رياحين الشريعة جلد ۱

ذبيح الله محلاتى

- ۱۰ -


چه از برج نبوت مشرق آمد چهر اين كوكب ز نور جلوه روشن كرد عقبى را و دنيا را
در اين مشكوة ناسوتى از اين مصباح لاهوتى منور كرد يزدان روى ماه و چهر زيبا را
از اين دختر كه با دست خدا شد پايه اش محكم بر آدم تا ابد فخر و شرف باقى است حوا را
از آن رو خوانده احمد نور چشم و چشمه نورش كه پيش از آفرينش نور بود آن چشم بينا را
در اين ام العوالم زاد از وى علم هر عالم كه مادر بود پيش از طفل عالم عقل دانا را
شد از بحر نبوت گوهرى تابان كه انوارش چراغ ليل در نه كشتى آمد هفت دريا را
هنوز اين نقش كاف و نون بدى در علم حق مكنون اگر بر دفتر امكان نمى زد مهر امضا را
نقاب افكند بر چهرش فلك چون ديد كاين كوكب برد از جلوه رونق آفتاب عالم آرا را
بچهرش پرده بست و عالم از چهرش منور شد بهر كس بنگرد سيماست آن نايده سميا را
شهود و غيبش از پاكى ز اوصاف نبى حاكى در اين آئينه خوش ديدى محمد روى زيبا را
سزاوار است گر مريم كنيزش را كنيز آيد و يا بهر غلامش گر غلام آرد مسيحا را
ز نورش تافت از خلقت حجب يكذره بر موسى درآمد منصعق موسى چه مندك يافت سينا را

و له ايضا

تا مادر دهر زاده فرزند و نژاد صد گونه پسر چو انبيا زاد و نهاد
دختر كه نبى شود نه پرورد جهان چون برتر از انبياء يكى فاطمه زاد
عالم صدف است و فاطمه گوهر او است گيتى عرض است و اين گهر جوهر او است
در قدر و شرافتش همى ن بس كه ز خلق احمد پدر است و مرتضى شوهر او است
اين نيره آن كوكب ظلمت سوز است كز پرتو او مهر جهان افروز است
خورشيد منير حشر چون ظلمت اوست فرمود محمد كه قيامت روز است

 

هر عقل كه از معرفتش آگاهست در هر دو جهانش بحقيقت راه است
اين طرفه مقام را بهر كس ندهند كاين قدر و شرف ذلك فضل الله است
ايزد چه سرشت طنيت زهرا را پرورد صفات دره ى بيضا را
زان دره كه داشت رنگ بيضا بجمال آورد بجلوه لؤلؤ حمرا را

اثر طبع بعضى محبين

علت غائى اين كون و مكان دانى كه كيست موجب ايجاد اين خلق جهان دانى كه كيست
جان پنهان شده در جسم جهان دانى كيست نقطه ى دائره ى عز و شرف دانى كيست
فاطمه مظهر اجلال خدا جل جلال
فاطمه عصمت كل كنز خفى ازلى فاطمه عالمه بر هر چه خفى بود و جلى
فاطمه روح نبى همسر و همتاى ولى فاطمه عاليه اى گر نبدش زوج على
فرد و بى مثل بد او همچه خداى متعال
كاف و نون را تو بدان از كرم فاطمه بود نون از حرف نخست از نعم فاطمه بود
گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود نفحه روح در آدم زدم فاطمه بود
ورنه آدم شدنش تا بابد بود محال
طاير فكر كه از منظر عنقا گذرد بيكى پر زدن از گنبد خضرا گذرد
و ربكاخ شرف زهره ى زهرا گذرد تيز و تك مى شود او تا كه ز دريا گذرد
همچه پروانه از او پاك بسوزد پر و بال
خوب گشند پس از مرگ پدر دلجويش كه زدندى زجفا سيلى كين بر رويش
بشكستند چه از تخته در پهلويش شد سيه از الم سوط عدو بازويش
چون دهم شرح كه دل خون بود و ناطقه لال

اختر طوسى گويد

شاه مردان گر نبودى شوهر خيرالنساء در جهان مردى نبودى همسر خيرالنساء
كرده حوران جنان را از كرم پروردگار روز و شب از جان و دل فرمان بر خيرالنساء
مريم و حواء و هاجر ساره و هم آسيه خويشتن را مى شمارد خادم خير النساء
درة البيضاء زهراء بود عذراء بتول بهترين القاب ذات اطهر خير النساء
عاصيان را از جهنم آورد بى شك برون روز محشر ريشهاى چادر خيرالنساء
چونكه دنيا پيش چشمش قدر و مقدارى نداشت جامه پشمينه بود اندر بر خيرالنساء
همچه ماه نو ضعيف و زار و لاغر گشته بود از وجود محنت و غم پيكر خيرالنساء

فاطمه و زهد و خشيت او از حق تعالى

(ابوجعفر) قمى در كتاب (زهد النبى) و ديگران روايت كردند كه چون اين آيه شريفه (و ان جهنم لموعدهم اجمعين لهاسبعه ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم نازل گرديد بكى رسول الله بكاء عاليا و بكت اصحابه من بكائه و لم يدروا ما نزل به جبرئيل و لم يستطع احدان يكلمه و كان رسول الله اذا رأى فاطمه فرح بها فانطلق سلمان الى باب بيت فاطمه ليخبرها عن القصه فوجد بين يديها شعيرا و هى تطحنه و يقول و ما عند الله خير و ابقى و عليها شملة صوف قد خيطت فى اثنى عشر مكانا من السعف فاخبرها بخبر النبى و ما نزل به جبرئيل فنهضت فاطمه والتفت بالشمله المرقعه و قال ان نبات كسرى و قيصر لفواالسندس والحرير و ابنه محمد لها شمله صوف خيطت فى اثنى عشر مكانا من السعف فدخلت فاطمه على رسول الله و سلمت عليه و قالت يا ابتاه ان سلمان تعجب من ثوبى فوالذى بعثك بالحق مالى و لعلى منذ خمس سنين الا مسك كبش معف عليها بالنهار بعيرنا و اذا كان الليل افترشناه و ان مرفقتنا لمن ادم حشوها ليف فقال النبى يا سلمان ان ابنتى لفى الخيل السوابق قالت فاطمه يا ابت فديتك ما الذى ابكاك فاخبرها بما نزل به جبرئيل فلما سمعت فاطمه بكت حتى سقطت على وجه الارض و هى تقول الويل ثم الويل لمن دخل النار فلما سمع سلمان بكى و قال ياليتنى كنت كبشا لاهلى فاكلوا لحمى و مزقوا جلدى و لم اسمع بذكر النار فلما سمع ابوذر، بكى و قال ياليت كانت امى عاقرا و لم تلدنى و لم اسمع بذكر النار فلما سمع مقداد بكى و قال ياليتنى كنت طائرا فى القفار و لم يكن على حساب و لاعقاب و لم اسمع بذكر النار فلما سمع اميرالمؤمنين عليه السلام بكى و قال يا ليت السباع مزفت لحمى و ليت امى لم تلدنى و لم اسمع بذكر النار ثم وضع يده على رأسه و جعل يبكى و يقول و ابعد سفراه واقلة زاداه فى سفر القيامة يذهبون و فى النار يتخطفون و باكاليبها يتحلقون مرضى لايعاده مريضهم جرحى لايداوى جريحهم و اسرى لايفك اسيرهم من النار ياكلون و منها يشربون و بين اطباقها يتقلبون و بعد لبس الكتان مقطعات النار يلبسون و بعد معانقه الازواج مع الشياطين مقرنون.

حاصل ترجمه اين حديث شريف اين است كه چون آيه ى مذكوره نازل گرديد رسول خدا بصداى بلند سخت بگريست چندان كه صحابه از گريه ى رسول خدا همه بگريستند و جهت اين شدت گريه را نمى دانستند و از هيبت نبوت جرئت سوال هم نداشتند بالاخره از سلمان فارسى درخواست كردند كه او سؤال بنمايد سلمان چون مى دانست كه رسول خدا هرگاه فاطمه را ملاقات بنمايد خوشحال و مسرور مى شود فلذا بدر خانه فاطمه آمد كه او را از قصه آگاه بنمايد از شكاف در نگاه كرد ديد مقدارى جو در نزد فاطمه است كه آن را آسيا مى نمايد و اين آيه شريفه را قرائت مى نمايد (و ما عندالله خير وابقى) آنچه در نزد خداست بهتر و پاينده تر است سلمان بديد فاطمه در آن حال عبائى بر خود پيچيده است كه دوازده جاى او را با ليف خرما خياطى كرده اند سپس سلمان فاطمه را از قصه آگاه گردانيد آن مستوره كبرى بمحض شنيدن از جابر خواست و همان چادر نام برده را بر سر كرد و از خانه بيرون آمد سلمان چون اين بديد سيلاب اشك او جارى شد و با خود مى گفت دختران پادشاه فارس و روم در ميان لباسهاى مخمل و ابريشم غوطه مى خورند و جامهاى زر تار در بر مى نمانيد و اينك دختر سيد پيغمبران چادرى بر سر كرده است كه دوازده جاى او را با ليف خرما خياطى كرده اند فاطمه از گفتار سلمان مطلع گرديد چون بنزد پدر بزرگوار خود رسيد سلام كرده جواب شنيد عرض كرد اى پدر بزرگوار سلمان بچادر مرقعه ى من نظر مى كند گريه مى كند بحق آن خدائى كه ترا براستى بخلق مبعوث گردانيده است كه اكنون پنج سال است من در خانه ى على زندگانى مى كنم يك پوست گوسفندى است كه در روزها شتر آبكش خود را بر وى آن پوست علف مى دهيم و شبها آن را فرش خود قرار مى دهيم و بالشى از پوست درست كرده ام كه آن را از ليف خرما بجاى پنبه پر كرده ام رسول خدا متوجه سلمان شده فرمود اى سلمان همانا دانسته باشى كه دختر من فاطمه در جمعيت و دسته سابقين است) يعنى السابقون السابقون اولئك المقربون فاطمه از مقربين است كه سبقت در جميع خيرات و فضائل تشريعى دارد و در همه آنها پيش قدم است اصلا نظر بزخارف دنيا ندارد

بالجمله عرض كرد اى پدر بزرگوار جانم فداى تو باد چه چيز شما را بگريه درآورده است رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه را خبر داد بآنچه جبرئيل از جانب خداوند جليل آورده است فاطمه بمحض شنيدن صيحه ئى بزد و بروى زمين افتاد و با آه و ناله و مى فرمود واى پس واى بر كسى كه داخل آتش بشود سلمان چون اين بگوش او رسيد گريست و همى گفت اى كاش من گوسفندى بودم كه اهل من مرا مى كشتند و گوشت مرا مى خوردند و پوست مرا پاره مى كردند و نام آتش نمى شنيدم چون ابوذر اين آيه بنشيد بناليد و بگريست و همى گفت اى كاش مادر من عاقر بود و مرا نمى زائيد و من نام آتش جهنم نمى شنيدم چون مقداد اين آيه بشنيد بگريست و با ناله و عويل همى گفت اى كاش من مرغى در بيابان بى آب و علفى بودم كه بر من حسابى و عذابى نبود و نام جهنم نمى شنيدم چون اميرالمؤمنين عليه السلام اين آيه بشنيد بگريست و فرمود كاش مادر مرا نزائيده بود اى كاش درندگان بيابان مرا پاره پاره مى كردند و نام آتشى نمى شنيدم سپس دست مبارك بر سر خود نهاد و سيلاب اشك از ديدگان حق بينش بر خسار روشن تر از ماهش متراكم گرديد و همى با ناله و آه مى فرمود آه از اين كمى زاد و طول مسافت آه از اين سفر قيامت كه بايد آن را طى كرد آه از كسانى كه در آتش جهنم وارد مى شوند مريضانى خواهند بود كه كس آنها را عيادت و ديدن ننمايد زخم دارانى هستند كه كسى بجراجت آنها مرحم نخواهد گذاشت اسيرانى هستند كه از قيد اسيرى رهائى نخواهند داشت اكل و شرب آنها ز قوم و حميم جهنم خواهد بود و مى پوشانند بر آنها از پاره هاى آتش و پس از اينكه با زنان سيم تن هم سر و هم بستر بودند در جهنم با شياطين هم نشين خواهند بود)

و نيز در اخبار شفاعت بيايد كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر فاطمه وارد شد ديد گريان است رسول خدا سبب سؤال كرد عرض كرد يا ابتاه بخاطر آوردم روز قيامت را كه مردم برهنه محشور مى شوند از اين جهت گريان شدم

و نيز بعد از اين تحت عنوان اخبار سول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مصائب فاطمه بيايد كه فاطمه در محراب عبادت از خوف و خشيت الهى بندهاى بدنش مى لرزيد الخ

مؤلف گويد لايخفى كه فرق است بين خوف و خشيت در مجمع البحرين در لغت خشى از محقق طوسى نقل فرموده كه معنى خوف آن متألم شدن نفس است بجهت انتظار او از عذابى كه سبب آن را ايجاد كرده است يعنى مرتكب معاصى شده است و تقصير در طاعت نموده است و اين قسم از خوف براى اكثر از مردم حاصل مى شود با تفاوت مراتب و شدت و ضعف آن در مراتب ايمان مردمان

اما خشيت آن حالتى است كه عارض مى شود بر اولياء خدا هنگامى كه نفس ايشان متوجه بعظمت و جلالت و هيبت ذات احديت مى شود در آن وقت اين حالت او را دست مى دهد كه مبادا حاجبى بين محبوبش پيدا بشود و اين حالت حاصل نمى شود مگر از براى كسى كه مطلع بر عظمت كبريائى بوده باشد و لذت قرب را چشيده باشد از اين جهت خداى تعالى مى فرمايد انما يخشى الله من عباده العلماء پس خشيت خوف خاصى است كه گاهى اطلاق خوف بر او مى شود»

پس بايد دانست كه خوف فاطمه زهرا و سائر ائمه هدى «ع» از اين سنخ است نه آن كه بواسطه اين است كه كوچكترين معصيتى از آنها سر زده باشد ترك اولى هم از آنها سر نمى زد.

و ينز ثقه الاسلام كلينى در كافى سند بجابر بن عبدالله انصارى مى رساند كه فرمود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آهنگ سراى فاطمه نمود من در ملازمت او بودم چون بدر خانه رسيدم آن حضرت در خانه را باز كرد و گفت السلام عليكم، فاطمه جواب سلام باز داد رسول خدا فرمود اجازه مى دهى داخل بشوم فاطمه عرض كرد داخل شويد كه با شما است بركت و رحمت حضرت فرمود با هر كس با من است عرض كرد كيست با شما فرمود جابر عرض كرد جابر داخل نشود حضرت سبب سؤال نمود فاطمه گفت

[ليس على قناع فقال يا فاطمه خذى فضل ما حفتك و قنعى بها راسك ففعلت.] براى من سرپوشى كه خود را بأن مستور دارم نيست حضرت فرمود زيادى ملحفه ى خود را بر سر خود به بند پس فاطمه چنان كرد و رسول خدا با جابر داخل شد الخ)

بالجمله خوف و خشيت و زهد، آن مستوره ى كبرى فاطمه زهرا از عناوين گذشته و آية كالنور على شاهق الطور است شمس تابان احتياج بأن ندارد كه با انگشت بسوى او اشاره بشود و حقيقت زهد و خشيت و عبادت، در نزد فاطمه زهرا است (ع)

ذكر چند آيه كه در شأن فاطمه مأولست

اول در سوره ى (والضحى) مى فرمايد «و لسوف يعطيك ربك فترضى»

در صافى و مجمع البيان و تفسير نهاوندى ذكر كرده اند

[دخل رسول الله على فاطمه و عليها كساء من ثلة الابل و هى تطحن بيدها و ترضع ولدها فدمعت عينا رسول الله لما ابصرها فقال يا بنتاه تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة فقد انزل الله على ولسوف الآيه فقالت يا رسول الله الحمدلله على نعمائه والشكر على آلائه.] كه رسول خدا بر فاطمه وارد شد ديد آن مخدره عبائى كه از پشم شتر بود بر خود پيچيده و با دست مبارك دستاس مى گرداند و با دست ديگر فرزندش را در آغوش كشيده شير مى دهد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن منظره حزن آور را كه بديد بگريست فرمود اى فاطمه تلخى زندگانى دنيا چند روزى بيش نيست بر آن صابر باش كه حلاوت آخرت در پيش است خداى تعالى بر من نازل فرموده اين آيه ى مباركه را (ولسوف يعطيك ربك فترضى)

و ابن شهر آشوب در مناقب نيز اين روايت را نقل كرده و گفته كه فاطمه فرمود الحمدلله على نعمائه والشكر على آلائه سپس آيه نازل گرديد يعنى فرداى قيامت چندان ازامت تو در شفاعت فاطمه داخل بشوند كه تو و فاطمه راضى و خوشنود بشويد.

دوم در سوره ى الم سجده در آيه ى 16 (تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون

يعنى شبها هنگامى كه همه ى مردم در خواب خوشند از بستر خواب پهلو جدا نموده و بر پا براى عبادت ايستند و پروردگارشان را بخوانند و نماز كنند از روى بيم از عذاب آخرت و اميدوارى بثواب و تفضلات الهى در آن عالم و از آن چه ما بآنها داده ايم از مال و ساير نعمتها بديگران بخشش بنمايند.

(يص) اين آيه در شب زفاف فاطمه نازل گرديد حضرت امير مى فرمايد در شب زفاف زمانى نگذشت كه فاطمه ى زهرا برخواست و چراغ را خاموش كرد از شدت حيا و حجاب، اسماء گفت چندان نور وضياء از جمال عديم المثال آن دو بزرگوار تابنده و درخشنده بوند كه خانه روشن و منور گرديد حضرت امير فرمود كه در دفعه اولى چون بر رخساره ى زهرا نظر انداختم هيبتى در دل من قرار گرفت كانه رسول خدا را ديدم و آن مخدره در حسن صورت و استقامت قامت و راه رفتن و سهم گفتن اشبه ناس به پدر بزرگوارش بود آنگاه اسماء گويد: حضرت امير از فاطمه اذن خواسته تا بجهت اداء شكر نعمت پروردگار بنماز و ذكر و دعا مشغول شود فاطمه زهرا اذن داد و خود نيز مشغول بنماز گرديد و از براى احياء آن شب آيه ى مذكوره نازل گرديد.

سوم در سوره ى (الرحمن) مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان فباى آلاء ربكما تكذبان يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان)

بحرين فاطمه ى زهراء و على مرتضى است فاطمه بحر نبوت و على بحر و لايت برزخ رسول خدا است لؤلؤ امام حسن است مرجان امام حسين است سلام الله عليهم.

و مرج در لغت صحراى علف زار است و بمعنى ارسل نيز آمده است يعنى رها كرد و دو دريا را و در تفاسير وجوهى باختلاف در معنى دو دريا بنظر رسيده است يكى آنكه مقصود از بحرين درياى شيرين و شور است كه يك ديگر را ملاقات مى نمايند و مخلوط با هم نمى شوند (هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج) و از غرائب تساوى سطحين دو دريا است كه با هم مماس است و با اين وصف هيچ يك بر ديگر غالب نمى شود و مختلط نمى گردد و بعض ديگر گفته اند درياى فارس و روم است كه خداوند متعال هر دو را را رها كرده است كه به بحر محيط داخل مى شوند و هر يك در جنب محيط خليج هستند.

يا مراد دو نهر است كه داخل درياى شور مى شوند و فراسخى طى مى كنند و طعم آنها تغيير مى كنند و بعضى گويند مراد دو درياى آسمان و زمين است كه برزخ اين دو دريا ابر است كه مانع از نزول درياى سماويه و صعود بحر ارضى است.

و بعضى گويند مراد از بحرين دنيا و آخرت است و برزخ قبر است.

و بعضى گفته اند كه مراد بحر خوف و رجا است.

و بعضى گفته اند «بين العبد والرب بحران عميقان احدهما بحر النجات و هوالقرآن العظيم والثانى بحر الهلاك و هوالدنيا من ركن اليها هلك»

مؤلف گويد: اين تفاسير با هم منافات ندارد و هر يك از مصاديق بحر است چون اطلاق بحر برشئى واسع و كثير مى شود چنان چه مى گويند بحرالعلوم بحر الجود «وانما سمى البحر بحرالسعته» علامه ى كراجكى در كنز الفوائد از جابر بن عبدالله الانصارى و از حضرت صادق حديث كند كه مراد از بحرين على و فاطمه مى باشند و لايبغى على على فاطمه و لايبغى فاطمة على على و مراد از لؤلؤ و مرجان حسن و حسين مى باشند.

و ضحاك از ابن عباس نقل نموده كه مراد بينهما برزخ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد و آن حضرت در شب زفاف فرمود مرحبا ببحرين يلتقيان.

(و مجلسى) در بحار از ابوذر غفارى روايت كرده كه مراد از بحرين و لؤلؤ و مرجان اين چهار نفرند سپس فرمود كيست مثل اين چهار نفر على و فاطمه و حسن و حسين (ع) دوست نمى دارد آنها را مگر مؤمن و دشمن نمى دارد آنها را مگر كافر پس بوده باشيد مؤمنين بسبب محبت باهل بيت (ع) و نبوده باشيد كفار بسبب دشمنى و بغض اهل بيت كه هر كه چنين باشد مصير او آتش جهنم خواهد بود «و اين قول ابوذر و سلمان و سعيد بن جبير و سفيان ثورى و جمعى از صحابه و تابعين است كه گفته اند: ان البحرين على و فاطمه بينهما برزخ محمد يخرج منهما الؤلؤ والمرجان الحسن

والحسين و لاغر و لا يكونا بحرين لسعة فضلهما و نشر خيرهما فان البحر انما سمى بحرا لسعته»

چهارم- سوره ى ابراهيم آيه ى 29 (الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون)

وجوهى چند در معنى شجره طيبه روايت كرده اند كه يكى از وجوه نخله است و ديگر درختى است در بهشت و يكى ديگر وجود مقدس نبوى است و اخبار معتبره از طريق شيعه و سنى در قول اخير در كتب فريقين بسيار است.

يكى روايت ابن عباس است كه جبرئيل امين بحضرت رسول عرض كرد «انت الشجرة و على غضنها و فاطمه ورقها والحسن والحسين ثمارها» و مراد از كلمه ى طيبه كلمه ى توحيد لا اله الا الله است يا ايمان يا هر كلامى كه خداوند سبحان بدان امر بطاعت فرموده و در حديث «معانى الاخبار» فاطمه ى زهرا را بمثابه غصن فرموده و على رافرع و حسنين را ثمار گفته و در كتاب «بصائر الدرجاب» در يك روايت ديگر در همين بصائر فرموده انا جزرها اى اصلها و على زروها و فاطمه فرعها والائمه اغصانها و شيعتهم اوراقها

يعنى رسول خدا فرمود من بيخ اين درخت باشم و على تنه اين درخت است و فاطمه فرع و لقاح او است و ائمه (ع) شاخهاى او و شيعيان برگ او مى باشند و در صافى چند روايت نقل مى فرمايد در بعضى از آنها مى فرمايد شاخه ى آن درخت فاطمه است و ميوه آن ائمه است و برگ آن شيعيان ايشان است هرگاه فرزندى از شيعه متولد شود برگى بر او اضافه شود و هرگاه شيعه اى بميرد از او ساقط شود.

و صدوق در اكمال مى فرمايد معنى تؤتى اكلها كل حين علم ائمه است كه در هر سال مردمان از اطراف از دور و نزديك از علوم آنها برخوردار مى شوند

پنجم- قوله تعالى (هو الذى خلق من الماء بشرا و جعله نسبا و صهرا)

كه در تحت خطبه ى نكاح از عنوان تزويج سبق ذكر يافت شرح اين آيه ى شريفه در سوره ى فرقان آيه ى 56.

در تفسير صافى در ذيل آيه ى مذكوره از مجمع البيان نقل مى كند كه ابن سيرين گفته آيه ى شريفه نازل شده است در حق رسول خدا و على مرتضى كه تزويج كرد فاطمه را بعلى بن ابى طالب عليه السلام و او پسر عم و شوهر دختر اوست و مراد از نسب صهر ايشانند)

ششم- آيه ى (الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون) در سوره ى آل عمران آيه ى 178 و نيز در سوره ى نساء آيه ى 104 قوله تعالى (فاذا قضيتم الصلوه فاذكرو الله قياما و قعودا و على جنوبهم) هر دو آيه در شأن على و فاطمه عليهماالسلام است (يص)

هفتم- در سوره آل عمران آيه ى (193) قوله تعالى (فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضم من بعض)

در ذيل عنوان هجرت فاطمه از مكه بمدينه گذشت كه آيه ى مذكوره در شان على و فاطمه زهرا عليهماالسلام است كه در بعضى از منازل تا صبح مشغول عبادت بودند

هشتم- (و آت ذا القربى حقه)ذى القربى فاطمه ى زهرا است كه در قصه فدك بيايد

نهم- سوره ى شورى آيه ى 22 (قلا لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنه نزد له حسنا ان الله غفور شكور)

در صافى عده ى رواياتى نقل مى كند كه مراد از محبت و مودت محبت على عليه السلام و فاطمه (ع) و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام است و مراد از حسنه ايضا مودت آل پيغمبر است و در مجمع البيان از ابن عباس حديث كند كه چون اين آيه ى شريفه نازل گرديد از آن حضرت سؤال كردند كه يا رسول الله اين جماعت كيانند كه خداى تعالى محبت آنها را بر ما واجب گردانيده است فرمود على و فاطمه و حسن و حسين (ع)

و نيز آن حضرت فرمود كه خداى تعالى پيغمبران را از اشجار متعدده خلق فرمود و مرا با على از يك شجره آفريده من اصل آن شجره و على فرع او است و فاطمه لقاح آن و حسن و سحين ميوه آن و شيعيان ما برگهاى او باشند پس هر كس بشاخه اى از آن درخت دست بزند هر آينه از اهل نجات است و هر كس از او بركنار باشد هر آينه از اهل هلاكت و مأوى او جهنم است و اگر بنده اى از بندگان خدا بين ركن و مقام هزار سال عبادت خدا بنمايد پس هزار سال ديگر پس هزار سال ديگر تا بدنش مثل پوست خشكيده بشود و محبت آل پيغمبر نداشته باشد برو در آتش جهنم افتد.

دهم در سوره ى بقره آيه ى 263 (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مأة حبة والله يضاعف لمن يشاء) مثل آن چنان كسانى كه اموال خود را در راه خدا طلبالمرضات الله انفاق مى نمايند مثل هما زارع را ماند كه يك حبه گندم زير خاك مى كند چون سبز مى شود هفت خوشه مى دهد و هر خوشه صد دانه گندم در او هست كه يك دانه هفت صد دانه مى شود و اگر خدا مشيتش قرار بگيرد زيادتر مى كند (و مراد از حبه فاطمه زهراست و در تفسير نهاوندى گويد كه بعضى از اهل سنت روايت كرده اند كه امام حسن ميل بطعام داشت و در خانه چيزى يافت نمى شد پيراهن فاطمه را بشش درهم بفروخت سائلى سؤال كرد همه را بآن سائل بداد الخ اين وقت اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل گرديد

يازدهم- (ذلك الدين القيم) در خصائص گويد دين قيم حب فاطمه است و نظائر آن در قرآن بسيار است رجوع بتفاسير لازم است مؤلف گويد البته تا حب فاطمه نباشد دين قيم نمى شود چنانچه در ذيل آيه ى 9 جهت آن بيان شد كه بدون ولاى ايشان عمل نتيجه اى ندارد.

دوازدهم- در سوره ى والليل آيه ى 3 قوله تعالى (و ما خلق الذكر والانثى) در تفسير صافى از مناقب ابن شهر آشوب نقل مى كند كه امام باقر عليه السلام فرمود الذكر امير المؤمنين والانثى فاطمه (ع)

سيزدهم- در سوره ى حشر آيه ى 9 (و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون)

يعنى مقدم مى دارند برادران دينى خود را بر نفسهاى خود و انفاق مى كنند طعام خود را بر آنها ولو شدة حاجب بأن طعام داشته باشند و كسى كه نگه بدار و حفظ كند بخل خود را يعنى در مال خود بخل نكند ايشان رستگارانند.

صدوق در امالى روايت كرده كه مؤمنى بحضور پيغمبر آمد و اظهار گرسنگى كرد و آن حضرت بخانه زنهاى خود فرستاد كه اگر خوراكى دارند براى آن گرسنه بفرستند

همه جواب دادند كه چيزى جز آب نداريم آن حضرت در ميان اصحاب فرمود كيست كه اين گرسنه را سير كند اميرالمؤمنين عرض كرد كه من او را سير كنم بعد رفت بخانه و بحضرت صديقه فرمود اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه در خانه از خوراكى دارى عرض كرد بقدر شام امشب خودمان داريم ولى آن گرسنه را بر خود مقدم مى داريم سپس اميرالمؤمنين فرمود بچه ها را خواب كن و چراغ را خاموش بنما آن گرسنه را از غذاى خود سير كردند چون صبح اميرالمؤمنين عليه السلام بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد آيه نازل گرديد.

چهاردهم- سوره ى هل اتى على الانسان حين من الدهر الآيات، اتفاقى اهل سنت و جماعت است كه اين سوره درباره ى فاطمه و على و حسن و حسين نازل گرديده و ما در اينجا فقط اكتفا بعبارت زمخشرى مى نمائيم در كشاف در تفسير سوره هل اتى ص 239 از ابن عباس روايت كرده كه حضرت امام حسن و امام حسين مريض شدند رسول خدا با جماعتى بعيادت آمدند بعضى از آن جماعت گفتند يا على اگر نذرى براى شفاى فرزندان خود بنمائى مناسب است آن حضرت با فاطمه ى زهراء و فضه ى خادمه نذر كردند كه هرگاه آن دو بزرگوار صحت يافتند سه روز روزه بگيرند چون شفا يافتند چيزى در خانه نبود اميرالمؤمنين بنزد شمعون خيبرى يهودى آمد و سه صاع جو قرض گرفته فاطمه آن را آرد كرده پنج قرصه ى آن را طبخ نموده وقت افطار مسكينى در، خانه سؤال نمود اميرالمؤمنين نان خود را بسائل داد فاطمه ى زهرا و حسن و حسين و فضه ى خادمه باميرالمؤمنين اقتدا كردند و تماما نان خود بسائل داد و بآب افطار كردند شب دوم چون خواستند افطار بنمايند يتمى در خانه آمد سؤال كرد هر پنچ نفر نان خود بسائل دادند و بآب افطار كردند و ايضا شب سوم هر پنج نفر نان خود باسيرى دادند كه آمد بدر خانه سؤال كرد و بآب افطار كردند چون صبح روز سوم شد اميرالمؤمنين دست حسنين را گرفت و بخدمت رسول خدا آمد و هر دو همانند جوجه مرغ بر خود مى لرزيدند رسول خدا از ديدار آنها سخت شكسته خاطر گرديد بخانه فاطمه آمد ديد آن مخدره در محراب عبادت شكم او به پشت خشكيده و ديده هاى حق بينش بگودى فرو رفته در آن حال جبرئيل نازل شد و عرض كرد هنيأ لك يا رسول الله خذ هذه السوره سپس سوره ى هل اتى را بر او قرائت كرد تمام شد مضمون عبارت زمخشرى)

و شيخ طوسى در تبيان مى فرمايد عامه و خاصه روايت كرده اند كه اين آيات در شأن على و فاطمه و حسن و حسين نازل گرديد)

و كفى لهم شرفا و فخرا كه تا قيامت يتلى فى المحاريب و اين قصه در تفسير فرات بن ابراهيم با ابياتى مفصلا مذكور است و در صافى روايت مى كند كه جبرئيل در آن حال نازل گرديد با طبقى از طلا كه مرصع بدر و ياقوت بود مملو از ثريد بهشتى كه بوى مشك و عنبر از او ساطع بود از آن تناول كردند تا سير شدند و طبق بآسمان بالا رفت

پانزدهم- در سوره بنى اسرائيل آيه 30 قوله تعالى واما تعرضن عنهم ابتغاء رحمه من ربك ترجوها فقل لهم قولا ميسورا

تحت عنوان تسبيح فاطمه زهرا بيايد كه اين آيه در شأن آن مخدره نازل گرديده است.

شانزدهم- در سوره ى يا ايها المزمل آيه ى 9 قوله تعالى رب المشرق والمغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا الاية ابن شهر آشوب در مناقب روايت مى كند كه فاطمه تناول و كيل نمود هنگام جهاد و غزوات اين آيت مباركه نازل گرديد و در صافى تفسير ديگرى روايت مى نمايد والله اعلم

هفدهم- سوره ى احزاب آيه 57 ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم فى الدنيا والاخره و اعدلهم عذاب مهينا بدرستى كه آن چنان كسانى كه اذيت كردند خدا و رسول او را هر آينه خداى تعالى آنها را لعنت مى كند در دنيا و آخرت و مهيا كرده است براى آنها عذاب خوار كننده را در تفسير على بن ابراهيم قمى است كه آيه در حق كسانى نازل شده است كه غصب حق اميرالمؤمنين و اخذ حق فاطمه نمودند و او را اذيت رسانيدند و حال آن كه رسول خدا فرمود كسى كه فاطمه را اذيت كند در حيوه من مثل اين است كه او را بعد از وفات من اذيت كرده باشد و آن كس كه او را بعد از وفات من اذيت كرده باشد مثل اين است كه در حيوه من او را اذيت كرده باشد و آن كس كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است و هر كه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است و آن كس كه خدا را اذيت كند پس بر اوست لعنت خداى تعالى.

هيجدهم- در سوره الفرقان آيه ى 74 قوله تعالى والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين واجعلنا للمتقين اماما

يعنى آن چنان كسانى كه مى گفتند پروردگارا به بخش از براى ما از زنانمان فرزندانى كه موفق بطاعت و عبادت تو باشند و بوده باشند صاحب فضائل كه از ديدن آنها چشم پدر و مادر روشن بشود و از وجود آنها خوشحال و مسرور بشوند.

در صافى از مناقب ابن شهر آشوب از سعيد بن جبير حديث كند كه مى گفت والله اين آيه مخصوص اميرالمؤمنين است كه غالبا در دعاى خود مى گفت ربنا هب لنا من ازواجنا يعنى فاطمه و ذريتنا الحسن والحسين

و در تفسير قمى است از امام صادق عليه السلام كه فرمود ازواجنا خديجه ى كبرى است و ذرياتنا فاطمه است و قرة اعين الحسن والحسين واجعلنا للمتقين اماما على بن ابى طالب والائمة (ع)

نوزدهم- (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم) سوره بقره آيه 35 تفصيل آن تحت عنوان توسل انبياء بخمسه طيبه گذشت.

بيستم- سوره دوم آيه ى 3 «و يومئذ يفرح المؤمنون بنصرالله من يشاء و هو العزيز الرحيم (يص) اى بنصر فاطمه تفصيل آن در باب شفاعت بيايد

بيست و يكم- سوره ى المدثر آيه ى 37 وانها لاحدى الكبر (يص) هى ولاية فاطمه و در تفسير نهاوندى يكى از حجج بزرگ بر قدرت خداست

بيست و دوم- سوره الدخان آيه 2 قوله تعالى انا انزلناه فى ليلة مباركه انا كنا منذرين)

در صافى از حضرت موسى بن جعفر روايت مى كند كه مردى نصرانى از آن حضرت از باطن اين آيه سؤال كرد حضرت فرمود اما حم فمحمد صلى الله عليه و آله و سلم و آن در كتاب هود پيغمبر است كه خدا بر او نازل كرد و او منقوص الحروف است واما الكتاب المبين پس او