صحيفه نور جلد ۶

امام خميني رحمه الله عليه

- ۱۰ -


وحـدت كـلمـه زيـر لواى اسـلام و پـرچـم تـوحـيـد حاصل شد
در ايـن دو سـال اخـير كه ظلم آنها اوج گرفت و ملت هم كم كم طاقتش تمام شد و قيام كرد، نـهـضـت كـرد، يـك نـهـضـت اسـلامـى بـراى اسـلام ، بـراى احـيـاى سـنـت رسـول الله (ص ) و يـك وحـدتـى بـه خـواسـت خـداى تـبارك و تعالى در همه جا از مرزها گـرفـتـه تـا مـراكـز، از شـهـرسـتـان هـا تـا دهـات و قـصـبـات ، يـك وحـدت كـلمـه حـاصـل شـد و ايـن وحـدت كـلمـه زيـر لواى اسـلام و پـرچـم تـوحـيـد حاصل شد كه اگر اسلام نبود و يك جنبش ملى ، فرض كنيد يك جنبش سياسى بود، به اين طـور گـسـتـرش نـمـى شـد. جـنـبـش هـاى سـيـاسى ، جنبش هاى ملى از باب اينكه به اسلام ارتـبـاطـى ندارد، در يك محدوده كوچكى يك اشخاص محدودى گسترش پيدا مى كنند اينطور گـسـترش كه بچه هاى كوچك تا پيرمردها احزاب ، قشرهاى مختلف بدون اينكه يك طايفه اى بـيـن طايفه اى باشد، اين نهضت گسترش پيدا كرد اين نبود الا اين اراده خداى تبارك و تعالى ، براى اينكه ملت اسلام را مى خواست ، همه ، در هر جا كه ملاحظه كرديد مى گفتند كـه مـا جـمـهـورى اسـلامى مى خواهيم ، ما سلسله پهلوى نمى خواهيم ، از اين جهت اين نهضت پـيـش بـرد و يـك مـطـلبـى كـه هـمـه ، هـمـه مـتـفـكـريـن ، سـيـاسـيـون محال مى دانستند، به اراده خدا تحقق پيدا كرد و
الان كـه مـا بـا هم مجتمع هستيم همه درقم و شما از مرز، بدون اينكه خوفى از كسى داشته بـاشـيـد از سـازمان امنيتى و از ارتشى و از دولتى خوف داشته باشيد آمديد با ما در اين اطاق مجتمع شديد.
هوشيارى در مقابل توطئه منحرفين و ريشه هاى گنديده رژيم سابق
و ايـن از بـركـات ايـن پـيـشرفت است كه اين سد طاغوتى شكسته شد و قشرهاى ظالمانه فـرو ريـخـت و ما آزاد شديم و مملكت ما از دست چپاولگرها هم بيرون رفت مهمش . حالا كه ما آزاد شـديـم و مـملكتمان را از دست ديگران گرفتيم آنها آرام نمى نشينند، آنها الان در صدد هـسـتـنـد كـه تـوطـئه هـائى بكنند، يك اشخاصى را مامور كردند كه در اطراف مملكت طرف شـمـابيايند يك چيزى بگويند، در تهران يك جور، در خوزستان يك طور، در كردستان يك طـور، در بـلوچـستان يك طور، در خراسان ، در كرمان ، اينها ماءمورهايى هستند كه از طرف اجانب منتشرند الان و يك ريشه هائى از همان رژيم سابقند و يك مقدار هم از همين منحرفين با اسم هاى مختلف ، اينها ماءمورند كه نگذارند مملكت آرام باشد، اختلاف ايجاد كنند هر جا به يـك صـورتـى ، طـرف مـرزها كه برادرهاى ما در آنجا هستند به صورت اين مذهب و آن مذهب اخـتلاف ايجاد مى كنند، در آنهائى كه لسانشان ترك است ، با آنهائى كه لسانشان كرد اسـت ، بـا آنـهـائى كـه لسـانـشـان فـارس است به عنوان عشيره اى ، به عنوان اينكه اين گـروه بـا آن گـروه دو زبـان دارنـد، دو فـرهـنـگ دارنـد، از ايـن راه ، كـردسـتان عليحده ، آذربـايـجان عليحده ، خراسان عليحده ، به اين اسباب مختلف و تشبثات مختلفه مى خواهند كـه بين برادرها را به هم بريزند. درتهران كه هم بيائيد مى بينيد كه به يك صورت هاى ديگرى مى ريزند توى دانشگاه ها، نمى گذارند دانشگاه ها باز بشود، هر چند روزى يك بهانه اى درست مى كنند با اين بهانه يك تظاهراتى مى كنند و يك اجتماعى مى كنند و يك اختلافاتى مى خواهند ايجاد بكنند. الان كه ما و شما برادرها با هم نشستيم اينجا، بايد بـا هـم درد دلمـان را بگوئيم كه چى است درد ما و درمان چى است . درد فعلى ما همين ريشه هـائى اسـت كـه ، ريـشـه هـاى گـنـديـده اى كـه از رژيـم سـابـق مـانـده اسـت و مـشـغـول مـفـسـده هستند، در كارخانه ها مى روند نمى گذارند كارخانه ها به كار بيفتد، در صـحـراهـا و بـيـابـان هـا و كـشاورزى مى روند نمى گذارند كشاورزى به راه بيفتد، بين رعايا اختلاف مى اندازند در هر جا به يك صورتى اينها دارند اختلاف مى اندازند. اين درد اسـت اگـر ايـن درد خـداى نـخـواسته علاج نشود، من خوف اين را دارم كه همان مسائلى كه ما پـنجاه و چند سال به آن مبتلا بوديم و همه شما تلخى آن را چشيديد به صورت بدترى بـاز بـرگردد به صورت غير صورت شاهنشاهى يك صورت ديگرى ، يا اگر بتوانند بـه همان صورت . من خوف اين را دارم كه اگر ما علاج اين مصيبت را، اين درد را نكنيم همان مـسـائل بـرگـردد دوباره ، همان سازمان امنيت و همان ماءمورين دولت و همان بساط كه امكان نداشت براى ما يك همچو روزى با هم بنشينيم صحبت كنيم . اگر رژيم سابق بود حالا شما همه توى حبس بوديد، از دم اين در كه آمده بوديد همه را گرفته بودند و بعد هم ريخته بـودنـد مـا را بـرده بـودند. به شكرانه اين نعمتى كه خداى تبارك و تعالى به ما اعطا فـرمـود و مـا را بـر طـاغـوت غلبه داد و براى علاج اين دردى كه الان هست ، هيچ چيز علاج نيست و هيچ
چيز شكرانه اين نعمت نيست الا اينكه ما با هم برادروار مجتمع باشيم .
(قيام لله ) تنها موعظه خداوند تبارك و تعالى
دو مـطـلب را در نـظـر بـگـيـريـد: يكى وحدت كلمه كه همه با هم باشيد و يكى براى خدا بـودن كه قياممان و نهضتمان براى خدا باشد. خداى تبارك و تعالى دستور داده است به رسـول اكـرم (ص ) كـه بگو به امت ما كه من يك موعظه دارم فقط يك دانه موعظه و آن اين اسـت كـه بـراى خـدا قـيـام كـنـيد، قيام كنيد براى خدا. (اعظكم بواحده ان تقوموالله ) اگر چـنـانـچـه يك نفر هستيد و مى خواهيد براى خدا قيام كنيد، قيام كنيد. براى خدا باشد، اگر اجـتماعى هم هست قيامتان براى خدا باشد. اين موعظه اى است كه خداى تبارك و تعالى به وسـيـله وحـى بـراى مـا ملت فرستاده و فرموده همين يك موعظه را من دارم . توى اين موعظه همه چيز هست اگر چنانچه ملت قيام بكند و قيام براى خدا باشد اين ملت پيروز است . الان مـا بايد به اين دستور الهى رفتار كنيم و اين نهضت كه تا اينجا رسانديد و بحمد الله قيام را كرديد و تا حالا هم آنطورى كه من فهمم لله بود يعنى همه مان اسلام را خواستيم ، ايـن مـطـلب را ما بايد نگهش داريم يعنى اين يك مساءله اى است الهى ، مكلفيم ما، مائى كه مـسـلمـان هـسـتـيـم ، تـابع دستورات خدا هستيم ، مكلفيم كه اين نهضت را كه براى خدا بود حفظش كنيم ، حفظش به اين است كه با كمال هوشيارى ملاحظه كنيد كه اينهائى كه مى آيند و مـى گـويـنـد كه شما باكى دو طايفه ايد، شما كردستانى هستيد، آنها لرستانى هستند، آنـهـا كـجا، با كمال هوشيارى ببينيد كه اينها كى هستند، چرا اين حرف را حالا مى زنند يك مـلتـى كـه هـمـه بـا هم پا شدند مى خواهند زندگى خودشان را اداره كنند، مى خواهند دست اجـانـب را از مـمـلكت خودشان كوتاه كنند و كوتاه هم كردند، آنى كه حالا مى آيد مى گويد كـه شما سنى هستيد شيعه هستند، شما كردستانى هستيد و آنها لرستانى هستند و شما جبهه گذا هستيد، در شهرها هم شما جزء چه حزبى هستيد، فلان توى چه حزبى هست ، اينها را ما بايد با هوشيارى دقت كنيم ، ملاحظه كنيم ، مطالعه كنيم در حالشان كه اينها از كجا الهام مـى گـيـرنـد كه مى آيند مردم را نمى گذارند آرام باشند، اينها را كى وادار مى كند، پشت پـرده چـه دسـتـى هـسـت كـه ايـنـهـا را وادار مـى كند كه (نگذاريد كارخانه ها راه بيفتد) در صـورتـى كـه اگـر كـارخـانـه هـا راه بـيـفـتد، خوب ، زندگى روزمره مردم اداره مى شود (نـگـذاريـد كشاورزى تحقق پيدا كند) اگر كشاورزى تحقق پيدا كند به صلاح ملت است . چـه اشـخـاصـى ايـنـهـا هـسـتـنـد؟ از كجا اينها الهام ميگيرند؟ از كجا آمدند؟ از آن طرف مرز بـسـيـارى از ايـنـهـا در آنوقتى كه شلوغ شد و انقلاب شد و و جلو افتادند مسلمين و ريشه اينها را خواستند بكنند، اين اشخاصى كه تهيه شده بودند براى آشوب ، هى از آن طرف مـرزبـا تـذكـره هـاى سـاخـتـگـى و امـثـال ذلك ، خـيـلى شان اينجورى آمدند، يك اقشارى هم بـودنـدكـه در خـود آنـجاها بودند و از تتمه همان دستگاه بودند و جيره خوار آنها بودند، ديـدنـد كـه الان خـطـر بـرايـشـان هـسـت وقتى دست ارباب ها كوتاه شد، نوكرها هم محروم شـوند، اينها هستند كه افتادند توى جمعيت ، بين شما مى آيند يك حرف را زنند، بين دسته ديگر مى روند ديگر مى روند يك حرف مى زنند، آذربايجان يك جور حرف
مى زنند، كردستان يك جور حرف مى زنند، هر جا يك طور. ماها اگر تحت تاثير اينها واقع بـشـويـم كه دنبال آنى را كه آنها مى خواهند كه همه به هم بريزند و برادرها بريزند بـه جان هم ، اگر يك همچو چيزى بشود، آنها قدرت پيدا مى كنند و از پشت خنجر مى زنند به ما.
رفتار برادرانه و حفظ وحدت كلمه از دستورات مهم اسلام
مـا بـايـد همه با هم توجه به اين بكنيم كه همانطورى كه اسلام فرموده است (واعتصمو ا بـحـبـل الله حـمـيـعـا ولاتـفـرقـوا) هـمـه بـا هـم دسـت بـه هـم بـدهـيـد و اعـتـصـام بـه حبل خدا بكنيد و براى خدا اجتماع كنيد و تفرقه نباشد در كار، از تفرقه بترسيد، همه مان ، ايـن مـسـاله واضحى است كه امروز آنچه ما را پيش برد اين وحدت كلمه بود، تفرقه اين وحدت كلمه را از بين مى برد، وقتى كه از بين برد اين رمزى كه رمز پيروزى ما بود از دسـتـمـان گرفته مى شود، گرفته كه شد شكست مى خوريم . اگر خداى نخواسته ما در ايـن نـهـضـت شـكـسـت بـخـوريـم ديـگـر ايـران بـه حـال اسـتـقـلال بـر نخواهد گشت ، ديگر ايران به حال آزادى بر نخواهد گشت براى اينكه يك نـمونه بود اين نهضت ، يعنى شايد در طول تاريخ يك همچو نهضتى تحقق نداشته است . ايـن يك امر نمونه اى بود و يك چيزى نيست كه بشود تكرار بشود، دوباره از سر گيرد، كـسـى بتواند يك همچو نهضتى را ايجاد بكند، بايد آنوقت ما تن در بدهيم به اسارت تا آخـر، نـسـل هـاى بـعـد هـم هـمـيـن طـور تـا آخـر. بـنـابـرايـن عـقل و دين و وجدان انسان اقتضاء مى كند همانطور كه اسلام فرموده است كه همه برادريد، (المـومـنـين اخوه ) برادرند همه ، همانطور كه اسلام دستور داده است كه شماها برادريد با هـم ، بـايد به برادرى رفتار كنيد يعنى اگر دو تابرادر را يك كسى به او حمله بكند، دوتـائى بـا هـم آن را دفع و نابود مى كنند. الان ما مورد حمله اين قشر قليلى كه از اينها مـانـده است هستيم ، حمله شان يك حمله سياسى است كه بريزند نگذارند ما مجتمع بشويم ، مـتـفـرق از هـم بـاشـيم . شماها بايد بيدار بشويد، همه باهم دست برادرى بدهيد و براى خاطر قرآن ، براى خاطر حفظ احكام خدا، براى خاطر خدا دست از اختلافات و حرفهائى كه اينها منتشر مى كنند دست برداريد، همه با هم برادروار اين اقشار را هم بيرون بريزيم ، هـمـه بـا هـم در هـم در يـك مـحـيط انسانى اسلامى آرام زندگى بكنيم . من از خداى تبارك و تـعـالى خـواستارم كه همه مسلمين را در هر جا هستند ارشاد كند، همه مسلمين را در هر جا هستند سـعـادتـمـنـد كـنـد، وحـدت كـلمه را بين همه مسلمين در هر جا هستند متحقق گرداند و خصوصا برادرهاى ايرانى ما.
در مرزهائى كه شما هستيد مسووليت زيادتر هست
از خـدا مـى خواهم كه اين برادرهاى ايرانى ما را هم هوشيار كند، هم توجه به ايشان بدهد كـه گـوش بـه ايـن حـرفـهـائى كـه اينها مى آيند مى زنند، اينها همه غرض دارند، مرض دارنـد، گـوش به حرف اينها ندهند، همه باهم برادروار انشاء الله به زندگى خودشان ادامـه بـدهـنـد و آنـجـا در سر حدات شما، در مرزهايى كه شما هستيد مسؤ وليت در مرز خيلى زيادتر هست ، چنانكه در مركز هم زياد است . اينجا يك
نـحـو مـسـؤ وليـتـى اسـت بـراى اهـل مـركـز، آنـجـا يـك نـحـو مـسـؤ وليـتـى اسـت بـراى اهـل مـرز. مـرزنـشـيـن هـا بـه وظـيـفـه شـرعـى مـرزنـشـيـنـى شـان عـمـل بـكـنـنـد و مـركـزنـشـيـن هـا بـه وظـيـفـه شـرعـى مـركـزنـشـيـنـى شـان عـمـل بكنند تا انشاءالله با وحدت كلمه و رفع اختلافات و نبودن اختلافات و نترسيدن ، ايـنـهـا مـى تـرسـانـنـد، مـنـتـشـر كـرده بـودنـد كـه مـسـلمـانـان مـى خـواهـنـد يـهـودى هـا را قتل عام كنند، چند روز پيش از اين يهودى ها روسايشان آمده بودند اينجا، گفتيم كه خوب ، شـمـا ديـديـد كه مسلمان ها پيروز شدند، يهودى ها هم دارند زندگى شان را مى كنند، به يـهـودى ها كارى ندارند. اينها مى خواهند نگذارند كه دو نفر با هم باشند و ما بايد علاج كنيم اين درد را به اينكه در مقابل آنها بايستيم و با هم باشيم . از خداى تعالى خواستارم كـه هـمـه مـسـلمـيـن را در هر جا هستند ارشاد كند، همه مسلمين را در هر جا هستند سعادتمند كند، وحدت كلمه را بين همه مسلمين در هر جا هستند متحقق فرمايد و خصوصا برادرهاى ايرانى ما.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 29/2/58
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان مردم بحرين و پاكستان  
توطئه جدائى اقشار جهت دستيابى اجنبى ها بر منابع شرق
بسم الله الرحمن الرحيم
يـكـى از بزرگترين نتايجى كه ما از اين نهضت مى بريم و برديم ، همين مواجه شدن با بـرادرهـائى كه در طول اين مدت ها مواجه نشديم . در اين مجلس ، الان برادرهاى ايرانى ، بـحـريـنـى ، پـاكستانى دور هم نشسته ايم و مشكلات خودمان را مى توانيم بيان كنيم . در طـول بـيـش ‍ از سـيـصـد سـال كـه اجـنـبـى هـا راه پـيـدا كـردنـد بـه شـرق مـشـغـول شدند در همه جا، جهات شرق ، در جهات مادى ، در جهات معنوى ، در روحيات گروه هـاى مـخـتـلفـى كه در شرق موجود است ، مطالعات دقيق كرده اند و بررسى ها و به اينجا رسيدند كه اولا در شرق يك ممالك غنى هست از حيث مخازن زير زمينى و همين طور روى زمينى از قـبـيـل مـراتـع بزرگ و غنى و جنگل هاى بسيار زياد و غنى مخازن نفتى كه مطلع هستيد و سـايـر مـخـازن كـه بـسـيارى از آنها را شايد الان هم خود شرقى ها مطلع نيستند، لكن آنها آمـدنـد و رفـتـه انـد و گـرديـده انـد. آنـوقـت كـه آن اتـومـبـيـل و امـثـال ايـنـها نبوده است ، اينها با شتر و با قافله حركت مى كردند و به اسم سـيـاح مـى آمـدنـد اطـراف هـمـان كـشـورهائى را كه مى ديدند و ابزار و آلاتى كه داشتند، عـكـسـبـردارى مـى كـردنـد و بـر مـخـازن زيـر زمـيـنـى را، اطـلاع بـر آن پـيدا مى كردند و مـطـالعـاتى هم در روحيات مردم داشتند و به اينجا رسيدند كه اگر بخواهند اين مخازن را تـصاحب كنند، بايد چه بكنند. فكر كردند كه اگر چنانچه اينها با هم باشند، اگر همه مـمـالك شـرقـى بـا هم باشند و اجتماع داشته باشند امكان ندارد كه به مخازن اينها دست بيابند پس ‍ بايد قشرها را از هم جدا كرد.
تبليغات وسيع ضد اسلامى جهت چپاولگرى بيشتر
يـكـى از مـسـائلى كـه خـيـلى مورد اهميت است براى ما و براى آنها هم بوده است اينكه اگر اسـلام آنـطـورى كـه هـسـت ، مـسلمين بر آن دست بيابند، باز منافع آنها به خطر مى افتد. كـوشـش كردند با تبليغات مختلفه ، كارشناس هاى مختلف كه مطلق اديان را از چشم مردم بـيـنـدازنـد، بـخصوص اسلام را از چشم مردم بيندازند، تبليغات كردند كه اسلام اصلش افـيـون جـامـعـه اسـت و اديان براى اين آمده است كه مردم را خواب بكند تا اشخاص مقتدر و سـلاطـيـن بـيـايـنـد و مـردم رابـچـاپـنـد، ايـن قشرهاى دينى مردم را خواب كنند، و همين طور دنبال اين افتادند كه قشر روحانى را در بين مردم منحط كنند. (روحانيين مردم
كـهـنـه پرستى هستند فناتيك هستند، اينها دربارى هستند،اينها براى سلاطين كار مى كنند) ايـن هـم يك تبليغ وسيعى بود كه مع الاسف در هر دو تبليغ توفيق هائى پيدا كردند. يك قـشـر جـوان كـه بـى اطـلاع از مـسـائل و عمق مسائل را ادراك نمى كردند، اينها راجع به آن تبليغ اول هم كه اديان افيون جامعه هستند باورشان آمد و شروع كردند اينها هم به تبع آنـهـا ايـنـجـور تـبـليـغات را كردند. و اين درست بر عكس ‍ آن چيزى است كه اديان به حسب تـاريـخ و ديـن اسـلام كـه تـاريـخـش ديـگـر نـزديـك اسـت بـه ما، درست بر خلاف آنطور مـسـائل بـود. آنـها مى گفتند اديان را سلاطين ايجاد كردند براى اينكه مردم را اينها خواب كنند و آنها بچاپند و اينها هجمه نكنند، اينها قيام نكنند و نهضت نكنند، در صورتى كه هر كـس تـاريـخ را بـبـيـنـد مـى بـيـنـد كـه اديـان بودند كه مردم مستضعف را به ضد سلاطين شوراندند.
قيام كنندگان برضد طاغوت در طول تاريخ روحانيون بودند
حـضـرت مـوسى يك شبان با يك عصا حركت كرد و فرعون را سرنگون كرد با همين جمعيت مـستضعف ، نه اينكه فرعون موسى را درست كرد براى خواب كردن . موسى مردم را بيدار كرد براى به هم زدن اوضاع او. تاريخ اسلام نزديك است به ما، هر كس كه مطالعه كرده بـاشـد مـى دانـد كـه پـيـغـمـبـر اسـلام در مـكـه كـه بودند از همين مردم مستضعف و طبقه به اصـطـلاح آنـهـا صـفـر، و تجار قريش و ثروتمندان آنوقت و قدرتمندان آنوقت همه با او مـخالف بودند، نه اينكه قدرتمندان او را آورده بودند كه مردم را خواب بكند ايشان بود كـه تـا مـكـه بـود نـمـى تـوانـسـت اظـهـار وجـود بـكـنـد، زيـر زمـيـنـى مـشـغول فعاليت بود ودار و دسته ترتيب مى داد براى خودش ، وقتى كه ديدند آنجا نمى شـود، از آنجا هجرت فرمودند به مدينه ، در مدينه هم كه آمدند وارد شدند به يك نفر از هـمـيـن مـردم طبقه سه به اصطلاح آنها و اشخاصى هم كه جمع شدند دور ايشان عبارت از هـمـيـن فـقـرا بـودند. جنگ هاى پيغمبر همه اش با اغنيا بود و با گردن كلفت ها بود و با ثروتمندها بود.
ايـن عـكس آنطورى است كه آنها تبليغ كردند و جوان هاى بى اطلاع ما هم تبعيت كردند. نه ايـنكه فرعون موسى را درست كرد كه مردم را خواب كند، موسى مردم را بيدار كرد براى ايـنـكـه فـرعـون را از بـيـن بـبرد. نه اينكه قريش و ثروتمندان پيغمبر را درست كردند براى اينكه مردم را خواب كند، پيغمبر اين فقرا را بلند كرد و نهضت داد براى اينكه اغنيا را سـركـوب كند و سرجاى خودشان بنشاند. بعد هم كه يك قدرى نضج پيدا كرد اسلام ، باز همين طبقه ضعيف و مستضعف بودند كه حمله كردند به دو امپراطورى بزرگ دنيا كه رم و ايـران بـودنـد. رم و ايـران پيغمبر را درست نكردند پيغمبر رم و ايران را راند و شكست داد.
از آن طـرف مـى آئيـم سـراغ روحـانـيون كه تبليغ روى آنها باشد كه روحانيون دربارى هستند، اينها را انگليسى ها آوردند اينجا براى اينكه نگذارند مردم بيدار بشوند، نگذارند مـردم بـر خـلاف مـصالح آنها عمل بكنند، در صورتى كه هر كس تاريخ را بداند مى داند كـه در طـول تـاريـخ آنـى كـه بـر ضـد قـدرت قـيـام كـرده روحانيون بود نه اينكه آنها روحانيون را درست كردند، روحانيون مردم را بعث كردند بر ضد آنها.
محمدرضا و پدرش خيانتكارترين افراد در تاريخ ايران
و ما در ايران ، در اين مدتى كه خودمان يادمان هست (كه من از همه شما بيشتر يادم هست ) اين اسـت كـه از آن اولى كه رضاخان آمد در ايران كودتا كرد تا حالائى كه بحمدالله غلبه حاصل شد، در طول اين پنجاه سال كه شايد سخت ترين ايام بود بر ملت ايران ، و اينها اگر جنايتكارتر از همه سلاطين سابق نبودند، خيانتكارتر بودند.
مـمـكـن اسـت كـسـى بـگـويـد كـه آقـا محمد قجر هم مثل آنها جنايتكار بوده ، اما آقا محمد قجر مثل اينها خيانتكار نبود، در تاريخ نيست كه محمد خان قجر براى مملكت ديگرى منافع مملكت خـودش را داده بـاشـد. جـنـايـتـكـار بـود اما خيانتكار نبود. همين طور سلاطين سابق جنايتكار بـودنـد همه شان ، همه بد بودند، اما خيانت مثل اين عنصر فاسد، هيچ يك از سلاطين ايران خيانت اين جورى نكردند. اينها از پدر و پسر، در اين مملكت خيانت هاكردند كه به اين زودى مـا نـمـى تـوانيم مطلع شويم . الان قراردادهائى كه با اين ممالك بزرگ كردند پيش اين حكومت حكومت ما محير العقول است كه اين چه جور قراردادهائى هست . مى گويند اين قراردادها جورى است كه ما هر طرفش را بگيريم ضرردارد. همه كارهائى كه اينها كردند خيانت به مملكت خودشان ، به ملت خودشان بود. سلاطين سابق خيانت به اين معنى كم داشتند، شايد در قـاجـار بـود يـك قدرى ، اما كم بوده است . قبل از اينها خيانت به اين معنى نبوده است اما ايـنها خيانت هائى كردند كه به اين زودى تاريخ نمى تواند كشف كند و شايد بعضى از آنـهـا تـا آخـر هـم كـشـف نـشود. آنقدرى از آن كه كشف شده مورد تعجب اشخاص است كه الان مطالعه مى كنند درباره آنها. وزارتخانه ها فرصت پيدا كرده اند و مطالعه مى كنند راجع به قراردادهائى كه اينها با ممالك كرده اند كه چطور قراردادهاى فاسدى بوده كه اينها كردند و الان يك از گرفتارى هاى بزرگ دولت ما اين است كه با اين قراردادها بايد چه كـرد. مـى گـويـنـد هر طرفش را مى گيريم اشكال دارد، جورى درست كرده اند كه در آنها على ايحال ضرراست .
آن كه پنجاه سال بر ضد رژيم شاهنشاهى قيام كرد علما بودند
در هـر صـورت ، در ايـن طول تاريخ كه ما يادمان هست آن كه قيام كرد بر ضد اين قدرت هـا، روحـانـيـون بـودنـد كـه در هـمـيـن پـنـجـاه و چـنـد سال چند دفعه قيام كردند و البته قدرت آنها زياد بود شكست خوردند. آذربايجان و مشهد قـيام كرد، تقريبا يك قيام عمومى اصفهان كرد از همه علماى بلاد بودند، لكن قدرت زياد بـود و ايـن قـدرت زيـاد شـكـست اينها را، حبس كردند اينها را، تبعيد كردند اينها را، علماى درجه يك را حبس و تبعيد كردند، علماى آذربايجان را كه درجه يك بودند، آنها را آوردند و بردند به سقز يا سنقر و به آنجا تبعيد كردند و مدت ها در آنجا بودند. علماى مشهد را، هـمـه را گـرفـتـنـد آوردنـد حـبـس در تـهران . علماى اصفهان را شكستند آن نهضت شان را و نـتـوانـسـتـنـد كـارى بـكـنـنـد. در تـمـام ايـن مـدت پـنـجـاه سـال آن كـه قـيـام كرد بر ضد اينها علما بودند و لا غير، هيچ كس ، ملت هم همراه علما بود تا آن اندازه كه مى توانستند. آنوقت البته اين نهضتى كه حالا پيدا شده است حالا نبود و نمى شد، لكن
از طرف علما نهضت شد و شكست خوردند، و كشته دادند، حبس شدند، تبعيد شدند. پس اينكه مـى گـويـنـد ايـنـهـا دربـاريـنـد، خـيـر، ايـنـهـا دربارى نيستند، اينها ضد درباريند، ضد دربـاريـنـد را دربـارى مـعـرفـى كردند براى اينكه اينها را از نظر مردم بيندازند. و مع الاسـف ايـن هم بيشتر از آن حرف اول تاثير كرد، به طورى كه در زمان رضاخان بسيارى از مـردم بـرگـشـتـنـد، بـسـياريشان ، بسيارى از جوان ها برگشتند از علما. اين هم يكى از كارهائى بودكه اينها كردند.
مسلمين را از هم جدا كردند
از كـارهـاى ديـگرى كه كردند اين است كه بين طوائف با هم مقابله مى اندازند كه نخواهند مـجـتـمـع بـاشـنـد. تـرسـيـدند كه اگر اسلام شد همه مجتمع شوند، اسلام را خواسته اند بـزنـنـد. اگـر عـلمـا و روحانيون باشند، همه را تحت يك بيرق مى برند، علما را بايد از بـيـن بـبـرنـد. خـوب حـالا بـه ايـن قـدر هـم كفايت نكرد، بين خود مردم جدائى بيندازند با تـبـليـغـات كـردسـتـان ، بـلوچـسـتـان ، بـخـتـيـارى ، خـراسـان ، در داخل ايران ، پاكستان و ايران ، آن عليحده اين عليحده ، نمى دانم ممالك عربى ، بحرين ، نـمـى دانـم كـذا وكـذا وكـذا، هـر كـدام عليحده ، اينها را از هم جدا كردند، تكه تكه كردند. مـسـلمـين را از هم جدا كردند، تكه تكه كردند. در اين جنگ عمومى كه غلبه پيدا كردند آنها عـليه عثمانى كه يك دولت بسيار بزرگى بود و از مصر تا حجاز تا خيلى جاهاى ديگر بـود ايـن را تـكـه تـكـه كـردنـد و هـر جـايش را به يك كسى دادند، به يكى از نوكرهاى خـودشـان (يـعـنـى خـارجـى هـا) اداره شـان بـكـنـنـد. ايـن حـكـومـت هـا را مـقابل هم قرار دادند، سلطان كذا و سلطان كذا، رئيس جمهور كذا و رئيس جمهور كذا، همه را مـقـابل هم قرار دادند، همه را دشمن هم كردند، اين دشمن آن و آن دشمن اين . حالا كنار نشسته اند و بردند همه چيز ما را. اينها با هم دشمنى كردند خودشان با هم دشمنى كردند. در هر مـملكتى هم احزاب درست كردند، حزب هاى مختلف ، حزب هائى كه همه مخالف هم هستند، اين آن را بـكـوبـد و آن ايـن را بـكوبد، جبهه هاى مختلف ، حزب هاى مختلف من حيث لايشعر هم و مـسـلمـيـن مـع الاسـف بـه واسـطـه عـدم تـوجـه بـه عـمـق مسائل تحت تاءثير واقع شده و مى شوند. دولت عراق عليحده و دولت ايران عليحده ، هر دو مـسـلم امـا با هم دعوا و جنگ دارند. دولت پاكستان عليحده ، دولت كذا عليحده و همه شان مسلم اما با هم جنگ دارند، دعوا دارند.
آيا مسلمين و خصوصا حكومت هاى اسلامى چه وقت مى خواهند بيدار بشوند؟
ايـنـهـا نـقـشـه هـائى بـوده اسـت كـه ايـنـهـا درسـت كـردنـد و كـشـيـدنـد و ايـنـهـا را مقابل هم قرار دادند و نمى دانم چه وقت شود كه مسلمين بيدار بشوند. چه وقت ممكن است كه دولت هاى ما، ملت هاى اسلامى چه وقت مى خواهند چشم هايشان را باز كنند. آيا نمى فهمند؟ يـا مـى فـهـمـنـد و نـمـى كـنـنـد؟ اگـر نـمـى فـهـمـنـد، بـايـد تـوجـه كـنـنـد بـه مـسـائل كـه بـبـيـنـند بدبختى مسلمين از كجا شروع مى شود و چه هست آن دردى كه مسلمين را اينطور كرده كه خزائن آنها را مى برند و خودشان روى خزائن خودشان گرسنگى
مـى خـورنـد. اين نفت به اين سرشارى را بردند و ملت ما گرسنه مانده است و همه جا همين طـور، آيا مسلمين و خصوصا حكومت هاى اسلامى چه وقت خواهند بيدار بشوند و چه وقتى مى خـواهند اغراض شخصيه خودشان و آمال شخصى خودشان را كنار بگذارند و برا ى ملت ها خـدمـت بـكـنـنـد؟ مـسـلمـيـن يـك مـيـليـارد تـقـريـبـا جـمـعـيـتـنـد، الان يـك مـيـليـارد جمعيت دنيا را تشكيل مى دهند، با دارا بودن همه چيز، ممالك غنى و همه چيز دار، وسيع ، مملكت ايران سى و پنج ميليون حالا گويند جمعيت دارد، وسعتش آنقدر است كه براى صد و پنجاه ميليون تا دويـسـت مـيـليون جمعيت كافى است ، يعنى اگر دويست ميليون جمعيت داشته باشد، در ايران بـه رفـاه زندگى مى كنند و همين طور ممالك ديگر وسيعند. عراق وسيع است و جمعيت كمى دارد. چه وقت مى خواهند اين حكومت ها بيدار بشوند و دست از اغراضشان بردارند؟ و چه وقت مـى خـواهند مسلمين توجه بكنند به اينكه مصالحشان چه است و دردشان چه است ؟ و چه وقت بايد دوا كنند اين درد را؟
نگذاشتند به اينكه مااسلام را آنطورى كه هست بفهميم
يكى از كارهاى بزرگى كه شده است و گمانم اين است كه آنها، آن شياطين كرده اند، اين است كه قرآن و اسلام را آنطورى كه هست نگذاشتند ما بفهميم ، نگذاشتند مسلمان ها بفهمند، نفوذ كرده است اين تبليغات حتى در عمق حوزه هاى دينى نجف و قم ، اين معنى كه يك مقدار از اسلام و يك قدرى از اسلام مطرح است بين علماى اسلام ، يك قدرى از اسلام است ، باقى آن مـانـده اسـت آن زير و مخفى است . نگذاشتند به اينكه ما اسلام را آنطورى كه هست بفهميم ، بـراى ايـنـكـه يـكى از خطرهائى كه براى خودشان مى ديدند همين بود كه اگر اسلام را آنـجـورى كـه هـسـت بـفهمند، همه به آن رو مى آوردند و براى آنها ديگر مقامى باقى نمى مـانـد، نـخـواستند درست بشود، تعليمات اسلام را ديدند وقتى كه انگليسى ها آمده بودند عـراق ، يـكـى شـان شـنـيـده بـود كه يكى اذان مى گويد، گفتند اين چيست . گفتند اذان مى گـويـد. گفته بود به امپراطورى انگلستان هم ضرر دارد اين ؟ گفتند نه . گفت : (هر چه مـى خـواهد اذان بگويد). اين بحث و مباحثه اى كه ما مى كنيم به امپراطورى انگلستان و به جمهورى آمريكا و به نمى دانم جمهورى شوروى ضرر ندارد، آنها خيلى هم به آن باد مى زنـنـد كه زياد بشود و بحث تفصيل پيدا بكند. آنچه براى آنها ضرر دارد، نمى گذارند درسـت بـشـود. چـه وقـت مـى شـود كـه مسلمان ها توجه بكنند به تعليمات اسلام ؟ توجه بـكـنـنـد بـه ايـنـكـه صـدر اسـلام چـه جـور بـود؟ چـه وقـت تـوجه بكنند به اين ، وضع رسـول اكـرم (ص ) وضـع ائمه ما وضع خلفا، كه چه جور بودند آنها؟ چه جور زندگى مـى كردند و چه جور پيشبرد كردند اينطور؟ يك مشت جمعيتى كه هيچ چيز نداشتند چطور دو امپراطورى را اينطور از بين بردند.
رمز پيروزى ما وحدت كلمه ، اسلام و روحيه شهادت طلبى بود
نظير او را در ايران ما ديديم ، نظير همان معنى كه در صدر اسلام بود در ايران واقع شد يك
جمعيتى كه (حالا شما چند تا تفنگ مى بينيد به دوش بعضى هست ، اين تفنگ هائى است كه از آنها گرفته اند والا تفنگ نداشتند اينها) آنطورى كه به من مى گفتند صبح كه مى شد هر كس از خواب پا مى شد و بيرون مى خواست برود از خانه يك چوبى ، يك عصائى ، يك كارد مطبخى ، چند تا سنگ ، چند تا آجر بر مى داشتند و مى رفتند به جنگ ، طرف چه داشت ؟ تـانـگ و توپ و مسلسل و خمپاره ، همه چيز، از بالاى سر، از پائين ، از همه جا، لكن اين جمعيت يك چيز داشت و آن ايمان ، يك پشتوانه داشت و آن خدا، يك مقصد داشت و آن اسلام . همه از اول ايـران تا مركز، تا آخر هر جا رفتى فرياد مرگ بر شاه و ما جمهورى اسلامى مى خـواهـيـم بـلنـد بـود. نـه از مردم عادى ، از آن بچه هاى كوچك و اينقدرى (اشاره به كودك خـردسال كه در كنار امام بود) كه تازه زبان باز كرده اند، از آن بچه هاى دبستانى تا آن پـيـرمردهائى كه توى مريض خانه خوابيده بودند، نه يك قشر، علما، معممين ، طلاب ، دانـشـگـاهـى هـا، ادارى ، هـمـه و هـمـه يك مطلب مى خواستند و آن اينكه جمهورى اسلامى و ما جمهورى اسلامى مى خواهيم . اين معنى بود كه رمز پيروزى بود.
ايـن معنى كه مردم همانطورى كه در صدر اسلام جنگجويان اسلام مى گفتند ما اگر بكشيم بـهـشت است اگر كشته بشويم بهشت است ، شهادت را براى خودشان فوز مى دانستند، در ملت ما پيدا شده . به دست كى ؟ به دست خدا، مگر امكان دارد كه يك بشرى ، يك انسانى ، افـرادى بـتـوانند اين كارها را بكنند. اين تحول امكان ندارد، خدا كرد اين كار را. مسلمان ها چـه وقـت مـى خـواهـند كه يك همچو روحيه اى پيدا بكنند كه شهادت را براى خودشان فوز بدانند و بايستند مقابل اشخاص خائن و خيانتكار را سرجاى خود بنشانند.
پشتوانه شاه ابر قدرت ها و قدرت هاى كوچك بودند
قـدرتـى كـه در ايران بود مى گفتند در شرق نيست ، آن قدرت نظامى كه در ايران بود، در شرق نبود چنانچه مى گفتند پشتوانه اى كه اينها داشتند، همه قدرت هاى بزرگ بود، هـمـه ابـرقـدرت ها و همه قدرت هاى كوچكتر. يكى از ممالك اسلامى (حالا يكى مى گويد، شـايـد، شـايـد يـكـى بـوده ) از مـمـالك اسـلامـى در طـول ايـن مـبـارزه اى كـه ايـران مـى كرد، پشتيبانى از ما نكرد، همه از شاه مى كردند، همه شـان ، خـوب ، شـاه بـود بـا آن قـدرت كـه مـى گـفـتـنـد مـثل اين قدرت در شرق نيست و پشتيبانش همه مسلم و غير مسلم ، از ابرقدرت ها گرفته تا قـدرت هـاى كـوچـك ، تـا هـمـيـن شـيـخ نـشـيـن هـاى شـمـا هـمـه مـوافـق بـودنـد و اغـفـال كـرده بـودنـد بـرادرهـاى ما را. در بعضى از اين مقاطع خليج بحيثى كه برادرهاى اسـلامـى خـيـال كـردنـد كـه اگـر شاه نباشد ديگر اسلام از بين مى رود، اگر شاه نباشد شيعه اصلش بكلى از بين مى رود. همچو تزريق كرده بودند كه اين برادرهاى مؤ من متدين همچو حاليشان شده بود كه اگراين نباشد ديگر هيچ چيز نيست . من وقتى كه پاريس بودم هى مى گفتند كه اگر اين برود چه مى شود. گفتم كه هيچ نمى شود، يك دزد مى رود. حالا هـم هـمـيـن شده ، ما حالا هيچ غصه اى نداريم . دزد را بيرون كرديم دست دزد قطع شد، دست خيانتكارهاى خارجى قطع شد.
گرفتارى هاى ما ثمره رژيم سابق است ، نه انقلاب
حـالا مـا گرفتارى كه داريم ، گرفتارى خانوادگى است . اين كه دعوا ندارد، چيزى نيست كـه مـا الان البـتـه گـرفـتارى حالا گرفتارى خانوادگى است ، گرفتارى سازمان امنيت ديگر ما نداريم ، گرفتارى و فلان خارجى را ما نداريم ، حالا ديگر خوفى نداريم ، الان نـشـسـتـه ايـم بـا هـم و داريـم صحبت مى كنيم گرفتارى ما حالا گرفتارى اين است كه آن برادر ما كمتر چيز دارد و فلانى زيادتر دارد، خانه ندارد و.... اين كه چيزى نيست . خوب ايـنـهـا كه از اول بود، گرفتارى ها هم از اول بود منتها حالا هم شياطين دوره افتاده اند كه خوب چه شد؟ كو؟ كو خانه ؟ كو زندگى ؟هى تبليغات . من به بعضى شان مى گفتم كه ايـن نـادارى مـال حـالا نـيـست ، اينكه از اول بوده . انقلاب آيا اينها را بوجود آورده ؟! رفتن شاه ندارى را بار آورده است ؟! ديگر اين نادارى جرمش گردن ماست ، اگر اينطور است كه چون شاه رفته برق و اسفالت ، مريضخانه و اينها را نداريد، اگر اينطور بود، آنوقت ما مجرم بوديم و بايد جبران بكنيم ، اما اگر اين بوده و ما حالا وارد شده ايم در يك مرحله اى كـه نـه برق بود، نه آب بود و نه آسفالت هست و حتى در خود اين تهران و در محلات تـهران چيزى نيست ، و به ما چه مى گوئيد؟ آن كارى كه مى بايد مى كرديم اين است كه شـمـا را آزاد كـرديـم ، آزاديد حالا تا خودتان كار كنيد. شما آنوقت در قيد بوديد، در حبس بـوديـد و هـر روز يـك مـاءمورى بالاى سرتان مى آمد و تحكم بر شما مى كرد و يك كلمه اگـر مى گفتيد به حبس ‍ مى رفتيد. اين الان از سر شما برداشته است و شما راحت شديد. حالا شما چه ايرادى داريد؟ مگر ما شما را بى آسفالت كرديم كه حالا آمديد سراغ ما، مگر مـا شـمـا را بـى بـرق كـرديـم ؟ ايـن گرفتارى هائى بوده است كه در همه جاى ايران از اول بـوده اسـت و مـا وارد شـده ايم در اين گرفتارى و دولت وارد شده در اين گرفتارى . خـوب ، ايـن بـايد رفع بشود. اين گرفتارى چه شد؟ يعنى چه كه چه شد؟ بهتر از اين چه ، كه يك سدى راملت شكستند كه امكان نداشت كه اين سد شكسته شود الا به اراده الله ، از ايـن بـهـتـر چـه مـى خـواهد بشود؟ بهتر از آزادى چه نعمتى است كه الان داريم ؟ خوب پـيـشـتـر فـقـيـر بـوديـم ، حـالا بـايـد كـوشـش كـنـيـم كـه از ايـن فـقـر بـيـرون بـيـائيم مـشـغـول بـشـويـم بـه كار، تا فقرمان از بين برود. آنها مانع بودند از اينكه ما زراعت ، بكنيم به اسم اصلاحات ارضى نمى گذاشتند زراعت ما تحقق پيدا بكند، حالا آزاديد زراعت بكنيد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 29/2/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران مسجد الرضا تهران  
به دنبال گفتار، بايد عمل باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
مـسـائل و مـطـالب هـمـيـن بـود كـه آقـا خـوانـدنـد. مـهـم عـمـل اسـت ، يـك مـطـالبـى اسـت كـه مـعلوم است ، همه به طور كلى مى دانيم ، مى دانيم كه تـاكـنـون با وحدت كلمه وتوجه به اسلام به اينجارسيديم و مى دانيم كه تا اين وحدت كـلمـه نـبـاشـد و تـا تـوجـه بـه اسـلام نـبـاشـد نـمـى تـوانـيـم پـيـشـرفـت بـكـنـيـم . مـسـائل بـه حـسـب عـلمـى و بـه حـسـب كـلى مـعـلوم اسـت لكـن عـمـده ايـن اسـت كـه مـا دنـبـال ايـن مـسـائل مـعـلوم عـمـل بـكـنـيـم يـعـنـى هـمـانـطـورى كـه مـلت بـا عـمـل خودش ، با توجه خودش به اسلام و قيام و نهضت خودش و با عدم خوف از تانك ها و مـسـلسـل ها و نظامى ها و قدرت هاى شيطانى حركت كرد، نهضت كرد، ريخت به خيابان ها و هـجـوم كـرد و شـكـسـت داد طرف را، البته با يارى خداى تبارك و تعالى ، اين حركت ، اين نـهـضـت ، بـايد محفوظ بماند يعنى عملا ماها كه همه مان پاسداران انقلاب اسلامى هستيم و هـمـه خـدمـتـگـزار بـه اسـلام هـسـتـيـم ، چـنـيـن نـبـاشـد كـه هـمـيـشـه بـگـوئيـم و عـمـل نـبـاشـد، بـايـد دنـبـال گـفـتـار عـمـل بـاشـد، چـنـانـچـه اگـر هـزار گـفـتـار بـود و عـمـل نـبـود، ايـن قـدرت سـر جـاى خـودش بـود، لكـن تـبـليـغـات شـد و مـردم عـمـل كـردنـد، ايـن عـمـل بـود، عـمـل دسـت جـمـعـى بـود كـه پـيـروزى را آورد، و اتكال به خداى تبارك و تعالى .
ترميم خرابى هاى مملكت با اتكال به خدا و وحدت همه جانبه
حـالا هـم مـا باز احتياج به همين عمل و همين وحدت و همين توجه به خدا داريم و اينطور نيست كه ما پيروز شده باشيم . ما يك سدى را شكستيم ، ريشه هايش باز يك قدرى هست و علاوه بـر ايـنـكه اين ريشه ها را بايد باز قطع كرد و از بين برد علاوه بر اين ، كار مشكلتر ايـن اسـت كـه يـك سـازمـانـى داد بـه اوضـاع مـمـلكـت و خـرابـى هـائى كـه در طـول اقـلا پـنـجـاه و چـند سال در اين زمان (سابقا هم بود) خرابى هائى كه براى كشور حـاصـل شـده اسـت ، چـه از نـاحـيـه فـرهـنـگ ، چـه از نـاحـيـه اقتصاد و چه از نواحى ديگر حـاصـل شـده اسـت ، بـايـد آنـهـا را بـعـد از پـيـروزى تـام و كامل ، آنها را منقلب كرد و اصلاح كرد و اين امريست كه بايد با دست همه ، نه تنها دولت مـى تـوانـد و نـه تـنـهـا روحـانـيـت مـى تواند و نه تنها ساير اقشار، چنانچه در پيشبرد تـاكـنـون اگـر يـك قـشـرى از اقـشـار خـواسـت نـهـضتى ايجاد كند و خودش و خودش برود دنـبـال ايـن كـارهـا، هـيـچ امـكـان نـداشـت ، ايـن وقـتـى امـكـان پـيـدا كـرد و يـك امـر محال
بـه نـظـر اشـخـاص مـادى تـحـقـق پـيـدا كـرد كـه بـا مـعـنـويـت و اسـلام حاصل شد. پيشبرد نهضت با پرهيز از آمال شخصى و توجه به مقصد
بـايـد ايـن كـارهـائى كـه بـعـد مى خواهد بشود، كارهائى كه بعد از اين بايد تحقق پيدا بـكـنـد، چه اين پاكسازى در اين قشرهاى گنديده اى كه الان بين مردم مجتمع اند، بين مردم مـنـتـشـرنـد و مـى خـواهـند نگذارند اين نهضت به ثمر برسد و چه بعد از اين پاكسازى ، بـراى نوسازى مملكت كه خراب كرده اند حالا بايد آباد بشود، اينها با لفظ درست نمى شـود، ايـنـهـا عـمـل خـواهـد، چـنـانـكـه تـا حـالا كـه آمـده ايـم بـاعـمـل آمـده ايـم ، هـر چه لفظ هم بود فايده نداشت ، بايد همه ما همانطورى كه تا حالا شـمـا جـوان هـا و مرد و زن همه با هم حركت كردند و اين سد را شكستند، به حركت خودشان ادامه بدهند، سست نشوند، حالا بر نگردند سراغ اينكه من مثلا فلان حاجت را دارم .
الان مـا بـاز نـرسـيـديـم بـه آنـجـائى كـه حـاجـات را بـتوانيم برآوريم ، همانطورى كه قـبـل از ايـنـكـه ايـن سد را، سد بزرگى كه جلو ملت ما افتاده بود، مى خواستيم بشكنيم ، چـطـور در آنـوقـتـى كـه هـمه توجه به اين داشتيم كه اين سلسله بايد برود، هيچ ديگر تـوجـه بـه اين نبود كه من حالا مثلا زندگيم چطور است ، خانه دارم يا ندارم ، اين حرف ها اصـلا مـطـرح نـبـود اگر آن وقت هم اين حرف ها مطرح بود پيشرفت نمى شد. آن وقت مردم هـمـه يـك تـوجـه داشتند و از ساير چيزها غفلت كرده بودند، آن يك توجه اينكه بايد اين سـلسـله بـرود كـه خـائن اسـت و بـايـد يـك حـكـومـت اسـلامـى پـيـدا بـشـود. هـمـانـطور كه قـبل از اينكه ما اين سد بزرگ را بشكنيم ، در حالى كه توجه داشتيم به شكستن اين سد، از كـارهـا و از حـالات خـودمـان غـافـل بـوديـم كـه مـن مـثـلا فـلان حـاجـت را دارم ، غـافـل بوديم و اين غفلت و توجه به مقصد پيشبرد كرد، همين طور حالا هم بايد اين چيزها رعايت بشود چون ما بين راه هستيم ، باز نرسيديم به مقصد، ما راه داريم ، طولانى است راه .
تاءكيد به ملت در آماده باش و حفظ روحيه تحرك
بـايـد بـاز مـلت ايـن حـال آمـاده بـاش را كـه داشـتـه اسـت و حـال تـحـركـى كـه داشـتـه است ، اين را حفظش بكند و از اين چيزهائى كه دست هاى اجانب و نـاپـاك بـيـن مـردم منتشر مى كنند اعتنا نكند به اينها، اينهائى كه مى آيند و نمى گذارند كـارهـا انـجام بگيرد از ايشان جلوگيرى بشود تا اينكه اين نهضت به آخر برسد. نهضت بـيـن راهـى مـثمر ثمر نيست ، نهضت به آخر برسد، يك دولت مستقر پيدا بشود، يك مجلس شـوراى مـلى ، نـه بـه آن مـعـنـائى كه در زمان هاى سابق پيدا مى شد كه مردم بى اطلاع بودند، يك مجلسى كه به نظر خود مردم باشد، مردم خودشان نظر داشته باشند، مقدرات دست خود مردم باشد، اينها تحقق پيدا بكند، آنوقت مردم بروند سراغ اينكه ما فقير هستيم .
دعوت ملت و دولت به صبر و همت در اصلاح امور
خيلى ها مى آيند، مثلا يك جمعيت هائى كه (در ناحيه ما فقر است و هيچ يك از آثار تمدن نيست و مـريـض خـانـه نـداريـم و اسـفـالت نـداريـم و آب نـداريـم )، و از ايـن مـسـائل ، مـن گـفـتـم بـه بـعـضـى هـا كـه خـوب ايـن حـالا پـيـدا شـده اسـت ، يـا از اول بـوده اسـت ؟ مـعـلوم اسـت كـه ايـن هـمـيـشـه بـوده ، قـبـلا بـوده ، چـيـزى كـه از اول بـوده اسـت ، بـه مـجـرد ايـنـكـه آنـهـائى كـه خـراب كـردنـد، يـا عمل نكردند و رفتند، اين يكدفعه بايد درست بشود؟! اينكه امكان ندارد. خوب ، حالا ما يك كـارى كـرديـم كـه ايـنـهـا رفـتـند، فرض كنيد كه ما ديگر عرضه اينكه كار ديگر انجام بـدهـيم نداريم ، حالا دست خودتان است ، خودتان درست كنيد. البته اينكه عرض مى كنم ، نه اين است كه عرضه اش نباشد، هست ، انشاء الله درست هم مى شود اما اين يك همتى ملى و الهى خواهد، از ملت صبر و كار، از دولت صبر و كار، هر دو بايد هم صبر داشته باشند و هـم كـار بـكـنـند. دولت صبر بر اين هجوم هائى كه از اطراف به او مى شود بكند، ملت صبر كند در اينكه اين نادارى و اين گرفتارى كه همه مى دانيم از سابق بوده ، حالا پيدا نـشـده ، ايـن چـيـزى كـه از سـابـق بـوده يـك قـدرى ديـگـر تـامـل كنند، يك قدرى ديگر صبر كنند تا اينكه بتواند دولت اقتصاد خودش را درست كند، كارخانه ها را راه بياندازد، كشاورزى راه بيفتد تا اينكه اين امور اصلاح بشود.
نـاراضـى تـراشـى و اخـلالگـرى عـمـال اجـانـب بـا عـلم بـه دستاوردهاى عظيم انقلاب اسلامى
اين معنا كه مرتب جمعيت ها بيايند و بگويند كه ما چيز نداريم ، اين ناچار يك دست هائى از پـشـت پـرده ايـنها را بعث مى كنند، همان هائى كه مى خواهند اين گرفتارى تا آخر باشد، ايـنـهـائى كـه مـى روند مى گويند (خوب حالا چه شد؟ باز هم دولت اسلامى شد و براى شما الان نه اسفالتى هست ، نه چيزى ). مثل اينكه همين كه مهر دولت اسلامى خورد به يك جائى ، همان مهر بايد يكدفعه همه كارها را درست بكند، ملت ما بايد بداند كه اين چيزى كـه ايـنـهـا مـى آيند و مى گويند (چه شد و دولت اسلام هم آمد و كارى نكرد) اينها آنهائى هستند كه مى خواهند هيچ كارى نشود، نه آنهائى هستند كه مى خواهند يك كارى بشود، براى اينكه اينها اشخاصى نيستند كه بى اطلاع باشند، اينها اشخاصى هستند كه مطالعه كرده انـد، عـمـال يـك دولت هـائى هستند كه در اين امور مطالعه كرده اند، اينها بنايشان بر اين اسـت كـه بـا هـر جـورى كـه هـسـت نـاراضـى درسـت كـنـنـد، بـرونـد داخـل دهـات بـگـويـنـد كـه (چـه شـد، حالا چه شد) اين دهاتى بيچاره هم نمى تواند به او بـگـويـد كـه ايـن شـد كـه مـا حـالا نـمى ترسيم از دولت ، نمى ترسيم از ساواك ، نمى تـرسـيـم از ايـنكه يك كسى بيايد با شلاق روى سر ما بزند و ما را اذيت بكند، بهتر از ايـن چـه مى خواستى بشود؟ حالا ما فرض مى كنيم هيچ چيز هم نشده ، آزادى بهترين نعمتى اسـت كـه خـدا بـراى بشر قرار داده ، اينها كه مى آيند و مى گويند كه چه شد، نه اينكه نـدانـند چه شده ، مى دانند كارى شده است كه دست ارباب ها را كوتاه كرده ، مى دانند كه خـيـلى كـار شـده ، مـى دانـنـد كه يك معجزه اى شده است . كه دست ارباب ها كوتاه شده چه بكنيم كه دست ارباب ها دوباره باز بشود؟ برويم بگوئيم كه (چه
شـد؟ چـيـزى نـشـد، هـيـچ خبرى نشد.) اينها مى دانند كه اين قدرت شيطانى شكست و رفت ، ايـنـهـا مى دانند كه نفت براى خودمان شده است و خودمان بايد ديگر از آن برداشت بكنيم ، ايـنـها دانند كه آمريكا و شوروى و انگلستان و ساير ابرقدرت ها نمى توانند ديگر الان در مـمـلكت ما تصرفى بكنند، ولو شياطين شان مشغولند لكن خودشان نمى توانند بيايند مـسـتـقـيـمـا يك دخالتى بكنند چنانچه مى كردند، اينها مى دانند اينها را، نه اينكه غافلند، اينها استادند در فن خودشان ، تحصيل كرده اند اينها، اينها را آنها تربيت كرده اند، اجنبى ها تربيت كرده اند براى اينكه يك همچو موقعى به دردشان بخورند. مى خواهند الان اذهان را از آن معنائى كه همه دنبالش بوديم كه پهلوى و امثالش نه و حكومت اسلامى آرى ، (نه ) آن شـد ولى (آرى ) هـنـوز نـشـده ، مـا فـقـط راى داديـم ، هـمـه شـمـا راى داديـد به اينكه (جمهورى اسلامى ) اما تا حالا جمهورى اسلامى پياده نشده ، اينها خوف اين را دارند كه اين جـمـهـورى اسـلامـى تـحـقق پيدا بكند، يعنى بعد از راى ، واقعش هم واقع بشود، از اين مى ترسند، مى خواهند نگذارند اين بشود، چنانچه مى خواستند نگذارند راى بدهند مردم . خيلى از صـنـدوق هـا را از قـرارى كـه بـه مـا اطلاع دادند سوزاندند، خيلى جاها مسلح رفتند كه نگذارند مردم راى بدهند، با اينكه اين راى ملى بود و مردم خواستند راى خودشان را بدهند، هـمـه هم با اشتياق ، چرا مى خواستند نگذارند؟ براى اينكه مى ديدند با اين راى دستشان كـوتـاه مـى شود حالا هم بينند كه خوب رايش را دادند، تا حالا كه نشده ، بگذاريم نشود، يـك كـارى بكنيم كه نشود، چه بكنيم كه نشود؟ برويم در بين اقشار ملت ، هر جا كه به هـر كـس برسيم ، بگوئيم تا حالا چه شد هيچ چيز كه نشد، پس ناراضى درست كنيم ، يك دست كارگر را از كار باز بداريم ، يك دسته دهقان را از كشاورزى باز بداريم ، مدارس را از ايـنـكـه مـشـغـول كـارشـان بـاشـنـد، دانـشـگـاه هـا را از ايـنـكـه مشغول كارشان باشند باز بداريم . نگذاريم كه يك سامانى پيدا بكند اين مملكت و از آن نـهـضـتـى كه اينها داشتند و هيچ كارى به اينكه حالا من چه دارم و چه ندارم ، نبود، آن وقت كه مى ريختند توى خيابان ها و فرياد مى كردند كه مرگ بر اين كذا، هيچ ابدا به فكر ايـن نـبـودنـد، كـه مـن شـب مى روم منزل شايد شام نداشته باشم ، هيچ به فكر نبود، اين روحـيـه بـود كه پيروزى آورد، اين روحيه را مى خواهند از ما بگيرند. حالا باز متوجه به ايـنـكـه (مـن خـانـه ام چـطور است و خوب چه شد، حالا كه نشد، حالا كجاست خانه )، الان مى خـواهـنـد خـانه بسازند براى اينها، اينها باز نمى گذارند، اينها باز مى آيند و مانع مى شـونـد، بـه هـر اسـمـى ، دارنـد بـه شـمـا مـسـتـضـعـف مـى گـويـنـد، شـمـا قـبـول نـكـنـيـد. آنـهـا فـهـمـنـد مـستضعف يعنى چه ، به اينها بد حالى مى كنند. ما همه جزء مستضعفين هستيم ، يعنى ما اشخاصى بوديم كه ابرقدرت ها ما را ضعيف شمردند، ما را هيچ مـى دانـسـتـنـد، مـا مـى خـواهـيـم از ايـن جـهـت بـيـرون بـيـائيـم . مـى افـتـنـد دنـبـال ايـنـهـا كه (اينها مى گويند ما مى خواهيم خانه براى مستضعفين بسازيم ، مگر شما مـسـتـضـعـفـيـد؟ خـيـر، شما خيلى كذا هستيد) از اينها. هر راهى كه بتوانند يك اخلالى بكنند، اخـلال مى كنند و همه نظر اخلالگرها به اين است كه نگذارند كه ايران براى خودش يك سامانى پيدا بكند كه دست آنها تا ابد كوتاه بشود.
به حرف هاى باطل گوش نكرده و خون جوانان را به هدر ندهيد
شما جوان ها كه تا حالا رسانديد مطلب را به اينجا، ملت ما كه با همه اقشارش ، باجان و خـون خـودش رسـانـد مـطـلب را بـه ايـنجا، مبادابه اين حرف ها گوش بكند و خون جوانان خـودش را هـدر بـدهـد. اگـر بـه حـرف هـاى ايـنها گوش بكنيد، اگر اينها وارد دانشگاهى شـونـد، جـوان هاى دانشگاهى ما به حرف اينها گوش بدهند، اگر در كارخانه ها كه اينها وارد مـى شـونـد جـوانان كارخانه اى ما به اينها گوش بدهند، اگر در كشاورزى وارد مى شـونـد و در صحرا و بيابان ها مى ريزند و نمى گذارند كشاورزى بشود، گوش بدهند به اين حرف ها، اگر ما همه گوش بدهيم به اين حرف ها، اين حرف ها معنايش اين است كه باز همان آش و همان كاسه ، همان خارجى ها و همان بردن همه چيز ما، همان قلدرى ها يك كس ديـگـر را مـى آورنـد بـالاى سـر مـا بـا هـمـان قـلدرى و بـدتـر از اول .
خـيـال نـكنيد كه اين قلدرى اگر پيدا بشود مثل قلدرى اين است ، خير، پوست را از سر همه شـمـا مـى كـنـد اگـر خـداى نـخـواسـتـه عـود كـنـد آن مـسـائل . ايـنها فهميدند كه ما يك چنين پـاسـدارانـى داريـم داخـل مـمـلكـت ، شـمـا را اول خـواهـنـد كـشـت ، اول آن جـوان هـائى كـه قـدرتـمـنـد هـسـتـنـد و ايـنـهـا از آنـهـا ضـربـه خـوردنـد، اول حساب شما را صاف مى كنند، بعد هم حساب همه را. الان نبايد رعيت به فكر اين باشد كـه آب مـن كـم اسـت ، آب تـو از اول كـم بـود، امـسـال هم كه خدا به شما باران داد. نبايد كـارخـانـه اى خـيـال كـنـد كـه مـن حـالا چـه كـم دارم و چـه نـقـصـى دارم ، ايـن نـقـص از اول بـوده . نـبـايـد حـالا مـردم بـه فـكـر ايـن بـاشند كه من حالا خانه ندارم ، تو خانه از اول نداشتى ، تازه نشده است اين .
دست به دست هم بدهيد براى تحقق حكومت عدل اسلامى
شـمـا بـايـد هـمـه دسـت بـه دسـت هـم بـدهـيـد كـه ايـن نـهـضت را به آخر برسانيد، حكومت عدل اسلامى پيدا بشود، محقق بشود، خارجيت پيدا بكند، بعدا برويم سراغ اين فروع كه خوب ، حالا حكومت اسلامى پيدا شد يا الله شروع كنيد، اما نه اين كه (يا الله ) يعنى الان بـده ، شـروع كـنـيـد. بـه كـار، مـشـغـولنـد آقـا، مـلت بـدانـد كـه دولت مشغول كار است اما كار اينقدر زياد است كه به اين زودى انجام نمى گيرد.
هوشيارانه و با توجه به مسائل اصولى در قطع ريشه هاى فساد بكوشيد
امـا اگـر مـا غفلت كنيم از آن مقصد اصلى مان كه كندن اين ريشه هاى فاسدى كه زير خاك هـسـت در ايـن مـمـلكـت مـا و دارنـد اخلال مى كنند، اگر ما غفلت كنيم از كندن اين ريشه ها، اين ريـشـه هـا رشد مى كنند، بعد درخت تناور مى شوند و بعد ريشه ما را قطع مى كنند. غفلت از ايـن نـكنيد، نرويد سراغ اينكه خانه ام چه و زندگيم چه ، برويد مملكتتان بينيد مملكت چه جور است ، اول مملكت را اصلاح بكنيم بعد برويم سراغ خانه و لانه خودمان . مبادا كه ايـنـهـا مـا را اغـفـال بـكـنـند و اين تبليغات غلط و سوئى كه مى كنند كه براى خودشان و اربابانشان خيلى خوب است و براى ملت ما ذلت آور است ، مبادا بين شما بيايند و بگويند كـه خـوب چـطـور شـد حـالا، و از ايـن حـرف هـائى كـه مـى زنـنـد و شـمـا را اغفال كنند از
آن مـقـصـد اصلى كه عبارت از پيشبرد اين نهضت است و به آخر رساندن ، آخر رساندن آن وقـتـى كـه بـكـلى ريـشـه هـا كـنـده بـشـود و يك مملكت اسلامى با احكام نورانى اسلامى و عـدل اسـلامـى پيدا بشود، دنبال آن برويم ، سراغ اين فروعى كه هست . من هم گرفتارى دارم ، مـردم هـمه گرفتارند، اين آقا هم گرفتارى دارند، شما هم گرفتاريد، اما الان وقت گـريـه و زارى نـيـسـت ، الان وقـت الله اكبر و باز جلو رفتن است . بايد هوشيار و بيدار بـاشيم همه ، آنها هوشيارند، بيدارند، آنهائى كه افتاده اند دور، توى دانشگاه ، دانشگاه را تـعـطـيـل مـى كـنـنـد، مـى رونـد عـرض مـى كـنـم كـه تـوى كـارخـانـه ها، كارخانه را يا تـعـطـيل مى كنند و يا نمى گذارند كار بكنند يا مى گويند كم كار كنيد، توى ادارات مى رونـد و كـم كـارى ايـجـاد مـى كـنند، آنها هوشيارند و مى دانند دارند چه مى كنند، آنها روى نـقـشـه دارنـد عـمـل مـى كـنند، شما هوشيار باشيد، ما هوشيار باشيم ، ملت هوشيار باشد، توجه به فروع نكند و از چيزهاى اصلى غفلت بكند.
شما پاسداران به عالم ثابت كرديد كه ايران يك مملكت زنده است
خـداونـد انشاءالله همه شما پاسدارها را براى اسلام نگه دارد، شما افتخار ما هستيد، شما كسانى هستيد كه آن از زندگيتان را اين عالم ثابت كرديد، شما به عالم ثابت كرديد كه ايـران يـك مـمـلكـت زنـده اسـت ، مملكتى است كه مى تواند خودش روى پاى خودش بايستد، مـمـلكـتـى است كه مى تواند جلوى اشخاصى كه مى خواهند بچاپند آنها را بگيرد. خداوند به شما قدرت زيادتر بدهد. همه را به وظائف اسلاميمان ، به وظائف كشورمان و ملى مان آشنا بكند.
سلام بر همه شما.

next page

fehrest page

back page