ره توشه راهيان نور

- ۳ -


جايگاه حكومت در منظر اسلام و مسلمين  
اسلام يك دين فراگير و فراملى است و به حكومت ، به چشم ضرورت مى نگرد. در واقع از نگاه اسلام ، حكومت يك نياز است و از معدود افراد يا جنبش ها كه بگذريم ، اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان ، بر وجود آن تاءكيد داشته اند.
البته پذيرش حكومت و اجماع بر آن ، به مثابه ى قبول پايه هاى يكسان ، توجيهى نيست . بلكه آنچه مى توان به اختصار يادآور شد اين است كه از سوى متفكران اسلام ، دو پايه ى اصلى بر ضرورت حكومت اقامه شده است :
1. قلى
2. نقلى (سمع يا شرع )
طرفداران اين دو پايه ، به طور اصولى در دو مكتب فكرى - كلامى گرد آمده اند. در اين ميان ، امام خمينى قدس سره در مبانى انديشه ى سياسى خويش ، حكومت را محورى ترين اصل اسلام در راستاى توحيد و ولايت كلى الهى مطرح نمود و پياده شدن اسلام را به طور كامل ، مشروط به آن دانست . (152)
چه دليلى براى ولايت فقيه وجود دارد؟  
ولايت فقيه مترقى ترين نمود حكومت دينى ، تداوم امامت اسلامى و كليدى ترين و حساس ترين سندى است كه با كمك آن ، امت اسلام به ساحل نجات رسيده ، عامل مشروعيت بخشيدن به حكومت اسلامى و ساختار نظام دينى ماست . ولى فقيه ، حافظ احكام و ارزش هاى اسلامى از هر گونه انحراف ، نگهبان سلامت دينى جامعه ، پاسدار مكتبى نظام و هويت اسلامى ، عامل وحدت جامعه اسلامى در فراز و نشيب ها است .
خواستگاه مشروعيت ولايت فقيه از آن جهت است كه در امتداد همان ولايت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه عليه السلام است . در دوران غيبت ، مساءله زعامت ناديده گرفته نشده است . در جامعه بشرى براى سامان دهى زندگى اجتماعى خود همواره به مسئول و يا مسئولان اجرايى نياز دارد تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجراى صحيح عدالت اجتماعى باشند و نمى توان آن را مخصوص دوران حضور دانست . اگر شريعت امتداد دارد، مسئوليت اجرايى و نظارت نيز ادامه دارد و ولايت فقيه ، امتداد زعامت سياسى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه ى معصومين عليهم السلام است .
انديشمندان و فقيهان شيعه براى اثبات ولايت فقيه و مشروعيت حكومت ولايتى با نگاه كلامى و فقهى (كلامى از آن جهت كه دنباله بحث امامت است و از فروعات مربوط به مباحث اصول دين ، و فقهى از آن جهت كه وظايف ولى فقيه و حدود اختياراتش يك موضوع فقهى به شمار مى رود) به سه دسته از براهين تمسك جسته اند:
الف ) ادله عقلى
دليل اول
اولا: براى تاءمين مصالح فردى و اجتماعى بشر و جلوگيرى از هرج و مرج و فساد و اختلال نظام ، وجود حكومت در جامعه ضرورى و لازم است .
دوم : حكومت ايده آل و عالى ترين و مطلوب ترين شكل آن ، حكومتى است كه امام معصوم در راءس آن باشد و جامعه را اداره كند.
ثالثا: هنگامى كه تاءمين و تحصيل يك مصلحت لازم و ضرورى در حد مطلوب ميسر نباشد، بايد نزديك ترين مرتبه به حد مطلوب را تاءمين كرد. وقتى مردم از مصالح حكومت معصوم محروم بودند، بايد دنبال نزديك ترين مرتبه به حكومت معصوم رفت .
رابعا: نزديكى يك حكومت به حكومت معصوم در سه امر اصلى متبلور مى شود:
1) علم به احكام كل اسلام (فقاهت )
2) شايستگى روحى و اخلاقى (تقوا)
3) كارايى در مقام مديريت (تدبير)
بر اساس چهار مقدمه ى فوق ، در زمان غيبت امام معصوم ، كسى كه بيش از سايرين واجد شرايط باشد، بايد عهده دار زعامت گردد و چنين كسى جز فقيه جامع الشرايط نخواهد بود. (153)
دليل دوم
اين دليل از مقدمات ذيل تشكيل مى شود:
اولا: ولايت بر اموال ، اغراض و نفوس مردم از شئون الهى است و تنها با نصب و اذن خداى متعال مشروعيت مى يابد.
ثانيا: اين قدرت قانونى و حق تصرف در اعراض و نفوس مردم ، از جانب خداى متعال به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام داده شده است .
ثالثا: در زمانى كه مردم از وجود رهبر معصوم محرومند، بايد از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر كرده يا اجازه اجرا را به اصلح از ديگران داده باشد.
رابعا: خداوند در زمان غيبت معصوم ، از اجراى احكام صرف نظر نكرده و گرنه نقض غرض و خلاف حكمت است پس اجراى احكام بايد توسط كسى باشد كه اصلح از ديگران است .
خامسا: فقيه جامع الشرايط يعنى فقيهى كه از دو ويژگى تقوا و كارآيى در مقام مديريت جامعه ى و تاءمين مصالح آن برخوردار باشد، صلاحيتش از ديگران براى اين امر بيشتر است .
سادسا: فقيه جامع الشرايط همان فرد اصلحى است كه در زمان غيبت امام معصوم اجازه ى اجراى احكام اسلامى به او سپرده شده است .(154)
ب ) دلايل نقلى
مراد رواياتى است كهدلالت بر ارجاع مردم به فقها براى رفع نيازهاى حكومتى (بويژه مسايل قضايى و اختلافات حقوقى ) دارد. در اين روايات ، فقها را به عنوان امنا يا خلفا و وارثان پيامبران و كسانى كه مجارى امور به دست ايشان است ، معرفى شده اند.
رواياتى همچون : مقبوله عمر بن حنظله (155)، مشهوره ابى خديجه (156)، صحيحه ابوالبخترى (157)، مرسله فقيه (158)، روايت ابى حمزه (159)، سكونى (160)، فقه الرضوى (161)، توقيع ،(162)، و... (163)
ج ) ادله تلفيقى
اين ادله نه عقلى محض و نه نقلى محض مى باشند، بلكه تلفيقى است از اين دو همچون - ماهيت و اهداف اسلام ، جامع بودن اسلام ، جهانى بودن اسلام و آرمان هايى چون حاكميت صالحان و جهان شمول بودن تفكر توحيدى ، اقامه ى عدالت اجتماعى و احياى حدود الهى و... .
حاكم اسلامى و حكومت عهده دار تاءمين اين آرمان هاست كه جز در پرتو ولايت فقيه كارشناس كاردان ، مدير، مدبر، عادل و باتقوا در دوره ى غيبت ، عملى شدن اهداف يادشده ، امكان پذير نيست .
نشاط و شادابى ( دكتر احمد حائرى ) 
اشاره  
شادى ، شادابى و نشاط، ويژگى مثبت هر جوانى است كه به زندگى معنا بخشيده ، او را در فعاليت ها و نيل به موفقيت ها تقويت مى كند.
در اين مقاله ، ابتدا از تعريف نشاط و اصل شادمان زيستن و نگاه دينى به اين ضرورت ياد مى كنيم و آن گاه گونه هاى شادابى را به مطالعه مى نشينيم .
نشاط چيست ؟  
وقتى آدمى نيازهايش ارضا مى شود و به چيزهاى مورد علاقه اش دست مى يابد احساس و هيجانى در او پديد مى آيد كه از آن به شادابى و نشاط تعبير مى شود. از اين رو شادى و نشاط يك امر غريزى و طبيعى و از هيجان هاى مفيد - در مقابل هيجانات زيانبار همچون اندوه ، غصه ، خشم و ناكامى - است . شادمانى و شادزيستن را نعمت بزرگى براى پرورش ‍ عالى ترين صفات و خصايص انسانى دانسته اند.
به سوى شادابى  
نشاط، نيروزا، تكاپو بخش و عامل تقويت اراده جوان است كه به پشتوانه آن ، استعدادها و توانمندى هايش رشد مى كند و به راحتى به اهداف خود دست مى يابد.
شادى ، زندگى را خوشايند مى سازد و اشتياق ما را براى پرداختن به فعاليت هاى اجتماعى آسان مى نمايد.
پيشوايان معصوم ما به مددجويى از تفريح هاى لذت بخش در اداره زندگى (164) سفارش كرده اند.امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و از شادى ساعت هاى تفريح ، نيروى لازم را براى عمل به وظايف وقت هاى ديگر تامين كنيد.(165)

بكوشيد تا رنج ها كم كنيد
دل غمگنان ، شاد و خرم كنيد
چو روزى به شادى همى بگذرد
خردمند مردم ، چرا غم خورد(166)
از آن سوى ، افسردگى در برابر شادابى ، آفت پيشرفت و عامل واماندگى است ؛ بدان گونه كه روان شناسان افسردگى را معلول از دست دادن هامى شمارند.
جهان ، غم نيرزد، به شادى گراى
نه از بهر غم كرده اند اين سراى
دلى كه سرمايه زندگى است
به تلخى سپردن ، نه فرخندگى است (167)
دين و اصل شادزيستن  
شادزيستن پاسخى به چگونه زيستن است ، براى جوانانى كه زندگى هدفمند را جستجو مى كنند و از بى حسى ، بى حالى و پوچى - كه از شاخصه هاى انسان هاى وابسته به دنيا است .
گريزانند و در پى نگاه دين به شادى هستند.
اسلام ، دينى سرشار از شادى و حلاوت است ، اما شادى بى حد و مرز را تجويز نمى كند و براى نسل نو، سبك سرى ، بى قيدى و توهين را روا نمى داند.
دين اسلام ، وراى توصيه به بهره گيرى از شادى هاى مشروع ، جوان را به شناخت و انس با شادى هاى معنوى ، عميق ، تعالى بخش ، همراه با احساس ‍ مداوم زيبايى مى كشاند و دريچه نوينى از شادابى پايدار را به او ارائه مى دهد.
نور نشاط مى چكد از دل آسمانيم
غصه و غم نمى خورم ، شادم و شادمانيم
فرصت اخم و تخم را از كف من ربوده اند
با همه كس در همه جا خنده رايگانى ام
مرگ ، بگو فرار كن از دل عشقباز من
آمده ام ، نمى روم ، هستم و جاودانيم
انسان ديندار تلاش مى كند وابستگى خود را به مظاهر دنيا كم كند و خود را از غرق شدن در مسايل زودگذر دور سازد. زيرا مى داند كه هر چه وابستگى اش به لذت هاى گذرا بيشتر شود افسردگى و غم بيشتر را بايد پذيرا باشد. مراد از شادى گذرا آن است كه از استغنا و زهد سرچشمه نگرفته ، بلكه به سبب هيجانات موقت و عواملى همچون موادمخدر، مشروبات الكلى و فعاليت هاى زيانبار پديد مى آيد. اين شادى وابسته به اسباب و وسايل است . مادامى كه اسباب آن فراهم نباشد، از بين مى رود.
اريك فروم - روان شناس - معتقد است :
نبودن لذت هاى واقعى سبب مى شود كه مردم به دنبال خوشى هاى هيجان انگيز تازه اى باشند. خوشى يا هيجان چون به اصطلاح به اوج خود رسيد، دلتنگى در پى دارد. چرا كه هيجان تجربه مى شود، لكن شخص رشد نكرده و مرزهاى درونى اش افزايش پيدا نمى كند.(168)
شادى بى غم در اين بازار نيست
گنج بى بار و گل بى خار نيست
راه لذت از درون است نى ز برون
ابلهى دان جستن از قصر و حصون
باغ ها و ميوه ها اندر دل است
عكس لطف آن بر اين آب و گل است
شادابى و گونه هاى آن  
نشاط و شادابى با گستره ظاهرى و معنوى آن ، در نمونه هاى زير يافت مى شود:
1. ايمان
دين ، نشاطآفرين است و در احكام و آداب آن به نوعى حركت و نشاط ديده مى شود؛ خواه شادى طبيعى و عادى يا شادى ها و لذايذ معنوى .
ايمان به خدا و پشتگرمى به پروردگار، پايان تمام نگرانى ها و افسردگى ها است . امام على عليه السلام مى فرمايد:
سهرالعيون بذكر اللّه فرصة السعداء و نزهة الاولياء .
شب زنده دارى با ياد خدا، فرصتى است براى افراد سعادتمند، و تفريح و آسايش است براى اولياى خدا.(169)
امروزه به دليل جايگاه ايمان در شادى آفرينى واقعى ، در ميان روان شناسان غرب نوعى اقبال و خوشبينى نسبت به دين پديد آمده است . پژوهش ها نشان مى دهد آنان كه با مسايل دينى ماءنوس اند، از نشاط و آرامش بيشترى برخوردارند، ديل كارنگى مى نويسد:
امروزه جديدترين علم - يعنى روان پزشكى - همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران به مردم مى آموختند.زيرا آنان دريافته اند كه داشتن يك ايمان محكم ، نگرانى ، تشويش ، هيجان و ترس را برطرف مى سازد.(170)
استاد شهيد مطهرى پيرامون بهجت زايى ايمان معتقد است :
ايمان مذهبى آثار نيك فراوان دارد. چه از نظر توليد بهجت و انبساط، و چه از نظر نيكوساختن روابط اجتماعى ، و چه از نظر كاهش و رفع ناراحتى هاى ضرورى كه لازمه ساختمان اين جهان است .(171)
2. طبيعت
انس با طبيعت ، آرامبخش و شادى زا است و انسان را با اصل و ريشه خود پيوند مى زند.
امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد:
چنان كه بدن خسته مى شود، روح نيز خسته و دلتنگ مى گردد و هر دو به تفريح و استراحت نياز دارند. خستگى هاى بدن با ديدن منظره هاى زيباى جهان آفرينش برطرف مى شود و خستگى هاى روان با شناخت و فهم حقايق هستى .(172)
از ميان جلوه هاى طبيعت كه سهم بسيارى در برطرف سازى اندوه دارد، سبزه و آب از امتياز ويژه برخوردار است . امام صادق عليه السلام درباره آن مى فرمايد:
نگاه كردن به سبزه ها مايه شادمانى است .(173)
3. ورزش
شادابى در گرو سلامت بدن است . جوان وقتى مى تواند از شادى و نشاط لذت ببرد كه در سلامت جسمانى به سر ببرد. ورزش اين توانايى را در انسان فراهم مى آورد و به سلامت روح او نيز كمك مى كند و او را هماره شاداب نگه مى دارد.
امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
فبادروا بصحة الاجسام فى مدة الاعمار : در تمامى عمر، براى سلامتى و حفظ تندرستى خود بكوشيد. (174)
پيامبر خدا بر ورزش اسب دوانى ، تيراندازى و شنا توصيه مى فرمود؛ به فرزندانتان شنا و تيراندازى بياموزيد.(175)
4. شوخ طبعى
خوش رويى وسيله كسب محبت مردم و فزونى دوستى ها است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
المؤ من بشره فى وجهه ، و حزنه فى قلبه : شادى مؤ من در چهره اش نمايان است و اندوه او در قلبش پنهان است .
(176) شوخ طبعى از نشانه هاى برخورد نيك با دوستان است و در روش رهبران دينى ما نيز جلوه هايى از آن ديده مى شود. پيامبر اكرم بيشتر اوقات لبخند بر لب داشت و نرم خوترين ، شاداب ترين و گشاده ترين مردم بود. (177) او مى فرمود:
من هم مانند شما بشرى هستم كه شوخى و مزاح مى كنم .(178)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر گاه يكى از اصحاب را اندوهگين مى ديد او را با شوخى و مزاح خوشحال مى كرد.(179)
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ، مردم را بر پيروى از اين روش توصيه مى فرمايد:
هر كه مؤ منى را شاد كند؛ مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند؛ خدا را شاد كرده است .(180)
بكوشيد تا رنج ها كم كنيد
دل غمگنان ، شاد و خرم كنيد.(181)
پيشوايان دين ضمن توصيه بر شوخ ‌طبع بودن ، بر حفظ وقار و رعايت متانت تاءكيد داشته و رعايت مرزهاى آن را يادآور شده اند و همگان را از مسخرگى ، لودگى ، سبك سرى ، ناسزاگويى ، دروغ و غيبت پرهيز داده اند.
خداوند كسى را كه در ميان جمعى شوخى و بذله گويى مى كند دوست دارد، به شرط آن كه ناسزايى در سخنش نباشد.(182)
به فرموده امامان معصوم ، شوخى زياد آبرو، وقار و احترام انسانى را مى برد (183)، و براى آدمى دشمن به وجود مى آورد (184) و به نوعى نشانه حماقت است .(185) از اين رو شايسته است كه جوان جدى اش بيشتر از شوخى اش ‍ باشد.(186)
آبراهام مازلو - روان شناس معاص - با جدى سازى نوع شوخى افراد خواستار شكوفايى ، با ساير افراد، در وصف شوخى آن دسته از افرادى كه از سلامت روان كمترى برخوردارند، چنين مى نگارد:
1. شوخى خصمانه ، كه سبب آزار افراد است .
2. شوخى اى كه به تحقير شخص يا گروهى ديگر مى انجامد.
3. شوخى عصيان در برابر قدرت ، كه نشانه هاى ضعف و وقاحت را با خود دارد.
5. آراستگى
احساس لذت از زيبايى ها، تناسب ها و پاكيزگى ها، با سرشت انسان آميخته شده است (187). به گفته علامه جعفرى انسان ، به ارتباط با زيبايى محتاج است . بدون زيبايى ، روح در تاريكى و خشونت ماده خسته مى شود. از اين رو در فرهنگ دينى ما به نظافت و آراسته بودن - كه عامل فرح بخش زندگى است - توصيه شده است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ان اللّه يحب الجمال و التجميل و يكره البوس و التباؤ س : خداوند، زيبايى و آراستن را دوست دارد و نپرداختن به خود و ژوليده نشان دادن خود را ناخوش دارد.(188)
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
همان گونه كه انسان براى افراد دور و بيگانه خود را مى آرايد براى نزديكان و برادران دينى نيز بايد با بهترين وضع خود را آراسته سازد.(189)
رسيدگى به موى سر و صورت ، رسيدگى به پوست ، عطرزدن ، مسواك زدن ، كوتاه كردن ناخن و پوشيدن لباس تميز، از جلوه هاى آراستگى است كه در كاستن غم و اندوه و چيره سازى شادابى موثر است .
6. گردش
سير و سفر، روان و جسم انسان را سلامت مى بخشد و با از بين بردن افسردگى ، نشاط و شادى را جايگزين مى سازد. امام صادق عليه السلام از سلامت آفرينى مسافرت چنين مى فرمايد:
سافروا تصحوا : سفر كنيد تا سالم باشيد.(190)
اميرمومنان عليه السلام در بيان نقش سفر برچيدن غم و اندوه مى فرمايد:
تغرب عن الاطان فى طلب العلى
و سافره ففى الاسفار خمس فوائد
تفرج هم و اكتساب معيشة
و علم و آداب و صحبة ماجد (191)
يعنى : در جستجوى بزرگى ، از وطن دور شو و مسافرت نما كه داراى پنج فايده است : غم و اندوه برچيده مى شود؛ روزى و علم و ادب و توفيق همنشينى بزرگان به دست مى آيد.
روزى امام صادق عليه السلام به منزل و تفريحگاه برادر خود، عبداللّه بن محمد تشريف برد، عمروبن حريث چون خدمت امام رسيد، عرض كرد: فدايت شوم ! چه شده كه به اين جا آمده ايد؟.
حضرت فرمود: براى گردش .(192)
امام خمينى رحمة اللّه عليه مكرر مى گفت : من نه يك ساعت تفريحم را براى درس گذاشتم و نه يك ساعت وقت درسم را براى تفريح گذاشتم . ايشان به نواده خود چنين توصيه مى كرد:
تفريح داشته باش . اگر نداشته باشى ، نمى توانى خودت را براى تحصيل آماده كنى .(193)
7. رفاقت
دوستى ، سرمايه حيات است و صفاى زندگى را در همدمى رفيق نيك مى توان جست .
گفت حكيمى كه مفرح بود
آب و مى و لحن خوش و بوستان
هست و ليكن نبود نزد عقل
هيچ مفرح چو رخ دوستان (194)
به فرمايش امير مؤ منان عليه السلام دوست ، غم تنهايى را از جوان مى رهاند و آرامش و سكون را به وى ارزانى مى كند.
الاخوان جلاء الهموم و الاءحزان : برادران ، زنگار نگرانى و اندوه را از دل مى زدايند.(195)
دانشمندان ، شادى را در كنار يار بودن و به فراق مبتلانشدن مى دانند:
هيچ شادى نيست اندر اين جهان
برتر از ديدار روى دوستان
هيچ تلخى نيست بر دل ، تلخ ‌تر
از فراق دوستان پرهنر
8. ازدواج
پاكيزگى جوان در گرو همسرگزينى است . زيرا به هنگام ازدواج مى توان نشاط، آرامش و پاكى دل را جستجو كرد. قرآن كريم هنگامى كه ازدواج ياد مى كند به آرامبخشى و فرح زايى آن اشاره مى نمايد:
و من آياته اءن خلق لكم من اءنفسكم اءزواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (196)
از نشانه هاى او اين كه از (نوع ) خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى ، در اين (نعمت ) براى مردمى كه مى انديشند قطعا نشانه هايى است .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
هر كس دوست دارد پاك و پاكيزه با خداوند ملاقات كند، بايد داراى همسر و همدم باشد و به ديدار محبوب برود.(197)
ازدواج عامل رهايى فرد از تنهايى ، وسيله اى براى برآورده ساختن نيازهاى روانى ، محلى براى شكستن خاطر، كانونى براى ارائه دوستى ، صميميت و محبت و در مجموع وسيله اى براى ايجاد محيطى خصوصى براى نيل به آسايش ، آرامش و شادابى است .
زيباترين و كامل ترين كانونى را كه مى توان به عنوان يك الگو از آن ياد كرد، زندگى مشترك امام على عليه السلام و حضرت زهرا سلام اللّه عليها است . امام به همسر خود چنين مى فرمايد:
كنا كزوج حمامة فى اءيكه
متمتعين بصحة و شباب (198)
- من و تو همانند دو كبوتر بوديم در يك آشيانه ،
- از سلامتى و نشاط جوانى بهره مى برديم .
دوستى (واحد تنوين متون ) 
مقدمه  
به دليل اهميت بسيار دوست در زندگى هر جوان ، شايسته است ضمن شناخت جايگاه دوستى و اصول دوست يابى ، منشور رفاقت در جهت حفظ دوستى ها ترسيم شود. از اين رو به اين دو شاخصه تكيه مى كنيم .
درخت دوستى  
دوستى رابطه اى است شخصى ، صميمانه ، خصوصى و انحصارى كه در آن همدلى و هم ذوقى به خوبى نمايان است .(199) دوست همدم مهر و همدرد اندوه انسان است و نيازها، آرزوها، غم ها، مشكلات ، ضعف ها و توانايى هاى آدمى را مى داند. به راستى او درك مى كند.
امير مومنان عليه السلام ، دوست را نزديكترين خويشاوند دانسته (200)، بر نقش ‍ آن در زدودن نگرانى و اندوه تكيه مى نمايد.(201)
آن دوست كه ديدنش بيارايد چشم
بى ديدنش از گريه نياسايد چشم
ما را ز براى ديدنش بايد چشم
گر دوست نباشد، به چه كار آيد چشم (202)
بتينا هل اشتاين مى گويد: افراد جوان به اين معتقدند كه دو احساس بزرگ براى زندگى كردن وجود دارد، محبت و دوستى .(203)
وجود چنين احساسى ، هر جوانى را به سمت يافتن دوست مى كشاند. در دوران جوانى ، نقش دوستان به مراتب مهمتر و بيشتر از خانواده است و معمولا در اين دوره از زندگى پايه و بنيان دوستى ها بنا گذاشته مى شود كه در تمام طول زندگى برقرار مانده و تاثيرات آنها در تمام عمر باقى مى ماند.
دوست يابى  
تو اول بگو با كيان زيستى
پس از آن بگويم كه تو كيستى
گزينش دوست مناسب ، همچون وصله زدن بر جامه است ؛ امير مومنان عليه السلام با بيان اين سخن توصيه مى كند كه آن را همرنگ و متناسب برگزين .(204) امام ضمن تاكيد بر سنجيده بودن انتخاب دوست و پرهيز از آفت نسنجيدگى در انتخاب رفيق (205)، مى فرمايد:
شخص به آيين دوست خود است ، پس بايد هر كدام از شما بنگرد كه با چه كسى دوستى مى كند.(206)
به دليل وجود چنين خاستگاهى ، انتخاب از اهميت بسيارى برخوردار است . براى انتخاب دوست ، رعايت ويژگى هاى ذيل ضرورى مى نمايد:
1. دانايى : جوان دانا و با خرد، شايسته دوست شدن است و نادان ، احمق و بى خرد همانند يك بيمارى ، مزاحم و رنج آور است .
همنشين بى خرد مباش كه او كار خود را براى تو آرايد و دوست دارد تو را چون خود نمايد(207)
2- نيكو سيرتى : در انتخاب دوست ، درنگ در ويژگى هاى اخلاقى او امرى لازم و بايسته است ، زيرا آدمى از دوست بسيار اثرپذير است و دقت در انتخاب بهترين ها در بالندگى اخلاقى و نيك سيرتى انسان موثر است . رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
اگر در دوست خود اين سه خصلت را ديدى به او اميد داشته باش : حياء، امانت و راستى . (208)
3- ديندارى : از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سؤ ال شد: بهترين همنشينان كدامند؟ ايشان در پاسخ فرمودند:
كسى كه باديدنش شما را به ياد خداآورد و سخن او به دانش شما بيزايد و مل او رغبت به آخرت شما ايجاد نمايد. (209)
و در كلامى ديگر:
بهترين دوستان كسانى اند كه : بربندگى خدا تو را يارى كنند، از گناه و معصيت دورت دارند و را در گام برداشتن در مسير رضاى حق توصيه نمايد. (210)
4- بيگانه با بدى : رفيق بد، آفت خوبى است (211). زيرا كه او دوستش را فريب ميدهد و سرانجام آلوده اش مى كند. (212)
اى فغان از يار ناجنس اى فغان
همنشين نيك جوييد اى مهان (213)
رهبران الهى ، جوانان را از دوستى با آنانكه آشكارا را به گناه خو گرفته اند، برحذر داشته اند:
از دوستى با فاسق و فاجر و كسى كه آشكارا معصيت خدا مى كند، بپرهيزيد.(214)
دوستى با فاسق نمايان زشت كردار به حدى ناپسند است كه اگر جوان در انتخاب ميان تنهايى و دوست بد مردد شد بى شك تنهايى براى او بهترين گزينه خواهد بود.
تنهايى ، از همنشين بد بهتر است .(215)
نخست موعظه پير مى فروش اين است
كه از معاشر ناجنس ، احتراز كنيد. (216)
دوستى با دروغگو، بخيل ، كينه توز و تبهكار را نيز ممنوع ساخته اند:
علت عدم دوستى با بخيل آنست كه او آنچه را كه سخت بدان نيازمندى از تو دريغ دارد.(217)
عدم شايستگى دروغگو در دوستى آنست كه او حريم دوستى را پاس ‍ نداشته (218)، همچو سراب را ماند، دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور نماياند.(219)
دوستى تبهكار، افتادن در دامى است كه او خواسته يا ناخواسته براى دوست تدارك ديده است ، چرا كه او به اندك بهايت بفروشد.(220)
بپرهيز از دوستى با كسى كه تو را اغفال مى كند و فريبت مى دهد(221)
منشور دوستى  
آنانكه در برقرارى دوستيها به موفقيت دست مى يابند، يك نوع رضايت درونى و اعتماد به نفسى خاص پيدا مى كنند، بى شك استمرار دوستيها و بهره مندى از اين فرحبخشى ، در گرو پايبندى و التزام به قوانين و آدابى است تا در پرتو حسن سلوك و رفتار با همسالان ، مهر و محبت سايه افكند؛
با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند، و اگر زنده مانديد به شما مهربانى ورزند و به سويتان آيند.(222)
حق دوستى را در قوانين ذيل مى توان جستجو كرد:
قانون اول : دوستى را ابراز كن
ابراز محبت به دوست ، ركنى مهم در افزايش پيوند دوستى است ؛ پيامبر رحمت صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:(223)
هر گاه يكى از شما برادرش را دوست داشته باشد، يا به او اعلام كند، زيرا مايه بقاى الفت و دوستى است .(224)
قانون دوم : دوستى را تداوم بخش
محافظت بر دوستى و پايدارى بر تداوم و استمرار آن ، هنر رفاقت است ، رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
خداوند پايدارى بر رفاقت با دوستان قديمى را مى پسندد، پس ‍ دوستى هاى خوب خود را تداوم بخشيد(225)
امام على عليه السلام ، ضمن تاكيد بر محكم سازى پيوند دوستى ، آنرا از ذخائر دنيا و آخرت دانسته (226) از تزلزل دوستى ها چنين ياد مى كند:
ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان باشد، و از او ناتوان تر آنكه دوستان خود را از دست دهد.(227)
درخت دوستى بنشان كه كام دل ببار آرد
نهال دشمنى بركن كه رنج بى شمار آرد(228)
قانون سوم : خوش رفتار باش
خوش رويى ، گشاده بودن چهره و تبسم خاطره انگيزترين و در عين حال كم خرج ترين ادب دوستى است كه رعايت اين ويژگى در برخورد با دوست امرى شايسته است ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
دوست خود را با رويى متبسم و گشاده ديدار كن .(229)
حضرت على عليه السلام نيز بر كتمان غم ها و گشاده رويى در برخوردهاى دوستانه تاكيد مى نمايد:
شادى مؤ من در چهره اش نمايان و اندوه او در قلبش پنهان است (230)
آن حضرت مى فرمايد: خوشخويى ، محبت به بار مى آورد و ريشه دوستى را استوار مى سازد.(231)
شوخى و مزاح نيز از نشانه هاى خوش برخوردى و حسن معاشرت است كه در اين باره اميرالمومنين عليه السلام چنين مى فرمايد:
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر گاه يكى از اصحاب را اندوهگين مى ديد او را با شوخى و مزاح خوشحال مى كرد.(232)
البته رعايت مرزهاى شوخى و نيالودن آن با گناه و تحقير ديگران توصيه شده است .
قانون چهارم : از ستيزه جويى بپرهيز
اميرالمومنين ، عليه السلام بر لزوم دورى از ستيزه جويى در برابر دوستان ، مى فرمايد:
از مجادله و ستيزه جويى بپرهيزيد، زيرا اين دو، دلهاى برادران دينى را نسبت به يكديگر مكدر مى كند و به بذر نفاق را پرورش مى دهد.(233)
آن حضرت ضمن تاكيد بر نرمى كردن و مدارا با دوست ، مى فرمايد:
خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه اى شيرين تر از آن ننوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم .(234)
به گفته سعدى شيرازى دوستى را كه عمرى فراچنگ آرند، نشايد كه به يك دم بيازارند.
همچنين با گذشت بودن و پايدارى در برابر ناملايمات ، رشته دوستى را مستحكمتر مى كند، امام على عليه السلام مى فرمايد:
به جان خريدن مشكلات ناشى از برادران دينى ، بخشى از جوانمردى است .(235)
دوستى بين كز نشان دوستان
دوستان را رنج باشد همچو جان
كى گران گردد ز رنج دوست ، دوست
رنج ، نغز و دوستى ، آن چو پوست
نه نشان دوستى شد سرخوشى
در بلا و آفت و محنت كشى (236)
قانون پنجم : مددكار باش
يارى رساندن به دوست و سودمندى براى او به هنگام درماندگى و مشكل ، شرط ضرورى رفاقت است ، رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
اگر كسى در صدد برآوردن نياز دوستش باشد، خداوند در صدد برآوردن حاجتش بر مى آيد.(237)
دوست مشمار آنكه در نعمت زند
لاف يارى و برادر خواندگى
دوست ، آن باشد كه گيرد دست دوست
در پريشانحالى و درماندگى (238)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هر گاه فهميدى دوست تو حاجتى دارد، قبل از اينكه بر زبان آرد، آن را انجام دهى و وى را ناگريز نكنى كه انجام آن را تو درخواست كند.(239)
پاداش تكريم دوست و دست گيرى از او نيز در فرمايش رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله بيان شده است :
در ميان امتم هر كس دوست خدايى خود را به هر شيوه پسنديده اى مورد لطف خويش قرار دهد، پروردگار در بهشت كسانى را براى خدمت وى مى گمارد.(240)
دوستان را به گاه سود و زيان
بتوان ديد و آزمود توان (241)
قانون ششم : خودت را جاى او بگذار
جوان بايدت نسبت به دوست خود همچون خود بنگرد، دوست را جاى خويش گذارد و آنچه براى خود مى پسندد براى او نيز بپسند، امام على عليه السلام در نامه خود به فرزند جوان خويش ، بدين قانون چنين اشاره فرموده است :
پسرم ! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مى دارى براى غير خود دوست بدار.و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنانچه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى دارى به تو نيكى كنند. و آنچه از جز خود زشت مى دارى براى خود زشت بدان ، و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مى پسندى در حق آنان ؛ و مگوى - بديگران - آنچه خوش ندارى شنيدن آن ، و مگو آنچه را ندانى ، هر چند اندك بود آنچه مى دانى ، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند.(242)
صداقت رفاقت در گرو بيان ضعفها و كاستيهاى يكديگر است و تكامل دوستى ها در پرتو راهنمايى است كه در اين زمينه نيز بايد توصيه مولا را از نظر دور نداشت كه :
در پندى كه به برادرت مى دهى - نيك بود يا زشت - بايد با اخلاص ‍ باشى .(243)
قانون هفتم : فروتن باش
دوستى ، ثمره فروتنى است (244) و پرهيز از تكبر، دست كشيدن از خود برتر بينى ، نداشتن ژست غرورآميز و آرامى و وقار از خصلتهاى پسنديده اى است كه بايد بر رفاقتها سايه افكند، و رعايت اين ويژگى دوستى آفرين است (245). و از آن سوى ، كبر و غرور پيوند رفاقت را از هم مى گسلد و جوان را از نعمت دوست هاى خوب و شايسته دور مى سازد.
آب از بالا به پستى در رود
آنگه از پستى به بالا بر رود
گندم از بالا به زير خاك شد
بعد از آن خوشه چالاك شد
دانه هر ميوه آمد در زمين
بعد از آن سرها برآورد از دفين
اصل نعمتها ز گردون تا به خاك
زير آمد شد غذاى جان پاك
از تواضع چون ز گردون شد به زير
گشت جزو آدمى حى دلير
پس صفات آدمى شد آن جماد
بر فراز عرش پران گشت شاد
كز جهان زنده ز اول آمديم
باز از پستى سوى بالا شديم (246)
حضرت على عليه السلام در نامه خود به فرزند عزيزش به جلوه هاى از آداب دوستى اشاره مى نمايد:
چون دوستت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار، و چون روى برگرداند، مهربانى پيش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار، و هنگام دورى كردنش از نزديك شدن ، و به وقت سختگيرى اش از نرمى كردن و به هنگام خطايش از عذر خواستن .
چنانكه گويى تو بنده اويى ، و چونان كه او تو را نعمت داده - و حقى بر گردنت نهاده - و مبادا اين نيكى را آنجا كنى كه نبايد، يا درباره آن كس كه نشايد.(247)
قانون هشتم : خود را بيآرا
نظافت و آراسته بودن ، سيره و توصيه معصومان بوده است ،اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
همانگونه كه انسان براى افراد دور و بيگانه خود را مى آرايد براى دوستان و برادران دينى نيز بايد با بهترين وضع خود را آراسته سازد.(248)
البته در پوشش ، ميانه روى ، رعايت حلال و حرام ، پرهيز از تقليدهاى ناصواب و دورى از پوشش لباس هايى بمنظور خودنمايى ، شايسته است .
قانون نهم : وفادارى پيشه كن
وفادارى ، عامل حفظ دوستى ها است و هر دوستى از دوست خويش انتظار وفادارى دارد، امام على عليه السلام مى فرمايد:
وفادارى ، مايه پيوند و دوستى است .(249)
قانون دهم : انصاف داشته باش
داشتن انصاف كليد كاميابى است و انسان منصف اصل را بر اعتماد مى گذارد و با اعتدال به تحكيم دوستى هاى مى انديشد؛ امير مؤ منان مى فرمايد:
انصاف داشتن ، دلها را به يكديگر پيوند مى دهد.(250)
موفقيت و برخى اسرار آن ( مرتضى ميرجليلى ) 
مقدمه  
همه افراد دوست دارند در زندگى خود موفق باشند و در جامعه مورد احترام قرار گيرند. نياز به موفقيت ، فرد را به تلاش وامى دارد، تا در نظر ديگران با ارزش و باكفايت شناخته شود. اما اين كه چگونه و با استفاده از چه روش و ابزارى مى توان اين موهبت بزرگ را كسب كرد، نكته اى با اهميت است كه بايد براى بدست آوردن آن دقت و مطالعه كرد.
بسيارى از مردم گمان مى كنند كسب موفقيت ، اسرار و رموزى دارد كه فقط افراد نابغه و استثنايى امكان دسترسى به آن را دارند. آنها مى پندارند براى دستيابى به موفقيت ، بايد دستورهاى پيچيده را در زندگى به كار گيرند، تا به قسمتى از موفقيت نايل آيند. اينها هر جا مطلب و نوشته اى در شرح حال بزرگان تاريخ و نوابغ روزگار ببينند با كنجكاوى و دقت آن را مطالعه مى كنند، تا رمز و راز كسب شهرت ، قدرت ، ثروت و... را به دست آورند، غافل از اين كه سعادت و موفقيت در درون وجود آنها مخفى است و اگر كمى دقت كنند به اين دقت كنند به اين گنج عظيم دسترسى پيدا خواهند كرد. بعيد به نظر مى رسد كه خالق جهان هستى و آفريدگار مهربان آدمى ، برنامه صلاح و كاميابى انسان را در پيچ و خم هايى از ابهام و رموز دست نايافتنى قرار داده باشد. همانگونه كه بيشترين نياز انسان به اكسيژن و آب مى باشد و خالق مهربان اين دو عنصر را زياد و فراوان در جهان طبيعت قرار داده كه انسان براحتى بتواند ادامه حيات بدهد در ارائه دادن راههاى موفقيت و سعادت و پيروزى ، راه و روش سلوك به سوى خود را در فطرت و نهاد آدميان قرار داده است (251) و بوسيله سرمايه عظيمى بنام عقل در درون انسان ، و پيامبران و راهنمايانى در برون ، او را كمك و يارى نموده است . با اينهمه چگونه مى توان دسترسى به سعادت و موفقيت را پيچيده و دور از دسترس همگان معرفى نمود. در حاليكه خداى متعال در قرآن كريم مى فرمايد: ما شما را خلق كرديم تا مورد لطف و محبت و الطاف خود قرار دهيم .(252)
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
تعريف و موفقيت  
موفقيت در لغت از وفق مشتق شده است . يعنى مطابقت و هماهنگى بين دو چيز. جزاء وفاقا (253) يعنى پاداش هاى اخروى مطابق و هماهنگ با اعمال و كردار افراد مى باشد.(254)
بنابراين ، موفقيت يعنى هماهنگى با قوانين و مقررات حاكم بر نظام خلقت .
از سوى ديگر خداوند متعال نظام عالم را بر اساس قوانين و سنتهايى برپا داشته است كه اگر كسى بخواهد در زندگى موفق باشد بايد قوانين و سنت هاى حاكم بر اين جهان را بشناسد و با پيروى كردن از آن ، حمايت و هماهنگى تمام موجودات و خالق آنها را به خود جذب نمايد.
انسان اءشرف موجودات است ، ولى عنصرى از يك مجموعه بزرگ و نظام مند است كه بايد قوانين حاكم بر آن را بشناسد و از آن پيروى كند.
اگر انسان اين مقررات را به خوبى رعايت نمايد، حمايت و پاداش طبيعت را در مى يابد، و چنانچه سرپيچى كند، با مشكلات جدى رو به رو مى شود.
ضرورت آگاهى از قوانين و دستورها  
انسان براى يادگيرى به دنيا آمده است و تمام جهان مى تواند معلم او باشد، بايد باور كنيم كه در دانشگاه زندگى ، همه شاگرد و دانش آموزيم .
خداوند عزوجل به خاتم الانبياء حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: قل رب زدنى علما . (255)
يعنى اى پيامبر ما، تو هم در اين جهان دانش آموز هستى و فزونى علم خود را از ما طلب كن .
آيا به راستى ما تمام اطلاعات لازم براى رشد و ترقى خود و اطرافيان خود را كسب نموده ايم ؟ آيا به راستى براى زندگى ، در يك كشور قانون مند، لازم نيست قبل از ورود به آن از قوانين و مقررات آن آگاه شد؟
ما در مجموعه اى زندگى مى كنيم كه اسرار نظم و تدبير در آن به كار رفته است . خلقت همه موجودات - بر اساس دقت و نظم و قانون است . اين قوانين درسهاى مهم زندگى و موفقيت را به ما مى آموزد. بى اطلاعى از اين قوانين يا سرپيچى از آنها موجب بروز مشكلات و اختلال در تمام آن مجموعه مى شود. امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
من حاول امرا بمعصية اللّه كان اءفوت لما يرجوا و اءسرع لما يحذر .(256)
كسى كه بخواهد با عصيان و نافرمانى از دستورهاى خداوند، به مقصود خود برسد، آنچه را آرزو مى نموده بيشتر از دست مى دهد و به آنچه از آن هراس داشته سريع تر گرفتار مى گردد.
بنابراين اگر بخواهيم به آرزوهاى خود برسيم . اگر بخواهيم زندگى شيرين و با نشاط و سراسر محبت و صميميت داشته و در اوج سرافرازى و موفقيت باشيم بايد به خاطر بسپاريم كه رعايت قوانين و دستورهاى الهى ، موجب رشد ما و همراهى و همكارى ساير اعضاى مجموعه هستى با ما مى گردد.
پس قبل از هر چيز بايد از اين قوانين مهم و طلايى آگاه شويم و بعد به خود تلقين كنيم كه هيچ راهى براى موفقيت نيست ، مگر اين كه به اين قوانين احترام گذاشته ، بدان عمل كنيم .
در اين نوشته به تعدادى از اين قوانين اشاره مى گردد.
1- قوانين خلاء
هميشه خلاء باعث جذب مى شود.
توضيح اين كه در طبيعت خلاء دوامى ندارد و به زودى چيزى آنجا را پر مى كند.
يكى از نويسندگان معروف ، به نام كاترين پاندر مى نويسد:
اگر در زندگى تان خواهان موهبتى عظيم هستيد بى درنگ خلاء بيافرينيد تا بتوانيد موهبت دلخواه تان را دريافت كنيد! به عبارت ديگر: خود را از شر آنچه نمى خواهيد، خلاص كنيد تا براى آنچه مى خواهيد جا باز كنيد. اگر در گنجه لباس شما لباسهايى هست كه ديگر مناسب خود نمى يابيد، اگر در خانه يا محل كارتان لوازمى داريد كه ديگر از آنها براى خود استفاده نمى كنيد، اگر ميان دوستان و آشنايان افرادى را مى يابيد كه ديگر معاشرت با آنها را براى خود ايمان داشته باشيد كه همه آنچه را به راستى مى خواهيد و آرزومنديد به دست خواهيد آورد. معمولا تا خودتان را از شر آنچه نمى خواهيد، خلاص نكنيد، نمى توانيد دريابيد كه به راستى چه چيزى را مى خواهيد؟!(257)
بر طبق اين قانون تا مكانى از مواد زايد و مزاحم تخليه نگردد، امكان آوردن و جايگزين كردن اشياى گران بها در آن وجود ندارد.
حال مى گوييم در مسايل روحى و روانى و اخلاقى حكمفرما است . تا درون دل خويش را از وابستگى به اشياى كم ارزش ، رها نكنيم ، و از آلودگى هايى مانند بخل ، حسد، كينه ، دروغ ، گناه و... آن را تخليه و پاك نسازيم ، امكان نزول رحمت الهى - كه نتيجه اش آرامش و سكون و ايمان و خيرخواهى و ترحم و محبت است - نخواهيد بود. به همين دليل پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: دعاى شما مستجاب نمى شود، مگر از گناه خالى شويد.
نيز فرموده اند:
اندرون از طعام خالى دار
تا در آن نور و معرفت بين