شرح فارسى شهاب الاخبار
(كلمات قصار پيغمبر خاتم)

قاضى قضاعى‏(ره)
مصحّح‏ : مرحوم دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث

- ۱۲ -


391 من حاول أمرا بمعصية الله كان أفوت لمارجا، و أقرب لمجيى‏ء ما اتقى.486

هر كه كارى جويد بكردن معصيتى بزيان آورتر بود آنچه را كه بدان اميد دارد و نزديك آورنده‏تر بود آنچه را كه از آن مى‏پرهيزد؛ يعنى هر كه معصيتى بر دست گيرد تا بدان منفعت دنيا يا حرمت يابد يا بلائى از جهت خداى تعالى يا از جهت بندگان از وى بگردد آن منفعت يا آن حرمت دشوار بوى رسد، و اگر رسد آنرا عاقبتى نبود و آن زود بگردد و عاقبت از آن هم بلا بيايد.

392 من كانت له سريرة صالحة أو سيئة نشر الله عليه منها رداء يعرف به.

هر كرا نهانى بود اگر نيك بود و اگر بد خداى تعالى از آن نشانى بر وى پيدا كند تا هر كس بدان بداند اگر چه عين گناه يا عين طاعت باشد معلوم مردم بشود خداى تعالى بر وى چيزى پيدا كند كه هر كس بداند كه وى ناپاكست يا طاعتدارست و ازينجاست كه حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه اگر كسى در خانه‏اى شود و از آن خانه در خانه ديگر شود و همچنين مى‏شود تا بهفتاد خانه در شود و هر خانه با درى آهنين بود و آن در محكم بسته باشد و آن بنده در خانه هفتادمين طاعتى يا معصيتى بكند خداى تعالى در دهان مردم افكند تا هر كس بدان حديث مى‏كند، و هر كه نهانى را نيكو بصلاح دارد خداى تعالى ظاهرش نيكو بصلاح دارد، و هر كه نيكو گرداند آنچه ميان خويش و خدايست خداى نيكو گرداند آنچه ميان وى و مردم بود.
قال الله تعالى: يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله و هو معهم.487
خداى تعالى گله و شكايت مى‏كند از بندگان يعنى آنها كه گناه مى‏كنند و از مردم مى‏پوشانند و خداى تعالى با ايشانست و حال ايشان مى‏داند و مى‏گرداند باز اين‏488 از او نمى‏پوشانند و اگر كودكى بر خيانتى يا ناشايستى بر نهانى ايشان مطلع شود عالم بچشم ايشان سياه شو و خويشتن را زنده نخواهند و خداى تعالى ايشانرا بر زشتيهاى گوناگون مى‏بيند و ايشان هيچگونه از وى شرم نمى‏دارند. و آورده‏اند كه بقيامت كس باشد كه خداى تعالى ويرا از گور بردارد و گويد: تو آنستى كه چون تنها بودى هر چه خواستى كردى و بمن باك نداشتى، چون مردم را بديدى خويشتن را نيكمرد نمودى و از آن مردم انديشيدى و از من نينديشيدى و ايشانرا بزرگ داشتى و مرا نداشتى؛ امروز من ترا عذابى سخت بچشانم و از بهشت و ثواب محروم گردانم.

393 من حلف على يمين فراى غيره خيرا منها فليكفر عن يمينه ثم ليفعل الذى هو خير.

هر كه سوگند خورد بر آنكه فلان چيز نكند و خير در كردنش بيند بايد كه سوگند را كفارت كند پس آن كند كه خير باشد يعنى هر كه را اين حال پيش آيد نبايد كه بسبب سوگند آنچه خير باشد از دست بدارد. و آورده‏اند كه هر كه سوگند خورد بر چيزى كه در آن خشم خداى تعالى باشد يا خشم مادر و پدر و يا بريدن از رحم بود و آنچه بدين ماند كفارت آن سوگند باشد كه آن كند كه خير باشد و چيزى كه از اين جمله كه گفته آمد حاصل نيايد، و هر كه سوگند خورد بر آنكه فلان چيز نكند پس بكند كفارتش واجب گردد اگر چه كفارتش بكند تا توبه نكند از عقابش نرهد.
و سوگند بر پنج قسم است‏
يكى - آنست كه سوگند خورد بنامى از نامهاى خداى تعالى بهر گفتن كه باشد و چون بدروغ كند كفارتش واجب گردد.
دوم - آنستكه سوگند خورد بحضرت مصطفى (عليه السلام) يا بپيغمبرى ديگر يا بامامى از جمله دوازده امام عليهم السلام يا بمادر و پدر يا بكعبه و آنچه بدين ماند، هر كه بدين چيزها سوگند خورد كفارتش لازم نيايد وليكن بزه كار گردد.
سيم - آنست اگر چه براست خورد بزه كار گردد و اين آن باشد كه گويد از خدا يا از رسول يا ازين كتاب بيزارم.
چهارم - آنست كه سوگند خورد و سخنى هرزه بگفته باشد و چنان سوگند خوردن الا كار جاهلان نبود چنانكه گويد كه: اگر من فلان كار كنم يا نكنم جهود يا گبر يا ترسايم، يا نان و آب بر من حرامست.
پنجم - آن سوگند است كه نذرى كند كه حجى يا ذكر مسجدى كند يا طلاق خورد كه فلان فعل نكند؛ شخصى را كه اين حال پيش آيد بايد كه بر فتواى علما كار كند و هر دو كس كه ميان ايشان بچيزى اندك خلاف رود هر كه حرمت خدا نگاهدارد و بر آن سوگند نخورد و ندهد مزدى عظيم بيابد و خداى تعالى عوض آنچه بشود ازو باز دهد. و در خبر است كه هر كه سوگند خورد بدروغ چنانكه داند كه دروغ است خداى تعالى بقيامت روى وى سياه كند. و حضرت باقر (عليه السلام) فرمايد كه: خدايرا فرشته ايست كه تسبيح وى آنست كه: سبحان ربى العظيم ليس كمثله شى‏ء؛ خداى تعالى گويد: هر كه باين كلمات ايمان ندارد سوگند بدروغ خورد و چنان باشد كه با خداى تعالى كارزار مى‏كند و سوگند بدروغ درويشى بميراث آورد و آتش دوزخ بواجب كند، و هر كه بر چيزى سوگند براست گرداند وى از خداى تعالى بود و هر كه دروغ گرداند وى از خداى تعالى نبود.

394 من ابتلى من هذه البنات بشى‏ء فأحسن اليهن كن له سترا من النار.

هر كه بچيزى از دختران مبتلا گردد و وى با ايشان نيكى كند ويرا سپرى باشند آن دختران از آتش يعنى هر كه خداى تعالى بوى دو دختر دهد يا بيشتر و وى بدان سبب دلتنگى ننمايد و منزجر نشود و بضاى خداى تعالى راضى شود و ايشان را تعاهد كند و نيكو دارد و بكارهاى ايشان قيام نمايد و اگر رنجش رسد بر آن صبر كند حق سبحانه و تعالى ثوابى جزيل و عطائى عظيمش بدهد و چنان ببهشتش برد كه دوزخ نبيند و آوازش نشنود؛ و باز آنكه هيچ آدمى پيش از مصطفى (عليه السلام) در بهشت نشود آورده‏اند كه چون حضرت مصطفى (عليه السلام) قصد بهشت كند زنانى را ببيند كه قصد بهشت مى‏كنند و بر وى سبقت مى‏برند تا پيش از وى در بهشت رسند مصطفى (عليه السلام) فرمايد: ملكا ايشان كدامين زنانند؟ - ندا آيد كه اينان زنانى‏اند كه بجوانى شوهر ايشان بمردند و اطفال يتيم بديشان بگذاشتند و ايشان اگر چه جوان و بجمال و كمال بودند شوهر ديگر نكردند و جوانى را در سر فرزندان نهادند و ايشانرا پروردند، من نيز امروز ايشان را بدين منزلت و عظمت رسانيدم.

395 من قتل عصفورا عبثا جاء يوم القيامة و له صراخ عند العرش يقول: يا رب سل هذا فيم قتلنى من غير منفعة؟

هر كه گنجشكى را بكشد بى آنكه بكارش آيد بقيامت آن گنجشك بيايد تا بنزديك عرش و بانگ مى‏دارد كه: بار خدايا بپرس ازين كه مرا بچه كشت بى آنكه بكشتن منش حاجت بود. دليل مى‏كند كه هر كه مرغان هوا را و بهايم بيابان را تعرض رساند و برنجاند بى آنكه بكارش آيد مستحق عقاب شود و خداى تعالى ويرا از آن بپرسد و چون خداى تعالى بر سبيل مصلحت بعضى را توانگرى داد و از شتر و گوسفند و گاو ايشانرا روغن و شير و گوشت انعام كرد، و بعضى را درويشى داد و ايشانرا صيد كردن و آهو گرفتن حلال كرد وليكن دام كردن در راه چراگاهشان و در كنار آبهايشان بيرون از شرع بود و هر كه چنين كند بزه كار گردد، و چون صيد از بهر اين مباح بود كه گفته آمد بدانستيم كه هر كه بالهو و طرب بصيد شود مسرف و گناهكار بود، و چرغ‏489 و بازويوز بدعت بود پس هر چه مرغان گيرند و در خورد ايشان دهند ايشان ظالم و عاصى باشند و ابوذر رحمةالله عليه بوقت آنكه گنجشك بچه آوردى زر برگرفتى و ر محلتها ميگرديدى هر كجا كه گنجشك بجه‏اى ديدى در دست كودكى؛ بخريدى و رها كردى. و هر جانورى را كه راحتى برسانى ثواب‏يابى اگر بنده مورچه‏اى بناحق بكش روز قيامت درماند و جوابش بايد داد، پس مكلف بايد كه در همه وقتى بيدار و هشيار گردد بيت:

ميازار مورى كه روزى كشست‏490 پسندى و همداستانى كنى   كه جان دارد و جان شيرين‏ خوشست كه جان دارى و جان ستانى كنى‏491

و چون بكشتن مورچه‏اى كه كمترين جانوران است بنده بدان گرفتار شود پس آنكه مومنى را بكشد بى گناه حالش چگونه باشد خاصه از آن مومن معصوم حجت خداى تعالى و يكى از كشندگان امام مظلوم حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام نزديك عالمى شد و پرسيد كه شايد كه شخصى مگسى را بكشد؟ مرد عالم گفت كه: اين ملعونرا نگريد كه جگر گوشه پيغمبر را بكشته است و بچيزى ندارد و بر كشتن مگسى ترس مى‏نمايد...! و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه در دوزخ جائى است كه آن مأواى و مسكن كشندگان حسين على عليهما السلام است يعنى از عظيمى و سختى عذاب كه در آنجا بود و اگر كشندگان امام حسين على عليهما السلام نبودندى كس مستحق چنان جاى نشدى اگر چه از كافران كافرتر بوى. اگر دنيا بكلى خراب شود بنزديك خداى تعالى چنان نبود كه خون مومنى بناحق ريخته شود. و حضرت صادق (عليه السلام) فرماى كه: هر كه يكى را بناحق بكشد خواه گبر مى‏رد و خواه ترسا يعنى بمنزلت ايشان مى‏رد و با ايشان مى‏رد و هر كه خويشتن را بعمد بكشد جاويد بدوزخ باشد و حقيقت هيچ گناهى بتر از كشتن خيشتن نبود كه اگر مثل يكى پيغمبريرا بكشد تواند كه از وى توبه كند و از گناه برهد و چون خويشتن را كشد محالست كه ويرا توانائى بود كه از آن گناه باز آيد. و در خبرست كه زمين از سه چيز بنالد:
اول - خونى كه بناحق بر وى ريخته آيد.
دوم - آن زمينى كه بر وى غسل جنابت كنند كه از حرام باشد.
سيم - آن زمينى كه چون صبح برآيد و يكى بى عذرى خفته باشد و برنخيزد و بنماز مشغول نشود.

396 من سأل الناس أموالهم تكثرا فانما هى جمرة فليستقل منه او ليستكثر.

هر كه بى آنكه دربايدش چيزى خواهد از مردم تا مال بسيار گرداند پاره‏هاى آتش بود كه آن مى‏اندوزد خواه اندك باشد و خواه بسيار.

397 من سأل عن ظهر غنى فصداع فى الرأس و داء فى البطن.

هر كه سوال كند از سر توانگرى صداع و درد شكم آورد يعنى هر كه از مردم چيزى خواهد بى آنكه محتاج باشد فايده‏اش بيش از آن نبود كه چون بستاند درد سر مردم داده باشد و اگر نستاند خويشتن را در مشقت افكنده باشد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه هر كه در سوال بر خود گشايد و بدان محتاج نباشد از خداى تعالى بر وى يا بر عيالش فرو آيد آنچه كس طاقت ندارد و از آنج كه وى گمان نبرد، و درويشى بر وى گشايد، و هر كه اينجا درهم و دينار طلب كند بقيامت مى‏آيد در حالى كه رويش كنده و خراشيده باشد و حضرت صادق فرمايد (عليه السلام) كه: هر كه در سوال بر خود گشايد و بدان محتاج نباشد مستحق دوزخ شود و نميرد تا محتاج آن چيز نگردد.

398 من مشى الى طعام لم يدع اليه فقد دخل سارقا و خرج مغيرا.

هر كه برود بطعامى كه او را نخوانده باشند چون در رود بدرستى چون دزدان بود و چون بيرون آيد غارت كننده بود اما اگر كسى بشغلى يا بپرسيدن بيمارى شود ويرا در سرائى برند و طعامى حاضر آورند خوردنش باكى نبود.

399 من كان وصلة لأخيه المسلم الى ذى سلطان فى منهج بر أو تيسير عسير أعانه الله على اجازة492 الصراط يوم تدحض فيه الأقدام.

هر كه از براى برادر مومن بدرگاه پادشاهى تيمار دارد تا بوى نيكى رساند يا دشوارى بر وى آسان گرداند خداى تعالى گذشتن ويرا بر صراط آسان گرداند و ويرا يارى دهد در آن روزى كه بر صراط پايها بخيزد. و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: كفارت گزاردن پادشاهان آن بود كه رعيت را نيكو دارند. و پادشاه عادل و بازرگان راستگوى و راست پيشه و پيرى كه زندگانى را در طاعت خدا بسر آورده باشد خداى تعالى اين هر سه را بيحساب ببهشت برد.

400 من لعب بالنردشير493 فهو كمن غمس يده فى لحم الخنز يرودمه.

هر كه بقمار بازيدن بازى كند همچنان بود كه دست در گوشت خوك و خون او فرو برده باشد و اين قمار را براى آن نردشير گويند كه اردشير جمع كرد و با يكديگر نهاد پسر ملك عجم ساسان قال الله تعالى: يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون.494
بدرستى كه خمر خوردن و قمار بازيدن و بت پرستيدن و قرعه گردانيدن جمله رجس است و پليد و از عمل شيطان پس بپرهيزيد تا باشد رستگار شويد و مى‏خواهد شيطان كه بسبب اين فتنه انگيزد و شما را از خداى تعالى باز دارد. و بنزديك آل رسول عليهم السلام ميان شطرنج و نرد هيچ فرقى نيست و هر دو قمار بود و آورده‏اند كه هر كه در شطرنج نگرد همچنان باشد كه در فرج مادر مى‏نگرد چون نگرنده را حال اين بود پس بازنده را حالش چون باشد؟ و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) با قنبر رحمة الله عليه در محله‏اى از محلتهاى كوفه مى‏رفت تنى چند را ديد كه شطرنج مى‏باختند ايشان را همان گفت كه ابراهيم خليل (عليه السلام) گفت بت پرستانرا كه: ما هذه التماثيل التى أنتم لهاعا كفون‏495 پس قنبر را فرمود تا دره‏496 بديشان در نهاد و جمله را از شهر بيرون كرد و انگشترى بازيدن و آنچه بدين ماند جمله قمار بود و كس باشد كه بدان مستحق عقاب شود.

401 من نزل على قوم فلا يصومن تطوعا الا باذنهم.

هر كه بقومى فرود آيد بايد كه روزه تطوع ندارد الا بدستورى‏497 ايشان، و همچنين زن روزه تطوع ندارد الا بدستورى شوهر، و اگر دارد ثواب شوهرش را بود و رسد او را كه آنرا498 بر وى بزيان آورد و از وى مراد برگيرد، و اگر دستورى داده باشد بايد كه گرد وى نگردد، و چون روزه قضا و روزه نذر خواهد داشتن مستحب است كه‏499 ويرا معلوم گرداند تا وى طمع‏بريده باشد، و همچنين درم خريده روزه تطوع بى اذن خواجه ندارد.

402 من انتهر صاحب بدعة ملأ الله قلبه‏500 أمنا و ايمانا.

هر كه باز زند501 خداوند بدعتى‏502 را و نگذارد كه چيزى نهد كه در دين نباشد خداى تعالى از امن و ايمان دلش پر گرداند.

403 من أهالن صاحب بدعة آمنه الله يوم الفزع الأكبر.

هر كه صاحب بدعتى‏503 را خوار دارد خداوند تبارك و تعالى روز فزع اكبر ايمنش گرداند. و در خبرست كه: هر كه قاعده نيكو بنهد يا قاعده بد بگرداند ويرا باشد مزد چند504 آن كسانى كه بر پى وى بروند تا روز قيامت. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: وقتى مردى هر چه از وجه حلال مال طلب مى‏كرد بدستش نمى‏آمد در حرام آويخت نيز بدستش نيامد، شيطان ويرا وسوسه كرد كه: دينى نو بنه تا مالت جمع شود؛ مرد چنان كرد ويرا مال و تبعبسيار پديد آمد وقتى پشيمان شد و گفت: اگر چه مردم ندانند من دانم كه اين باطل است بنزديك پيغمبر آن زمانه (عليه السلام)505 آمد كه حال چنين است اگر توبه كنم خداى تعالى توبه من قبول كند؟ - از حق تعالى جواب آمد كه آن وقت توبه تو قبول كنم كه هر كه را وعظ گفته اكنون بر وى و بگوئى كه: هر چه گفتم دروغ گفتم؛ برفت و چنان كرد، مردم ويرا مى‏گفتند كه: شيطان ترا وسوسه مى‏كند و شك پديد مى‏آورد و اگر نه دين حق اينست، مرد چاره‏اى ندانست از بيم خداى تعالى خود را از رسنى اندر آويخت و عهد كرد كه خود را باز نگشايد تا خدا توبه‏اش نپذيرد؛ و بر آن گونه زارى همى كرد روز و شب، خداى تعالى پيغمبر آنزمانه را وحى كرد كه: فلان را بگوى كه توبه تو قبول نكنم تا آن وقت كه مردگان را كه برين بدعت مرده‏اند زنده باز كنى و از آن بدعت برگردانى، گفت: پروردگارا من هرگز مرده را زنده نتوانم كردن؛ گفت: پس بدانكه من هم هرگز توبه تو قبول نكنم.

404 من أصبح معافى فى بدنه، آمنا فى سربه، و عنده قوت يومه فكأنما حيزت له الدنيا بحذا فيرها.506

هر كه در بامداد آيد در عافيت، و در خويشتن ايمن بود، و نزديك وى قوت آن روز بود گوئى دنيا چندانكه هست بكلى ويرا بود؛ زيرا كه ميان وى و ميان آنكس كه دنيا بدستش باشد بسيار بود چون اسراف نكند در آنروز هيچ فرقى نبود، و روز دوم خدا داند كه كدام كس بر وى خرم شود پس شايد كه آنرا كه حالش چنين باشد بامداد چون برخيزد غم دنيا بر غم آخرت اختيار كند كه آخرت بيشك بوى رسد، و روز دوم و سيم بود كه يابد و بود كه نيابد، و عاقل بحقيقت بجان پند دهد.
و گفته‏اند: هر كه بامداد برخيزد واجبست كه نيت چهار چيز كند:
اول - نيت آن كند كه فرايض بجاى آورد.
دوم - آنكه از گناه بپرهيزد.
سيم - آنكه نيت كند كه با مردم نيكوئى كند.
چهارم - راضى گردد از آنكس كه بحق خصمش بود.
و هر كه شبانگاه چون بخسبد از چهار چيز تقصير كرده باشد وى سخت غافل بود و كارش در مخاطره عظيم بود:
اول - از فرايض كه در گردنش بود.
دوم - از گناه توبه نكرده باشد.
سيم - خصمانرا خشنود نكرده باشد.
چهارم - اگر وصيتى دارد نكرده باشد كه نه پيدا بود كه ملك الموت (عليه السلام) با وى چه كند.
و بقولى ديگر ده چيز است كه بامداد چون برخيزد واجب شود:
اول - خدايرا ياد كند و ايمان و معرفت را تازه گرداند.
دوم - ستر عورة كند.
سيم - وضو كند.
چهارم - نماز كند.
پنجم - وعده‏اى را كه خداى تعالى كرده است از بهر روزى ايمن باشد.
ششم - توكل بر خدا كند.
هفتم - بدانچه يابد قناعت كند.
هشتم - حلال خورد و بحلال بكار دارد.
نهم - بقضاى خدا راضى باشد و بر بلايش صابر باشد.
دهم - بر نعمتهاغيش شكر كند و دين پاك را از نعمتها شمرد، و هيچ نعمتى بزرگتر و بهتر از دين نبود. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: دنيا در جنب آخرت ازين كمتر بود كه قطره آب در جنب دريا، و چون دنيا بيك باره در جنب آخرت سخت اندكست پس آنكه پنجاه سال يا صد سال يا كمتر عمر دريابد خود چون باشد؟!

405 من ولى‏507 شيئا من أمر المسلمين فأراد الله به خيرا جعل معه وزيرا صالحا؛ فان نسى 508 ذكره، و ان ذكر أعانه.

هر كه بچيزى از كارهاى مسلمانان والى و حاكم گردد چون خداى تعالى بر وى خير خواهد وزيرى صالح از بهر وى پيدا كند تا ويرا چون مصلحت‏509 فراموش شود با يادش دهد، و اگر بيادش بود يارى دهد تا بجا آورد يعنى هر كه از قبل پيغمبر يا امام والى شهرى گردد يا كارى از كارهاى مسلمانان در دست وى شود، خداى تعالى از بهر وى قرينى صالح كه ويرا غم دين و اعتقاد دارد با ديد510 كند تا وى در كارها مشورت با وى كند و صلاح و فساد از يكديگر باز داند.
و رسول (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه امير گردد اگر همه بر سر ده كس باشد و انصاف ايشان ندهد و كار ايشان فرو گذارد بقيامت سرش با دو دستش و دو پايش ر سوراخ تيرى آهنين كنند كه وزن و ثقل آن جز خدا نداند كه چند باشد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: روز قيامت ندا آيد كه كجايند ظالمان؟ كجايند عوانان و ياران ايشان؟ و كجايند آنانكه براى ايشان دواتى سياه كرده باشند511 يا قلمى براى ايشان تراشيده باشند؛ يا سر كيسه‏اى براى ايشان در بسته باشند. و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه كارى از كارهاى مسلمانان در خود پذيرد پس در آن خلل كند خداى تعالى ويرا فرو گذارد يعنى رحمت از وى باز گيرد و هر (كه براى) يكى از عوانان و مخالفان دين تواضع و فروتنى كند يا چيزى از ايشان بوى رسد خداى تعالى ويرا محروم كند، و با خويشتن گذارد، و بركت از وى باز گيرد، و اگر خير كگند از آن چيزى كه از ايشان بوى رسيده باشد همه هباء منثورا512 باشد.
و هر پادشاهى كه عادل بود و امر بمعروف كند و نهى از منكر، و حق از ناحق بديد كند، شايد كه كس عمل وى كند بلكه نزديك باشد كه واجب گردد چون داند كه مومنان را يارى دهد، و شغل ايشان گذارد، و ديگر راحتها بديشان رساند، و اگر پادشاه ظالم بود و داند و يا غالب ظن 513 دارد كه چون عمل وى كند تواند كه امر بعمروف كند و نهى از منكر، و حق از ناحق باز دارد، و مومنان را يارى دهد، شايد كه عمل وى در خود پذيرد؛ و اگر بخلاف اين ظن برد واجب باشد كه گردش نگردد، و اگر بستم بر آن داردش‏514 بايد كه قبول نكند الا اگر 515 ترسد كه مضرتى عظيم بوى رسد يا باهلش يا بمومنى ديگر؛ پس قبول كند و آنچه ممكن بود بجا مى‏آورد، و اگر ظاهر نتواند پنهان مى‏كند خاصه در حق برادر مومن از رنجهاى ايشان برداشتن در خراج، و در معاملات تيمار داشتن. و اگر پادشاه ظالم ويرا بر خون ريختن ناحق فرمايد516 بايد كه دفع كند و در آن تقيه نكند و اگر چه وى و اهلش و ديگر كسان بدين سبب كشته آيند، و باكى نباشد كه صلت و عطاى ظالم قبول بكند الا آنچه داند كه حرامست واجب باشد كه رد كند، و اگر ترسد بستاند و بخداوندش دهد، و اگر نشناسد بصدقه دهد، و باكى نباشد خريدن و فروختن چيزى كه ظالم بمعامله يا بخراج بستده باشد اگر چه بپرهيزيدن بهتر باشد، اما آنچه بظلم بستده باشد خريدن و فروختن آن حرام باشد، و اگر چيزى بغصب بستده باشد و بامانت‏517 بنهد شايد كه آن با ظالم ندهد بلكه آن با خداوندش دهد، و اگر نشناسد تفحص كند، و اگر معلوم نگردد بصدقه بدهد.

405 من عامل الناس فلم يظلمهم، و حدثهم فلم يكذبهم، و وعدهم فلم يخلفهم فهو ممن كملت مروته‏518 و ظهرت عدالته و وجبت أخوته، و حرمت غيبته‏519

هر كه در معامله با مردم ظلم نكند و چون با ايشان حديث كند دروغ نگويد و چون ايشان را وعده دهد خلاف نكند وى آنكس بود كه مروت و مردميش تمام بود و انصاف دادنش ظاهر بود، ويرا ببرادر داشتن واجب بود و غيبت وى كردن حرام بود. و مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه يك ساعت انصاف بجاى آورد بهتر از آن باشد كه شصت سال عبادت كند چنانكه بشب همه شب نماز كند و بروز بروزه باشد و جور و ظلم يك ساعت بتر باشد از معصيت شصت سال، و هر كه با ظالمى بشود تا ويرا يارى دهد چنان باشد كه از اسلام بيرون آمده باشد، و عهد مشكنيد و بر عهد شكستن يارى مدهيد، و ظلم و ستم مكنيد. و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) فرمايد كه: بر شما باد كه خويشتن را از ظلم كردن باز داريد كه ظلم و ستم دلها را ويران كند، و هر كردارى كه نفس (نه) بجاى خويشتن كند520 آن ظلم و ستم باشد و عجب از ظالم كه پيوسته قرآن مى‏خواند و بدان اميد نيكى مى‏دارد و نداند كه بر خويشتن لعنت مى‏كند: قال الله تعالى: ألا لعنة الله على الظالمين.521
بزرگان در گناه تامل و انديشه نموده‏اند بدترين همه در دنيا سه چيزست: اول - شكرنا كردن، دوم - بر گناه ناترسيدن، سيم - ظلم و ستم كردن.

406 من حفظ ما بين لحييه‏522 و ما بين رجليه دخل الجنة.

هر كه نگاه دارد آنچه ميان دو لبش و آنچه ميان دو قدمش باشد در بهشت شود يعنى هر كه زبان را از ناشايست گفتن و فرج را از حرام باز دارد در بهشت شود زيرا كه هر كه چنين كند از بيشترين گناه بپرهيزيده باشد كه مردم جد و جهد از بهر آن كنند تا چيزى بخورند يا شهوتى برانند چون از اين طمع ببرند قانع شوند بدانچه از حلال يابند دست بگناه كردن كم كنند523 و عاقل چگونه از حرام نپرهيزد كه راحتش يكساعت بود و لذتش از دهن تا بگلو بود و وزر و وبالش از زمين تا باسمان؛ و خداغى تعالى مى‏فرمايد كه: من كشنده ظالمانم و درويش كننده زانيانم. و عبدالله عباس گويد رحمة الله كه: عجب دارم از سرائى كه در آنجا زنا كنند و كس در آنجا يابد چيزى كه‏524 بخورد. و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) فرمايد كه: روز قيامت چون خلايق باز ايستند بادى سهمگين بر آيد و گردى و غبارى گنديده برخيزد چنانكه رنج آن بهر كسى برسد و نزديك آن بود كه از گند آن نفس هر كس باز ايستد ندا آيد كه آن گند از قومى مى‏آيد كه در دنيا زنا كرده باشند و بى توبه بمرده باشند؛ خدا و رسول برايشان لعنت كند اهل قيامت چون اين بشنوند ايشان نيز لعنت كنند.
و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر زنى كه با فراش شوهر خيانت كند خداى تعالى بقيامت با وى سخن نگويد و كردارش نپذيرد و ويرا عذابى كند دردناك.
وقتى مردى در سرائى رفت زنى را تنها يافت و مدتى بود تا در هوس وى بود كه سخت پاكيزه بود درهاى خانه جمله ببست و قصد زن كرد، زن درماند و گفت: يكى در ديگر مانده است آن در نيز دربند و پس هر چه مى‏خواهى مى‏كن، مرد گفت: هيچ در نگشاده است، زن گفت كه: آن در مى‏گويم كه خدا ما را مى‏بيند اگر آن در توانى بستن در بند؛ و پس بمعصيت مشغول شو، مرد اين سخن دريافت و بترسيد و توبه كرد.
و بوقتى ديگر زنى كه او را نظير نبود وليكن ناپاك و ناپارسا بود سرائى ساخته كه از كوچه اندر سراى‏525 پيدا بود هر روز خويشتن را بياراستى و بميان سراى بر تخت نشستى چنانكه هر كس كه بكوچه اندر گذشتى ويرا بديدى و يكى را بر در سراى نشانده بود دايم تا اگر يكى را رغبت بودى از وى مزد بستدى و ويرا در سرا گذاشتى و در بنى اسرائيل جوانى بود كه جمله روزگار خويش در زهد و پارسائى بسر برده بود و هميشه عبادت ورزيده بود روزى در آن محله مى‏گذشت ناگاه در آن سراى نگريد چون چشمش بر آن زن آمد هوى بر526 وى غالب شد و شيطان بوسوسه يارى‏527 داد مرد تا شبانگاه آنجا بايستاد و آن مرد كه بر در سراى ايستاده بود ويرا گفت كه: اگر مرادى دارى چندين زر بده و درشو؛ مرد بتعجيل برفت و زر بياورد بوى داد و در سراى شد و با او بنشست، و چون وقت دست بازيدن بود مرد را آن زهد و عبادت و آن شب برخاستن و روزه داشتن با يادش آمد بگريست، زن بخنديد و گفت: وقت سرور و شاديست ووقت مراد يافتن چرا مى‏گريى؟ مرد برخاست گريان و دل بريان و آب از چشم باران؛ و آهنگ در كرد و چون بيرون آمد زن نيز انديشه كرد و گفت: آن خداى كه ويراست مرا نيز هست و آن دوزخ كه ويرا از آن بترسانيده‏اند مرا نيز از آن بترسانيده‏اند، در حال بخروشيد و زارى بر گرفت و زينت از خويشتن بينداخت و جامه كهنه در پوشيد و از پس وى برفت ويرا يافت روى بر زمين نهاده بود و چون مار گزيده بر خود مى‏پيچيد و در خاك مى‏غلطيد و خدايرا همى خواند، زن را آنچنان تاثير بيشتر كرد، برين جمله توبه كرد و صالحه شد، و ظاهر چنانست كه بزن وى شد.
و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: در بنى اسرائيل مردى بود سخت با بها و منظر و در زهد و عبادت بى مثل بود و همه شب نماز كردى و بروز روزه داشتى و قوت خويش و از آن اهلش از سب بافتن ساختى، روزى در محله سبد مى‏فروخت كنيزكى ويرا بديد و در خانه شد و كدبانويش را گفت كه: مردى را ديدم كه سزاى تخت و سرير است سبد مى‏فروشد، بانويش گفت: ويرا بخوان، پس ببهانه سبد خريدن او را در خانه خواندند چون در سراى شد در سراى اندر بستند پس زن ويرا گفت كه: ترا مالى فراوان دهم تا از كردن اين پيشه خلاص گردى، مرد گفت: مرا اين پيشه اختياريست نه اضطرارى، و ميان ايشان سخن درين معنى بسيار برفت؛ تا باخر زن گفت تا مراد من حاصل نكنى خلاصى‏528 نيابى مرد درماند گفت ن اول مرا بحاجتگاه‏529 حاجتست، چون ببستان شد بر كناره آن سراى كوشكى بود و كوشك در آن باغ بود مرد بدان كوشك بردويد، چون ببالاى كوشك رسيد گفت: اى نفس گناه بايد كه نباشد چون تو نباشى چه زيان دارد، و خويشتن را از آن كوشك بلند بزير انداخت، خداى تعالى فرشتگان را فرمود تا ويرا نگاه داشتند و بى رنج ويرا بر زمين نهادند، چون بخانه رسيد بى گناه بود زنرا گفت كه: بر قاعده هر شب آتش برافروز تا همسايگان حال ما ندانند و باب روزه بگشود و بعبادت مشغول شد، زنى از همسايگان در آمد تا آتش برد چون بسر تنور شد اهل اين مرد را آواز داد كه تنور پر از نان در بستى و بگذاشتى تا سوخته گردد! اهلش چون فرا رفت تنور پر از نان ديد مرد بدانست كه از آن‏530 بركت پرهيزيدنست از گناه، و نانى خور كه هرگز چنان نان نخورده بود، و لذتى يافت كه هرگز چنان نيافته بود.
و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرماى كه: در بنى اسرائيل مردى بود كه هميشه زهد ورزيدى و از عبادت كم آسودى، شبى بعبادت ايستاده بود نزديك وى زنى چند نشسته بودند و حديث همى كردند چنانكه عادت ايشان باشد مرد را انديشه‏اى در خاطر آمد و اندك ميلى در دلش پديد آمد و حركتى و جنبشى در اندام مرد پديد آمد مرد را از آن خشم آمد و گفت: اى نفس از پى هوا مى‏روى؟! ترا برنجى مبتلا كنم كه انديشه‏هاى چنين بر تو محال گردد و در حال برفت و رسنى برگرفت و در اندام خود بست و آن رسن اندر گرفتو هر دو پاى بر آن بيفشرد و قوت كرد تا ذكرش گسيخته شد پس روى ببيابان نهاد تا بموضعى رسيد كه آنجا نه زن بود و نه طعام بود، آنجا بعبادت مشغول شد چون خداى تعالى آن جد و جهد ديد در رضاى وى؛ هر روز از آب و طعام چندانى كه ويرا كفايت بود بديد مى‏كرد و آن درد از وى بزايل كرد.
و آنچه وى كرد در شرع مصطفى (عليه السلام) نشايد كه كسى كند و اگر كند و يا چيزى بخورد كه بدان مرديش بشود مستحق آتش دوزخ شود وليكن از بهر شكستن نفس و شهوت شايد كه روزه دارد، و هر كه را انديشه‏اى در دل آيد خداى تعالى ويرا بدان نگيرد وليكن بايد كه خويشتن را از انديشه دوم نگاه دارد، و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه چيزى أشكال‏531 بكشد اگر همه سگى باشد خداى تعالى ويرا عقوبت كند، و هر كه زنا كند چون زن دارد و اگر زن باشد و شوهر دارد بايد كه وى را سنگسار كنند و جز ازين نشايد و چون زنا را حال چنين باشد لواطه خود چون باشد!
در روزگار حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) يكى لواطه كرده بود حضرت اميرالمومنين بفرمود تا وى را باتش بسوختند و بدان وقت كه ابليس ملعون مردان را و زنان را بمساحقه و لواطه فرمود عرش و كرسى بلرزيد و آسمان بجنبش در آمد و معروفست كه بدان قوم چه رسيد و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمود كه: ناكح اليد ملعون؛ يعنى آنكه نطفه بدست از خود جدا كند ملعون است، يكى رابرين عمل بروزگار اميرالمومنين (عليه السلام) بگرفتند و پيش شاه مردان بردند بفرمود تا چندانى بر دستش زدند كه خون بر آمد بر جمله انگشت. و هر كه بناشايست جنب گردد و اگر بهر رودى و دريائى وجوئى و چشمه‏اى كه در عالم باشد غسل كند پاك نگردد و از جنابت بيرون نيايد الا آن وقت كه توبه كند و عزم كند كه با سر آن چنان گناه نشود.

407 من كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار.532

هر كه بدروغ باعمد533 با من خواند534 بايد كه جاى خويش از آتش دوزخ بسازد.
حضرت مصطفى (عليه السلام) را پرسيدند كه مومن زنا كند؟ - گفت: باشد كه كند، پرسيدند كه: دزدى كند؟ - گفت: باش كه كند، پرسيدند كه: دروغ گويد؟ - گفت: نه قال الله تعالى: انما يفترى الكذب الذين لايؤمنون بايات الله‏535 بدرستى كه دروغ آنكس با هم بافد كه ايمان ندار بخداى تعالى. اين آيت دليل مى‏كند كه هر كه دروغ گويد اگر چه بزبان شهادتين گويد ايمان ندارد بخداى تعالى و منافق بود، و دروغگوئى همه معصيت باشد اگر چه بر سبيل مزاح باشد و هيچ چيز بدتر از آن نبو كه كسى ميان مردم صلاح يا سدادى جويد و از سر جهل دروغ گويد تا آن شغل بسته شود و پندارد كه آن نيكوست و نداند كه هيچ صلاحى نيكوتر از ترك دروغ نباشد چون نيكو شناسد، و هر كه در دروغ گفتن دلير شود نزديك بان بود كه كافر شود.
و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: چهار كس آنند كه هر يكى را عذابى و نكالى باشد كه آن ديگر را مثل آن نباشد.
اول - هر كه بميرد و مال مردم در گردنش باشد. دوم - آنكه تن را از بول نگاه ندارد. سيم - آنكه گوش مى‏دارد تا كجا حديثى بشنود كه آنرا ياد گيرد و مردم را بدان مى‏خنداند. چهارم - آنكه سخن چيند؛ ويل آنرا و ويل آنرا و ويل آنرا، و هر كه دروغ گويد و داند كه آن دروغ است اگر چه گناهش عظيم است باشد كه از آن توبه كند حال آنكس بدتر باشد كه دروغ بر خداى تعالى بندد يا بر رسولش (عليه السلام) و اعتقاد مى‏كند كه آن بحق است چون مشبهه و قدريه و آنچه بدين ماند؛ قال الله تعالى: و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة.536
تو بينى روز قيامت يا محمد آنرا كه بدروغ چيزى با خدا خوانده باشد كه رويش سياه و تاريك گشته باشد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: امت من بهفتاد و سه فرقه شوند بعد از من يكى ناجى و رستگار باشد و باقى هالك و اهل نار بود537 و اين از آن خواست كه دشمنان دين چون قوت اهل اسلام ديدند نتوانستند كه چيزى كنند الا آنكه با اهل اسلام بياميختند و خبرها بدروغ مى‏ساختند و با حضرت مصطفى (عليه السلام) همى خواندند538 و مروانيان خرج‏539 مى‏كردند تا راويان خبرهايى كه در آن دفع أهل حق بود با حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏خواندند تا چندين مذاهب پيدا شد پس واجب باشد هر عاقلى را كه از اول تا آخر عقل را محك ساخته و هر چيزى را كه شنود بر آن بر زده و آنچه نيكو بود قبول كند و آنچه نيكو نبود دفع آن كند540 و از اينجاست كه حضرت صادق (عليه السلام) فرموده كه: عاقل بايد كه علمش بچهار چيز حاصل باشد تا دينش سلامت باشد اول - خدايرا بداند، دوم - داند كه ويرا چه فرموده است، سيم - آنكه بداند كه از وى چه مى‏خواهد، چهارم - بداند كه بچه اعتقادش زيان دارد.
بدانكه هفت چيز بى هفت چيز بكار نيايد.
اول - ترس و خوف بى حذر كردن از گناه سودى ندارد.
دوم - نيت خيرات و طاعات كردن بى آنكه بوى در آويزد و ويرا توانائى بود بكار نيايد.
سيم - اميد بثواب و درجات داشتن بى آنكه بكارى مشغول شود كه بدان ببهشت رسد بكارى نيايد.
چهارم - استغفار كردن بى آنكه از گناه باز ايستد و بر كرده پشيمان شود سودى ندارد.
پنجم - دعا كردن و چيزى خواستن بى آنكه جهد كند بكارى نيايد.
ششم - خويشتن را بظاهر زاهد و عابد ساختن بى آنكه باطنش موافق با آن بود بكارى نيايد.
هفتم - دوستى خدا و مصطفى و ائمه هدى عليهم السلام دعوى كردن بى متابعت ايشان سودى ندارد.
بنده بايد كه از گفتار و كردارى بپرهيزد كه اگر با روى وى آورند از آن شرمش آيد و در گفتار و كردارى آويزد كه چون بشنود خرم و شادان شود و همچنين هر كه خواهد كه در دنيا خجل و شرم زده نباشد بايد كه از گفتارى و كردارى كه از آن عذر بايد خواستن دور باشد.
لقمان حكيم بوقت مرگ پسرش را بشش چيز وصيت كرد كه علم اولين و آخرين درين شش داخل بود.
اول - بنده بايد كه شغل دنيا چندان بر دست گيرد كه در دنيا عمرش باشد.541
دوم - آنكه شغل آخرت چندان كند كه عمرش باشد.
سيم - طاعت و عبادت چندان كند كه بخدا حاجت دارد.
چهارم - گناه و معصيت چندان كند كه طاقتش باشد در عذاب گور.
پنجم - توبه چنان كند كه ويرا از آتش دوزخ برهاند.
ششم - گناه چنان كند كه خداى تعالى ويرا نبيند.
و بزرگى چهار چيز برين زيادت كرده است:
اول - بنده بايد كه خوشخوى بود تا از دشمنى خلق رسته باشد.
دوم - از همنشين بد دور باشد تا از ملامت رسته باشد.
سيم - با نيكان نشيند تا رشد و صلاح يابد.
چهارم - رنج برد تا خدايرا خشنود گرداند كه بى رنج و مشقت كس رضاى خدا نيابد.542
حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) فرمايد كه: اگر بنده تواند كه چهار چيز بكند اگر گناه همه عالم بكند و هر هوائى كه تواند براند ويرا هيچ زيانى ندارد.
اول - بايد كه روزى خداى تعالى نخورد.
دوم - چون ملك الموت قصد وى كند دست بوى ندهد.
سيم - نافرمانى خداى تعالى نكند تا بدوزخش نفرستد.
چهارم - چون معصيتى كند از خداى تعالى پوشيده دارد.
و هر كه نتواند كه اين چيزها كند بايد كه بر معصيت كردن دلير نبود.
و از رضا (عليه السلام) روايت كنند كه خداى تعالى مى‏فرمايد: اى بنده از من بتو همه آن مى‏آيد كه تو دوست دارى و از تو بمن همه آن مى‏آيد كه من دشمن مى‏دارم؛ از من بتو همه رحمت و نعمت مى‏آيد و از تو بمن همه جفا و معصيت مى‏آيد، اين دو فرشته مقرب معصوم بتو مى‏آيند و تو رنجانيده و آزرده با من مى‏فرستى، اى بنده بصفتى آى كه اگر پيش تو وصف تو كنند و تو ندانى كه وصف كه مى‏كنند تو عجب بمانى و آنرا كه صفتش مى‏كنند عيب و ملامت كنى.
دانم كه مكلف چون بدينجا رسد و اين كتاب بر خواند يا بشنود دلش نرم گردد و بر گناه پشيمان شده باشد پس بايد كه از بهر گوينده و گرد آورنده و نويسنده اين سخنها بتفصيل از خداى تعالى رحمت خواهد543 و بدترين كس آن باشد كه پند و موعظت در دلش تاثير نكند. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: پند و موعظت نعمت خداى تعالى باشد و بنده را واجب باشد كه بر نعمت شكر كند و شكر اين نعمت آن باشد كه بنده پند و موعظت بشنود و بر آن كار كند، و هر كه پندى و يا موعظتى بشنود و در دلش ترسى پديد آيد چنانكه از درخت برگ ريزد گناهان از تن وى فرو ريزد، و چنين گويند كه: اگر يكى مال دنيا بكلى بر سبيل هديه بكسى دهد چنان نباشد كه سخن حكمتى ويرا بشنواند و سخن حكمت آن بود كه كسى را بترساند يا از معصيت باز دارد يا با كردار خير و صلاح خواند ان شاء الله تعالى وحده.
تمت المجلدة الاولى من كتاب شرح الشهاب و يتلوها المجلدة الثانية و هى مبدوة بالباب الثالث المصدر بحديث: حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين و سلم تسليما كثيرا كثيرا.
المجلد الثانى من شرح الشهاب‏

پى‏نوشتها:‌


486) در نسخه عتيقه: لمحوما أبقى.
487) صدر آيه صدو هشت سوره مباركه نساء و ذيل آن اينست: اذيبيتون ما لايرضى من القول و كان الله بما يعملون محيطا.
488) يعنى با وجود اين؛ زيرا (باز) در اين قبيل موارد بمعنى (مع) يعنى (با) است.
489) در نسخه ديگر: (چرخ)؛ در برهان قاطع گفته: (چرغ بفتح اول و سكون ثانى و غين نقطه دار جانوريست شكارى مشهور و معروف از جنس سياه چشم و عربى آن صقر است) و نيز گفته: (چرخ نام پرنده ايست شكارى و باين معنى با غين نقطه دار هم آمده است.)
490) معروف در اين شعر آنست كه: (دانه كش است) نه آنكه: (روزى كش است.)
491) اين بيت در نسخه قديم ياد نشده است.
492) مرحوم سردار كابلى در حاشيه گفته: (كذا فى الاصل) يعنى بايستى (جواز) گفته شود ليكن در حديث بلفظ (اجازه) وارد شده است و وجه آنرا از مواردش بدست آرند.
493) نيز فاضل فقيد حيدر قليخان معروف بسردار كابلى - رضوان الله عليه - در حاشيه اين مورد نوشته: قال الشيخ عبدالرحمن بن الانبارى فى طبقات النحاة فى ذيل ترجمة محمد بن أبى الفرج الكنانى المعروف بالذكى المالكى قال أبو نصربن الفضل بن الحسين الطبرانى: كنت أقرأ على الذكى المغربى كتاب الشهاب لابى عبدالله القضاعى فقال فى قوله عليه الصلوة والسلام: من لعب بالنردشير فكأنما غمس يده فى لحم الخنز يرودمه؛ قال: .صله النرد و انما قيل له: النردشير لان اول من لعب به اردشير فنسب اليه. (انتهى.)
494) آيه 90 سوره مباركه (مائده) است و آيه بعد از آن اين است: انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل أنتم منتهون.
واعظ قزوينى (ره) در ابواب الجنان نسبت بان چنين گفته: (بر عارفان طريق سخن‏گذارى و جرعه كشان باده‏هشيارى ظاهرست كه خداى تعالى در اين آيه سراپا هدايه چقدر مبالغه و تاكيد در مذمت شراب پليد بكار برده؛ زيرا كه جمله را مصدر بلفظ (انما) برستگارى اميدوار ساخته، و بار ديگر ذكر آنرا با قمار اعاده كرده، و مفاسد دينى و دنيوى آنرا بيان فرموده، ديگر بار بطريق استفهام كه ابلغ از تصريح است از آن نهى كرده، و از همه بالاتر اينكه شراب را قرين بتان ساخته و در يكجا ذكر فرموده است.)
495) ذيل آيه 52 سورة الانبياء و صدر آن اينست: اذ قال لابيه و قومه.
496) دره بكسر دال مهمله و فتح راء مهمله مشدده بمعنى تازيانه و آلت زدن است.
497) در برهان قاطع گفته: (دستورى بر وزن فغفورى رخصت و اجازت مى‏باشد.) و نيز ضمن ذكر معانى (دستور) (بدون ياء) گفته: (و رخصت و اجازت را نيز گفته‏اند.)
498) در نسخه دانشگاه: (و رسد او را كه).
499) در نسخه دانشگاه باضافه: (بوجهى).
500) در بعضى نسخ قابل اعتماد (ملى‏ء قلبه.)
501) در نسخه ديگر: (باز بدارد.)
502) در نسخه ديگر در هر دو مورد: (بدعت.)
503) در نسخه ديگر در هر دو مورد: (بدعت.)
504) چند) در اين قبيل موارد بمعنى مطلق مقدار است يعنى بقدر و اندازه‏اى و برابر.
505) در نسخه ديگر: (بنزديك رسول عليه السلام.)
506) در نسخه عتيقه بر روى (سربه) لفظ (خانه) ذكر شده و (معافى فى بدنه) بعبارت (اجتمعت) و (حيزت) بعبارت (گرد كرده شده) و (بحذا فيرها) بلفظ (أى بجملتها) ترجمه شده است.
507) ممكن است كه (ولى) را بصيغه مجهول از باب تفعيل خواند يعنى هر كه او را والى كنند.
508) در بعضى نسخ معتمده باضافه (شيئا.)
509) در نسخه قديم: (آن مصلحت.)
510) در قديم (با ديد) و (بديد) هر دو بپاى عربى بمعنى (پديد) كه اكنون بپاى پارسى استعمال مى‏شود بكار مى‏رفته است و در كتب فارسى قديم شواهد آن‏بطور فور ديده مى‏شود.
511) يعنى مركب بدوات ايشان ريخته باشد.
512) يعنى پوچ و بيفايده مانند گرد پراكنده شده.
513) كذا؛ و بهتر آن بود كه (ظن غالب) تعبير كند.
514) در نسخه دانشگاه: (دارندش.)
515) كذا در هر دو نسخه و شايد در اصل (الا آنكه) بوده و تصحيف شده.
516) در نسخه دانشگاه: (بر خون ريختن بناحق دارد.)
517) در نسخه دانسگاه: (يا بامانت) و بطور حتم (يا) زياد است زيرا مراد اينست كه چيزى را كه ظالم بزور و غصب گرفته و نزد شخصى آنرا امانت بگذارد.
518) كذا در تمام نسخ بواو.
519) در نسخه عتيقه در ذيل اين حديث نوشته: عن على عليه السلام يعنى اين روايت بوسيله على (عليه السلام) از پيغمبر صلى الله عليه و آله بما رسيده است چنانكه در كتب معتبره شيعه نيز بهمين ترتيب يعنى بطريق ائمه عليهم السلام نقل شده است.
520) در نسخه دانشگاه: (و هر كردارى كه كسى بجاى خويش كند.)
521) ذيل آيه هيجدهم سوره مباركه هود و صدر آن اينست: و من أظلم ممن افترى على الله كذبا اولئك يعرضون على ربهم و يقول الاشهاد هولاء الذين كذبوا على ربهم.
522) طريحى (ره) در مجمع البحرين گفته: اللحى كفلس عظم الحنك، و اللحيان بفتح اللام العظمان اللذان تنبت اللحية على بشرتها و يقال لملتقا هما: الذقن و عليهما نبات الاسنان السفلى و در منتهى الارب آمده: لحى بالفتح جاى ريش از مردم و جز آن؛ و همالحيان، ألح على أفعل جمع الا أنهم كسروا الحاء لتسلم الياء و جمع الكثير لحى على فعوفل مثل طبى و دلى.
523) در نسخه ديگر: (كم يازند).
524) در نسخه ديگر: (و كس در آنجا نان يابد كه.)
525) نسخه دانشگاه: (اندر آن سراى) در برهان گفته: (اندر خانه يعنى درون و در خانه.)
526) يعنى هواى نفس.
527) در نسخه ديگر: (بازى).
528) كذا در هر دو نسخه و درست هم هست در غياث اللغة گفته: (خلاص بفتح مصدر است و خلاصى بزيادت تحتانى نيز در محاوره فارسيان واقع است؛ مثل خلاص (بدون ياء) سعدى گويد:

يكى گفت از چارسوى قصاص   چه كردى كه آمد بجانت خلاص

مثال خلاصى (با ياء) يحيى شيرازى گويد:

سفر از غم خلاصى كى دهد محنت نصيبان را   همان در بحر باشد گرچه كشتى بر كنار آيد

و لفظ خلاص كه مصدر است در محاوره فارسيان بمعنى مفعول نيز آيد يعنى بمعنى رها و آزاد.)
529) مراد بيت الخلاء و مستراح است.
530) در نسخه ديگر: (كه اين از) پس شايد كه درست اين باشد: (كه آن از.)
531) كذا در نسخه قديم و در نسخه ديگر: (هر كه چيزى بنكالد نكشد) پس شايدعبارت چنين بوده: (هر كه چيزى را بنكال بكشد) و گويا مراد ترجمه اين حديث باشد لا تمثلوا ولو بالكلب العقور كه از خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله در باب نهى از مثله وارد شده است.
532) شهيد ثانى (ره) در درايه گفته: حديث: من كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار؛ يمكن ادعاء تواتره فقد نقله عن النبى صلى الله عليه و آله من الصاحبة الجم الغفير؛ قيل: أربعون، و قيل: نيف و ستون، و لم يزل العدد فى ازدياد و بعد از شرح عبارت در شرح درايه گفته: (ص 16 نسخه چاپى): و ظاهر أن التواتر بتحقق بهذا العدد بل بما دونه.
شيخ حسين عاملى (والد شيخ بهائى) رحمة الله عليه در درايه گفته: (ص 77 نسخه مطبوعه): و حديث من كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار*متواتر - عند العامة لانه نقله عن النبى صلى الله عليه و آله الجم الغفير؛ قيل: ارعبون، و قيل: اثنان و ستون، ثم لم يزل العدد فى ازدياد على التوالى الى يومنا هذا.
533) بايد دانست كه نسخه دانشگاه در اينجا نيز نسبت بترجمه حديث مشوش شده يعنى ناسخ و نويسنده شرح اين حديث را ترك كرده و بمطلب ديگرى پرداخته است (رجوع شود بصفحه 261 آن نسخه يعنى شماره 127 نسخ دانشگاه؛ سطر 3) آنوقت از صفحه 265 از سه سطر باخر صفحه مانده سر بر آورده است؛ هر كه طالب باشد مراجعه كند.
534) يعنى بر من افترا بندد و سخنى را كه من نگفته‏ام و حكمى را كه من نياورده‏ام بدروغ از من نقل كند و بمن نسبت دهد.
535) صدر آيه 105 سوره مباركه (نحل) و ذيل آن اينست: و اولئك هم الكاذبون.
536) صدر آيه 60 سوره مباركه (زمر) و ذيل آن اينست: أليس فى جهنم مثوى للمتكبرين.
537) شرح اين حديث در ذيل ميزان الملل (ص 197 - 200) بتفصيل و در تعليقات جلاء الاذهان نيز ليكن با جمال مذكور است.
538) يعنى بحضرت پيغمبر نسبت مى‏دادند.
539) در نسخه قديم: (جزع).
540) نظير مضمون آيه فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه؛ اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب است (آيه 17 - 18 سوره زمر.)
541) موافق اين مضمونست اين بيت كه گويا از اين يمين است:

چنان بساط عمل پهن كن درين بازار   كه دست و پا نكنى گم بوقت برچيدن

542) سعدى در اين باب نيكو سروده است:

نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود   مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

543) بايد خوانندگان محترم از طلب رحمت و مسئلت مغفرت چنانكه مولف كتاب رحمة الله درخواست كرده است دريغ ندارند تا خودشان نيز مشمول آن باشند و مغمور رحمت و مغفرت خداى تعالى گردند ان شاء الله؛ سعدى در اين باب نيكو سروده است:

بماند سالها اين نظم و ترتيب مگر صاحبدلى روزى برحمت   ز ما هر ذره خاك افتاده جائى كند در حق درويشان دعائى