صحيفه نور جلد ۸

امام خميني رحمه الله عليه

- ۹ -


نـبـودنـد. در وقـتـى كـه مـن بچه بودم در خمين يك حكومتى بود كه اين ، يكى از خوانين آن اطـراف را گـرفـتـه بـود و حبس كرده بود، بعد از همان خوانين چند نفرى با تفنگ آمدند و حـكـومـت را گـرفـتند و بردند و مردم هيچ عكس العملى نشان ندادند بلكه خوشحالى هم مى كـردنـد. ايـن حـال حـكـومـت مـال رضـاشـاه سـابـق را حـسـاب كـنـيـم و مـال مـحـمدرضا. شما اكثرا يادتان نيست وقتى كه متفقين ، وقتى كه آمريكا و عرض كنم كه انـگـلسـتان و روسيه و اينها آمدند به ايران و ايران را گرفتند، همه چيز مردم در معرض خـطـر بـود، در عـيـن حـال وقتى رضاشاه را از اينجا بردند بيرون مردم شادى مى كردند، كـانـه هـمه آن ناراحتى ها به رفتن رضاشاه ترميم شد. محمدرضا هم شما شاهدش بوديد كـه وقـتـى كـه از ايـنجا رفت (من نبودم در ايران لكن گفتند) ايران غرق شادى بود اين را ديـگـر شـمـاهـا ديـديـد. چـرا؟ بـراى ايـنـكـه جـدا بـودنـد ايـنـهـا از مـلت ، فـرمـاندار به قول شما از ملت جدا بود. وقتى كه يك حكومتى ، آنوقت هم اين متعارف بود كه وقتى حكومت مـعـزول مى شد فرار مى كرد فرماندار يك جائى . اين كرارا،اين ديگر مساءله اى بود كه آنوقت ها كرارا اتفاق افتاد، شايد در زمان اينها نشد اما قبلا اين مساءله بود كه فرماندار يك جائى ، حكومت يك جائى وقتى حكم عزلش مى آمد، نمى توانست آنجا ديگر باشد فرار مى كرد شب فرار مى كرد كه مبادا مردم غارتش كنند، بريزند و چه بكنند، براى اينكه از مردم جدا بودند، آنوقتى كه قدرت دستش بود، با مردم بدرفتارى مى كرد، مردم از او جدا، او از مـردم جـدا و آنـوقـتى كه معزول مى شد، مى بايست فرار كند برود. اگر چنانچه اين مـحـمدرضا گوش كرده بود آن چيزى كه به او تزريق مى شد، گفته مى شد كه با مردم مـلت بايد آن كسى كه خيال مى كند كه راءس است ، با ملت بايد بسازد تا اينها پشتيبان او بـاشـنـد، اگر ملت پشتيبانش بود، خوب اين قضايا پيش نمى آمد. كارى كرده بودند و طـاغـوت هـا ايـن كـار را مى كنند و طاغوت ها هم براى اين ، اين كار مى كنند كه خودشان از مـردم مـى تـرسـند، خائن هستند، به مردم خيانت كرده اند، ظلم كرده اند، از مردم مى ترسند، وقـتى كه بنا شد از مردم ترسيدند بايد يك قوائى تهيه كنند براى حفظ خودشان و با ايـن قـوا مـردم را بـتـرسـانـنـد. اينكه قواى انتظامى در زمان طاغوت و هر طاغوتى ، قواى سركوبى ملت است ، الان هم در جاهاى ديگر همين جور است ، حالا الحمدلله ايران ديگر اين نيست و اميدوارم كه نشود ديگر، اما الان هم شما ملاحظه كنيد، پايتان را از ايران بگذاريد، هـر جـا بـرويد قواى انتظامى براى سركوبى مردم است ، اين براى اين است كه حكومت از مردم نيست ، جداست نه فقط جداست ، حكومت را مردم مخالف مصالح خودشان مى بينند، دشمن خودشان مى بينند. پشتيبانى كه ندارند دشمنى دارند، اگر يك دشمنى رو بياورد اينها هم با او همراهى مى كنند، اين جدائى دولت ها از ملت ها منشاء همه گرفتارى هائى است كه در يـك كـشـورى تحقق پيدا مى كند. اگر آنطورى كه اسلام طرح دارد راجع به حكومت و راجع به ملت ، حقوق ملت بر حكومت ، حقوق حكومت بر ملت ، اگر آن ملاحظه بشود و مردم به آن عـمـل بـكنند همه در رفاه هستند، نه مردم از حكومت مى ترسند، براى اينكه حكومت ظالم نيست كه از آن بترسند، همه پشتيبانش هستند و نه حكومت فرمانفرمائى مى خواهد بكند، حكومت هم خـدمـت مـى خـواهـد بـكـنـد. مساءله ، مساءله خدمتگزارى دولت به ملت است نه فرمانفرمائى دولت به ملت . همين فرمانفرمائى جدا مى كند شما را
از مـلت و مـلت را از شـمـا و مـنـشاء مفاسد زياد مى شود. اگر جورى باشد كه وقتى رئيس دولتـى نـخـسـت وزيـرش ، رئيـس جـمـهـورش بـيـايـد تـوى مـردم ، بـا مـردم بـاشـد، فـواصـل نـبـاشـد، آنـطـور فـواصـل كـه در طـاغـوت هـسـت و فـرمـانـدارهـا بـا مـردم فـواصـل نـداشته باشند كه مردم پشت اتاقش بيايند بايستند و راهشان آنها ندهند و چه ، البـتـه با عدالت راه بايد بدهند هرج و مرج نباشد كه هر كس آمد، بخواهد جلو بيفتد، يك مـوازيـنـى كـه خـود شـما مى دانيد، اما مردم از كارهاى شما احساس كنند كه شما از خودشان هـسـتـيد و مى خواهيد خدمت كنيد بهشان ، نمى خواهيد فرمانفرمائى كنيد و نمى خواهيد مردم را تـحـت فـشـار قـرار بـدهـيـد و نـمـى خـواهـيـد ظـلم بـكـنـيـد. ايـن حـرف نـبـاشـد، مـثـل سابق نباشد كه اجاره مى دادند يك استانى را، اجاره رسمى ، چقدر بدهد تا اينكه اين در ايـن استان برود، و آنوقت رفت بايد چقدر بدهد و چقدر درآورد تا آن را ادا كند و براى خـودشـان چـقـدر بـاشـد، قـضـيـه تـيـول بـود. يـك جـائى را بـه يـك نـفـرى بـه اجـاره ، تـيـول دادنـد، ايـن بـايد برود مردم را آنقدر بدوشد كه آن مقدارى را كه بايد به مثلا آن نـخـسـت وزير آنوقت يا آن فرض كنيد كه فرمانفرما و آن كسى كه در راءس بود بايد ادا كـنـد، ادا كـنـد. خـوب قـهـرا خـودش هـم كه رفته براى اين كار براى خودش هم ببندد بار خـودش را. وقـتـى وضع اينطور شد كه از اول آن كسى كه صدر اعظم بوده است (آنوقت ، صـدراعـظـم آنـوقـت مـنـشـاء امور بود) صدراعظم آن حكومت را، استانهائى را كه مى خواست بفرستد، اجاره مى داد آنجا يك تيول بوده اين استان ، استان كرمان است ، كم درآمدتر است ، كـمـتـر. اسـتان خراسان زيادتر درآمد دارد، استان آذربايجان زيادتر، روى درآمد آنجا و ايـنكه ثروتمندهاى آنجا چقدر هستند، چقدر مى شود از آنها اين استفاده بكند. وقتى بنا شد سـنـد اجـاره بندى يك استانى دست يك حاكمى باشد و يك چيزى داده باشد براى اين كار، خـوب ، بـالاخـره بايد برود مردم را داغ كند و مى كردند و مردم را داغ مى كردند و از آنها چـيـزى مـى گـرفـتـند، البته سابق همين بود نه اينكه در زمان اينها، زمان اينها به فرم ديگرى اينطور بود.
اصل رژيم سلطنتى غير منطقى و باطل است
مـا يـادمـان اسـت ، رژيم غير از اين رژيم ، آنها هم همين طور بوده اند. وضع رژيم سلطنتى اصـلا ايـن اسـت و از اول يـك رژيـم غـلطـى بـوده اسـت ، از اول يـك رژيـمـى بـوده اسـت كـه بـى مـنـطق بوده است . حالا يك كلمه اش را براى شما مى گويم . ما فرض كنيم كه تمام ملت (فرض است و الا واقعيت كه ندارد) تمام ملت جمع شده انـد و يـك كـسـى را بـراى خودشان مثلا سلطان قرار داده اند. اختيار دارند مردم يك كسى را انـتـخـاب كـنند، انتخاب كردند . خوب ، اين ملتى كه حالا هستند حق دارند، در حومه زندگى خـودشـان اخـتـيـار دارنـد كـه كـسـى را قـرار بـدهـنـد. خـوب ، بـراى صـد سـال بـعـدى كـه ايـن آقـايـان هـيـچ نـيـستند، چه حقى دارند؟ شما چه حقى داريد كه براى اولادتان و اولاد اولادتان كه الان نيستند سلطان انتخاب كنيد؟ سلطنت ، سلطنت ميراثى بود. مـا فـرض مـى كـنـيـم بـا انـتخاب دولت يك سلطنتى را امضاء كردند، به چه حقى ملت مى تـوانـد بـراى نـسـل هـاى آتـيه اش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان حق اختيار دارند، بايد خودشان انتخاب كنند و لهذا سلطنت از اول غلط بوده ، جمهورى يك مطلب صحيحى
اسـت بـراى ايـنـكـه هـر مـمـلكـتـى وقـتـى قـرار دادنـد خـود ايـن چـهـار سال ، پنج سال بعد از چهار سال و پنج سال باز ثانيا بايد قرار بدهند، ديگر براى نـسـل هـاى آتيه ارثى نيست كه كسى اگر چنانچه پسرش هر چيز باشد بايد بشود. حالا كـه رضـاخـان شـد، بعدش محمدرضا باشد و بعد هم باز رضا وبعد هم باز محمدرضا و بـعـد رضا و همين طور ادامه پيدا كند. و لهذا اصلا منطقى نيست سلطنت به اين معنايش ، به ايـن مـعنا كه سلطنت ميراثى ، اگر جمهورى ميراثى باشد، منطقى نيست . منطقى آن است كه كـار درسـت خـود مـلت بـاشد. ملت يك كسى را مى آيد انتخاب مى كند، آن هم انتخاب آزاد مى كـنـد، يـك كسى را رئيس جمهور قرار مى دهد. اختيار دارد كه يك كسى را براى خودش رئيس جمهور قرار دهد. بعد كه چهار سال گذشت با همين ملت است و همين بساط، باز يكى ديگر را قـرار مـى دهـنـد، اگـر ايـن آدم خـوبـى بـود، هـمـيـن را قـرار مـى دهـنـد. تـكـليـف صـد سـال بـعـد را مـن و تـو نـمـى تـوانـيـم تـعـيـيـن كـنـيـم ، مـا حـق داريـم بـراى خـودمـان مـثـل ايـن اسـت كـه يـك نـفـر را فـرض بـفـرمـائيـد كـه وكـيـل كـنـيـم از جـانـب آن آدمى كه مرده ، براى اينكه نيامده است براى راءى دادن به من چه ربـط دارد؟ ايـن اصـلا يك رژيم غير منطقى بوده است ، حالا هم هر جا باشد غير منطقى است ولو انـگـلسـتـان بـاشد، انگلستان حالا سلطنتى است ، البته آن سلطنتى كه آنها مى كنند، سلطنت اينطورى نيست كه ماها مى كنيم معذلك يك مساءله غير منطقى است .
تاءكيد بر نظارت دقيق در امر انتخابات و ايجاد زمينه مساعد براى راءى دهندگان
حـالا شـمـا خـواهـيد كه در اين انتخابات البته نظارت كنيد، شما بايد توجه كنيد كه اين رژيم ، رژيم انسانى !!! اسلامى است ، رژيم طاغوتى نيست ، يك كلمه نبايد شماها مطلبى بـگـوئيـد كـه تـحـمـيـل اسـمـش بـاشـد مطلبى كه عمل بكنيد. مردم آزاد و همانطورى كه در رفراندم بود آزاد بودند مردم مردم را بايد آزاد بگذاريد. بله ، وسائلش را شماها فراهم مـى كـنـيـد، نـظـارت بـر ايـنـهـا كـه مـبـادا يـك وقـت خـيـانـت بـشـود در ايـنـطـور چـيـزهـا. مـثـل سـابـق نـبـاشـد كـه بـردند و هر چه كه مى خواستند مى ريختند تويش و مى آوردند و عـرضـه مى داشتند. نظارت باشد بر صندوق ها به طورى كه هيچ كس نتواند خيانت كند. صندوق ها دست امين ها باشند، امين از ملت باشد كه بعد صحبت نشود. براى شما كه فلان فـرمـانـدار مـثـلا دخـالت كـرد در ايـن امـر در حـكـومـت اسـلامـى وضع اين است كه شماها در انـتـخـابـات بـيـش از حـق نـظـارت و فـراهـم كـردن وسـائل بـه آنـقـدرى كـه بـايـد حـكـومـت فـراهـم كـنـند، بيشتر از اين حق نداريد، كه خداى نـاخـواسـتـه يك وقتى نسبت بدهند به اينكه اينها براى خاطر طرفدارى از يك نفر آدم !!! فرض كن !!! يك كارى كردند، صندوق عوض شده . اين را بايد خيلى توجه به آن داشته باشيد، هم آزادى ملت را، راه دادن ملت را در آنجائى كه مى خواهند راءى بدهند و هم امانت در حـفـظ آن چـيـز كـه تـحـت مـراقـبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت ، اشخاص امين تحت نـظـرشـان بـاشد كه بعد صحبت نشود كه خوب اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اينجا هم مثل آنجا. اين بايد خيلى مورد توجه آقايان باشد كه اصلا يك تحولى در ايـران انـشـاءالله بـشـود، يـك تـحـولى روحـى . تـحـول روحى يعنى فرماندار خودش را فرماندار حساب نكند. من دلم نمى خواهد اصلا اين اسم را ببرم چنانچه
سلطان هم دلم نمى خواهد اسم ببرم . اسم ، اين اسم را هم اگر آقايان خودشان بنشينند با هـم يـك اسـم بهترى ، قشنگى انتخاب كنند، (يكى از حضار: خدمتگزار) امام : خودتان ديگر بكنيد اين را، من ديگر به اين كار ندارم ، من دوست ندارم اين را، چنانچه سلطنت مثلا سلطان . مـن خـيـلى نـاراحـت گـاهـى مـى شـوم از اينكه مثلا امام عصر سلام الله عليه را مى گويند سـلطـان السـلاطـيـن ، خـليـفـة الله اسـت در هـر صـورت عـمـده عـمـل اسـت حالا اسمائش خيلى مهم نيست ولو اينكه بهتر اين است كه تغيير بكند انشاءالله ، عـمـده عـمـل است كه به عمل نشان بدهيد كه در اين انتخابات كه يك انتخابات ملى آزاد، هر كـس هـر جـا هـر كـس را دلش بـخواهد راءى بدهد. وقتى اكثريت آوردند، البته مردم صالح اسـلامـى !!! چـيـز !!! را مردم قرار مى دهند اما هيچ تصرفى از جانب آقايان نباشد كه الان چـشـم هـائى دوخـتـه شـده اسـت بـه ايـنـكـه مـنـاقـشـه كـنـنـد، اشـكـال كـنـند. اگر يك فرماندارى يك جائى يك كارى بكند كه بر خلاف موازين جمهورى اسـلامـى باشد، اين يكى را به همه سرايت مى دهند بعد مى گويند فرمانداران اينطورى هستند، استانداران اينطور هستند، حكومت هم هست اينطور.
تفاوت دولت اسلامى با دولت طاغوتى در عنايت خاص نسبت به مستضعفين است
مـن امـيـدوارم كه همه تان سلامت و با سعادت باشيد و همه مان و همه تان خدمتگزار به اين مردم خصوصا به مستمندان ، به ضعفا، عمده توجهات به اين طبقه اى باشد كه اين طبقه احـتـيـاج دارند. اينطور نباشد كه مثل رژيم سابق كه يك دسته بالاها را برايشان همه چيز فـراهـم كردند به علاوه كه جيب هايشان را هم پر كردند و فرستادند و يك دسته هم زاغه نـشـيـن اطـراف تـهـران كـه الان هـم بـاز بـه هـمـيـن طـور هـسـتـنـد. ايـنـهـا بـايـد تـبـدل پـيـدا كـنـند، بايد فرق باشد ما بين دولتى كه مى گويد من اسلام هستم و دولت اسـلامـى هـسـتـم بـا دولت هـائى كـه طـاغوتى هستند. يك فرقش هم اين است كه عنايت شما فـرمـاندارها يا خدمتگزاران به خلق ، به اين طبقه ضعيف بيشتر باشد تا طبقه بالا. مبادا يـك وقـتـى يـك نـفـر آدمى كه مثلا متمكن است و چيزدار است و با يك نفر آدم ضعيف ، او را با آنكه آن يكى بايد جلو باشد او را جلو بيندازيد. من نمى گويم آن يكى را جلو بيندازيد، مـى گـويـم عـدالت بـايـد بـاشـد. البته در يك فرماندارى كه با آن احتياج دارند، نمى تـوانـد هـمـه را يـكـدفـعـه بـپـذيـرد لكن روى عدالت باشد كه آن آدمى كه ضعيف است هم بپذيريد، آن يكى هم كه غير ضعيف است او را هم بپذيرد. حضرت امير سلام الله عليه در يـك محاكمه اى كه ما بين آنوقتى بود كه خليفة الله بود و خليفه مسلمين بود و قضات هم خودش تعيين مى كرد، يك محاكمه اى بود بين حضرت امير و يك نفر غير مسلم (يهودى ظاهرا بـود) و قـاضـى خـواسـت حـضـرت را، وقتى كه رفت ، تشريف بردند، آنطور است كه با كـنـيـه اسم حضرت را برد، گفت : نه حق ندارى ، بايد مساوى باشيم ، در نشستن مساوى ، در هـمـه چـيـز مـسـاوى وقـتى هم كه حكم بر خلاف كرد، پذيرفت آن خليفه بحق خدا بود و شـمـاهـا بـايـد بـه او اقـتدا بكنيد. همه ما بايد اقتدا بكنيم . البته هيچ كدام طاقت نداريم مـثـل او بـاشـيـم لكـن اينقدر كه اگر نامه ما را بردند، آنجا بگويند اينها هم شيعه هستند، ايـنـهـا هـم تابعند. وقتى نامه هاى ما را بردند پيش امام زمان سلام الله عليه (در روايات است
كـه هـر هـفـتـه مـى بـرنـد، هـفـتـه اى دو دفـعـه ) وقـتـى كـه مـى بـرنـد، اعـمـال مـا جـورى بـاشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم ، ما آنطور نيست كه خود سر بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم .
امـيـدوارم انـشـاءالله ايـن انـتـخـابـات و انـتـخابات بعد كه راجع به مجلس شورا است با نـظـارت شـمـا جـديـت بـه ايـنـكـه كـسى دخالت نكند، دخالت نابجا نكند، كسى نباشد كه بـخـواهـد يـك تحميلى بكند به مردم ، اينطور باشد و اين انتخابات انشاءالله باشد كه بـراى نـمـونـه و در طـول تـاريخ مشروطيت (الا بعضى الا يك كمى ) نمونه باشد كه يك انـتـخـابـات آزاد. ايـن هم كه مى گويد الا يعنى دخالت دولت نبوده و الا خان ها دخالت مى كـردنـد. همان صدر مشروطه ، از آن اول مردم گرفتار خان ها بودند و ارباب ها و يك وقت هـم گـرفـتـار بـه دسـت حـكـومـت بـودنـد. انـتـخـابـات شـود گـفـت كـه در طـول مـشـروطـيت آزاد نبوده است و خان ها جمع مى كردند رعيت ها را، ارعاب مى كردند رعيت ها را، رعـيـت هـم مـى آمـدنـد راءى بـه آنـهـا مـى دادنـد كـه ايـن را مـن خـودم شـاهـد بـودم قـبـل از رضـاشـاه زمـان احـمـدشـاه آنـوقـت هـا ايـن دسـت خـان هـابـود، خـان هـا وكـيـل درسـت كردند و بعد كه رضاشاه آمد و اين خان ها را يك قدرى متمركز كرد در خودش (نـه از بـيـن بـرد، هـمـه قـدرت هـا را در خودش متمركز كرد و همه ظلم هائى كه خان ها مى كردند خودش مى كرد) بعد كه اينطور شد، ديگر دست اينها بود و هيچ مردم ، و ملت اصلا مـطـرح نـبـودنـد، مـلت كيست . حالا آنطور نيست ، حالا ملت مطرح است و خود مردم . انشاءالله نـمـونـه بـاشـد كـارهاى شما براى همه جا كه انتخابات آزاد اين است . انشاءالله خدا همه تان را تاءييد كند و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران مهديه تهران  
بسم الله الرحمن الرحيم
در ايـن آيـه شـريفه اى كه آقا خواندند، يك جهت مربوط به ذات مقدس حق تعالى بود كه تـحـقـق پـيـدا كـرد، يـك جـهـت هـم مـربـوط بـه ماست . آن كه مربوط به قدرت الهى بود، تـبـديـل كـرد خـوف مـا را بـه ايمنى . قبلا ما از قواى انتظامى ، ملت ما از سازمان امنيت ، از شـهـردارى ، از شـهـربـانـى ، از هـمـه ايـنـها، از دستگاه ظلم خوف داشتيم . خداى تبارك و تـعـالى تـبـديـل كـرد ايـن خـوف را بـه ايـمـنـى و الان مـا بـا كـمـال امـانـت و ايـمـنـى در ايـنـجـا نـشسته ايم . يك جهت هم مربوط به ماست (يعبدوننى لا يـشـركـون بـى شيئا) ما بايد چه كنيم ؟ عبادت خدا و كسى را شريك با او قرار ندادن ، نـه قـدرتـهـا را مـا شريك قرار بدهيم و نه نفس اماره را و نه شياطين را، همه چيز را از او بـدانـيـم و هـمـه قـدرت هـا را قـدرت او بدانيم ، كسى را ما صاحب قدرت ندانيم الا او، اين پيروزى را از او بدانيم . ما چيزى نداشتيم ، قدرتى نداشتيم ، تشكيلاتى نداشتيم ، مردم مـتـفـرقـى بـوديـم ، هـر كـسـى مـشـغـول بـه كـار خـود و حـال خـود و هـمـه گـرفـتـار دسـت جـبـارهـا. آن كـه مـا را مـجـتـمـع كـرد،آن كـه هـمـه دل هـاى مـا را يـك جهت كرد، آن كه همه مقاصد مختلفه ما را در يك مقصد خلاصه كرد آن ذات مـقـدس حـق تـعـالى بـود. هـيچ بشرى نمى تواند يك همچو نهضتى ايجاد كند، نهضتى كه اغـراض مـخـتلفه ، گروه هاى مختلف ، مقصد مختلف ، مكان ها دور از هم ، افراد متشتت ، اينها هـمـه برگشت به يك ، يك جامعه واحد. يك روز ما جوامع متعدد بوديم هر فرد براى خودش عليحده بود، فكر هر فرد غير فكر ديگرى بود، آن قدرت خداى تبارك و تعالى بود كه تـمـام افـكـار را مـتـوجـه كـرد بـه يـك فـكـر،تـمام مقاصد را خلاصه كرد دريك مقصد. يك اشـخـاصـى كـه بـايـد بـگـوئيـم قـطـره هـائى بـودنـد، مـثـل قـطـرات بـاران بـودنـد واز هـيـچ قـطـره اى كـارى بـر نـمـى آمـد ايـنـهـا را مـتـبـدل كـرد بـه يـك سـيـل بـنـيـان كـن ، سـيـلى كـه در مـقـابل توپ ها و تانك ها، قدرت هاى بزرگ و با عالم ، نه فقط قدرت شيطانى رژيم ، هـمـه قـدرت هـا دنـبـال او بـودنـد، بـعـضـى هـا تـصـريـح مـى كـردنـد مـثـل آمـريـكـا، انـگـلستان و بعضى ها بودند ولو تصديق نمى كردند، نه فقط قدرت هاى خـارج از سـيـطـره اسلام ، قدرت هاى اسلامى هم ، حكومت هاى اسلامى همه با هم متفق الكلمه پـشـتـيـبـانـى مـى كـردنـد، از آن طـرف قدرت داخلى او آنطور بود و از آن طرف قدرتهاى بـزرگ و كـوچـك خـارجـى پـشـتـيـبـانـى مـى كـردنـد. مـا مـى تـوانـسـتـيـم در مـقـابل قدرتى كه عالم مجتمع شده بود با هم ، ما مى توانستيم كارى بكنيم ؟! ما كه نمى توانيم يك محله را با هم مجتمع كنيم ، ما كه نمى توانيم چند نفر افراد را با هم در يك راه ببريم ، ما نمى توانيم يك ملتى را از مركز تا حدود، و از
بـچـه تـا پـيـرمـرد، و از مـلا تا غير ملا و جاهل ، مى تواند كسى غير خدا اينها را در يك جا مـجـتـمـع كـنـد؟ (يـعـبـدونـنـى لا يـشـركـون بـى شـيـئا) هـيـچ خـيـال نكنيد كه كسى بتواند يك همچو معجزه اى را ايجاد كند. معجزه اى كه همه دستگاه ها و متفكرين حرف هائى را كه مى گفتند، طرحهائى را كه مى دادند همه خنثى شد، همه تصديق كـردنـد كـه ايـن غـيـر آن مـسـائلى بـود كـه مـا طـرح مـى كـرديـم . آنـهـائى كـه طـرح مـسـائل مـى كردند براى حفظ قدرتشان در اينجا، حسابشان غلط در آمد. آنها حساب ماديت را مى كردند، روى حساب مادى درست مى گفتند. روى حساب طبيعى كسى كه جز طبيعت را نبيند. مـعـلوم بـود كه روى طبيعت ما بايد نتوانيم يك قدم برداريم ،شكست بخوريم . اينها حساب مـعـنـويـت را مـى كـردنـد. آنـهـا غـافـل بـودنـد از آن قـدرتى كه با اراده خودش يك ملت را مـتـبـدل مـى كـنـد. يـك مـلتـى كـه از يـك پـاسـبـان مـى تـرسـيـد، مـتـبـدل مـى كـند به يك ملتى كه از تانك و توپ نترسد، نه بزرگ ها، بچه ها. يكى از دوستان من براى من نقل كرد كه من شاهد بودم كه يك پسر بچه دوازده ، سيزده ساله سوار بـر يـك مـوتـور سـيكلت يا يك دوچرخه بود و با همين حمله كرد به تانك ولو زير تانك رفـت . لكـن يـك هـمـچـو روحـيـه اى پـيـدا شـده بـود. ايـن خـوفـى كـه بـيـش از پـنـجـاه سـال بـر ايـن مـلت سـايـه افـكـنـده بـود چـطـور در ظـرف يـكـى ، دو سـال (البـتـه از عـمـر نـهـضـت از اول تـا آخـرش از پـانـزده سـال بـيـشـتـر مـى گـذرد لكـن آن كـه نـهـضـت بـود قـريـب دو سـال اسـت ) چـطـور امـكـان داشـت آن كـسـى كـه ، آن مـلتـى كـه پـنـجـاه سـال خـائف بـود، اگـر اسـم سـازمـان امـنـيـت را مـى شـنـيـد مـى لرزيـد، هـمـچـنـان مـتـبـدل شـد كـه ريـخـت در خيابان ها و فرياد زد (مرگ بر شاه ) از هيچ چيز نترسيد ؟ چطور يك ملت متبدل شد به جوان هائى ، به يك اشخاصى كه آرزوى شهادت كردند؟ الان هـم بـاز با آنكه انشاءالله ديگر مبارزه تمام شده ، الان هم باز بعضى ها مى آيند در همين اتاق . يك شخصى همين دو روز پيش آمد، تعقيب به اينكه شما دعا كن من شهيد بشوم حتى تا دم در بـاز تـعـقـيـب كـرده بـود. مـن مـى گـفـتم كه خداوند به تو ثواب شهدا را بدهد و او اصـرار مـى كـرد كـه شـمـا دعـا كـن مـن شـهـيـد بـشـوم . ايـن تـبـدل روحى را كى مى تواند ايجاد كند ؟ كى مى تواند تصرف كند در ارواح مردم ؟ كى مقلب القلوب است ؟
تـوجـه بـه خدا داشته باشيد و هيچ در مقابل خدا كسى را شريك قرار ندهيد، نه در عبادت تنها، در همه چيز، نه عبادت تنها. همين فريادهائى كه مى شنويد، فرياد خداست ، قدرت خداست . اين نهضت را خدا پيش برده والا به حسب موازين طبيعى ما چهار تا معمم بوديم و يك عده هم بازارى كه شغلشان كسب و كار بود و تمام قوا هم دست آنها بود. اين خدا بود كه وقـتـى كـه ايـن نـهـضـت پـيـدا شـد، هـى فـوج فوج از آنها را برگرداند به اين طرف ، مـنـصـرفـشـان كـرد از ايـنـكـه آن قـواى شـيـطـانـى شـان را استعمال كنند والا اگر شصت تا از اين طياره ها كه از آمريكا خريده بودند مى آمدند بالاى سـر ما و بالاى سر شما و بمباران مى كردند، ما قدرت نداشتيم ، اما خداوند آنها را از اين هـم مـنـصـرف كـرد، ايجاد خوفى در آنها كرد كه دست و پايشان را بست راجع به اين ، از بـاطـن خودشان از هم پاشيد، خود قوايشان رو آورد به مردم ، پائينى ها ديگر از بالائى هـا اطاعت نكردند. اينكه فرار كرد عادى نبود، بهم خورده بود، ديگرپائينى ها از بالائى ها نمى شنوند. قدرت فرمانفرمائى از هم پاشيده شده بود. همه اش از خداست . خدا را
در ايـن امورببينيد، خدا ظاهرتر از اين آفتاب است . از اين به بعد هم اگر ما حفظ كنيم اين تـوجـه را بـه خدا، اگر حفظ كنيم اين اين برادرى و وحدت را، از اين به بعد هم پيش مى بريم ، تا آخر هم پيش مى بريم .
دعـا كـنـيد كه ما غفلت نكنيم از خداى تبارك و تعالى ، غفلت نكنيم از اسلام ، نرويم سراغ آن چـيـزهـائى كـه خـودمـان بـه آن احـتياج داريم اينها مى گذرد . نرويم سراغ اينكه كارم چـطـور اسـت ؟ مـسـجـدم چـطـور اسـت ؟ مـحـرابـم چـطور است ؟ خانه ام چطور است ؟ اينها يك چيزهائى است كه عبور مى كند و مى گذرد، آن كه باقى است معنويات انسان است .
خـداونـد انـشـاءالله ايـن امـان را هـيـچ وقـت از مـا بـه خـوف مـبـدل نـفـرمـايـد. خـداونـد انـشـاءالله مـا را اهـل عـبـادت و اهل اينكه كسى را شريك خدا در هيچ چيز ندانيم قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ 26/4/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام ملك حسينى  
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام حاج سيد كرامت الله ملك حسينى دامت افاضاته
امـيـد اسـت وجـود محترم از بليات محفوظ و به انجام وظايف اسلامى موفق باشيد. ضمنا با تـوجـه بـه وضـع زنـدانـيـان و مـتـهـمـيـن لازم اسـت زودتـر در مـورد تشكيل دادگاه و رسيدگى به پرونده هاى آنان اقدام بفرمائيد و كسانى كه گناه صغيره دارنـد مـورد عـفـوقـرار داده و آنـها را آزاد كنيد و ديگران را طبق مقررات شرع محاكمه نموده وحـكـم شـرع را در مورد ايشان اجرا كنيد و نسبت به وضع منطقه هم به هر نحو صلاح مى دانـيـد، در آرامـش و امـنـيـت مـنـطـقـه اقـدام وسـعـى كـافـى مـبـذول داريـد و اهـالى مـحـتـرم را بـه وحـدت و پرهيز نمودن از اختلاف و تفرقه ،دعوت و ارشـاد نـمايند و توطئه هاى دشمنان اسلام را با حسن تدبير خنثى نمايند و وظيفه خطيرى را كـه مـردم در ايـن مـوقع حساس به عهده دارند گوشزد فرمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و قطع ايادى اجانب و دشمنان خواستاريم .
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 26/4/58
بـــيـــانـــات امـــام خـمـيـنـى در جـمـع خـواهـران دانشجوى مكتب معصومه اصفهان و اعضاى سپاهپاسداران شهرضا
دسـتـور خـدا حـفـظ وحـدت بـر اسـاس اعـتـصـام بـه حبل الله است
بسم الله الرحمن الرحيم
دسـتـور هـمـان اسـت كـه آيـه شـريـفـه را كـه ايـن خـواهر خواندند فرمودند: (و اعتصموا بـحـبـل الله جـمـيـعا ولا تفرقو ا) در آيه فقط امر به اجتماع نيست ، تمام دستورهاى مردم عـادى و رژيـم هـاى غـيـر الهـى اين است كه همه با هم باشيد و دستور به اجتماع است لكن دسـتـور خـدا دسـتـور (و اعتصموا بحبل الله ) است . اينكه مهم است اين است كه تنها اين نـباشد كه همه با هم در يك امرى مجتمع باشيد و متفرق نباشيد، امر اين است كه همه با هم اعـتـصـام بـه حـبـل الله بكنيد. راه راه حق باشد و توجه به حق باشد و اعتصام به راه حق باشد. انبيا نيامده اند كه مردم رادر امور با هم مجتمع كنند انبيا آمده اند كه همه را در راه حق مجتمع كنند يعنى اين (راهى كه ) راهى است كه از طبيعت شروع مى شود تا ماوراءالطبيعه و تـا آنـجـاكـه مـاهـا نـمـى تـوانـيم الان بفهميم و اگر همه با هم مجتمع بشوند و اين راه را بروند، دستجمعى اين راه را بروند، اين اداره امور دنيا را مى كند و اداره امور آخرت را، هر دو.
تاءمين سعادت و پيروزى در گروه اجتماع و توجه به خداست
شما ديديد كه در اين اجتماعاتى كه اخيرا كرديد، همه باهم مجتمع شديد، اينكه واقع رمز بوده است از براى پيروزى شما همان جهت الهيت مساءله بود. يعنى همه اهالى ايران توجه بـه ايـن داشـتـنـد كـه مـا اسـلام را مـى خـواهـيـم . ايـن اعـتـصـام بـه حـبـل الله بـود. اسـلام حـبـل الله اسـت . ايـنـهـمـه بـا هـم يـك راه بروند و آن هم راه خدا،اين پـيـروزى را بـه مـا هـديـه كـرد. پـس آن كـه مـا را در مـقـابـل قـدرت هـاى بـزرگـى كـه در داخـل و خـارج بـود يـعـنـى قـدرت بـزرگـى كه در داخـل و خـارج بود يعنى قدرت بزرگى كه شاه سابق داشت و دنبالش هم ،همه قدرت هاى ممالك ديگر بى استثناءاست تقريبا، تقريبا تمام ممالك عربى با او موافق بودند، ابر قـدرت هـا هم همه شان ، خودش ذى قدرت ، داراى قدرت شيطانى بود، همه قدرت هايى هم كـه در عـالم بود يعنى اينهايى كه توانست مربوط باشد به طرف هاى ما، همه اينها با او مـوافـق بـودنـد و خـواسـتـنـد نـگـهـش دارنـد،در عـيـن حال نتوانستند نگهش دارند. شما هيچ نداشتيد، اصلا اسلحه اى دست شما نبود،الان چهار تا تـفـنـگ يا چند تفنگ مى بينيد،اينها غنيمتى است كه بعد از شكست دادن آنها به دست شما آمده اسـت ، قبل از آن دست شما چيزى نبود. عزب بوديد شما و آنها مجهز بودندبه همه جهازات شيطانى ، همه
چيزداشتند. در عين حالى كه اينها همه چيز داشتند و شما هيچ نداشتيد، مغلوب كرديد آنها را. هـمـه مـى خـواسـتـنـد بـمـانـد او و بعد از رفتن او هم خواستند كه با رژيم باقى باشد و شوراى سلطنتى باشد و نشد، نتوانستند. اين يك قدرت الهى بود، نه قدرت من و شما. اين بـراى هـمـيـن بـود كـه همه اجتماع اعتصام به حق كرده بودند، يعنى به اين اسلام كه بين مـردم و خـداى تـبـارك و تـعـالى مـثـل يـك ريـسمانى است كه تصور شده ، همه معتصم شده بـودنـد بـه او، هـمه توجه پيدا كرده بودند به اسلام . اين اسباب اين شد كه ما پيروز شديم . حالا هم بايد همين را نگهش داريم . اگر بخواهيد اين مملكت ، اين كشور به سعادت برسد، پيروزى شما به آخر برسد، بين راه نمانيم يا خداى نخواسته در بين راه ما را از مـقـصـد بـرگـردانـنـد، اگـر بـخـواهـيـد (كه مى خواهيد البته ) كه كشور ما تا آخر ديگر مـسـتـقـل بـاشـد، شـمـا تا آخر آزاد باشيد و منافع كشور ما دست ديگران نباشد و راه ما راه سـعـادت بـاشـد هـمـيـن مـعـنـايـى كـه اعـتـصـام بـه اسـلام كـه حـبـل الله است و متفرق نشدن از هم ، همه با هم در اسلام مجتمع ، در اين راه مجتمع و تفرقه بـيـنمان نباشد. الان آن اشخاصى كه در بين ملت افتادند و تخم تفرقه دارند مى پاشند بـا قـلم هـايـشـان ، بـا نـطق هايشان ، با اجتماعاتشان ، اينها جنود شيطان هستند و شما كه انـشـاءالله جـنـود الله هـسـتـيـد،حـسـب ايـن امرى كه خداوند تبارك وتعالى فرموده است كه (واعـتـصـمـوا بحبل الله ) و به حسب آن نهى اى كه فرموده كه (لا تفرقوا) همين يك امر و نهى الهى را اگر عمل كنيد تمام سعادت تان تاءمين مى شود و تا حالا هم براى همين بـوده است كه همه شما توجه به خدا داشتيد،همه با ذكر (الله اكبر) جلو رفتيد و همه چيزها را خنثى كرديد.يعنى يكى از امورى كه شد اينكه انصراف پيدا كردند از اينكه شما را بـكـوبـنـد، نـه ايـنـكه نمى توانستند، همه وسايل بمباران را داشتند كه طياره ها را راه بيندازند همه شهرهاى ايران را بمباران كنند لكن يك رعبى خدا در دلشان خدا!!! القاء كرد كه از اين كار منصرف شدند، منحرف شدند، نكردند. اين هم يكى از چيزهايى بود كه خدا ايـن رعـب را در دل آنـها انداخت و اين رعب را در دلشان انداخت كه وقتى شما جمعيت الله اكبر گـفـتـيـد، هـمـه قـشـرهـايـى كـه مـربـوط بـه او بـود مـربـوط بـه شـمـا شـد. هى از آنها منفصل شدند به شما متصل شدند. از ارتش ، از ادارى ،از همه اينهايى كه مربوط به اينها بـه خـيـالشـان بـود. هـمـه ايـنـهـا بـراى خـاطـر ايـنكه اين راه ، راه خدا بود و اعتصام به حبل الله بود همه اينها متصل شدند به شما و اين راه را تا اينجا طى كرديد و از اينجا به بـعـد هـم بـايـد طـى بـكـنـيـد بـا هـمـيـن جـهـت : ايـن حربه ، حربه بزرگ كه اعتصام به حـبـل الله و مـتـفـرق نـشـدن اسـت حـفـظ كـنـيـد ايـن وحـدت را، حـفـظ كـنـيـد ايـن اعـتـصـام بـه حبل الله و اسلام را. اسلام همه چيز براى شما هست .
سـعادت دنيا، سعادت آخرت ، همه چيز براى شما اسلام است . و كوشش كنيد كه انشاءالله ايـن قانون اساسى درست تدوين بشود و كوشش كنيد كه اشخاص مؤ من ، صحيح از علماى بزرگ را انتخاب كنيد تا قانون اساسى را آنطورى كه اسلام مى خواهد تدوين كنند، بعد هم خودتان انشاءالله تصويب كنيد و يك مملكت اسلامى آنطورى كه همه خواهيم ، مملكتى كه هر جايش برويد بوى اسلام بدهد. خداوند همه تان را تاييد كند،موفق بدارد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
تاريخ : 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيات استراليائى  
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـن پـيـروزى كـه بـراى مـلت مـا حـاصل شد، يك عنايت الهى بود، يك عنايت بزرگى كه مـتـحـول كـرد روحـيـه مـلت مـا را به روحيه اسلام و مسلمين صدر اسلام و اين قدرت ايمان و اعـتـقـاد بـه اسـلام بـود كـه پـيـشـرفـتـى را كـه كـسـى احـتـمـال نـمـى داد نـصـيب ما كرد. ملت ما با دست خالى ، هيچ اسلحه نداشت ، با همان قدرت ايـمان در مقابل اسلحه مدرن و قدرت عظيم نظامى ايستادگى كرد و تمام قدرت ها را در هم شكست و اين دليل بر اين است كه ملتى اگر قيام كرد، با حفظ قدرت ايمان ، هيچ قدرتى در مـقـابـل آن نـمى تواند بايستد. تمام قدرت ها و ابر قدرت پشتيبانى از شاه مخلوع مى كـردنـد و گاهى ما را تهديد مى كردند ولكن قدرت اسلام با تاءييد خداوند تعالى موجب شـد كه ما با دست خالى بر قدرت هاى بزرگ غالب شويم و من اميدوارم اين نهضت ايران الگـويـى بـاشد براى ساير ملت هاى مستضعف و اميد است خداوند دنيا را از دست مستكبرين بـگـيـرد و بـه دسـت مـسـتضعفين بسپارد و من از اينكه شما اظهار محبت كرديد متشكرم . سلام گرم خود را به دوستان شما و مسلمين استراليا تقديم مى كنم و از خداوند تعالى تاءييد همه را خواهانم .
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
بهترين راه سازندگى ، خدمت صادقانه با در نظر گرفتن رضاى خداست
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن از شـمـا جـوانـهـاى نـيـرومـنـد مؤ من تشكرمى كنم كه آمده ايد و از نزديك با من ملاقات و حضور خودتان را در همه مشكلاتى كه مملكت الان دارد اعلام كرديد. مى دانيد كه امروز مملكت آشفتگى زياد دارد. اينها يك مملكت آشفته اى درست كردند و به جا گذاشتند و رفتند و الان شـمـا وارث يـك مـمـلكت خراب شده تقريبا هستيد و همه ما بايد كوشش كنيم كه حالا كه سد عـظـيـم را شـكـسـتـيـم و پشت سد اينقدر خرابى داريم مى بينيم ، كوشش كنيم در ساختن اين مـمـلكـت . و كـوشـش بـه ايـن اسـت كـه هـر گـروهـى در هـر مـحـلى كـه هـسـتـنـد در هـمـان مـحـل خـوب عـمـل كـنـنـد، مـعـنـايـش ايـن نـيـسـت كـه شـمـا كـه در يـك محل خاصى خدمت مى كنيد، كوششتان اين باشد كه در جاى ديگرى يك خدمتى بكنيد. كوشش بـراى سـاخـتـن ايـن اسـت كـه هـر جـمعيتى آن كار خودش را خوب انجام بدهد، اين كه به او مـحـول شـده است ، آن را خوب انجام بدهد. اگر همه قشرهاى مملكت به اين فكر باشند كه الان مـمـلكـت اسـلامـى اسـت و بـايـد بـه هـمـانـطـورى كـه دسـتـور اسـلام اسـت عـمـل بـكـنـنـد، كـم كـارى كـه بـايد كار بكنند نداشته باشند، انحراف نباشد در كار، با صداقت ، با امانت ، با توجه به خدا عمل بكنند.
شكست ناپذيرى كشورها در سايه تفاهم ميان ملت و دولت
شـمـا ملاحظه كرديد كه در اين انقلاب ، شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت و اين را خداى تبارك و تعالى اين قلب ها را برگرداند والا يك ارتشى كه در طرف ديگرى بود، بـايـد بـه حـسـب آن وضـعـى كـه ارتـش دارد، بـايـد بـر خـلاف مـسـيـر مـقـابـل خـودش بـاشـد، لكـن شـمـا مـلاحـظـه كـرديـد كـه دل هـايتان برگشت به اين طرف و اسباب اين شد كه گروه هاى مختلف پيوستند به ملت و با ملت همقدم شدند، همصدا شدند و اين موجب پيروزى ملت شد، ملتى كه هيچ نداشت و آن طـرف هـمـه چـيـز داشـت . ايـن اراده خـدا بـود كـه مـا را پـيـروز كـرد و مـا بـايـد طـورى عـمـل كـنـيـم كـه ايـن عـنـايـت الهـى مـحفوظ بماند براى ما، امانت داشته باشيم ، توجه به خـداداشـته باشيم ، براى ملت خدمتگزارباشيم ، همه مان وضعمان تغيير بكند با وضعى كه رژيم هاى طاغوتى دارند. بناى مابر اين باشد كه به مملكتمان خدمت بكنيم ، به ملت خدمت بكنيم . ارتش بايد نگهبان يك ملت باشد و نگهبان كشور
بـاشـد و سـايـر قـواى انـتـظـامـى هـم هـمـيـن طـور، بـايـد طـورى عـمـل بـكـنـنـد كـه مـلت را برادر خود بدانند و ملت هم آنها را برادر خود، آنها پشتيبان ملت بـاشـنـد،ملت پشتيبان آنها. اگر يك مملكتى دولت و ملتش ، ارتش و ملت ، قواى انتظامى و ملت از هم شدند، با هم شدند و هر دو احساس كردند كه بايد خدمت به هم بكنند، يك همچو كـشـورى شـكـسـت نخواهد خورد. عمده شكست هايى كه كشورها مى خورند براى پوسيدگى است كه از باطن خودشان پيدا مى شود، ارتش شان از آنها جدا مى شود، ملت پشت به آنها مـى كـنـد. همين پيروزى كه شما مشاهده كرديد در ايران ،ديديد كه ملت پشت كرده بود به دستگاه و فرياد مى كرد (نمى خواهيم ) خوب ، ارتش هم از همين ملت بود، ژاندارمرى هم از هـمـيـن ملت بودند ،اينها برادر بودند، مى ديدند كه نمى شود مخالفت كرد، نمى شود تـا آخـر سـركـوبـى كـرد مـلت را، ايـن اسـت كـه پـيـوسـتـنـد بـه مـلت . خـرابـيـهـا مال اين است كه يك مملكتى قواى انتظامى اش را جدا كنند از ملت ، ارتشش از ملت جدا باشد بـه طـورى كـه مـلت وقتى كه ارتش را ببيند از آن فرار كند ،ارتش هم در ذهنش اين باشد كـه بـايد سركوبى كند ملت را، ژاندارمرى اش هم همين طور، شهربانى اش هم همين طور، اداراتـش هـم هـمـيـن طـور . وقـتـى بنا شد كه يك كشورى اينطور حالش شدكه ملت عليحده شـدنـد و دولت بـا هـمـه بساطش هم عليحده ، اين دولت پشتيبان ندارد. ملت بايد پشتيبان دولت هـا بـاشـد. دولتـى كـه پـشـتيبان ندارد شكست مى خورد. همه شكست هائى كه از اين دولت هـائى كـه در خـارج شكست مى خوردند و مال خودمان هم ديديم كه رژيم سلطنت اصلا به هم خورد ،براى همين بود كه تفاهم ما بين ملت و رژيم نبود. اگر ملت با رژيم تفاهم داشـتـنـد ايـن مـسـائل پـيـش نـمـى آمـد، الان ، الان شـمـا مـشـغـول كـار خـودتـان بـوديـد، مـا هـم مـشـغـول كـارخـودمـان . ايـن مـسـائل روى هـمـين زمينه پيش آمد كه دولتها در مقابل ملت مى ايستادند و جبهه مى گرفتند. ملت هم در مقابل دولت همين طور بود. وقتى اينطور شد نمى تواند دوام داشته باشد. ممكن اسـت سرنيزه تا يك مدتى باشد امادوام نمى تواند داشته باشد.اما اگر ملت و دولت هر دو بـا هم باشند. ممكن است سر نيزه تا يك مدتى باشد اما دوام نمى تواند داشته باشد. امـا اگـر مـلت و دولت هـر دو بـا هـم باشند، دوست باشند، اينها خودشان را خدمتگزار آنها بـدانـنـد آنها خودشان را پشتيبان اينها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بكنند، يك همچو مـلت و دولتى هيچ وقت شكست نخواهد خورد. تا اينطور هستيد كه با ملت هستيد، تا اينطور هستيد كه توجه به خدا داشته باشيد شكست برايتان نيست . بپرهيزيد از اينكه از ملت جدا بـشـويـد، شـمـا را بـخـواهند جدا بكنند، ملت هم بايد بپرهيزد از اينكه از شما جدا باشد. وقـتـى ايـن دو قـدرت هـمـراه هـم شـدنـد، هيچ قدرتى نمى تواند اينها را شكست بدهد. همه قـدرت هـاى خارجى ، همه قدرت ها تقريبا، يعنى اينهايى كه تماس داشتند، خوب بعضى تماسى نداشتند، چه ابرقدرت ها و چه قدرت هايى كه با اين ممالك ما تماس داشتند همه كوشش كردند كه محمدرضا بماند،همه كوشش شان اين بود كه بماند (اگر همه نگوييم يـك اكـثـريـتى كه يكى ، دو تا از آن مى شود گفت مستثنى بود كه آن هم كارى نداشت ) در عـيـن حـال چون ملت يك مطلبى را نمى خواست ، نشد. وقتى ملت نخواست ، قواى انتظامى هم وفادار ديگر نمى توانند باشند، به يك نفرنمى شود كه قواى انتظامى كه از همين مردم است ، پسرش توى اين مردم است ، برادرش توى اين مردم است ، عيالش تو اين مردم است ، براى خاطر يك نفر از همه چيز خودش دست بردارد.
يـك وقـت ايـن است كه خدا و اسلام است ، انسان مى تواند از خودش بگذرد براى خاطر خدا، بـراى خـاطـر اسـلام ، بـراى خـاطـر عـقـيده ،يك وقت اين حرف ها نيست ، يك رژيمى است كه طـاغوتى است ، معنا ندارد كه انسان براى خاط يك نفر ديگر از خودش ‍ بگذرد. از اين جهت چـون پـشـتـيـبـان نـداشـت ، ايـن وقـتـى كـه مـلت بـا دست خالى فشار آورد شماها هم به او پـيـوسـتـيـد، همه قواى انتظامى هى رو آوردند به اين طرف و او هم وقتى ديد كه از باطن پـوسـيـده اسـت مساءله ، نتوانست كارى بكند، ديگران هم نتوانستند. كوشش ‍ كنيد كه قواى شـمـا بـا مـلت يكى باشد، با ملت تفاهم داشته باشد. انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند و همه شمارا از لشكر امام زمان سلام الله عليه قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
تاريخ : 26/4/58
بـــيـــانـــات امـام خـمـيـنـى در جـمـع اعـضـاى انـجـمـن اسلامى كاركنان وزارت بهدارى و بهزيستى
تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر است
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـن آيـه كـه خـوانـده مـى شـود از آيـاتـى اسـت كـه در بـيـان آن مـى شـود مـفـصـل صـحـبـت كـرد، لكـن مـن يـك نـكته را عرض مى كنم و مى گذرم . خداوند فرموده است :(لقـد مـن الله عـلى المـومـنـين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه ) خداوند به مومنين منت گذاشته كه از خودشان كسى را فرستاد كـه آيـات الهـى را بر آنها تلاوت كند. تلاوت آيات براى تزكيه و تعليم كتاب وحكمت اسـت . تـزكـيه را مقدم ذكر فرموده است ، معلوم مى شود تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر اسـت . هـمـيـن طور هم هست . اگر افراد يك ملت تزكيه و تربيت شده باشند،آن ملت پيشرو اسـت . اگـر سـران قـوم ، آنـهـائى كه كشور را اداره مى كردند نفس شان تزكيه وتربيت شده بود،نه آن گرفتارى ها براى ملت پيش مى آمد و نه براى خودشان . منشاء تمام اين گـرفـتـارى ها در همه جا اين است كه آنهائى كه عهده دار امور ملت هستند تزكيه نشده اند. يك نفر آدمى كه تزكيه نشده اگر بر يك ملت سلطه پيدا كند اينهمه گرفتارى هائى را كـه در طـول پـنجاه و پنج سال براى ملت ما پيش آمد بوجود مى آورد. كسى كه بر ملتى سـلطـه و حـكـومت دارد اگر يك نفر عدالت پرور باشد دستگاه او عدالت پرور خواهد شد، قـشـرهـائى كـه به او مربوطند قهرا به عدالت گرايش پيدا مى كنند، تمام اداراتى كه تـابع آن مملكت و آن حكومت است خواه ناخواه به عدالت گرايش پيدا مى كند. اگر همه ملت تزكيه بشوند همين دنيا بهشت آنهاست و تمام گرفتارى ها از بين مى رود.
مفاسد و مصالح از حكومت ها و سران آن سرچشمه مى گيرد
از طـرف ديـگـر چـون اشخاصى در رژيم طاغوتى بر مردم حكومت كردند اشخاص تزكيه شده اى نبودند و شخص اول مملكت اخلاق و عقايد و اعمالش تزكيه نشده بود، مملكت را به هـلاكـت كشاندند. رضاخان خودش سرچشمه تمام مفاسد بود. در پاريس كه بوديم يك نفر آمـد پـيـش مـن و از كـسـى نـقـل كـرد كـه او گـفـتـه اگر در ايران پنج نفر فاسد بشوداين مـحـمـدرضـا روى هـر پـنـج نـفـر انـگـشت مى گذارد و به طرف خودش جلبشان مى كند. آن اشـخـاصـى كـه پـاك نـيـسـتـنـد و بـا تزكيه شده ها سر و كار ندارند، نمى روند سراغ اشخاص امين . آدمى كه خودش امين نيست مى رود سراغ اشخاصى كه نظير خودش باشند.
ولهـذا مـفـاسـد و مـصـالح از حـكـومـت هـا سـرچـشـمـه مـى گـيـرد. حـكـومـت عـدل تمام مصالح كشور را تاءمين مى كند و حكومت ظلم تمام بدبختى ها را براى يك ملتى ايجاد مى كند.
دامن مادران مى تواند مبداء خير يا مبداءشر باشد
لذا در آيـه شـريـفـه تزيكه مقدم است . انبيا آمده اند كه انسان بسازند، انبيا ماءمورند كه افـرادى را كـه بـشر هستند و با حيوانات فرق ندارند، اينها را انسان كنند، تزكيه كنند. شغل انبياهمين است ، بايد شغل مادرها هم همين باشد نسبت به بچه هائى كه در دامنشان است ، و بـا اعـمـالشان آنها را تزكيه كنند. در دامن مادر، بچه ها بهتر تربيت مى شوند تا در پـيـش اسـتـادان . عـلاقـه اى كـه بـچـه بـه مـادر دارد به هيچ كس ‍ ندارد و آن چيزى كه در بـچـگـى از مادر مى شنود در قلبش نقش مى بندد و تا آخر همراهش است .مادرها بايد توجه بـه ايـن مـعـنـى كـنـنـد كـه بـچه ها را خوب تربيت كنند،پاك تربيت كنند، دامن هايشان يك مـدرسـه عـلمـى و ايـمانى باشد، و اين يك مطلب بسيار بزرگى است كه از مادرها ساخته اسـت و از كـسـى ديـگـر سـاخـتـه نـيست . آنقدرى كه بچه از مادر چيز مى شنود از پدرنمى شـنـود، آنـقـدرى كـه اخـلاق مـادر در بـچـه كـوچـك نـورس تـاءثـيـر دارد و بـه او مـنـتـقـل مـى شـود از ديـگـران عـمـلى نـيـست . مادرها مبداء خيرات هستند و اگر خداى نخواسته مـادرانـى بـاشـند كه بچه ها را بد تربيت كنند مبداء شرند. يك مادر ممكن است يك بچه را خـوب تـربـيـت كـنـد و آن بچه يك امت را نجات بدهد، و ممكن است بد تربيت كند و آن بچه مـوجب هلاكت يك امت بشود. مع الوصف در طول اين سلطنت ، اينها كوشش ‍ كردند كه مادران را از بچه ها جدا كنند به مادرها تزريق كردند كه بچه دارى چيزى نيست ، شما توى ادارات بـيـائيـد. و ايـنها بچه هاى معصوم را جدا كردند از دامن مادران و بردند در پرورشگاه ها و جـاهـاى ديـگـر، و اشـخـاص اجنبى و غير رحيم آنها را به تربيت فاسد تربيت مى كردند. بـچه اى كه از مادرش جدا شد پيش هر كه باشد عقده پيدا مى كند، عقده كه پيدا كرد مبداء بـسـيارى از مفاسد مى شود. بسيارى از قتل هائى كه واقع مى شود از روى همين عقده هائى است كه پيدا شود، و بسيارى از عقده ها از اين پيدا مى شود. در همين كارى كه بايد معلم و دانـشـگاه ها بكنند، از دامن مادر شروع مى شود تا برسد به مدارس و به دانشگاه ها و به جاهاى ديگر. اگر از دامن مادر اين تربيت خوب شروع شد و مادر بچه را خوب تربيت كرد و بـه دبـسـتـان تـحـويـل داد، دبـسـتـان هـم خـوب تـربـيـت كـرد و بـه دبـيـرسـتـان تـحـويـل داد آنـجـا هـم هـمـيـن طـور، تـا دانشگاه يا مدارس علمى ديگر، آنها هم خوب تربيت كـردند، يك وقت در يك برهه از زمان مى بينيد كه جوانها همه خوب از كار در آمده اند و يك مملكت را به طرف خوبى مى كشانند.
تمام مبارزه رژيم شاه با تزكيه و رشد انسانى جوان ها بود
رژيـم خـائن سـابـق جـديـت كـرد كـه بـا هـمـه جهات و همه قدرت با تزكيه مبارزه بكند و نگذارند جوان هاى ما صحيح بار بيايند. مى گويند در تهران در آن زمان شراب فروشى ها از كتاب فروشى ها بيشتر بوده و حالا انشاءالله ديگر نيست . مى دانيد كه چقدر مراكز فساد درست كرده اند،مراكزى را كه بايد آموزشى باشد به
فـسـاد كـشـيـدند مثل سينما، مثل راديو و مطبوعات . با تمام قوا كوشيدند كه نگذارند رشد انـسـانـى پـيـدا شـود. بـايـد ايـن تـربـيـت هـاى طـاغـوتـى در جـوانـهـاى مـا و در ايـن نسل به تربيت هاى انسانى و اسلامى متحول شود و اميد است كه از دامن مادرها شروع بشود و به دانشگاه و بالاتر ختم بشود. سعادت يك ملت به اين است كه سران آن ملت و كسانى كـه مـقـدرات آن ملت به دستشان است تزكيه شده باشند. خداوند همه شما را به راه راست هدايت كند و همه ما را خدمتگزار به اسلام و مسلمين قرار بدهد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
تاريخ : 27/4/58
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان پاسيار دانشگاه پليس  
ترسيم چهره كريه قواى انتظامى طاغوت و توصيف قواى انتظامى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن در ايـن وقـت كـم و اتـاق گـرم و فـشـرده از آقـايـان دو، سه كلمه راجع به وظيفه شما آقـايـان كـه مـى خـواهـيـد پـليـس انـشـاءالله بـاشـيـد و پـاسـدار و پـاسـيـار و امـثـال ذلك بـايـد عـرض كـنـم پـليـس در رژيـم هـاى طـاغـوتـى مـثـل سـايـر قواى انتظاميه از قبيل ژاندارمرى و ارتش در نظر ملت ، ملت كه در تحت سلطه طـاغـوت بـودنـد، پـليـس يـك مـعنايى پيش ملت داشت كه آن معنا اين بود كه مردم از پليس فـرار كـنـنـد و پـليـس هـم هجوم ببرد. نه فقط پليس ، قواى انتظاميه هم كه در اين دولت هـايـى كـه مـا ديـديـم بـوده اسـت ايـنـهـا بـراى سـركـوبـى خـود مـلت ، در مـقـابـل ديـگـران نـبـوده انـد، تـربـيـت نـشـده بـودنـد كـه در مـقـابـل ديگران باشند. ما شاهدبوديم كه در زمان رضاخان اين قواى انتظاميه ، سرانشان همه سركوب مى كردند ملت را. آن روزى كه قواى خارجى ، متفقين هجوم آوردند به ايران ، هـمـيـن قـواى انـتـظـامـيـه ، سـرانشان در تهران همچوكه سر حد اينها هجوم آوردند، اينها از تـهـران فـرار كـردند. اين را ما شاهد بوديم كه چمدان هاشان را بستند و از تهران فرار كـردند، مى گفتند طرف اصفهان مى روند، حالا از آنجا كجا مى روند را من نمى دانم ، و در مـقـابـل آنـهـايـى كـه هجوم كردند، مهاجمين ، آنوقت گفتند كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد گـفـتـنـد كـه وقـتـى رضـاخان از يكى از صاحب منصبان پرسيده است كه آخر 3 ساعت چرا؟ گفته است اين را به شما گفته اند 3 ساعت ، ساعتى در كار نبود، آنها از آن طرف آمدند ما از آن طـرف فـرار كـرديـم . مـقـابـله ارتـش ‍ در مـقـابـل خـارجـى ايـنـطـور بـود، و در مـقـابـل مـلت خودش سركوبى مى كرد، هر طور تعدى را مى خواست مى كرد و سران ارتش كه آنطور با مردم رفتار كردند به مجرد اينكه اطلاع پيدا كردند از اينكه آمدند اينها به سـرحـد، بـدون ايـنـكه باز واردبشوند، اينها از تهران فرار كردند و سربازخانه ها هم بـه هـم خـورد كـه مـن خـودم تـهـران بـودم آنـوقت ، مى ديدم كه اين سربازها ويلان توى خـيـابـان هـا دارند مى روند. براى اين بود كه قواى انتظاميه را طاغوت در خدمت خودش مى خـواسـت بـاشـد، نـه در خـدمـت مـلت ، نه در خدمت كشور. نه شهربانى را آنطور كه بايد بـاشـد آنـهـا تربيت مى كردند و نه ژاندارمرى را و نه ارتش را . اينها همه يكجا در خدمت خـود آنـهـا بـودنـد. شـخص ، كسى كه خودش را شاه مى دانست بوده ،ملت اصلا مطرح نبود پـيـشـشـان ، مـگـر بـراى دوشيدنشان ، مگر براى استفاده شان هر طورى كه مى توانستند ولهذا ملت از همه قواى انتظامى فرار مى كردند و متنفر بودند، قواى انتظامى هم ملت را از خودش نمى دانست بلكه
يـك بـرده اى مـى دانـسـت كـه از او بـايـد اسـتـفـاده بـكـنـد. ايـن اسـاس حـكـومت طاغوتى را تشكيل مى داد كه نسبت به ملت آنطور كوبنده و نسبت به خارج آنطور فرار.
خـود ايـنـهـا هـم هـمـيـن طـور بـودنـد، خـود رضـاخـان و پـسـرش هـم هـمـيـن طـور بـودند، در مـقـابـل مـلت ايـنـهـا اظـهـار قدرت آنطور كه مى ديديد ميكردند لكن خود من در عكسى كه در روزنامه انداخته بودند كه باز هم هر وقت من فكر مى كنم تاثرم هست كه وقتى كه رفته بـود مـحـمدرضا در امريكا، زمانى بود كه جانسون رئيس جمهورى بود، عكسى كه انداخته بـودنـد مـن ديـدم كـه جـانـسـون ايـسـتـاده بود و در سر جاى خودش ايستاده بود و عينكش را ايـنـطـور دسـت گـرفته بود و چپ به جاى ديگر نگاه مى كرد، حتى تو روى او نگاه نمى كـرد و ايـن مـثـل يـك آدم بـنـده اى در مـقـابـل او ايـسـتـاده بـود. در مقابل آنها اينطور بودند، وقتى پايشان را مى گذاشتند توى مملكت بامردم اينطور رفتار مى كردند. اين برنامه همه اشخاصى است كه به ملت خيانت مى كنند. همه حكومت هايى كه خـيـانـت به ملت مى كنند از ملت مى ترسند. چون از ملت مى ترسند قواى انتظاميه را، همه را، در خـدمـت خـودشـان بـراى مـقـابله با ملت استخدم مى كنند، تربيت هاشان هم همين طورها بوده . اين درست عكس آن معنايى است كه از اين قواى انتظاميه انتظار مى رفت و درست عكس آن معنائى است كه قواى انتظاميه اسلام داشته است . قواى انتظامى اسلام براى سركوبى خـود مـلت نـبـوده اسـت ، بـا مـلت رفـيـق و دوسـت و خـدمـتـگـزار،در مـقـابـل خارجى كوبنده و مهاجم . همين دسته بى ساز و برگ قواى اسلامى در صدر اسلام كه هر چند نفرشان يك اسب و يك شتر داشتند، هر چند تاشان يك شمشير داشتند و زندگى سـربـازى شان اينطور بود از باب اينكه اتكايشان به ملت بود و به خدا، همين عده كم بـه دو امـپـراطـورى بزرگ آنوقت كه همه دنيا تقريبا تحت سلطه آنها بودند اينها غلبه كـرده انـد بـا هـمـين دست خالى لكن قدرت ايمان ، با نداشتن ساز و برگ صحيح جنگى و مجهز بودن قواى ايران و روم با همه قوايى كه داشته اند لكن اينها قدرت ايمان داشتند آنـهـا نـداشـتـنـد. آنـهـا را در يـكـى ازجـنـگ هـا كـه جـنـگ سلاسل (يك همچو چيزى ) به آن مى گويند اين سربازهايى كه اينها مى خواستند به جنگ بـيـاورنـد ،از طـرف ايـران مـيـخـواستند به جنگ بياورند اينها را با ريسمان و با زنجير بـسـتـه بـودنـد كـه فـرار نـكـنـنـد. يـك هـمـچـو روحـيـه اى درمـقـابـل خـارج داشتند، در مقابل مردم سختگيرى داشتند،روحيه شان اينجور بود كه وقتى خـواسـتند به جنگ ببرند پانصد هزارتا، پانصدتاشان ،هزارتاشان با يك زنجيرهايى مـى بـسـتـنـد كه اينها فرار نكنند و به جنگ بروند. معلوم است يك همچو لشكر با سلسله نـمـى تـواند جنگ بكند، مثل همين لشكرهاى ما و زمان متفقين مى شود اسلام وضعش در حكومت ، وضعش در قواى انتظامى ، وضعش ‍ در شرطه كه به اصطلاح آنهاانتظامى هست درست عكس ايـن وضـعـى اسـت كـه حـكـومـت هـاى طـاغـوتـى دارنـد. شـرطـه با مردم دوست ، رفيق يعنى شهربانى با مردم دوست ، رفيق ، خدمتگزار، مردم با او دوست ، پشتيبان . ارتش و لشكرى آنوقت بامردم دوست و رفيق ، پشتيبان مردم ،مردم پشتيبان آنها. يك همچو روحيه اى كه نسبت بـه خـودشـان آنـطـور بـاشـنـد و نـسـبـت بـه خـارج قـوى بـاشـنـد و (اشـداءعلى الكفار رحـمـاءبـيـنـهـم ) كـه قـرآن اسـت ،وصـف ايـنـهـاست ،وصف مومن هايى است كه ارتش اسلام هستند،عكس آنى كه طاغوت ها دارند. در قرآن وصف
آنها راعكس اينها مى گويد. مى گويد (نسبت مى فرمايد) نسبت به كفار اشداء هستند و قوى ، نـسـبت به خودشان رحيم و مهربان و دوست ، نه ارتش و ژاندارمرى و شهربانى از مردم تـرسى دارد كه مبادا يك وقتى چه بشود،نه مردم از ارتش ترس دارند، همه دوست و رفيق و همه همين طورى كه حالا مى بينيد شما اينجا آمديد، نه ما از شما مى ترسيم كه شما هجمه كنيد به ما،ما را چه بكنيد، نه شما از ما چيزى داريد. ما رفيق و دوست و هر دو رحماءبينهم . ايـن دسـتور قرآن است . قواى انتظامى براى انتظام يك كشور است ، براى حفظ مردم است ، بـراى حـفـظ مال و جان مرم است ، نه براى ارعاب مردم ، نه براى ترساندن و عرض كنم چاپيدن مردم . شما الان در جمهورى اسلام واقع هستيد، طاغوت رفت ، جايش نمى آيد ديگر.
توصيه به مردمى بودن و ايجاد تحولى همه جانبه
شـمـا الان در يـك جـمـهـورى اسـلامـى واقـع هـسـتيد كه بايد خودتان اسلامى باشيد يعنى همانطورى كه شرطه زمان حضرت امير سلام الله عليه با مردم بوده است شما هم با مردم بـاشـيـد. هـمـانـطـورى كـه قـواى انتظاميه در خدمت مردم بوده است و مردم با آغوش باز مى پـذيـرفتند،دوست داشتند آنها را شما هم بايد عملى بكنيد كه مردم با شما آنطور باشند. عمل شما، عمل طاغوتى ديگر نباشد. خيال نكنيد كه ما قدرتمنديم و مردم چه ، قدرت وقتى داريـد كه ملت دنبال شما باشد. شما ديديد در اين قضيه ،عبرت مى گيريد از اين قضيه كـه وقـتـى مـلت يـك چيزى را اراده بكند و همه با هم ، مصمم ، ملت يك كارى را بخواهد هيچ قـوه اى نـمـى تـوانـد جـلويـش بـايـسـتـد. هـمـه قـوا شـكـسـت خـوردنـد در مـقـابـل ملت و آن چيزى كه مهم است آرامش روحى انسان است . آنى كه سعادت انسان است اين است كه آرامش داشته باشد در اينجا يا انشاءالله آنجا. الان شما آرامش داريد از باب اينكه نمى خواهيد به مردم تحميل بشويد تا اينكه در وجدانتان ناراحت باشيد.

next page

fehrest page

back page