صحيفه نور جلد ۵

امام خميني رحمه الله عليه

- ۱ -


تاريخ سخنرانى :12/11/57
بيانات امام خمينى در بهشت زهرا 
تسليت و تشكر از ملت مصيبت ديده
بسم الله الرحمن الرحيم
مـا در ايـن مـدت مـصـيـبـت هـا ديـده ايـم ، مـصـيـبـت هـاى بـسـيـار بـزرگ و بـعـضـى پيروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده مصيبت هاى زن هاى جوان مرده ، مردهاى اولاد از دست داده ، طفل هاى پدر از دست داده .
من وقتى چشمم به بعضى از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده اند مى افتد، سنگينى در دوشـم پـيـدا مى شود كه نمى توانم تاب بياورم . من نمى توانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم ، من نمى توانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خداداد، خداى تبارك و تعالى بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.
مـن بـه مـادرهاى فرزند از دست داده تسليت عرض مى كنم و در غم آنها شريك هستم . من به پـدرهـاى جوان داده ، من به آنها تسليت عرض مى كنم . من به جوان هائى كه پدرانشان را در اين مدت از دست داده اند تسليت عرض مى كنم .
اصل رژيم سلطنتى ، خلاف قانون ، قواعد عقلى و حقوق بشر
خوب ، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت ها براى چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مى گـفـت و چـه مـى گـويـد كـه از آنـوقـتـى كـه صـداى مـلت در آمـده اسـت تـا حـالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد؟ ملت ما چه مى گفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ مـلت مـا يـك مـطـلبـش ايـن بـود كـه ايـن سـلطـنـت پـهـلوى از اول كـه پـايـه گـذارى شـد برخلاف قوانين بود. آنهائى كه در سن من هستند، مى دانند و ديـده انـد كـه مـجـلس مـوسـسـان كـه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نـداشـت در مـجـلس مـوسسان ، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكـلاى آن را وادار كـردنـد بـه ايـنـكـه بـه رضاشاه راى سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يـك امـر بـاطـلى بـود، بـلكـه اصـل رژيـم سـلطـنـتـى از اول خـلاف قـانـون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است براى اينكه ما فرض مـى كـنـيم كه يك ملتى تمامشان راى دادند كه يك نفرى سلطان باشد، بسيار خوب ، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راى آنها براى آنها قابل عمل است
لكـن اگـر چـنـانـچـه يـك مـلتـى راى دادنـد (ولو تمامشان ) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقى ملت پنجاه سال از اين ، سرنوشت ملت بعد را معين مى كند؟ سـرنـوشـت هـر مـلتـى بـه دست خودش است . ما در زمان سابق ، فرض بفرمائيد كه زمان اول قـاجـاريـه نـبوديم ، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمى تـحـقـق پـيـدا كـرد و هـمـه مـلت هـم مـا فـرض كنيم كه راى مثبت دادند، اما راى مثبت دادند بر آقـامـحـمـدخان قجر و آن سلاطينى كه بعدها مى آيند. در زمانى كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده ، آن اجداد ما كه راى دادند براى سـلطنت قاجاريه ، به چه حقى راى دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر مـلت دسـت خـودش اسـت . مـلت در صـد سـال پـيـش از ايـن ، صـد و پـنـجـاه سـال پـيـش از ايـن ، يـك مـلتى بوده ، يك سرنوشتى داشته است و اختيارى داشته ولى او اخـتـيـار مـاهـا را نـداشته است كه يك سلطانى را بر ما مسلط كند. ما فرض مى كنيم كه اين سـلطـنت پهلوى ، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مـردم تـاسـيـس كـردنـد و ايـن اسـبـاب ايـن مـى شـود كـه بـر فـرض ايـنـكـه ايـن امـر بـاطـل صـحـيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم بر آن اشخاصى كه در آن زمان بـودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتى كه الان بيشترشان ، بلكه الا بعض قـليـلى از آنها ادراك آنوقت را نكرده اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در ايـن زمـان مـعـين كنند؟ بنابراين سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش ‍ خلاف قانون بـود و بـا زور و بـا سـرنـيـزه تـاسـيس شده بود مجلس ، غير قانونى است ، پس سلطنت مـحـمدرضا هم غير قانونى است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونى بوده ، چه حقى آنها داشتند كه براى ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسى سرنوشتش با خودش اسـت ، مـگـر پـدرهـاى مـا ولى مـا هـسـتـنـد؟ مـگـر آن اشـخـاصـى كـه در صـد سـال پـيـش از ايـن ، هـشـتاد سال پيش از اين بودند، مى توانند سرنوشت يك ملتى را كه بـعـدهـا وجـود پـيـدا مـى كـنـنـد، آنـهـا تـعـيـيـن بـكـنـنـد؟ ايـن هـم يـك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونى نيست . علاوه بر اين ، اين سلطنتى كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است ، اين ملتى كه سـرنـوشـت خـودش بـا خـودش بـايـد بـاشد، در اين زمان مى گويد كه ما نمى خواهيم اين سلطان را. وقتى كه اينها راى دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژيـم سـلطنتى را نمى خواهيم ، سرنوشت اينها با خودشان است . اين هم يك راه است از براى اينكه سلطنت او باطل است .
غير قانونى بودن شاه ، مجلس و دولت منبعث از آن
حـالا مـى آئيـم سـراغ دولت هـائى كـه ناشى شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائى كه ما داريـم . در تـمـام طـول مـشـروطـيت الا بعضى از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخـالت نـداشـتـند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسى كه حالا هست ، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتى هستيد كه در تهران سكنى داريـد، مـن از شما مردم تهران سوال مى كنم كه آيا اين وكلائى كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا، شما اطلاع
داشـتـيـد كـه ايـنها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم مى شناسند اين افرادى را كه به عـنـوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم ؟ مجلسى كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است ، ايـن مـجـلس ، مـجـلس غـيـرقـانـونـى اسـت . بـنـابـرايـن اينهائى كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اينكه حقوق هر!!! فرض كنيد كه !!! وكيلى اينقدر است ، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائى هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتى كه ناشى مى شود از يك شاهى كه خودش و پدرش غـيـر قـانـونـى اسـت ، خودش ‍ علاوه بر او غيرقانونى است ، وكلائى كه تعيين كرده است غـيـرقـانـونـى است ، دولتى كه از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشاء بشود، اين دولت غـيـرقـانـونـى اسـت . اين ملت حرفى را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مى گفتند كه اين سـلطنت را ما نمى خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست . در حالا هم مى گويند كه ما اين وكلا را غيرقانونى مى دانيم ، اين مجلس سنا را غيرقانونى مى دانيم ، اين دولت را غيرقانونى مـى دانيم . آيا كسى كه خودش از ناحيه مجلس ، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب اسـت و هـمـه آنـهـا غـيـرقـانونى هستند، مى شود كه قانونى باشد؟ ما مى گوئيم كه شما غـيـرقـانـونـى هـسـتـيـد بـايد برويد. ما اعلام مى كنيم كه الان دولتى كه به اسم دولت قـانـونـى خـودش را مـعـرفـى مـى كـنـد، حـتـى خـودش قـبـول نـدارد كـه قـانـونـى اسـت ، خـودش تـا چـنـد سـال پـيـش از ايـن ، تـا آنـوقـتـى كـه دسـتـش نـيـامـده بـود ايـن وزارت ، قـبـول داشـت كـه غـيرقانونى است ، حالا چه شده است كه مى گويد من قانونى هستم ؟ اين مـجـلس ‍ غـيـرقـانـونى است ، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است ؟ هر كـدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است ، ما دستشان را مى دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حـوزه انـتـخـابـيـه اش ، در حـوزه انـتـخـابـيـه اش از مـردم سوال مى كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست ، شما او را تعيين كرديد؟ حتما بدانيد كه جواب آنها نفى است . بنابراين آيا يك ملتى كه فرياد مى كند كه ما اين دولت مان ، اين شاه مان ، ايـن مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما اين است كه سـرنـوشـت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براى ما درست بكنند، در تهران ، يك قبرستان هم در جاهاى ديگر؟
اصلاحات شاه ، افساد مملكت
من بايد عرض كنم كه محمدرضاى پهلوى ، اين خائن خبيث براى ما رفت ، فرار كرد و همه چـيـز مـا را بـه بـاد داد. مـملكت ما را خراب كرد، قبرستان هاى ما را آباد كرد. مملكت ما را از نـاحـيـه اقـتـصـاد خـراب كـرد. تـمـام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چـنـانـچـه بـخـواهـيـم مـا ايـن اقـتـصـاد را بـه حـال اول بـرگـردانـيـم ، سال هاى طولانى با همت همه مردم ، نه يك دولت اين كار را مى تواند بكند و نه يك قشر از اقـشـار مـردم ايـن كـار را مـى تـوانـنـد بـكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمى تـوانـند اين به هم ريختگى اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مى خواهيم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنيم ، تا حالا رعيت بودند و ما مى خواهيم حالا دهقانشان كنيم ،
اصـلاحات ارضى درست كردند، اصلاحات ارضى شان بعد از اين مدت طولانى به اينجا منتهى شد كه بكلى دهقانى از بين رفت ، بكلى زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج يعنى محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براى امريكا و ما مـحـتـاج بـه او بـاشيم در اينكه گندم از او بياوريم ، برنج از او بياوريم ، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست نشانده امريكاست بياوريم .
بنابراين كارهائى كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح ، اين كارها خودش افساد بوده است . قـضـيـه اصـلاحـات ارضـى يـك لطـمـه اى بـر مـملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سـال ديـگـر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال هائى بگذرد و جبران بشود اين معنا فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده اسـت ، فـرهـنـگ مـا را ايـن عـقب نگه داشته به طورى كه الان جوان هاى ما تحصيلاتشان در ايـنـجـا تـحـصـيـلات تـام و تـمـام نـيـست و بايد بعد از اينكه يك مدتى در اينجا يك نيمه تـحـصـيـلى كـردنـد آن هـم بـا ايـن مـصـيـبـت هـا، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تـحـصـيـل بـكـنـنـد. مـا پـنـجـاه سـال اسـت ، بـيـشـتـر از پـنـجـاه سـال اسـت دانـشـگـاه داريـم و قريب سى و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده ، رشد انسانى ندارد، تمام انسان ها و نيروى انسانى ما را از بين برده است اين آدم .
ما با مراكز فحشا و فساد مخالفيم ، نه با تمدن و مظاهر آن
ايـن آدم بـه واسـطـه نـوكـرى كـه داشـتـه ، مراكز فحشا درست كرده ، تلويزيونش مركز فحشاست ، راديويش بسياريش فحشاست ، مراكزى كه اجازه دادند براى اينكه باز باشد، مـراكز فحشاست . اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشى بيشتر از كـتـابـفـروشى است ، مراكز فساد ديگر الى ماشاءالله است . براى چه ؟ سينماى ما مركز فـحـشـاسـت . مـا بـا سـينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم . ما با راديو مخالف نـيـسـتيم ما با فحشا مخالفيم . ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزى كه در خدمت اجـانـب بـراى عـقـب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروى انسانى ماست ، با آن مخالف هـسـتـيم . ما كى مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى كه از اروپا پـايـش را در شـرق گذاشت خصوصا در ايران ، مركز چيزى كه بايد از آن استفاده تمدن بـكـنـند ما را به توحش كشانده است . سينما يكى از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مـردم ، در خـدمـت تـربيت اين مردم باشد و شما مى دانيد كه جوان هاى ما را اينها به تباهى كـشـيـده اند و همين طور ساير اين جاها ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم . اينها به همه معنا خيانت كرده اند به مملكت ما.
و امـا نـفـت مـا، تـمـام نـفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از امريكا دادند، آنى كه به امـريـكـا دادنـد عـوض چـه گرفتند؟ عوض ، اسلحه براى پايگاه درست كردن براى آقاى امـريـكـا. مـا، هم نفت داديم و هم پايگاه براى آنها درست كرديم . امريكا با اين حيله كه اين مـرد هـم دخـالت داشـت ، با اين حيله نفت را از ما برد و براى خودش در عوض پايگاه درست كرد يعنى اسلحه آورده اينجا كه
ارتـش مـا نـمـى تـوانـد ايـن اسـلحـه را استعمال بكند، بايد مستشارهاى آنها باشند، بايد كـارشـنـاس هـاى آنـهـا بـاشـنـد. ايـن هـم از نـاحـيـه نـفـت كـه ايـن نـفـت مـا را اگـر چـنـد سال ديگر خداى نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتى پيدا كرده بود، مخازن نفت مـا را تـمـام كـرده بـود، زراعـت مـان را هم كه تمام كرده ، اين ملت بكلى ساقط شده بود و بايد عملگى كند براى اغيار. ما كه فرياد مى كنيم از دست اين ، براى اين است . خون هاى جـوان هـاى مـا بـراى ايـن جـهـات ريـخـتـه شـده ، بـراى ايـنكه آزادى مى خواهيم ما. ما پنجاه سـال اسـت كـه در اخـتناق بسر برديم . نه مطبوعات داشتيم ، نه راديوى صحيح داشتيم ، نـه تـلويـزيـون صـحـيـح داشـتـيـم ، نـه خـطـيـب مـى تـوانـسـت حـرف بـزنـد، نـه اهـل منبر مى توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مى توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نـه هـيـچ يـك از اقـشـار مـلت كـارشـان را مى توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اخـتناق به طريق بالاتر باقى است و باقى بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقى است ، نيمه حشاشه اين اختناقى هم باقى است . ما مى گوئيم كه خود آن آدم ، دولت آن آدم ، مـجـلس آن آدم ، تمام اينها غير قانونى است و اگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مى كنيم .
اجانب و اشرار، تنها حاميان دولت غيرقانونى شاه
مـن دولت تـعـيـيـن مـى كـنـم ، مـن تو دهن اين دولت مى زنم ، من دولت تعيين مى كنم ، من به پـشـتـيـبـانـى ايـن مـلت دولت تـعـيـيـن مـى كـنـم ، مـن بـه واسـطـه ايـنـكـه مـلت مـرا قـبـول دارد (تـكـبـيـر حـضـار) ايـن آقـا كـه خـودش هـم خـودش را قـبـول نـدارد، رفـقـايـش هـم قبولش ندارد، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فـقـط امـريـكـا از اين پشتيبانى كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيبانى بـكنيد، انگليس هم از اين پشتيبانى كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانى بكنيد. يك نـفـر آدمـى كـه نـه مـلت قـبـولش دارد نـه هـيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش نـدارنـد، بـله چـند تا از اشرار را دارند كه مى آورند توى خيابان ها، از خودشان هست اين اشـرار، فـريـاد هـم مـى كـنـنـد، از ايـن حرف ها هم مى زنند لكن ملت اين است ، اين ملت است (اشاره به حضار). مى گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمى شود. خوب واضح است ايـن ، يـك مـمـلكـت دو تـا دولت نـدارد لكن دولت غيرقانونى بايد برود، تو غيرقانونى هـستى ، دولتى كه ما مى گوئيم ، دولتى است كه متكى به آراء ملت است ، متكى به حكم خداست ، تو بايد يا خدا را انكار كنى يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه بـه امـر امـريـكـا و ايـنـهـا وادار كـنـد يـك دسـتـه اى از اشـرار را ايـن مـلت را قتل عام كند.
در باب نقشه هاى اجانب بيدار باشيد
ما تا هستيم نمى گذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمى گذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمى گذاريم
دوبـاره اعـاده بـشـود آن حـيثيت سابق و آن ظلم هاى سابق ، ما نخواهيم گذاشت كه محمدرضا برگردد، اينها مى خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اى مردم ! بيدار باشيد، نقشه دارنـد مـى كـشـنـد، سـتاد درست كرده مردى كه در آن جائى كه هست ، روابط دارند درست مى كـنـنـد، مـى خـواهـنـد دوبـاره ما را برگردانند به آن عهدى كه همه چيزمان اختناق در اختناق بـاشـد و هـمـه هـسـتـى مـا به كام امريكا برود. ما نخواهيم گذاشت ، تا جان داريم نخواهيم گـذاشـت و من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض ‍ مى كنم بـر هـمـه مـا واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آنوقتى كه اينها ساقط بشوند و ما بـه واسـطـه آراء مـردم ، مـجـلس سـنـا درسـت بـكـنـيـم و دولت اول را، دولت دائمى را تعيين بكنيم .
نصيحت و تشكرى به ارتش
و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكى از اركان ارتش ، يك قشرهائى از ارتـش . امـا آن نـصـيـحـتـى كـه مـى كـنـم ايـن اسـت كـه مـا مـى خـواهـيـم كـه شـمـا مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مى كشيم ، ماها خون داديم ، ماها جوان داديم ، ماها حيثيت و آبرو داديـم ، مـشـايـخ مـا حـبـس رفـتـنـد، زجـر كـشـيـدنـد، مـى خـواهـيـم كـه ارتـش مـا مـسـتـقـل بـاشـد. آقـاى ارتـشـبـد! شـمـا نـمـى خـواهـيـد؟ شـمـا نـمـى خـواهـيـد مـسـتـقـل بـاشـيـد؟ آقـاى سـرلشـكـر! شـمـا نـمـى خـواهـيـد مستقل باشيد، شما مى خواهيد نوكر باشيد؟
مـن بـه شـما نصيحت مى كنم كه بيائيد در آغوش ملت ، همان كه ملت مى گويد بگوئيد، ما بـايـد مـسـتـقـل بـاشـيـم ، مـلت مـى گـويـد ارتـش بـايـد مـسـتقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاى آمريكا و اجنبى باشد، شما هم بيائيد، ما بـراى خـاطـر شما اين حرف را مى زنيم ، شما هم بيائيد براى خاطر خودتان اين حرف را بـزنـيد، بگوئيد ما مى خواهيم مستقل باشيم ، ما نمى خواهيم اين مستشارها باشند. ما كه اين حـرف را مى زنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاى ما اين است كه بريزيد توى خيابان خـون جـوان هـاى مـا را بـريـزيـد كـه چـرا مـى گـوئيـد مـن بـايـد مستقل باشم ؟ ما مى خواهيم تو آقا باشى .
و امـا تـشـكـر مـى كنم از اين قشرهائى كه متصل شدند به ملت ، اينها آبروى خودشان را، آبـروى كـشـورشـان را، آبـروى مـلت شـان را ايـنها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاى نيروى هوائى ، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائى كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعى ، ملى ، كشورى خودشان را دانستند و بـه ملت ملحق شدند و پشتيبانى از نهضت اسلامى ملت را كردند ما از آنها تشكر مى كنيم و بـه ايـنـهـائى كـه مـتـصـل نـشـدنـد مـى گـوئيـم كـه مـتـصـل بـشـويـد بـه ايـنها، اسلام براى شما بهتر از كفر است ، ملت براى شما بهتر از اجنبى است . ما براى شما مى گوئيم اين مطلب را، شما هم براى خودتان اين كار را بكنيد. رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر
رها كرديد ما مى آئيم شما را به دار مى زنيم . اين چيزهائى است كه شماها يا كسان ديگر درسـت كـرده انـد و الا ايـن هـمـافـرهـا و ايـن درجـه دارهـا و ايـن افـسـرهـا كـه آمـدنـد و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مى كنيم و ما مى خواهيم كه مملكت ، مملكت قـوى بـاشد، ما مى خواهيم كه مملكت داراى يك نظام قدرتمند باشد، ما نمى خواهيم نظام را بـه هـم بزنيم ، ما مى خواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشى از ملت در خدمت ملت ، نه نظامى كه ديگران سرپرستى اش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ 12/11/57
بيانات امام خمينى در ميان جمعى از روحانيون  
نابودى نيروهاى خادم و فعال انسانى از بزرگترين جنايات سلسله پهلوى
بنده در اين مدت كه از ايران خارج بودم و دعاگوى همه آقايان بودم و حالا كه برگشتم بـه خـدمـت آقـايان براى خدمتگزارى ، خدمت به روحانيت ، خدمت به آقايان علماء و فضلاء، خـدمـت بـه جـامـعـه ايـرانـيها، حالا مى بينم كه رفقائى كه ما داشتيم ، با ريش سياه اينجا گذاشتيم با ريش سفيد تحويل مى گيريم . مااشخاصى در زندان داشتيم كه وقتى كه از پـيـش مـا رفـتـنـد در زندان ، سالم بودند، قوى بودند، وقتى كه از زندان بيرون آمدند، آنـهـائى كـه زنـده مـانـده اند و از زندان بيرون آمده اند، ضعيف شده اند، پيرمرد شده اند، مريض شده اند.
اين نيروهاى انسانى كه از دست ما رفته است ، اين از همه چيزها بالاتر بود. جناياتى كه سـلسـله پهلوى در جامعه ما كرد، شايد هيچ جنايتى بالاتر از اين جنايت نبود كه نيروهاى فعاله انسانى ما را يا از بين بردند يا فعاليت آنها را خنثى كردند براى مدت ها ى زياد. آنـهـائى كـه بـايـد بـه ايـن امـت خـدمت كنند مثل علماى اعلام و اشخاص روشنفكر، اينها را در زنـدان بـردند، ده سال پانزده سال ، پنج سال در زندان اينها را بردند، صرف نظر از آن زجرهائى كه به اينها كردند، آن خلاف انسانيت هائى كه با اين اولياء خدا كردند، اين نـيـرو را هـدر دادنـد، يـعـنـى نـيـروئى كـه بـايـد در جـامـعـه فـعـال بـاشـد اگـر مـدرس اسـت ، عـده اى را تـربـيـت بـكـنـد، اگـر مـحـصـل است خودش تربيت بشود، اگر فعاليت هاى سياسى دارد، فعاليت سياسى بكند، فعاليت هاى مذهبى دارد فعاليت هاى مذهبى بكند، تمام اينها را اينها به هدر دادند.
اداى حق الناس ، شر ط قبولى توبه شاه
گاهى گفته مى شود، گفته مى شد به اينكه خوب ، شاه مى آيد توبه مى كند و توبه هـم كـرد، خـوب ، ديـگـر چـه مـى گـويـيـد؟ خـدا كـه تـوبـه را قـبـول مـى كـنـد، شـمـاهـا چه مى گوييد ديگر؟ اين را من كرارا عرض كردم كه اولا توبه شـرايـطـى دارد كـه تـا آن شـرائط تـحـقـق پـيـدا نـكـنـد، خـداى تـبـارك و تـعـالى قـبـول نـمـى كـنـد. آنـچـه بـى شـرط، خـداى تـبـارك و تـعـالى قـبـول مى كند، آن چيزهائى است كه مربوط به حقوق الله است كسى نماز نخوانده ، كسى روزه نـگـرفته ، كسى حج نرفته است ، اينها چيزهائى است كه اگر توبه بكند شرطى ندارد، توبه اش را قبول مى كند. و اما حقوق ناس ، حقوق ناس را توبه اش را تا
ايـن حـق رد نـشود قبول نمى كند. شما بفرمائيد كه حالا اين شخص كه آمده توبه كرده !!! فرضا عرض مى كنم !!! اين راضى است به اينكه بيايد اموالى را كه از مردم برده پس بـدهـد و كـارهـائى كـه از قـبـيل چپاول هست اينها را جبران بكند، فرضا كه يك همچو كارى بـكـنـد و او مـالى داشـتـه بـاشـد تـا بـتـوانـد جـبـران كـنـد، مـال مـلت را كـه نـمـى شود به خود ملت داد، براى جبران مالهائى كه اينها دارند. همه اش مـال مـلت اسـت ، مـال خـودشان نيست ، برداشتند و فرار كردند و در بانك هاى خارجه انبار كـردند و اگر چنانچه ما دستمان رسيد محاكمه اش ‍ مى كنيم ، توانستيم كه او را بياوريم به اينجا و محاكمه بكنيم ، يعنى تحويل ما دادند، محاكمه اش مى كنيم ، محاكمه حضورى و اگـر تـحـويل ندادند او را ما محاكمه غيابى مى كنيم و او را محكوم مى كنيم و آن مقدارى كه در ايران دارد از او مى گيريم ، آنى كه در بانك ها دارد اعلام مى كنيم كه اين محكوم است و مـال مـلت اسـت ، حق ندارد بانك به محمدرضا بدهد چيزى را كه از مردم خورده است . حالا ما فـرض مـى كـنـيـم كـه خـيـر ايـشـان امـوال شـخـصـى دارد و آن امـوال شـخـصـى را بـه ارث از پـدرش فـرض كـنـيـد رسـيـده بـه او و آن امـوال شـخـصـى را مـى دهـد و جـبـران مـى كـنـد. خـوب ، ايـن ده سـال حـبسى كه كرده و اين قدرت انسانى را تلف كرده كى جبران مى كند؟ كى مى تواند جـبـران كـنـد ايـن ده سـال حـبـس ، پـنـج سـال حـبـس ايـن عـلمـا، ايـن دانـشـمـنـدان ، ايـن رجـال سـياسى كه اينها را به به هدر داده است يعنى در يك محفظه اى نگه داشته اينها را تـا قوايشان هدر رفته ، فعاليت هايشان هدر رفته ، اينها ديگر جبران نمى خواهد؟! اگر يـك كـسـى را هـدر دادنـد هـمـه زنـدگـيش را، اينها را جبران كى ميكند؟ اينهمه جراحت كه بر اشـخـاص ، بر قلوب مومنين ، بر قلوب پيرزنها، پيرمردها، جوانها وارد كرده است ، اينها را كى جبران مى كند؟
يـك نـفـر آدم يـك شـخـص را اگـر كـشـت ، ايـن قـصـاصش به اين است كه اين يك نفر را در مـقـابـل او بـكشند اگر يك نفر آدم هزاران آدم را كشت ، حالا ما چطور آن را جبران بكنيم ؟ اين كـه هـزاران نـفـر از بـهـتـرين اولاد اين وطن را، بهترين اولاد اين اسلام را در اين حبس ‍ !!!ها كشته پاهايشان را اره كردند. ما اطلاع از داخل زندان نداريم ، يك مقدار كمى را اطلاع داريم ، آن چـيـزى كـه در زندان مى گذرد و مى گذشته است بر مردم ، ما اطلاع نداريم ، ما فقط مى بينيم كه يك نفر از علما را پايش را اره كردند، بعض اشخاص را توى تاوه گذاشتند بـو دادنـد يـعنى برق را متصل كردند به اين سطح اين شيئى و اين را خواباندندش روى آنـجـا او را بـو دادنـد. حـالا مـا فـرض ‍ مـى كـنـيـم كـه يـك جـان دارد ايـن ومـا يك جان را در مقابل يك جان گرفتيم ، بقيه اش چه ؟
مـا چـطـور قبول بكنيم از يك آدمى توبه را و بگوئيم كه اين سلطان باشد و حكومت نكند، همان سلطنت بكند. آخر ما جواب اين پيرزنى كه چهار تا از اولادش رفته ، ديشب سر سفره ، خودش و شوهرش و چهار تا اولاد بوده ، امشب خودش و شوهرش ، جواب اين را ما چه بدهيم بـگـوئيم حالا ايشان اعليحضرت باشند و آن بالاها بنشينند و مراسم عيدهم علماى دربارى بـرونـد سـراغـش !!! و عرض مى كنم !!! كه اين نظامى ها و اين تمام اشخاصى كه در اين مـراسـم مـى رفـتـنـد بروند و او را به اعليحضرت بشناسند و !!! عرض ‍ ميكنم كه !!! در مملكت هم (ياكل ويمشى ) هر كارى دلش ميخواهد بكند.
دوران حقه بازى و فريبكارى بسر رسيده است
فـرض مـى گيريم كه اين آدم توبه اش از روى حقيقت است ، والا شما وما همه مى دانيم كه ايـن بيش از اينكه يك نيرنگى هست ، نيست چيز ديگرى ، اين نيرنگ براى اين بود كه ما را بـازى بـدهـد و مـا راضـى بـشـويـم بـه ايـنكه اين آقاسلطان باشد و حكومت نكند، تا اين بـخـوابـد، انـقـلاب كـه خوابيد، شمشيرش را بكشد پاى همه شما را قطع بكند يعنى نه عالم دينى ديگر بگذارد، نه رجل سياسى ، نه دانشگاهى بگذارد، نه مدرسه فيضيه اى . ايـن نـقـشـه اسـت نـقـشـه بـوده ، حـالا هم كه الان ما مبتلا به يك نقشه ديگرى هستيم شما از اول ديـديـد چـنـد جـور ايـنـهـا حـقـه بـازى كـردنـد، خـدعـه مـيـخـواسـتـنـد بـكـنـنـد، يكى آمد مقابل مردم ، (اى علما!مراجع عظام ! اى علماء اعلام ! اى چه ! اى چه ! ما يك كارهائى كرديم واشـتباهاتى كرديم و حالا از اين اشتباه برگشتيم ). همين علماى اعلام و مراجع عظامى كه در آنجا مى گويد كه اينها مثل حيوان نجس مى مانند، از ايشان احتراز كنيد همين علماى اعلامى كـه ايـن آقا مى گويد كه اينها مثل كرم هائى مى مانند كه توى نجاست مى لولند، آن روز منطقش آن بود، حالائى كه دمش را گرفتند و گير افتاده ، حالا روباه بازى درآورده ، علماء اعـلام و مـراجـع عـظـام مـى گـويـد. ايـن جـز خـدعـه چـيـزى هـسـت هـمـيـن آدمـى كـه در هـمـان حال علما اعلام و مراجع عظام مى گويد و در مقابل مردم و ملت مى ايستد و چه مى كند، همين آدم دولت نـظـامـى مـى گـذارد در هـمـان روز. ايـن مـاهـا را مـثـل ايـنـكـه خـيـلى نـادان مـى دانـد، يـا خـودش احـمـق اسـت كـه خـيـال مـى كـنـد هـمـه مـثل خودش مى مانند. در همان روز، همان روز وشبى كه آن دستش را به توبه نامه گرفته ، آن دستش را به سرنيزه گرفته و مردم را با سر نيزه مى كوبد، ايـن تـوبـه اسـت ؟! ايـن حـالا تـوبـه كـرده ؟! مـا از او قـبول كنيم كه آقا حالا ديگر توبه كردند و !!! عرض مى كنم !!! عابد و مسلمان شده !
مردم فريبى شاه با حربه مليت و آزاديخواهى
حـالا هـم بـعـد از اين كه اين آدم اين حرف را زد وقبلش هم همين طور حكومت آشتى درست كرد، دولت آشـتـى ، دولت آشـتـى او هـمـان بـود كـه آنـقدر جمعيت جوان هاى ما را به خون و خاك كشيدند، اين آشتى آنها حالا هم يكى ديگر را آوردند توى كار، نه او آورده ، امريكاست آقا. هـمـه بـدبختى ما از اين امريكا و شوروى و انگلستان است . حالا هم يكى ديگر را روى كار آوردنـد كـه بـا حـربـه مـليت ، مليت ، با حربه آزاديخواهى همان آزاديخواهى كه خود مردك گـفت آزادزنان و آزادمردان ، همان آزادى را مى خواهند بدهند، همان آزادى كه مى گفت من آزادى دادم به ملت در صورتى كه پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانك بود.
غير قانونى بودن سلطنت شاه ودولت منبعث از آن
آقـا يـك دولتـى كـه مـنـشـعـب مـى شود، منشاش عبارت از يك شاهى است كه مخلوع است ، يك شـاهـى اسـت كـه خائن است ، يك شاهى است كه پسر رضا شاه است كه مجلس موسسان سر نيزه اى فرمايشى درست كرد،
اين را كه من يادم هست ديگر، مجلس موسسانى كه درست كرد، با سرنيزه مجلس موسسان را درست كرد، وقتى با سر نيزه مجلس ‍ موسسان درست شود، اين مجلس موسسان قانونى است ؟ ايـن يـك دليـل بـر ايـنـكـه ايـن مـرد سـلطـنـتـش قـانـونـى نـيـسـت و امـا دليـل ديـگرش ‍ بر اينكه قانونى نيست ، اين است كه به حسب قانون اساسى ، سلطنت يك مـوهـبتى است الهى (حرف مفتى است كه حالا من نقل مى كنم ، حرف مزخرفى است ) يك موهبتى اسـت الهـى كه ملت مى دهند به شخص اعليحضرت . اگر موهبت الهى است ، ملت ميدهد يعنى چـه ؟ چطور ممكن است كه يك موهبت الهى ، به يك ظالم خدا موهبت بكند؟ چطور امكان دارد كه خـدا يـك كـسـى كه فوج ها از مسلمان ها را از بين برده ، اينهمه خيانت (به ) اسلام و مسلمين كـرده ، خـداى تـبـارك و تـعـالى او را تاييدش كند؟ موهبت به او بكند؟ عنايت به او داشته باشد؟
از ايـنهم كه شما صرف نظر بكنيد، موهبتى است الهى كه ملت داده است به يك كسى ، اين مـلت اسـت كـه داريـد مـى بـيـنـيـد مـى گـويـد نـه ، تـمـام شـد. ايـن مـلت اول كـه نـداده بـود. خـوب ، حـالا مـى گـويـيـم داد، از اول كه ملت اصلا اينها را نمى خواستند. رضا شاه با زور سر نيزه آمد وبا زور سر نيزه مجلس موسسان درست كرد و با زور سر نيزه مجلس درست مى كردكى مجلس ، مجلس ما بود؟ هـمـيـن مـردك گـفـت كـه اين مجلس هائى كه درست كردند اينها، از سفارتخانه ها مى آوردند وليـسـتـش را مـى دادنـد مـنتها حالا ديگر نه ، اينطور نيست ، حالا ديگر مملكت خيلى قدرتمند شده ، ديگر اينطورها نيست !! خودش را مسخره مى كند.
ايـن مـجلسى كه ما الان داريم ، مجلس شورا و مجلس سنا، يكى از اين وكلا بيايند ادعا كنند كه من وكيل ملتم ، تا ما دستشان را بگيريم ببريم توى آن ملتى كه اين وكيلش است ، از مـلت بـپـرسـيـم كـه آقـا ايـن وكـيـل شـمـاسـت ؟ ايـنـهـا را نـمـى شـنـاسـنـد مـلت ، ايـن وكـيـل مـحـمـدرضـا خان است ، محمد رضا خان هم سفارت به او گفته اينها را تعيين كن . يك همچو مجلسى كه شاهش او كه رسميت ندارد، مجلسش ، اينكه رسميت ندارد، دولتش ديگر چه مـى شـود؟ دولتى كه از شاه غير رسمى و از مجلس غير رسمى ، همين مجلسى است كه خود ايـن آقا تا چند روز پيش از اينكه به وزارت نرسيده بود و به صدارت نرسيده بود مى گـفـت غـيـرقـانـونـى است اين ، از حزب رستاخيز است و غيرقانونى است ، چرا اينجور حالا قانونى شد!!
نمايندگان غيرقانونى اگر تابع و دلسوز مردم هستند بايد كناره گيرى كنند
اگـر انـسـانـى ، آدمى در راس دولتى واقع بشود به غير قانون ، اين مجازات دارد. اگر وكـيـلى بـدون اينكه مردم او را تعيين كرده باشند، در مجلس برود وراى بدهد و رتق وفتق امـور را بـخـواهـد بـكـنـد، ايـن مـجـازات دارد. ايـنها بايد مجازات بشوند. همه بساط ايران ايـنـطـورى بوده و آنطورى هست . حالا، حالا هم كه خود آن مردك رفته ، يك حشاشه اى مانده ايـنـجـا، بـاز هـمـيـن حـرف ها و همين مزخرفات را مى زنند. حالا ديگر مى خواهند ما را بازى بـدهـنـد بـه ايـنـكـه نـه مـا، هـر چـه كـه مـلت بـگـويـد قبول داريم و هرچه
كه ملت بگويد ما ردش نمى كنيم ، ما هم تابع ملت هستيم و آزاديم اگر شما تابع ملتيد، اين ملت ، اين ملت ايران ، اين ملت ايران كه سرتا پاى ملت ايران غير اين ده بيست تا يا پـنـجـاه تـا يـا صـد تـا چـمـاق بـه دسـتـى كـه شـمـا پـول بـه او مـى دهـيـد، يـعـنـى آنـهـائى كـه بـايـد بـدهـنـد پـول بـه او، مـى دهـنـد و مى اندازندشان به جان مردم ، يا زن و بچه مثلا آن كارمندى كه تـحـت نـظـر آنـهـا هـسـت ، مـى آيـد شـعـار ميدهد، آن شعار مفتضح كه خودشان هم خجالت مى كشيدند. آن يك شعار بود اين هم يك شعار، اين سر نيزه آورده اينها را؟! اينها ملت نيستند؟! ايـن شـعـارهـائى كه الان همه دارند مى گويند مرگ بر اين سلطنت ، همه دارند مى گويند مـرگ بـر فـلان مـرداينها ملت ايران نيستند؟! اينها هم باز از آن طرف مرزها با شناسنامه اشـتـبـاهـى وارد شـده اند؟!! اينهمه مردم كه توى اينجا هستند و هر روز هستند با شناسنامه چيز، اينهمه مردم دهات و شهر و همه اينها كه فرياد مى زنند كه ما نمى خواهيم اين سلطنت فـاسـد را، ايـنـهـا هـمـه از آن طـرف مـرزهـا بـا شـنـاسنامه چيز وارد شده اند ؟! بايد دست بردارند اگر واقعا اينها براى ملت دلسوز هستند، بروند كنار.
تلاش غرب براى حفظ رژيم شاه
شما ديديد كه ديروز اينهمه جمعيت ، امروز هم اينهمه جمعيت از آن طرف شهر تا بهشت زهرا رفتند و آنهم ، آن همه اجتماع بود، يك خلاف قانون ، يك خلاف عدالت ، هيچ يك از آنها كار خـلاف كـردند اگر كردند بگوييد. چطور مى شود كه گاهى وقت ها اين كارها واقع ميشود بـراى ايـن مى شود كه يك وقت مامورها بيرونند از اين جمعيت ، مى بينند نمى توانند توى ايـن جـمـعيت بايستند، اينها را غرقشان مى كنند آنوقت هيچ ناراحتى واقع نمى شود، ناآرامى نيست ، تظاهر آرام ، رفت و آمد آرام ، همه چيزهايش آرام . يك وقت مامورين وارد مى شوند، اين مامورين وقتى كه وارد مى شوند دستور دارند كه (بزن ، آنجا را بشكن ، يا الله ) مى شكند. دنبالش ‍ (تفنگ بزن )، (دچه بكن ). شماها برويد، اگر شماها مى خواهيد كه منطقه ثبات داشته باشد، ايران ثبات داشته باشد، اصلاح بشود، شما برويد كنار، ما خـودمـان درسـت مـيـكـنيم . شماها نمى گذاريد كه اين منطقه مثلا يا اين ملت يا اين مملكت آرام بـاشـد، شـمـا نـاآرامى مى آوريد، شما دزدها را راه مى اندازيد اين طرف و آن طرف مردم را بـزنـنـد و چـپـاول كـنـنـد، شـمـا نـجف آباد را به صورت يك خرابه در آورديد، شما آنقدر قتل عام در تبريز و قم و تهران و همه شهرها قزوين كرديد و آن بساط (را) درست كرديد، هـمـه را شماها درست كرديد. اگر شما كنار برويد و كارى به مردم نداشته باشيد، مردم دعـوا نـدارنـد، مـردم آرامند، مسلمند، مردم مى دانند كه قواعد اسلام اقتضاى اين چيزها را نمى كند.
شـمـا كـنـار بـرويـد، از فردا شما برويد كنار شما يك آدم عادى هستى ، نه نخست وزيرى ونـه آن وكـيـل هـسـت و آن كـس ديـگـر، يـك آدم عـادى هـسـتـى مثل ساير افراد براى اينكه مقامت رسمى نيست يك آدم عادى هستى غاصب ، منتها، يعنى تو را وادار كـردنـد بـه ايـنـكـه بايد اين كار را بكنى . اينكه من مى گويم وادار كردند، براى اينكه همان اشخاص ، همان دولت هائى كه پشتيبانى
مـى كـردند از شاه ، همان اشخاص پشتيبانى مى كنند از اين آقا، مى فرستند كه اين را كه مى گويند كه ما پشتيبان اين هستيم . آدم فرستادند اينجا، به ارتش گفتند كه شما بايد حـتـمـا پـشـتـيـبـانـى بـكـنـيـد از دولت و اگـر مـلى هـسـت كـه محال است (امريكا مليت را اصلا زير پا دارد مى گذارد و گذاشته است ) اگر ملى بود كه مـحـال بـود كـه امـريـكا تاييدش بكند انگلستان تاييدش بكند. حالا اينها يك اشخاص ملى شـدنـد دلسـوز به حال ملت ما؟! يا خير، همان چپاولگرى و همان خيانت و همان بساطى كه محمد رضاخان مى كرد، حالا با دست اينها مى كنند. حالا چه اين حيله باشد براى اينكه باز آن آلت بـى اراده را بـرگـردانـند، چه از او مايوس شده باشند و بخواهند كه همين دولت هاى ، اين نيمه مرده را نگه دارند و اين رژيم سلطنتى و اين قضايا.
اصل رژيم سلطنتى مغاير با عقل و قانون اساسى و ضد حقوق بشر است
اصـلا رژيـم سـلطـنتى از اول خلاف عقل بوده ، خلاف قانون ، خلاف قانون اساسى است . رژيـم سـلطـنـتـى ، در قـانـون اسـاسى ، در حقوق بشر اين است كه هر ملتى بايد خودش سـرنوشت خودش را تعيين كند، يعنى ما الان خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم ، ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم ، اعقاب ما بعد مى آيند، خودشان سرنوشتى دارند به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما.
رژيـم سـلطـنتى اگر معنايش اين باشد كه يك سلطان خودش باشد و ملت تعيينش كند، اين رژيم سلطنتى نيست ، اين يك سلطانى است كه مردم تعيينش كرده اند كه شاه باشد اما اگر مـردم مـا فـرض كـنـيـم كه تعيين بكنند سلطان را و اعقاب او را، آقا سرنوشت خود شما با شماست ، سلطان را سلطان كرديد، چون خودتان بوديد، بسيار خوب ، شما چه حقى داريد كه اعقاب يك كسى را كه براى يك كس ديگر مى خواهد سلطنت بكند شما تعيين مى كنيد چه حقى دارند پدرهاى ما كه سرنوشت ما را تعيين بكنند؟ رژيم سلطنتى خلاف قانون اساسى اسـت ، خـلاف حـقوق بشر است ، لهذا نبايد باشد. رژيم سلطنتى فاسد است همه اش ، حالا فرضا كه خيلى عادل هم باشد، خلاف حقوق بشر است .
سكوت و عدم شركت در سرنگونى رژيم شاه خيانت به اسلام و كشور است
وضـع مـمـلكـت ما تا حالا يك چيز مخلوط درهمى است كه معلوم نيست اسمش چيست ، اصلا معلوم نـيـسـت اسـم ايـن چـه اسـت . مـمـلكـت را مـشـروطـه اسـمـش را بـگـذاريم ، مشروطه كه نيست ، ديكتاتورى است اما رژيم نيست ديكتاتورى . من به شما آقايان عرض ‍ بكنم و به همه ملت ايـران عـرض بكنم كه امروز مملكت ما در يك موضع حساسى وارد شده است كه اين ملت بين مـوت و حـيـات است . يا بايد تا آخر اسير باشيم و احكام دين و اسلام دستخوش مفسده جوها بـاشـد، يـا حـالا پـيـروزى را بـه دسـت بـياوريم . امر داير بين اين دوتاست . هر فرد از افراد ملت كه در اين امر شركت نكند خائن است ، خيانت به اسلام است ، خيانت به اسلام مى كـنـد، خـيـانـت بـه كـشـور مـى كـند. اگر ما دم اينها را نگيريم و بيرونشان نيندازم ، فردا دوباره يا او را بر مى گردانند و يا همه منافع ما را با اين دست مى دهند به آمريكا
و غـيـره و الان و بـعـد هـم كـه فـهـمـيدند كه آن چيزى كه مى تواند جلوى اينها را بگيرد، عـبـارت از اسـلام و مـسـلمـيـن و روحـانـيـون هستند اين دفعه اگر خداى نخواسته تسلط پيدا بـكـنـنـد، نـه روحـانى مى گذارند باقى بماند، نه اسلام . وقتى مطلب به اينجا رسيد، كدام آدم مى تواند مخالفت بكند؟ كدام آدم مى تواند ساكت باشد؟ ساكت در حكم مخالف است ، خائن است ساكت . امروز روزى نيست كه شما بنشينيد توى خانه تان و بگوييد تكليف من ايـن اسـت كه بروم مثلا فرض كن دكان ، برگردم بروم مسجد و برگردم بروم محراب و بـرگـردم . امـروز، آن روز نـيـسـت . اگـر آن روز بـود، خـوب ، مـن هـم قـم بـودم و مشغول درسم بودم مشغول بحثم بودم و مشغول استفاده از آقايان . امروز آنطورى نيست آقا، امـروز مـطـلب مـهـم اسـت ، از مـهـمـاتـى اسـت كـه جـان بـايـد پـايش داد. همان مهمى است كه سـيـدالشـهـدا جـانـش را داد بـرايـش ، هـمـان مـهـمـى اسـت كـه پـيـغـمـبـر اسلام بيست و سه سـال زحـمـت بـرايـش كـشـيـد، هـمان مهمى است كه حضرت امير سلام الله عليه هيجده ماه با معاويه جنگ كرد، در صورتى كه معاويه دعوى اسلام مى كرد و چه و چه ، جنگش چه بود؟ بـراى ايـنـكـه يـك سـلطـان جائر بود براى اينكه يك دستگاه جائر بود، بايد به زمينش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به كشتن داد، آنقدر از اينها را هم كشت براى چه ؟ براى اينكه اقامه حق بكند، اقامه عدل بكند.
مـا بـايـد اقـامه عدل بكنيم عذر نيست كه ماقوه نداريم ، اين ملت قوه ماست ، اين ملتى بود كـه بـا مـشت جلوى تانك و توپ را گرفت ، كشته هم داد. البته افتخار مى كنيم به آنها، رحمت مى فرستيم ، ما هم كشته مى شويم انشاءالله . روز سكوت نيست ، روز فعاليت است . هـر كـس در هـر مـنـصبى كه هست ، در هر مقامى كه هست نبايد ساكت باشد. اين فريادى كه ايـنـهـا مـى زنـنـد، زنها را شما ببينيد چه فرياد مى زنند، مردها چه فرياد مى زنند، اينها پـشـتـوانـه شـمـا هستند شكرالله سعيهم اگر اينها نبودند، ما هيچ قدمى بر نمى داشتيم ، اينهايند كه من را وادار مى كنند به قدم برداشتن .
خواست ملت ، استقلال و اصلاح ارتش است
مـن بـه ارتـش مـى گويم كه ما صلاح شما را مى خواهيم ، ما نمى خواهيم كه ارتش در دنيا نـبـاشد، ما مى گوئيم به شما نوكر نباشيد شما، مستشار امريكائى بر شما حكومت نكند، صـاحـب مـنـصـب هـاى اسرائيلى به شما حكومت نكند، ما يك همچو چيزى مى گوئيم ، اين منطق مـاسـت . مـا فـريـاد مـى كـنـيـم كـه اسـتـقـلال مـى خـواهـيـم ، استقلال ارتشى مى خواهيم ، ارتشى ها استقلال ندارند، ما فريادمان اين است . ما داريم مى گـوئيـم آقـا شـمـا مـى خـواهـيـم حـاكـم خـودتـان بـاشـيـد، مـسـتـقـل بـاشـيـد آنـوقـت آن آقـا، فـرض كـنـيـد كـه ارتـشـبـد يـا فـلان ، مقابل ما مى ايستد. مقاومتشان يعنى ، ما مى خواهيم حاكم نباشيم و ما مى خواهيم نوكر باشيم . مـا مـى گـوئيـم آقـا بـاش . فـرياد مى زنيم و فعاليت مى كنيم كه آقا باشيد، بعضى از ايـنها كه از فطرت انسانى بيرون هستند و بودند و رفتند، اينها مى گويند نه ، ما نمى خـواهـيـم بـاشـيـم ، مـا بـايـد حـتـمـا تـابـع مـسـتـشـارهـاى امـريـكـا و مـسـتـشـارهـاى اسرائيل باشيم .
فرهنگ استعمارى و اقتصاد وابسته ، مصيبت وارده از رژيم شاه
مـى گـوئيـم كـه ايـن اقتصاد را ما بايد درستش كنيم . اينها كه سر كار بودند و اين سر سـلطـنـت و دولت و ايـنـهـا، ايـن حـرف هـا بـودنـد، ديـديـد كـه چـقـدر از ايـن مـال مـردم خـوردنـد، اقـتـصـاد مـا را بـه عـقب راندند. آقا مصيبت ها بر اين ملت وارد شده و ما غـافـليـم . مـا الان زراعـت نـداريـم ، مـخـازن مـا هـم اگـر چـنـد سـال ديـگـر ايـن مـرديكه بود از بين رفته بود، ايران مى ماند يك مملكتى كه هيچ موونه ندارد، هيچى ندارد. موونه ما نفت است ، نفت را، همه اش را گفت و هى هم وعده مى داد كه ده تا بـيـسـت سـال ديـگـر تمام است اين . آنوقتى كه تمام مى شد چه داشتيم . وعده ها زياد است البـتـه ، وعـده بـه ايـنـكـه صـنعتى مى كنيم مملكت را. كجا صنعتى كرديد شما ذوب آهنتان براى اين بوده است كه يك دسته شوروى ها را بياوريد در اينجا بر شما حكومت كند. شما كـارى نـكـرديـد، شـمـا از آنـجـا هـمه چيزها را گرفتيد آورديد اينجا چفت و بندش مى كنيد، مونتاژ. نه صنعتتان صنعت است ، نه زراعت ما داريم ، نه فرهنگ داريم .
آقـا نـيـروى انـسـانى ما را به باد دادند اينها. اين فرهنگ ما، يك فرهنگ استعمارى است كه نگذارد اين نيروى انسانى رشد بكند، اينها را به يك حد محدودى نگه بدارد نگذارد اينها رشد بكنند، رشد انسانى را نمى گذارند بكنيم . من كه در فرانسه بودم ، از اين اطراف مى آمدند سراغ من ، من جمله از آلمان مكرر آمدند اينهائى كه در نيروهاى اتمى كار مى كنند، مـطالبى اينها مى گفتند، من جمله اينكه نمى گذارند كه ما چيز بفهميم . چند صد نفر آنجا بـرده انـد و مـى خواهند نيروى اتمى درست كنند براى خودشان ، مى گويند نمى گذارند كـار بـكـنـيـم ، عـلاوه بر اين مى گويند كه ، اينكه الان دارند درست مى كنند، براى مملكت مضر است . آنهائى كه در همانجا كار مى كردند به ما گفتند كه اين كار براى مملكت مضر اسـت خـطـر دارد بـراى مملكت اينها. هر جا الان شما دست بگذاريد، اسم محمدرضاخان رويش نوشته و خيانتش . هر جا ارتش را دست بگذارى ، اين مستشارهاى امريكائى كه آمده ، اسم او رويـش ثبت است و خيانتش ‍ فرهنگ را رويش دست بگذارى ، عقب ماندگى است ، اسم او رويش ثبت و خيانتش . زراعتمان را دست رويش بگذاريم همين طور. مراتعمان را همه را دادند به اين و آن . ملى كردند. ملى كردن معنايش اين است كه آدم يكى از آن را يك مرتع بسيار بزرگى كـه غـنـى تـريـن مـراتـع مـى گـويـنـد هـسـت ، به ملكه انگلستان و بعضى از كسانى كه (شـركـتـى كـه بـا او هـسـت ) دادنـد. مـراتـع مـا از بـيـن رفـتـه ، داده انـد بـه آنـهـا، جـنـگـل هـاى ما را به كسان ديگر دادند، ملى كردند يعنى دست مردم را از آن كوتاه كردند و به غير دادند.
ادامه نهضت ، واجب شرعى و عقلى است
مـا نـمـى توانيم تصور كنيم خيانت هائى كه اينها به ما كردند. اگر انشاءالله يك حكومت عدلى روى كار آمد يك حساب و كتابى در كار بود، يك قلم آزاد بود، حتى براى نوشتن آن چيزهائى كه اينها دزدى كردند، آنوقت خواهيد ديد كه اين روزنامه ها، چه مطالبى پيششان هـسـت كه پيش ما نيست ، و اين مردمى كه الان در انزوا زندگى مى كنند چه مسائلى را اطلاع دارند كه من و شما اطلاع نداريم . اينها مملكت ما را به نيست بردند و ما برايمان واجب عقلى است ، واجب شرعى است كه در اين موقع
دنبال بكنيم و اين نهضتى كه ايران بپا كرده است به آخر برسانيم . دست اجانب را از اين خـزائن مـلى كـوتاه كنيم و دست اجانب را از مسائل دينى مان كوتاه كنيم و اين اختناقى كه از هـمـه اطـراف بر ما سلطه داشت و اين اختناق را از بين ببريم و مملكت براى خودمان باشد، خـودمـان اداره اش بكنيم ، خودمان چه ، نمى توانيد اداره بكنيد؟! مگر دزدى بايد كرد؟ حتما بـايـد يك دزدى باشد تا بتواند اداره كند؟! اين همه مردم امين كه ما داريم در خارج كشور، در كـشـور كـه ايـنـهـا هـمـه تـحـصـيـل كـرده ، هـمـه جـهـات را مـى دانـنـد، در خـارج تـحصيل كردند، مطلع هستند، امين هم هستند، يك دزدى را بر مى داريم ، يك امينى را جايش مى گـذاريـم و مـمـلكـت بـهـم مـى خـورد؟ (خـيـر بـايـد مـسـئله انـتـقـال قـانـونـى بـاشد.) اين ، اينقدر ادراك نمى كنيد كه مسئله ، مسئله انقلاب است ، نه مـسئله يك رژيمى با رژيم ديگر، مسئله انقلاب است . در مسئله انقلابى ، اين حرف ها نيست . شـوراى انـقـلاب يـا آن كـسى كه انقلاب را بپا كرده ، اين مى تواند اين كار را بكند و در دنـيـا نـظـيـرش مـكـرر اتـفـاق افـتـاده . هـمـيـن رژيـم افغانستان كه چند روز پيش از اين در افـغانستان واقع شد، همين بود كه انقلاب بود و دنيا هم پذيرفت . نه آراء عمومى بود و نـه هـيـچ چـيـز. خـيـر، انـقـلاب بـايـد كـه جـنـگ بـشـود مـا حـالا دو سال است جنگ داريم مى كنيم ، مردم با اسلحه سرد، با مشت و !!! عرض مى كنم كه !!! اينها و آنها با اسلحه گرم و مسلسل . جنگ مگر بايد حتما طرفين مساوى با هم باشند؟ اين حرف ها چيست آنها مى زنند؟
صلاح ارتش در پيوند با ملت است
مـن بـه ايـن ارتـش نـصـيحت مى كنم كه به اين ملت بپيونديد صلاح شماست ، صلاح ملت شـمـا هـسـت كـه بـه ايـن مـلت بـپـيـونـديـد. مـمـلكـت مـال خـود شـمـاسـت ، مـلت مـال شـمـاسـت ، شـما مال ملتيد. خدمتگزار به ملت باشيد. دست از اين كارهائى كه بعضى گـردن كـلفـت هـايـتـان مـى كـرد، بـرداريـد از ايـن ، تـوبـه كـنـيـد، تـوبـه را خـدا قـبـول مـى كـنـد، مـلت هـم قـبـول مـى كـنـنـد. جـنـايـت شـمـا مـثـل آن نـيـسـت كـه مـلت قـبـول نـكـنند، گناه شما جور ديگر است . برگرديد به دامن اين ، چـنانچه برگشتند يك عده اى ، عده اى شرافتمند برگشتند و گفتند كه ما با ملت موافق ، هـمـبستگى خودشان را اعلام كردند. از همين نظامى ها در اصفهان ، در تهران ، در همدان ، در جاهاى ديگر، در خراسان ، شما هم برگرديد، چيزى نشده .
دولت بايد توبه كرده و خودش كنار برود
يـك نـصـيـحتى هم به دولت مى كنم كه آقا شما يك آدم عادى هستيد، آبرويت را مى ريزى ، بـرو كـنـار، (مـن سـر لج افتادم !!) آخر براى چه انسان سر لج بيفتد و يك ملتى را، مـقـدرات يـك مـلتـى را مـلعـبـه كـنـد كـه (مـن لرم ، سر لج افتادم ؟!) حتما بايد با پس گردنى ردشان كنند؟ خوب ، مثل آدم بيا توبه كن ، بگو صحيح است حرف هاى ملت . امر، امر ملت است .
مـن از خداى تبارك و تعالى توفيق همه را خواهانم و اميدوارم كه خداوند همه شما را سلامت بدارد و ما را موفق كند به اينكه به شماها خدمت بكنيم و شما را موفق كند كه به خدا خدمت بكنيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 14/11/57
بيانات امام خمينى در جمع عده اى از روحانيون  
قدرت سازنده ديانت ، عامل خصومت زورمداران
بسم الله الرحمن الرحيم
من از آقايان علما و افاضل بايد تشكر كنم . پيروزى ملت مرهون اقدامات علما اولا و ساير طـبـقـات ثانيا بوده است . شما علما همانطور كه وظيفه شرعى تان هست كه امام امت باشيد، پيشقدم باشيد در مسائل امت ، دفع كنيد مفاسد را از ملت ها، بحمدالله قيام به امر فرموديد و مـن از قـبـل مـلت شـريف ايران از شماها تشكر كنم . خداند انشاءالله روحانيت را كه ذخيره ملت است ، پشتوانه ملت است حفظ كند و قوت به او بدهد. دشمن هاى اسلام !!! و شماها !!! هـم اسـلام را بـد مـعـرفـى كـرده انـد و هـم شـمـا را. دشمن هاى بشريت ، اديان را مطلقا مى گويند كه براى اين است كه افيون باشد براى مردم ، براى ملت ها. اينها چون ديده اند كه آن چيزى كه در مقابلشان مى ايستد ديانت است ، و آن جمعيتى كه در مقابلشان مى ايستد جـمعيت روحانى است ، از اين جهت با اين دو نيرو به مخالفت برخاستند واز زمانهاى بسيار سـابق اين دو نيرو را كوبيده اند. نيروى اسلام را كه بزرگترين نيروست ، كوبيدند از جـهـت ايـنـكه كوشش كردند تا اسلام را بد معرفى كنند، كوشش كردند تا اينكه اسلام را بـگـويـنـد اگـر چـيزى هم باشد، يك دعا و يك وردى است ، يك آدابى است بين بشر و خدا، آنـطـورى كـه در مـسـيـحيت هست . مسيحيت هم ، اين مسيحيت منسوخ اينجور است مسيحيتى كه نسخ شـده اسـت ، مـسـيحيت حضرت عيسى نمى تواند اينطور باشد. مسيحيتى كه نسخ شده است ، مسيحيت حضرت عيسى نمى تواند اينطور باشد. اينها با اسلام و با ساير اديان مخالفت كـردنـد و اديـان را افـيون بشر حساب كردند. يعنى گفته اند كه اديان يك چيزى است كه ثـروتمندها و قلدرها درست كرده اند كه مردم را ساكت كنند، توده ها را ساكت كنند به وعده دادن و ايـن تبليغات تا آنجا رسيده است كه بعد به صورت ديگر به ما هم تزريق كرده اند.
مـسـئله جـدا بـودن ديـن از سـيـاسـت ، مـسـئله اى كـه بـا كـمـال تزوير و خدعه طرح كردند حتى ما را هم مشتبه كردند. حتى كلمه آخوند سياسى يك كـلمـه فـحـش اسـت در مـحـيـط مـا، (فـلان آخـوند سياسى است ) در صورتى كه آقايان خـوانـدند در دعاهاى معتبر (ساسه لعباد) معذلك از بس تزريق شده است ، از بس اشتباه كـارى شـده اسـت ، مـا خـودمـان هـم باورمان است كه دين از سياست جداست . آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزديش باشد!! هر كس اسلام را مطالعه كرده باشد، قرآن كريم را مطالعه كرده باشد كافى است كه بفهمد اسلام و قرآن كريم تربيت مى كند يك جامعه را در همه چيز. فرق ما

next page

fehrest page