صحيفه نور جلد ۱۱

امام خميني رحمه الله عليه

- ۵ -


داشت توجه به آن نداشت ، همه توجهش به اين بود كه جمهورى اسلامى را ايجاد كند، اين تـوجـه بـه خـدا بـود، از خود گذشته بود به خدا پيوسته بود. اين رمز بود، اين رمز، رمـز پـيـروزى اسـت . تـا انـسـان به خود مشغول است نمى تواند كارى بكند براى اينكه خـودهـا هستند، افراد هستند تا شما به خود مشغول هستيد برادرتان هم همين طور و من هم همين طـور، بـرادرم هـمـيـن طـور، هـر كـدام يـك آمـال خـاصـى داريـد، تـا تـوجـه بـه خـود اسـت اقـبـال بـه خود است و پشت به خدا، همه نكبت ها هست . در پيروزى شما عكس بود مطلب ، از آمـال خـودتـان دسـت بـرداشـتـه بـوديـد، آنـوقـت اگـر يـك كـسـى بـه شـمـا مـى گـفت كه شـغل شما آيا خوبست ، آيا دكانتان مثلا چطور است شايد مسخره اش مى كرديد كه حالا وقت ايـن حـرف نـيـسـت . پشت كرديد به آمال خودتان و رو كرديد به خدا. اين توجه به خدا و هـجـرت از خـود بـه خـدا كـه بزرگترين هجرت هاست ، هجرت از نفس به حق و از دنيا به عالم غيب شما را تقويت كرد، يعنى ديگر براى شما مطرح نبود كه من چند روز زنده بمانم ايـن هـم مطرح نبود. جوان ها مى ديدند كه دارند تيراندازى مى كنند، مى ديدند كه تانك ها دارنـد مـى آيـند، مى ديدند كه مسلسل ها در كار است لكن حمله مى كردند. اين نيروى خدائى است ، آن نيروى خدايى كه از اول اسلام را تقويت كرد همين است كه در شما پيدا شده بود: پـشت به دنيا و رو به عالم غيب ، پشت به انانيت خود و رو به رحمت الهى ، قدرت الهى . ايـن را حـفـظـش كـنـيـد، ايـن نـعـمـتـى كـه خـدا بـه شـمـا داد و شـمـا را مـتـحـول كـرد به يك ملت ديگرى شمائى كه از پاسبان مى ترسيديد از رژيم شاهنشاهى نـتـرسـيـديـد، شـمـائى كـه از يـك بـاتـوم مـى تـرسـيـديـد از مسلسل ها نترسيديد، اين نيروى خداست . اين نيروى خدائى را حفظش كنيد، حفظ به اين است كه باز توجه تان به آنجا باشد. اينقدر دنبال اين نباشيد كه ما خانه مان چه جور است و زنـدگـى مـان چـه جـور اسـت و چـه ، دنـبـال آن شـرافـت انـسـانـى بـاشـيـد، دنـبال آن معنا باشيد كه شما را پيروز كرد. پيروزى بر دشمن آن هم يك همچو دشمنى كه هـمـه چـيـز مـا را مـى خـواهـد از بـيـن بـبـرد بـالاتـريـن چـيـزى اسـت كـه بـراى يـك مـلتى حـاصـل مـى شـود. مـا اگـر مى توانستيم هدايت مى كرديم آنها را، پيغمبرها آمده اند كه همه هـدايـت كـنـنـد، كفار را هدايت كنند، ما اگر قدرت داشتيم همه اينها را هدايت مى كرديم ، لكن بـعد از آنكه آنها به ما حمله بكنند ما با همان قدرت الهى كه آن سد را شكستيم اين سد هم مـى شـكـنـيـم . ما كه در اين مبارزه ، در اين مبارزه اى كه همه با هم متحد بودند به واسطه پـشـت كـردن بـر آمـال خودمان و رو كردند به خداى تبارك و تعالى پيروز شديم حالا هم هـمـين معنا را انشاءالله حفظ مى كنيم و با همين اسلحه پيش مى رويم . متوجه باشيد كه بر هـمـيـن معنائى كه نكته و رمز پيروزى شما بود اينها حمله كردند. اگر در نظرتان باشد بـعـد از ايـنـكـه شـمـا شـكـسـتـيـد ايـن سـد شـيطانى را و طرح كرديد جمهورى اسلامى را، دسـتـجـاتـى پـيدا شدند كه (جمهورى ، اسلامى اش را كنار بگذاريد)، اين حمله به آن نقطه اى بود كه با آن نقطه ، در آن نقطه شما پيروز شديد.
ترس و رعب از اسلام موجب مخالفت آشوبگران با جمهورى اسلامى
آن موضعى كه شما را پيروز كرد كه اسلام بود و جمهورى اسلامى حمله به او شد گفتند (اسلامش نه ) همين اشخاصى كه اين كارها را دارند انجام مى دهند همين ها بعضى شان از همان ها بودند
كـه مـى گـفـتـند (اسلامش نه ، جمهورى بس است . جمهوريش را خوب پهلويش هم جمهورى دمـكـراتيك بگذاريد از اسلام كنار برويد هر چه اسمش را مى خواهيد بگذاريد) هر اسمى مـى گـذاشـتـيـد بـا آن مـخـالفـت نمى كردند براى اينكه از آن ضربه نخورده بودند از جمهورى ضربه نخورده بودند، از جمهورى دمكراتيك ضربه نخورده بودند، از جمهورى اسـلامى ضربه خورده بودند از الله اكبر ضربه خورده بودند. اينها مى گفتند (الله اكبرش را بگذار كنار، قرآنش هم بگذار كنار) در آنجا شما پيروز شديد گفتيد جمهورى اسـلامـى هـيـچ ايـن طـرف و آن طـرف نيست همين يك كلمه است مابقيش را نمى دانيم ، جمهورى اسلامى ، راءى داديد به جمهورى اسلامى ، يك راءى بى سابقه در دنيا يك راءى تقريبا مى شود گفت كه اتفاق يكى درصد تا دو درصد كمتر، آنجا اينها شكست خوردند مى گفتند (جـمـهـورى اسـلامـى لازم نيست ، جمهورى يا جمهورى دمكراتيك ) آنجا هم شكست خوردند، بـعـدش صحبت از قانون اساسى شد خواستند نگذارند اين قانون اساسى اصلش نوشته بشود. از اينجا شروع كردند كه بگذاريد تا مجلس مؤ سسان پيدا بشود، مجلس مؤ سسان يعنى چه ؟ يعنى سيصد نفر در قشرهاى مختلف براى اينكه مى ديدند كه اگر سيصد نفر در ايران بخواهند اين كار را بكنند، ممكن است يك مقدارى از اين قاچاق ها هم تويش باشد. ما مـى گـفتيم نه ، ما يك خبرگانى درست مى كنيم بعد مى گذاريم به آراء ملت . خبرگانش با آراء ملت و بعد از اينكه آن هم قبول كردند باقيش هم با آراء ملت ، قانون اساسى اش هـم بـا آراء ملت . اينجا هى ايراد مى گرفتند و همه ايراد براى همين معنا بود كه از اسلام مـى تـرسـيـدند و رمز پيروزى شما را اسلام ديده بودند و اينها مى خواستند كه نگذارند جـمهورى اسلامى قانون اساسى اسلامى داشته باشد. از آن كه گذشت و راءى داديد و در بينش هم يكى دو تا از آن قاچاق ها پيدا شد، آنها مى خواستند در ششصد نفر عدد زياد پيدا بكنند كه كارشكنى بكنند لكن الحمدلله نشد. بعد كه خواستيد راءى بدهيد باز كارشكنى مـى كـردند، در راءى دادن هم كار شكنى مى كردند، اينقدر تبليغات كردند كه يك دسته از بـرادرهـاى مـا قـهر كردند معذلك نود درصد راءى داديد، يك دموكراسى به اصطلاح آنها حـالا مـا بـه اصـطـلاح آنـهـا مـى گوئيم يك دموكراسى دو آتشه يعنى دو دفعه به راءى عـمـومـى گـذاشـتـن . يـك دفـعـه خـبـرگـان را خـود ملت تعيين كرد، يك دفعه بعد از اينكه خـبـرگان تعيين شدند و به راءى ملت تعيين شدند خود قانون را راءى ملت تصويب كرد. در عـالم يـك چـنـيـن دمـوكـراسى ما نداريم ، در عالم ما نداريم كه تبليغات نشده كار انجام بگيرد، تبليغاتى نتوانستند بكنند، نكردند نگذاشتند.
پيشرفت شما در مقابل آن قدرت ، اعجاز بود
از آن طـرف البـتـه تـبـليـغـات بـود، يـك هـمـچـو مـطـلبى كه در ايران اتفاق افتاد از آن مـعـجـزاتـى اسـت كـه در صـدر اسـلام اتـفـاق مـى افـتـاد مـسـائل اسـلام و ايـران در ايـن مـدت مـسـائل اعـجـازى اسـت ، پـيـشـرفـت شـمـا در مـقـابـل آن قـدرت اعجاز بود، توجه همه ملت به يك نقطه ، بچه كوچولو كه تازه زبان درآورده با آن پيرمردى كه در مريضخانه و بيمارستان افتاده يك چيز بود، يك حرف بود كـانـه يـك حـلقـوم صـدا مـى كرد، هر جا مى رفتى همان صدا را مى شنيدى . اين هم يكى از اعجازها بود اينجور راءى به اشتياق
دادن كـه در بـعـضـى جاها به من گفتند كه در يك جا آن بيمار را آوردند لب صندوق راءى داده و هـمـان جا مرده است ، اينقدر ناتوان بود. اما براى راءى دادن گفته است كه مرا بايد بـبـريـد راءى بـدهـم . ايـن مـعـلوليـن ، ايـن بـيـمـاريها اينهمه راءى دادند، آنهائى كه سن قانونى شان نرسيده بود اعتراض داشتند به ما يك روز همين جا جمع شده بودند اعتراض بـه ايـنـك خـوب چـرا مـا راءى ندهيم ؟ ما هم در اينجا شركت داشتيم خوب ما هم راءى بدهيم . وضـع ايـنـطـورى بود، ايران سابقه نداشت اينطوردادن بلكه دنيا هم سابقه معلوم نيست كه داشته باشد. اينجا هم شكست خوردند شد نود درصد. دو جور رجوع به آراء، دو دفعه رجـوع بـه آراء عـمومى و ملت دو دفعه راءى داده است بر اين قانون اساسى . حالا هم باز اشـكال دارند. من نمى دانم اشكالشان اين است كه چرا ملت راءى داده است ؟ شما صد دفعه ديـگـر هـم اگر اين قانون اساسى را به اين ملت مسلم عرضه بداريد همان است كه هست ، بـه هـمـان راءى مـى دهـند براى اينكه شما يا بايد تبليغ كنيد كه اين ملت ما از اسلام رو بـرگرداند و بيايد طرف شما، آنوقت راءى نمى دهند. اما تا اسلام است ، تا مبانى اسلام اسـت ، تـا زيـر سـايـه قرآن هستيم ما زير بيرق اسلام هستيم همين است كه هست ، همين آش و هـمـيـن كـاسـه صـد دفـعـه هم از سر گرفته بشود همين است ، يا همين آقايان كه خبرگان هـسـتـنـد يـا نظير همين ها ملت هم راءى به همين قانون اساسى و همين كه موافق اسلام است ، مخالفتى با اسلام ندارد به همين راءى دادند، صد دفعه ديگر هم به راءى بگذاريد همين اسـت . حالا يك عده اى كه ادعا مى كنند كه ما مثلا مى خواهيم دموكراسى باشد، يك عده اى در مـقـابـل هـمـه مـلت ايـسـتاده اند و مى گويند كه ما قبول نداريم . شما در دنيا به هر مكتبى رجوع كنيد كه آقا ملت يك چيزى را مى خواهد يك پانصد نفر، يك هزار نفر، يك ده هزار نفر (فـرضـا بـاشـند) اينها هم يك چيزى را مى خواهند، ملت راءى به اين دادند، اين چند نفر هم مـى گـويـنـد كه ما قبولش نداريم اين را، مى گويند كه اينها برخلاف آن چيزى كه همه بـشـر بـر آن مـتـفـق شـدنـد بـرخـلاف !!! او دارند مى گويند، برخلاف دموكراسى است ، بـرخـلاف اسـلام هـم اسـت . اسـلام كه مى گويد، مى فرمايد كه شورا باشد كارهاتان ، خوب اين يك كارى بوده است و به شورا گذاشته شده است . وقتى كه شورا يك چيزى را بـه اكـثـريـت قـبـول كـردنـد مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه هـمـان را عـمـل بـكـنـيـد، هـر كـه رد بـكـنـد مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه مـا قبول نداريم اين را. اين برخلاف دموكراسى است ،برخلاف اسلام است ، برخلاف مصالح مـمـلكـت اسـت و حـمـله بـه هـمـان جائى است كه شما از آنجا پيروز شديد. همانى كه به آن پـيـروز شـديـد حمله دارد مى شود. چشم ها را باز كنيد من دارم تكليف را از خودم برمى دارم بـه گـفـتـن ، شـمـا مـكـلفـيـد كـه بـا تـوجـه بـه هـمـه مـصـالحـى كـه داريـد و مـى كـنـيد عـمـل بكنيد، من مى گويم اين توطئه است براى اسلام و به ضد اسلام و دليلش ‍ اين است كه همانى كه اسلام مى خواهد، به آن حمله كردند، جمهورى اسلامى را خواستند به آن حمله كردند، شما هم بايد چشم و گوشتان را باز كنيد.
جلوگيرى از مشتبه شدن جمهورى اسلامى در اذهان مردم
نـگذاريد اشخاص اشتباه بكنند، اگر چنانچه اشتباه دارند مى اندازند، مردم را تبليغ كنيد هر
كدامتان تبليغ كنيد. اگر در روستاها رفتند يك عده اى كه شيطنت دارند، در روستاها رفتند و دارنـد تـبـليـغات مى كنند شما هم برويد در روستاها مطالب را بگوييد. مساءله اين است ايـنـهـا به همان چيزى كه شما مى خواهيد دارند حمله مى كنند. شما اسلام را مى خواهيد اينها مـى گـفـتـنـد جـمـهـورى اسـلام مـا نـمـى خـواهـيـم . تـا هـمـه بـا هـم نـبـاشـيـد و هـمـه از اين آمـال دنـيـائى كه به زودى از دست همه مان مى رود پشت نكنيد و توجه به مبداء قدرت كه هميشگى است نداشته باشيد پيروزى نيست و من اميدوارم كه همانطور كه تا حالا همه قشرها تـوجـه بـه خـدا داشـتند و فكر اين نبودند كه زندگيم چطور است ، تا آنوقتى كه مستقر بـشـود جـمـهـورى اسـلامـى و احـكـام اسـلام مـسـتـقـر بـشـود، هـمـيـن حـال بـاقـى بـاشد و ما انشاءالله پيروز بشويم و پيروز مى شويم . من به شما عرض كـنم تا اين چهره هاى نورانى و متوجه به خدا هست پيروزى همراه است و ما اميدواريم كه هم از جـهـت اقـتـصـادى ، هـم از جـهـت سياسى ، هم از جهت فرهنگى پيروز بشويم و اگر خداى نـخـواسـته يك روز قضيه دخالت نظامى باشد ما همه با هم سرباز اسلام هستيم . خداوند همه تان را انشاءالله حفظ كند، موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 2/10/58
پيام امام خمينى به مسيحيان جهان به مناسبت عيد ميلاد حضرت مسيح
بسم الله الرحمن الرحيم
(يـا ايـهـا الذيـن آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى واتقواالله ان الله خبير بما تعملون )
1خـوشـا، 3خـوشـا به حال آنان كه گرسنه و تشنه عدالتند، از آن رو كه سير نخواهند شد (انجيل متى )
1خـوشـا، 3خـوشـا بـه حـال آنـان كـه از بـهـر عدالت زحمت مى كشند، به سبب آنكه مملكت آسمانى از آنهاست (انجيل متى )
عـيـد سـعـيـد مـيـلاد مـسـيـح پـيـامبر عظيم الشاءن كه براى طرفدارى مظلومان و برقرارى عـدل و رحمت مبعوث و با گفتار آسمانى و كردار ملكوتى خود ظالمان و ستمكاران را محكوم و مظلومان و مستضعفان را پشتيبانى فرمود بر ملت هاى مستضعف جهان و ملت مسيح و مسيحيان هـم ميهنان مبارك باد، هان اى پدران كليسا و روحانيون تابع حضرت عيسى بپاخيزيد و از مظلومان جهان و مستضعفان گرفتار در چنگال مستكبران پشتيبانى كنيد و براى رضاى خدا و پـيـروى دسـتور حضرت مسيح يك بار ناقوس ها را در معابدتان به نفع مظلومان ايران و محكوم نمودن ستمگران به صدا درآوريد.
كـارتـر سـردمدار ستمكاران عالم تقاضا كرد تا ناقوس را در سرتاسر آمريكا به نفع جـاسـوسـان در مقابل ملت مظلوم ايران به صدا درآوريد. چه خوب و بجاست كه ناقوس ها را بـه فـرمـان خداى عالم و دستور عيسى مسيح به نفع ملت هاى مستضعف كه در زير چكمه دژخيمان كارترها از هستى ساقط مى شوند به صدا درآوريد.
خـوشـا بـه حـال آنان كه گرسنه و تشنه عدالتند و از بهر عدالت زحمت مى كشند و واى بـه حـال آنـان كـه بـرخـلاف دستور عيسى مسيح و برخلاف دستور همه پيامبران به نفع ظـالمـان و جـاسـوسـان و پـايـمـال كـنـنـدگان حقوق ملت ها زحمت مى كشند. واى ملت مسيح و پـيـروان عـيـسـى روح الله بـپـا خيزيد و از شرافت عيسى مسيح و ملت عيسوى دفاع كنيد و اجـازه نـدهـيـد دشـمنان تعليمات آسمانى و مخالفان دستورات الهى ، ملت مسيح و روحانيت عيسى را به خلق هاى مستضعفه جهان بد معرفى كنند. حضور ابرقدرت ها در معابد و دست آسـمـان كـردن آنـان بـراى دعـا بـه جاسوسان و خائنان عليه مظلومان و مستضعفان شما را اغـفـال نـكـنـنـد كـه ايـنـان جـز بـراى رسـيـدن بـه قـدرت بـيـشـتـر و نيل به رياست دنيا كه خلاف دستور آسمانى است به چيز ديگرى فكر نمى كنند.
ملت ما سال ها مبتلا به سالوس ستمگران بود و رنج ها از آن برد.
اى مـلت مـسـيـح چه شد كه آقاى كارتر در كشتارهاى دستجمعى ايران ، ويتنام ، فلسطين و لبـنـان و ديـگـر مـنـاطـق بـه دعا برنخاست و تقاضاى آهنگ ناقوس ها را نكرد ولى اكنون بـراى رسـيـدن بـه ريـاسـت جـمـهـورى و ادامـه چـنـد سـال ديـگـر سـتـمگرى بر ملت هاى ضعيف دست به دعا برداشته است و كليسا را به آهنگ ناقوس فرا خوانده است .
هـان اى پـدران كـليـسـا بـپـا خـيـزيـد و عـيـسـى مـسـيـح را از چـنگال اين دژخيمان نجات دهيد كه آن پيامبر بزرگ از ستمگرى كه دين را وسيله ظلم و دعا را وسـيـله رسـيـدن بـه مـسـنـد سـتـمـگـرى بـه بـندگان خدا قرار مى دهد بيزار است ، كه دسـتـورهـاى آسـمـانـى هـمـه بـراى نـجـات مـظـلومـان ، از مـلكـوت نازل شده است . و اى مستضعفان جهان برخيزيد و هم پيمان شويد و ستمگران را از صحنه برانيد كه زمين از خداست و وارث آن مستضعفانند.
و اى مـلت آمـريـكـا بـه تـبـليـغـات رؤ سـاى جـمـهـورى كـه جـز نـيـل بـه قـدرت فـكـرى نـدارنـد گـوش فـرا ندهيد و بدانيد كه جوانان ما با جاسوسان رفتارى خداپسندانه دارند، كه دستور اسلام رحمت بر اسيران است گرچه ظالم و جاسوس باشند.
شـما اى ملت آمريكا از كارتر بخواهيد شاه مخلوع و جنايتكار را به ايران برگرداند كه كـليـد رهـائى جـاسـوسـان بـه دسـت اوسـت و شـمـا اى اصـحـاب ناقوس دست ها را به دعا بـرداريـد و نـاقـوس هـا را بـه آهـنـگ درآوريد و از خداى بزرگ بخواهيد كه به رؤ ساى جمهور شما عدل و انصاف مرحمت كند.
خـوشـا بـه حـال آنان كه از بهر عدالت زحمت مى كشند و دعا مى كنند. روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 2/10/58
بـــيـــانـات امـام خـمـيـنى در جمع گروهى از كاركنان بخش خبر و جهاد سازندگى صدا وسيماى جمهورى اسلامى
سازندگى هاى روحى مقدم بر همه سازندگى هاست
بسم الله الرحمن الرحيم
كـشـور مـا و مـلت مـا احـتـيـاج بـه سـازنـدگـى دارد، سـازنـدگـى هـاى روحى مقدم بر همه سازندگى هاست ، جهاد سازندگى از خود افراد بايد شروع بشود و خودشان را بسازند و با شيطان باطنى جهاد كنند كه اين جهاد منشاء همه جهادهائى است كه بعد واقع مى شود. انسان تا خودش را نسازد نمى تواند ديگران را بسازد و تا ديگران ساخته نشوند، نمى شـود كـه كـشور ساخته بشود. جهاد سازندگى از خود آدم بايد شروع بشود، جهاد نفس ، جـهـاد اكبر است ، براى اينكه همه جهادها اگر بخواهد نتيجه داشته باشد و بخواهد انسان در جـهـادهـا پـيـروز بشود موكول به اين است كه در جهاد نفس پيروز باشد اگر انسان ها تـوجـه بـه خـودشـان داشـتـه بـاشند، جهاد نكرده باشند با شيطان خودشان ، اينها واحد واحدهائى هستند كه علاوه بر اينكه نمى توانند اصلاح جامعه را بكنند، فساد هم در جامعه مـى كـنـنـد، هـمه فسادهائى كه در عالم واقع مى شود، براى اينكه آن جهاد واقع نشده ، آن جـهـاد اكـبـر واقـع نـشـده . تـمام اين گرفتارى هائى كه بشر دارد از دست خود بشر دارد، بـشـر است كه به بشر جنايت وارد مى كند، ساير موجودات ، ساير حيوانات ولو سبع هم بـاشند، آنقدرى كه بشر جنايت مى كند آنها نمى كنند. اين بشر است كه چون اصلاح نشده اسـت و جـهـاد سـازنـدگـى نـكـرده اسـت ، ايـن از هـمـه حـيـوانـات سـبـعـتـر است ، هيچ سبعى مثل انسان نيست و هيچ حيوان ديگرى هم به پاى اين حيوان نمى رسد.
آنـقدر كه اين انسان ، اين حيوان دوپا در عالم فتنه و فساد مى كند هيچ موجود ديگرى نمى كـنـد و آنـقـدرى كـه ايـن حيوان دو پا محتاج به تربيت است هيچ حيوانى محتاج نيست . تمام انـبيا از اول تا حالا، تا خاتم ، از آدم رسول اكرم براى يك مقصد آمدند و آن مقصد اين است كـه ايـن حـيوانات را انسان كنند. مقصد اين است . تمام كتاب هائى كه از آسمان براى انبيا آمده است كه بزرگترش قرآن كريم است . همين يك مقصد را دارد كه اين انسان هايى كه در ايـن ظـلمـات واقع شده اند غرق شده اند در دنيا، همه توجه شان به خودشان است ، هر چه مـى خـواهـنـد بـراى خودشان مى خواهند، اصلا پيش شان مطرح نيست يك چيز ديگرى غير از خودشان ، آنها مى خواهند اينها را از اين ظلمت ها نجات بدهند، به عالم نور برسانند، ظلمت هـاى زيـاد، ظـلمـات ، آيـه شريفه اين طرفش را ظلمات مى فرمايد (الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور) آن طرف را نور مى فرمايد، اين طرف را ظلمات .
ظـلمت ها زياد است ، تاريكى هائى كه بشر به آن مبتلاست ، چه تاريكى هائى كه در نفس خـودش هـسـت و در باطن خودش هست و چه تاريكى هائى كه در جامعه هست ، اينها زياد هستند، از ايـنها وقتى انسان تخلص پيدا كرد نور يك امر واحد است ، همه به يك مبدا واحد به يك مـبـدا نـور بـايد برگردند. انبيا آمدند كه اينهائى كه در ظلمت ها واقعند، اينهائى كه هيچ نـمـى بينند الا خودشان و هيچ نمى خواهند الا براى خودشان ، براى هيچ كس ديگرى ارزش قـائل نـيستند، هر چه هست براى خودشان مى خواهند، اينها را از اين خودخواهى كه منشاء همه ظـلمـت هـاسـت ، نجات بدهند و برسانند به خداخواهى كه نور است . آنهائى كه رسيده اند بـه ايـن مـقـام خـداخـواهـى كـه ايـن يـك مـرتبه از كمالات است آنها اينطور نيستند ديگر كه مـثل ماها فكر كنند، آنها فكر ديگران هستند قبل از اينكه فكر خودشان باشند. پيغمبر اكرم بـراى ايـن كـافـرهـايـى كـه مسلمان نمى شدند و مؤ من نمى شدند غصه مى خورد، در آيه شـريـفه هست كه ، مثل اينكه مى خواهى خودت را هلاك كنى براى اينها. خواست كه همه عالم بـه نـور بـرسـنـد، مـبعوث شده بود براى اينكه همه اين هياهوهائى كه در دنيا هست و اين هـياهوها براى خود است ، براى رسيدن به قدرت خود است اين هياهوها را از بين ببرد و يك خـداخواهى در مردم ايجاد كند، توجه به نور ايجاد كند. اگر ايجاد بشود او، ديگر اينهمه نزاع هائى كه در دنيا هست از بين مى رود. اگر تمام انبيا جمع بشوند در يك محلى هيچ وقت بـا هـم نـزاع نـمى كنند اگر اوليا و انبيا را شما فرض كنيد كه الان بيايند در دنيا، هيچ وقـت با هم نزاع نمى كنند براى اينكه نزاع مال خودخواهى است ، از نقطه نفس انسان پيدا مـى شـود كـه آنـها نفس را كشته اند، جهاد كرده اند و همه خدا را مى خواهند، كسى كه خدا را مـى خـواهد نزاع ندارد، همه نزاع ها براى اين است كه اين براى خودش يك چيزى مى خواهد ايـن هـم بـراى خـودش يـك چـيـزى مـى خواهد، اين دو خودها تزاحم مى كنند، اين قدرت را مى خـواهـد مـال خـودش بـاشـد، آن هـم قـدرت را مـى خـواهـد مـال خـودش بـاشـد، تـزاحـم مـى كـنـنـد، ايـن قـدرت را مـى خـواهـد مـال خـودش بـاشـد، آن هـم قـدرت را مى خواهد مال خودش باشد، تزاحم مى كنند، جنگ درمى آيد. اگر مردم تربيت بشوند به تربيت انبيا كه همه كتب آسمانى براى اين تربيت آمده است ، همه اين نزاع ها از بين مى رود، همه اين گرفتارى هائى كه براى بشر است از بين مـى رود، بـرادر مـى شوند همه ، همانطورى كه در قرآن كريم همه را برادر خوانده است ، مؤ منها برادرند، از اين آيه استفاده اين معنا شود كه اگر چنانچه دو نفر به اخوت ايمانى شـان عـمـل نكنند، برادر نباشند، مؤ من نيستند، (المومنون اخوه ) مى گويد برادر هستند، ايـن مـؤ منها برادرند، همانطورى كه يك برادر براى برادر خودش خير مى خواهد مؤ من اين اسـت . اگـر يـك وقـت مـا ديـديـم كـه كسى براى برادرهاى خودش خير نخواست ، نزاع راه انـداخـت ، هـيـاهـو راه انـداخـت ، اين به طرف خودش بكشد، او به طرف خودش بكشد، اين از ايـمـان معلوم مى شود كه حظ صحيح نبرده است ، آنى كه بايد ايمان در قلب اين تاءثير بكند، نكرده است .
ايـمان فقط اين نيست كه ما اعتقاد داشته باشيم كه خدايى هست و پيغمبرى هست و چه ، نه ، ايمان يك مساءله اى بالاتر از اين است اين معانى را كه انسان ادراك كرده به عقلش ، بايد با مجاهدات به قلبش برساند كه قلبش آگاه بشود، بيابد مطلب را. خيلى چيزهاست كه انـسـان به برهان مى داند كه فلان قضيه فلان طور است يا فلان طور نيست ، لكن چون ايمان نيامده است ، تاءثير نمى كند مثلا نوع مردم
ايـنطور هستند كه در يك شب تاريكى ، اگر يك مرده اى در محلى باشد پيش او مى ترسند بـخـوابـنـد و هـمـه عقيده شان هم براى اين است كه مرده هيچ اثرى ندارند، هيچ كارى از او نـمـى آيـد، عـقـلشان مى گويد كه مرده است ، اين مرده اصلا حركت ندارد تا بتواند به من ضـرر بـزنـد، عـقـل ايـن را مـى گـويد، لكن اين مطلب به قلب نرسيده ، مرده شورها به واسـطـه تـكـرارى كـه كـرده اند، عمل تكرار شده را به واسطه تكرار، آنها پيش مرده مى خـوابـنـد، هيچ برايشان چيزى نيست ، اين فرق ما بين ادراك عقلى و ايمان است . ادراك عقلى آدم مـى كـنـد تـاءثـيـر در آدم ندارد، تا ايمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهميده باشد، باورش نيامده باشد، آن مساءله عقلى تاءثيرش كم است .
ايـمـان عـبـارت از ايـن اسـت كـه آن مـسـائلى را كـه شـمـا بـا عـقـلتـان ادراك كـرده ايـد آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بيايد، اين محتاج به يك مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهميد، بفهميد كه همه عالم محضر خداست ، محضر خداست ، ما الان در محضر خـدا نـشسته ايم . اگر قلب ما اين معنا را ادارك بكند ما الان در محضر خدا هستيم ، همين مجلس محضر خداست ، اين را اگر ايمان انسان در آن راه پيدا نيست مؤ من بشود انسان به آن ، قلب انـسـان بيابد اين مطلب را، از معصيت كنار مى رود. تمام معصيت ها براى اين است كه انسان نـيـافـتـه ايـن مـسـائل را، بـرهان هم بر آن دارد، برهان عقلى هم قائم است به اينكه خداى تـبـارك و تـعالى همه جا حاضر است ، هم برهان است و هم همه انبيا گفته اند (و هو معكم ايـنـمـا كـنـتـم ) قـرآن اسـت ، آن با شماست ، هر جا هستيد آن با شماست ، ما آن را از قرآن شـنـيـده ايـم ، بـه بـرهـان هـم ثـابـت هـسـت لكـن بـه قـلب مـا نـرسـيـده اسـت . مـا مـثـل مـرده شـور شـده ايـم تـا حـالا در ايـن بـاب ، مـا مـثـل مـردم عادى هستيم كه مطلب نرسيده به قلبمان ، تا اگر بخواهيم يك غيبت بكنيم ، يك تـهـمت بزنيم ، يك كار زشت بكنيم ببينيم محضر خداست ، در محضر خدا كه ، محضر احترام دارد، انـسـان در مـحـضـر يك بزرگى كه در نظر خودش بزرگ است ، احترام مى كند از آن مـحضر. اگر يك نفر وقتى كه در نظرتان بزرگ است پيش شما باشد، در محضر او كار خـلاف نـمـى كـنيد چه رسد به اينكه در محضر او به او خلاف بكنيد، كار خلاف مطلقا آدم نمى كند در محضر يك كسى كه ادراك كرده است كه اين بزرگ است ، محترم است ، چه رسد بـه ايـن كـه در مـحـضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بكند، محضر، محضر خداى تبارك و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصيت مخالفت با خود اوست ، با آن كسى است كه در محضرش هستيم .
بسازيد، بايد بسازيم خودمان را، جديت كنيد كه اين جهاد سازندگى را از خودتان شروع كنيد، وقتى از خودتان شروع كرديد هر كارى بكنيد، اين كارى است الهى وقتى خودتان را سـاخـتـيد، تمام كارهايتان الهى مى شود، براى اينكه از ظلمت ها بيرون رفته ايد، در نور وارد شـده ايـد، هـمه اعمالتان نورانى مى شود حرف كه مى زنيد نور است ، با گوش هم كه مى شنويد نور است ، با قلبتان هم ادراك مى كنيد و با نور ادراك مى كنيد، اصلا شما شده ايد نور.
انـبـيا آمدند كه ما اشخاصى كه از نور بهره اى نداريم و ظلمات به ما احاطه كرده است از هر طرف ما را، از اين ظلمت هاى گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم
نـور كـه اگـر رسـيـديـد بـه عـالم نـور، شـمـا سر تاپايتان نورانى مى شود، نور مى شـويـد، اصـلش حـرفـى كه مى زنيد نورانى است ، حرفى كه مى شنويد نورانى است ، گـوش و سمع و بصر، همه گوش خودت را رها كرده اى و گوش نورانى پيدا كرده اى . چـشـم ظـلمـانـى را رها كرده اى يك چشم نورانى پيدا كرده اى . چشمى است كه با او توجه بـه خـدا داريـد، گوشى است كه با او توجه به خدا داريد، ما بايد خودمان را بسازيم ، خـودتـان را كـه بـسـازيـد هـمه كارهايتان جهاد سازندگى است . هر كارى بكنيد ديگر در حـيـطـه جـهـاد وارد شده ايد شما، شما مجاهد هستيد ديگر، كارهاى مجاهد كارهاى جهادى است ، كـوشـش كـنـيـد كـه ايـن جـهـاد سـازنـدگـى را در خـودتـان ايـجـاد كـنـيـد، يـعـنـى مشغول بشويد به اين كارها. نگذاريد براى اينكه بعد آخر عمر، بسيارى از وسوسه هاى شـيـطـان يـكيش همين است شيطان باطنى انسان ، همين است كه حالا جوانيم ، انشاءالله وقتى كـه پـيـر بـشـويـم آن وقـت تـوبه مى كنيم ، شما نمى دانيد كه براى پير توبه كردن ديـگـر به اين زودى ها امكان ندارد. يك درختى كه تازه در آمده است مى شود كند آن را و يك بچه هم مى كند آن را، اين درخت وقتى كه يك مقدارى بزرگ شد، يك مرد بزرگ مى تواند بكند، يك قدرى بزرگتر شد محتاج به آلات است كه كنده بشود يك وقت درختى كه تناور شد و بزرگ شد مثل چنار امام زاده صالح ، نمى دانم حالا هست يا نه ، اين را ديگر به اين چـيـزهـا نمى شود كند آن را. اين ريشه هاى اخلاق فاسده ، ريشه هاى اعمالى كه در انسان هـر عـمـلى بـكـند يك ريشه اى در نفس پيدا مى شود، اولش آسان است يك معصيتى كرد، مى تـوانـد زودى بـرگـردد، يـك قـدرى كه اضافه شد مشكلتر مى شود. هر چه برود طرف پيرى اين قويتر مى شود و انسان ضعيفتر مى شود. اراده انسان ضعيفتر مى شود، لكن اين مـعـانـى كـه انسان گرفتارش بوده زيادتر مى شود، نگذاريد براى زمان پيرى توبه را، نگوئيد كه ما وقتى كه حالا رسيديم به بالاتر، آنوقت ، آنوقت ديگر نمى شود، همين طـور وسـوسـه مـى كـنـد شيطان تا آخر كه نگذارد ما با ايمان وارد بشويم به آن عالم ، تـمـام وسـوسـه هـاى مقابل دعوت هاى انبيا همين است كه نمى خواهند ما برسيم به آن نور. شيطان ها نمى خواهند، اين شيطان هائى كه الان نمى خواهند كه اين جهاد سازندگى هائى كـه ايـنـهـا، خـواهـرهـا، بـرادرهـايـمـان با اين زحمت مى روند جهاد سازندگى مى كنند، اين شـيـطـان هـائى كـه مـى خـواهـنـد نگذارند اين جهاد سازندگى پيدا بشود، اينها مى خواهند نگذارند كه اسلام تحقق پيدا بكند. اينها از همان ريشه هاى شيطانند، اينها اولاد شيطانند، ايـنـهـا همان وسوسه هاى شيطانى را مى كنند، اينهائى كه وارد مى شوند در مزارع ، وارد مى شوند در كارخانه ها و جوان ها را از كار باز مى دارند، به اعتصاب وا مى دارند، اينها هـمـان از ريـشه هاى شيطانند، آن در باطن ما هست ما را نمى گذارد كه جهاد بكنيم ، اينها هم در ظـاهـر ايـنها را نمى گذارند جهاد بكنند، بايد شيطان ها را بشناسيد تا نشناسيد نمى تـوانـيـد دفـاع كـنـيـد از خـودتان ، شيطان خودتان را بشناسيد، شيطان باطن خودتان را بشناسيد، شيطان هاى خارجى را هم بشناسيد تا بتوانيد با آنها جهاد كنيد، شيطان باطنى انسان خود آدم است ، خود انسان ، آن نفسيت انسان ، آن هواهاى انسان . اينها قشرهاى شيطانى است در انسان ، جنود شيطانند اينها، آن را تا نشناسد انسان نمى تواند با او مجاهده بكند، ايـن انـسـان هـائى هـم كه شيطان هائى هستند كه مانع از اين هستند كه اين اسلام تحقق پيدا بكند در اينجا و يك رژيم انسانى اسلامى پيدا بشود آن رژيمى كه انبيا
مـى خـواسـتند، آن رژيمى كه اولياء خدا مى خواستند، همه زحمت هايشان براى اين بود كه انـسـان درست كنند، انسان كه درست بشود رژيم حكومتش هم درست مى شود. چيزهاى ديگرى هـم درسـت مـى شـود، هـمـه چـيز درست مى شود همه زحمت انبيا براى اين بود كه يك عدالت اجتماعى درست بكنند براى بشر در اجتماع و يك عدالت باطنى درست كنند براى انسان در انـفـراد. زحـمـت هـاى انـبيا براى اين بود، اينها زحمت هاى انبيا را مى خواهند هدر بدهند. شما جـوان هـا كـه ايستاديد و با مشت محكم جمهورى اسلامى را خواستيد، شما خواستيد كه اسلام رژيم اين كشور باشد، شما كوشش كرديد كه اسلام باشد، اينها كوشش كنند كه نباشد، ايـنـها جنود شيطانند، بايد آنها را بشناسيد تا بتوانيد دفاع كنيد، دفاعشان كنيد و هستند اينها، تا انسان هست همين مسائل هست .
كوشش كنيد كه زير پرچم اسلام برويد
انـبـيـا هـم دعـوت كردند، زحمت كشيدند، اوليا هم دعوت كردند، رحمت كشيدند. جنگ ها كردند بـراى هـمـين كه اين انسان هاى فاسد را كنار بزنند و يك جامعه انسانى درست بكنند، لكن مـع الاسـف تـوفـيـق حـاصـل نـشـد، براى ما هم نمى شود، براى شما هم نمى شود. اما حتى الامـكـان البـتـه آن مـعـنـائى كـه اسـلام مـى خـواهـد بـه ايـن زودى هـا حـاصـل نـمـى شـود، امـا حـتـى الامـكـان مـا مـكلفيم نبايد بگوئيم كه حالا كه آن مطلب اعلى حاصل نمى شود اين پائين ترش هم حاصل نشود.
مـا مـكـلفيم كه هر مقدارى كه مى توانيم اين رژيم را رژيم انسانى ، رژيم اسلاميش كنيم ، هـر قـدر مـى تـوانـيـم زيـر پـرچـم قـرآن بـرويـم ، هـر مـقـدارى كـه شـمـا عـمـل كـرديـد به قرآن ، زير پرچمش رفتيد، پرچم قرآن اين نيست كه پرچم هاى ديگران هـسـتـنـد، پـرچـم قرآن عمل به قرآن است ، زير پوشش قرآن كه انسان رفت ، زير پرچم اسـلام اسـت ، زير پرچم قرآن است . كوشش كنيد كه زير پرچم اسلام برويد، هر مقدارى كـه مـى شود خودتان و هر كس را با او آشنا هستيد، هر مجلسى كه پيدا شود ببينيد كه يك كسى از اين پوشش ‍ اسلامى مى خواهد يك قدرى كنار برود دعوتش كنيد. امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر از امـورى اسـت كه بر همه كس واجب است ، يك چيزى نيست كه بر يكى واجب بـاشـد بـر ديـگـرى نه ، همه ما مكلفيم كه همانطور كه مكلفيم كه خودمان را حفظ كنيم و خـارج كنيم از ظلمت به نور، مكلف هستيم ديگران را همين طور دعوت كنيم . هر مقدارى كه مى تـوانـيـم ، شـمـا نـبـايـد بـگـوئيـد كـه خـوب ، مـن كـه خـطـيـب نـيـسـتـم ، مـن كـه اهـل مـنـبـر نـيـسـتـم ، مـن كـه اهـل مـحـراب نيستم ، شما اهل اين هستيد كه در خانواده تان با آن پـسـرتـان و بـا دخـتـرتـان و بـا اوليائتان ، با آن كسى كه رفيق شما هست ، مى توانيد حرف را بزنيد، همين مقدار شما مكلفيد. اگر انسان ديد معصيت خدا مى شود، بايد جلويش را بـگـيـرد، نـگـذارد معصيت خدا بشود. انشاءالله خداوند همه ما را هدايت كند و همه ما را از اين ظـلمـت هـائى كـه در اطـرافـمان ، در قلوبمان ، در همه اعضا و جوارحمان قرا گرفته ، اين ظلمت ها را به نور هدايت كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 3/10/58
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان هنرى شيراز
تعيين رئيس جمهور بايد با توجه به صفاتش در قانون باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن در عـيـن حال كه حالم مقتضى صحبت نيست لكن براى تشكر از آقايان چند كلمه اى عرض مـى كـنـم . آقـايان زحمت كشيدند كه از راه هاى دور تشريف آوردند. خداوند همه را حفظ كند، مـوفق باشيد. چيزى كه لازم است عرض كنم اين است كه در اين موقع كه يك مرحله ديگرى از مـراحلى كه در كشور ما مى خواهد تحقق پيدا كند در دست اجراست و آن تعيين رئيس جمهور اسـت ، بـايد توجه داشته باشند آقايان كه آن صفتى كه در قانون اساسى براى رئيس جـمـهـور تـعـيـين كرده اند مراعات كنند، قانون اساسى را ملاحظه كنند و رئيس جمهور را در آنـجـا ملاحظه كنند و كسى كه داراى اين صفات بود او را به آن صفات مى شناسند به او راى بدهيد و اگر چنانچه فاقد آن صفات باشد، احتراز كنيد از راءى دادن به او.
به كسى كه لايق براى اين مقام است راءى بدهيد
روز سـرنـوشـت سـازى اسـت . مـى خـواهـيـد زمام كشور را به يك كسى بدهيد كه مؤ ثر در مقدرات كشور شما باشد. سهل انگارى نكنيد و به پاى صندوق ها برويد و با هم اجتماع كـنـيـد و كـسـى كه لايق براى اين مقام است و داراى صفاتى است كه سوء سابقه نداشتن ، وابـسـتـگى به رژيم سابق نداشتن ، اينها از امورى است كه بايد ملاحظه بشود و آقايان نبايد سستى كنند در رفتن ، به پاى صندوق بروند لكن به كسى كه اين صفات را دارد راءى بدهند. خداوند انشاءالله شماها را حفظ بكند و من از اينكه معذورم از اينكه زياد صحبت كنم عذرخواهى مى كنم و شما را به خداى تبارك و تعالى مى سپارم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 3/10/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فرهنگيان و معلمان شهرستان محلات
اگـر چنانچه انسان تحت تربيت انبيا متحول بشود، جامعه هم به تبع او به ترقى مى رسد
بسم الله الرحمن الرحيم
مـحـلات يـك محلى است كه من بعضى تابستان ها مى رفتم ، تابستان ها را آنجا بودم و در آنـوقـت كـه مـن آنـجـا بـودم احـساس مى كردم كه مردم محلات با مردم بسيارى از جاها فرق دارنـد، تـوجـهـشان به ديانت بيشتر بود از بعضى جاهاى ديگر، از خيلى جهات و من اينكه فـهـميدم اين بود كه محل به واسطه خوبى علما خوب بوده . علمائى بودند كه در محلات بودند، علمائى بودند كه افراد صحيح ، وظائف ملائى شان را، وظائف ديانت شان را خوب عـمـل مـى كـردنـد، مـردم هـم تـبـعـيـت آنـهـا خـوب شـده بـودنـد، اهـل مـسـجـد بـودند، همه اهل دعا و اهل عبادت و اهل كار و همه چيز بودند. محلات ، من حالا قريب بيشتر از شايد سى سال است ، يك همچو چيزهائى است كه ديگر آنجا را نديدم ، نمى دانم الان بـاز هـمـان اسـت ، مـن امـيـدوارم كـه هـمـان بـاشـد. اگـر چـنـانـچـه انـسـان خـودش مـتـحول بشود به يك انسانى كه تحت تربيت انبيا انسان بشود، جامعه هم به تبع او به تـرقـى مـى رسد. گاهى يك فرد در يك جامعه موجب فساد مى شود و گاهى هم يك فرد در يـك جـامـعـه مـوجـب صـلاح مى شود. اين فرد گاهى از قشر قدرتمندان است كه مردم به او تـوجـه دارنـد، گـاهـى از قـشـر روحـانـيـيـن اسـت كـه آن هـم مردم به او توجه دارند. قشر قـدرتـمـنـدهـا كـمتر در شاءن پيدا مى شود كه اشخاص ساخته شده باشد، من كه حالا ياد نـدارم ، كـمـتـر پـيـدا مـى شـود، در قـشـر روحـانيين پيدا مى شود. و اگر روحانى ، در يك مـحـل يـك روحـانـى مـتعهد باشد، آن محل را تصفيه مى كند و اگر در هر يك از بلاد چند نفر روحـانـى بـاشـنـد كه آنها آنطور كه بايد، آنطور كه دستور اسلام است باشند، از باب ايـنـكـه مـردم تـبـعيت از آنها مى كنند، مردم هم اصلاح مى شوند و با اصلاح مردم يك جامعه صحيح پيش مى آيد.
مهمترين ماءموريت رضاخان يكى اين بود كه روحانيون را بكوبد
شما ديديد كه در اين 50 سال ، خوب اكثرا يادتان نيست ، زمان رضاخان را اكثرا يادتان نـيـسـت لكـن مـن يادم است ، يعنى من از قبل از اينكه رضاخان كودتا كند يادم هست ، رضاخان به واسطه ماءموريتى كه داشت ابتدا به يك صورت مقدس مابى آمد تو كار، مقدس مابى آن حدودى كه يك نظامى بايد باشد، در محرم روضه داشت ، در يك جائى بود كه روضه خوانى داشت و خودش هم حاضر
مـى شـد، دسـتـجـات از ارتشى ها راه مى انداخت كه من او را خودم ديدم ، دستجات مختلفى از ارتـشـى هـا راه مـى انداخت و آنوقت هم معروف بود كه خود او در ماه محرم تكيه هائى كه در تهران بود مى گفتند كه مى رفت . بعضى ها مى گفتند پياده مى رفت ، همه تكيه ها را در ايـن شـب هاى محرم ، به تدريج تكيه ها را مى رفت تا آنوقتى كه قدرتش مستقر شد، با اسلحه ديانت آمد تا آنوقتى كه قدرتش محكم شد، آنوقت كه محكم شد ماءموريتش را شروع كـرد و مـهـمـترين ماءموريتش يكى اين بود كه روحانيون ، را بكوبد روحانيون را آنطورى كه كوبيد كه تبليغات را راه انداختند، شعرا بر ضد روحانيون ، دستگاه ها تجهيز شدند بـر ضـد روحـانيين ، به طورى كه قشرهاى ناآگاه هم برگشتند از روحانيون ، شوفرها روحانى را يا سوار نمى كردند، يا اگر سوار مى كردند، اهانت مى كردند. من خودم سوار اتـوبـوس بودم كه يك شيخ هم بود، بنزين تمام شده بود، تمام شدن بنزين را گردن شيخ مى گذاشتند. يكى از رفقاى ما گفت كه من در اراك بودم و مى خواستم بيايم قم مثلا، رفـتـم ، شـوفـر گـفت كه ما بنا گذاشتيم دو طايفه را سوار ماشين نكنيم ، يكى فواحش ، يـكـى آخـونـدهـا. از هـمه جهات شروع كردند فشار آوردن ، ممنوعشان كردند از منبر رفتن ، اصـلا مـجالس را از بين بردند، شروع كردند به سربازى بردن ، شروع كردند عمامه هـا را بـرداشـتن و به طورى كه ما شايد مثلا قبل از آفتاب ، چه وقت ، كه خلوت باشد مى رفـتـيم در يك جائى رفقا يك چند نفرى كه بودند، اينها يكى يكى مى آمدند و در آنجا كه نـمـى توانستيم بيرون برويم براى تعرض مى كردند و من يك درسى كه !!! من داشتم ، يـك روز ديـدم كـه يـك نـفـر آمد، جمعى بودند، يك نفر آمد، گفتم كه رفقاتان ؟ گفت اينها قـبـل از آفـتـاب مـى رونـد در بـاغـات براى اينكه ماءمورين مى آيند در توى مدرسه ها مى گـردنـد معممين را مى برند. اين براى چه بود، اين براى اين بود كه اين قشر را مؤ ثر مـى دانـسـتـنـد ايـنها، ولو حالا به خيال خودشان اين قشر را مى گفتند كه نماينده اسلامند، مردم به آنها توجه دارند، اگر اينها يك قدرتى داشته باشند، نمى گذارند كارها انجام بـگـيرد، كارهائى كه مى خواستند، نمى گذارند انجام بگيرد، از اين جهت به اينها فشار مى آوردند.
يـك كـار ديـگر هم كه آنها مى كردند كارها زياد بود، يعنى برنامه زياد بود اينكه قشر جـوان را، در مفاسد را به روى آنها باز كردند، در همه شهرها خصوصا تهران كه بيشتر از هـمـه جـا مورد نظر بود، آن جاهائى كه جوان اگر برود در او فاسد مى شود، درهاى او بـاز بـود بـه روى آنـهـا، تـبليغات هم از همه طرف ، سينماها به آن وضعى كه شنيدند، مـراكـز فـسـاد بـه آنـطـورى كـه گـفته شده است ، مراكز فروش مشروبات الكلى كه از كـتـابـخـانـه زيـادتـر بود، از كتابفروشى زيادتر بود، گفتند بين تهران تا شميران آنـجـاهـا چقدر جاهائى بود كه براى فحشا مهيا كرده بودند. اين قشر جوان كه بايد از او كـار بـرآيد و از او اميد هست و مى تواند براى كشور خودش خدمت بكند، اينها را از آنجائى كـه مـركـز خـدمـت اسـت مـى كـشـانـدنـد بـه مـراكـز فـحـشـا تـا ايـنـهـا را يـك مـوجـود مـهمل بار بياورند، چنانچه اين خوب ديگر اخيرا منتهى شد به اينكه زمان اين مردك شد. و اين از پدرش عميق تر كار مى كرد، اين بيشتر از او نقشه داشت يعنى نقشه اى كه برايش دستش داده بودند.
اين هروئين به اين فراوانى كه الان هم ملت ما به شرش مبتلاست ، اين يك مساءله اى نبود كه
همين من باب اتفاق چنين توسعه پيدا كند، اين يك برنامه بوده است براى اينكه يك وقتى يك جوانى هروئينى بشود ديگر همه چيزش را از دست مى دهد. يك قوه فعاله است ، اين قوه فـعـاله وقـتى كه مبتلاى به هروئين بشود، مبتلاى به مشروبات بشود، عادت كند كه به سينما برود، به سينماى كذائى ، عادت كند به اين مركزهاى فحشا برود كه همه اينها را بـراى ايـنـكه اين قشر جوانى كه آمال يك كشور است اين را نگذارند كه بيدار بشود، همه چـيـزش را بـبـرنـد ايـن بـى تـفـاوت بـاشد، عادت هروئينى اينطورى است ، آدم ترياكى اينطورى است ، آدمى كه مبتلاى به مسكرات است اينطورى است ، آدمى كه مبتلاى به فحشاء اسـت اينطورى است كه اگر هر بساطى سرش درآورد اين ديگر نمى تواند كه قيام كند و كـار انـجـام بـدهد. اينها خواستند مملكت ما اينطور بشود كه قشر جوانش از بين برود، بى تـفـاوت بـاشـد و هر چه اينجا دارند ببرند و آنها هم توجه به او نكنند. در هر جا به يك نقشه اى توسل پيدا كردند تا اينكه نگذارند اين مملكت بيدار بشود.
خدا خواست كه به داد اين مملكت رسيد و مردم را بيدار كرد
خدا خواست كه به داد اين مملكت رسيد كه مردم را بيدار كرد، خدا بيدار كرد مردم را، توجه مـردم از آن مـسـائل كـم كـم بـرگـشـت ، هـمـان جـوان هـائى كـه يـك وقـت اصل به اين مسائل اعتنائى نداشتند، خداوند تاييد كرد و توجه پيدا كردند، به حيث جوان هائى كه بايد بروند سراغ مثلا جوانى شان ، در اين نهضت آمدند ريختند به خيابان ها و فعاليت كردند و براى اسلام خدمت كردند و اين پيروزى كه نصيب ما شد، نصيب ملت ما شد در اثـر تـحـولى بـود كـه بـه اراده خـداى تـبـارك و تـعـالى بـراى مـلت حـاصـل شـد. تـحـولى كـه مـلتـى كـه تـوجـه بـه ايـن مـسـائل نـداشـت ، آنـهـائى كـه بـه مـسائل سياسى توجه داشتند كارى به ديانت نداشتند، مـسـائل سياسى آنها به نرخ روز، آن روزى كه بيرق آمريكا بالا شد براى او صحبت مى كند، آن روزى كه بيرق فرض كنيد انگلستان بلند شد براى او صحبت مى كند، آن روزى كـه بـيـرق اسلام باشد براى او صحبت مى كند، اينها يك مبنائى ندارند، اينطورى هستند، يـك مـبـنـائى نـدارد آن مـبـنـا يـك كـارى بـكـنـد و ايـن قـشـرشـان كـه تـوجـه بـه مـسـائل مـمـكن بود پيدا بكنند، اينها توجه اينجورى بود وضعشان ، قشرهاى ديگر هر كس مـشـغـول كـار خـودش بود، كاسب كسب مى كرد، زارع زراعت مى كرد، همه چيزشان را كه مى بردند هى مى گفتند خوب آقا، از اينكه توجه مى كرد، مى گفت ما چه بكنيم ، نمى توانيم ، اكـثـرا هم توجه نداشتند به اين مسائل ، اين يك دست غيبى الهى بود كه اين ملت را از آن حـال رخـوت ، از آن حـال سـسـتـى ، از آن حـال بـيـخـبـرى بـرگـردانـد بـه يـك حـال خبردارى ، همه مجهز شدند. نمى شود كه بدون تاييد الهى يك چنين توسعه اى پيدا بـكـنـد يك مساءله ، همه جا مى رفتيد مى ديديد يك مطلب مى گويند كه ما جمهورى اسلامى مـى خـواهـيـم ، نـه شـرقـى ، نـه غـربـى ، جـمـهـورى اسـلامـى ، آزادى ، استقلال ، جمهورى اسلامى . اين يك مساءله اى نبود كه بشود يك نفر آدم ، ده نفر آدم ، صد نـفـر آدم ، كـار انجام بدهند، يك مساءله اى الهى انجام گرفت به طورى كه تمام قشرهاى مـلت مـا هم يكصدا شدند، با آن يك صدا هم پيش بردند، و ما مادامى كه اين نهضت را نگهش داريم ، حفظش كنيم پيروز هستيم و ما
اميدواريم كه حفظ بشود.
امروز روز اين است كه يك توجه داشته باشيم و آن توجه به اينكه دشمن را عقب بزنيم
تـوجـه داشـتـه باشيد به اينكه امروز روزى نيست كه ما و شما و ملت ما و همه توجه به گـرفـتـارى خـودشـان ، گـرفـتارى شخصى داشته باشند. يك روزى كه يك گرفتارى براى اسلام دارد پيش مى آيد، يك گرفتارى براى كشور دارد پيش مى آيد، در معرض اين اسـت كـه مـفـسـدهـا افـسـاد بـكـنـنـد و بـخـورنـد كـشـور را، بـرگـردانـنـد بـه حـال ديـگـر كـه همه چيزمان از بين برود، روز اين نيست كه ما بنشينيم كه حقوقم كم است ، خـانه ام چه جورى است ، الان روز اين نيست .، بايد الان ما اين كشتى كه از همه اطراف موج هـاى بـسيار خطرناك به او متوجه است ، ما بايد بنشينيم حالا كه ، همان نظير خود كشتى ، حـالا اگـر يـك عـده اى در كـشتى بودند و كشتى افتاد به خطر غرق ، آنوقت اينها بنشينند بـگـويـنـد كـه خـانه مان چه جورى است !! هيچ كس نمى نشيند، همه در صدد اينند كشتى را نـجـات بـدهـنـد. يـك وقـت يـك كـشـورى مـبـتـلا شـده اسـت بـه يـك چـنـيـن مسائل ، مثل الان كه كشور مبتلاست به ، مواجه با يك قدرتى كه تمام تبليغات دنيا دستش هـسـت ، دولت هـا هـم الا نادر، همراه او هستند، يك چنين موقعى ملت ما نبايد در فكر اين باشد كـه حـالا در اداره كه من مى روم جايم كجا باشد، در فرهنگ بايد چه جور باشد. همه اينها يك موقع آرام بايد طرح بشود.
امروز روز اين است كه ما تمام چيزهائى كه مربوط به خودمان است ، مربوط به اداره مان اسـت هـمـه را كـنـار بـگـذاريم يك نظر، يك توجه داشته باشيم و آن توجه به اينكه اين دشـمـن را عـقب بزنيم و مى توانيم و مى توانيد. يك ملت اگر يك چيزى خواست ، نمى شود خـلافـش كرد، خدا به همراهش (يدالله مع الجماعه ) يك جمعيت كه براى خدا قيام كرده و بـا الله اكـبـر مـطـلبش پيش برده است اين را نمى شود تحميلش كرد. تحميلاتى كه بر مـلت هـا مـى شـود از بـاب ايـن بـود كـه قـشـرهـاى مـخـتـلف هـر كـدام مـشـغـول كـار خـودشـان بـودند، آنها هم ايجاد اختلاف مى كردند بينشان ، حرف هاى مختلف درست مى كردند كه هر كدام دشمن همديگر بودند، در قشرهاى مختلف مملكت كارهاى مختلف ، اين كى هست ؟ ترك ، آن كى ؟ كرد، آن كى ؟ سيستانى ، آن كى ؟ بلوچ ، آن كى ؟ فارس . حتى در يك شهر، اين محله و آن محله با هم اختلاف داشتند، شايد شماها يادتان نباشد، محله كذا با محله كذا با هم اختلاف داشتند، كه اگر از آن محله يك كسى مى آمد به اين محله ، كتك مـى خـورد و رفـت . ايـنـهـا يـك چـيزهائى بود حساب شده كه نگذارند يك ملت با هم مجتمع بشوند، نگذارند كه يك جمعيت هائى يك طرف بروند، متوجه بشوند به يك چيزى ، متوجه به يك طرف . اين وقتى اختلاف پيدا شد، نخواهد شد. خدا خواست كه به همه نيرنگ هائى كه آنها داشتند ملت ما يكصدا شد، صدا هم همچو نبود كه براى دنيا باشد، اصلش ‍ توجه بـه ايـنـكه گرفتارى من دارم نبود، اين مردم ريختند در خيابان ها و در پشت بام ، پائين و ايـنـهـا و هـمـه آن روزى كـه داد مـى زدنـد ايـن بـود كـه ايـن شـخـص ، ايـن سـلسله ، بلكه اصل شاهنشاهى بايد
بـرود و اسـلام بـيـايـد. ما با اين مطلب پيروز شديم و بعد از پيروزى ، دشمن ها بيشتر به اين معنا، به اين نيرنگ توجه پيدا كردند براى اينكه ديدند ضربه خوردند، ديدند از وحدت ملت و اينكه براى اسلام داشتند فرياد مى كردند ضربه خوردند، آنها از اسلام ضـربـه خـوردنـد، ديدند از وحدت ملت و اينكه همه براى اسلام داشتند فرياد مى كردند ضـربه خوردند، آنها از اسلام ضربه خوردند، از اسلام كه ضربه خوردند دنبالش هم بـراى اسـلام يـك حرف هائى پيش مى آوردند كه جمهورى اسلامى لازم نيست بشود، ما نمى خواهيم جمهورى باشد و هكذا تا حالا باز صداشان هست . ملت بايد توجه به اين بكند كه آنـى كـه مـلت مـا را پـيـش برد و آنها را عقب زد، آن را نگه دارد، آن توجه به خدا و وحدت كـلمـه . تا توجه تان به خداست و هى توجه به اينكه فرشم چه جورى و نمى دانم چه جورى و اينها، تا اين هست اگر اين پيدا بشود، اختلافات شروع مى شود.
اگـر انـسـان مـتوجه شد به اينكه من حالا بايد كارم چه جور باشد، حالا بايد وضعم چه جور باشد، اين متوجه اين مى شود كه يك اختلافاتى پيدا بشود. امروز روز اين كار نيست ، امـروز روز ايـن اسـت كـه مـا از اختلافاتمان دست برداريم و آن چيزهائى كه مربوط به حـفـظ وحـدتـمان هست و مربوط به مصالح كشور، امروز مى دانيد كه ما را دارند تهديد مى كـنـنـد بـه حـصـر اقـتـصادى ، ما بايد فكر بكنيم براى اين كار، فكر اين است كه كشور مشغول كشاورزى بشوند، مشغول كشت بشوند. آنهايى كه شلوغكارى مى كنند، در كشاورزى خـرابـكـارى مـى كـنند، آنها بايد كنار بروند. به اسم هاى مختلف مى روند نمى گذارند كـشـاورزها مشغول بشوند، آنها را بايد خود مردم كنار بزنند و قواى انتظامى هم كنارشان بـزنـنـد. مـردم با آسوده خاطر بودن مشغول زراعت بشوند. فردا اگر خداى نخواسته جلو گـرفـتـنـد، مـا مـحـتـاج نـشـويـم بـه خـارج ، اگـر مـحـتـاج شـديـم بـه خـارج ، هـمـه مـسـائل بـرمـى گـردد، شـكـم گرسنه مى كند ايمان ندارد. اگر خداى نخواسته اينها چنين كـردنـد، مـا احـتـيـاج پـيـدا كـرديـم كـه گـنـدم بـدهـد، اين احتياج اسباب اين مى شود كه ما وابستگى سياسى هم پيدا كنيم ، وابستگى فرهنگى هم پيدا كنيم ، وابستگى نظام هم پيدا كـنـيـم و هـمـه چـيزمان از دست برود و از يك چنين حالى نبايد اختلافات را دامن زد، نبايد آن بـگـويـد من حزب كذا، آن بگويد من حزب كذا، نبايد اينقدر حزب ها پيدا بشود، دويست تا حزب پيدا بشود، اينقدر جمعيت ها پيدا بشود، بايد همه شان با هم مجتمع براى نجات يك كـشـورى كه همه در آن مى خواهند زندگى بكنند، نجات به اين است كه جهت اقتصاديش را، هـر كـه مشغول هر كارى هست خوب انجام بدهد تا جهت اقتصادى درست بشود، كارخانه ها را راه بـيـنـدازنـد، كـارخانه هاى خصوصى ، بزرگ ، كوچك . آنهائى كه مى آيند آشوب مى كـنـند در كارخانه ، بدانند كه اينها مانع هستند، اينها نمى خواهند كه اين مملكت سروسامان پـيـدا بـكـنـد، جـلوشـان را بـگـيـرنـد و كـشـاورزهـا هـم هـمـيـن طـور، هـر كـس مشغول هر كارى هست خوب انجام بدهد آن كار را.
ما بايد بناى بر اين بگذاريم كه احتياجمان را از غير سلب كنيم
فرهنگى ها يك بسيار بزرگى در گردنشان هست و او تربيت است ، تربيت جوان ها،
تـربـيـت بـچـه هـاسـت . ايـن تربيت بچه ها اگر تحقق درست پيدا بكند كه اين بچه هاى كوچك كه تحت تربيت معلمين هستند خوب تربيت بشوند، مملكت ما بعدها نجات پيدا مى كند. مـا از ايـنـكـه فـاقـد يك مغزهاى متفكر صحيح و سالم ، مغز متفكر زياد، اما متفكرى كه سالم نـيـسـت مغزش ، ما بايد كوشش كنيم كه اين مغزهاى كوچولوى بچه ها را از حالا سالم بار بـيـاوريـم تا بتوانند اينها بعدها دفاع كنند از كشورمان . آتيه كشور شما دست اين بچه هاست كه بعدها بايد اينها دست بگيرند. اينها را اگر حالا تربيت بكنيد.....
الان مـا هـمـه جـهـاتـمـان بايد متوجه اين باشد كه اين دشمن را از ميدان بيرون كنيم ، بعد بـنـشـيـنـيـم هـمـه چـيـز !!! بايد !!! بسازيم ، البته نمى گويم حالا نسازيم ، حالا بايد بـسـازيـم . الان مـا مـحـتـاج بـه كـشـاورزى هـسـتـيـم ، بـايـد كـشـاورزى بـه يـك حـال تـوسعه اى چيز بشود انجام بگيرد. ما نبايد هى بنشينيم اينجا محتاج به اين باشيم كـه برويم پيش دشمن هامان از آنها يك چيزى را بخواهيم ، دستمان را دراز كنيم پيش دشمن هـامـان از آنـها يك چيزى بخواهيم ، دستمان را دراز كنيم پيش دشمن مان كه از آنها يك چيزى بـگـيـريـم براى زندگيمان . ما بايد خودمان بناى بر اين بگذاريم كه خودكفا باشيم . بـنـاى بـه ايـن بـگـذاريـم كه از اين زمين خدا كه به ما داده است كه كشور ما، كشور خيلى بزرگى داريم ، اينجا مى گويند كه صد و پنجاه ميليون جمعيت مى توانند زندگى كنند. ما حالا سى و پنج ميليون فرض كنيد هستيم در يك كشور كه صد و پنجاه ميليون جمعيت مى تـوانـنـد در آن زنـدگـى بـكـنـنـد. مـا اگـر روى يـك اصـول صـحـيـح ايـن مـمـلكـت را اداره بـكـنـيـم ، بـهـتـريـن زنـدگـى بـراى مـلت ، مـمـكـن حاصل بشود، لكن نمى خواهند اينطور بشود، نمى گذارند. اين شط كارون تا برسد به آنـجـائى كـه بـه شـط العرب مى خواهد برسد، اين شط همين طور آبش هرز مى رفت ، يك وقـتـى كه من رفته بودم از آنجا عبور كنم ، بيابان و هم زمين هاى سالم ، همين طور افتاده بود. اين آب اگر خرج اين زمين مى شد و اين زمين آباد مى شد، براى صد ميليون جمعيت مى تـوانـسـت ايـران ارزاق بدهد، نه اينكه حالا كه سى و پنج ميليون است نتواند خودش اداره كـنـد. مـا بـايـد بناى بر اين بگذاريم كه احتياجمان را از غير سلب كنيم ، احتياجمان را از دشمن هاى خودمان سلب كنيم كه ما محتاج به دشمن مان نباشيم كه از دشمن مان بخواهيم يك چـيـزى بـگـيـريـم براى رزق خودمان و اين به اين است كه همه همت كنند، ملتى باشند كه بيدار شدند بحمدالله ، همت كنند و اين قشرهاى فاسد كه نمى گذارند كار انجام بگيرد، آنـهـا را طـردشان كنند اين بين خودشان ، پشت بكنند به آنها. و خداوند انشاءالله به همه شـمـا سـلامت بدهد. و آقا سال هاى طولانى خدمتشان بودم ، در خدمتشان بوديم و بنابراين اسـت كه ايشان آنجا اقامه جمعه بكنند و اميدواريم كه از ايشان استفاده بكنند، از خطبه هاى ايـشان استفاده بكنند و خطبه هاى ايشان خطبه هاى آموزنده باشد و خداوند همه شما را حفظ كند انشاءالله .
والسلام عليكم و رحمة الله

next page

fehrest page

back page