود اوّلين درجه نزد آنان محدّث است ، بعد از او حافظ، بعد حجت و سپس حاكم . مراجعه كنيد به : المختصر فى علم رجال الاثر، ص 71.
84- المستدرك على الصحيحين ، ج 4، ص 436.
85- اءعيان الشيعه ، ج 23، ص 244، به نقل از تاريخ دمشق .
86- صحيح البخارى ، ج 4، ص 179؛ صحيح مسلم ، ج 3، ص 112.
87- حلية الا ولياء، حج 5، ص 221؛ و براى مطالعه بيشتر به كتاب هاى : الطبقات الكبرى ، ابن سعد، ج 1، ص 16؛ تاريخ الطبرى ، ج 2، ص 295-297؛ الكامل فى التاريخ ، ابن اثير، ج 3، ص 88-89؛ و السيرة الحلبيه ، ج 3، ص 277-279 مراجعه شود.
88- الا صابة ، ابن حجر، ج 1، ص 463.
89- الخصائص الكبرى ، ج 2، ص 321.
90- وفاء الوفاء، ج 3، ص 342؛ الطبقات الكبرى ، ج 3، ص 277.
91- مرحوم سردار هنگام تحرير اين كتاب و نيز طبع اول آن حيات داشتند و اكنون چند سال است كه از دنيا رفته اند رضوان اللّه .((ن ))
92- سوره اسراء(17): آيه 1.
93- صحيح البخارى ، ج 5، ص 224- 225؛ صحيح مسلم ، ج 1، ص 108.
94- كمال الدين و تمام النعمة ، شيخ صدوق ، ج 1، ص 120.
95- بحار الا نوار، ج 26، ص 103 و ج 32، ص 250 و ج 41، ص 335؛ تفسير نور الثقلين ، ج 4، ص 96؛ ينابع المودة ، قندوزى ، ج 3، ص 435.
96- سوره جاثيه (45): آيه 25.
97- سوره فصّلت (41): آيه 53.
98- سوره فصّلت (41): آيه 53.
99- سوره يس (36): آيه 41.
100- و شما را گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را به نام و نشان بشناسيد، البته گرامى ترين شما نزد پروردگار پرهيزكارترين شما است .((م ))
101- و فرو فرستاديم بر تو قرآن را به حق و راستى كه تصديق كننده است آنچه را پيش از او فرستاديم از كتاب و مهيمن و نگهبان بر آن .((م ))
102- يعنى : در حدود ماموريتى كه داشتند، اطاعتشان بر ديگران لازم بود نه به طور اطلاق .((ن )).
103- من اين فصل را هنگام طبع كتاب ملحق ساختم چون ديدم اكثر مردم كه در دين سست گرديده اند براى آن است كه از علما دورى مى كنند، و بعضى مى گويند اطاعت علما بر ما واجب نيست و در كجاى قرآن است كه بايد سخن علما را شنيد و حكم آنها را اطاعت كرد.((م ))
104- سوره انعام (6): آيه 103.
105- سوره مريم (19): آيه 17.
106- سوره نجم (53): آيه 11-12.
107- سوره حجر(15): آيه 21.
108- در ميان اصحاب رسول خدا جماعتى بودند كه از كثرت شكنجه و آزار كه از كفّار در راه دين ديدند به ((معذبين فى اللّه )) شهرت يافتند، از جمله خباب بن الارت است كه از ديگران بيشتر رنج كشيد. وى غلام زنى به نام ((ام انمار)) بود و حرفه اش ‍ آهنگرى ؛ گويند: وقتى كه به رسول خدا ايمان آورد ام انمار آهن گداخته از كوره بيرون مى كشيد و سر او را با آن داغ مى كرد. و نيز كفّار مكّه زره آهنين بر پيكر او وعدّه ديگرى كه از جمله عمار ابن ياسر و بلال حبشى بودند مى پوشانيدند و در آفتاب سوزان در ريگستان حجاز وا مى داشتند تا در اثر تابش آفتاب حلقه هاى زره بر بدن ايشان مى نشست ، و بنابر روايت اُسدالغابه گاهى آتش ‍ افروخته ، و پشت خباب را بر آتش مى گرفتند تا از روغن پشت او آتش خاموش مى شد، و گاهى سنگ هاى تفتيده در آتش يا آفتاب را بر پشت او مى نهادند تا گوشت آن را مى خورد و بدن را گود مى كرد به قسمى كه وقتى عمر از او پرسيد: كفّار با تو چه كردند؟ گفت : اگر خواهى نيك بدانى به پشتم بنگر، عمر چون نظر افكند سخت تعجّب كرده گفت : تا كنون چنين پشتى نديده ام با اين رنج ها و شكنجه ها، خباب و يارانش هيچ گونه دست از مرام خويش نكشيدند و بلكه در ايمان به خدا و رسول راسخ ‌تر شدند.((ن ))
109- ابن عبدالبر در ((استيعاب )) و ابن قيم در ((زاد المعاد)) آورده اند كه ابودجانه انصارى در روز احد خود را سپر رسول خدا قرار داده بود و مرتّب هدف تير قرار مى گرفت و از جاى خود نمى جنبيد.((ن ))
110- الا ستذكار، ج 5، ص 132؛ التمهيد، ابن عبدالبر، ج 24، ص 99.
111- اُسد الغابة ، ج 3، ص 195.
112- براى مطالعه بيشتر به كتاب هاى : فتح البارى ، ابن حجر، ج 9، ص 96؛ كشف الخفاء، عجلونى ، ج 2، ص 377 و تفسير مجمع البيان ، ج 9، ص 402 مراجعه شود.
113- ابن حجر در ((الاصابه )) گويد: مالك بن سنان پدر ابو سعيد خذرى در روز احد كه پيشانى رسول خدا(ص) شكست و خون روى مبارك آن حضرت را گرفت خون ها را از صورت رسول خدا مى مكيد و از شدّت محبّت و خود باختگى به آن حضرت ، آب دهان را بيرون نمى افكند.((م ))
114- السنن الكبرى ، ج 6، ص 317.
115- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 136.
116- تاريخ الطبرى ، ج 2، ص 159.
117- تاريخ الطبرى ، ج 4، ص 119.
118- اُسد الغابه ، ج 2، ص 94-95.
119- شيخ مفيد در اختصاص و نصر بن مزاحم در كتاب صفين آورده اند كه عمروبن خمق خزاعى در صفين نزد اميرالمؤمنين آمد و خطاب به آن حضرت كرده گفت : ((يا اميرالمومنين و اللّه ما جئتك لمال من الدنيا تعطينها و لا لالتماس سلطان ترفع به ذكرى الا لانك ابن عم رسول اللّه صلوات اللّه عليه ، و اءولى الناس بالناس ، و زوج فاطمة سيدة نساء العالمين (ع) و اءبو الذرية التى بقيت لرسول اللّه (ص) و اءعظم سهماً للاسلام من المهاجرين و الانصار، و اللّه لو كلّفتنى نقل الجبال الرواسى و نزح البحور الطوامى اءبداً حتى ياءتى علىّ يومى و فى يدى سيفى اءهرّ به عدوّك ، و اءقوى به وليك ، و يعلوبه كعبك و يفلج به حجتك ما ظننت اءنى اءدّيت من حقك كل الحق الذى يجب لك على . فقال اءميرالمومنين (ع): الهم نور قلبه باليقين و اهده الى الصراط المستقيم ، ليت فى شيعتى مائة مثلك ))(الاختصاص ص 15).
يعنى : اى امير مؤمنان به خدا سوگند، من به طمع مال دنيا كه به من دهى يا منصبى كه آوازه ام بدان بلند شود نزد تو نيامدم بلكه آمدنم تنها براى اين است كه تو پسر عمّ رسول خدائى و از هر كس به مردم اولى ترى و شوهر فاطمه دختر پيغمبرى و پدر ذريّه رسول خدائى كه پس از وى به جاى مانده اند و سهمت از همه مهاجر و انصار در اسلام بيش است ، و به خدا سوگند اگر مرا فرمان دهى كه پيوسته تا عمرم به سر آيد كوه هاى بلند را جابه جا كنم و آب درياها را لبريز بكشم و شمشيز به دست گرفته دشمنت را از تو دور سازم و دوستت را يارى و تقويت كنم تا پيروز شوى و حجّتت غالب آيد گمان ندارم كه همه آن حقّى كه از تو بر من واجب است اءدا كرده باشم .
اميرالمومنين (ع) در حقّ وى دعا كرد و گفت : پروردگارا قلبش را به يقين منوّر سازد و به راه راست او را هدايت Oبعد فرمود: اى كاش ‍ در O شيعيانم صد تن مانند تو را داشتم .((ن ))
120- جابر بن عبداللّه انصارى از اصحاب رسول خداست كه امام باقر(ع) را نيزدرك كرده است . وفات جابر بعد از سال هفتادم هجرت در مدينه اتفاق افتاده است .((تقريب التهذيب ، ج 1، ص 122)).
121- تفسير فخر رازى ، ج 29، ص 82.
122- صحيح البخارى ، ج 6، ص 52.
123- همان ، ج 6، ص 52.
124- همان ، ج 6، ص 53.
125- همان ، ج 6، ص 53.
126- همان ، ج 4، ص 186.
127- صفا و مروه دو پاره سنگ اند بر دامن ابوقبيس ، و صفا در جنوب مروه است .((م ))
128- سوره قمر(54): آيه 3.
129- سوره بقره (2): آيه 179.
130- سوره بقره (2): آيه 260.
131- صحيح مسلم ، ج 7، ص 82.
132- مسند احمد بن حنبل ، ج 5، ص 190.
133- عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب پسر عموى پيامبر(ص)، سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد و در سال 68 در طائف وفات كرد. صاحبان صحاح 1660 حديث از او روايت كرده اند. ((جوامع السيرة ، ص 276، و شرح حالش كاملاً در اُسد الغابة و الا صابة آمده است )).
134- صحيح البخارى ، ج 6، ص 241.
135- صحيح البخارى ، ج 5، ص 103.
136- صحيح مسلم ، ج 7، ص 211.
137- تاريخ الطبرى ، ج 3، ص 351.
138- الا ستيعاب ، ج 3، ص 965؛ تاريخ الا سلام ، ذهبى ، (عهد الخلفاء الراشدين )، ص 62-63.
139- براى مطالعه بيشتر به كتابه هاى : الا ستيعاب ، ابن عبدالبر، ج 2، ص 477، باب طفيل بن عمرو الدوسى ؛ الطبقات الكبرى ، ابن سعد، ج 4، ص 237-240، باب طفيل بن عمرو؛ و السيرة النبوية ، ابن هشام ، ج 2، ص 226-229، باب اسلام الطفيل بن عمرو الدوسى ، من رواية ابن اسحاق ؛ دلائل النبوة ، بيهقى ، ج 5، ص 359-363، باب قصة دوس و الطفيل بن عمرو و ماظهر بين عينيه من النور، ثم راءس سوطه ، و ما كان فى رؤ يا و فى دعاء النبى (ص) من براهين الشريعة ؛ و فتح البارى ، ابن حجر، ج 8، ص 127، باب 76، قصة دوس والطفيل بن عمرو الدوسى .
140- ابن كلبى از مشاهير محدّثين شيعى است كه اهل سنّت هم بر او اعتماد دارند.((م ))
141- الطبقات الكبرى ، ج 1، ص 120؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 31، ص 322؛ تاريخ بغداد، ج 4، ص 81؛ و التاريخ الكبير، بخارى ، ج 3، ص 156.
142- امتاع الا سماع ، مقريزى ، ج 12، ص 119؛ سبل الهدى و الرشاد، شامى ، ج 2، ص 463؛ الغدير ج 1، ص 261.
143- الذرية الطاهرة النبوية ، دولابى ، ص 86؛ دلائل النبوة ، اءبى نعيم ، ص 454-457؛ إ متاع الا سماع ، ج 12، ص 118؛ سبل الهدى و الرشاد، ج 10، ص 217.
144- تفسير الطبرى ، ج 25، ص 144؛ إ متاع الا سماع ، ج 14، ص 170.
145- صحيح البخارى ، ج 6، ص 15؛ صحيح مسلم ، ج 8، ص 132؛ المعجم الكبير، طبرانى ، ج 9، ص 216.
146- سوره طه (20): آيه 129.
147- سوره دخان (24): آيه 16.
148- تاريخ مدينة دمشق ، ج 66، ص 320؛ الا ستيعاب ، ابن عبدالبر، ج 2، ص 660؛ الوافى بالوفيات صفدى ، ج 16، ص 8.
149- دلائل النبوة ، اصفهانى ، ج 2، ص 435؛ الطبقات الكبرى ، ج 1، ص 228؛ دلائل النبوة ، بيهقى ، ج 2، ص 489.
150- فتح البارى ، ج 7، ص 333.
151- المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 295؛ مسند اءبو يعلى ، ج 3، ص 119.
152- صحيح البخارى ، ج 3، ص 107 و ج 4، ص 12؛ صحيح مسلم ، ج 7، ص 122.
153- البداية و النهاية ، ج 3، ص 347؛ إ متاع الا سماع ، ج 1، ص 108؛ سبل الهدى و الرشاد، ج 4، ص 48.
154- سوره حجر(15): آيه 95.
155- محمد بن حبيب الهاشمى بغدادى متوفاى 245 در كتاب المحبر ص 158 قصه اينان را آورده است و حارث بن عيطل را حارث بن قيس گفته ((ن )).
156- تفسير الطبرى ، ج 14، ص 95.
157- با اينكه رسول خدا خود در اين هنگام از گرسنگى سنگ مجاعه بر شكم بسته بود و بنا به گفته بعضى از مورّخين براى حفر خندق بيل و كلنگ كافى نداشتند.((ن ))
158- احمد بن حنبل در مسند، ج 5، ص 338 اين روايت را اين گونه نقل كرده است :((كنت مع النبى (ص) بالخندق فاخذ الكرزين فحفر به فصادف حجرا فضحك قيل : ما يضحك يا رسول اللّه ، قال : ضحكت من ناس يؤ تى بهم من قبل المشرق فى النكول يساقون إ لى الجنة )). و همچنين : هيثمى در مجمع الزوائد، ج 5، ص 333 از طبرانى و احمد؛ و مقريزى در إ متاع الا سماع ، ج 13، ص 294 از واقدى (صاحب كتاب مغازى ) كه هر دو (هيثمى و مقريزى ) اين روايت را با كمى تفاوت در الفاظ نقل كرده اند.
159- السنن الكبرى ، بيهقى ، ج 9، ص 232-233؛ سيره ابن اسحاق ، ج 2، ص 64.
160- دلائل النبوة ، اصفهانى ، ج 4، ص 1284-1285؛ كنز العمال ، ج 10، ص 584-585؛ اُسد الغابة ، ج 1، ص 164؛ الاصابة ، ج 1، ص 402؛ معجم البلدان ، ج 2، ص 15؛ البداية النهاية ، ج 5، ص 22؛ السيرة النبوية ، ابن كثير، ج 4، ص 31.
161- مجمع الزوائد، ج 9، ص 406؛ الدرجات الرفيعة ، سيّد على خان ، ص 431؛ اُسد الغابة ، ج 4، ص 100؛ إ متاع الا سماع ، ج 4، ص 396.
162- السنن الكبرى ، ج 6، ص 112. و نيز براى مطالعه بيشتر مى توانيد به كتاب هاى : المعجم الكبير، طبرانى ، 17، ص 160؛ سنن الدار القطنى ، ج 3، ص 9؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 50، ص 299؛ و إ متاع الا سماع ، مقريزى ، ج 12، ص 45 مراجعه كنيد.
163- مسند احمد بن حنبل ، ج 1، ص 266؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 534؛ مجمع الزوائد ج 9، ص 276؛ المعحم الا وسط، طبرانى ، ج 2، ص 113؛ الا ستيعاب ، ج 3، ص 934؛ تفسير مجمع البيان ، ج 1، ص 27؛ تفسير الصافى ، ج 1، ص 33؛ تفسير القرطبى ، ج 4، ص 18؛ البداية و النهاية ، ج 8، ص 327.
164- الغدير، ج 9، ص 389.
165- وفيات الا عيان ، ابن خلكان ، ج 2، ص 185- 186؛ الوافى بالوفيات ، صفدى ، ج 12، ص 271؛ مستدركات اءعيان الشيعة ، سيّد حسن اءمين ، ج 1، ص 213-214.
166- ابو نجيد، عمران بن حيصين خزاعى كعبى ، در سال فتح خيبر اسلام آورد و با پيامبر(ص) همراه شد. در كوفه قضاوت و در بصره در سال 52 هجرى وفات كرد. صاحبان صحاح 180 حديث از او روايت كرده اند. روايتش درباره منافقان در كنزالعمّال (ج 7، ص 140) آمده است . ((تقريب التهذيب ، ج 2، ص 72، جوامع السيرة ، ص 277)).
167- صحيح البخارى ، ج 1، ص 52-53.
168- اَنَس بن مالك انصارى ، روايت شده كه ده سال خادم رسول خدا(ص) بوده است . او دستانش را تا آرنج به خاطر سفيدى - شبه پيسى - با پماد ويژه اى پوشش مى داد، و اين ناشى از دعاى امام على (ع) بر عليه او بود كه حديث غدير را كتمان كرد و امام (ع) از خدا خواست تا سفيدى خاصى را بر او بزند كه با عمامه پوشانده نگردد. خلاصه داستان در الاعلاق النفيسه ، ص 122 و مشروح آن در شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد، ج 4، ص 388 موجود است . او بعد از سال 90 هجرى در بصره وفات كرد. صاحبان صحاح 2286 حديث از او روايت كرده اند. روايت او درباره منافقان در كنز العمّال (ج 7، ص 140) موجود است . (اُسد الغابة ؛ تقريب التهذيب و جوامع السيرة ، ص 276)).
169- تاريخ مدينة دمشق ، ج 56، ص 482؛ اُسد الغابة ، ج 4، ص 290؛ تاريخ الا سلام ، ذهبى ، ج 2، ص 609؛ البداية و النهاية ، ج 4، ص 414؛ السيرة النبوية ، ابن هشام ، ج 4، ص 928.
170- ابو عبدالرحمن يا ابو الوليد، حسان بن ثابت انصارى خزرجى ، شاعر رسول خدا كه در مسجد به ذكر مناقب آن حضرت مى پرداخت و رسول خدا در حقّش فرمود:((خداوند حسان را تا زمانى كه از پيامبرش دفاع مى كند، به روح القدس تاءييد مى فرمايد)). حسان از مردان ترسوى روزگار خود بود كه بر اثر آن در هيچ يك از غزوات پيامبر شركت نكرد. از رسول خدا تنها يك حديث روايت كرده است كه به جز((ترمذى ))، ديگران آن را نقل كرده اند. حسان در سال 40 تا 50 و يا 54 هجرى و در سن 120 سالگى چشم از جهان فرو بست . ((اُسد الغابة ، ج 2، ص 5-7؛ جوامع السيرة ، ص 308؛ تقريب التهذيب ، ج 1، ص 161)).
171- إ متاع الا سماع ، ج 10، ص 11؛ ديوان حسان ، ص 1-3، قصيده شماره 200.
172- شرح نهج البلاغة ، ج 11، ص 116 و ج 14، ص 64؛ كنز العمّال ، ج 8، ص 438 و ج 12، ص 347؛ تفسير مجمع البيان ، ج 7، ص 249؛ تفسير القرطبى ، ج 5، ص 247؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 3، ص 356؛ الا صابة ، ج 7، ص 196؛ تاريخ اليعقوبى ، ج 2، ص ‍ 25؛ تاريخ الا سلام ، ذهبى ، ج 1، ص 53؛ اءعيان الشيعه ، ج 1، ص 219؛ سبل الهدى و الرشاد، ج 1، ص 420؛ مجمع البحرين ، ج 1، ص 323؛ تاج العروس ، زبييدى ، ج 14، ص 90؛ خزانة الا دب ، بغدادى ، ج 2، ص 61.
173- تفسير مجمع البيان ، ج 4، ص 32؛ الكامل فى التاريخ ، ابن اثير، ج 2، ص 90؛ سيرة النبوية ، ابن هشام ، ج 1، ص 377؛ سيره ابن اسحاق ، ج 2، ص 144؛ شرح نهج البلاغة ، ج 14، ص 72؛ اءعيان الشيعة ، ج 8، ص 120؛ الغدير، ج 7، ص 362.
174- الا ستيعاب ، ج 3، ص 1275؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 68، ص 192؛ اُسد الغابة ، ج 4، ص 196؛ البداية و النهاية ، ج 3، ص ‍ 356. 175- شرح نهج البلاغة ، ابن اءبى الحديد، ج 14، ص 74؛ الدرجات الرفيعه ، ص 53؛ اءعيان الشيعه ، ج 8، ص 119.
176- الا ستيعاب ، ج 3، ص 904؛ شرح نهج البلاغة ، ابن اءبى الحديد، ج 18، ص 18؛ تفسير القرطبى ، ج 6، ص 407؛ اُسد الغابة ، ج 3، ص 160؛ الوافى بالوفيات ، صفدى ، ج 17، ص 90؛ البداية و النهاية ، ج 4، ص 354؛ السيرة النبوية ، ابن هشام ، ج 4، ص ‍ 876؛ سبل الهدى و الرشاد، ج 5، ص 251.
177- عمدة القارى ، عينى ، ج 16، ص 216؛ الوافى بالوفيات ، ج 5، ص 166؛ اءعيان الشيعه ، ج 1، ص 272؛ اعلام الورى ، طبرسى ، ج 1، ص 365؛ الدرّ النظيم ، ابن حاتم عاملى ، ص 176؛ كشف الغمّة ، ج 1، ص 149؛ إ حقاق الحق ، ج 16، ص 242.
178- اين از مطالب غيبى است كه بر تو وحى كرديم نبودى كه بدانى آن را تو و نه قومت از اين پيش .
179- ((هل ينظرون الا اءن ياءتيهم اللّه فى ظلل من الغمام و الملائكة و قضى الامر و الى اللّه ترجع الامور)) (البقرة : 210).((هل ينظرون الا اءن ياءتيهم الملائكة اءوياءتى ربك اءو ياءتى بعض آيات ربك - الاية ))(انعام : 158).
180- ((قالوا لن نؤ من حتى نؤ تى مثل ما اءوتى رسل اللّه )).(الانعام : 124)
181- ((او ترقى فى المساء ولن نؤ من لرقيك حتى تنزل علينا كتابا نقرؤ ه ))(الاسراء 96) ((لولا اءنزل عليه كنز اءو جاء معه ملك ))(هود: 12). ((و قالوا مال هذا الرسول ياءكل الطعام و يمشى فى الاسواق و لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا. اءو يلقى اليه كنز اءو تكون له جنة ياءكل منها))(الفرقان : 7و8). ((و قالوا لن نؤ من لك حتى تفجر لنا من الارض ينبوعاً. اءو تكون لك جنة من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجيراً)) (الاسراء: 93).
182- يعنى : سؤ ال كننده اى طلب عذابى كه واقع شود كرد.((م ))
183- صحيح البخارى ، ج 4، 235.
184- اقامة الشهود فى ردّ اليهود(منقول الرضا)، ص 132.
185- نظم درر السمطين ، زرندى حنفى ، ص 181؛ تفسير روح المعانى ، آلوسى ، ج 19، ص 149؛ سير اءعلام النبلاء، ذهبى ، ج 2، ص 134؛ الوافى بالوفيات ، صفدلى ، ج 1، ص 253؛ الفصول المهمّة ، ابن صباغ مالكى ، ج 1، ص 672.
186- آيه ((يحرّفون الكلم عن مواضعه )) دلالت بر آن دارد كه معانى را تغيير مى دادند نه آنكه در لفظ تصرّف كنند.((م ))
187- رجوع شود به ((لوقا 21:32). (مرقس 9:1). (متى 10:23) و (16:28) و (24:34).
188- سوره نساء(4): آيه 46.
189- برگزيده يعنى مصطفى كه لقب خاتم انبيا است .((م ))
190- كنايه از آن است كه شريعت او زود منتشر مى شود چراغى كه مهياى خاموش شدن است هنوز خاموش نشده دين او عالمگير شود.((م ))
191- اشاره به اين است كه او شريعت و احكام مخصوص دارد نه مانند حضرت عيسى (ع) و دينش تا اقصاى عالم مى رود مانند جزائر جاوه و فيليپين .((م ))
192- طوائف در اصطلاح تورات امم ديگر غير بنى اسرائيل است يعنى دين او ميان غير بنى اسرائيل رواج مى يابد.((م ))
193- پيش از اسلام مردم طبقه طبقه بودند و هنوز هم ميان بت پرستان هند مرسوم است طبقه زير دست حق ترقى به طبقه فوق ندارد و تفوق نژادى در نصارى نيز هست و هيچ نژادى نژاد ديگر را با خود برابر نمى كند و اين رسم را اسلام برانداخت .((م ))
194- قيدار فرزند حضرت اسماعيل است و جدّ خاتم انبيا(ص)، و شهرهاى مسكون قيدار مكه و مدينه و طائف و جاهائى است كه اعراب فرزندان اسماعيل ساكن بودند به مدبار به معنى بيابان هم علم خاص است و مراد از آن عربستان است وگرنه معنى ندارد بگويند بيابان و شهرهايش ؛ اما عربستان و شهرهايش ممكن است گفت و ساكنين شام حق دارند اگر بيابان گويند و از آن عربستان را خواهند.((م ))
195- سلع - به كسر سين و فتح لام - يثرب يعنى مدينه منوره است و سابقاً در اخبار غيب ذكر آن گذشت .((م ))
196- اين قوم يغما شده بنى اسرائيل اند و از اين آيات مى توان دانست كه مقصود از اين پيغمبر موعود آن مسيح نيست كه بنى اسرائيل منتظر او هستند زيرا كه به عقيده آنها مسيح براى عزت دادن به بنى اسرائيل مى آيد و اين آيات دليل بر ذلت ايشان است و نيز مقصود عيسى نيست چنانكه اكثر فقرات بر آن دلالت دارد.((م ))
197- الدر المنثور، سيوطى ، ج 3، ص 134؛ سبل الهدى و الرشاد، ج 1، ص 102؛ إ متاع الا سماع ، ج 3، ص 348؛ تفسير ابن اءبى حاتم ، ج 8، ص 2626.
198- يعنى : حكمش و شريعتش نسخ نشدنى است .((م ))
199- يعنى : پيغمبر بر حق چنانكه آمد، روح در زبان يوحنا به معنى پيغمبر است .((م ))
200- معنى مجازى و استعارى ، مقصود است . يعنى : محبت و عقيده و ايمان و احكام او در شما خواهد بود.((م ))
201- يعنى : ديده بصيرت و ايمان زيرا كه به چشم ظاهرى مسيح را نمى ديدند.((م ))
202- معنى مجازى ، مقصود است يعنى محبت و ايمان من در شما موجود خواهد بود.((م ))
203- مترجمين در ترجمه عبارت مغلطه كرده اند و بايد چنين ترجمه كرد:
فارقليط يعنى پيغمبر پاك ، چون هر جا در انجيل روح القدس علمى به معنى جبرائيل و اقنوم سيم عيسوى را خواسته است به لفظ ((انكيون پنوما)) آورده ، و در اينجا چنين نيست بلكه ((پنوما تو آنگيون )) گفته است و تقديم و تاءخير صفت و موصوف در تغيير معنى بسيار مؤثر است و در زبان فرانسه هم ((سنت اسپرى )) با ((اسپرى سنت )) تفاوت دارد، و در فارسى ((سرداب )) غير از ((آب سرد)) است ، و اينجا مقصود از ((فارقليط)) روح القدس يعنى جبرئيل نيست بلكه روح مقدس مقصود است و روح به معنى پيغمبر است چنانكه خواهيم گفت .((م ))
204- و ما را باز نداشت از اينكه آياتى بفرستيم جز آنكه پيشينيان تكذيب كردند آن را.((م ))
205- هر گاه آيتى بينند مسخره كنند و گويند: نيست اين مگر جادوى آشكار.((م ))
206- منع نكرد و مردم را از اينكه ايمان آورند وقتى كه آمد ايشان را رهنما(يعنى پيغمبر) و منعشان نكرد كه آمرزش خواهند از پروردگار خود مگر انتظار اينكه بيايد ايشان را پيشامد مكرر پيشينيان (از هلاكت ناگهان ) يا بيايد ايشان را عذابى كه روبه رو شوند با آن .((م ))
207- مشركان گفتند: چرا نمى آورد براى ما آيتى از جانب پروردگار خود(كه ما را به آن عذاب كند) آيا نيامد ايشان را بيان آنچه در كتاب هاى قبل است (كه امت هاى گذشته به سبب كفر، گرفتار بلا و هلاكت شدند) و اگر ما ايشان را به عذاب هلاك مى كرديم پيش از آن هر آينه مى گفتند: پروردگارا چرا نفرستادى بر ما رسولى تا آيات تو را متابعت كنيم .((م ))
208- بلكه كافران گفتند كه : قران سخنان پراكنده و پريشان است بلكه بافته خود اوست و به دروغ نسبت به خدا داده ، بلكه گفتند: شاعر است پس بايد بياورد ما را به آيتى (بلائى ) همچنان كه فرستاده شدند پيشينيان (كه بر قوم خود بلانازل كردند) ايمان نياورد اهل هيچ قريه اى كه هلاك فرستاده شدند پيشينيان (كه بر قوم خود بلا نازل كردند) ايمان نياورد اهل هيچ قريه اى كه هلاك كرديم آن را آيا اينان ايمان خواهند آورد؟.((م ))
209- شتاب مى كنند به درخواست عذاب از تو و خداوند خلف وعده نخواهد كرد.((م ))
210- سوره نجم (53):آيه 1-3.
211- يعنى : واجب است آيات قرآن به قرائت متواتر قرائت شود و آن چنانست كه در مصحف على (ع) است زيرا بيشتر صحابه بر آن اتفاق دارند و عثمان غير آن را بسوزانيد.((م ))
212- تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 141.
213- سوره حج (22): آيه 27.
214- سفر خروج (33:23).
215- به صفحه 137 مراجعه شود.
216- آيا نيامد شما را داستان اقوامى كه قبل از شما بودند چون قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها بودند، كسى آنها را نمى داند جز خداوند، آمد ايشانرا پيغمبرانشان (يعنى : بر آنها مبعوث شدند) با معجزات روشن .((م ))
217- مؤلّف محترم راجع به ذوالقرنين در پاورقى ها تفسير ابوالفتوح ج 7، ص 370 و ج 12، ص 552 مفصل تحقيق كرده اند بدانجا مراجعه شود.((ن ))
218- سوره كهف (18): آيه 86.
219- سوره نحل (16): آيه 68.
220- سوره كهف (18):آيه 26.
221- من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 10؛ وسائل الشيعه ، ج 1، ص 133(من اءبواب الماء،المطلق ) حديث 4؛ و براى مطالعه بيشتر به كتاب هاى : منتقى الجمان ، شيخ حسن صاحب معالم ، ج 1، ص 74؛ هداية المسترشدين ، شيخ محمّدتقى رازى ، ج 2، ص 740؛ المحكم فى اصول الفقه ، سيّد محمّد سعيد حكيم ، ج 1، ص 69 مراجعه شود.
222- سوره كهف (18): آيه 96.
223- سوره محمّد(47): آيه 18.
224- سوره كهف (18): آيه 86.
225- سوره روم (30): آيه 48.
226- سوره نباء(78): آيه 7.
227- شرح نهج البلاغه ، ابن اءبى الحديد، ج 1، ص 57؛ تفسير نورالثقلين ، ج 5، ص 492؛ مطالب السؤ ول ، محمد بن طلحه ، ص ‍ 154؛ الا حتجاج ، ج 1، ص 294؛ بحار الا نوار، ج 54، ص 176.
228- المقنعه ، ص 274-275.
229- المقنعه ، ص 275؛ السرائر، ابن إ دريس ، ج 1، ص 484.
230- منتهى المطلب ، ج 2، ص 937.
231- المبسوط، شيخ طوسى ، ج 2، ص 34.
232- الخراجيات ، ص 69.
233- تفسير فخر رازى ، ج 18، ص 76؛ تفسير الصافى ، ج 2، ص 477.
234- سوره بقره (2): آيه 256.
235- تفسير التبيان ، شيخ طوسى ، ج 5، ص 183؛ تفسير فخر رازى ، ج 15، ص 235؛ زاد المسير، ابن جوزى ، ج 3، ص 275؛ السقيفة و فدك ، جوهرى ، ص 146.