روح عرفانى روح الله

محمدرضا رمزى اوحدى

- ۱ -


پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
در طول تاريخ ، بعد از چهارده معصوم كدام عرفانى را سراغ داريم ، تا از عزلت و خويش نشينى ، و خلوت گزينى دست شسته و يك تنه به جان جامعه دست يازيده باشد؟
در اين ميدان عظيم تاريخى ، روح خدا ظهور ديگرى كرد. او با روح عرفانيش ، عرفان نابى را چون داروى شفابخش به سينه و جان جامعه ريخت .و ملتى را با جان روحانى خويش ، جانى جاودانه بخشيد.
جان جاودانه ما روح خدا، اين پير بيدارگر مشرق زمين در زيارتها و زمزمه هاى شبانه اش در نجف ، از روح مولاى عارفان على عليه السلام مدد يافت و انقلابى ، اسلامى را پى ريزى كرد.
او عرفانى را به صحنه آورد كه قرنها پيش ظالمانه از خانه اهل بيت و عصمت و طهارت به سرقت رفته بود. مناجات اين پير عاشق بخش وسيعى از زندگى او را تشكيل داده است . ما در اين مجموعه با استخراج مناجات ها و نصايح امام راحل از مجموعه كتب و سخنرانى هاى ايشان پرداختيم كه بدون كوچكترين تغيير يا اضافه نمودن كلامى در سه فصل ، 313 موعظه و دستورالعمل عرفانى مناجات و نيايش ؛ حمد و ستايش الهى تنظيم شده است .
اينك با لسان و لهجه خود او مى گوييم :
((اكنون من با طلب از پروردگار مهربان و مددخواهى از روانهاى پاك و نفس هاى پاكيزه پيامبران بزرگ اولياى بزرگوار به مقصودم آغاز مى كنم ))(1)
قم - محمد رضا رمزى اوحدى
فصل اول : مواعظ و دستورالعمل هاى عرفانى و معنوى
موعظه 1 : تفكر
اى نفس شقى !
كه سالهاى دراز درپى شهوات ، عمر خود را صرف كردى ، و چيزى جز حسرت نصيبت نشده ، خوب است قدرى به حال خود رحم كنى . از مالك الملوك حيا نكنى ، و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى ، كه آن موجب حيات هميشگى و سعادت دائمى است ، و سعادت هميشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى كه آن هم به دست نمى آيد حتى با زحمت هاى طاقت فرسا(2).
موعظه 2: كسب اراده
اى عزيز !
بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنيا هجرت كنى ، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است و جراءت بر معاصى كم كم انسان را بى عزم مى كند، و اين جوهر شريف را از انسان مى ربايد...
پس اى برادر !
از معاصى احتراز كن ، و عزم هجرت به سوى حق تعالى نما، و ظاهر را ظاهر انسان كن ، و خود را در سلك ارباب شرايع داخل كن ، و از خداوند تبارك و تعالى در خلوت بخواه كه تو را در اين مقصد همراهى فرمايد، و رسول اكرم صلى الله عليه وآله اهل بيت او را شفيع قرار ده ، كه خداوند به تو توفيق عنايت فرمايد، و از تو دستگيرى نمايد(3).
موعظه 3: تضرع
پس اى عزيز !
فكرى كن و چاره جويى نما و راه نجاتى و وسيله خلاصى از براى خود پيدا كن . و به خداى ارحم الراحمين پناه ببر، و در شب هاى تاريك با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمنا كن كه تو را اعانت كند در اين جهاد نفس ، تا ان شاءالله غالب شوى و مملكت وجودت را رحمانى گردانى ، و جنود شيطان را از آن بيرون كنى ، و خانه را به دست صاحبش دهى تا سعادت و بهجت ها و رحمت هايى ، خداوند به تو عطا فرمايد (4).
موعظه 4: راه شناسى
هان اى عزيز!
گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن و به حال بدبختى خود رحم كن . شايد بتوانى خود را به صورت انسان گردانى ، و از اين عالم به صورت آدمى بيرون روى ، كه آن وقت از اهل نجات و سعادتى . مبادا گمان كنى اينها موعظه و خطابه است .اين ها همه نتيجه برهان حكمى حكماى عظام ، و كشف اصحاب رياضت واخبار صادقين و معصومين است (5).
موعظه 5: لذات دنيايى
و اى عزيز!
از خداى تبارك و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه كن در درگاه معبود خود(6)
من عجالتا براى جناب عالى فرض مى كنم در حال خيال - كه مايه ندارد - صد و پنجاه سال عمر، و فراهم بودن تمام بساط شهوت و غضب و شيطنت ، و فرض مى كنم كه هيچ ناملايمى هم براى شما پيش آمد نكند، و هيچ چيز برخلاف مقصد شما نشود. آيا بعد از اين مدت كم كه مثل باد مى گذرد، عاقبت شما چيست ؟ آيا از اين لذات چه ذخيره اى كرديد براى زندگى هميشگى خود؟
براى روز بيچارگى و روز فقر و تنهايى خود، براى برزخ و قيامت خود، براى ملاقات ملائكه خدا و اولياى خدا و انبياى او، جز يك سلسله اعمال قبيحه منكره كه صورت آن ها را در برزخ و قيامت به شما تحويل مى دهند، كه صورت آنها را جز خداوند تبارك و تعالى ، كسى ديگر نمى داند چيست ؟
موعظه 6: عذاب الهى
اى عزيز!
در علوم عاليه ثابت شده است كه ((مراتب اشتداد (7) غير متناهى است )) هر چه تو تصور كنى و تمام عقول تصور كنند شدت عذاب را، از آن شديدتر هم ممكن است .اگر برهان حكما را نديدى يا كشف اهل رياضت را باور ندارى ، تو كه - بحمدالله - مؤ منى . انبياء عليهم السلام را صادق مى دانى ،تو اخبار وارده در كتب معتبره ما را كه همه علماى اماميه قبول دارند، درست مى دانى .تو كه مناجات مولاى متقيان ، اميرالمؤ منين عليه السلام را ديدى . تو كه مناجات سيدالساجدين عليه السلام را در دعاى ابوحمزه ديدى . قدرى تاءمل كن در مضمون آنها. قدرى تفكر نما. در فقرات آن ها.لازم نيست يك دعاى طولانى را يك دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفكر در معانيش نكنى .بنده و شما حال سيد سجاد عليه السلام را نداريم كه آن دعاى مفصل را با حال بخوانيم .شبى يك ربع آن را، يك ثلث آن را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شايد صاحب حال شوى ، از همه گذشته ، قدرى تفكر در قرآن كن ، ببين چه عذابى را وعده كرده كه اهل جهنم از مالك مى خواهند كه آن ها را بكشد. هيهات كه مرگ در كار نيست (8).
موعظه 7: توجه به مفاد آيات الهى
درست تفكر كن عزيزم !
قرآن - نعوذبالله - كتاب قصه نيست ، شوخى با شما نمى كند. ببين چه مى فرمايد؟... اين چه عذابى است كه عزيز ما را از ياد مى برد، حامله را بى بار مى كند. آيا چه عذابى است كه خداوند بزرگ و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى كند به شدت ، و جاى ديگر به عظمت . چيزى را كه خداى تبارك و تعالى ، كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد، توصيف به شدت و عظمت كند، آيا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فكر همه بشر از تصورش عاجز است (9).
موعظه 8: غفلت كردن
واى بر ما!
و بر غفلت ما! واى بر ما و بر شدت سكرات موت ما. اى واى بر ما در برزخ و سختى هاى آن .و در قيامت و ظلمت هاى آن . اى واى بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن (10).
موعظه 9: اثبات جهنم
اى عزيز!...
وجود جهنم و عذاب اليم آن از ضروريات جميع اديان و واضحات برهان است ، و اصحاب مكاشفه و ارباب قلوب ، در همين عالم نمونه آن را ديده اند درست تصور و تدبر كن ...
اگر احتمال صحت هم بدهى نبايد مثل ديوانه ها سر به بيابان بگذارى ؟ چه شده كه ما اين قدر در خواب غفلت و جهالتيم ؟... امام على بن الحسين عليه السلام امام معصوم ، گريه ها و زارى هايش و مناجات و عجز و ناله هايش ، دل را پاره پاره مى كند. ما را چه شده كه هيچ حيا نكرده ، در محضر ربوبيت ، اين قدر هتك حرمات و نواميس الهى را مى كنيم ؟(11)
موعظه 10: اصلاح نفس
هان اى عزيز !
از خواب بيدار شو. از غفلت تنبه پيدا كن ، و دامن همت به كمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنيمت بشمار، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است وجوانى برقرار است و خلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملكات رذيله بر تو چيره نگرديده ، چاره يى كن ، و دوايى براى رفع اخلاق فاسده و قبيحه پيدا كن راهى براى اطفاء نائره شهوت و غضب پيدا نما(12)
موعظه 11: متوجه خدا بودن
پس اى عزير !
براى يك خيال باطل ، يك محبوبيت جزئى بندگان ضعيف ، يك توجه قلبى مردم بيچاره ، خود را مورد سخط و غضب الهى قرار مده . و مفروش آن محبت هاى الهى و آن كرامت هاى غير متناهى ، آن الطاف و مراحم ربوبيت را، به يك محبوبيت پيش خلق كه مورد اثرى نيست ، و از او هيچ ثمرى نبرى جز ندامت و حسرت . وقتى دستت از اين عالم كوتاه شد كه عالم كسب است و عملت منقطع گرديد، ديگر پشيمانى نتيجه ندارد و رجوع بى فايده است ...اى بيچاره ! تو كه عابد نفسى و متصرف در قلب تو شيطان و جهل است ، و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع كردى ، چه ايمانى دارى كه مورد تجلى حق و سلطنت مطلق گردى ؟ پس بدان تا بدين حال هستى و اين رذيله خودنمايى در تو است ، تو كافر بالله هستى و در سلك منافقان محسوب مى شوى . گرچه به خيال خود مسلمى و مؤ من به خدايى (13).
موعظه 12: اخلاص ورزيدن
پس اى عزيز !
نام نيك را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش كن با تو باشد. تو كار را براى خدا بكن ، خداوند علاوه بر كرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همين عالم هم به تو كرامت ها مى كند. تو را محبوب مى نمايد. موقعيت تو را در قلوب زياد مى كند. تو را در دو دنيا سربلند مى فرمايد. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را از اين حب هم بكلى خالص نما.باطن را صفا ده تا عمل از اين جهت خالص شود، وقلب متوجه حق گردد. روح بى آلايش شود. كدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعيف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچيز چه فايده يى دارد.فرضا فايده داشته باشد، يك فايده ناچيز جزئى چند روزه است . ممكن است اين حب ، عاقبت كار انسان را به ريا برساند و خداى نخواسته آدم (را) مشرك و منافق و كافر كند. اگر در اين عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پيش بندگان صالح خدا و انبياء عظام او و ملائكه مقربين رسوا شود، سرافكنده گردد، بيچاره شود.رسوايى آن روز را نمى داند چه رسوايى است . سرشكسته در آن محضر را خدا مى داند چه ظلمت ها دنبال دارد. آن روز است كه به فرموده حق تعالى كافر مى گويد: اى كاش ‍ خاك بودم ، و ديگر فايده ندارد.
اى بيچاره ! تو به واسطه يك محبت جزئى ، يك شهرت بى فايده ، پيش ‍ بندگان ، از آن كرامت هاى گذشتى . رضاى خدا را از دست دادى .خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى ... (14)
موعظه 13: دقت در اعمال نفس
اى عزيز!
بيدار شو و غفلت و مستى را از خود دور كن ، و در ميزان عقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن كه در آن عالم ميزان كنند، و حساب خود را بكش قبل از آن كه از و حساب كشند، و آينه دل را از شرك و نفاق و دورويى پاك كن ، و مگذار زنگار شرك و كفر او را طورى بگيرد كه به آتش هاى آن عالم پاك نگردد. نگذار نور فطرت ، مبدل به ظلمت كفر شود. نگذار فطرت الله التى فطرالناس عليها (15) ضايع گردد. اين قدر خيانت مكن بر اين امانت الهى .پاك كن آينه قلب را، تا نور جمال حق در او جلوه كند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نياز كند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند كه همه عالم را به يك لحظه آن ندهى ، و چنان لذتى ببرى از ياد خدا و ذكر آن كه تمام لذت حيوانى را بازيچه بدانى . اگر اهل اين مقام هم نيستى ، و اين معانى در نظرت عجيب مى آيد، نعمت هاى الهى را در عالم ديگر كه قرآن مجيد و اخبار معصومين از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده .به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضايع مكن .از آن همه كرامات خود را محروم مكن ، و سعادت ابدى را به شقاوت هميشگى مفروش (16)
موعظه 14: دقت در اعمال
اى عزيز !
بيدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون كن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان كه تو را خداى تعالى براى خود آفريده است .چنانچه در حديث قدسى مى فرمايد: يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى (17) يعنى : اى پسر آدم ! همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خود آفريدم ، و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ، تو و قلب تو، يكى از نواميس الهيه هستيد. حق تعالى غيور است نسبت به ناموس خود. اين قدر پرده بردرى مكن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار. بترس از غيرت حق تعالى كه تو را در اين عالم همچنان رسوا كند كه هرچه خواهى اصلاح كنى ، نتوانى ، و اخلاق فاضله را كه به واسطه آن ها، اولياء تشبه به حق پيدا مى كنند، تسليم غير حق مى كنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرك مى ورزى در باطن ملكوت خود. بترس از آن كه حق تعالى علاوه بر آن كه ناموس مملكت تو را پاره كند، و تو را پيش انبياء عظام و ملائكه مقربين ، مفتضح و رسوا كند، در همين عالم تو را مفتضح كند، و مبتلا كند به فضيحتى كه جبران پذير نباشد و پاره شدن عصمتى كه وصله بردار نباشد. حق تعالى ((ستار)) است ولى ((غيور)) هم هست . ((ارحم الراحمين )) است ، ولى ((اشد المعاقبين )) هم هست . ستر مى فرمايد، تا وقتى از حد نگذرد. ممكن است خداى نخواسته اين كار بزرگ و اين رسوايى ناهنجار، غيرت را بر ستر غلبه دهد، چنانچه در حديث شريف شنيدى . پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا كن و بازگشت به سوى او نما كه خداى تعالى رحيم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت . اگر رجوع كردى ، به غفران خود ستر مى فرمايد عيوب گذشته را، و نمى گذارد كسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضيلت مى كند، و اخلاق كريمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفات خود مى فرمايد، و اراده تو را در آن عالم كار كن ، مى فرمايد، چنانچه اراده خود (و) در همه عوالم نافذ است ، چنانچه در حديثى است منقول است كه وقتى كه اهل بهشت قرار گرفتند، نامه يى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آيد كه مضمونش اين است : از جانب زنده پاينده يى كه نمى ميرد به سوى زنده پاينده يى كه نمى ميرد. من هرچه را مى خواهم موجود شود به او مى گويم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروز قرار دادم كه هرچه را مى خواهد بشود، امر كن ، مى شود. تو خودخواهى اين قدر نداشته باش . تو اراده خود را تسليم حق كن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرمايد. تو را متصرف در امور قرار ميدهد. مملكت ايجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار ميدهد، و اين غير توفيض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .
هان اى عزيز! تو خود مى دانى ، مى خواهى اين را بپذير يا آن را، كه خداى تعالى بى نياز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما وهمه موجودات عالم (18)
موعظه 15: محاسبه نفس
پس اى عزيز!
در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرى استنطاق كن كه آيا اقدامش در خيرات و براى امور شريفه براى چيست ؟ دردش چيست كه مى خواهد از مسائل نماز شب سوال كند؟ يا اذكار آن را تحويل دهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد يا بگويد؟ يا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زيارتى كه رفته با هر وسيله است .به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد راضى نمى شود كه كسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن ميان آورده به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خدا مطلع است و مى خواهد كه مردم ديگر به او تاءسى كنند، و مشمول الدال على الخير كفاعله (19) گردد، اظهارش خوب است .شكر خدا كند به اين ضمير صاف و قلب پاك . ولى ملتفت باشد كه در مناظره با نفس ، گول شيطنت او را نخورده باشد، و عمل ريايى را با صورت مقدسى به خودش ندهد و اگر براى خدا نيست و ترك آن اظهار كند كه اين ((سمعه )) است ، و از شجره ملعونه ريا است و عمل او را خداوند منان ، قبول نمى فرمايد و امر مى فرمايد در سجين قرار دهند.بايد به خداى تعالى از شر مكائد نفس پناه ببريم كه مكائد آن خيلى دقيق است ولى اجمالا مى دانيم كه اعمال ما خالص نيست (20)
موعظه 16: سرزنش نفس
واى به حال و اهل طاعت وعبادت و جمعه و علم و ديانت كه وقتى چشم بگشايند و سلطان آخرت خيمه برپا كند، خود رااز اهل معاصى كبيره ، بكله از اهل كفر و شرك ، بدتر ببينند، و نامه اعمالشان سياه تر باشد.
واى بر حال كسى كه با نماز و طاعتش وارد جهنم شود، امان از كسى كه صورت صدقه و زكات و صوم و صلاة او، صورتهايى باشد كه زشت تر از آن ها تصور نشود. بيچاره و مشركى .خداوند به فضل خود موحد اهل معصيت عصيان كار را مى آمرزد، ان شاء الله وليكن فرموده است كه شرك را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنيابرود(21).
موعظه 17: موحد مخلص
حال اى عزيز:
فكرى كن و چاره يى براى خود پيدا كن و بدان كه شهرت پيش اين مردم ناچيز، چيزى نيست ، و قلوب اين مردم كه اگر گنجشكى بخورد سير نمى شود، قدر و قابليتى ندارد، و اين مخلوق ضعيف را قدرتى نيست . قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبيت پيدا مى شود و فاعل على الاطلاق و مسبب الاسباب آن ذات مقدس است . تمام مخلوقات ، اگر پشت به پشت هم دهند، كه يك پشه خلق كنند، نتوانند و اگر پشه يى از آنها چيزى بربايد، نتوانند پس بگيرند. قدرت پيش حق تعالى است . او است موثر در تمام موجودات . با هر زحمت و رياضتى شده ، در قلب خود با قلم عقل نگارش ‍ ده كه : لا مؤ ثر فى الوجود الا الله ((نيست كاركنى در دار تحقق جز خدا)) (22).
موعظه 18: دعا و التجا:
در هر حال از خداى مهربان ، در هر وقت خصوصا در خلوت با تضرع و استكانت و عجز و مذلت بخواه كه تو را هدايت كند به نور توحيد، و قلب تو را منور كند به بارقه غيبى يك بينى و يك پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چيز را ناچيز دانى و با تضرع از آن ذات مقدس خواهش كن كه اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدايت فرمايد به طريق خلوص و ارادت ...
مدتى مواظبت كن از قلب خود، و اعمال و رفتار و حركات و سكنات خود را تحت مداقه آورده ، خفاياى قلب را تفتيش كن و حساب شديد از او بكش ، مثل اين كه اهل دنيا از يك نفر شريك حساب مى كشند(23).
موعظه 19: عجب
اى بيچاره ممكن !(24)
بى خبر از خود و نسبت خود با خلق ! اى بدبخت ممكن غافل از وظيفه خود با مالك الملوك ! اين جهل و نادانى است كه اسباب اين همه بدبختى ها شده و ما را به اين همه ظلمت ها و كدورت ها مبتلا كرده . خرابى كار از سر منشاء است و آلودگى آب از سرچشمه . چشم معارف ما كور است و دل ما مرده است و اين موجب همه مصيبت ها است و درصدد اصلاح هم نيستيم ... خدا نكند كه خداى تعالى با كسى با عدلش رفتار كند كه اگر چنين ورقى پيش آيد، احدى از اولين ، و آخرين راه نجاتى ندارند... ممكن از خود چه كمالى دارد تا كمال فروشى كند؟ چه قدرتى دارد تا عمل فروشى كند؟ ما بيچاره ها هستيم كه حجاب جهل و نادانى و غفلت و خودپسندى و پرده معاصى قلب و قالب ، چنان چشم و گوش و عقل و هوش و ساير مداركمان را گرفته است كه در مقابل سلطنت قاهره حق عرض اندام مى كنيم و براى خود، استقلال و شيئيت قائليم !(25)
موعظه 20: نفس پرستى
اى بيچاره !
بى خبر از معارف الهيه كه جز اراده شهوت و غضب خود، چيز ديگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات و متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سيئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار، كارهايى را كه مى كنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردين و هم آغوش شدن ، با لعبت هاى (26) شوخ و شنگ (27) بهشتى و پوشيدن لباسهاى حرير و استبرق (28) و سكنا كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى . آيا بايد اينها را كه تمام براى خودخواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آيا شما با عمله يى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحب كار اين عمل را كردم ، او را تكذيب مى كنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى گوييد نماز مى كنم براى تقرب به خدا؟! آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است ، يا براى تقرب به زن هاى بهشت اس و رسيدن به شهوات است ؟! فاش بگويم ، پيش عرفاى بالله و اولياى خدا، تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است .بيچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربين او برخلاف رضاى حق رفتار ميكنى ، و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مى كنى . آن وقت حيا نكرده ، در عبادت ، چندين دروغ رد محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مى گويى و چندين افترا مى زنى و منت گذارى همى مى كنى . و عجب و تدلل هم مى نمايى و خجالت هم نمى كشى .... پس از اين نتيجه حاصل شد كه تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن (29) و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستيم . ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنيم وجهه نظر و قبله آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معرج قرب الهى است ، ما بجا مى آوريم براى قرب به زنهاى بهشت .ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است (30)
موعظه 21: عبوديت خالص
اى عزيز!
نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنيايى يا بهشتى - اين نماز خدا نيست . نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا اين قدر ناز و غمزه فروشى مى كنى ، و عشوه و غنج (31)و دلال (32) مى كنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى كنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بيچاره تو با همين نماز، مستحق عذابى و مستوجب زنجير هفتاد زراعى هستى . پس چرا خود را طلبكار مى دانى ، و براى خود در همين طلبكارى و تدلل و عجب ، عذابى ديگر تهيه مى كنى ؟ تو اعمالى را كه ماءمورى ، بكن و متوجه باش كه از براى خدا نيست . و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعف بندگانش به آن ها تخفيف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاريت به روى آن ها پوشيده است . بگذار اين پرده دريده شود، و حجاب غفران حق به روى اين سيئات كه اسمش را عبادت گذاشتيم ، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كمتر از معصيت هاى موبقه (33) اهل معصيت نيست (34).
موعظه 22: محب خدا
اى بيچاره !
بى خبر از حال محبين .اى بدبخت بى اطلاع از دل محبين و آتش قلب آنها. اى بى نواى غافل از سوز مخلصين و نور اعمال آنها. تو گمان كردى آنها هم اعمالشان مثل من و تو است . تو خيال ميكنى كه امتياز نماز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با ما اين است كه مد((ولاالضالين )) را طولانى تر مى كند؟يا قرائتش صحيح تر است ؟ يا طول سجود و ركوع و اذكار و اورادش ‍ بيشتر است ؟ و يا امتياز آن بزرگوار به اين است كه شبى چند صد ركعت نماز مى خواند؟ يا مناجات سيدالساجدين عليه السلام هم مثل مناجات من و تو است ؟ او هم براى حورالعين و گلابى و انار اين قدر ناله و سوز و گذار داشت ؟ به خودشان قسم است و انه لقسم عظيم (35) كه اگر پشت به پشت يكديگر دهند و بخواهند يك ((لااله الاالله )) اميرالمؤ منين را بگويند ، نمى توانند. خاك بر فرق من با اين معرفت به مقام ولايت على عليه السلام به مقام على بن ابيطالب قسم كه اگر ملائكه مقربين و انبياى مرسلين - غير از رسول خاتم كه مولاى على و غير اوست بخواهند يك تكبير او را بگويند، نتوانند. حال قلب آن ها را جز خود آنها نمى داند كسى (36).
موعظه 23: خداخواهى زبانى
اى عزيز!
اين قدر لاف خدا مزن ، اين قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حكيم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقيه ، اى مؤ من ، اى مقدس ، اى بيچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مكائد نفس و هواى آن ، اى بيچاره هاى گرفتار آمال و امانى حب نفس ! همه بيچاره هستيد. همه از خلوص و خداخواهى فرسنگ ها دوريد. اين قدر حسن ظن به خود نداشته باشيد اين قدر عشوه و تدلل (37) نكنيد.از قلوب خود بپرسيد ببينيد كه خدا را مى جويد يا خودخواه است ؟ اين قدر به عمل باليدن چه معنى دارد...؟ آيا شما مسلميد و از شرك خالصيد؟ آيا نماز و عبادت و محيا و ممات شما براى خدا است ؟آيا خجالت ندارد در نماز مى گويى الحمدلله رب العاليمن ؟ آيا شما جميع محامد(38) را از حق مى دانيد، يا اين كه براى بندگان ، بلكه براى دشمان او محمده (39) ثابت مى كنيد؟آيا دروغ نيست قول تو كه مى گويى ((رب العالمين )) با اين كه ربوبيت را در همين عالم براى غير ثابت مى كنى ؟آيا توبه ندارد؟ خجلت ندارد(كه مى گويى ) اياك نعبد و اياك نستعين ؟آيا تو عبادت خدا مى كنى يا عبادت بطن و فرج خود؟(40) آيا تو خداخواهى يا حورالعين خواه ؟ آيا تو استعانت از خدا فقط مى طلبى ، يا در كارها، چيزى كه در نظر نيست ، خدا (است )؟... براى برادر در مكائد نفس و شيطان دقيق شو. بدان كه نمى گذارند، وبيچاره يك عمل خالصى بكنى ، و همين اعمال غير خالصانه را كه خداوند به فضلش از تو قبول كرده ، نمى گذارند، به سرمنزل برسانى (41).
موعظه 24: خودنمايى
اى عزيز!
همان دماغى كه تو دارى ديگران هم دارند. تو اگر فروتن شدى ، قهرا مردم تو را احترام كنند و بزرگ شمارند، و اگر تكبر كنى پيشرفت ندارد. اگر توانستند تو را خوار و ذليل مى كنند و به تو اعتنا نمى كنند، و اگر نتوانستند در دل آنها خوارى ، و در چشم آن ها ذليل و مكانت ندارى ، تو با تواضع دل مردم را فتح كن ... و نمى دانم كه اگر خداى تعالى كسى را ذليل كند، چه خواهد كرد با او و به چه حالى مبتلا شود؟ زيرا كه امور آخرت با دنيا فرق دارد. ذلت در آخرت ، غير از ذلت در دنيا است . چنانچه نعمت ها و عذابهاى آنجا مناسبت با اينجا ندارد.نعمتش ، فوق تصور ما است . عذابش ‍ خارج از حوصله ما است . كرامتش بالاتر از آنچه هست كه ما خيال مى كنيم . ذلت و خواريش غير از ذلت و خوارى هايى است كه ما گمان مى كنيم و عاقبت كار متكبر هم جهنم است (42).
موعظه 25: حالات نفس
اى عزيز!
عارفان بالله به قول تو قلب را محل تجليات اسماء و صفات ، و جلوه ذات (43) و محل ورود سلطان حقيقى مى نمايد كه محو آثار مى نمايد و تلوين (44) را مى برد (45) و تعينات را مى زدايد. ان الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة (46) قلب را احدى احمدى مى كند.
پس چرا قلب تو را محو جمال خودت كرده ، تلوين را افزوده ، اضافات و تعينات را افزايش داده ، تو را از حق تعالى و تجليات اسمائى (47) او غافل نموده ، قلب تو را منزلگاه شيطان نموده ، بندگان خدا و خاصان درگاه حق و جلوات جمال (48) محبوب را به نظر تحقير و پستى نگاه مى كنى ! واى به حال تو عارف كه حالت از همه كس بدتر است و حجت بر تو تمامتر است .تو تكبر به حق مى كنى . فرعونيت به حضرت اسماء (49) و صفات (50) و تجليات ذات (51) مى نمايى ! (52).
موعظه 26: عالم بى عمل
اى طلبه مفاهيم !
اى گمراه حقايق ، قدرى تاءمل كن ، ببين چه دارى از معارف ؟ چه اثرى در خود از حق و صفاتش مى بينى ؟ علم موسيقى و ايقاع (53)، شايد از علم تو دقيق تر باشد هيئت و مكانيت و ساير علوم طبيعى و رياضى در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است .همانطور كه آن ها عرفان بالله نمى آورد، عمل تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهيم و اعتبارات است ، نه از او كيفيتى حاصل شود و نه حال ... معارفى كه كدورت قلب را بيفزايد، معارف نيست (54).
موعظه 27: حجاب علم
واى بر معارفى !
كه عاقبت امر صاحبش را وارث شيطان كند. كبر از اخلاق خاصه شيطان است .او به پدر تو آدم كبر كرد، مطرود درگاه شد. تو كه به همه آدم و آدم زاده ها كبر مى كنى نيز مطرودى ... تو كه به واسطه چند مفهوم و پاره اى اصطلاحات به خود مى بالى و به مردم كبريا مى كنى معلوم شد از كم ظرفيتى و كوچكى حوصله است و كمى قابليت است ... ولى بيچاره اين طالب مفاهيم و اصطلاحات ، گمان كرده حكمت اين ها است (55).
موعظه 27: تنبيه عرفانى
اى طالب دنيا و اى دزد مفاهيم !
اين كار تو هم اين قدر كبر و افتخار ندارد. بيچاره از تنگى حوصله و كوچكى كله گاهى خودش هم بازى خورده ، خود را داراى مقامى دانسته ، حب نفس ‍ و دنيا به مفاهيم مسروقه و اضافات و اعتبارات پيوند شده يك وليده ناهنجارى پيدا شده ، و... خود را با اين همه عيب ، مرشد خلايق و هادى نجات امت و داراى سر شريعت ، بلكه وقاحت را گاهى از حد گذرانيده ، داراى مقام ولايت كليه دانسته ! اين نيز از كمى استعداد و قابليت و تنگى سينه و ضيق قلب است تو طلبه فقه و حديث و ساير علوم شرعيه نيز در مقام علم بيش از يك دسته اصطلاحات كه در اصول و حديث بخرج رفته ندانى .اگر اين علم كه همه اش مربوط به عمل است در تو اضافه يى نكرده و تو را اصلاح ننموده ، بلكه مفاسد اخلاقيه و عميله بار آورده ، كارت از علماء ساير علوم پست تر و ناچيزتر، بلكه از كار همه عوام پست تر است ...
و تو بيچاره جز وزر(56) و وبال ، نتيجه يى نبرى و جز مفاسد اخلاقى و اعمال ناهنجار حاصلى برندارى . پس علم تو هم از نظر اعتبار علمى تكبر ندارد. منتها از بس افق عملت كوتاه است به مجرد آن كه دو تا اصطلاح درهم و برهم كردى ، خود را عالم و ساير مردم را جاهل دانى و پر ملائكه مقربين را به زير پاى خود پهن مى كنى و جايگاه را در مجالس ، و راه ها را در كوچه ها بر بندگان خدا تنگ مى نمايى (57).
موعظه 29: خيالهاى آدمى
از همه اينها پست تر !
و كوچك تر كسى است كه به امور خارجيه از قبيل مال و منال و حشم (58) و طايفه تكبر كند. بيچاره از جميع اخلاق آدمى و ادب انسانى دور است ، و دستش از تمام علوم و معارف تهى است ، ولى چون لباسش ، پشم گوسفند است وپدرش فلان و فلان است به مردم تكبر كند. چه فكر كوچك و قلب تنگ و تاريكى دارد، كه قانع شده از تمام كمالات به لباس زيبا و از تمام زيبايى ها به كلاه و قبا. بيچاره به مقام حيوانى و حفوظ (59) حيوانيت ساخته ، و قناعت كرده از جميع مقامات انسانيه به يك صورت خالى از مغزى و شكل تهى از حقيقتى و خود را با اين وصف داراى مقام دانسته ، اين قدر پست و نالايق است كه اگر كسى از او يك رتبه دنيايى بالاتر باشد، چنان با او رفتار مى كند كه گويى بنده با مولاى خود(60).
موعظه 30: تفكر
اى انسانى كه اول امرت هيچ نبودى و در كتم (61) عدم دهرهاى غير متناهيه بودى ! ناچيزتر از عدم و محو از صفحه وجود چيست ؟ پس از آن كه اراده حق تعلق گرفت به پيدايش تو، از بس ناقص القابليه و پست و ناچيز بودى و قابل قبول فيض نبودى ، تو را از هيولاى (62) عالم كه جز قوه محض و ضعف صرف چيزى نبود، به صورت جسميه و عنصريه كه اخس (63) موجودات و پست ترين كائنات است ، درآورد، و از آنجا تو را به صورت نطفه - كه اگر دستت به آن آلوده گردد، استقذار(64) كنى و او را با زحمت پاك كنى - درآورد، و در منزلى بس تنگ و پليد كه آن انثيين پدر است ، جايگزين كرد، و از مجراى بول ، تو را در حالت زشت فجيعى ، به رحم مادر وارد كرد، و تو را در جايى منزل داد كه از ذكر آن متنفر شوى ، و در آنجا تو را به شكل علقه (65) و مضغه (66) درآورد، و با غذايى تربيت داد كه از شنيدنش وحشت مى كنى و بايد خجلت كشى ولى چون همه مبتلاى به اين بليه ها هستند، خجلت زايل شود و البية اذا عمت ، طابت (67) تو در تمام اين تطوارت (68) ارذل (69) و اذل (70) و پست ترين موجودات بودى ... تا آن كه لايق شدى به آمدن به محيط دنيا از پست ترين مجراها در پست ترين حالات تو را وارد اين فضا كرد... پس از آن كه به قدرت كامله داراى قواى ظاهره و باطنه فرمود باز به قدرى ضعيف و ناچيزى كه به هيچ يك از قواى خودت ، در تحت تصرف (تو) نيست . صحت خود را حفظ نتوانى كرد.قدرت و حيات خود را نگاهدارى نتوانى نمود. جوانى و جمال خود را محفوظ نتوانى كرد. اگر آفتى و مرضى به تو هجوم آورد به دفعش قادر نيستى . بالجمله هيچ يك از وجوه و شئون آن در تحت اختيارت نيست . اگر يك روز گرسنه بمانى ، به خوردن هر مردار گنديده يى حاضر شوى ، و اگر چيزها به تو غلبه كند، به هر آب گنديده پليدى رضايت دهى ، و همين طور در تمام چيزها يك بنده ذليل بيچاره هستى كه به هيچ چيز قادر نيستى (71).
موعظه 31: حقيقت انسان
عزيزم ! جز خودت كسى را نديدى ، و آنچه ديدى به نظر اعتبار و موازنه در نياوردى . خودت را با هرچه دارى از شئون حيات و از زخارف دنيا قياس ‍ كن به شهرت ، و شهرت را به مملكتت ، و آن را به ساير ممالك دنيا كه از صد، يكى از آن ها را نشنيدى ، و تمام ممالك را به خود زمين ، و زمين را به منظومه شمسى و كرات وسيعه يى كه ريزه خوار اشعه منيره شمس اند، و تمام منظومه شمسى را كه از محيط فكر من و تو خارج است به منظومه هاى ديگر كه شمس ما با همه سياراتش ، يكى از سيارات يكى از آنهاست كه هر يك آن ها طرف قياس با شمس ما و سيارات آن نيست ... اينها شئون حيات تو و حفوظ تو و من است از اين عالم وجود، و پس از آن كه اراده حق تعلق گرفت ، كه تو را از اين دنيا ببرد، امر كند به جميع قوايت كه رو به ضعف گذارند و فرمان دهد به تمام ادراكاتت كه از كار بايستند. كارخانه وجودت را مختل فرمايد. سمع و بصر و قوت قدرتت را بگيرد و تو يك جمادى شوى كه پس از چند روز از گند و تعفنت ، مشام مردم متاءذى شود، و از صورت و هيئت آدم ها گريزان گردند، و تمام اجزاء و اعضايت پس از مدتى از هم بگسلد و پاشيده گردد. اينها به حال جسم تو، مال و منال و حشمت هم كه حالش معلوم است . اما برزخ تو اگر اصلاح نشده ، خداى نخواسته بروى ، خدا مى داند در چه صورتى و در چه حالتى هستى . ادراكات اهل اين عالم از ديدن و شنيدن و شم آن عاجز است .ظلمت و وحشت و فشار قبر را تو هر چه بشنوى به تاريكى ها و وحشت ها و فشارهاى اين عالم قياس مى كنى با آن كه قياس باطلى است .خداوند به فرياد ما برسد از آنچه براى خود، به اختيار خود تهيه كرديم . عذاب قبر كه نمونه يى از عذاب آخرت است و از بعض روايات استفاده شود كه دست ما از دامن شفعاء هم كوتاه است ، خدا مى داند چه عذابى است ؟حال نشاءه است آخرت ما از همه حالات سابقه بدتر و وحشتناك تر است .روز به روز حقايق است .روز كشف سراير است . روز تجسم اعمال و اخلاق است .روز رسيدن به حساب است .روز ذلت در مواقف است .اين هم حال قيامت .
و اما حال جهنم كه بعد از قيامت است ، آن معلوم است .از جهنم ، خبرى مى شنوى ، عذاب جهنم ، فقط آتش نيست ، يك در هولناكى از آن به چشمت باز مى شود كه اگر در اين عالم باز شود، تمام اهل آن از وحشت هلاك شوند...
پس كسى كه اول امرش عدمى است غير متناهى ، و از وقتى كه پا به عرصه وجود مى گذارد، جميع تطوراتش زشت و نازيبا است و تمام حالاتى كه بر او رخ مى دهد، خجالت آور است ، و دنيا و برزخ و آخرتش ، هر يك از ديگرى فجيع تر و مفتضح تر است آيا به چه چيز تكبر مى كند؟ با چه كمالى و جمالى ، افتخار مى نمايد؟ پس معلوم شد كه تكبر نيست مگر از غايت جهل و نادانى . هركس عملش بيشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشح تر است ، متواضع تر است .
اين ننگ جهل و عار پستى نظر را از خود دور كن ، و متصف به صفات انبيا شو و صفت شيطان را به يك سو انداز، و منازعه با خداى خود را رداى كبرياى او مكن ، كه منازع با حق ، مهقور غضب او خواهد شد، و به رو در آتش خواهد افتاد(72).
موعظه 32: اصلاح تكبر ورزى
اگر در صدد اصلاح نفس برآمدى ، طريق عملى آن نيز با قدرى مواظبت ، سهل و آسان است . و در اين طريق با همت مردانه و حريت فكر و بلندى نظر، به هيچ مخاطره ، تصادف نمى كنى . تنها راه غلبه به نفس اماره و شيطان و راه نجات برخلاف ميل آنها رفتار كردن است .هيچ راهى بهتر براى سركوبى نفس ، از اتصاف به صفت متواضعين ، و رفتار كردن مطابق رفتار و سيره آنها نيست . در هر مرتبه از تكبر كه هستى و اهل هر رشته علمى و عملى و غير آن كه هستى برخلاف ميل نفسانى چندى عمل كن ، با تنبهات عملى و تفكر در نتايج دنيايى و آخرتى ، اميد است راه ، آسان و سهل شده ، نتيجه مطلوبه بگيرى . اگر نفس از تو تمنا كرد كه صدر مجلس را اشغال كن و تقدم بر همقطار خود پيدا كن ، تو برخلاف ميل آن رفتار كن . اگر تاءنف (73) مى كند از مجالست با فقرا و مساكين ، تو دماغ (او) را به خاك ماليده ، با فقرا مجالست كن ، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح (كن ) ممكن است ، نفس از راه بحث با تو پيش آيد و بگويد تو داراى مقامى ، بايد مقام خود را براى ترويج شريعت حفظ كنى ، با فقرا نشستن ، وقع (74) تو را از قلوب مى برد. مزاح با زيردستان ، تو را كم وزن ميكند. پايين نشستن در مجالس ، تو را از مقام تو كاسته ميكند، آنوقت خوب نمى توانى ، به وظيفه شرعى خود اقدام كنى . بدان تمام اينها دام هاى شيطان و مكائد نفس است .رسول اكرم صلى الله عليه وآله موقعيتش در دنيا از حيث رياست از تو بيشتر بود و سيره اش آن بود كه ديدى ... بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس ‍ اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح و آسان مى شود. عمده به فكر تصفيه و صلاح افتادن است و از خواب بيدار شدن است . منزل اول انسانيت ((يقظه )) (75) است و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر(76) طبيعت است ، و فهميدن اين كه انسان است .مركوب اين سفر پرخوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف و ادق از اشعر (77) همت مردانه است ...(78)
موعظه 33: سفر آخرت
اى عزيز!
همت كن و پرده جهل و نادانى را پاره كن ، و از اين ورطه هولناك خود را نجات ده . حضرت مولاى متقيان و يگانه سالك راه و راهنماى حقيقى در مسجد فرياد مى زد به طورى كه همسايه هاى مسجد مى شنيدند تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل (79) هيچ تجهيزى در سفر آخرت براى شما مفيد نيفتد الا كمالات نفسانيه و تقواى قلب واعمال صالحه و صفاى باطن . بى عيب بودن و بى غش (80) بودن . فرضا كه اهل ايمان ناقص صورى باشى ، بايد از اين غش ها خالص شوى تا در زمره سعدا و صالحين قرارگيرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در كوره عتاب و ملام (81) و ذوب كردن آن را به آتش پشيمانى ، و برگشت به سوى خدا است . در اين عالم خودت بكن والا در كوره عذاب الهى و نارالله الموقدة (82) قلبت را ذوب كنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، اين اصلاح طول مى كشد. پاك شدن در اين عالم ، سهل و آسان است تغييرات و تبديلات در اين نشاه خيلى زود واقع مى شود و اما در آن عالم ، تغيير به طورى ديگرى است و زوال يك ملكه از ملكات نفس ‍ قرن ها طول دارد(83).
موعظه 34: اغتنام عمر
پس اى برادر !
تا عمر و جوانى و قوت و اختيار باقى است ، اصلاح نفس كن . اعتنا به اين جاه و شرفها مكن . اين اعتبارات را زير پا بگذار. تو آدم زاده يى ، صفت شيطان را از خود دور كن . ممكن است شيطان به اين رذيله از سايره رذايل بيشتر اهميت دهد، و چون اين صفت خود او است و موجب طرد او از درگاه خداى متعالى ، عارف و عامى و عالم و جاهل را بخواهد هم سلك خود كند، و در آن عالم كه ملاقات كنى او را با اين رذيله ، گرفتار ملامت او هم بشوى . بگويد اى آدم زاده ! مگر انبيا به تو خبر ندادند كه (به علت ) تكبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقير مقام آدم ، و تعظيم مقام خود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار اين رذيله كردى ؟ در آن هنگام تو بيچاره علاوه بر عذاب ها وگرفتارى ها و حسرت و ندامت هايى كه به شنيدن درست نيايد، گرفتار سرزنش اذل مخلوقات و پست ترين موجودات هم هستى .شيطان كه تكبر به خدا نكرده بود تكبر به آدم كه مخلوق است . (كرد و) گفت : خلقتنى من نار و خلقته من طين (84) خود را بزرگ شمرد و آدم را كوچك .تو آدم زاده ها را كوچك شمارى و خود را بزرگ . تو نيز از اوامر خدا سرپيچى كنى .فرموده فروتن باش ، تواضع كن ، با بندگان خدا. تكبر كنى ، سرافرازى نمايى . پس چرا فقط شيطان را لعن ميكنى ؟ نفس ‍ خبث خودت هم را شريك كن در لعن . همان طور كه شريك با او در اين رذيله يى . تو از مظاهر شيطانى ، شيطان مجسمى شايد صورت برزخى و قيامتى تو، شيطان باشد. ميزان در صور آخرت ، ملكات نفس است ، مانع ندارد صورت شيطان باشى ، صورت مورچه كوچك هم باشى ، موازين آخرت ، غير از اينجا است (85).
موعظه 35: هوشيارى
واسواتا ! واحسرتا! بر آنچه خود ما بر سر خود آورديم و هرچه انبياء و اولياء فرياد كردند و ما را از خواب خواستند بيدار كنند، برغفلت ما روزبه روز افزوده شد و شقاوت ما زياد شد... پس اى عاقل چيزى را (كه ) با يك ماه و يا يك سال زحمت جزئى دنيايى با اختيارخود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاك كند(86).
موعظه 36: مراقبت از نفس
اى عزيز!
اولا مگذار مفاسد اخلاقى يا عملى در مملكت ظاهر و باطنت وارد شود كه اين خيلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآيى . و اگر وارد شد، هرچه ديرتر درصدد رفع برآيى ، زحمت زياد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد... گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاق مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد... گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نيست اينها خيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القا مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغير و نشاءه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هرچه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفيه تفاوت مى كند(87).

next page

fehrest page